از مدينه تا كربلا از فيضيه تا جماران
عاشورا
ابوالقاسم اقباليان
خداوند متعال براى هدايت و تكامل بشر دو راهنما و حجت قرار داده است : (و للّه عـلـى الـنـاس حـجـتين حجة باطنه و حجة ظاهره و اما الحجة الباطنه فالعقول واما الحجة الظاهره فالانبياء و الائمة (ع )). - خـداونـد بـر مـردم دو حـجـت قـرار داده است . يكى حجت باطنى كه عقول بشرى است و ديگر حجت ظاهرى كه انبيا و ائمه - عليهم السلام - هستند. چـون عـقـل در اثـر پـيـروى از هـواهـاى نـفسانى و كشمكشهاى دنيايى دچار اشـتـبـاه مى شود, به حجت ظاهرى كه انبيا و ائمه (ع ) باشند نياز دارد, و اكنون بـبـينيم هدف انبيا چه بوده است كه حسين بن على (ع ) به طور كتبى نوشته و يا شـفـاهـى مى فرمايند:(مقصد من همان هدف و مقصد جدم پيامبر(ص ) و پدرم على (ع ) است ). قرآن و روايات اسلامى هدف انبيا را اينگونه بيان فرموده اند:
1 - تزكيه و تعليم :
لـقـد من اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين . (43) خـداونـد بـر مـؤمـنـان مـنـت نـهـاد, هـنـگـامى كه در ميان آنان پيامبرى از خـودشـان بـرانـگـيـخت كه آيات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد,هرچند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند. و در جـاى ديـگرى از قرآن كريم مى فرمايند: (هو الذى بعث فى الاميين رسولا مـنـهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين ) (44) . خـداونـد مـتـعـال كـسـى اسـت كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن )و حكمت مى آموزد, هرچند پيش از آن در گمراهى آشكار بودند.
2 - برقرارى قسط و عدل :
(لـقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقس ط وانـزلـنـا الـحـديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلم اللّه من ينصره و رسله بالغيب ان اللّه قوى عزيز) (45) . مـا رسـولان خـود را بـا دلايـل روشـن فـرسـتـاديـم , و با آنان كتاب آسمانى و مـيـزان (شـنـاسـايى حق از باطل و قوانين عادلانه ) نازل كرديم تا مردم قيام به عـدالت كنند, وآهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم اسـت , تـا خـداونـدبـدانـد چه كسى او و رسولانش را يارى مى كند بى آنكه او را ببينند, همانا خداوندقوى و شكست ناپذير است .
3 - خارج كردن مردم از ظلمت به سوى نور:
(هـو الـذى يـنـزل على عبده آيات بينات ليخرجكم من الظلمات الى النور و ان اللّه بكم لرؤف رحيم ). او كـسـى است كه آيات روشنى بر بنده اش (محمد(ص )) نازل مى كند تا شما را ازتـاريـكـيـهـا بـه سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است . و يـامـى فـرمـايـنـد: (رسـولا يـتلوا عليهم آيات اللّه مبينات ليخرج الذين آمنوا و عملواالصالحات من الظلمات الى النور) (46) . رسـولـى بـه سـوى شما فرستاده كه آيات روشن خدا را بر شما تلاوت مى كند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند از تاريكيها به سوى نور خارج سازد.
4 - دعوت به امر به معروف و نهى از منكر و دور كردن مردم ازخرافات :
(الـذيـن يـتـبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية والانـجـيـل يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم فالذين آمنوا به و عزروه ونصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون ) (47) . آنـان كـه از فرستاده (خدا) پيامبر(ص ) پيروى مى كنند, پيامبرى كه صفاتش را درتورات و انجيلى كه نزدشان است , مى يابند آنها را به معروف دستور مى دهد و ازمـنـكـر بازمى دارد. اشياء پاكيزه را بر آنان حلال مى شمرد, و ناپاكيها را تحريم مـى كـند وبارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان ) بـرمـى دارد, پـس كـسانى كه به او ايمان آوردند, و حمايت و ياريش كردند, و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند, آنان رستگارانند.
5 - زنده كردن مردم و هدايت به سوى تكامل :
يا ايها الذين آمنوا استجيبوا للّه و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (48) . اى كـسـانـى كه ايمان آورده ايد دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد, هنگامى كه شما رابه سوى چيزى مى خواند كه شما را حيات مى بخشد.
6 - مبارزه با ظلم و ستم و حمايت از مظلومين :
(و اذ نـادى ربـك مـوسـى ان ائت القوم الظالمين قوم فرعون . (به خاطر بياور) هـنـگـامـى را كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ قوم ستمگر برو, قوم فرعون ... و مـى بـيـنـم كـه حـضرت موسى (ع ) هركجا مى رفت با فرعون و ظلم ظالمين مـبـارزه مـى كرد و از مظلومين حمايت مى نمود. و يا قرآن در سوره توبه آيه 12 صريحامى فرمايد: (فقاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم ). با پيشوايان كفر پيكار كنيد, چراكه آنها پيمانى ندارند. روح دعـوت هـمـه انـبـيـا و اولـيا نفى هرگونه استعمار و استثمار و استكبار و استبدادبوده است و شعار هر مسلمانى كه حضرت امام - رضوان اللّه تعالى عليه - در يـكى از سخنرانيها به آن اشاره فرموده اند لا تظلمون و لا تظلمون . نه ظلم و ستم كردن و نه زير بار ستم رفتن است .
7 - رشد عقلى مردم :
و يـثـيـر لـهم دفائن العقول (49) (پيامبران آمده اند) تا عقلهاى پنهان شده را بيرون آورندو به كار اندازند.
8 - به وجود آوردن الفت , وحدت و عزت :
قال على (ع ): الف به اخوانا, و فرق به اقرانا, اعز به الاذلة (50) خداوند به وسيله آن حـضـرت ميان برادران ايمانى الفت و دوستى انداخت و ميان خويشان (مانند حمزه و ابى لهب به سبب اسلام و كفر) جدايى افكند و به واسطه ظهور و پيدايش آن بزرگوار ذلت و بيچارگى مؤمنين را به عزت و سرورى و برترى و بزرگى و كفار را به نكبت و بدبختى مبدل نمود. ائمـه (ع ) ادامـه دهـنـده راه انبيا(ع ) هستند. يعنى همان تزكيه و تعليم و برقرار كـردن قـسـط و عـدل و خـارج كردن مردم از ظلمتها به سوى نور و از شرك به توحيد و ازتفرقه و جدايى به اتحاد و صميميت و الفت و از ذلت به عزت و هدايت بـه سـوى تـكـامـل و دور كـردن از پليديها و نشان دادن چهره هاى زشت و پليد, معرفى الگوهاى پاك و سازنده . و لذا مى بينيم امام حسين (ع ) اين اهداف را دنبال نموده و دروصيتنامه خويش به برادرش محمد حنفيه بعد از شهادت به يگانگى خـدا و رسالت حضرت محمد(ص ) و روز معاد مى فرمايد: و انى لم اخرج اشرا و لا بـطرا و لا مفسداو لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى (ص ) اريد ان آمـر بـالـمـعـروف وانـهـى عـن الـمـنـكر و اسير بسيرة جدى و ابى على بن ابيطالب (ع ) (51) . مـن نـه از روى خـودخـواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى ازمـديـنـه خارج مى گردم , بلكه هدف از اين سفر امر به معروف و نهى از منكر وخـواسـتـه ام از ايـن حـركـت اصـلاح مفاسد و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص ) و پدرم حضرت على بن ابيطالب (ع ) است . حضرت امام خمينى (ره ) از اين مكتب و روش درس گرفته و همان راه را ادامه داده و مى فرمايند: (مـا پـيـرو پـيـغـمـبـر اكرم (ص ) هستيم . پيرو حضرت امير(ع ) هستيم , ما پيرو حـضـرت ابـاعبداللّه (ع ) هستيم . ما به سيدالشهدا اقتدا كرده ايم و تمام مقصد ما مكتب ماست .همه ما بايد فداى اسلام شويم , و ما كه تابع حضرت سيدالشهدا(ع ) هـسـتيم بايدببينيم كه ايشان چه وضعى در زندگى داشت , قيامش , انگيزه اش نـهـى از مـنكر بود كه هر منكرى بايد از بين برود من جمله قضيه حكومت جور, حكومت جور بايد از بين برود) (52) .
