مقايسه سبك سياسى امام خمينى و مهاتما گاندى
دكتر محمد عابدى اردكانى عضو هيات علمى دانشگاه يزد مقدمه
يكى از راههاى شناختبيشتر شخصيتهاى بزرگ سياسى و مذهبى، مقايسه شيوه زندگى سياسى و بويژه سبك مبارزه آنها با دشمن و خدماتشان به نوسازى سياسى كشور است. اينكه آنها در چه زمان و تحت چه شرايطى ظهور كردند، با چه كسى يا كسانى به مبارزه برخاستند و چرا و چگونه، بعضى از مهمترين محورهاى اين مقايسهاند. دو نمونه از اين شخصيتهاى بزرگ، امام خمينى (ره) و گاندى بودند. به رغم پارهاى تفاوتهاى مهم ميان اين دو شخصيتبرجسته، شباهتهاى زيادى بين سبك سياسى آن دو و خدمتشان به نوسازى سياسى ايران و هند وجود دارند. هدف اين مقاله، بررسى و ارزيابى اين تفاوتها و شباهتها به منظور تعميق و بسط شناختمان از شخصيت امام خمينى، نوع و سبك مبارزه، و كمك ايشان به نوسازى سياسى ايران است. 1- مذهب و سياست:
بهرهبردارى نوين و عقلانى از سنت در نيمه اول قرن بيستم، گاندى و در نيمه دوم قرن امام خمينى به عنوان يگانه مثالهاى سياستمداران مذهبى شناخته شدند. مهمترين ويژگى مشترك هر دو، آن است كه هيچكدام جدايى بين مذهب و سياست را نپذيرفتند. از يك سو، هر دو به سنت و ارزشهاى مذهبى سخت وفادار بودند. (1) از سوى ديگر، اين وفادارى نه تنها باعث كنارهگيرى هيچكدام از صحنه سياست نشد بلكه آنهارا به حضور و فعاليت در اين صحنه واداشت. اظهارات مكرر گاندى و امام خمينى در اين باره مؤيد اين ادعاست. براى مثال، گاندى گفته است: دلبستگى من به حقيقت مرا به قلمرو سياست كشانيد و بدون تامل و در نهايت فروتنى مىگويم كسانى كه مدعىاند دين با سياست وجه اشتراكى ندارد، از دين هيچ نمىدانند. (2) براى گاندى، سياست محروم از مذهب، كثافتى است كه همواره بايد ازآن اجتناب جست. (3) در اين باره گاندى مىگويد: من نمىتوانم حتى يك ثانيه هم بدون مذهب زندگى كنم. بسيارى از دوستان سياسىام از وضع من نا اميد و مايوس مىشوند زيرا مىگويند كه سياست من نيز از مذهب ناشى مىشود و آنها درست مىگويند. سياست من و تمام فعاليتهاى ديگرم همه از مذهبم ناشى مىشوند. (4) او حتى از اين هم فراتر مىرود و اظهار مىدارد: هرگونه عمل و فعاليتيك مرد مذهبى بايد از مذهبش ناشى شود. . . (5) امام خمينى نيز داراى همين ديدگاه بود. او هم بارها بر غير قابل تفكيك بودن دين و سياست تاكيد ورزيد به نمونههايى از سخنان امام در اين مورد بنگريد: اسلام يك دين عبادى سياسى است كه در امور سياسيش عبادت منضم است و در امور عباديش سياست . . . رسول الله پايه سياست را در ديانت گذاشته است (6) ، والله اسلام تمامش سياست است، (7) دين اسلام يك دين سياسى است كه همه چيزش سياست است، حتى عبادتش. (8) بدين ترتيب، سياست امام خمينى و گاندى بر زمينه دينى و سنتى استوار بود. از آنجا كه هر دو، سياست را نوعى تحقق اخلاق دينى مىدانستند، (9) به قدرت سياسى دل نبستند هر چند كه آن را پذيرفتند. به عبارت ديگر، برخلاف اكثر انقلابيون و سياستمداران امروزى كه قدرت سياسى بر ايشان هدف است، براى گاندى و امام خمينى تنها يك وسيله بود; وسيلهاى كه به مردم امكان مىدهد تا وضع خويش را در تمام مظاهر زندگى بهبود بخشند. (10) در واقع، اين نبوغ منحصر به