تحولات اجتماعی و انقلاب در اندیشه های فقهی سیاسی امام خمینی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحولات اجتماعی و انقلاب در اندیشه های فقهی سیاسی امام خمینی (ره) - نسخه متنی

سید اصغر کیوان حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحولات اجتماعى و انقلاب در انديشه‏هاى فقهى - سياسى امام خمينى

سيد اصغر كيوان حسينى

مقدمه

در ميان عواملى كه موجبات دگرگونى و تحول را در جوامع انسانى پديد آورده‏اند، تحولات اجتماعى و بويژه انقلاب، از جايگاه خاصى برخوردارند . به كلام ديگر، گرچه عواملى چون فرايند صنعتى شدن و رشد تجارت، ظهور دولتهاى ملى، تحولات دولت در اروپا، ... در بروز تغييرات و تحولات خاص در صحنه حيات اجتماعى انسان نقش داشته‏اند، اما انقلابهاى اجتماعى بدليل ارائه الگوهاى متمايز در زمينه تغييرات سياسى و اجتماعى كاملا برجسته و قابل توجه مى‏باشند . بر اين اساس مى توان گفت كه گرچه انقلابهاى اجتماعى به ندرت شكل مى‏گيرند، اما با اين وصف از رخدادهاى مهم و نافذ در صحنه تاريخ محسوب مى‏شوند . بويژه از اين زاويه كه انقلابهاى اجتماعى فراتر از عرصه ملى، باعث رشد الگوها، انديشه‏ها و خواستهاى بزرگ بين‏المللى گرديده‏اند، اين مهم در رابطه با كشورهائى كه از نظر جغرافياى سياسى (ژئوپلتيك) و فضاى ايفاى نقش نافذ در محيط جغرافيايى از موقعيت تعيين كننده‏اى برخوردارند، حساس‏تر جلوه مى‏نمايد . 1

انقلابها صرف نظر از ويژگى عامى كه به عنوان يك گسستگى تاريخى دارند، مستقيما گوياى دوره‏اى هستند كه گروههاى مردم اهداف مورد نظر خود را دنبال مى‏نمايند و در اين بين، دلايل و انگيزه‏هايى كه آنان را وامى دارد نسبت‏به تفاوت (اجتناب ناپذير) نيات و نتايج اقدامات خود دست‏به كار شوند، مدخليتى ندارد . آنان به قلمرو سياست و نيز به قلمروى تعلق دارند كه تصميمات سياسى در آن بى اهميت است . عامل اقدام و تصميم‏گيرى آگاهانه را نمى توان از اين تحليل كنار گذاشت، هرچند هم استراتژيهاى انقلاب و هم (بويژه) استراتژيهاى ضد انقلاب (شايد به دليل قدرت بيشترى كه در كنترل دارند) گرايش به مبالغه در مورد دامنه آن دارند . 2

در نظر برخى از تحليل‏گران اين حوزه، فهم مناسب انقلابهاى اجتماعى نيازمند سه نكته اصلى مى‏باشد: در درجه اول، تحليل‏گر به طور غير اختيارى به علل و فرايند آنها مى‏پردازد، گرچه تمامى تحليلها به نحو اختيارى به چگونگى رخدادها و انقلابها مى‏پردازند; در درجه دوم، انقلابهاى اجتماعى نمى‏توانند بدون در نظر گرفتن تحولات تاريخى و ساختار بين‏الملل تبيين و تفسير شوند; و در نهايت، براى تبيين علل و فرايندهاى انقلابهاى اجتماعى، دولتها به عنوان سازمانهاى ادارى و لشگرى در نظر گرفته مى‏شوند . 3

نظريه‏هاى كلاسيك در تبيين چگونگى وقوع بسيج و پيدايى وضعيت انقلابى، در قالب پنج عرصه نظريه پردازى يا چشم انداز تئوريك (نظرى) جاى گرفته‏اند: نظريه مبارزه طبقاتى (ماركس)، نظريه، همبستگى اجتماعى (دوركهايم)، نظريه كازيرما و جنبش اجتماعى (وبر)، نظريه رئاليسم يا واقع‏گرايى سياسى (پاره تو) و بالاخره نظريه روان‏شناختى خردگرايانه (دوتوكويل) . 4

