جوان در نگاه رهبر فقید انقلاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جوان در نگاه رهبر فقید انقلاب - نسخه متنی

ابوالفضل هدایتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جوان در نگاه رهبر فقيد انقلاب

ابوالفضل هدايتى

درود بر جوانان پر شور آگاه دانشگاه‏هاى ايران كه با قيام‏هاى هشيارانه پياپى، وفادارى خود را به اسلام بزرگ و كشور عزيز خود ثابت كردند. (1)

تاثيرگذارى نسل جوان در هر شكل و بعد و گستره‏اى، در درازناى تاريخ فرهنگ و تمدن‏ها و انقلاب‏ها، واقعيتى انكارناپذير بوده و همواره نظر انديشوران و رهبران مردمى را به خود معطوف داشته است. چگونه مى‏توان از اين نيروى اعجازآميز در عرصه تحول و تكامل حيات و جامعه بشرى چشم پوشيد و از سرمايه گذارى به منظور پرورش ذوق و استعدادهاى شگفت‏انگيز جوانان دريغ ورزيد؟ ناديده انگاشتن جوان و نيازها و انتظارهاى گوناگون فكرى و علمى و مادى و اجتماعى وى، بى‏ترديد زمينه‏ساز نابسامانى‏هاى زيان بارى خواهد بود كه كيان فرهنگ و اجتماع را به نابودى تهديد مى‏كند.

نگرش‏هاى واقع‏بينانه و گرايش‏هاى عادلانه دست اندركاران مسايل جوانان - به ويژه در سطح مديريت كلان جامعه - سهمى شايان ذكر در سلامت روحيه و اعتدال در شيوه برخورد آنان خواهد داشت. چنان كه در پهنه تجربيات اصلاحى و انقلابى ملت‏ها - از جمله در سقوط نظام استبدادى پيشين و دفاع صادقانه از دين و ميهن در برابر تجاوزپيشگان آشكار گشته است - مى‏توان به يارى نسل نو، آتيه‏اى آكنده از روشنى و سرافرازى را چشم به راه بود. به يقين، هر گاه جامعه و تمدن و نظامى رو به تباهى گذارده و آسيب‏پذير شده است، حاكى از ياس و انزواى فكرى و اجتماعى جوانانى بوده كه حال و مجالى براى حضور مؤثر خويش نداشته‏اند.

بدين سان، فراهم آوردن بستر كار و ابتكار همه جانبه براى نسل جديد و مستعد و منتظر امروز، و حرمت نهادن به آراى آنان و بهره جستن از كاوش‏ها و كوشش‏هايشان در حوزه انديشه و اجتماع، از رشد روحى و سياسى يك ملت، حكايت دارد. هر چه بر حضور فعال و زاينده و مستمر جوانان فرهيخته در عرصه‏هاى زندگى‏ساز و هدايت‏گر افزوده شود، بى‏شك راه آزادى و استقلال فراگير هموار مى‏گردد. تعاون و مشاركت‏شهروندان بر پايه خيرخواهى و پارسايى - كه تضمين كننده بقاى جامعه است - فضاى سرشار از اميد و اطمينان و تكاپوى مشترك تمامى عناصر متعهد را مى‏طلبد. آنگاه كه ملاك‏هاى گزينش و كوشش چيزى غير از ايمان و تقوا و اخلاص و رستگارى مردمان نباشد و همگان فراخناى عمل را شفاف و پيراسته از بدبينى‏ها و بدخواهى‏ها نگاه دارند، بى‏گمان مى‏توان در انتظار رويش حكمت و عزت اجتماعى بود.

سيره رفتارى پيامبر و على (ع) نشان مى‏دهد كه توجه به جوان و جايگاه تاثيرگذار نسل نوخاسته در روابط و مناسبات همگانى، يك ضرورت عقيدتى و اجتماعى است. پيش از هر قشر و گروهى، جوانان، مخاطبان وحى و عدالت‏خواهى اسلام بوده‏اند. در واقع، به مدد همين عارفان جوان بود كه دين و جامعه در طى تاريخ پيوندى زوال‏ناپذير يافته و بر سرنوشت ملت‏ها تاثير نهاده‏اند. در اين مقال برآئيم كه در ارتباط ميان رهبرى و جوان در حوزه آموزه‏هاى دينى، سخنى رانده شود و نقش شايستگى‏هاى ذاتى و معنوى رهبر در تربيت و شكل‏گيرى حركت‏سازنده جوانان باز نمايانده شود. ترديدى نيست كه تناسب حاكم ميان رهبرى و دنياى تنوع‏پذير و آكنده از آرزومندى و نشاط جوان، مى‏تواند سبب‏ساز رابطه‏اى روشن و پربار و ماندگار باشد. چنين توفيقى - كه هر پيروزى وامدار آن است - آنگاه به دست مى‏آيد كه جوانى رهبر در سلوكى مؤمنانه و زمان شناسانه سپرى شده باشد. بى‏گمان بايد رهبرى، تجلى صفات و آرمان هايى باشد كه هر جوانى، به نوعى در حوزه‏اى از حيات جمعى مى‏كوشد تا بدان دست‏يابد.

در اين فضاى فراگير و خيره كننده است كه طريق و گفتار رهبر، همان است كه نسل نو مى‏طلبد و مغايرتى ميان آن همه با خواسته‏هاى معقول و مقبول خويش در عصر حاضر نمى‏نگرد. بود و نمود جاذبه‏هاى شخصيتى و رفتارى پيشوا، چند و چون اقبال رهبرى را در هدايت‏گرى حركت اجتماعى در نيل به راهبردهاى انقلابى و اصلاح‏گرايانه به نمايش مى‏گذارد. از اين رو مى‏توان گفت كه جوان، هنگامى اطمينان خاطر را در رابطه با رهبر و پذيرش او به عنوان الگوى رفتارى‏اش، به دست مى‏آورد كه در آينه كلام و كردارش به مجموعه‏اى منسجم و راهنما و واقع‏نگرانه و حق‏گرايانه بنگرد.

امام خمينى (قدس سره) به راستى در ميان رهبران نهضت‏ها و ملت‏ها، اسوه ناشناخته‏اى بود كه با گذشت زمان، اندك اندك به ژرفا و گستره معنويت‏ها و فضيلت‏هايش پى خواهند برد. او چنان كه گاه به دوران جوانى‏اش، اشارت داشت، از سويى در بعد نظرى و فكرى و از سويى ديگر در بعد عملى و جمعى، در دست‏يابى به خوبى‏ها كوشيده است. امام در عين حال كه به تحصيل و تدريس رشته‏هاى گوناگون علمى و عرفان و اخلاق اشتغال مى‏ورزيد، از تفكر فراگير، ورزش و مقابله مسلحانه با اشرار، و حضور در نشست‏هاى مجلس شوراى ملى و نظاره جريان‏هاى مبارزاتى زمانه و مبارزه خيرخواهانه با استبداد و استعمار، غفلت نمى‏ورزيد.