فرد امام و گاندى بود كه با فراست و زيركى به سنتهاى تشيع و هندو توجه كردند و نيك دريافتند كه با آنها چه كنند و از آنها چگونه بهره بگيرند. هر دو شخصيت، آميزشى از نو و كهن بودند. بعضى از گرانبهاترين و والاترين سنتهاى مذهبى در آنها تجسم يافته بود. در زندگى شخصى، قديسانى بودند كه لذتهاى دنيوى را رها كرده بودند و با تقوا و پارسايى مىزيستند. همه نهادهايى را كه ميان تودهها رواج مىدادند و روشهايى را كه به كار مىبستند، عناصرى غنى از سنتهاى گذشته بود. وفادارى و عمل آن دو شخصيتبه سنت را نبايد به معناى پيروى چشم بستهشان از مذهب تلقى كرد. هم امام و هم گاندى، هر گونه مذهب را كه با عقل و منطق سازش نداشته و با اخلاق متضاد باشد نمىپذيرفتند. به عبارت ديگر، يكى از ويژگيهاى مهم آن دو رهبر، واقعبينى شان بود. (11) و هر دو، هر موقعيت و پيشامدى را با نگاه خردمندانه خود مىنگريستند و از مشاهداتشان راه حلى بيرون مىكشيدند كه هم بسيار تازگى داشت و هم بسيار عملى و در خور آن موقعيتبود، هر چند كه در حقانيت آئين گاندى جاى ترديد زيادى است. اين نحوه نگرش گاندى و امام به مذهب و سنت، بيانگر اين حقيقت است كه گرچه آن دو نوگرايى و نوسازى را تاييد كردند ولى با غربى شدن و غربزدگى مخالف بودند. (12) هرچند كه به نظر مىرسد گاندى به دليل بعضى از اعتقادات مذهبى از جمله آزار نرساندن به حيوانات و تاكيد بر گياهخوارى ودر مقايسه با امام خمينى كشش و رغبت كمترى دراستقبال از تكنولوژى وصنعت غربى از خود نشان داد. دليل اصلى مخالفت آن دو با غرب، آن است كه غربى به جاى خويشتن جوئى در پى نسيان و هدر دادن خويشتن است. همين فراموشى باعثشده استبه همان اندازه كه سلطه غربيها بر محيط افزايش يابد، تسلطشان بر نفس كاهش يابد. (13) اين ادعا كه امام خمينى و گاندى اگر نه بىبديلترين لااقل نادرترين شخصيتهايى بودند كه به ضديتبا فرهنگ و ارزشهاى غربى برخاستند، ادعاى گزافى نيست. بسيارى از انقلابيون - از مائوتسه تونگ گرفته تا هوشى مينه، از چه گوارا تا فرانتس فانون - تقريبا نسبتبه غرب ديدى مبهم و دوپهلو داشتند. آنان جملگى تسلط سياسى و اقتصادى غرب را رد مىكردند و در عين حال راه و رسم سنتى زندگى مردم خويش، مخصوصا عناصر مذهبى آن را كه بنيان فرهنگهاى باستانى آفريقا و آسيا را تشكيل مىدهد، مردود مىشمردند و مخالف نوسازى و توسعه به حساب مىآوردند; در نتيجه شكلهاى سياسى و فنى غربى را جانشين آن مىكردند. (14) اما ايران خمينى و هند گاندى تنها استثنايى از اين قاعده تسليم به غرب است. (15) البته گاندى، برخلاف امام خمينى، در اوايل زندگى دچار ترديد بود كه آيا سبك و شيوه زندگى غربى، بويژه انگليسى، را انتخاب كند يا سبك و شيوه زندگى هندى را. (16) در اين دوره، وى معتقد به مبارزه از راهى قانونى بود. (17) نسبتبه انگلستان خوش بين بود و اعتقاد داشت كه امپراتورى بريتانيا با بىنظرى به همه كسانى كه زير حكومتش هستند توجه دارد. (18) در اوايل سفر به انگلستان براى ادامه تحصيل، مجذوب شيوه زندگى انگليسى شد: در كلاسهاى آداب و رقص نام نوشت و به آموختن زبان فرانسه و نواختن ويولون پرداخت. آوازها و تصنيفهاى مد روز مىخواند، كراوات مىزد و به سبك انگليسى لباس