مردمسالارى از ديدگاه امام خمينى
هاشم ميلانى براى شناخت دقيق راى امام خمينى درباره دموكراسى بايد سيرى در انديشه سياسى ايشان داشته باشيم، انديشهاى كه چند دهه طول كشيد و جهان اسلام را تحت تاثير خود قرار داد . با دقت در سخنان و تاليفات و بيانيههاى امام در طول دوران مبارزه با اين نكته پىمىبريم كه انديشه سياسى ايشان داراى دو جنبه كلامى و سياسى مىباشد، كه غفلت از اين امر و يك جانبهنگرى به پارهاى از مواضع ايشان باعث اشتباه در فهم مراد مىگردد . جنبه كلامى بحثحكومت اسلامى كه امام مطرح كردند همان مشروعيت الهى و دينى حكومت است، و جنبه سياسى آن مشروعيت مردمى، و حق تعيين سرنوشت، و برخاستن قدرت از متن مردم است، پس ما در كلام امام به دو نوع مشروعيت كلامى و مشروعيتسياسى برمىخوريم كه ايشان به هر دو اعتناى ويژهاى داشتند . حضرت امام در جواب اين سوال: در چه صورتى فقه جامعالشرايط بر جامعه اسلامى ولايت دارد؟ مىفرمايند: ولايت در جميع صور دارد لكن تولى امور مسلمين و تشكيل كومتبستگى دارد به آراى اكثريت مسلمين كه در قانون اساسى هم از آن ياد شده است و در صدر اسلام تعبير مىشده به بيعتبا ولى مسلمين . 1 در اين كلام به زيبايى بين هر دو مشروعيت جمع شده است، لذا ما در اينجا آرا امام را به دو بخش كلى: مشروعيت كلامى و مشروعيتسياسى تقسيم مىكنيم و با استشهاد به سخنان امام راى ايشان را بازگو مىكنيم . 1 - مشروعيت كلامى:
الف: از احكام روشن عقل كه هيچ كس انكار آن را نمىتواند بكند آن است كه در ميانه بشر قانون و حكومت لازم است و عائله بشرى نيازمند به تشكيلات و نظامنامه ها و ولايت و حكومتهاى اساسى است و آنچه عقل خدا داده حكم مىكند آن است كه تاسيس حكومتبه طورى كه بر مردم به حكم خرد لازم باشد متابعت و پيروى از آن از كسى روا و بجا است كه مالك همه چيز مردم باشد و هر تصرفى در آنها بكند تصرف در مال خود باشد، و چنين شخصى كه تصرف و ولايتش در تمام بشر به حكم خرد نافذ و درست استخداى عالم است كه مالك تمام موجودات، و خالق ارض و سماوات است . پس هر حكمى كه جارى كند در ملكتخود جارى كرده، و هر تصرفى بكند در داده خود تصرف كرده است . و اگر خدا به كسى حكومت داد و حكم او را به توسط گفته پيغمبران لازم الاطاعه دانستبر بشر نيز لازم است از آن اطاعت كنند . 2 كسى جز خدا حق حكومتبر كسى ندارد، و حق قانونگذارى نيز ندارد، و خدا به حكم عقل بايد خود براى مردم حكومت تشكيل دهد و قانون وضع كند . 3 ب: حال كه حكومت از آن خداستسپس او بايد شخص حاكم را معين كند، و خداوند نيز پيامبران و ائمه را به عنوان حاكمان ملت معين نموده است . امام در اين باره مىگويد: به حكم عقل و ضرورت اديان، هدف بعثت و كار انبيا (ع) تنها مساله گويى و بيان احكام نيست . اين طور نيست كه مثلا مسائل و احكام از طريق وحى به رسول اكرم (ص) رسيده باشد، و آن حضرت و حضرت اميرالمومنين و ساير ائمه (ع) مساله گوهايى باشند كه خداوند آنان را تعيين فرموده تا مسائل و احكام را بدون خيانتبراى مردم نقل كنند در حقيقت مهمترين وظيفه انبيا برقرار كردن يك نظام عادلانه اجتماعى از طريق اجراى قوانين و احكام است . 4 ما معتقد به ولايت هستيم و معتقديم پيغمبر اكرم (ص) بايد خليفه تعيين كنند و تعيين كرده است . آيا تعيين خليفه براى احكام است؟ بيان احكام خليفه نمىخواهد . خود آن حضرت بيان احكام مىكرد . همه احكام را در كتابى مىنوشتند و دست مردم مىدانند تا عمل كنند . اينكه عقلا لازم استخليفه تعيين كند براى حكومت است . 5 و نيز مىفرمايند: ولايتى كه در حديث غدير استبه معناى حكومت است نه به معناى مقام معنوى ... اينكه در روايات هست كه بنى الاسلام على خمس اين ولايت، ولايت كلى امامت نيست . آن امامتى كه هيچ عملى مقبول نيست قبول نمىشود الا به اعتقاد به امامت، اين معنايش اين حكومت نيست ... آنكه خداى تبارك و تعالى جعل كرد و دنبالش هم براى ائمه هدى جعل شده ستحكومت استبنابراين حكومت را خدا جعل كرده استبراى حضرت امير سلام الله عليها، اين حكومتيعنى سياستيعنى عجين با سياست ... اينكه اين قدر صداى قدير بلند شده است ... براى اين است كه با اقامه ولايتيعنى با رسيدن حكومتبه دست صاحب حق همه اين مسائل حل مىشود، همه انحرافات از بين مىرود ... ولايت اصلش مسئله حكومت است ... بنابراين ما نودى بشئ مثل ما نودى بالولاية براى اينكه حكومت است، به هيچ چيز مثل اين امر سياسى دعوت نشده است و اين امر سياسى بوده است . 6 جنگهاى زيادى كه پيغمبر اكرم فرموده است همه براى اين معنا بوده است كه موانع رااز سر اين مقصد الهى، مقصد اعلى كه دارند و آن تحكيم حكومت اسلامى، حكومت الله، حكومت قرآن، همه براى اين بود . 7 ج: حكومت از آن خداست و هموست كه پيغمبران و امامان معصوم را جهتحكومت تعيين نموده است، حال كه ما در زمان غيبت معصوم به سر مىبريم امر حكومت چگونه خواهد بود؟ با هم پاسخ امام خمينى را مرور مىكنيم: انا نعلم علما ضروريا بان النبى (ص) المبعوث بالنبوة الختمية اكمل النبوات و اتم الاديان بعد عدم اهماله جميع ما يحتاج اليه البشر حتى آداب النوم و الطعام و حتى ارش الخدش، لايمكن ان يعمل هذا الامر المهم الذى يكون من اهم ما يحتاج اليه الامة ليلا و نهارا . فلو اهمل - و العياذ بالله - مثل هذا الامر المهم اى امر السياسة و القضا لكان تشريعه ناقصا و كان مخالفا لخطبته فى حجة الوداع، و كذا لو لم يعين تكليف الامة فى زمان الغيبة اولم يامر على الامام ان يعين تكليف الامة فى زمانها مع اخباره بالغيبة و تطاولها، كان نقصا فاحشا على ساحة التشريع والتقنين يجب تنزيهها عنه . فالضرورة قاضية بان الامة بعد غيبة الامام (ع) فى تلك الازمنة المتطاولة لم تترك سدى فى امر السياسة والقضا الذى هو من اهم ما يحتاجون اليه خصوصا مع تحريك الرجوع الى سلاطين الجور و قضاتهم و تسميته رجوعا الى الطاغوت، و ان الماخوذ بحكمهم سحت ولو كان الحق ثابتا، و هذا واضح بضرورة العقل، و يدل عليه بعض الروايات . 8 و يقول ايضا: لا اشكال - على المذهب الحق - فى ان الائمة و الولاة بعد النبى (ص) سيد الوصيين امير المومنين و اولاده المعصومين صلوات الله عليهم اجمعين ... اما فى زمان الغيبة، فالولاية والحكومة و ان لم تجعل لشخص خاص، لكن يجب بحسب العقل والنقل ان تبقيا بنحو آخر، لما تقدم من عدم، امكان اهمال ذلك ... فنقول: ان الحكومة الاسلامية، لما كانتحكومة قانونية، بل حكومة القانون الالهى فقط، و انما جعلت لاجل اجرا، القانون و بسط العدالة الالهية بين الناس، لابد فى الوالى من صفتين هما اساس الحكومة القانونية، و لايعقل تحققها الا بهما: احداهما العلم بالقانون، و ثانيتهما: العدالة ... و عليه فيرجع امر الولاية الى الفقيه العادل، و هو الذى يصلح لولاية المسلمين، اذ يجب ان يكون الوالى متصفا بالفقه و العدل . فاقامة الحكومة و تشكيل اساس الدولة الاسلامية من قبيل الواجب الكفائى على الفقها العدول فان وفق احدهم تشكيل الحكومة و تشكيل اساس الدولة الاسلامية من قبيل الواجب الكفائى على الفقها العدول فان وفق احدهم لتشكيل الحكومة يجب على غيره الاتباع، و ان لم يتيسر الا باجتماعهم يجب عليهم القيام مجتمعين ولو لم يمكن لهم ذلك اصلا، لم يسقط منصبهم، و ان كانوا معذورين فى تاسيس الحكومة . 