كارنامه افتخارآميز رهبر فقيد انقلاب، حاكى از گرايش‏هاى خالصانه و جامعه سازانه مى‏باشد. او، همواره حقيقت و خدمت‏به دين و مردم و شفقت‏بر همگان - به خصوص جوانان - را مطلوب خويش تلقى مى‏كرد و از هر فرصتى به منظور تعالى و تكامل روح و انديشه و آينده نسل نو، بهره مى‏جست. امام خمينى (ره) ، از همان آغاز رهبرى‏اش نشان داد كه مخاطب‏ها و اميدهايش را در گهواره‏ها و مدرسه‏ها و دانشكده‏ها مى‏جويد و مى‏پرورد. فروتنى و ارادت پيوسته آن عزيز و اسوه ماندگار، در قبال شور و ذوق و خدمت صادقانه جوانان تحصيل كرده در داخل و خارج از كشور و نيز دوران دفاع مقدس، و حمايت از ايده‏ها و جنبش‏هاى خيرگرايانه مردمى، از والايى انديشه او حكايت دارد. اميد مى‏رود كه بتوان در مجال كوتاهى كه پيش روى داريم، برگهايى از باغ هميشه سبز انديشه‏ها و انگيزه‏هاى روشن‏اش برگيريم.

1- جايگاه جوان

عرصه كار و خدمت جوانان، در منظر رهبر فقيد انقلاب، در واقع آوردگاه فراخى است كه خير و شر را در مصاف با يكديگر قرار داده و آنان را به فكر و تفاهم و تبادل تجربيات به منظور حفظ ايمان و ميهن فرا مى‏خواند. كوتاهى در هر بعد و حوزه و ناديده انگاشتن يا كم رنگ نمودن يكى به نفع ديگرى، حاكى از نارسايى تحليل و شناخت عناصر تاثيرگذار مى‏باشد. اسلاميت و جمهوريت - كه با پيوند ميمون خود، سازگارى دين و مردم سالارى را در نهضت امام خمينى متجلى ساخت - حاكى از لزوم تلاش براى اسلام و ايران است. در اين نگاه، هر جوان بايد خود را براى خدمت در ابعاد مذهبى و ملى مهيا سازد. چرا كه او در واقع سربازى است كه آتيه نيكو و سرافراز و پيروزمندانه دين و كشور را رقم مى‏زند.

دامن زدن به تعصب‏هاى زيان بار مذهبى و احساسات ناسيوناليستى كه در تقابل ناخوشايند ايمان و مليت ظاهر مى‏گردد، حاصلى جز شكست و انزواى اسلام در صحنه قدرت و مديريت جامعه نخواهد داشت.

«شماها ان شاءالله در آتيه براى اسلام و براى كشور خودتان سرباز لايق. . . باشيد (2) » .

«من از خداى تبارك و تعالى، توفيق شما جوانان را و همين طور جوانان عزيزى كه در خارج از كشور به اسلام خدمت مى‏كنند، از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم. آنها، مجاهدينى هستند كه با كمال اخلاص دارند خدمت مى‏كنند به ايران. و شما مجاهدينى هستيد كه با اخلاص داريد خدمت مى‏كنيد به كشورتان و خداوند با شماست و شما را پيروز مى‏كند (3) » .

امام خمينى، همواره به فرداى نسل نو و كارآمدى آنان در پهنه كوشش‏هاى متنوع و انسان‏دوستانه مى‏نگريست. او هر جوانى را به منزله ذخيره عزت و اقتدار كشور تلقى مى‏كرد و از او انتظار داشت كه خويشتن را براى ايفاى مسؤوليت‏هاى ملى و مردمى مجهز ومهيا سازد. در ميان جوانان، رهبر فقيد انقلاب، عنايت‏خاصى به دانشجويان داشت; آنان كه خواه‏ناخواه روزى سكان‏دار اين كشتى در دل طوفان‏ها و گرداب‏ها خواهند بود.

اين كه در كلام امام از دانشجوى ايرانى به عنوان وارث كشور ياد شده است، در حقيقت‏حوزه عملكرد و تاثير بخشى اين نيروى عظيم را خاطرنشان مى‏سازد. در نگاه وارث شناسانه، به هر حال از جفا كارى‏ها و ياس افكنى‏ها و حرمت‏شكنى‏ها در حق نسل جوان و دانشجو بايد خوددارى كرد.

«شما [دانشجوها] ذخاير اين مملكت هستيد، جوانيد، دانشجو هستيد، ذخيره اين مملكت هستيد (4) » .

«شما ذخيره ما هستيد و من خدمت‏گزار شما هستم (5) » .

«اميد من به شماست. . . و شماها وارث اين كشور هستيد (6) » .

وارث بودن جوانان و تحصيل كردگان فرهيخته و متعهد كشور بى‏ترديد متوليان و صاحبان قدرت را در برابر آنان و آينده و خواسته‏هايشان مسؤول مى‏سازد. رفتار عاطفى مناسب و درك موقعيت و منزلت دانشجويان، عامل تاثيرگذارى در هدايت‏گرى انديشه‏ها و عاطفه‏هاى سرشار آنان خواهد بود. بدبينى‏ها و بى‏حرمتى‏ها و تكفيرهاى جاهلانه به مرور زمان فراخناى رابطه آنان را به تنگناى خسران‏آميز تبديل مى‏كند. رهبر فقيد انقلاب، همواره بر روش و منش پدرانه و مهرورزانه با نسل جوان دانشگاهى تاكيد و سفارش داشت، و اولياى امور را از بى‏تفاوتى بر حذر مى‏داشت.

«روحانيون محترم بايد به طبقه جوان روشنفكر كه در خدمت اسلام و كشور اسلامى است و به همين جهت مورد حمله اجانب است، احترام گذاشته، آنها را چون فرزندانى عزيز و برادرانى ارجمند بدانند و اين قدرت بزرگ [دانشگاه] كه مقدرات خواه ناخواه در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبليغات سوئى كه بر ضد آنها در اين چند صد سال شده و آنها را در نظر بعضى طور ديگر جلوه داده‏اند، تا از تفرقه استفاده هر چه بيشتر برند، احتراز كنند (7) . »

البته اين همه، محتاج ذهنيتى پيراسته و بينشى آراسته به خود آگاهى اجتماعى و تاريخى مى‏باشد، تا بتوان دست محبت و تفاهم را به سوى جوانان و دانشگاهيان گشود. امام خمينى چنان كه در رهبرى‏اش بارها نمايانده است، به روشنى چنين باورها و اعتمادها و مهرورزى هايى داشت و هيچ گاه از اظهار تمايل و ارادت‏اش فروگذار نبود.

«سلام بر دانش و دانشگاه و دانشگاهيانى كه چراغ راه هدايت و راهنمايى ملت‏به سوى تعالى و سعادت و فضل و فضيلت مى‏باشند. . . سلام بر دانشجويان و استادانى كه در سال‏هاى طولانى اختناق با محروميت‏ها و شكنجه‏ها و ناراحتى‏هاى روحى و جسمى مواجه و با شجاعت و شهامت در مقابل استبدادها و قلدرى‏ها ايستاده و تسليم قدرت‏هاى شيطانى نشده‏اند. . . مكان‏هاى علمى مقدس خود را به صورت دژهاى مستحكم و سنگرهايى شكست‏ناپذير در آورده و از استقلال و آزادى ميهن عزيز خود دفاع نموده و سنگرهاى شيطانى را با پشتيبانى اين ملت‏بزرگ در هم شكسته و دشمن خونخوار خود را دفع كردند (8) » .