مىپوشيد و معاشرت مىكرد. (19) حتى به شكل خطرناك و نه چاره ناپذير به زنان متمايل شد. (20) در حالى كه امام از همان آغاز جوانى راه رستگارى را تشخيص داد و بدون كمترين ترديد و تزلزل، با قاطعيت و صميميت آن را استمرار بخشيد و به سرانجام رساند. بدين ترتيب، امام و گاندى، هر دو، در اين اصل مهم اتفاق نظر داشتند كه براى مقابله با مسائل و مشكلات جديد، بايد به مذهب بازگشت و منابع سنتهاى خود را از نو بازيافت، آن دو از همين سنتها به قدرتى نايل شدند كه هم پاسخگوى نيازهاى مردم فقير ايران و هند بود و هم آن دو را به عنوان رهبران مبارز و خلاق در راه نبرد با استعمار شناساند. با وجود اين، مذهب امام و گاندى يكى نبود. گاندى پيرو مذهب هندو بود. و تاكيد اصليش بر سايتاگراها يا نيروى حقيقت بود. (21) از نظر او، حقيقتخداست: من خدا را فقط به عنوان حقيقت مىپرستم و مىستايم (22) يا حقيقتآن چيزى است كه صداى درون به شما مىگويد. (23) در صورتى كه امام خمينى پيرو مذهب تشيع بود و حقيقت را در اصول متعالى اين مذهب از جمله توحيد، نبوت، امامت، عدالت، معاد، انتظار، شهادت، دفاع از مظلوم، و. . . جستجو مىكرد. از نظر وى، خدا حقيقت است. و نه حقيقت، خدا، گاندى، يك غير موحد بود، در صورتى كه امام، يك موحد; بدين ترتيب، ميان اصول اعتقادى اين دو رهبر تفاوت ژرف است. 2- شيوههاى مبارزه
اگر گاندى در اوايل قرن بيستم عزم خود را جزم كرد تا با استعمار بريتانيا به مبارزه برخيزد، امام خمينى در اواخر همين قرن، نظام پادشاهى منحط و مستبد پهلوى را از يك سو استعمار آمريكا را از سوى ديگر به مبارزهاى سخت و بىامان طلبيد. نكته جالب در مبارزات اين دو رهبر، شيوههايى است كه هر يك براى نبرد با دشمن و متحد و بسيج كردن مردم خود بر ضد او برگزيدند. اين شيوههاى مبارزه به رغم پارهاى تفاوتها، تا حدود زيادى به هم نزديك و شبيه هستند و از شرايط خانوادگى، تاريخى يا مذهبى امام خمينى و گاندى ناشى مىشوند. گرچه خانواده هر دو مذهبى بود، اما اعتقادات خانواده گاندى اختلاطى عجيب بود از معتقدات و فرهنگ چينى، هندويى و اسلام. (24) در صورتى كه خانواده امام از پيروان جدى مذهب تشيعاند. هم گاندى و هم امام در دوران نوجوانى، با مشكلات و سختيهايى روبرو بودند. امام در كودكى پدر و در نوجوانى مادر و عمهاش را از دست داد و اين حوادث بر انديشه و افكار وى تاثير عميق گذاشتند. اما از آن مهمتر، تاثيرى است كه مرگ پدر گاندى بر وى گذاشت. او كه بشدت به پدرش علاقمند بود وقتى كه خبر بيماريش را شنيد به وحشت افتاد. چند لحظه قبل، كنار تخت پدر محتضرش ايستاده بود و پاهاى او را به آرامى مىماليد. گاندى مشكلات و مسائل ديگرى نيز در دوران نوجوانى و جوانى داشت. خجالت و ترس بيش از حد، (25) دروغگويى، گوشتخوارى، اختلاف با همسر، و بدرفتارى با او و دزدى و اقدام به خودكشى، از جمله نمونههايى از اين مشكلات هستند. (26) زندگى امام خمينى برى از اين لغزشها بود. او از همان آغاز جوانى به عبادت و خودسازى رو آورد و شرايط مذهبى حاكم بر خانواده و شهرش آن را تقويت كرد. قاطعيت و سرسختى خويشان امام در مجازات قاتلين پدرش، وضعيت نا امن شهر محل سكونتش، و بويژه فرهنگ و مذهب مورد اعتقادش ، همگى