9 فللفقيه العادل جميع ماللرسول والائمه (ع) مما يرجع الى الحكوة والسياسة، ولايعقل الفرق، لان الوالى - اى شخص كان - هو المجرى لاحكام الشريعة، والمقيم للحدود الالهية، والاخذ للخراج وسائر الضرائب، والمتصرف فيها بما هو صلاح المسلمين، فالنبى (ص) يصرب الزانى مائة جلدة، والامام (ع) كذلك، والفقيه كذلك . 10 و ايضا: فى عصر غيبة ولى الامر و سلطان العصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - يقوم نوابه العامة، وهم الفقها الجامعون لشرائط الفتوى و القضا مقامه فى اجرا السياسات و سائر ما للامام (ع) الا البداة بالجهاد . 11 حضرت امام براى اثبات نظريه سياسى خود به تعدادى از احاديث استشهاد مىكنند، از جمله به اين حديثشريف از اميرالومنين (ع) اشاره مىكنند كه: قال رسول الله (ص): اللهم ارحم خلفائى قيل: يا رسول الله و من خلفائك؟ قال: الذين ياتون بعدى و يروون حديثى و سنتى امام خمينى مىفرمايند: پس معلوم شد آنهائى كه روايتسنت و حديث پيغمبر مىكنند جانشين پيغمبرند، و هرچه براى پيغمبر از لازم بودن اطاعت و ولايت و حكومت ثابت استبراى آنها هم ثابت است، زيرا اگر حاكمى كسى را جانشين خود معرفى كرد معنيش آن است كه كارهاى او را در نبودش او بايد انجام دهد . 12 حضرت امام علاوه بر دليل عقل و احاديث وارده به ادله ديگرى در لزوم تشكيل حكومت تمسك مىجويند، ايشان مىگويند: سنت و رويه پيغمبر اكرم (ص) دليل بر لزوم تشكيل حكومت است زيرا: اولا خود تشكيل حكومت داد ... ثانيا براى پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كرده است ... 13 دليل ديگر بر لزوم تشكيل حكومت ماهيت و كيفيت قوانين اسلام (احكام شرع) است . ماهيت و كيفيت اين قوانين مىرساند كه براى تكوين يك دولت و براى اداره سياسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشريع گشته است . 14 پس در نتيجه ولايت فقيه از موضوعاتى است كه تصور آنها موجب تصديق مىشود و چندان به برهان احتياج ندارد . به اين معنى كه هركس عقايد و احكام اسلام را حتى اجمالا دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور درآورد بيدرنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت . 15 د: دانسته شد كه ولايتفقيه همان امتداد ولايتخدا و پيغمبر و ائمه (ع) است و داراى اهميت فراوانى است، ذيلا به گوشهاى از سخنان امام خمينى در اهميت ولايت فقيه اشاره مىكنيم: اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است، يا خدا يا طاغوت ... اگر به امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد، غير مشروع است، وقتى غير مشروع شد طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است . 16 واضح است كه حكومتبه جميع شئون آن و ارگانهايى كه دارد، تا از قبل شرع مقدس و خدا وند تبارك و تعالى شرعيت پيدا نكند اكثر كارهاى مربوط به قوه مقننه و قضائيه و اجرائيه بدون مجوز شرعى خواهد بود، و دست ارگانها كه بايد به واسطه شرعيت آن باز باشد بسته مىشود، و اگر بدون شرعيت الهى كارها را انجام دهند، دولتبه جميع شئونه طاغوتى و محرم خواهد بود . 17 ولايت فقيه و حكم حكومتى از احكام اوليه است . 18 حكومت كه شعبهاى از ولايت مطلقه رسول الله (ص) استيكى از احكام اوليه اسلام است مقدم بر تمام احكام فرعيه حتى نماز و روزه و حج است . 19 امروز فقهاى اسلام حجتبر مردم هستند همان طور كه حضرت رسول (ص) حجتخدا بود و همه امور به او سپرده شده بود و هركس تخلف مىكرد بر او احتجاج مىشد، فقها از طرف امام (ع) حجتبر مردم هستند . همه امور و تمام كارهاى مسلمين به آنان واگذار شده است . 20 ه: حضرت امام براى ولايت فقيه اختيارات زيادى قائل بودند، ايشان به صراحت مىگفتند: اينك در قانون اساسى هست، اين بعض شوون ولايت فقيه هست، نه همه شوون ولايت فقيه . 21 ذيلا به پارهاى از اختيارات ولايت فقيه كه در سخنان امام آمده است اشاره مىكنيم: 1 . تعيين دولت:
ايشان در تعيين دولت موقت مهندس بازرگان و قبل از تشكيل مجلس و استقرار دولت قانونى، از اختيارات ولائى خود استفاده كردند، لذا مىفرمايند: چون ما مجلس را غيرقانونى مىدانيم و دولت را هم غير قانونى مىدانيم، و اوضاع كشور را آشفته مىبينيم، براى اينكه خاتمه بدهيم به وضع آشفته كشور، ما به واسطه اتكا به اين آراى عمومى ... از اين جهت ما يك دولت را معرفى مىكنيم ... و من بايد يك تنبه ديگرى هم بدهم و آن اينكه من كه ايشان را حاكم كردم، يك نفر آدمى هستم كه به واسطه ولايتى كه از طرف شارع مقدس دارم ايشان را قرار دادم، ايشان را كه من قرار دادم واجبالاتباع است، ملتبايد از او اتباع كند . يك حكومت عادى نيستيك حكومتشرعى استبايد از او اتباع كنند، مخالفتبا اين حكومت مخالفتبا شرع است قيام بر عليه شرع است . 22 و نيز در تعيين شوراى عالى انقلاب مىفرمايند: به موجب حق شرعى و براساس راى اعمتاد اكثريت قاطع مردم ايران كه سبتبه اينجانب ابراز شده است در جهت تحقق اهداف اسلامى ملت، شورايى به نام شوراى انقلاب اسلامى ... موقتا تعيين شده و شروع به كار خواهند كرد . 23 2 . طلاق دادن زن از شوهر عندالمصلحة:
طلاق اگرچه در دست مرد است ... لكن فقيه در جايى كه مصلحت اسلام را ديد، مصلحت مسلمين را ديد، و در جايى كه ديد نمىشود به غير از اين، طلاق بدهد، اين ولايت فقيه هست . 24 3 . تصرف در اموال عندالمصلحة:
... اين اموال بسيار، مجتمع از راه مشروع نيست، اسلام اين طور اموال را به رسميت نمىشناسد . و در اسلام اموال مشروع و محدود به حدودى است و زايد بر اين معنى ما اگر فرض بكنيم كه يك كسى اموالى هم دارد كه خير، اموالش هم مشروع است، لكن اموال طورى است كه حاكم شرع، فقيه، ولىامر، تشخيص داد كه اين به اين قدر كه هست نبايد اين قدر باشد، براى مصالح مسلمين او مىتواند قبض كند و تصاحب كند . و يكى از چيزهائى كه مترتب بر ولايت فقيه است و معالاسف اين روشنفكرهاى ما نمىفهمند كه ولايت فقيه يعنى چه، يكيش هم تحديد اين امور است . مالكيت را در عين حال كه شارع مقدس محترم شمرده است، لكن ولىامر مىتواند همين مالكيت محدودى كه ببيند خلاف صلاح مسلمين و اسلام است، همين مالكيت مشروع را محدودش كند به يك حد معينى، و با حكم فقيه از او مصادره بشود . 25 سائر اختيارات:
حكومت كه شعبهاى از ولايت مطلقه رسول الله (ص) استيكى از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتى نماز و روزه و حج است . حاكم مىتواند مسجد يا منزلى را كه در مسير خيابان استخراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند ... حكومت مىتواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است در موقعى كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد يك جانبه لغو كند، و مىتواند هر امرى را چه عبادى و يا غير عبادى است كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامى كه چنين است جلوگيرى كند ... آنچه گفته شده است تاكنون و يا گفته مىشود ناشى از عدم شناخت ولايت مطلقه الهى است . آنچه گفته شده است كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها با آن اختيارات از بين خواهد رفت، صريحا عرض مىكنم كه فرضا چنين باشد اين از اختيارات حكومت است، و بالاتر از آن هم مسائلى است كه مزاحمت نمىكنم . 26 در آخر امام خمينى به نكته مهمى اشاره مىكنند، مىگويند: ثم انا قد اشرنا سابقا الى ان ما ثبت للنبى (ص) والامام (ع) من جهة ولايته و سلطنته ثابت للفقيه، و اما اذا ثبتت لهم ولاية من غير هذه الناحية فلا . فلوقلنا: بان المعصوم (ع) له الولاية على طلاق زوجة الرجل، او بيع ماله، او اخذه منه ولو لم تقتضه المصلحة العامة، لم يثبت ذلك للفقيه ... . 27 و: ممكن است كه در اذهان اين شبهه پيدا شود كه بنابر راى امام خمينى (ره)، ولى فقيه هم رتبه امام معصوم (ع) است، ذيلا سخنان امام خمينى (ره) در دفع اين شبهه ذكر مىشود: ايشان در كتاب البيع پس از اثبات ولايت فقيه مىگويند: فيكون لهم فى الجهات المربوطة بالحكومة كل ما كان لرسول الله والائمة صلوات الله عليهم اجمعين . ولايلزم من ذلك ان تكون رتبتهم كرتبة الانبيا او الائمة (ع)، فان الفضائل المعنوية امر لايشاركهم (ع) فيه غيرهم . فالخلافة لها معنيان واصطلاحان: احدهما: الخلافة الالهية التكوينية، و هى مختصة بالخلص من اوليائه، كالانبيا المرسلين و الائمة الطاهرين سلام الله عليهم . و ثانيهما: المعنى الاعتبارى الجعلى رسول الله (ص) اميرالمومنين (ع) خليفة للمسلمين، او انتخاب فلان و فلان للخلافة . فالرئاسة الظاهرية الصورية امر لم يعتن بها الائمة (ع) الا لاجرا الحق و هى التى ارادها على بن ابىطالب (ع) بقوله - على ما حكى عنه -: والله لهى احب الى من امرتكم مشيرا الى نعل لاقيمة لها . و فى نهجالبلاغة فى الخطبة المعروفة بالشقشقية: ... لقيتحبلها على غاربها ... . و اما مقام الخلافة الكبرى الالهية فليس هينا عنده، ولا قابلا للرفض و الاهمال و القا الحبل على غاربه . 28 و نيز مىگويند: اين توهم كه اختيارات حكومتى رسول اكرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود، يا اختيارات حكومتى حضرت امير بيش از فقيه استباطل و غلط است . البته فضايل حضرت رسول اكرم (ص) بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضايل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است، لكن زيادى فضايل معنوى اختيارات حكومتى را افزايش نمىدهد . ... وقتى مىگوييم ولايتى را كه رسول اكرم و ائمه (ع) داشتند بعد از غيبت، فقيه عادل دارد، براى هيچ كس اين توهم نبايد پيدا بشود كه مقام فقها همان مقام ائمه و رسول اكرم است . زيرا اينجا صحبت از مقام نيستبلكه صحبت از وظيفه است، ولايتيعنى حكومت و اداره كشور و اجراى قوانين شرع مقدس، يك وظيفه سنگين و مهم است نه اينكه براى كسى شان و مقام غير عادى به وجود بياورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد ... . 29 بديهى است تصدى حكومتبه دست آوردن يك وسيله است، نه اينكه يك مقام معنوى باشد، زيرا اگر مقام معنوى بود كسى نمىتوانست آن را غصب كند يا رها سازد . 30 و نيز: آيات و رواياتى وارد شده است كه مخصوص به معصومين (ع) است و فقها و علماى بزرگ اسلام هم در آنها شركت ندارند تا چه رسد به مثل اينجانب، هرچند فقهاى جامعالشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعى و سياسى و اجتماعى دارند، و تولى امور در غيبت كبرا موكول به آنان است، لكن اين امر غير ولايت كبرا است كه مخصوص به معصوم است . 31 ز: ممكن است اين سوال پيش بيايد كه چگونه امام خمينى در زمانى قائل به سلطنت مشروطه بودند، و در زمان ديگرى قائل به نفى آن شدند، در يك دوره قائل به نظارت فقها بودند و در دورهاى ديگر قائل به دخالت فقها و روحانيون در كارهاى اجرائى شدند، سر اين اختلاف نظر در چيست ؟ به نظر ما جوهره اصلى انديشه امام خمينى كه همان ولايت تعيينى فقيه باشد، در طول زمان متحول نگشته و امام به اين راى خود كه ولايت فقيه يك چيزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده است 32 ثابتبودهاند، اما نكته اساسى اين است كه در تصادم ذهن و عين و يا تئورى ذهنى و واقعيت، اين واقعيت موجود خارجى است كه خود را بر تئورى ذهنى فرض مىكند و باعث تغيير و تحول در حصول و تحقق تئورى مىگردد، لذا به نظر ما انديشه حكومت اسلامى بر پايه ولايت فقيه در طول حيات ايشان ثابتبوده، اما روشهاى تحقق آن به حسب شرائط زمانى و مكانى متغير گرديده است . در ابتدا كه هيچگونه اميدى به تشكيل حكومت اسلامى نبود تئورى امام اين بود كه فقها مجلسى تشكيل دهند و سلطان عادلى را جهتحكومت انتخاب نمايند: ما كه مىگوييم حكومت و ولايت در اين زمان با فقها است نمىخواهيم بگوييم فقيه هم شاه و هم وزير و هم نظامى و هم سپور است، بلكه مىگوييم همان طور كه يك مجلس موسسان تشكيل مىشود از افراد يك مملكت و همان مجلس تشكيل يك حكومت و تغيير يك سلطنت مىدهد ... اگر يك همچو مجلسى از مجتهدين ديندار كه هم احكام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهاى نفسانيه عارى باشند و آلوده به دنيا و رياست آن نباشند و جز نفع مردم و اجرا حكم خدا غرضى نداشته باشند شتكيل شود، و انتخاب يك نفر سلطان عادل كنند كه از قانونهاى خدائى تخلف نكند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به مال و جان و ناموس آنها تجاوز نكند، به كجاى نظام مملكتبرخورد مىكند ... . 