در جاى ديگر، رهبر فقيد انقلاب، از استقلال و آزادى - كه شعارهاى اوليه و بنيادى انقلاب مردم ايران است - به عنوان امانت‏هاى بزرگ نام مى‏برد كه از رهگذر جان فشانى خرد و كلان فراچنگ آنان آمده و به فرزندان خويش سپرده‏اند. امام خمينى قبول اين دو امانت الهى و ملى را، حاكى از مسؤول بودن جوانان دانشگاهى و متفكران جامعه در قبال آن بر مى‏شمرد. از نگاه او، دانشجويان مسلمان در آينده رهبرى ملت را بر عهده دارند و ناگزير از مبارزه و روشن‏گرى مردم براى نيل به حقيقت استقلال و آزادى در تمامى عرصه‏هاى نظرى و عملى‏اند. زيرا كه وظيفه پاسدارى از محورهاى نظام جمهورى اسلامى كه استقلال و آزادى مى‏باشد، متوجه نسل جوان دانشگاهى است.

«اين عزيزانند كه استقلال و آزادى و ترقى و تعالى ملت‏ها مرهون زحمات آنان است. . . و اكنون‏اى جوانان عزيز! واى دانشجويان و دانشمندان!اى اميد امروز و فرداهاى امت و اسلام! امانت‏بزرگ استقلال و آزادى كه از دام دو قطب شرق و غرب با مجاهدت و فداكارى ملت عظيم‏الشان ايران به دست آمده است، به شما عزيزان سپرده شده و مسؤوليت‏بزرگى به عهده همه گذاشته است. همه ملت و خصوص دانشجويان مسلمان كه رهبران آينده هستند، مسؤول نگهبانى از اين امانت‏بزرگ الهى مى‏باشند (9) » .

از منظر عرفانى امام خمينى، جايگاه خاص جوانان در ارتباط با حق‏جويى و ترجيح حقيقت‏بر مصلحت گرايى‏هاى نفسانى و اجتماعى، آشكار مى‏گردد. آنان به سبب سپيدى دل و آزادگى جان و روشناى روان، پذيراى سخن و فرمان الهى‏اند. نفس اماره و شيطان وسوسه‏گر، هنوز بر نظر و خرد آنان چنگ و سلطه نداشته و لطافت روحى‏شان را نربوده‏اند.

چنان كه در مقوله بعثت‏ها و دعوت‏هاى توحيدى مى‏نگريم، بيش و پيش از قشر و گروه اجتماعى، جوان‏ها، مخاطب‏هاى شايسته و فداكارى براى پيامبران بوده‏اند. ديگران به خصوص پيران قوم كه عمر را در زراندوزى و زورمدارى گذرانده بودند، از هيچ توطئه و دشمنى دريغ نداشتند. بدين سان، گفت و گو با نسل جوان، آسان‏تر و مطمئن‏تر است و مى‏توان به سلوك و وفادارى آنان در هر برهه‏اى از زمان، دل بست. بى‏ترديد، انقلاب و نهضتى كه بتواند اين ارتباط را توام با پاسخ‏گويى به انتظار جوانان در ابعاد گوناگون حفظ كند، در نيل به هدف‏ها و راهبردهاى اوليه توفيق به دست‏خواهد آورد. جوان در فضاى آزاد و نورانى خويش، هنگامى كه رنگ و بوى حقيقت گفتار و رفتارى را احساس كند، بى‏درنگ و بى‏محابا به همدلى و همراهى برمى‏خيزد. و بندهاى جهل و جور حاكم و محيط را در هم مى‏شكند. در واقع، در درازناى تاريخ حق و باطل، عدل و ظلم، اينان بودند كه پيام نصرت خواهى مردان خدا را بى‏پاسخ نگذارده و مشعل آزادى و نجات را در جاى جاى زمين، برافروخته نگاه داشته‏اند.

«اين جوان، قلبش لطيف است ; ملكوتى است (10) » .

«جوانها، نزديكترند به ملكوت. پيرها هر چه مى‏گذرد، هر چه بر عمرشان مى‏گذرد، هى اضافه مى‏شود يك چيزهايى كه آنها را از خدا دور مى‏كند (11) . »

چنانكه در نصايح آمده است، رعايت‏حرمت‏سالمندان واجب است و چه بسا كه در ميان آنان، چهره‏هاى فرهيخته و تاثيرگذارى در علم و ادب و هنر ديده‏ايم. اما در اين واقعيت نمى‏توان ترديد داشت كه پيران بر اثر كوتاهى در خودسازى و غفلت از تزكيه و تهذيب در ايام جوانى، در اسارت طبيعت و نفس‏اند. خودخواهى‏ها و دنياطلبى‏ها، چنان پيران كوردل و از خودبيگانه را به خود مشغول داشته كه حال و مجالى براى شنيدن حقيقت هم ندارند. همواره جنبش‏هاى عدالت‏خواهانه بر اثر تمايلات نفسانى و شيطانى اين قشر - كه البته صورت معقول و خيرخواهانه‏اى پيدا مى‏كرد - دچار ضعف و انحراف و تباهى گشته است.

در پيران، هواهاى نفسانى و جاه‏طلبى و مال دوستى و خودبزرگ‏بينى، بسيار افزون‏تر از جوانان است. روح جوان لطيف است و انعطاف‏پذير. و آن قدر كه در پيران حب نفس و حب دنيا است، در جوانان نيست (12) . »

بگذريم از مؤمنان دلير و پاك باخته‏اى همچون ابوذر و سلمان و عمار ياسر و كميل‏بن زياد و حبيب‏بن مظاهر - كه به رغم پيرى و وعد و وعيد نفس و طاغوت، همچنان به راه خدا و خدمت‏به مردم وفادار ماندند - پيران، غالبا مانع خير و حقيقت‏اند. به آسانى، زبان به موعظه و ملامت و ارشاد مى‏گشايند، ولى به دشوارى از خودبينى و معصيت پروردگار گذشته و چه بسا در نيل به خشنودى خدا و پيامبر ناتوان‏اند. چنين است كه رهبر فقيد انقلاب، از والايى روح و رفتار جوانان ياد مى‏كند و آنان را محبوب خدا بر مى‏شمارد و متواضعانه اظهار مى‏دارد:

«شما توقع نداشته باشيد، من بتوانم از عهده ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد (13) » .

«نظير مجاهدين اين زمان، نظير اين جوانه‏هاى اين زمان از اول تاريخ تا حالا نبوده است. اگر آنها بوده‏اند، اما كم بودند (14) » .

«من به همه شما [جوانان] ارادت دارم، اخلاص دارم. . . شما از خود من هستيد و من هم از خود شما (15) » .

2- بيم‏ها

در طريق بشر همواره خطرها نهفته است و آفت‏زدگى در كمين هر حركت و هضت‏بيدارگرانه مردمى نشسته است. امام خمينى، پيوسته از رهگذر مواضع نظرى و عملى‏اش، هشدارها مى‏داد و دوستان را در دست‏يابى به اخلاق كريمه انبيا و اوليا مدد مى‏رسانيد.

«اين حب نفس! اين [حب] جاه! اين حب مسند! اينها دين را از بين مى‏برد. يك قدرى فكر كنيد كه اين حب را از دلتان بيرون كنيد (16) . »

هر چند كه دعوت به توبه و تحول روحانى و اخلاقى و اجتماعى از رهگذر آن يك تكليف مشفقانه است، آيا مى‏توان به پيران جاهل از حقيقت و مقام پروردگار اميدوار بود؟ كسانى كه به گفته رهبر عارف انقلاب، پنجاه سال بدگويى و فحاشى داشته و بوى تعفن دهان و جان ظلمانى‏شان، مشام سالكان مكارم اخلاق را مى‏آزارد، بى‏گمان در كفر و خود بزرگ‏بينى اهريمنى‏شان خواهند مرد.