1 - انقلاب اسلامى ايران مديون و مرهون قيام عاشورا
حـضـرت امـام (ره ) عـلـل مـحـدثـه و مـبقيه انقلاب اسلامى ايران را مديون و مـرهـون عاشورا و درسى كه مردم از امام حسين (ع ) آموختند مى دانند و لذا در سخنان خويش مى فرمايند: (ما بايد همه متوجه اين معنا باشيم كه اگر قيام حضرت سيدالشهدا - سلام اللّه عـلـيه - نبود, امروز ما نمى توانستيم پيروز شويم . انقلاب اسلامى ايران پرتوى از عاشورا وانقلاب عظيم الهى آن است ). (صحيفه نور, ج 8, ص 12) (تمام اين وحدت كلمه اى كه مبدا پيروزى ما شد, براى خاطر اين مجالس عزا و اين مجالس سوگوارى و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد) (53) . (ايـن خـون سيدالشهداست كه خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش آورد, مـلـت ما از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتادساله را در راه خداوند فدا كرد و اين اقتدا به بزرگ مرد تاريخ حضرت سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - است ) (54) .
2 - صراحت در گفتار پيشوايان اسلام و امام خمينى (ره )
يـكـى از تـفـاوتـهـاى بـارز پـيـشـوايـان و رهبراى مذهبى با رهبران سياسى و غيرمذهبى وجود صراحت , صداقت و بيان واقعيتها در رهبران مذهبى است . يك رهـبـر مـذهبى با اتكا به اصل ايمان و عقيده , هميشه با پيروان و ملت خويش در بيان و اظهار آنچه به سرنوشت آنان ارتباط دارد صادق و صريح است . گرچه اين صـراحت و صداقت به ضرر او منتهى شود, زيرا برنامه و هدف اين رهبران قبل از هر چيز ايجاد ايمان دردل افراد و تمام تلاش و فعاليتشان مقدمه اين هدف است . نـيـل بـه ايـن هـدف بـا ظـاهـرسازى و فريبكارى و پرده پوشى حقايق - كه در مـيـان سياستمداران دنيا معمول و متعارف است و هر لحظه به گونه اى و با هر شخصى وجو خاصى با قيافه اى ظاهر مى گردند - قابل تامين نيست . اين روحيه صـفـا وصـميميت و وفا و صداقت را مى توان در همه پيشوايان مذهبى ويژه در شخص رسول اكرم (ص ) كه اسوه و الگو بر تمام جهانيان است , در تمام جبهه هاى جـنـگ ودر تـمـام ابـعـاد دوران زنـدگى آن حضرت به وضوح مشاهده كرد. و حـسـيـن بـن على (ع )اين رهبر آزاده و آزادگى نيز نه تنها از اين قاعده و قانون مـسـتـثنى نيست , بلكه خود ازاين لحاظ نيز قانون و الگو براى رهبران معنوى و پيشوايان مذهبى است . و لذامى بينيم آنچه را كه درباره آينده خويش پيش بينى مى كند, در موارد مختلف وبه مناسبتهاى گوناگون از مدينه تا كربلا با ياران و اصـحـابـش در مـيـان مـى گذارد. آنجا كه به مناسبت حركت از مكه سخنرانى مى كند. (...آگـاه بـاشـيـد كه هريك از شما حاضر است در راه ما از خون خويش بگذرد وجانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار كند, آماده حركت با ما باشد كه مـن فـردا صـبـح حـركـت خـواهـم كرد...) (55) . و يا در آنجا كه عبداللّه هاى سـه گـانـه (عـبداللّه بن عمر كه در مكه پيشنهاد صلح و سازش با يزيد را نمود و امـام (ع ) را ازعـواقـب خـطـرنـاك مـخالفت با طاغوت و اقدام به جنگ برحذر داشت (56) , و ياعبداللّه بن عباس كه به حضرت پيشنهاد كرد در مكه بماند و يا بـه شهر ديگرى برود (57) , و يا عبداللّه بن زبير كه خود را مبارز مى دانست و از مدينه فرار كرده و به مكه پناهنده شده بود, به امام پيشنهاد كرد كه اگر در مكه اقامت كنيد و بخواهيدامامت و پيشوايى مسلمانان را در اين شهر ادامه بدهيد ما نـيـز بـا تو بيعت مى كنيم , وتا جايى كه امكان دارد از پشتيبانى و همفكرى با تو خـوددارى نـخـواهـيـم نـمود) (58) ,و يا با برادرش محمد حنفيه كه خدمت امـام (ع ) رسيده و عرض مى كند: (برادر را كه خير و صلاح تشخيص مى دهم موظفم كه براى تو بگويم , و من فكر مى كنم شما فعلا تا آنجا كه امكان پذير است در شهرمعينى اقامت نكنيد...) امـام (ع ) مى فرمايد: (برادرم وماوايى نباشد, باز هم من با يزيدبن معاويه بيعت نخواهم كرد...) (59) . و بـالاخـره آنـجا كه امام حسين (ع ) نامه اى از سوى يكى از دوستانش در رابطه بـاشهادت سه تن از باوفاترين يارانش قرار داده و مى فرمايند: (خبر تاسفبارى به من رسيد, و آن كشته شدن سه نفر از ياران من است و...) (60) . همين صراحت گفتار را حضرت امام (ره ) داشت , آن بزرگ مردى كه خود پيش ازديگران بر حقانيت مرامش در ميدان عمل گواهى مى دهد, و تمام كسانى كه نـهـضت آن روح خدايى را از آغاز تا لحظه عروج شاهد بوده اند, و همه آنهايى كه محضرملكوتيش را درك كرده اند و امت شهيدپرور كه سخنانش را شنيده اند, بر ايـن نـكـتـه اعتراف دارند كه امام (ره ) در برابر دوست و دشمن صراحت گفتار داشت . براى نمونه مى توان به موارد زير اشاره كرد: الـف ) وقـتـى در مـرز كـويـت اجـازه ورود بـه مـعظم له را نمى دهند به بغداد بـرمـى گـردنـد وبـعـد بـه پاريس مى روند. در آنجا از امام (ره ) مى خواهند كه كوچكترين كارى را انجام ندهند, اما ايشان مى فرمايند: (مـن هـركجا بروم حرفم را مى زنم , من از فرودگاهى به فرودگاهى ديگر و از شـهـرى بـه شـهرى ديگر سفر مى كنم تا به دنيا ثابت كنم كه تمام ظالمان دنيا, دسـتـشـان را دردست يكديگر گذاشته اند تا مردم جهان صداى ما مظلومان را نشنوند, ولى من صداى مردم دلير ايران را به دنيا خواهم رساند). ب ) بـعـد از واقـعـه فـيـضـيـه وقتى مردم در مسجد اعظم قم اجتماع كردند, امام خمينى (ره ) سخنان خويش را با اين آيه شروع كردند: (ان الـذيـن قـالـوا ربـنـا اللّه ثـم اسـتقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تـحزنواوابشروا بالجنة التى كنتم توعدون ) (61) . آنان كه گفتند پروردگار ما خـداسـت , سـپس استقامت ورزيدند, ملائكه بر آنها نازل مى شوند كه مترسيد و اندوهگين نباشيد و به بهشتى كه وعده داده مى شويد شادمان باشيد. و بـعـد ادامـه مـى دهند: (عزيزانم آمـاده كـنـيـد براى زندان رفتن . خود را آماده كنيد براى كتك و اهانت . خود را آماده كنيدبراى تحمل مصايبى كه در راه دفاع از اسلام و استقلال براى شما در پيش است ,كمربندها را محكم ببنديد براى حبس ...) (62) . ج ) زمانى كه خبر يورش مامورين و عوامل رژيم شاهنشاهى به امام (ره ) رسيد و درقـم شـديدا شايع شده بود كه بعد از فيضيه به منزل امام در قم حمله خواهد شد,عده اى از روحانيون و مردم در منزل امام اجتماع كرده بودند, يكى از طلاب بـه امـام عـرض كـرد: (اجازه بدهيد درهاى منزل را ببندند مبادا به منزل حمله كنند). امام (ره )فرمودند: (اجازه نمى دهم ). آيـت اللّه سـيـد احـمـد لـواسـانـى كـه از دوسـتان آن حضرت بودند و در كنار معظم له نشسته بودند, عرض كردند, پيشنهاد بدى نيست . امام فرمودند: (گفتم نـه , اگر اصراركنيد از خانه خارج مى شوم و به خيابان مى روم , اين چوبها را بايد بـه سـر من زده باشند كه به طلاب زده اند. حالا من در خانه ام را ببندم حرفى است ؟) د) در روز دوازدهـم آذرمـاه سـال 1341 بـعـد از مطرح شدن لايحه انجمنهاى ايالتى وولايتى و در زمانى كه كمتر كسى جرات مقابله با مسئله اى را داشت كه شـخـص شـاه بـر اجـراى آن تـاكـيد مى كرد, امام (ره ) با اعلاميه ها و تلگرافها و سخنرانيهاى افشاگرانه اش اين عادت ديرينه را درهم شكست (63) . هـ) پـس از دسـتـگـيرى حضرت امام (ع ) و به دنبال ملاقاتى كه سرلشكر حسن پـاكـروان رئيس ساواك در زندان با معظم له داشت , در روزنامه اطلاعات مورخ سه شنبه18 /1/43 سرمقاله اى تحت عنوان (اتحاد مقدس ) نوشت و مدعى شد كه رژيـم بـاروحانيت به تفاهم رسيده و به عبارت ديگر, روحانيون با انقلاب سفيد شاه و ملت موافقت كرده اند. حضرت امام (ره ) در جمع دانشجويان دانشگاه تهران در قم فرمودند: (آقـايـانـى كـه در دانـشگاه هستيد برسانيد به همه كه روحانيت , با اين انقلاب موافق نيست . خمينى را اگر گردن بزنند تفاهم نخواهد كرد) (64) . ايـن درسـى اسـت كـه حـضـرت امام خمينى (ره ) از جدش حسين بن على (ع ) گرفته است . آن حضرت هنگام شنيدن پيشنهاد بيعت با يزيد, خطاب به وليدبن عتبه استاندار مدينه مى فرمايد: (اى امير ومـحـل نـزول رحـمـت خدا است . خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نيز همگام با خاندان ما به پيش خواهد برد. اما يزيد, اين مردى كه تو از من توقع بيعت با او را دارى , مردى است شرابخوار كه دستش به خون افراد بـى گـنـاه آلـوده شـده است . او شخصى است كه حريم الهى را درهم شكسته و آشـكـارا درمـقـابـل چـشـم مـردم مـرتكب فسق و فجور مى گردد. آيا رواست شـخـصيتى همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگى با چنين مرد فاسدى بيعت كنم ؟) (65) .
3 - امام و حفظ اسلام
يـكـى از مـوضـوعاتى كه در كلام گهربار امام حسين (ع ) و شبيه آن در بيانات امـام خـمينى (ره ) توجه هر شنونده اى را به خود جلب مى كند حفظ اسلام است . حضرت سيدالشهدا(ع ) مى فرمايند: (لو لم يستقم دين جدى الا بقتلى فيا سيوف خذينى ) (اگـر ديـن جـدم پـيـامـبـر(ص ) استوار نمى ماند مگر به كشته شدن من , پس اى شمشيرها مرا دريابيد). آن حـضـرت در پـاسـخ (مروان بن حكم ) مى فرمايند: (و على الاسلام السلام اذ قدبليت الامة براع مثل يزيد) (66) . (بـايـد فـاتـحـه اسـلام را خـواند كه مسلمانان به فرمانروايى مثل يزيد گرفتار شده اند). و يا در منزل (بيضه ) مى فرمايند: (مردم كه حرام خدا را حلال مى كند و پيمان الهى را درهم مى شكند, يا نسبت به قانون پـيـامبرمخالفت مى كند و در ميان بندگان خدا راه گناه و معصيت و عدوان و دشمنى درپيش مى گيرد, ولى او در مقابل چنين سلطانى , با عمل و يا با گفتار اظـهـار مـخـالفت ننمايد, بر خداوند است كه اين فرد (ساكت ) را به محل همان طغيانگر و آتش جهنم داخل كند) (67) . تـاريـخ نـگـاران نـوشـتـه انـد: بـرادر عزيز و سرباز فداكار امام حسين (ع ) يعنى قـمـربـنـى هـاشـم , حـضـرت الـعـباس (س ) هنگامى كه دستش قطع مى شود
شعارمى دهد: واللّه ان قطعتموا يمينى انى احامى ابدا عن دينى و عن امام صادق اليقين نجل النبى الطاهر الامين بـه خـدا سوگند, گرچه دست راست مرا قطع كرديد, ولى من تا آنجا كه زنده هـسـتـم ازآيـين خود و از امام و پيشوايم كه در ايمان فرد صادقى است و فرزند پيامبر پاك ومنزه و امين است دفاع مى كنم . امـام خـمـيـنـى (ره ) كه شاگرد مكتب حسين (ع ) است , همه مقصد خويش را مـكتب خود مى داند و مى فرمايد: (تمام مقصد ما مكتب ماست , و همه بايد فداى اسـلام شـويـم . اگـر مـا اسـلام را در خـطر ديديم , همه مان بايد از بين برويم تا حـفـظش كنيم .بزرگان اسلام ما, در راه حفظ اسلام و احكام قرآن كريم كشته شدند, زندان رفتند,فداكاريها كردند, تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ كنند و بـه دست ما برسانند. اگرجهانخواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند ما در مقابل همه دنياى آنان خواهيم ايستاد) (68) .