33 علت اصلى عدم مخالفتحضرت امام با نظام شاهنشاهى - علاوه بر وجود مفاسد آن نبود نظام جايگزين سلطنت است، لذا حفظ اين نظام فاسد را بهتر از هرج و مرج مىدانند: مجتهدين هيچوقتبا نظام مملكت و با استقلال ممالك اسلامى مخالفت نكردند، فرضا كه اين قوانين را برخلاف دستورات خدائى بدانند و حكومت را جائرانه تشخيص دهند باز مخالفتبا آن نكرده و نمىكنند زيرا كه اين نظام پوسيده را باز بهتر مىدانند از نبودنش ... با آنكه جز سلطنتخدائى همه سلطنتها برخلاف مصلحت مردم و جور است، و جز قانون خدائى همه قوانين باطل و بيهوده است ولى آنها همين بيهوده را هم تا نظام بهترى نشود تاسيس كرد محترم مىشمارند و لغو نمىكنند ... هيچ فقيهى تاكنون نگفته و در كتابى ننوشته كه ما شاه هستيم يا سلطنتحق ماست، آرى آن طور كه ما بيان كرديم اگر سلطنتى و حكومتى تشكيل شود هر خردمندى تصديق مىكند كه آن خوب است و مطابق مصالح كشور و مردم است، البته تشكيلاتى كه براساس احكام خدا و عدل الهى تاسيس شود بهترين تشكيلات است لكن اكنون كه آن را از آنها نمىپذيرند اينها هم با اين نيمه تشكيلات هيچگاه مخالفت نكرده و اساس حكومت را نخواستند بههم بزنند ... با اصل و اساس سلطنت تاكنون از اين طبقه مخالفتى ابراز نشده بلكه بسيارى از علما بزرگ عالى مقام در تشكيلات مملكتى با سلاطين همراهىها كردند ... . 34 حضرت امام كه نقطه ضعف را خوب تشخيص داده بودند شروع به تئورى پردازى براى استقرار حكومت اسلامى و جايگزينى آن با سلطنت مىكنند و در مباحث فقهى خود نظريه ولايت فقيه را مطرح مىنمايند و از آن دفاع مىنمايند و بعد از اين زمينه سازى فكرى، هجوم خود را بر سلطنتشروع مىكنند: سلطنت و ولايت عهدى همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و روم شرقى و مصر و يمن برانداخته است ... سلطنت و ولايت عهدى همان طرز حكومتشوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهدا (ع) براى جلوگيرى از برقرارى آن قيام فرمود و شهيد شد ... اسلام سلطنت و ولايت عهدى ندارد . 35 سلاطين اگر تابع اسلام باشند بايد به تبعيت فقها برآيند و قوانين و احكام رااز فقها بپرسند و اجرا كنند، در اين صورت حكام حقيقى همان فقها هستند، پس بايستى حاكميت رسما به فقها تعلق بگيرند نه به كسانى كه به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت كنند . 36 نظام جايگزين سلطنت، حكومت اسلامى با نظارت فقها است، حضرت امام در تمام سخنان خود چه در پاريس و چه در اوايل انقلاب بر نقش نظارتى روحانيت تاكيد مىكردند، ذيلا به نمونهاى از اين بيانات اشاره مىشود: حضرت امام در جواب اين سوال كه آيا خود شما در نظر داريد كه در راس آن قرار گيريد؟ مىگويند: شخصا نه، نه سن من و نه موقع و نه مقام من و نه ميل و رغبت من متوجه چنين امرى نيست . 37 و نيز من خود نمىخواهم حكومت را در دستبگيرم، اما مردم را براى انتخاب حكومت هدايتخواهم كرد و شرايط آن را به مردم اعلام مىكنم . 38 و نيز: من هم نقشى در خود حكومت ندارم، همان نقش هدايت دارم . 39 و نيز من و ساير روحانيون در حكومت پستى را اشغال نمىكنيم . وظيفه روحانيون ارشاد دولتهاست . 40 و نيز فقيه ناظر بر اين است كه اينها اجراى قانون بكنند، خلاف نكنند، نه اينكه مىخواهد خودش يك حكومتى بكند، بلكه مىخواهد نگذارد اين حكومتهايى كه اگر چند روز بر آنها بگذرد برمىگردند به طاغوتى و ديكتاتورى، مىخواهد نگذارد بشود . 41 روحانيت نقش دارد . در حكومت هم نقش دارد، نمىخواهد حاكم بشود لكن مىخواهد نقش داشته باشد ... در همين قضيه رئيس جمهورى به ما پيشنهاد مىكردند كه ... روحانى باشد من گفتم نه، روحانى نقش بايد داشته باشد، خودش رئيس جمهور نشود . 42 لكن در اثر تحولات گوناگونى كه در اوائل انقلاب رخ داد حضرت امام ناچار شدند كه از اين كلام خود موقتا عدول كنند: من از اول كه در اين مسائل بوديم و كم كم آثار پيروزى داشت پيدا مىشد، در مصاحبههايى كه كردم، چه با كسانى كه از خارج آمدند، حتى در نجف و در پاريس و چه در حرفهايى كه خودم زدم، اين كلمه را گفتهام كه روحانيون شغلشان يك شغل بالاتر از اين مسائل اجرايى است، و چنانچه اسلام پيروز بشود روحانيون مىروند سراغ شغلهاى خودشان . لكن وقتى كه ما آمديم و وارد در معركه شديم، ديديم كه اگر روحانيون را بگوييم همه برويد سراغ مسجدتان، اين كشور به حلقوم امريكا و شوروى مىرود ، ما تجربه كرديم و ديديم كه اشخاصى كه در راس واقع شدند و از روحانيون نبودند، و در عين حالى كه بعضيشان هم متدين بودند، از باب اينكه آن راهى كه مىخواستيم برويم ... آن راه با سليقه آنها موافق نبود، و لهذا ... ما تن داديم به اينكه رئيس جمهورمان از علما باشد ... ما از حرفى كه در مصاحبهها گفتيم عدول كرديم و موقتا تا آن وقتى كه اين كشور را غير روحانى مىتواند اداره كند، آقايان روحانيون به ارشاد خودشان و به مقام خودشان برمىگردند و محول مىكنند دستگاههاى اسلام اجرايى را به كسانى كه براى اسلام دارند كار مىكنند . 43 پيش از انقلاب من خيال مىكردم وقتى انقلاب پيروز شد افراد صالحى هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند، لذا بارها گفتم روحانيون مىروند كارهاى خودشان را انجام مىدهند . بعد ديدم اكثر آنها افراد ناصالحى بودند و ديدم حرفى كه زدهام درست نبوده است، آمدم صريحا اعلام كردم من اشتباه كردهام ... . 44 معلوم شد كه عدول امام از راى خود به خاطر مصلحت نظام بود والا نظر اصلى و ثابت ايشان اين است كه: ما بايد به مردم ارزش بدهيم، استقلال دهيم و خودمان كنار بايستيم و روى خير و شر كارها نظارت كنيم، ولى اينكه تمام كارها دست ما باشد ... اما آن بيچارهها كه كار مىكنند هيچ چيز دستشان نباشد، ولى ما كه هيچ كاره هستيم دست ما باشد، به نظر من اين صحيح نيست . 45 2 . مشروعيتسياسى:
حضرت امام تا قبل از اقامت در فرانسه تمام همتخود را صرف تئورى پردازى و تبيين مبانى عقلى و شرعى حكومت اسلامى نموده بودند، و در تقويت جنبه كلامى حكومتسعى بليغ مبذول فرمودند، اما بعد از اقامت در فرانسه و بعد از ظهور با رقههاى پيروزى، مشروعيتسياسى حكومت در انديشه امام خمينى متولد شد و از آن به بعد بيشتر سخنان ايشان درباره تبيين اين بعد مهم از اركان حكومتبوده است . به درستى مىتوان گفت كه چهره مردم سالارانه امام در اين زمان متولد شد، و تمام سخنان امام راجع به آزادى، دموكراسى اسلامى، جمهورى، نقش مردم، در اين برهه از زمان بوده است . همين امر نشانه واضحى از روح تجدد خواهى امام، آشنائى به زمان و مكان، آشنائى به ادبيات سياسى و عقلائى جهانى و هماهنگى با آن، مىباشد . ذيلا به پارهاى از مواضع ايشان در اين باره اشاره مىكنيم: الف: حضرت امام در موا ضع متعددى از جنبههاى مثبت تمدن بشرى دفاع نمودند و خواستار استفاده از آنها شدند، حتى خود ايشان از ادبيات سياسى مدرن استفاده نمودند و شعار خود را استقرار جمهورى اسلامى قرار دادند، ايشان در نامهاى به يكى از شاگردان نزديك خود مىنويسند: اينجانب لازم است از برداشت جنابعالى از اخبار و احكام الهى اظهار تاسف كنم ... آنگونه كه جنابعالى ازاخبار و روايات برداشت داريد تمدن جديد به كلى بايد از بين برود و مردم كوخنشين بوده و يا براى هميشه در صحراها زندگى نمايند . 