«توبه يك امرى نيست كه انسان با لفظ «اتوب الى‏الله. . . » كارش درست‏بشود! [توبه] ندامت است. اين ندامت‏به اين زودى‏ها نمى‏آيد براى اشخاصى كه پنجاه سال غيبت كرده! پنجاه سال فحش داده! او ديگر سقوط كرده در كفر و غيبت! او نمى‏تواند! تا آخر عمر مبتلاست (17) » .

«پشيمانى و عزم بر ترك گناه، براى كسانى كه پنجاه سال يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده، ريش خود را در گناه و معصيت‏سفيد كرده‏اند، حاصل نمى‏شود! چنين كسانى تا پايان عمر مبتلايند (18) . »

سرنوشت پيران بى‏ادب و محروم از لطف رب، جاى عبرت‏آموزى دارد و جوانان جستجوگر كمال اخلاقى را بر آن مى‏دارد كه پيش از دست رفتن فرصت‏ها و مهلت‏هاى عمر و جوانى، به پالايش روان همت گمارند. سستى‏ها و كاستى‏هاى روح و جسم در دوران سالمندى، امكان بازگشت و اصلاح‏طلبى را از ميان مى‏برد و تيرگى‏هاى جان و كردار و زبان موجب چيرگى هوس‏ها و سياهى باطن مى‏گردد. در آن هنگام، هيچ روزنه اميد و اطمينانى به روى آدمى گشوده نخواهد بود و شيطان با ولايت طاغوتى‏اش، واپسين مجال بازگشت‏به سوى خدا و پاكى‏ها را خواهد ربود.

«اگر به فكر تزكيه و ساختن خويش نباشيد، هنگام پيرى كه ضعف و سستى و رخوت و سردى بر جسم و جان شما چيره شد و نيروى اراده و تصميم و مقاومت را از دست داديد و بار گناه و معصيت، قلب را سياه‏تر ساخت! چگونه مى‏توانيد خود را بسازيد و مهذب بكنيد (19) » .

ساده‏انديشى است كه ايمان و اخلاص و تقواپيشگى يك جوان را، امرى مستمر و پايدار تلقى كرده و هيچگونه ترديدى در حركت و فرجام او نداشته باشيم. چه بسيار كسان كه از ايمان و توحيد به كفر و شرك و تجاوز و بزه‏كارى گراييده و فرجام خسران‏آميزى را براى خويش به بار آوردند.

مگر نه اين است كه تزكيه و پاكى جان و روشنى روان، يكسر به توفيق الهى بسته است و آنچه به عنوان سعى و سلوك از سوى انسانهاى متمايل به فطرت صورت مى‏پذيرد، در واقع اظهار علاقه‏هاى باطنى است. يوسف پيامبر در پرتگاه سقوط، لطف و عنايت الهى را به ياد مى‏آورد و از پروردگارش مدد مى‏جويد تا بتوان در آن آزمون دشوارخيز، عقيده و حياتش را از گزند و آلودگى نگاه دارد. پناهندگى انسان به خداوند در هر جا و هر حال، حاكى از ناتوانى وى در هجوم بى‏امان وسوسه‏ها و دسيسه‏هاى درونى و برونى است. دعا و تقوا در مجموعه آموزه‏هاى اسلام، به منزله سپر و محافظ و نيروى مددكار روح و قلب ياد شده است. اولياى حق به رغم سلوك جانانه و عاشقانه، دست نياز و تمنا به سوى خداوند دراز ساخته و نيك فرجامى خود را آرزومندند.

«ممكن است كه يك جوانى، خيلى مهذب هم باشد! خيلى هم خوب باشد! ليكن به تدريج‏برسد به اين كه يك وقت ظالم بشود (20) » .

امام خمينى (قدس سره) ، همواره نگران آتيه و سرانجام جوانانى بود كه با كوله‏بارى از عشق و فداكارى، در ورطه غرور و خودبينى سقوط كنند و خويشتن را از نور توحيد و تقوا بى‏نصيب سازند. شيطان و نفس سركش به هر حال، هر كس و جماعت را از راهى به خودپرستى مى‏كشانند و به تجاوزكارى و درنده‏خويى وا مى‏دارند. مغرور گشتن جوانان كم بهره از معرفت و خودآگاهى و تاريخ پديده‏اى اجتناب‏ناپذير است كه روشن‏گرى خيرخواهان را مى‏طلبد. امام خمينى در عين حال كه جهاد و ستقامت‏شگفت‏انگيز آنان را مى‏ستايد، انديشناك نفس و قربانى شدن جوان و جامعه در گرداب جهل و غرور مى‏باشد.

«كلمه‏اى نصيحت‏آموز با جوانان عزيزى كه در جبهه‏ها و پشت جبهه‏ها براى اقامه عدل الهى فداكارى مى‏كنند و عزيزانى كه به نحوى براى هدف الهى آسيب ديده‏اند. . . توجه كنيد كه غرور پيروزيها و شهرت‏ها و جوان‏مردى‏ها در قلب شما رخنه نكند، كه اين مرض نفسانى از دامهاى شيطانى است كه بندگان خدا را از توجه به او باز مى‏دارد. و از مكايد نفس اماره بالسوء است كه انسانها را به شكر و عبوديت‏بتها و خصوصا مادر بتها كه بت نفس است مى‏كشاند (21) » .

در جاى ديگر، رهبر فقيد انقلاب، بيم آن دارد كه بر اثر غرورهاى جاهلانه - كه از سوى بازيگران قدرت و سياست‏بدان دامن زده مى‏شود - جوانان پرشور و فداكار، در برابر مردم موضع‏گيرى خصمانه و كينه‏توزانه داشته باشد. بدرفتارى‏ها و قانون‏ستيزى‏ها، بى‏گمان موجب شكاف و درگيرى‏هاى سياسى و داخلى شده و هواخواهان انقلاب و نظام را در مقابل يكديگر قرار مى‏دهد. امام خمينى، آن روزگار را كه تهى از صدق و صفاى انقلابى است و آكنده از كدورت و جفاكارى، براى دين و كشور، فاجعه‏آميز و دردناك ترسيم مى‏كند. در حقيقت، انقلاب و جمهورى اسلامى، وامدار همبستگى همه جانبه ملت است و اين همه از رهگذر حمايت‏خالصانه آنان پديدار گشته است. خشك مغزى‏ها و جفاپيشگى‏هاى مهار گسيخته پاره‏اى از غافلان از نزاع‏ها و سركشى‏ها، دير يا زود، باعث كاهش تعهد انقلابى و دينى مردم خواهد گشت. در چنين فضاى غبارآلود و هراسناك چگونه مى‏توان خوش باور بود و به پشتيبانى ملت اميدوار ماند.

«خوف آن است كه اسلحه در دست‏شما جوانان عزيز، موجب غرور و سركشى شود و آن تحول روحانى عظيم كه در شما پيدا شده است، از دستتان برود وشيطان نفس اماره شما را به دام كشد و با سوء رفتار با برادران خود، صدق و صفا رخت‏بربندد و به جاى آن كدورت و جفا، جايگزين شود. و آن روز، فاجعه‏اى است‏براى اسلام! و مصيبت دردناكى ست‏براى شما و يارانتان. پس اين اخوت و صفا را هر چه بيشتر حفظ نماييد، تا همان طور كه تاكنون از پشتيبانى بى‏دريغ ملت‏برخوردار بوديد، از اين پس هم برخوردار باشيد، خداوند پشت و پناهتان باد (22) » .