برخى از تحليل‏گران، متعاقب نظريه‏هاى پيش‏گفته به عنوان نسل اول نظريه‏هاى انقلاب اجتماعى (كه در پى توصيف انقلابهاى بزرگ و شناسايى الگوهايى به مثابه مشخصه‏هاى احتمالى تمامى انقلابها بوده‏اند)، نظريات مبتنى بر انگاره‏هاى نوسازى (به عنوان علت وقوع انقلاب و زمان وقوع آن را) به عنوان دومين نسل از مباحث نظرى معطوف به تحولات انقلابى قلمداد كرده و در همين راستا به رهيافتهاى ساختارى كه در صدد ابعاد توضيحى نوينى چون ساختارهاى دولت، فشارهاى بين‏المللى، جامعه دهقانى، نيروهاى مسلح و رفتار نخبگان مى‏باشند، به عنوان سومين نسل نظريات مزبور مى‏نگرند . 5طيف ديگرى از انديشه‏ورزان اين حوزه، به سه نسل فوق، نسل چهارمى از نظريه‏هاى انقلاب را نيز افزوده‏اند كه كمتر دعوى نظريه‏پردازى داشته و به عرضه الگوهايى براى انقلابهاى خاص بسنده كرده‏اند . به زعم طيف مزبور، اين نسل از نظريه‏ها با فراتر رفتن از ساختارگرايى محض، توجه خود را به عوامل على متعددى چون: توسعه ناموازن سرمايه‏دارى، زوال اقتصادى ناگهانى، شرايط بسيج‏سياسى و فرهنگهاى سياسى مخالفان، بحرانهاى نوسازى و ائتلافهاى ناشى از آن، نقش دولت و سركوب‏گرى آن، ايدئولوژى و مبانى فرهنگى اعتراض سياسى و شرايط مساعد و گشايش در نظام جهانى، معطوف كرده‏اند . 6

مسلما هر يك از نظريه‏ها و ديدگاههاى تحليلى كه مورد اشاره قرار گرفت، مى‏تواند نقطه اتكاى منطقى و مشخصى براى ارزيابى دقيق تحولات اجتماعى و بويژه مقوله انقلاب محسوب شود; و در واقع هر يك از اعتبار خاصى در اين عرصه مطالعاتى برخوردار مى‏باشد . از آنجا كه محور اصلى اين مقال، انديشه‏هاى فقهى - سياسى حضرت امام و جايگاه مقولات تحول اجتماعى و بويژه انقلاب در اين حوزه انديشه‏اى است، لذا طرح نگرشهاى نظرى پيش گفته، تنها در هنگامى از مجوز منطقى روش شناسانه برخوردار خواهد بود كه ترسيم نوعى تحليل مقايسه‏اى ميان نظريات مزبور و فضاى كلى انديشه‏ورزى حضرت امام هدف قرار گيرد . از آنجا كه تحقق اين مهم محتاج فرصت‏خاصى فراتر از مقاله حاضر مى‏باشد، راقم در چارچوب بحث‏حاضر تنها به ارائه چارچوبى كلى از نوع برداشت امام راحل از مقوله پيش گفته بسنده مى‏نمايد .

جامعه در فضاى انديشه‏ورزى امام

از آنجا كه بستر هر نوع تحول اجتماعى، جامعه مى‏باشد، لذا مناسب است كه به عنوان مدخلى بر مبحث تحولات اجتماعى و انقلاب، ابتدا بطور مختصر با جايگاه مفهوم جامعه در انديشه‏هاى امام آشنا شويم:

در ابتدا بايد توجه داشت كه نوع برداشت‏حضرت امام از جامعه، متاثر از يافته‏هاى بنيادين ايشان در مورد نظام هستى است، به سخن ديگر، ايشان به جامعه به عنوان مقوله‏اى در طول مراتب هستى شناسانه خدا محور توجه مى‏نمايند، لذا به زعم حضرتش سعادت و كمال يابى جامعه نيز به عنوان حد آرمانى هر نوع نگرش اجتماعى، تنها در سايه باورها و قوانين الهى امكان تحقق خواهد يافت:

سعادت و كمال انسان و جوامع، تنها در گرو اطاعت از قوانين الهى است كه توسط انبيا ابلاغ شده است7

البته بايد توجه داشت كه در نظر ايشان رابطه قوانين الهى و جوامع بشرى، رابطه‏اى پويا و حيات بخش بوده و در كنار ضرورت تبعيت پذيرى جوامع از قوانين مزبور، بايد به جوهره پوياى فرامين الهى بويژه اسلام نيز در زمينه سامان‏دهى به جامعه توجه نمود:

مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهاى حاكم در جامعه بوده است و خود داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است 8

چنين برداشتى ا ز جامعه و ضرورت حاكميت ارزشهاى الهى بر آن، عملا سياست‏به عنوان فن و هنر مديريت جامعه را به حوزه‏اى خاص مى‏كشاند، حوزه‏اى كه منحصرا در اختيار انبيا الهى، اوليا علماى اسلام خواهد بود . 9

نكته مهم اين است كه به رغم حاكميت مولفه‏هاى هستى شناسانه خدامحور پيش‏گفته در نوع نگرش امام نسبت‏به جامعه، به سهولت مى‏توان نشانه‏هايى از فرضيه‏هاى اساسى مطروحه در باب عناصر و اجزاى تشكيل دهنده جامعه را در اين عرصه از برداشتهاى ايشان مشاهده كرد . از جمله اينكه حضرتش بر اهميت روابط متقابل ميان افراد جامعه وقوف داشته و آن را تعيين كننده مى‏دانستند . 10در اين راستا ايشان جامعه را مجموعه‏اى به هم پيوسته از مفاهيم و ادراكات متقابل تلقى مى‏نمايند كه در عين حال، كليتى متمايز از افراد تشكيل دهنده خود مى‏باشد . بدين ترتيب در نظر امام گرچه جامعه روحى قاهر و منكوب كننده تلقى نمى‏شود، اما داراى تاثيرات و عملكردى مستقل از حوزه اراده فردى است . بدين ترتيب مى‏توان نتيجه گرفت كه در نظر حضرتش منطق حيات جمعى پذيرفته شده است . 11

در همين راستا مى‏توان مبحث چگونگى تقدم مصالح فرد و جامعه نسبت‏به يكديگر را پيش كشيد . در اين مورد، حضرت امام جامعه را از جهت ارزشى مقدم بر فرد دانسته و با تاكيد بر نقش تعيين كننده تعاليم و رفتار پيامبران الهى در اين زمينه، مى‏فرمايند:

تمام انبيا از صدر بشر و بشريت ... براى اين بود كه جامعه را اصلاح كنند و فرد را فداى جامعه مى‏كردند . ما فردى بالاتر از خود انبيا نداريم، ما فرد بالاتر از ائمه عليهم‏السلام نداريم، اين فردها خودشان را فدا كردند براى جامعه ... . 12

علاوه بر اين، حضرت امام براى جامعه نوى فضيلت عقلانى نيز قائل مى‏باشد، يعنى آن ويژگى كه همواره انديشه‏ورزانى چون افلاطون تا ماكياول، در پى‏طرح و اثبات آن بودند و مى‏كوشيدند كه براى حيات جامعه، نوعى كمال فكرى و مصونيت از اشتباه را در نظر گيرند . نكته مزبور در انديشه‏هاى امام اين گونه نموده است:

آرا عمومى نمى‏شود خطا بكند . يك وقت‏يكى مى‏خواهد يك كارى بكند اشتباه مى‏كند، يك وقت‏يك مملكت‏سى‏ميليونى نمى‏شود اشتباه بكند، ... قهرا اشتباه در سى ميليون جمعيت نخواهد شد . 13

بدين ترتيب ايشان علاوه بر آنكه از بعد عملى (نه روحى و ماهوى) حيات مستقلى را براى جامعه مى‏پذيرند، نوعى كمال تاريخى را نيز براى جامعه به عنوان حيات كل قائل مى‏باشند . 14

در پايان اين بحث ذكر اين نكته مفيد است كه به رغم تمامى ظرايف موجود در انديشه‏هاى امام در باب جامعه، به عنوان يك برداشت كلى به نظر مى‏رسد كه جامعه در پارادايم توحيدى امام، باز توليد جامعه‏شناختى اصل فلسفى وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت مى‏باشد . در واقع نظريه جامعه شناختى - امام تنها جامعه توحيدى را به رسميت مى‏شناسد كه منحصرا بر محور توجه به خداوند و پرهيز از هرج و مرج شكل گرفته است و اگرچه سلسله مراتب خاصى را در فضاى كلان ساختار قدرت تجربه مى‏نمايد، از مقصدى واحد يعنى مقصد الهى برخوردار است .