46 و در جاى ديگر مىفرمايند: اسلامى كه بيشترين تاكيد خود را بر انديشه و فكر قرار داده است و انسان را به آزادى از همه خرافات و اسارت قدرتهاى ارتجاعى و ضداسلامى دعوت مىكند، چگونه ممكن استبا تمدن و پيشرفت و نوآوريهاى مفيد بشر كه حاصل تجربههاى اوستسازگار نباشد؟! 47 دولت اسلامى قهقراگرا نيست و با همه مظاهر تمدن موافق است مگر آنچه كه به آسايش ملت لطمه وارد آورد، و با عفت عمومى ملت منافات داشته باشد . 48 ما با جميع آثار تمدن موافقيم و مايليم كه مملكت ما مجهز بشود به جميع آثار تمدن . 49 ب: توجه خاص امام خمينى به دو عنصر زمان و مكان، و مصلحت نظام نشات گرفته از همين ديدگاه است . ايشان درباره دخالت زمان و مكان در اجتهاد در پيامى به اعضاى شوراى نگهبان مىفرمايند: يكى از مسائل بسيار مهم در دنياى پرآشوب كنونى نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميمگيرىها است . حكومت فلسفه عملى برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلى و خارجى را تعيين مىكند، و اين بحثهاى طلبگى مدارس كه در چارچوب تئوريهاست نه تنها قابل حل نيست، كه ما را به بنبستهايى مىكشاند كه منجر به نقض ظاهرى قانون اساسى مىگردد . شما در عين اينكه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعى صورت نگيرد - و خدا آن روز را نياورد - بايد تمام سعى خودتان را بنماييد كه خداى ناكرده اسلام در پيچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سياسى متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد . 50 و در تبيين نقش مصلحت مىفرمايند: مهم شناخت درستحكومت و جامعه است كه براساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامهريزى كند كه وحدت رويه و عمل ضرورى است، و همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزهها كافى نمىباشد، بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولى نتوانند مصلحت جامعه را تشخيص دهد، و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد، و به طور كلى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميمگيرى باشد، اين فرد در مسائل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمىتواند زمام جامعه را به دست گيرد . 51 و نيز: حضرت آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمهاى است كه گاهى غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مىگردد . امروز جهان اسلام نظام جمهورى اسلامى ايران را تابلوى تمام نماى حل معضلات خويش مىدانند، مصلحت نظام و مردم از امور مهمهاى است كه مقاومت در مقابل آن ممكن است اسلام پابرهنگان زمين را در زمانهاى دور و نزديك زير سوال برد، و اسلام آمريكايى مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار توسط ايادى داخل و خارجى آنان پيروز گرداند . 52 و نيز: امروز هم ما مبتلاى به همين معنا هستيم كه با اسم اسلام مىخواهند نگذارند كه حكومت اسلام محقق بشود، يك دسته غير متوجه و جاهل، و يك دسته عالم متهتك ... و من نمىدانم اسلام از كدام طايفه بيشتر صدمه ديده، آيا از عالم متهتك يا جاهل متنسك؟! . 53 ج: امام خمينى در اين برهه از زمان سخنان متنوعى راجع به دموكراسى اسلامى و نفى دموكراسى غربى ايراد نمودهاند، كه به پارهاى از آنها اشاره مىكنيم: با قيام انقلابى ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسى و جمهورى اسلامى برقرار مىشود . 54 رژيمى كه به جاى رژيم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژيم عادلانهاى است كه شبيه آن رژيم در دموكراسى غرب نيست و پيدا نخواهد شد . ممكن است دموكراسى مطلوب ما با دموكراسيهايى كه در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموكراسىاى كه ما مىخواهيم به وجود آوريم در غرب وجود ندارد . دموكراسى اسلام كاملتر از دموكراسى غرب است . 55 مىگويند كه ما مىخواهيم كه يك مملكتى باشد دموكراسى باشد . شما حساب بكنيد كه، ببينيد كه اسلام - ما حساب صدر اسلام را مىخواهيم بكنيم كه متن اسلام است - ببينيم كه آيا اين حكومت اسلام و اين رژيم اسلام يك رژيم دموكراسى بوده يا يك رژيم قلدرى و استبداد بوده؟ شما اين قصههايى را كه تاريخ نقل كرده است ... شبيه آن را در يكى از ممالك كه درجه اول از دموكراسى را دارد بياوريد، بعد بگوييد كه اين بهتر از آن است . 56 ما مىخواهيم اسلام را - لااقل حكومتش را - به يك نحوى كه شباهت داشته باشد به اسلام اجرا بكنيم تا شما معنى دموكراسى را به آن طورى كه هستبفهميد، و بشر بداند كه دموكراسى كه در اسلام هستبا اين دموكراسى معروف اصطلاحى كه دولتها و روساى جمهورى و سلاطين ادعا مىكنند بسيار فرق دارد . 57 در اسلام، دموكراسى مندرج است و مردم آزادند در اسلام، هم در بيان عقايد و هم در اعمال، مادامى كه توطئه در كار نباشد و مسائلى را عنوان نكنند كه نسل ايران را منحرف كنند . 58 ايشان برنامه آينده حكومت را اين گونه بيان مىكنند: برنامه مستقل مبنى بر عدالت، دموكراسى و قانون اساسى آن هم قانون اساسى، خاص خودش . 59 حكومت اسلامى يعنى حكومت مبتنى بر عدل و دموكراسى و متكى بر قواعد و قوانين اسلامى . 60 اسلام يك دين مترقى و دموكراسى به معناى واقعى كلمه است، و آن رژيمى كه ما مىخواهيم تاسيس كنيم يك چنين رژيمى است و با اين رژيمهايى كه الان هستند تفاوت دارد . احكام اسلام احكامى است كه بسيار مترقى است و متضمن آزاديها و استقلال و ترقيات . 61 اگر مهلتبدهند، بگذارند كه اين احكام يكى يكى پياده بشود، مسائل سياسيش، مسائل اقتصاديش، ساير مسائلش پياده بشود، آن وقت مىفهمند كه نه دموكراسيهاى پوچ آنها در مقابل دموكراسى حقيقى اسلام چيزى است، و نه آن بشر دوستى آنها با آنكه در اسلام است طرف مقايسه است . 62 ما بعد خواهيم فهماند به آنها كه معنى دمكراسى چيست . دموكراسى غربيش فاسد است، شرقيش هم فاسد است، دموكراسى اسلامى صحيح است . و ما بعدها اگر توفيق پيدا كنيم به شرق و غرب اثبات مىكنيم كه اين دموكراسى كه ما داريم، اين دموكراسى است نه آنكه شما داريد . 63 آن دموكراسى كه در اسلام است در ساير جاها نيست، اسم در ساير جاهاستيعنى هياهو و سر و صدا هست و تبليغات هست . همين معنى دموكراسى را كه اسم مىبرند از اين طرف و آن طرف صدا مىكنند ... لكن وقتى كه ما ملاحظه مىكنيم مىبينيم كه همان مسائل ديكتاتورى در همهشان هست . 