3- اميدها

از رهبرى، همواره انتظار مى‏رود كه از بيم‏ها و اميدهايى سخن براند كه در واقعيت امروز و فرداى ملت‏به چشم مى‏خورد. غفلت از هر كدام، سبب‏ساز گرفتاريهاى پيچيده‏اى مى‏شود كه چه بسا در آينده تزلزل در باورها و حركتها را پديد آورد. چشمان نگران و اميدوار رهبر، كمك شايان و تاثيرگذارى در روند انقلاب و راهبردهاى گوناگون آن خواهد داشت. گسست‏هاى تكان دهنده اجتماعى و سياسى، حاصل مشغوليتهاى كاذب و ديده فروبستن از واقعيت‏هايى است كه به هر حال - چه مثبت و چه منفى - در حال شكل گرفتن بوده و روزى به سود يا زيان تمام مى‏شود.

امام خمينى در كنار بيمناكى‏ها، اميدهايى را نظاره مى‏كرد و نظر و اهتمام همگان را بدان معطوف مى‏داشت. او در جوانان اين مرز و بوم عزت خواهى را يك واقعيت انكارناپذير مى‏دانست و از اين رو تداوم دو شعار و محور تعيين كننده - استقلال و آزادى را در بستر شناخت‏ها و اقدام‏هاى آنان ممكن تلقى مى‏كرد.

«من اميدوارم، خداى تبارك و تعالى به شما جوانها، عزت و سلامت و سعادت، عنايت فرمايد. ما از خداى تبارك و تعالى، استقلال كشور خودمان را و آزادى خودمان را مسالت مى‏كنيم (23) » .

رهبر فقيد انقلاب، چشم به راه خودباورى‏ها و بهره گرفتن از آن در جهت نوسازى و سامان بخشى مسايل كشور بود و بارها بر اداره آن از رهگذر همت و بصيرت جوانان دانشگاهى، سفارش مى‏نمود.

«اميد من به شما جوانان است. . . كه ان‏شاءالله مقدرات كشور ما، بعد از اين در ست‏شماها باشد (24) » .

«من هميشه از خدا خواسته‏ام كه شما جوانان بتوانيد معضلات كشور در زمينه‏هاى مختلف را حل كنيد (25) . »

خودسازى، ساليان پيش و پس از پيروزى انقلاب، امام خمينى را به عمل و اندرزگرى برانگيخته بود. كمتر گفتار و رفتارى از او را مى‏توان نشان داد كه حاكى از اهميت تزكيه نفس و ضرورت دستيابى به روشن‏بينى و زيست عادلانه و پارسايانه نباشد. چنان كه پيش‏تر گذشت، امام جوانان را در همسايگى ملكوت و قدسيان مى‏نگرد، چرا كه دل سپيد و فراخ و نكته‏ياب و حق‏پذير و فروتن شان، همان بستر هموارى است كه خداوند براى كلام و هدايت‏خود برگزيده است. بدين سان، اميدوار بودن به حركت اخلاقى و خودسازى جوان، همان اندازه معقول و پذيرفته است كه نوميدى از اصلاح و آدميت پيران بى‏خبر و جفاكار و خودپرست! مخاطب شناختن جوانان در نشست‏هاى عارفانه و معنوى، از تاثيرگذارى حكمت و تاثيرپذيرى جان مشتاق شان حكايت دارد.

«شما جوانها بهتر مى‏توانيد تحصيل نفس كنيد. شما به ملكوت نزديكتر هستيد از پيرمردها! در شما آن ريشه‏هاى فساد كمتر است، رشدش كمتر است. . . هزاران جوان اصلاح مى‏شوند و يك پير [اصلاح ]نمى‏شود! (26) » .

«جوان مى‏تواند با آسانى نسبى خود را از شر نفس اماره رها سازد و به معنويات گرايش پيدا كند (27) » .

«در جلسات موعظه و اخلاق، آن قدر كه جوانان تحت تاثير واقع مى‏شوند، پيران [تاثيرپذير] نمى‏شوند (28) » .

4- رهنمودها

سخنان و مواضع روشن گرانه و مشفقانه، حاكى از بينش و منش والاست. تاريخ نهضت و انقلاب امام خمينى از قلمرو گسترده رهنمودهاى عرفانى و اجتماعى سازنده‏اى حكايت دارد كه در هنگام ضرورت مطرح مى‏شد و بر روند امور جامعه تاثير ماندگار داشت. آنچه در پى مى‏آيد، ناظر به برهه‏ها و نيازهايى مى‏باشد كه خواه ناخواه امكان تكرار و هشدار آن مى‏رود. تشابه اجتناب‏ناپذير احوال و رخ‏دادهاى بشرى و اجتماعى، رهنمودهايى از اين دست را در خور تامل و بهره‏گيرى مى‏نماياند. فراگير بودن كلام رهبر فقيد انقلاب، رهنمودهايش را از تنوعى دل‏پذير و تاثيرگذار، برخوردار ساخته است. خلوص و روشن انديشى امام بر اين همه، پرتوى نظرگير افكنده و هر يك را بسترساز جلوه‏اى از عزت و حكمت انسان‏دوستانه ساخته است.

نگاهى به گذشته و آثار تعيين كننده بيان پيامبرانه امام خمينى در گرايش معنوى جانها و پرورش عناصر مخلص و كارآمد و مسؤوليت‏شناس، و رشد و تعالى خصلت‏ها و آموزه‏هاى دينى، از روحى سرشار و بيدارگر خبر مى‏دهد. سخن، گفتن، آنگونه كه ظاهر بينان مى‏پندارند و چندان سهل و جاذب نست. اگر اين گونه بود كه حرفها بسى گفته شده و مى‏بايست انسانها راه يافته باشند. اين كه پاره‏اى از گفتارها، قبول خاطر مى‏يابد و دلها را روانه كوى حقيقت و فضيلت مى‏سازد، و شمار آن هم بسى اندك است، از پشتوانه عملى و باطنى حكايت دارد. به هر حال، امروز محتاج هدايت‏گريهاى واقع‏بينانه و تاثير بخش رهبر فقيد انقلاب هستيم، تا بتوان در عرصه ضرورت‏هاى عصر حاضر از عهده انجام نيكوى وظيفه‏هاى انسانى و اجتماعى خويش بر آمد.

تعليم و تربيت

از منظر امام خمينى، فراگيرى دانشها و معرفتها، بايد منشا اثر روانى و اخلاقى و اجتماعى باشد. تحصيل و تدريس فلسفه و معارف توحيدى و الهى و قرآنى هم اگر تاثيرى مثبت و نورانى بر اخلاق آدمى نداشته باشد و ذهن و دل و زبان وى را به رنگ رحمانى در نياورده باشد، باطل و عبث و خسران دنيا و آخرت است.

«به تو، و ساير جوانها كه طالب معرفتند وصيت مى‏كنم كه شما و همه موجودات جلوه اويند و ظهور ويند. كوشش و مجاهده كنيد تا بارقه‏اى از آن را بيابيد و در آن محو شويد و از نيستى به هستى مطلق برسيد (29) . »

سلوك عارفانه و عاشقانه اولياى حق، در قدم‏هاى روشن و الهام بخش آنان تجلى مى‏كند; نه در قال و قيل درس و بحث و حمل كتب! تا از رهگذر مطالعه و تعليم و تفكر در آيات خداوند و فلسفه خلقت و انگيزه بعثت، سفرى از طبيعت، به ملكوت آن نياغازيم و به حقايق كلمات راهى نگشاييم، بى‏گمان در جهل و جور و جفاى بر خلق، غوطه وريم.