4 - امام و قاطعيت در عمل و گفتار
آنگاه كه حسين بن على (ع ) حركت خويش را به سوى عراق اعلام كرد, عده اى با ايـن حـركـت مـخـالفت كردند و به آن حضرت پيشنهاد نمودند كه از ادامه اين راه خـوددارى ورزد. دلـيـل همه اين خيرخواهان و دورانديشان در اين پيشنهاد روح پيمان شكنى و بى وفايى حاكم بر مردم كوفه بود و اعتقاد داشتند كه كوفيان مـردمـى خـوش اسـتـقبال و بدبدرقه اند. از جمله پيشنهادكنندگان عبداللّه بن عـبـاس بـود. امـاامـام (ع ) در پاسخ او مى فرمايد: (اى پسرعمو مى دانم كه تو از راه خيرخواهى و مهربانى و شفقت اين پيشنهاد را مى كنى . ولى من تصميم گرفته ام كه به سوى عراق حركت كنم ...) (69) . و يـا بـنـا بـر قـول مـرحـوم راونـدى و بـحـرانـى و مـحدثان ديگر هنگامى كه (ام سـلمه )همسر رسول خدا(ص ) از حركت حسين بن على (ع ) مطلع گرديد به حضورش آمد وعرض داشت : (بـا حـركـت خـود به سوى عراق مرا غمناك و محزون نگردان , زيرا من از جدت رسول خدا(ص ) شنيده ام كه مى فرمودند فرزندم حسين در خاك عراق در محلى به نام كربلا كشته خواهد شد). امـام (ع ) در پـاسـخ مـى فرمايند: (مادر هـسـتـى .خـود مـن بـهـتر از تو مى دانم كه از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشـمـنـى كشته خواهم شد و سرم از تنم جدا خواهد شد و خداوند بزرگ چنين خـواسـتـه اسـت حـرم و اهـل بيت من اسير و فرزندانم شهيد و به زنجير اسارت كـشيده شوند و صداى استغاثه آنان طنين انداز گردد و كمك و فريادرسى پيدا نكنند, ولى ...) (70) . هـمـچـنـيـن وقتى كه امام (ع ) در منزل (زباله ) خبر شهادت مسلم بن عقيل را شـنـيـدبـعـضيها فكر كردند شايد حضرت از حركت خويش منصرف گردد. اما امـام حسين (ع ) فرمود: (خبر بس تاثرانگيزى به ما رسيده است و آن كشته شدن مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبداللّه بن بقطر است و شيعيان ما دست از يارى مابرداشته اند, و اينك هريك از شما كه بخواهد در برگشتن آزاد است و از سوى ماحقى بر گردنش نيست ) (71) . هـنـگـامـى كه (عمر اطرف ) فرزند اميرالمؤمنين (ع ) خدمت حضرت مى رسيد وعـرضه مى دارد اگر با يزيد بيعت كنى اين خطر برطرف خواهد گرديد و شما ازكشته شدن مصون خواهيد ماند. امام در پاسخ مى فرمايد: (به خدا قسم كه من هيچگاه زير بار ذلت نخواهم رفت ...) (72) . مـلـت عـزيـز ايـران هـمـين قاطعيت و شجاعت را در فرزند عزيز فاطمه (س ) حضرت امام خمينى (ره ) ديده اند. از لحظه اى كه در حجره مدرسه فيضيه بودند بـه قـول آيت اللّه بهاءالدينى كه مى فرمايند: (من و آقا روح اللّه در يكى از حجرات مـدرسـه فـيـضيه بوديم , يكى از عمال شاه آمد و جسارتى كرد به يكى از مفاخر, حضرت امام (ره ) سيلى محكمى به صورت او زد).
تـا خرداد 42 و زندان رفتن و تبعيد شدن و شهر به شهر گشتن و تا لحظه هاى آخـرعـمـر مـباركش با عزمى راسخ و اراده اى پولادين و ايمانى محكم راهش را ادامه داد,كه به نمونه هايى از آنها اشاره مى شود: الـف : وقـتـى شـاه خائن در مهرماه 1357 به مناسبت گشايش مجلس شوراى مـلـى سـابق صحبت كرده و در سخنرانى خويش گفته بود (من از طفوليتم به امـور ديـن واسـلام سـر و كـار داشـتـم يعنى مسلمان هستم و...) بعضى زمزمه مى كردند كه شاه خوب است بماند ولى كارهاى بد را كنار بگذارد. حـضـرت امـام خـمينى فرمودند: (دو سه روز پيش , از دين در مجلس صحبت كـرده ,بايد احكام اسلام را حفظ كرد بايد چه ... خوب مرد بى عقل , تو ديروز تاريخ اسـلام كـه تـاريـخ شـرافـت يـك مـلـت بـود برداشتى و تاريخ ديگرى را جايش گـذاشـتى ... هركس بگويد اين بايد بماند يا خوب است بماند, اين خائن است كه مى گويد خوب است بماند). و يـا هـنـگـامـى كـه شاه گفت , اشتباه كرده ام , خيرخواهان و دورانديشان كه خـواهـان مـانـدن شاه بودند پيشنهاد مى كردند كه شاه سلطنت كند و حكومت نكند. حـضـرت امام (ره ) با صراحت فرمودند: (شاه بايد برود و اينكه شاه سلطنت كند نـه حـكـومت , خيانت است به ملت . آيا هيچ آدم باوجدانى , هيچ انسانى , مى تواند يـك هـمـچـو حـكـمـى بكند كه يك نفر آدم جانى كه بيست و چند سال بر اين مـلـت حكومت باطل كرده ... حالا تا گفت كه خوب من اشتباه كردم ببخشيد... ايـن اقـرار بـه جـرم اسـت كـه در مـحـاكم با اين اقرار به جرم اين را محكومش مى كنند) (73) .
ب : وقـتـى حـضرت امام (ره ) تصميم گرفتند از پاريس به ايران بيايند, تمام به اصـطـلاح خـيـرانديشان جمع شدند كه به گونه اى امام (ره ) را از آمدن به ايران منصرف سازند.امام خمينى (ره ) در مصاحبه كوتاه پنجم بهمن 1357 عزم راسخ خود را بر بازگشت قريب الوقوع به ميهن اسلامى ابراز داشته و مى فرمايند: (مـن از هـمه ملت ايران تشكر مى كنم و در اول فرصت پيش مردم ايران خواهم رفت تا با آنها يا كشته شوم , يا حقوق ملت را بگيرم و به ملت برگردانم ) (74) .