64 از همه دموكراسىها بالاتر است اسلام 65 د: از جمله كارهاى مهم امام خمينى اتخاذ شعار جمهورى اسلامى به عنوان يك استراتژى بود، البته ايشان در زمان اقامت در نجف به اين امر قائل بودند كه حكومت اسلامى با حكومت جمهورى فرق دارد، ايشان مىفرمايند: حكومت اسلامى هيچ يك از نوع طرز حكومتهاى موجود نيست ... حكومت اسلامى نه استبدادى است و نه مطلقه بلكه مشروطه است . البته نه مشروطه به معناى متعارف فعلى آن كه تصويب قوانين تابع آراى اشخاص و اكثريتباشد . مشروطه از اين جهت كه حكومتكنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم (ص) معين گشته است .. . از اين جهتحكومت اسلامى حكومت قانون الهى بر مردم است . فرق اساسى حكومت اسلامى با حكومتهاى مشروطه سلطنتى و جمهورى در همين است، در اينكه نمايندگان مردم يا شاه در اين گونه رژيمها به قانونگذارى مىپردازند، در صورتى كه قدرت مقننه و اختيار تشريع در اسلام به خداوند متعال اختصاص يافته است . 66 اما همانگونه كه اشاره كرديم در مصاف ذهن و عين اين عينيت و واقعيتخارجى است كه وجود خود را فرض مىكند، لذا حضرت امام در پاريس به جمع ميان اسلاميت و جمهوريت پرداختند . اما رژيم اسلامى و جمهورى اسلامى يك رژيمى است متكى بر آراى عمومى و رفراندوم عمومى، و قانون اساسىاش قانون اسلام، و بايد منطبق بر قانون اسلام باشد . 67 با قيام ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسى و جمهورى اسلامى برقرار مىشود . در اين جمهورى يك مجلس ملى مركب از منتخبين واقعى مردم، امور مملكت را اداره خواهند كرد . حقوق مردم خصوصا اقليتهاى مذهبى محترم بوده و رعايتخواهد شد . با احترام متقابل نسبتبه كشورهاى خارجى عمل مىشود . نه به كسى ظلم مىكنيم و نه زير بار ظلم مىرويم ... . 68 در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمىتواند با سؤ استفاده از مقام، ثروت اندوزى كنند و يا در زندگى روزانه امتيازى براى خود قائل شوند . بايد ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعايت كنند و حتى پاسدار آن باشند . دقيقا بايد به آراى عمومى در همه جا احترام بگذارند . هيچگونه تسلط و يا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم نبايد بپذيرند . مطبوعات در نشر همه حقايق و واقعيات آزادند . هر گونه اجتماعات واحزاب از طرف مردم در صورتى كه مصالح مردم را به خطر نيندازد آزادند و اسلام در تمامى اين شئون حد و مرز آن را تعيين كرده است . 69 حكومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما از رويه پيامبر اكرم (ص) و امام على (ع) الهام خواهد گرفت و متكى به آراى عمومى لتخواهد بود، و شكل حكومتبا مراجعه به آراى ملت تعيين خواهد گرديد . 70 ماهيت جمهورى اسلامى اين است كه با شرايطى كه اسلام براى حكومت قرار داده استبا اتكا به آراى عمومى ملتحكومت تشكيل شده و مجرى احكام اسلام باشد . 71 اما جمهورى به همان معنايى است كه همه جا جمهورى است . لكن اين جمهورى بر يك قانون اساسى متكى است كه قانون اسلام است . اينكه ما جمهورى اسلامى مىگوييم براى اين است كه هم شرائط منتخب و هم احكامى كه در ايران جارى مىشود اينها بر اسلام متكى است، لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهورى همان جمهورى است كه همه جا هست . 72 اساس كار يك جمهورى اسلامى، تامين استقلال مملكت و آزادى ملت ما و مبارزه با فساد و فحشا و تنظيم و تدوين قوانين است كه در همه زمينههاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى با توجه به معيارهاى اسلامى اصلاحات لازم را به عمل آورد . اين اصلاحات با مشاركت كامل همه مردم خواهد بود . 73 اصل جمهورى همين است كه در مملكتشما هم هست [اشاره به كشور فرانسه] كه آراى عمومى مردم آن را تعيين مىكند . اسلامى مىگوييم چراكه قانون اساسى ما براساس آن است جمهورى استيعنى دموكراتيك و اسلامى استيعنى قانون آن اسلامى است . 74 حكومت جمهورى اسلامى هم يك جمهورى است مثل ساير جمهوريها و لكن قانونش اسلامى است . 75 جمهورى اسلامى مثل ساير جمهوريهاست، لكن محتوايش قانون اسلام است . 76 حكومت جمهورى است مثل ساير جمهوريها، و احكام اسلام هم احكام مترقى و دموكراسى و پيشرفته، و با همه مظاهر تمدن موافق . 77 ه: آيا بين دو واژه دموكراسى و جمهورى فرقى هست؟ برخى بين اين دو واژه قائل به فرق شدهاند، اما بنا به گفته رابرت دال اين دو واژه هيچ فرقى با هم ندارند، يونانيان براى حكومتهاى مردمى خود اصطلاح دموكراسى را وضع كردند، و رومىها نيز كه زبانشان لاتينى بود حكومت مردمى خود را جمهورى ناميدند، پس تفاوتى بين اين دو نيست الا در تفاوت بين زبانهاى يونانى و لاتين . 78 حال سوال اساسى اينجاست كه چرا امام خمينى در عين حالى كه جمهورى را - يعنى رجوع به آراى عمومى و حكومت مردمى - قبول نمودند، و از دموكراسى اسلامى سخن گفتند، اما در برههاى از زمان - يعنى قبل از رفراندوم عمومى براى استقرار جمهورى اسلامى - به شدت با واژه دموكراتيك و اضافه كردن آن به شعار جمهورى اسلامى مخالفت كردند، و مىفرمودند: آنكه ملت ما مىخواهد جمهورى اسلامى است نه جمهورى فقط، نه جمهورى دمكراتيك، نه جمهورى دمكراتيك اسلامى، جمهورى اسلامى . 79 و نيز: امروز بايد شعار همان شعار اسلامى باشد جمهورى اسلامى . آنها كه اصرار دارند اسلام را از كنار جمهورى كنار بگذارند اينها خائناتى هستند كه در ملت مىخواهند اختلاف ايجاد كنند . آنها كه مىخواهند كلمه دمكراتيك را بر اين عبارت اضافه كنند، آنها غربزدگانى هستند كه نمىفهمند چه مىگويند . 80 و يا هركسى پهلوى جمهورى اسلامى دمكراتيك بگذارد اين دشمن ماست، هركس جمهورى دمكراتيك بگويد اين دشمن ماستبراى اينكه اين اسلام را نمىخواهد . 81 ظاهرا در آن برهه از تاريخ جمهورى اسلامى ايران، عدهاى سودجو سعى داشتند با استفاده از احساسات مردم و طرح شعارهاى جذاب مسير انقلاب اسلامى را منحرف كنند، حضرت امام كه به اين دسيسه آگاه بودند به مقابله با آنها برخواستند، به اين سخن امام توجه نمائيد: اينها مىخواهند كه اين جمهورى اسلامى كه از آن مىترسند و اربابانشان هم از همين جمهورى اسلامى، از اسم اسلام مىترسند [نباشد]، و لهذا عمالشان به اين راه افتادند كه لازم نيست جمهورى اسلامى باشد، خوب جمهورى باشد، جمهورى ايرانى باشد، جمهورى دمكراتيك باشد . اين براى اين است كه اينها از اسلام مىترسند ... لهذا كوشش مىكنند ... كه اين كلمه اسلامى توكار نباشد . 