زمينهساز سبك مبارزه وى كه سرسختانه و انعطافناپذير بود، محسوب مىشود. به رغم اين تفاوتها، شيوههاى نبرد هر دو رهبر با متجاوز از پارهاى جهات به هم نزديك و شبيه بودند: هر دو نوع شيوه، برگرفته از مذهب يا سنتبود. هر دو نوع شيوه، تركيبى از نمادگرايى سنتى و عقايد اصلاحطلبى بود. هر دو شيوه معطوف به عمل و در عين حال برگرفته از آرمان بود. هر دو سبك، از اين توانايى برخوردار بود كه تمام اقشار يك جامعه را، از تودههاى سنتگرا گرفته تا نخبگان غربگرا، براى ايجاد يك انقلاب سياسى با هم متحد و يكپارچه و بسيج كنند. 26 همچنين شيوههاى نبرد هر دو رهبر، تكميل روشهاى مبارزه قبل بود. پيش از ورود گاندى به عرصه سياست هند، مبارزه آزاديخواهانه دو روند كلى داشت: 1- روشهاى تروريستى
2- خط مشى قانون اساسى كه به خوش طينتى انگليسيها دلبسته بود. هر دو جريان به طرز ناگوارى شكستخورد و كشور به خط مشى و رهبرى نوينى نياز داشت. (27) همين روند دقيقا در ايران و در رابطه با رهبرى امام تكرار شد. زيرا سبك نبرد وى نيز نه مبتنى بر شيوههاى خشونتآميز و تروريستى گروههاى راديكال مذهبى و چپى بود و نه مبتنى بر شيوه سازشكارانه قبول سلطنت و تاكيد بر قانون اساسى و حركت گام به گام كه گروههايى چون جبهه ملى و نهضت آزادى حامى آن بودند. حال ببينيم به طور مشخص شيوههاى مبارزه اين دو رهبر چيست و چه شباهتها و تفاوتهايى ميان آن دو وجود دارد. 2- 1- جرات و بسيجسياسى:
امام خمينى براى بسيج و اتحاد مردم بر ضد استبداد داخلى و استعمار خارجى از دو اصل انتظار و شهادت كه جزيى از سنت تشيع محسوب مىشوند، بهره گرفت. گاندى نيز براى نبرد با استعمار بريتانيا از سنتهاى هندو بهرهبردارى كرد و از دل آن اصل آهيمسا يا عدم خشونت را بيرون كشيد و از نو تفسير كرد. از نظر گاندى ، عدم خشونت و نيروى حقيقت چنان به هم پيوند دارند كه عملا تجزيه و تفكيك آنها غير ممكن است. آنها مثل دو روى يك سكهاند. با اين همه، از نظر او عدم خشونت وسيله است و حقيقت هدف. او در جستجوى حقيقتبود كه عدم خشونت را كشف كرد. به باور گاندى، براى كشف حقيقت، هيچ راهى جز عدم خشونت نيست. (28) به عبارت ديگر، گاندى معتقد بود كه هدف از عدم خشونت، استقرار نيروى حقيقت است عليه بىعدالتى اين روش نوعى سرپيچى علنى از قوانينى است كه به نظر گاندى و پيروانش ظالمانه بودند. (29) اين عدم همكارى يا مخالفت مدنى، برخلاف روش متداول در غرب، از طريق مقابله رودررو، سازماندهى مخالفتها و پيدايش شكاف ميان مخالفان و پيروزى يكى بر ديگرى صورت نمىگيرد، بلكه از نظر گاندى بايد بر پايه سازش و مصالحه و عدم نفرت از دشمن و حتى دوست داشتن وى استوار باشد. 29اين نگرش، از عقايد سنتى هنديها نسبتبه مديريت منازعه در سياست و حقوق كه معطوف بر داورى و مصالحه اجتماع است، تغذيه مىشد. از نظر امام خمينى نيز انتظار و شهادت يا قيام كربلا دو تاكتيك مهم براى مبارزه با متجاوز و ستمگرى در هر عصر و زمانى است. انتظار در مبارزه مسلمان اميد و حركت و جنبش مىآفريند و شهادت، او را آماده فداكارى و از جان گذشتگى مىكند و مرگ را در چشمش خوار و كوچك مىسازد. همانطور كه اصل عدم خشونت گاندى ريشه در مذهب و سنت دارد، تاكتيكهاى مورد نظر امام (انتظار و شهادت) نيز از مذهب و سنت نشات مىگيرد و به عقايد مذهبى مسلمانان در مورد چگونگى مقابله با ظلم و ستم و بىعدالتى مربوط مىشوند. مهمترين هدف مشترك امام خمينى و گاندى از اين سبك مبارزه با متجاوز، زدودن آثار ترس و ضعف در پيروان خود و بازگرداندنشجاعت و جرات به آنها بود. (30) زيرا كه سياستهاى استعمارى در هندوستان و ايران حس اعتماد به نفس و خودباورى فرهنگى را در ميان مردم دو كشور از بين برده، آنها را در حد افراد ذليل و زبون و مقلد و ترسو تنزل داده بودند. بنابراين هم گاندى و هم امام خمينى بخوبى دريافتند كه شرط بسيج و متحد كردن ملتبر ضد متجاوز، بازگرداندن جرات به آنهاست. با اين همه، برداشت آن دو رهبر نسبتبه جرات تا حدودى متفاوت بود، هر چند كه در نهايت، بنابر پارهاى دلايل كه بزودى توضيح داده خواهند شد، در عمل به هم نزديك مىشوند. از نظر گاندى، جرات كه مستلزم نوع خاصى از فداكارى و خود كنترلى است، از عدم خشونت ريشه مىگيرد. عدم خشونت اوج شهامت و قله دليرى است و زور و خشونت نشانه مسلم ترس. گاندى اين مساله را چنين بيان مىكند: من خود زمانى ترسو بودم و تا وقتى مىترسيدم به زور و خشونت متوسل مىشدم. فقط از موقعى كه بر ترس خود چيره شدم به ارزش عدم خشونت متوجه گشتم. (31) به همين دليل بود كه مىگفت: عدم خشونت را نمىتوان به كسى كه از مرگ مىترسد يا نيروى مقاومت در خود نمىبيند تعليم داد. بدين ترتيب، از نظر گاندى عدم خشونتحاصل پيكار درونى است نه ترس. شجاعت و جرات در نيروى روحانى و درونى نهفته است و نه در نيروى جسمى و مادى. جرات به معناى به دست آوردن حقوق از راه تحمل رنجشخصى است كه درست صورت مخالف مقابله و مقاومتبا اسلحه است. جرات يعنى خود كنترلى و خودرنجى محض، توسل به نيروى حقيقت و نه نيروى جسمى، مقاومت ارادى كامل انسان در برابر اراده متجاوز و نه ناتوانى و شكست اراده ياتسليم شدن در برابر سرنوشت، مقاومت منفى و عدم همكارى بدون مبادرت به اقدام تلافى جويانه و قربانى ساختن خود ونه قربانى كردن ديگران. (32) بىجهت نيست كه گاندى گفته ا ست ملتى كه براى فداكارى و قربانى دادن نامحدود آماده شده است، مىتواند به مدارج عالى ارتقاء يابد. . . ملتبا عظمت هند مرگ را چون بالشى در نظر مىگيرند كه مىتوان بر آن سر نهاد و استراحت كرد. چنين ملتى داراى آن نيرويى است كه سرانجام مىتواند متجاوز را برجاى خود بنشاند. (33) مردى كه به هنگام مقابله با خطر همچون موش رفتار كند، حتما بايد ترسو ناميده شود. چنين شخصى در قلب خود به خشونت و نفرت متوسل خواهد شد و اگر دستش برسد دشمن خود را بدون كمترين احساس ناراحتى خواهد كشت. مسلما چنين كسى بكلى با عدم خشونتبيگانه است. (34) گاندى در توضيح شيوه عدم خشونتخود مىگويد وقتى كه من از انجام كارى كه وجدانم نمىپذيرد خوددارى مىكنم، نيروى روحى خود را به كار مىبرم. آنگاه براى روشنتر شدن مساله اظهار مىدارد: مثلا حكومت كنونى قانونى وضع كرده است كه شامل من هم مىشود اما من آن را دوست نمىدارم. اگر با زور و خشونت، حكومت را مجبور به لغو اين قانون سازد، چيزى را به كار مىبرم كه مىتوان آن را نيروى جسمى و مادى خواند. اما اگر از اين قانون اطاعت نكنم و كيفرى را هم كه براى اين