ج : وقـتـى دولـت بـخـتيار در اثر فشار مردم و شعار و شعور مردم انقلابى ايران مـجبورشد فرودگاهها را بر روى امام (ره ) باز كند, امام (ره ) در لحظات آخر به اعضاى دفتر وكسانى كه همراه او بودند مى فرمايند: (مـن از هـمـه ايـن آقـايـان متشكرم . از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما رامـى خواهم و من از اينكه شماها زحمت كشيديد عذر مى خواهم . خداوند همه شـمارا حفظ كند و سلامت بدارد و ما حالا مى رويم به اين مملكت ببينيم كه آيا چـه مـى شـود. هـرچـه كـه بـشود هم , ما بنا داريم كه برويم ). (يكى از حضار: ما افتخارمى كنيم قربان در خدمتتان باشيم .) امام (ره ): (خدا همه تان را حفظ كند و من اين را هم بايد بگويم به شما آقايان , كه بـه آقاى يزدى و بعضى از آقايان گفتم كه من بيعتم را از شماها برداشتم . عرض مـى كـنـم كه ممكن است آنطورى كه اينها تهيه ديدند در اين سفر خطر در كار بـاشـد و مـن مـيـل نـدارم كـه بـه خـاطـر من شماها خداى نخواسته در خطر بيفتيد) (75) . تـوضـيـح ايـنـكه به نوشته روزنامه اطلاعات مورخ 5/10/57 راديو مونت كارلو دربـخـش عربى خود گفته بود: شاپور بختيار اطلاع يافته است كه گروههايى بـراى ترورامام خمينى (ره ) توطئه كرده اند و چند تروريست خارجى را نيز اجير كرده اند وهم اكنون در ايران هستند. بختيار به امام خمينى (ره ) پيغام داده است كه در ايران خطر ايشان را تهديد مى كند.
5 - كار انقلابى كردن به صلاح انقلاب
امام حسين (ع ) در خارج از مكه در محلى به نام (تنعيم ) به قافله اى برخورد كرد كـه در مـيـان آن عـده اى شـتـردار از سوى بحربن يسار حميدى استاندار يمن بـارهـايى ازحله يمنى و اجناس قيمتى به سوى شام و براى يزيدبن معاويه حمل مـى كـردنـد. آن حـضرت اين اجناس را از شترداران گرفته و به تصرف خويش درآورد و خطاب به آنان فرمود: (من احب منكم ان ينصرف معنا الى العراق اوفينا كـرائه و احسنا صحبته و من احب المفارقة اعطيناه من الكرائة على ما قطع من الارض ) (76) . از عـمـل امـام حـسين (ع ) چنين استفاده مى شود كه بايد از هر فرصت مناسب درتـضـعـيف طاغوت و در تقويت ضعفا و محرومان بهره بردارى نمود و امام (ع ) ايـن ثـروت را كـه از مـردم بيچاره يمن به وسيله استاندار و دست نشانده معاويه جـمـع آورى شـده و دربـسـت در اخـتيار يزيد قرار خواهد گرفت از چنگ اين طاغوت مى رهاند ودر مواردى كه به صلاح امت است صرف مى كند و در اختيار فقرا و ضعفا كه درطول اين راه دور و دراز از حجاز تا عراق با آنان مواجه خواهد گرديد قرار مى دهد,ولى از طرفى شترداران و كرايه كشها را اگرچه در خدمت طـاغـوت قـرار گرفته اند چون از طبقه محروم و ضعيف جامعه هستند با كمال خـوشـرويـى در اختيار سفر و برگشت آزاد مى گذارد و در هر دو صورت كرايه آنها را مى پردازد. مـى بـيـنـيـم حـضرت امام (ره ) به پيروى از امام حسين (ع ) از هر فرصتى براى درهم شكستن رژيم طاغوت ستمشاهى استفاده مى كند, دعوت كاركنان شركت نـفت به اعتصاب مورخه 10/8/57 و صدور فرمان مبنى بر تشكيل كميته حمايت ازاعـتـصـاب كـنندگان مورخه 18/8/57 جهت فلج كردن اقتصاد شاه و صدور فـرمـان مـبـنى بر فرار سربازان از سربازخانه ها براى تضعيف بنيه دفاعى عوامل آمـريكا وتاكيد امام بر لزوم ادامه اعتصابها مورخ 4/9/57 و 25/9/57 تا سرنگونى شاه از آن جمله اند. و يـا امـر مى فرمايند از دادن ماليات خوددارى نمايند, تا آنجايى كه مى فرمايند: بـرشـمـا كاركنان نفت واجب شرعى و الهى است كه اعتصابتان را عمومى كنيد ونـگذاريد نفت خارج شود. و در مورد سربازان فرمودند: (من از سربازان سراسر كـشورخواستارم كه از سربازخانه ها فرار كنند اين وظيفه اى است شرعى كه در خدمت ستمكار نبايد بود) (77) . امـا چـون مـى دانـنـد ايـن سـربـازان احـتـمالا با مشكل روبرو خواهند شد و يا كـاركـنـان شـركت نفت از خانواده هاى كم درآمدند, لذا دستور مى دهند مردم , سربازان را به خانه هاى خويش پناه دهند و از اعتصابيون حمايت مادى و معنوى نمايند. (مـردم در هـرجـا كـه هـسـتند مكلفند به اينكه اينها (سربازان ) را پناه بدهند, هم مخارجشان را بدهند و هم منزلى مخفى براى اينها به طورى كه معلوم نشود كـه ايـنـهـاكـجـا هستند, مردم مكلفند كه اين كار را بكنند و ما هم بابت وجوه شرعيه قبول داريم چيزى كه همراهى به اينها مى شود). (مـطـلـبـى ديـگـر راجـع بـه كارمندان شركت نفت است , اينها هم از كار كنار رفـتـنـد,بسيارشان استعفا كرده اند و اينها محتاج به اعانت هستند, متمكنين و مـردم بايد اين كار را انجام بدهند. و هر چيزى كه اعانت به اين دولت ستمشاهى است بايد مردم ازآن خوددارى كنند) (78) .
6 - عاشورا و 15 خرداد 42
حـضـرت امـام خـمـيـنـى (ره ) انـقـلاب اسلامى ايران را نشات گرفته از قيام حـضـرت سيدالشهدا(ع ) مى دانند و مقايسه اى دارند بين يزيد و يزيديان و شاه و قوم ستمگرش . در اين باره مى فرمايند: (آن روز يـزيديان با دست جنايتكاران گور خود را كندند و تا ابد هلاكت خويش ورژيـم سـتـمـگـر جنايتكار خود را به ثبت رساندند, و در 15 خرداد 42 پهلويان وهـواداران و سـردمـداران جـنايتكارشان با دست ستمشاهى خود گور خود را كندند وسقوط و ننگ ابدى را براى خويش به جا گذاشتند كه ملت عظيم الشان ايـران بـحـمـداللّه تـعـالـى بـا قـدرت و پـيـروزى بـر گـور آتـشبار آنان لعنت مى فرستند) (79) . ايـشـان در پـيـام خويش در تاريخ 15/3/61 به مناسبت سالروز قيام 15 خرداد و نـيـزدر جـمـع گـروهـى از عـلـمـا و ائمه جماعات و روحانيون و وعاظ قم و تهران مى فرمايند: (مـلـت عـظـيم الشان در سالروز شوم اين فاجعه انفجارآميزى كه مصادف با 15 خـرداد42 بـود بـا الـهام از عاشورا آن قيام كوبنده را به ياد آورد, اگر عاشورا و گـرمـى و شـورانـفـجـارى آن نـبـود, معلوم نبود چنين قيامى بدون سابقه و سـازمـاندهى واقع مى شد.واقعه عاشورا از سال 61 هجرى تا خرداد 61 و از آن تا قيام عالمى بقية اللّه ارواحنالمقدمه الفداء در هر مقطع انقلاب ساز است ) (80) .