«از اين پير بى‏نوا، بشنو كه اين بار را به دوش دارد و زير آن خم شده است. به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است، بسنده مكن و در جست وجوى او - جل وعلا - باش (30) » .

«جديت كنيد در تحصيل، جديت كنيد در ياد گرفتن معارف الهيه، جديت كنيد در اين كه خودتان را خوب بار بياوريد (31) » .

«اى عزيزان اسلام و سرمايه‏هاى ملت! مجاهده كنيد كه خوديت را از سر قلب خود بزداييد و بايد بدانيد و بدانيم كه هر چه هست، اوست و جلوه جمال او جسم و جان و روح و روان همه از اوست. بكوشيد تا حجاب خوديت را برداريد و جمال جميل او - جل و علا - را ببينيد. آنگاه است كه هر مشكلى آسان و هر رنج و زحمتى گواراست و فدا شدن در راه او احلى [ شيرين‏تر ]از عسل، بلكه بالاتر از هر چيز به گمان آيد (32) » .

نه تنها در حوزه مقولات و مباحث علمى، بلكه در گستره زندگى و عمل و خدمت اجتماعى، بايد به گونه‏اى بهره‏مندى خود از تربيت الهى و عرفانى را آشكار ساخت.

نشانه‏هاى خداجويى و حق‏گرايى انسانها و خدمتها، در پالايش ذهنى و نفسانى از خودپرستى و تمايل به حقيقت و انسانيت مى‏باشد. عملكردهاى خالصانه، مطلوب است نه كارهاى آلوده به ريا و شرك و نفاق.

«وقتى براى اسلام كار مى‏كنيم، بايد به طور مهذب باشد كه اگر خداى نخواسته، كارها با خودخواهى و غرور همراه شد، مبداء شكست انسان است. بايد اتكال به خدا باشد و خدمت‏براى خدا (33) » .

از افسانه‏هايى كه پيرامون ارباب سلوك و عرفان دينى، پراكنده‏اند بگذريم، واقعيت‏سلوك‏ها و تجربه‏هاى معنوى عرفاى نامور ما، حاكى از كوشش مستمر و آگاهانه آنان است كه در ايام جوانى به راستى و درستى شكل گرفته است. نمى‏توان همانند مولانا محمد جلال‏الدين بلخى، بدين آسانى و روانى از درياى معانى، نصيبى برگرفت و بر خلق عرضه داشت، بى‏آن كه رنج‏سلوك و مجاهدت روحى و باطنى را در جوانى بر خويش هموار كرده باشيم. اينكه درباره او گفته‏اند كه كتاب پدر - معارف بهاءالولد - را تا هنگام تدريس و تربيت‏شاگردان نگاه داشته و چراغ سلوك‏اش ساخته بود و در ديدار با شمس تبريزى از آن دست فرو شست، از اهتمام مولوى در ساليان جوانى حكايت دارد.

امام خمينى، كه با يادكرد مشايخ بزرگوار خويش در عرفان و اخلاق، همچون مرحوم ميرزا محمدعلى شاه‏آبادى (1292 - 1369 ه. ق) نشان مى‏دهد كه از همان آغاز دوره جوانى شيفته جمال و كمال هستى بوده و از هيچ تلاشى فروگذار نبوده است. پيوسته بر كسب تجربيات ايمانى و نفسانى در روزگار جوانى تاكيد مى‏ورزيد، چرا كه خود هر چه داشت، ريشه در همان كشتزار پاكيزه و مستعد داشت. گفتارها و نوشتارهاى عالمانه و عارفانه امام خمينى، آشكارا، جوانان را مخاطب خود ساخته است. نامه‏هايى كه از آن عزيز سفر كرده در دست است، به روشنى، عنايت‏اش را به سالكان جوان و جست و جوگران حقيقت، جلوه‏گر مى‏سازد.

«عزيزم! از جوانى به اندازه [اى] كه باقى است، استفاده كن كه در پيرى همه چيز از دست مى‏رود; حتى توجه به آخرت و خداى تعالى! . . . در جوانى كه قدرت بيشترى دارى، به مجاهدت برخيز و از غير دوست - جل و علا - بگريز و پيوند خود را هر چه بيشتر - اگر پيوندى دارى - محكم‏تر كن و اگر خداى نخواسته ندارى، تحصيل كن و در تقويتش همت گمار كه هيچ موجودى جز او - جل و علا - سزاوار پيوند نيست. و پيوند با اولياى او، اگر براى پيوند به او نباشد، حيله شيطانى است كه از هر طريق سد راه حق كند. هيچگاه به خود و عمل خود، به چشم رضا منگر كه اولياى خلص چنين بودند و خود را لاشى‏ء مى‏ديدند و گاهى حسنات خود را از سيئات مى‏شمردند (34) . »

«تا جوانى در دست توست، كوشش كن در عمل و در تهذيب قلب، و در شكستن اقفال و رفع حجب، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديك‏ترند، موفق مى‏شوند و يك پير موفق نمى‏شود (35) » .

از ديگر سو، و به منظور بازگشت‏به صراط مستقيم توحيد و تعالى، باز جوانى جايگاه بلند خود را مى‏نماياند. چنانكه در احوال تائبين مينگريم، غالب توبه‏ها و پشيمانى‏ها و اصلاح‏گرى‏ها در زمان جوانى صورت گرفته است. كه امكان تفكر و تجديد نظر در روش و منش پيشين بوده است. در طى زمان، به هر حال ريشه‏هاى آفت زده عقيده و خصلت‏ها، دائم در رشد بوده و مجال سلامت قلب و روح، و رويش نيكى‏ها را سلب مى‏كند. اگر در بهار توبه كه جوانى مى‏باشد، كارى و اقدامى مشاهده نشد، بى‏ترديد در فرصت‏هاى خزان زده عمر اميد هيچ خيرى نيست.

«بهار توبه، ايام جوانى است كه بار گناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمت‏باطنى ناقص‏تر و شرايط توبه، سهل‏تر و آسان‏تر است. انسان در پيرى، حرص و طمع وحب جاه و مال و طول امل‏اش بيشتر است. . . پس‏اى عزيز! هر چه زودتر دامن [همت] به كمر بزن و عزم را محكم و اراده را قوى كن (36) » .

معاشرت

آنچه در باب غنيمت‏شمردن جوانى گذشت، بى‏شك مشروط به آن است كه جوان به گفته پير سالك از مصاحبت‏بدان بگريزد و يار بد را چون مار بد! دشمن خويش بشناسد. هم نشينى‏هاى غافلانه و بازدارنده از تامل و تفكر و تعليم و تربيت عرفانى - اخلاقى، عاقبت تهى دستى آدمى را در محضر پروردگار سبب مى‏شود كه شرمندگى و حسرت‏اش، عذابى ناگوار است. و از طرف ديگر، جهت معرفت و سرعت مطلوب در سلوك، بهره بردن از دوستان آزاده و وارسته از دنياطلبى، ضرورتى انكارناپذير است. بى‏اعتنايى به اين اندرزها و سرگرم داشتن خود به رفاقت‏ها و معاشرت‏هاى بى‏حاصل، كار را به جايى ميرساند كه در رستاخيز آرزومند جدايى به مسافت ميان مشرق و مغرب مى‏شود.