سرپيچى تعيين شده بپذيرم، نيروى روحى خود را به كار بردهام كه شامل قربانى ساختن خويش مىشود. (35) بنابراين از نظر گاندى، اگر فردى كه به لحاظ امكانات ظاهرى و جسمى ضعيف و ناتوان است در مقابل حريف تسليم شود يا فرار كند، اين نشانه بزدلى است; اگر قدرت خود را براى وارد كردن ضربتى بر حريف خويش به كار برد و در اين راه جان دهد اين كاردليرى و دلاورى خواهد بود، اما عدم خشونت نيست. ولى اگر گريختن را موجب شرمسارى بداند و بدون وارد كردن ضربتى بر دشمن به مقاومتبپردازد و در سرجاى خود بميرد، اين مفهوم درست مقاومتبا عدم خشونت و همراه با دلاورى و دليرى است. به همان اندازه گاندى، بلكه بيشتر ، امام خمينى نيز بر جرات و شجاعت تاكيد كرد. او نيز مثل گاندى معتقد بود كه تحمل درد و رنجبر خويش به انسان قدرت روحانى و در نتيجه جرات مىبخشد. او نيز اعتقاد داشت كه كسى كه از خدا بترسد از هيچكس و هيچ چيز نمىترسد. (36) امام نيز چون گاندى بر آن بود كه هركس در مقابل دشمن از خود ضعف نشان دهد و فرار را بر قرار ترجيح دهد يا تسليم او شود، بزدل و ترسو است. با اين همه، امام ، برخلاف گاندى، جرات و شجاعت را در عدم خشونت منحصر نكرد. از نظر وى، گرچه عدم خشونت و بخشايش بهتر است از خشونت، اما در شرايط اجبار و اضطرار توسل به خشونت مجاز است، مشروط بر اينكه به قصد و نيت الهى و به منظور انجام وظيفه باشد و نه پيروى از هواهاى نفسانى. به عبارت ديگر، از نظر امام دفاع از خويش در مقابل دشمن امرى عقلانى و منطقى است. همين نيت و قصد خالص است كه در مكتب امام، جنگ از حالت مبارزه محض يا جنگ عريان دور مىشود و به صورت جهاد يا جنگ مقدس در مىآيد. بدين ترتيب برداشت امام خمينى از جرات و شجاعت نه به طور كامل با طرز تلقى غربيها منطبق است (زيرا از نگاه آنها جرات و شجاعت صرفا در خودنمايى و پيروزى ظاهرى و جسمى برخصم خلاصه مىشود بىآنكه مساله نيت و انگيزه يا خود رنجى و خودكنترلى و خداترسى مطرح باشد) و نه با نگرش گاندى، بلكه تلفيق و تركيبى از آن دو ديدگاه يا به عبارت دقيقتر هيچيك از آن دو ديدگاه نيست. امام گرچه اساس نظر گاندى را مبتنى بر اينكه در مواجهه با دشمن بايد خويشتن دار و خود كنترل بود پذيرفت، ليكن بر آن بود كه هرگونه تلاش و اقدامى براى خود كنترلى نبايد از حدود عقل و منطق تجاوز كند. دوست داشتن متجاوز و عدم نفرت از وى و بخشايش او تحت هر شرايطى و به طور مطلق از ساده انديشى است و ممكن است عوارض و خساراتى جبران ناپذير درپى داشته باشد. با اين حساب، پرخاشگرى و قاطعيت و سازش ناپذيرى و حتى استفاده از زور و خشونت در صورت لزوم و تحتشرايط خاص مجاز است و منطقى و معقول. در يك كلام، از نظر امام نه جرات ناشى از عدم خشونت محض قابل قبول است و نه جرات ناشى از خشونت محض، بلكه جرات قابل قبول ايشان تركيب و تلفيقى است از هر دو، هرچند كه در شرايط عادى تا حد امكان عدم خشونتبر خشونتبرترى دارد. يا به عبارت ديگر، عدم خشونت اصل است و خشونت فرع و استثناء. سيره عملى امام در مقابله با متجاوز، مؤيد مطلب فوق است. در مبارزه با رژيم شاه، . تاكيد اصلى وى بر روش مسالمت جويانه و اعتراض و مقاومت منفى بود تا توسل به خشونت و دستبردن به سلاح، همانطور كه مبارزه گاندى نيز بر همين پايه استوار بود. امام با بيدارى حس هويت و بازگرداندن جرات و اعتماد به نفس به ايرانيان، تنها مردم را تشويق و تحريك به راهپيمايى و تظاهرات آرام كرد و حداكثر از آنان خواست، از قوانين حكومتسرپيچى نمايند، مثلا سربازان از پادگانهاى نظامى فرار كنند و مردم به دولت ماليات نپردازند. 