تحول اجتماعى و انقلاب در انديشه‏هاى امام

ديدگاهها و برداشتهاى حضرت امام در زمينه تحولات اجتماعى و مقوله انقلاب سياسى، از جمله محورهايى مى‏باشد كه در فرازهاى متفاوت و متنوعى و در قالبهاى پيام، سخنرانى، ... از سوى حضرت ايشان مورد توجه قرار گرفته است . از آنجا كه گستره تذكرها و نكات روشنگر ايشان در اين مورد بسيار گسترده است، در اين قسمت از بحث‏سعى خواهد شد كه براساس تقسيم‏بندى محورها براساس موضوعات كلى، مساله مورد نظر در سطوح مختلف تحليلى مورد توجه قرار گيرد:

اول - زمينه‏ها و علل بروز تغيير و تحول اجتماعى

- عنايات الهى ، زمينه ساز تحول اجتماعى; 15

- تضعيف مبانى مذهبى جامعه; 16

- به انحراف كشاندن باورهاى فرهنگى جامعه و ترويج فساد ميان اقشار مردم; 17

- اشاعه ظلم نسبت‏به جامعه و ترويج تبعيض ميان مردم; 18

- شكل‏گيرى بيدارى و آگاهى ميان اقشار جامعه نسبت‏به مفاسد و سؤ رفتار دولت; 19

- شرايط نامناسب اقتصادى و در نهايت قطب‏بندى اقتصادى جامعه و اشاعه بى‏عدالتى; 20

- وابستگى به قدرتهاى خارجى، بويژه در چهره نهادينه شدن فرهنگ و مضامين استعمارى در جامعه; 21

دوم - ساز و كارها و روشهاى لازم براى اعمال تحول اجتماعى

- بيان احكام الهى و تبليغ تعاليم اسلام در جهت تعميق آگاهى و باور در مورد ضرورت مقابله با قدرتهاى سياسى منحرف در جامعه; 22

- بهره‏بردارى از مراسم و شعائر مذهبى در جهت مقابله با رژيم طاغوت; 23

- استفاده بهينه از اصل امر به معروف و نهى از منكر; 24

- افشاگرى در زمينه مفاسد رژيم حاكم; 25

- توسل به ابزارهايى چون تظاهرات، اعتصاب، اعتراض دستجمعى يا هر طريق مبارزه منفى بر عليه سياستهاى دولت جائر و در نهايت (در صورت ضرورت) توسل به نبرد مسلحانه; 26

- ضرورت وحدت كلمه و انسجام در ميان اقشار ملت; 27

- استقامت و پايدارى در روند تداوم مبارزه; 28

- پرهيز از منيت و خودپرستى و بهره‏گيرى از انگيزه‏هاى الهى; 29

سوم - اهداف و مقاصد تحول اجتماعى و انقلاب

- استقرار نظام سياسى اسلامى (حكومت اسلامى) به عنوان جايگزين رژيم طاغوت; 30

- ريشه كن نمودن زمينه‏هاى فسادهاى اجتماعى و اقتصادى در جهت پيشبرد آرمانهاى بزرگ اسلامى; 31

- شكوفا شدن حالات انسانى در ميان مردم و رهايى از خودباختگى در برابر مكاتب ديگر; 32

- آگاه ساختن ديگر ملتها (بويژه ملل مسلمان) از ضرورت اعتلاى بشر در سايه مكتب اسلام; 33

چهارم - عوامل و مولفه‏هاى تاثيرگذار بر روند تحول اجتماعى

- روحانيت معظم اسلام; 34

- اقشار گوناگون جامعه، بويژه محرومين و مستضعفين (اراده ملى) 35

پنجم - عوامل و مولفه‏هاى تاثيرپذير در جريان تحولات اجتماعى

- افكار و فضاى روحى انسانهاى جامعه; 36

- نظام حكومتى; 37

ششم - عوامل پيروزى آفرين تحول اجتماعى (انقلاب)

- اراده الهى; 38

- شكوفايى ايمان در مردم و تحول در نفوس آنان; 39

- عشق مردم به ايثارگرى و شهادت‏طلبى; 40

- وحدت و هم پيوندى ميان مردم; 41

هفتم - پيامدها و آثار تحقق تحول اجتماعى (انقلاب)