7 - عاشورا و سياست و ديانت
امـام خـمـينى (ره ) نسبت به افرادى كه مى گفتند نمى شود در مقابل حكومت شـاه قـيـام كرد و به حرف خود وجه شرعى مى دادند و مى گفتند شاه تا دندان مـسـلح است وقيام بر ضد چنين قدرتى امكان پذير نيست , و يا دين را از سياست جدا دانسته ومى گفتند سياست در شان علما نيست مى فرمايند: (امـام حـسـيـن - عليه السلام - نيروى چندانى نداشت و قيام كرد. او هم اگر - نـعوذباللّه - تنبل مى بود مى توانست بنشيند و بگويد تكليف شرعى من نيست كه قيام كنم , دربار اموى خيلى خوشحال مى شد كه سيدالشهدا بنشيند و حرف نزند و آنان بر خر مراد سوار باشند, اما مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامى تشكيل دهد. وقـتـى كـه حضرت سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - آمد مكه و از مكه در آن حال بـيرون رفت , يك حركت سياسى بزرگ بود كه در يك وقتى كه همه مردم دارند بـه مـكـه مـى رونـد ايـشان از مكه خارج شود, اين يك حركت سياسى بود, تمام حـركاتش حركات سياسى بود, اسلامى سياسى و اين حركت اسلامى سياسى بود كه بنى اميه را از بين برد و اگر اين حركت نبود اسلام پايمال شده بود) (81) .
8 - استقامت در ميدان عمل
يـكـى از امورى كه امام حسين (ع ) با الهام از كلام الهى روى آن تكيه مى كردند صبر واستقامت و بردبارى است از جمله : الـف : در پـاسـخ مـردى از كـوفـه به نام (ابوهرم ) كه از حضرت سئوال مى كند: چه انگيزه اى تو را واداشت كه از حرم جدت بيرون بيايى ؟ امـام (ع ) مـى فـرمـايند: (اى اباهوم درهـم شـكستند. من راه صبر و شكيبايى را در پيش گرفتم و ثروتم را از دستم ربـودنـد, بـازهـم شـكـيـبايى كردم , ولى چون خواستند خونم را بريزند از شهر خارج شدم ) (82) . ب : بـنا به نقل (ابن قولويه ) و (مسعودى ), امام حسين (ع ) آنگاه كه نماز صبح را بـه جـاآورد, رو به سوى نمازگزاران كرد و پس از حمد و سپاس خداوند به آنان فرمود:(خداوند به كشته شدن شما و كشته شدن من در اين روز اذن داده است و برشماست كه صبر و شكيبايى در پيش گيريد و با دشمن بجنگيد) (83) . مرحوم صدوق در معانى الاخبار مى گويد, امام (ع ) فرمودند: اى بزرگزادگان صـبـر وشـكـيبايى به خرج دهيد كه مرگ چيزى جز يك پل نيست كه شما را از سـخـتـى و رنـج عـبـور مـى دهـد و بـه بـهـشـت پهناور و نعمتهاى هميشگى مى رساند) (84) . ج : امـام حـسـيـن در روز عـاشورا و در لحظه هايى حساس هنگامى كه چندتن ازنـوجـوانـان هـاشمى و آل ابوطالب مانند محمد و عون فرزندان عبداللّه جعفر ومـحـمـدبـن مسلم دسته جمعى همچون عقاب به سوى دشمن حمله ور بودند فـرمود:(عموزادگان من و خاندان من دهيد كه به خدا سوگند پس از امروز روى ذلت و خوارى نخواهيد ديد) (85) . و يـا خـواهـرش حـضـرت زيـنـب (س ) را دعـوت به صبر و بردبارى مى نمايد و آخـريـن كـلام امـام (ع ) در لحظه شهادت اين است كه : (در مقابل قضا و قدر تو شكيبايم اى پروردگارى كه به جز تو خدايى نيست . اى فريادرس دادخواهان , كه مـرا جـز تـوپـروردگـار و مـعـبـودى نـيـسـت , بـر حـكـم و تـقدير تو صابر و شكيبايم ) (86) . حضرت امام خمينى (ره ) در تمام مراحل انقلاب به پيروى از حسين بن على (ع ) راه صبر و استقامت را پيشه خود ساخته و مردم را هم متوجه اين امر مهم نموده و دربـيـانـات خـويـش در فروردين 42 در مورد وظايف عمومى مسلمين براى صيانت ازاسلام مى فرمايند: (شـمـا پـيـرو پـيـشـوايانى هستيد كه در برابر مصايب و فجايع صبر و استقامت كـردنـد,آنـچـه امروز مى بينم نسبت به آن چيزى نيست , پيشوايان بزرگوار ما حـوادثـى چون عاشورا و شب يازدهم محرم را پشت سر گذاشتند و در راه دين خدا چنان مصايبى را تحمل كرده اند, عيب است براى كسانى كه ادعاى پيروى از حـضـرت امـيـر(ع ) وامـام حـسـيـن (ع ) را دارند در برابر اين نوع اعمال رسوا و فضاحت آميز دستگاه حاكمه خود را ببازند) (87) . (مـا بـايـد روى آن فـداكـاريها حساب كنيم كه سيدالشهدا چه كرد و چه بساط ظـلـمـى رابـرهـم زد و مـا هـم چـه كـرده ايـم ؟ مگر خون ما رنگين تر از خون سـيـدالـشهداست ؟ ماچرا بترسيم از اينكه خون بدهيم , يا اينكه جان مى دهيم ؟ دستور است اين . دستورعمل امام حسين (ع ), دستور است براى همه كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلادستور است به اينكه هر روز و در هرجا بايد همان نهضت را با استقامت ادامه بدهيد) (88) . معظم له , ضرورت صبر و شكيبايى در برابر مشكلات را مورد تاكيد قرار مى دهند ومى فرمايند: (صـبـر كـلـيد ابواب سعادات و سرمنشا نجات از مهالك است . صبر, بليات را بر انـسان آسان مى كند و مشكلات را سهل مى نمايد و عزم و اراده را قوت مى دهد. مقصدهرچه بزرگ تر باشد, رنج در راه آن هرچه زياد باشد بايد انسان تحمل كند. اگرچنانچه استقامت كنيم مؤيد به تاييدات الهى هستيم ) (89) .