«از وصيت‏ها[ى] من كه در آستان مرگ [بوده] و نفس‏هاى آخر را مى‏كشم، به تو كه از نعمت جوانى برخوردارى، آن است كه معاشران خود و دوستان خويش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجه به معنويات، و آنان كه به حب دنيا و زخارف آن گرايش ندارند و از مال و منال به اندازه كفايت و حد متعارف، پا بيرون نمى‏گذارند و مجالس و محافل‏شان آلوده به گناه نيست و از اخلاق كريمه برخوردارند، انتخاب كن كه تاثير معاشرت در دو طرف صلاح و فساد، اجتناب‏ناپذير است (37) » .

كشور و دانشگاه

امام خمينى، دست اندركاران را به راه‏كارهايى در جذب عناصر جوان و دانشگاهى فرا مى‏خواند كه در نهايت‏بتوان از آنها در رشد و پيشرفت كشور بهره‏مند گشت.

«طورى [عمل] كنيد كه اين ذخيره‏ها [دانشجويان] براى مملكت‏تان مفيد واقع بشود (38) » .

پرورش نيروهاى انسانى كارآمد و مؤثر در تعيين سرنوشت ملت، بايد همواره مورد نظر و اهتمام مسؤولان فرهنگى و اجتماعى باشد، تا بتوان از وجود آنان و تخصص‏هاى متنوع شان در بستر نوسازى جامعه سود جست.

«از همين سنين [جوانى] شما بايد شروع بشود به ساختن افرادى كه بعدها يك كشور را ممكن است نجات بدهند (39) » .

«جوان‏ها، قدر جوانى‏شان را بدانند كه صرف كنند در علم و تقوا و در سازندگى خودشان كه اشخاص امين صالح بشوند كه مملكت‏با اشخاص امين صالح مى‏تواند مستقل باشد (40) » .

رسالت دانشجو و دانشگاه

رهبر فقيد انقلاب، دانشجويان حوزه و دانشگاه را به تحصيل و رونق بخشيدن به كلاس‏ها و بحث‏هاى علمى دعوت مى‏كرد و هيچگاه نمى‏پسنديد كه آنان به شور و هيجان انقلابى‏شان بسنده كنند و عمر را به هياهو و بازى‏گرى سياسى سپرى كنند. از منظر امام خمينى، مبارزه براى استقلال و آزادى و عدالت - كه همان راه و سلوك انبياست - در پيوند ناگسستنى دين و علم و اجتماع، ممكن است. هر گاه به هر يك از اين محورها آسيبى برسد، بى‏ترديد حركت و آيين و آينده ملت دچار تباهى گشته و تمايل به منفعت‏طلبى و وابستگى پيدا مى‏شود.

اگر دانشگاه‏ها خالى از مردانى دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت‏طلب چون سرطان در تمام كشور ريشه دوانده و زمام امور اقتصادى و علمى ما را به دست مى‏گيرند. . . بهترين مبارزه با اجنبى، مجهز شدن به سلاح علم و دين و دنياست (41) » .

شناخت اسلام و آرمان‏ها و رويكردهاى مردمى پيامبران بايد، بخشى از وقت جوانان را به خود اختصاص دهد تا درست و نادرست را در تحليل‏ها و تفسيرها بازشناسند.

«بايد جوانان روحانى و دانشگاهى، قسمتى از وقت را صرف كنند در شناخت اصول اساسى اسلام كه در راس آن، توحيد و عدل و شناخت انبياى بزرگ، پايه‏گذاران عدالت و آزادى امت، از ابراهيم خليل تا رسول خاتم - صلى الله عليه و آله و عليهم اجمعين - و در شناخت طرز تفكر آنها از نقطه اقصاى معنويت و توحيد تا تنظيم جامعه و نوع حكومت و شرايط امام و اولى الامر و طبقات ديگر از امرا، و ولات، و قضات و فرهنگيان كه علما هستند (42) » .

چنانكه از رهنمودهاى امام بر مى‏آيد، افزون بر حوزه‏ها، بايد دانشجوها و دانشگاهى‏ها در كار دعوت گرى دينى باشند و با جهاد فكرى و علمى روشن‏گرانه خود ملت‏ها را با روح توحيدى اسلام آشنا سازند. بدين سان، شناختن و شناساندن دين در انحصار و حوزه محدودى از مسلمانان نيست، بلكه تمامى آنان، به خصوص آنان كه با جريان‏هاى فكرى و فلسفى نو در جهان امروز مواجه هستند و از دست آوردهاى علمى عصر حاضر برخوردارند، در برابر دين خداوند مسؤول مى‏باشند.

«اين جانب در اين نفس‏هاى آخر، اميدم به طبقه جوان عموما و دانشجويان خارج و داخل اعم از روحانى و غيره مى‏باشد. اميد است دانشمندان و متفكران روشن ضمير، مزاياى مكتب نجات‏بخش اسلام كه كفيل سعادت همه جانبه بشر و هادى سبل خير در دنيا و آخرت و حافظ استقلال و آزادى ملت‏ها و مربى نفوس و مكمل نقيصه‏هاى نفسانى و روحانى و راهنماى زندگى انسانى است، براى عموم بيان كنند. مطمئن باشند با عرضه اسلام به آن طور كه هست و اصلاح ابهام‏ها و كج‏روى‏ها و انحراف‏ها كه به ست‏بدخواهان انجام يافته، نفوس سالم بشر كه از «فطرة الله‏» منحرف نشده و دستخوش اغراض باطله و هوس‏هاى حيوانى نگرديده، يك سر بدان روى آورند و از بركات و انوار آن بهره‏مند شوند (43) » .

حوزه و دانشگاه

وحدت و احترام متقابل روحانى و دانشگاهى، همواره مورد نظر و توصيه امام خمينى بوده است. كوتاهى و تنگ نظرى‏هايى كه در اين زمينه مشاهده مى‏شود، بى‏گمان جامعه و فرهنگ و دين را به همان وضع دردناك و فتنه انگير پيشين سوق مى‏دهد كه به سهولت و رغبت نمى‏توان دانشگاهى را در كنار حوزوى نگريست. محصول اين بى‏حرمتى‏ها و گسست‏ها، انزواى دين از جامعه خواهد بود. از اين رو، رهبر فقيد انقلاب، هيچگاه فارغ از انديشه تفاهم و تبادل و تعاون فرهنگى و اجتماعى روحانى و دانشجو نبود، و بارها بر پيروزى انقلاب ملت از رهگذر اتحادها، به ويژه ميان طلبه آگاه و دانشجوى بيدار، تاكيد مى‏ورزيد.

«لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند (44) » .

روشن‏گرى جوانها

تجربه و تاريخ مبارزه‏ها و عدالت‏خواهى‏ها، نشان مى‏دهد كه جوانان پرشور و متعهد و پاك باخته، سهمى شايان ذكر در روشن‏گرى ملت‏ها داشته‏اند. آنان با مدد گرفتن از ايمان و ادبيات انسانى و حماسى و ارائه تحليل‏هاى جامعه شناختى و تاريخى، زمينه گرايش و پيوند نيروهاى بيگانه از هم را فراهم آوردند. رهبر فقيد انقلاب از جوانها خواستار استمرار بيدارگرى‏ها و انتقال خودآگاهى انسانى و اجتماعى و تاريخى در بستر ذوق و شوق انقلابى است.

«اميد است طبقه جوان كه به سردى‏ها و سستى‏هاى ايام پيرى نرسيده‏اند، با هر وسيله كه بتوانند ملت‏ها را بيدار كنند؟ با شعر و نثر و خطابه و كتاب و آنچه موجب آگاهى جامعه است، حتى در اجتماعات خصوصى از اين وظيفه غفلت نكنند (45) » .