- استقرار نظام سياسى اسلامى; 42

- خروج از ظلمات (كفر و بى‏ايمانى) به نور (هدايت) ; 43

- از ميان برداشتن موانع رشد و شكوفايى اسلام; 44

- نوسازى جامعه به نفع مستضعفين و در جهت رعايت‏حقوق مردم; 45

- درونزايى و خودجوش شدن مديريت كلان كشور (با تاكيد بر شايسته سالارى) ; 46

- پيدايى انگيزه‏هاى لازم ميان مردم براى مشاركت فعال در صحنه مديريت جامعه; 47

- از ميان رفتن موانع تفرقه افكن ميان مردم و دولت; 48

- پيدايى زمينه‏هاى لازم براى اشاعه فرهنگ انقلابى اسلامى به ديگر كشورهاى مسلمان و ملل محروم; 49

- پايان بخشيدن به وابستگى به بيگانگان و نفوذ آنان در جامعه اسلامى; 50

هشتم - عوامل و مولفه‏هاى چالش آفرين در برابر دستاوردهاى پيروزى حركت انقلابى

- غفلت از ياد خدا و تهذيب نفس; 51

- ايجاد بدبينى و انحراف فكرى ميان مردم از طريق معرفى ناقص و شبه برانگيز اسلام; 52

- بروز اختلاف ميان اقشار جامعه; 53

- بروز اختلاف ميان مراجع اصلى فرهنگ‏ساز جامعه (حوزه و دانشگاه) ; 54

- بروز اشتباهات كلان و انحراف از سوى شخصيتهاى علمى و سياسى كشور; 55

- پيدايى سردى و سستى ميان مدافعان حركت انقلابى; 56

- عدم پاسخگويى كارآمد و بموقع دولت‏به خواستهاى مردم; 57

- رخنه ظريف و تدريجى بيگانگان و وابستگان آنان در جامعه و مديريت كشور; 58

كلام پايانى

با توجه به محورهاى پيش گفته به عنوان شاخصهاى كلان انديشه‏هاى فقهى - سياسى امام در مورد تحولات اجتماعى و بويژه انقلاب سياسى، نكات زير را مورد توجه قرار مى‏دهيم:

نكته اول اينكه برخلاف تصور رايج، انديشه مسلط و متقدم حضرت امام در عرصه جامعه‏شناختى فراتر از دگرگونى و تعارض، نظم مى‏باشد . به سخن ديگر، فلسفه سياسى - اجتماعى مطمح نظر ايشان، فراتر از انديشه انقلاب به عنوان يك اصل دائمى و پيگير، قرار داشته و در واقع، از منظر ايشان مقوله انقلاب امرى بيش از يك وسيله يا واكنش محسوب نمى‏شود . 59 به سخن ديگر، حضرت امام برخلاف انديشه انقلاب براى انقلاب به عنوان نوعى ايدئولوژى و امرى ضرورى براى تحريك توده‏هاى مردم، كه از سوى سازمانهاى چريكى و عاملان فعاليتهاى مسلحانه (بويژه در دوره رژيم شاه) ترويج مى‏شد، اصولا به جامعه‏اى آرام اما در فضاى پوياى تكامل‏پذيرى و تربيت (نه جامعه‏اى با خصيصه ستيزش دائمى با ديگران) معتقد بودند، جامعه‏اى سرشار از قانونمندى، وحدت و همدلى (بجاى تكثر و افتراق) كه دائما بر محور پاكسازيهاى فرهنگى و سياسى، زمينه‏هاى هويت‏يابى الهى خود را ترسيم مى‏نمايد . 60

نكته ديگر و در راستاى مباحث پيشين اين است كه در انديشه‏هاى حضرت امام در باب تحولات اجتماعى، ميان مقولهاصلاح و هدايت به عنوان اصلى محورى و فرايند بهره‏گيرى از ساز و كارهاى لازم در جهت اعمال تحول و تغيير اجتماعى، رابطه معنى‏دار و منطقى وجود دارد . به كلام واضح‏تر، حضرت ايشان در جهت ترسيم رابطه مزبور، به نوعى قاعده تدرج معتقد مى‏باشند . بر اين اساس، مقابله اصلى با رژيم سياسى منحرف و در نهايت فعال و تعميق‏سازى روند بسيج‏سياسى براى اضمحلال آن، منوط به بهره‏گيرى اوليه از ساز و كارپند و اندرز و ارائه راهكارهاى مناسب و ضرورى به دولتمردان نظام سياسى پيش گفته براى ازگشت‏به مسير اصيل و مطلوب خداوند و مردم بوده و بهره‏گيرى از شيوه‏هاى ديگر چون تظاهرات و اعتصاب تا جنگ مسلحانه، متاخر بر ساز و كار مزبور مى‏باشد . 61