9 - امام و عمل به تكليف
يـكـى از وظـايفى كه حسين بن على (ع ) از ابتداى حركت تا انتها روى آن تاكيد دارنـدعـمـل بـه تكليف است . با اينكه مى داند و آگاه است كه اين راه مصايب و مشكلات دارد و جوانانش كشته و اهل بيت او اسير مى شوند و به استغاثه او كسى پـاسـخ نـمى دهد, اما در برابر ظلم ظالمان و ستم ستمگران وظيفه اى دارند كه بايد به آن عمل نمايند, و لذا در منزل (بيضه ) مى فرمايند: (مردم خودفرض نموده اند. فساد را ترويج و حدود الهى را تعطيل نموده اند. فى ء را (كه مـخـتص به خاندان پيامبر است ) به خود اختصاص داده اند. حلال خدا را حرام و اوامر ونواهى خداوند را تغيير داده اند. و من به هدايت و رهبرى جامعه مسلمانان و قـيـام عـلـيـه ايـن هـمـه فـسـاد و مفسدين كه دين جدم را تغيير داده اند از ديگران شايسته ترم ) (90) . آن حـضـرت (ع ) در مـسير آمدن به كربلا در منزل ديگرى به نام (بطن عقبه ) با صراحت خطاب به ياران خويش مى فرمايد: (مـن دربـاره خودم هيچ پيش بينى نمى كنم جز اينكه به قتل خواهم رسيد, زيرا درعالم رؤيا ديدم كه سگهاى چندى به من حمله نمودند و بدترين و شديدترين آنهاسگى بود سياه و ابرص ). در ايـن مـنـزل پـيـرمـردى از قبيله (عكرمه ) به حضرت عرض مى كند: مقصد كـجـاسـت ؟حـضرت مى فرمايد: كوفه . پيرمرد عرض مى كند: به خدا سوگندت مـى دهـم ازهـمين جا برگرد, زيرا در اين سفر جز شمشير و نيزه با چيز ديگرى مواجه نخواهى شد. امام (ع ) در پاسخ مى فرمايد: اين مطلبى كه تو درك مى كنى بـراى مـن نـيز واضح وروشن است , ولى برنامه خدا تغييرپذير نيست , يعنى بايد عمل به تكليف شود) (91) . و يـا در پـاسـخ بـه خـواهـرش حـضرت زينب مى فرمايد: (خواهرم تقديراست به وقوع خواهد پيوست ) (92) . مـنـظـور از اين (قضا) همان فرمان و امر الهى در آن شرايط و چارچوب خاص و بـه انـجـام رسـاندن اين تكليف از سوى امام (ع ) است . زيرا واژه (قضا) به معناى امـرحتمى و به مرحله انجام رسانيدن تقدير و مشيت و در مرحله بعد از تقدير و اراده است . حـضـرت امـام خـمينى (ره ) به پيروى از جدش حسين بن على (ع ) روى مسئله اداى تكليف و عمل به وظيفه تاكيد داشتند. ايشان در روز 27 آبان 57 در پاريس در زمينه ضرورت مبارزه با ظلم ظالمين مى فرمايند: (بر مسلمين است كه اين كـار را بـكـنـند,منتها (اگر) توانستيم اين كار را انجام بدهيم كه الحمد للّه هم تـكليفمان را ادا كرديم وهم به مقصد رسيديم و اگر نتوانستيم عمل بكنيم , به تكليفمان عمل كرديم ) (93) . و در جـاى ديـگرى مى فرمايند: (مهم براى ما اين است كه ما به تكليفمان عمل كـنيم .نبايد نگران باشيم كه مبادا شكست بخوريم . بايد نگران باشيم كه مبادا به تكليف عمل نكنيم . همه ما مامور به اداى تكليف و وظيفه ايم , نه مامور به نتيجه , كـشته شويم تكليف را عمل كرديم , بكشيم هم تكليف را عمل كرديم . اگر ما به تكليفى كه خداى تبارك و تعالى براى ما تعيين فرموده است عمل كنيم , باكى از اين نداريم كه شكست بخوريم ) (94) . (... هـرچـه روز عـاشـورا سـيـدالـشـهدا - سلام اللّه عليه - به شهادت نزديك تر مـى شـدافروخته مى شد, و جوانان او مسابقه مى كردند براى اينكه شهيد بشوند, همه هم مى دانستند كه بعد از چند ساعت ديگر شهيدند. مسابقه مى كردند آنها, بـراى ايـنكه مى فهميدند كجا مى روند. آنها مى فهميدند براى چه آمده اند. آگاه بـودنـد كـه مـا آمـديـم اداى وظـيـفـه خـدايى را بكنيم , آمديم اسلام را حفظ كنيم ) (95) . 10 - پيوستگى تربيت يافتگان فرهنگ عاشورا با انقلاب اسلامى ايران در تـاريـخ عـاشـورا مـى خوانيم : وقتى حضرت سيدالشهدا(ع ) از مدينه به سوى كـربـلامـى آمـدنـد, كـلـمـه اسـترجاع و آيه (انا للّه و انا اليه راجعون ) را تلاوت فـرمودند.فرزندش على اكبر(ع ) عرض كرد: پدر فـرموديد؟حضرت (ع ) فرمودند: لحظه اى به خواب رفتم هاتفى نداد داد كه اين كاروان مى رودو مرگ به سراغ آنان مى آيد. حضرت على اكبر(ع ) عرض كرد: پدر مـگـر ما بر حق نيستيم ؟ فرمودند: چرا پدر. عرض كرد: پس ما از كشته شدن چه باك داريم ؟ رشـادتـهـاى حـضـرت عـبـاس بـن عـلـى بـن ابـيطالب (ع ), حضرت قاسم بن الـحسن (ع ),عون بن على بن ابيطالب (ع ), احمدبن الحسن بن اميرالمؤمنين (ع ), عـبـداللّه بـن مـسـلـم بـن عـقـيـل , عـون و محمد فرزندان عبداللّه بن جعفربن ابـيـطـالب (ع ), وهب بن وهب , عمروبن قرظة الانصارى , وهب بن عبداللّه حباب الـكليمى , بكيربن يزيدالرياحى , نافع بن هلال بجلى , عبداللّه بن جنادة بن لعب بن الـحـرث الانصارى ,خلف بن مسلم بن عوسجه , حتى زنانى چون مادر (عبداللّه بن عـمـيـر) را مـى بينيم كه باايمان به اللّه و عشق به حسين (ع ) براى حفظ مكتب چـگونه مبارزه مى كنند. و يانوشته اند پس از كشته شدن (جناده انصارى ) فرزند يـازده ساله اش (عمر) كه به همراه پدر و مادرش به سرزمين كربلا وارد شده بود, به حضور امام رسيد و اجازه نبرد بادشمن خواست . حسين بن على (ع ) درباره وى چنين فرمود: (ايـن نـوجـوان كـه پـدرش در حـمـله اول كشته شده است , شايد بدون اطلاع مـادرش تصميم به نبرد گرفته است و مادرش به كشته شدن وى راضى نباشد. عمر, اين نوجوان ايثارگر چون گفتار امام (ع ) را شنيد عرضه داشت : نه به خدا, مـادر مـن است كه دستور داده است جانم را فداى تو و خونم را نثار راهت كنم . امـام چـون ايـن پـاسـخ را شنيد اجازه داد. عمر حركت نمود و در مقابل صفوف دشمن با شعورى خاص ,اين اشعار حماسى را مى خواند: اميرى حسين و نعم الامير سرور فواد البشير النذير على و فاطمة والداه فهل تعلمون له من نظير امـيـر مـن حسين است و چه نيكو اميرى . سرور قلب پيامبر بشير و نذير, على و فاطمه پدر و مادر اوست . آيا براى او همانندى مى دانند؟ نوشته اند كه اين نوجوان شجاع و ايثارگر پس از درگيرى با دشمن كشته شد, دشـمن سر او را از پيكرش جدا كرد و به سوى خيمه ها انداخت . مادر او سر بريده نـوجـوانـش را برداشت و پس از آنكه خاك و خويش را پاك نمود, به سوى يكى از لـشـگـريـان دشمن كه در نزديكى او بود انداخت و او را به هلاكت رسانيد. آنگاه بـه سـوى خـيمه بازگشت و چوبى به دست گرفت و در حالى كه اين دو بيت را مى خواند به سوى دشمن حمله كرد انى عجوز فى النساء ضعيفة خاوية بالية نحيفة اضربكم بضربة عنيفة دون بنى فاطمة الشريفة مـن در مـيـان زنها زنى ضعيفم , زنى پير و فرتوت و لاغر. بر شما ضربه محكمى واردخواهم ساخت در دفاع و حمايت از فرزندان فاطمه عزيز. پـس از آن دو نـفـر را مـضـروب سـاخـت و بـه دسـتـور امـام (ع ) بـه سـوى خـيـمـه هابازگشت (96) . لذا حسين بن على (ع ) درباره اين اصحاب و ياران و اهل بيت خويش مى فرمايند: (مـن اصـحـاب و يـارانى بهتر از ياران خود نديده ام و اهل بيت و خاندانى باوفاتر وصـديـق تـر از اهـل بـيـت خـود سـراغ نـدارم . خـداونـد بـه هـمـه شما جزاى خيردهد) (97) . بـا مـرورى بـه تـاريـخ انـقـلاب اسلامى از خرداد سال 42 تا 22 بهمن 57 بويژه هـشت سال دفاع مقدس فرهنگ عاشورا آشكار مى گردد و تاريخ تكرار مى شود. ايـن پـيـوستگيها در وصيت نامه هاى رزمندگان , در پيشانى بندها و نوشته ها بر پشت وسينه و بازو, در شعارها و سرودهاى جبهه , در نام و رمز عمليات , در حال و هـواى شـب عـمـليات , عملكرد خانواده شهدا, تابلوهاى نوشته , مزارنوشته ها, مجالس سوگوارى شهدا و سروده هاى دوران هشت سال دفاع مقدس به روشنى و باصميميتى آشكار به چشم مى خورد. شـب عـمـلـيـات , فـرمانده فرياد زد: عزيزان گـذاشـتـيم وچهارده قرن تحقير و تازيانه و توهين و شكنجه چشيديم . هرگز مبادا اين بارحسين (ع ) را تنها بگذاريم . به خاطر دارم در يكى از عمليات ها وقتى از ورود جـوانـى كـه در عـمـلـيات قبل دست راستش قطع شده بود و با دست مصنوعى مى خواست سوار قايق شود جلوگيرى كردم , برگشت و به من گفت مـگر قمر بنى هاشم حضرت عباس (ع ) با يك دست از امام حسين (ع ) دفاع نكرد؟ چرا نمى گذارى بروم و ازرهبرم دفاع كنم ؟ و يا به ياد دارم در يكى از اعزامها از رفتن جوانى كه يكى ازبرادرانش شهيد و برادر ديگرش مجروح و در بيمارستان بسترى بود و تنها فرزندذكور خانواده بود جلوگيرى مى شد, مادرش جلو آمد و گـفـت : فرزند از آن من است ومن او را بزرگ كرده ام و خودم گفته ام كه بايد بـروى و از اسـلام دفـاع كـنـى . و يـا مـادرى كـه در تشييع جنازه دو فرزندش مـى گـويد, اى كاش به اندازه تمام رگهاى بدنم فرزندداشتم و در راه دفاع از اين انقلاب فدا مى كردم . و يا آن نوجوان سيزده ساله اى كه وقتى هجوم سراسرى دشمن را مشاهده مى كند, با بستن نارنجك به خويش به زيرتانك خصم مى رود. و همه شعارشان اين است كه ما همه بايد فداى اسلام شويم . ولذا امام راحل رهبر را آن نوجوان سيزده ساله مى دانند و مى فرمايند: (ايـنـجـانـب هـروقـت بـا ايـن عـزيـزان مـعظم برخورد مى كنم , يا وصيتنامه انـسـان سـازشهيدى را مى بينم احساس حقارت و زبونى مى كنم . هرچه انقلاب اسلامى دارد ازبركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است . كارنامه نورانى شهادت و جـانـبـازى عـزيـزان شـمـا گواه صادقى بر كسب بالاترين امتيازات و مدارج تـحصيلى معنوى آنان است ,كه با مهر رضايت خدا امضا شده است و كارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست ).
43- آل عمران / 164.
44- جمعه / 2.
45- حديد/ 25.
46- طلاق / 11.
47- اعراف / 156.
48- انفال / 24.
49- نهج البلاغه , خطبه اول .
50- نهج البلاغه فيض الاسلام , خطبه 95, ص 284.
51- مقتل خوارزمى , ج 1, ص 188.
52- صحيفه نور, ج 20, ص 189.
53- همان , ج 17, ص 60.
54- همان , ج 17, ص 58.
55- لهوف , ص 53, مثير الاحزان , ص 21, سخنان امام حسين (ع ), ص 64.
56- لهوف , ص 26.
57- كامل ابن اثير, ج 3, ص 76.
58- تاريخ طبرى , ج 7, ص 276.
59- لهوف , ص 65.
60- ارشاد مفيد, ص 223.
61- فصلت / 30.
62- بررسى تحليلى از نهضت امام خمينى , ج 1, ص 310.
63- همان , ج 1, ص 151.
64- كوثر, ج 1, ص 104.
65- تاريخ طبرى , ج 7, ص 216, كامل ابن اثير, ج 3, ص 263.
66- لهوف , ص 20.
67- كامل ابن اثير, ج 3, ص 280.
68- كلمات قصار امام خمينى , ص 31.
69- كامل ابن اثير, ج 3, ص 276.
70- قطب راوندى : حوائج , ص 16 و بحرانى : مدينة المعاجز, ص 244.
71- ارشاد مفيد, ص 223.
72- لهوف , ص 23.
73- كوثر, ج 2, ص 182.
74- همان , ج 2, ص 628.
75- همان , ج 2, ص 622.
76- ارشاد مفيد, ص 219.
77- كوثر, ج 2, ص 518.
78- همان , ص 519.
79- صحيفه نور, ج 16, ص 179.
80- همان , ص 219.
81- همان , ج 18, ص 140.
82- مقتل خوارزمى , ج 1, ص 226.
83- كامل الزيارات , ص 37.
84- شيخ صدوق : معانى الاخبار, به نقل از بلاغة الحسين , ص 190.
85- تاريخ طبرى , ج 7, ص 358.
86- مقتل مقرم , ص 344.
87- صحيفه نور, ج 1, ص 38.
88- همان , ج 2, ص 220.
89- كلمات قصار حضرت امام خمينى , ص 74.
90- الاشراف , ج 3, ص 171.
91- ارشاد مفيد, ص 223, و ابن عساكر, ص 211.
92- مقتل خوارزمى , ج 1, ص 225.
93- كوثر, ج 2, ص 336.
94- كلمات قصار امام خمينى , ص 50.
95- صحيفه نور, ج 15, ص 55.
96- بحارالانوار, ج 45, ص 27, مناقب , ج 3, ص 219.
97- لهوف , ص 79 و مقتل خوارزمى , ج 1, ص 246.