82 اينها كه دم از دمكراتيك مىزنند، اينها همان دمكراتيك غربى را مىخواهند، آزادى غربى را مىخواهند، يعنى بىبند و بارى در غرب هر چه شده است ما هم بايد تابع آنها باشيم . البته در جايى ديگر مخالفتخود را به شيوهاى ديگر بيان مىكنند: يكى از اين خبرنگارها آمد گفت ... در يك مصاحبهاى گفت: كه شما چرا مىگوييد جمهورى اسلامى و حتى دمكراتيكش را هم پهلويش برمىداريد؟ گفتم: اولا اينكه ... اين دمكراتيك و دموكراسى تفسيرهاى مختلف شده است . ارسطو يك جور تفسير كرده است، الان هم كه ما هستيم غربيهاى سابق يك جور تفسير مىكردند، غربيهاى لاحق يك جور، و شوروى يك جور تفسير مىكند . ما وقتى يك قانون مىخواهيم بنويسم بايد صريح باشد و معلوم . يك لفظ مشتركى كه هركس يك جورى به يك طرف مىكشد ما نمىتوانيم استعمالش كنيم . و ثانيا اين را ديگر به شما عرض مىكنم كه ما مثل مار گزيدهاى كه از ريسمان سفيد و سياه مىترسد هستيم . ما مار گزيده هستيم، ما از غرب بد ديدهايم، تباه كردند ما را اينها، حالا ما باز بياييم همان لفظى كه غربى دلش مىخواهد تحميل به ما بكند [بگوييم] ما مىترسيم از اين، ما خودمان لفظ داريم ... ثالثا به او گفتم اين را كه ما ناراحت مىشويم از اينكه خيال بشود كه اسلام ندارد چيزى، تهى است از توى آن هست ... اين قيد گذاشتن معنايش اين است كه اين اسلام تهى است از دموكراتيك به اصطلاح شما، از دموكراسى به اصطلاح شما بهترش را دارد . ما وقتى اسلامزا گفتيم همه چيز اين . 84 و در جاى ديگر در توضيح دليل سوم مىفرمايند: يك مساله اين است كه اين توهم، اين را در ذهن مىآورد كه اسلام محتوايش خالى است از اين، لذا احتياج به اين است كه يك قيدى پهلويش بياورند، و اين براى ما بسيار حزن انگيز است كه در محتواى يك چيزى كه همه چيزها به طريق بالاترش و مهمترش در آن هستحالا ما بياييم بگوييم كه ما اسلام مىخواهيم و اما با اسلاممان دموكراسى باشد، اسلام همه چيز است . مثل اين است كه شما بگوئيد كه ما اسلام را مىخواهيم و مىخواهيم كه به خدا هم اعتقاد داشته باشيم . 85 پر واضح است كه اين جوابها از باب جدل ايراد شده است، و علت مخالفت اصلى امام با واژه دمكراتيك همان احساس خطر از غرب زدگان بوده، كه سعى در منحرف كردن حركت نظام مىكردند، والا خود امام درباره تبيين حكومت اسلامى بارها و بارها از واژه جمهورى و دموكراسى استفاده كردند و هيچ يك از اين اشكالها را مطرح نفرمودند، شما در پاسخ فرستاده ويژه كاخ اليزه هنگامى كه از معناى جمهورى اسلامى سوال كرد، فرمودند: ... جمهورى استيعنى دموكراتيك، و اسلامى استيعنى قانون آن اسلامى است . 86 و: از آنچه گذشتبه خوبى مشخص مىشود كه حضرت امام واقعا به نقش مردم در اقامه و حفظ نظام اهميت زيادى قائل بودند و مىفرمودند: مردم نبايد كنار بروند، اگر مردم كنار بروند همه شكست مىخوريم . 87 لذا ما از باب حسن ختام به پارهاى از سخنان ايشان راجع به اهميت نقش مردم و آزادى آنان در انتخاب اشاره مىنمائيم: آزادى يكى از امورى است كه اول حقى است كه بشر دارد، حق ابتدايى است كه بشر دارد كه بايد آزاد باشد، در آراى خويش آزاد باشد، در اعمالش آزاد باشد، خودش در مملكتش آزاد باشد . 88 ما مىخواهيم يك حكومت الهى باشد موافق ميل مردم، راى مردم، و موافق حكم خدا . 89 به آراى مردم مىخواهيم مراجعه كنيم ... و براى تشكيل حكومتى كه خود مردم ميل دارند، حالا آن جمهورى اسلامى را خواستند، نخواستند رژيم شاهنشاهى هم اختيار با خودشان است . 90 به خواستخداوند متعال به زودى درباره شكل حكومت، رفراندوم خواهد شد ... من از ملتشريف انتظار دارم كه به جمهورى اسلامى راى دهند كه تنها اين، مسير انقلاب اسلامى است، و كسانى كه مخالف هستند آزاد و مختارند كه اظهار مخالفت نمايند . ... وقتى رفراندوم اعلام شد، راى من حكومت جمهورى است، جمهورى اسلامى است، هركس كه تبعيت از اسلام دارد، جمهورى اسلامى بايد بخواهد . لكن تمام مردم آزادند كه آراى خودشان را بنويسند و بگويند، بگويند كه ما رژيم سلطنتى مىخواهيم، بگويند كه ما برگشت محمدرضا پهلوى مىخواهيم، آزادند، بگويند كه ما رژيم غربى مىخواهيم . 91 ما مىگوييم كسى كه مىخواهد يك مملكتى را اداره بكند، كسى كه ما مىخواهيم مقدراتمان را دستش بدهيم بايد آدمى باشد كه مردم انتخاب كنند و با انتخاب مردم پيش بيايد . قهرا وقتى با انتخاب مردم پيش آمد صالح است . 92 از حقوق اوليه هر ملتى است كه بايد سرنوشت و تعيين شكل و نوع حكومتخود را در دست داشته باشد . طبيعى است كه چون ملت ايران بيش از نود درصد مسلمانند، بايد اين نوع حكومتبر پايههاى موازين و و قواعد اسلامى بنا شود . 93 تعيين نظام سياسى با آراى خود مردم خواهد بود . 94 قهرا وقتى يك دولت صالح پيش آمد مردم را آزاد مىگذارند براى انتخابات . قهرا وقتى انتخابات آزاد شد، مردم كه همه غير صالح نيستند، مردم اكثرشان صالحند، مردم خوبىاند، دلشان مىخواهد مملكتشان صحيح باشد، سالم باشد، اقتصادشان صحيح باشد، همه چيز را دلشان مىخواهد، ازو خدا مىخواهند كه صلحايى بالاى سرشان باشند . قهرا وقتى كه انتخابات آزاد شد و اين اشخاص غير صالح دخالت در آن نكردند، در مجلس اشخاص صالح مىروند، وقتى اشخاص صالح در يك مجلسى رفتند دولت صالح به پا شد، رئيس جمهور صالح شد، اين مخالف مصلحت مملكت عمل نخواهد كرد ... برنامه مااين است كه رجوع كنيم به آراى عمومى به آراى مردم . 95 اينجا آراى ملتحكومت مىكند، اينجا ملت است كه حكومت را در دست دارد و اين ارگانها را ملت تعيين كرده است و تخلف از حكم ملتبراى هيچ يك از ما جائز نيست و امكان ندارد . 96 ما بناى بر اين نداريم كه يك تحميلى به ملتمان بكنيم و اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتورى بكنيم . ما تابع آراى ملت هستيم . ملت ما هر طورى راى داد ما هم از آنها تبيعت مىكنيم، ما حق نداريم، خداى تبارك و تعالى به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملتمان يك چيزى را تحميل بكنيم، بله ممكن است گاهى وقتها ما يك تقاضايى از آنها بكنيم تقاضاى متواضعانه، تقاضايى كه خادم يك ملت از ملت مىكند . 97 و نيز در سخنانى خطاب به نمايندگان مجلس خبرگان فرمودند: ... من سفارش مىكنم به آنهايى كه خداى نخواسته يك آرايى دارند برخلاف مسير ملت، من سفارش مىكنم به آنها كه طرحشان را و آرايشان را بگذارند براى يك وقت ديگرى ... دمكراسى اين است كه آرا اكثريت، و آن هم اين طور اكثريت، معتبر است، اكثريت هرچه گفتند آراى ايشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد . شما ولى آنها نيستيد كه بگوييد كه اين به ضرر شماست ما نمىخواهيم بكنيم، شما وكيل آنها هستيد، ولى آنها نيستيد ... شما آن مسائلى كه مربوط به وكالتتان هست و آن مسيرى كه ملت ما دارد، روى آن مسير راه راه برويد، ولو عقيدهتان اين است كه اين مسيرى كه ملت رفته خلاف صلاحش است . خوب باشد ملت مىخواهد اين طور بكند، به ما و شما چه كار دارد؟ خلاف صلاحش را مىخواهد . ملت راى داده، رايى كه داده متبع است . 98 اسلام كه مىگويد، مىفرمايد كه شورا باشد كارهاتان، خوب اين [يعنى رايى ملتبه جمهورى اسلامى] كارى بوده است و به شورا گذاشته شده است، وقتى كه شورا يك چيز را به اكثريت قبول كردند معنايش اين است كه همان را عمل بكنيد . 99 ديكتاتورى اين است كه برخلاف مسير ملت، برخلاف راى ملت، يك چيزى را به زور گردن ملتبگذارند ... من يك وقت گفتم اگر ملتخواستبگويد نه، ما ديكتاتور مىخواهيم، همه ملت گفتند، ما ديكتاتور مىخواهيم، شما چه حقى داريد بگوييد نه؟ . 100 حضرت امام حدود يك ماه قبل از رحلتشان چنين فرمودند: اگر مردم به خبرگان راى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حكومتشان تعيين كنند، وقتى آنها هم فردى را تعيين كردند تا رهبرى را به عهده بگيرد قهرى او مورد قبول مردم است در اين صورت او ولى منتخب مردم مىشود و حكمش نافذ است . 101 البته اين آخرين مكتوب امام باعث اختلاف در برداشت و تفسير از آن شده است، لذا بعضى بر اين باورند كه امام در اين مكتوب مشروعيت كلامى و سياسى ولى فقيه را تواما از مردم مىداند . 102 در آخر به اين نصيحت دلسوزانه امام راحل در وصيتنامه سياسى الهىشان توجه مىنمائيم: به مجلس و دولت و دستاندركاران توصيه مىنمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزارى به آن خصوصا مستضعفان و محرومان ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياى نعم همه هستند و جمهورى اسلامى رهآورد آنان و با فداكارىهاى آنان تحقق پيدا كرد و بقاى آن نيز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نكنيد ... . 103 1 . صحيفه امام 20: 459 . 2 . كشف الاسرار: 181 . 3 . همان: 184 . 4 . ولايت فقيه: 70 . 5 . همان: 20 . 6 . صحيفه امام 20: 113 - 117 تاريخ 2 شهريور 1365 . 7 . همان 8: 41 تاريخ 11 خرداد 1358 . 8 . الرسائل - الامام الخمينى 2: 101 مبحث الاجتهاد والتقليد 9 . كتاب البيع - الامام الخمينى 2: 622 - 624 . 10 . المصدر 2: 626 . 11 . تحرير الوسيلة - الامام الخمينى1: 459 كتاب الامر بالمعروف . 12 . كشف الاسرار - امام خمينى: 188 . 13 . ولايت فقيه، امام خمينى: 26 . 14 . همان: 28 . 15 . همان: 9 . 16 . صحيفه امام 10: 221 تاريخ 12 مهرماه 1358 . 17 . همان 17: 133 تاريخ 16 آذر 1361 . 18 . همان 20: 457 تاريخ 23 دى 1366 . 19 . همان 20: 451 تاريخ 16 دى 1366 . 20 . [ولايت فقيه - اما خمينى: 82] . 21 . همان 11: 464 تاريخ 7 دى 1358 . 22 . همان 6: 58 - 59 تاريخ 16 بهمن 1357 . 23 . همان 5: 426 تاريخ 22 دى 1357 . 24 . همان 10: 407 تاريخ 19 آبان 1358 . 25 . همان 10: 481 تاريخ 13 آبان 1358 . 26 . همان 20: 451 تاريخ 16 دى 1366 . 27 . كتاب البيع 2: 654 . 28 . همان 2: 625 - 626 . 29 . ولايت فقيه - امام خمينى: 50 - 51 . 30 . همان: 54 . 31 . صحيفه امام 19: 403 تاريخ 11 آبان 1346 . 32 . همان 10: 308 تاريخ 30 مهر 1358 . 33 . كشف الاسرار - امام خمينى: 185 . 34 . كشف الاسرار - امام خمينى: 186 - 187 . 35 . ولايت فقيه - امام خمينى: 13 - 14 . 36 . همان: 49 . 37 . صحيفه امام 3: 373 تاريخ 14 ارديبهشت 1357 . 38 . همان4: 250 تاريخ 10 آبان 1357 . 39 . همان 5: 429 تاريخ 22 دى 1357 . 40 . همان 5: 472 تاريخ 25 دى 1357 . 41 . [صحيفه امام 10: 353 تاريخ 3 آبان 1358 . 42 . همان 11: 463 - 464 تاريخ 7 دى 1358 . 43 . همان 16: 349 - 350 تاريخ 31 خرداد 1361 . 44 . همان 18: 241 تاريخ 20 آذر 1362 . 45 . همان 19: 346 تاريخ 27 مرداد 1364 46 . صحيفه امام 21: 150 - 151 تاريخ 2 مهر 1367 . 47 . همان 5: 409 تاريخ 19 دى 1357 . 48 . همان 5: 417 تاريخ 20 دى 1357 . 49 . همان 5: 500 تاريخ 29 دى 1357 . 50 . همان 21: 217 تاريخ 8 دى 1367 . 51 . همان 21: 177 - 178 تاريخ 10 آبان 1367 . 52 . همان 20: 464 تاريخ 17 بهمن 1366 . 53 . همان 18: 409 - 410 تاريخ 9 ارديبهشت 1363 . 54 . همان 4: 244 تاريخ 10 آبان 1357 . 55 . همان 4: 314 تاريخ 14 آبان 1357 . 56 . همان 4: 316 تاريخ 14 آبان 1357 . 57 . همان 4: 418 تاريخ 18 آبان 1357 . 58 . همان 5: 468 تاريخ 25 دى 1357 59 . همان 7: تاريخ آبان 1357 60 . همان 5: 133 تاريخ 26 آذر 1357 . 61 . همان 5: 353 تاريخ 16 دى 1357 . 62 . همان 6: 319 تاريخ 15 اسفند 1357 . 63 . همان 6: 463 تاريخ 12 فروردين 1358 . 64 . همان 6: 496 تاريخ 17 فروردين 1358 . 65 . همان 11: 459 تاريخ 7 دى 1358 . 66 . ولايت فقيه - امام خمينى: 43 - 44 . 67 . صحيفه امام 3: 514 تاريخ 20 مهر 1357 . 68 . همان 4: 244 تاريخ 10 آبان 1357 . 69 . همان 4: 266 تاريخ 11 آبان 1357 . 70 . همان 4: 334 تاريخ 15 آبان 1357 . 71 . همان 4: 444 تاريخ 20 آبان 1357 . 72 . همان 4: 479 تاريخ 22 آبان 1357 . 73 . همان 5: 155 تاريخ 11 آذر 1357 . 74 . همان 5: 311 تاريخ 10 دى 1357 . 75 . همان 5: 347 تاريخ 15 دى 1357 . 76 همان 5: 380 تاريخ 18 دى 1357 . 77 . همان 5: 429 تاريخ 22 دى 1357 . 78 . درباره دموكراسى - رابرت دال: 20 . 79 . همان 6: 276 تاريخ 10 اسفند 1357 . 80 . همان 6: 361 تاريخ 18 اسفند 1357 . 81 . همان 7: 457 تاريخ 2 خرداد 1358 . 82 . همان 8: 43 تاريخ 11 خرداد 1358 . 83 . همان 7: 536 تاريخ 8 خرداد 1358 . 84 . همان 10: 44 تاريخ 28 شهريور 1358 . 85 . همان 10: 95 تاريخ 2 مهر 1358 . 86 . 5: 311 تاريخ 10 دى 1357 . 87 . همان 18: 243 تاريخ 20 آذر 1362 . 88 . همان 4: 114 تاريخ 30 مهر 1357 . 89 . همان 4: 460 تاريخ 21 آبان 1357 . 90 . همان 6: 153 تاريخ 27 بهمن1357 . 91 . همان 6: 277 تاريخ 10 اسفند 1357 . 92 . همان 5: 324 تاريخ 10 دى 1357 . 93 . همان 4: 367 تاريخ 16 آبان 1357 . 94 . همان 4: 358 تاريخ 16 آبان 1357 . 95 . همان 5: 321 تاريخ 10 دى 1357 . 96 . همان 14: 165 تاريخ 10 اسفند 1359 . 97 . همان 11: 34 تاريخ 19 آبان 1358 . 98 . همان 9: 303 - 304 تاريخ 27 مرداد 1358 . 99 . همان 11: 373 تاريخ 1 دى 1358 . 100 . همان 10: 528 - 529 تاريخ 23 شهريور 1358 . 101 . همان 21: 371 تاريخ 9 ارديبهشت 1368 . 102 . رجوع كنيد: انديشههاى فقهى سياسى امام خمينى - كاظم قاضىزاده: 218 . 103 . وصيتنامه سياسى الهى امام خمينى