مطلب پايانى و قابل توجه اين است كه همانگونه كه از چگونگى ارجاعات مربوط به هر محور مشهور مى‏باشد، نكات مورد نظر حضرت امام در مورد تحولات اجتماعى، از سير توالى و تداوم تاريخى خاصى برخوردار است و قاطبه شاخصهاى مزبور در مقاطع گوناگون دوران رهبرى انقلابى ايشان، مورد تاكيد قرار گرفته است . براين اساس مى‏توان گفت كه نگرش و مجموعه برداشتهاى حضرت امام در زمينه تحولات اجتماعى و مقوله انقلاب، از نوعى انسجام و استحكام مفهومى خاصى برخوردار است .


1 . م . ك: تدا اسكاچ پل، دولتها و انقلابهاى اجتماعى، ترجمه، سيد مجيد روئين تن (تهران: سروش، 1376، صص 22 - 19 .

2 . اريك جى هابزبام، انقلاب، ترجمه، سياوش مريدى، اطلاعات سياسى - اقتصادى، سال يازدهم، شماره نهم و دهم (خرداد و تير 1376)، ص‏144 .

3 . اسكاچ پل، همان، ص‏31 .

4 . م . ك: حسين بشيريه، انقلاب و بسيج‏سياسى، (تهران: دانشگاه تهران، 1372)، صص‏75 - 21 .

5 . حميدرضا اخوان مفرد، رهيافتهاى مختلف در تحليل انقلاب اسلامى ايران، نامه پژوهش، سال سوم و چهارم، شماره 13 و 12 (بهار و تابستان 1378)، ص‏236 .

6 . همان، صص‏7 - 236 .

7 . صحيفه نور، ج‏4، ص‏166 .

8 . همان، ص‏167 .

9 . همان ، ج‏13، ص‏217 .

10 . ن . ك: نوع انسان در دنيا با معاونت و معاضدت بعضى، زندگانى راحت مى‏تواند بكند، زندگانى انفرادى براى هيچكس ميسور نيست، مگر آنكه از جامعه بشريت‏خارج شده، به حيوانات وحشى ملحق گردد .

11 . ن . ك: انسان در اجتماعات بزرگ نظير راهپيمائى ها تحت تاثير واقع مى‏شود و چه بسا كه از خود بيخود مى‏شود و از يك شعار و فريادى توجه و تبعيت مى‏كند . صحيفه نور، ج‏19، ص‏47 .

12 . صحيفه نور، ج‏15، صص‏8 - 146 .

براى اين بحث از منبع زير نيز استفاده شده است:

على اصغر توحدى، قرائت امام خمينى از سياست، پايان‏نامه كارشناسى ارشد، دانشگاه شهيد بهشتى (1378)، صص‏65 - 62 .

13 . صحيفه نور، ج‏4، صص‏3 - 121 .

14 . م . ك: سيد جواد طاهائى، تاملى درباره مفهوم جامعه از ديدگاه امام خمينى، حضور، شماره 13 (زمستان 1376)، صص‏6 - 145 .

15 . صحيفه نور، ج‏7، ص‏129; ج‏8، ص‏16; 15، ص‏228 .

16 . همان، ج‏1، صص‏40 و 49 و 186; ج‏3، ص‏66; ج‏4، ص‏47; ج‏7، ص‏129 .

17 . همان، ج‏1، ص‏273; ج‏2، ص‏117; ج‏3، ص‏167; ج‏18، ص‏219 .

18 . همان، ج‏1، صص‏89 و 190; ج‏2، ص‏58; ج‏3، ص‏13; ج‏7، ص‏73 .

19 . همان، ج‏1، صص‏216 و 220; ج‏2، ص‏264; ج‏5، ص‏42; ج‏13، ص‏283 .

20 . همان، ج‏1، ص‏57; ج‏2، ص‏46; ج‏4، ص‏47; ج‏5، ص‏92 .

21 . همان، ج‏1، ص‏102; ج‏5، ص‏114; ج‏17، ص‏36; ج‏20، ص‏232 .