خدمت مطبوعاتى جوانان

ناديده انگاشتن نقش مطبوعات و قلم و خبر و تفسير رخ‏دادهاى پنهان و آشكار جامعه بشرى، پيوسته پرسش‏انگيز بوده است. رهبر فقيد انقلاب، دست‏اندركاران مطبوعات را، خدمت گزاران ملت مى‏خواند. آنان كه رشد نيروى انسانى را هدف والاى خود مى‏شناسند. چنين خدمتى، در واقع از نويسندگان جوان و متفكر و دردمند جامعه ساخته است.

«مجله بايد در خدمت كشور باشد. خدمت‏به كشور اين است كه تربيت كند; جوان تربيت كند، انسان درست كند. انسان برومند درست كند; انسان متفكر درست كند تا براى مملكت مفيد باشد. . . آن كه از خدمت‏ها بالاتر است، اين است كه نيروى انسانى ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است; مجله‏هاست; راديو تلويزيون است; سينماهاست; تئاترهاست. اينها مى‏توانند نيروى انسانى ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند و خدمت‏شان ارزشمند باشد. . .

شما هم كه مى‏نويسيد، مى‏توانيد خدمت كنيد، دنبال اين باشيد كه از نويسنده‏هاى متعهد اسلامى - انسانى، نيرو بگيريد. مقالات صحيح بنويسيد. درد و دوايش را بنويسيد. همه چيز را انتقاد كنيد (46) » .

امنيت و قانون‏گرايى جوانها

بيش از هر عامل ديگر قانون گريزى پاره‏اى از جوانها سبب سلب امنيت از جامعه و ناتوانى دولت انقلاب در تحقق شعارها و اصول اجتماعى و سياسى مورد حمايت لت‏خواهد بود. جانبدارى از تمايلات و حركت‏هاى هرج و مرج طلبانه گروهى از جوانان احساساتى هر چند در مقطعى از نهضت و تاريخ به مصلحت‏باشد، بى‏گمان در دراز مدت ; بستر ناامنى و قانون‏شكنى را به وجود خواهد آورد. رهبر فقيد انقلاب، بارها جوانها را به خاطر فرار از تكليف قانون‏گرايى و حفظ امنيت جامعه و كشور نكوهش كرده و بزه‏كاران در اين حوزه را سزاوار كيفر خوانده است.

از منظر فقهى - سياسى امام خمينى، گام نخست در جهت پاسدارى از آرمانهاى ماندگار ملت‏بزرگ و آگاه ايران - كه همان استقلال و آزادى مى‏باشد - قبول و رعايت قانون در تمامى عرصه‏هاى حيات فردى و جمعى مى‏باشد. از يك جامعه سقوط كرده در بى‏نظمى و رفتارهاى خودسرانه، نمى‏توان انتظار داشت كه در هجوم دسيسه‏هاى استعمارى و وسوسه‏هاى استبدادى، بايستد و بستر مساعدى را براى پرورش نسل‏هاى فرهيخته و تاثيرگذار بر سرنوشت‏خود فراهم آورد. از اين رو، امام هشدار مى‏دهد و جوانان خودآگاه و متمايل به استقلال و آزادى ملت را از بهره‏گيرى ابزارى از اسلام و انقلاب، به منظور نيل به قدرت و منفعت‏شخصى و حزبى بر حذر مى‏دارد. رهنمودهايى از اين شمار، روحيه و شيوه نسل جوان را به سمت و سوى تعالى روان و تكامل جامعه از رهگذر حرمت نهادن به قانون و امنيت و حقوق انسانى و اجتماعى مردم، هدايتگر خواهد گشت.

«اگر شما بخواهيد، مملكت‏تان استقلال داشته باشد! آزادى در آن باشد! مملكت، يك مملكت اسلامى باش. اول چيزى كه بر همه ما لازم است، اين است كه از هرج و مرج جلوگيرى بكنيم. نگويند هر كس صبح از خواب بلند شد، هر كارى دلش بخواهد بكند! اين معنايش اين است كه اصلا حد و مرزى براى هيچ چيز نيست و اين غلط است و بايد از اين جلوگيرى شود. و خود جوانها و خود اشخاصى كه متعهد به اسلام هستند، اينها بايد [از اين خودسرى‏ها ] جلوگيرى بكنند. . . بدانيد كه اشخاصى با اسم اسلام، توى [جمع] شما وارد مى‏شوند، با اسم تعهد به انقلاب، توى [جمع] شما وارد مى‏شوند و آنها مى‏خواهند ; نگذارند اين انقلاب به ثمر برسد. يك كارهايى را انجام مى‏دهند، يك درگيرى هايى را درست مى‏كنند، يك تظاهرات درست مى‏كنند - عرض مى‏كنم - مدارس را به هم مى‏زنند، همه جهات را به هم مى‏زنند (47) » .



1. صحيفه نور، ج 18، ص 78.

2. صحيفه نور، ج 5، ص 193.

3. همان، ج 18، ص 78.

4. همان، ج 5، ص 100.

5. همان، ص 223.

6. همان، ص 265.

7. همان، ج 2، ص 20.

8. همان، ج 9، ص 185.

9. همان، ج 15، ص 211.

10. همان، ج 22، ص 6.

11. همان، ج 20، ص 210.

12. جوانان ازديدگاه امام خمينى، ص 21.

13. صحيفه نور، ج 16، ص 99.

14. همان، ج 17، ص 112.

15. همان، ج 5، ص 193.

16. همان، ج 22، ص 9.

17. همان، ص 6.

18. جهاد اكبر، امام خمينى، ص 57.

19. همان.

20. صحيفه نور، ج 18، ص 157.

21. همان، ص 123.

22. وعده ديدار، ص 227.

23. صحيفه نور، ج 5، ص 223.

24. همان، ص 265.

25. جوانان از ديدگاه امام خمينى، ص 8.

26. تفسير سوره حمد، امام خمينى، ص 129.

27. وعده ديدار، ص 94.

28. همان.

29. صحيفه نور، ج 22، ص 345. (نامه امام به خانم‏فاطمه طباطبايى) .

30. همان، ص 380.

31. اشاره به پاسخ نوجوان بنى هاشم - قاسم بن حسن (ع) - است كه خطاب به حسين بن على (ع) اظهار داشت.

32. صحيفه نور، ج 5، ص 193.

33. همان، ج 22، ص 380.

34. همان، ص 372. (نامه امام خمينى به زنده ياد سيد احمد خمينى) .

35. همان، ص 344.

36. چهل حديث، امام خمينى، ص 272.

37. وعده ديدار، ص 82.

38. صحيفه نور، ج 5، ص 100.

39. همان، ج 7، ص 211.

40. همان، ج 5، ص 100.

41. همان، ج 2، ص 20. (پاسخ امام خمينى به اتحاديه انجمن‏هاى اسلامى در اروپا) .

42. همان.

43. همان، ج 1، ص 227. (پاسخ امام خمينى به تلگراف‏هاى تسليت اتحاديه انجمن‏هاى اسلامى دانشجويان در اروپا و كانادا، در سوگ دكتر على شريعتى) .

44. همان، ج 2، ص 20.

45. همان، ج 1، ص 149.

46. همان، ج 8، ص 24.

47. همان، ج. 1، ص 138. (در جمع دانشجويان اصفهان) .

/ 1