22 . ولايت فقيه (تهران: دفتر تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 13; صص‏157، 190; صحيفه نور، ج‏1، ص‏85; ج‏4، ص‏40; ج‏12، ص‏279 .

23 . ولايت فقيه، همان، صص ; صحيفه نور، ج‏1، ص‏101 .

24 . همان، ج‏2، ص‏207; ج‏9، ص‏195; ج‏19، ص‏9 .

25 . همان، ج‏1، ص‏85; ج‏2، ص‏149; ج‏4، ص‏40; ج‏19، ص‏93 .

26 . همان، ج‏3، ص‏29; ج‏5، ص‏65;

27 . همان، ج‏2، ص‏15; ج‏4، ص‏225; ج‏7، ص‏27 .

28 . همان، ج‏1، ص‏38; ج‏2، ص‏39; ج‏5، ص‏222 .

29 . همان، ج‏2، ص‏60; ج‏4، ص‏92; ج‏5، ص‏91، ج‏19، ص‏253 .

30 . همان، ج‏2، ص‏62; ج‏3، ص‏252; ج‏4، ص‏273

31 . همان، ج‏1، ص‏186; ج‏3، ص‏47; ج‏7، ص‏47; ج‏9، ص‏72 .

32 . همان ، ج‏5، ص‏91; ج‏7، ص‏60; ج‏9، ص‏110; ج‏10، ص‏233 .

33 . همان، ج‏1، ص‏186; ج‏10، ص‏233; ج‏20، ص‏236 .

34 . همان، ج‏1، ص‏214; ج‏3، ص‏116; ج‏7، ص‏58; ج‏16، ص‏26 .

35 . همان، ج‏2، ص‏40; ج‏4، ص‏65; ج‏7، ص‏135; ج‏11، ص‏253 .

36 . همان، ج‏2، ص‏266; ج‏5، ص‏151; ج‏7، ص‏262; ج‏19، ص‏11 .

37 . همان، ج‏1، ص‏27; ج‏4، ص‏72; ج‏6، ص‏153; ج‏14، ص‏12 .

38 . همان، ج‏8، ص‏158; ج‏12، ص‏16; ج‏19، ص‏269 .

39 . همان، ج‏5، ص‏100; ج‏7، ص‏117; ج‏10، ص‏93 .

40 . همان، ج‏5، ص‏244; ج‏8، ص‏126; ج‏11، ص‏73 .

41 . همان، ج‏5، ص‏213; ج‏8، ص‏45; ج‏10، ص‏12 .

42 . همان، ج‏15، ص‏10; ج‏19، ص‏62 .

43 . همان، ج‏16، ص‏181 .

44 . همان، ج‏4، ص‏100; ج‏11، ص‏58 .

45 . همان، ج‏2، ص‏255; ج‏4، ص‏207; ج‏5، ص‏274 .

46 . همان، ج 2، ص‏192; ج‏10، ص‏40 .

47 . همان، ج 5، ص‏100; ج‏10، ص‏121; ج‏17، ص‏159 .

48 . همان، ج‏7، ص‏240; ج‏16، ص‏12; ج‏18، ص‏201 .

49 . همان، ج 3، ص‏227; ج‏11، ص‏31; ج‏13، ص‏47 .

50 . همان، ج‏2، ص‏192; ج‏5، ص‏42; ج‏19، ص‏203 .

51 . همان، ج‏16، ص‏30; ج‏17، ص‏227; ج‏19، ص‏62 .

52 . همان، ج‏2، ص‏139; ج‏5، ص‏185 .

53 . همان، ج‏2، ص‏112; ج‏5، ص‏171; ج‏6، ص‏16 .

54 . همان، ج‏4، ص‏92 .

55 . همان، ج‏3، ص‏34 .

56 . همان، ج‏5، ص‏217; ج‏7، ص‏118; ج‏10، ص‏118 .

57 . همان، ج‏7، ص‏20; ج‏11، ص‏170 .

58 . همان، ج‏19، ص‏110; ج‏21، ص‏107 .

59 . طاهايى، همان، ص‏146 .

60 . م . ك: همان، صص‏7 - 146; صحيفه نور، ج‏2، صص‏8 - 246 .

61 . م . ك: محمدرضا دهشيرى، نظريه انقلاب اسلامى از ديدگاه امام خمينى (ره) ، حضور، شماره 26 (زمستان 1377)، ص‏47 .

/ 1