36 هرچند كه در صورت لزوم توسل به قدرت نظامى و مقابله خشونت آميز با رژيم را نفى نكرد. (37) بعد از پيروزى انقلاب نيز همين شيوه توسط امام دنبال شد، يعنى اصل بر عدم شونتبود ليكن در پاسخ به توطئههاى داخلى و خارجى مثل بحران كردستان يا حادثه آمل و بويژه جنگ تحميلى عراق عليه ايران، امام مجبور به صدور دستور دفاع عمل متقابل توسط كسانى شد كه مورد هجوم متجاوز قرار گرفته بودند. به رغم تفاوت برداشت گاندى و امام از جرات، آنچه كه گاندى را به امام در اين مورد نزديك مىكند، آن است كه گاندى هم تحتشرايطى خشونت را مجاز دانسته است. يكى از اين موارد نامردى است: من خشونت را هزاران بار بر نامرد ساختن تمامى يك ملت و يك نژاد مرجح مىشمارم (38) مورد ديگر بزدلى است: من معتقدم كه وقتى تنها راه انتخاب ميان بزدلى يا خشونتباشد مسلما من اعمال زور و خشونت را توصيه مىكنم. به همين دليل، وقتى كه پسر ارشدش از وى پرسيد كه اگر در سال 1908 (موقعى كه گاندى به قصد كشت مورد حمله و هجوم واقع شد) حضور داشتم وظيفهام چه مىبرد؟ آيا مىبايستبگريزم كه كشته شوى؟ يا مىبايستبا نيروى جسمى و بدنى خود تا آنجا كه مىتوانستم به دفاع از تو بپردازم؟ گاندى پاسخ داد: در چنين موردى وظيفهات پرداختن به دفاع از من بود حتى اگر توسل به زور و خشونت را ايجاب مىكرد. (39) با همين نگرش بود كه در جنگ بوئر وشورش زولو و جنگ جهانى اول شركت كرد و آموختن فنون به كار بردن سلاح را به كسانى كه به روشهاى خشونت آميز اعتقاد دارند، توصيه كرد. حتى او به هنديها توصيه كرد كه بهتر استبراى دفاع از شرف و يثيتخود به اسلحه متوسل شوند تا به شكلى خفتبار ز بون و ذليل باقى نمانند و شاهد هتك حرمت و حيثيتخود نباشند. يا وقتى شنيد كه اهالى قريهاى در نزديكى بتيا به محض هجوم پليس به آنجا و غارت خانههايشان و مزاحمتبراى زنانشان، آنجا را با بهانه پيروى از اصل عدم خشونت رها كردند و گريختند، از شرمسارى سرش را پايين افكند و به آنها تذكار داد كه مفهوم عدم خشونت او چنين نيست. سپس گفت كه من از آنها انتظار داشتم كه با نيرومندترين صورت به دفاع از كسانى كه زير حمايتشان هستند، برخيزند وبسيار طبيعى و مردانه مىبود اگر با شمشير از مال و شرف و مذهب خود دفاع مىكردند و البته خيلى مردانه و نجيبانهتر مىبود كه بدون فكر آزار رساندن به مزاحمان و متجاوزان به دفاع مىپرداختند. (40) ملاحظات فوق بيانگر آنست كه روش عدم خشونت گاندى به جاى اينكه خشونت را حذف كند جهت آن را تغيير مىدهد يعنى خشونت روحانى را جايگزين خشونت فيزيكى مىكند و خشونت روحانى گرچه مثل خشونت فيزيكى كاملا تهاجمى است ولى بىسر و صدا است. (41) بدين ترتيب، به رغم برخى تفاوتها در برداشت آن دو رهبر از شجاعت و جرات، در مجموع سبك مبارزه هر دو براى مقابله با متجاوز بسيار به هم نزديك و شبيه بود. هر دو رهبر، روش سياسى و مسالمتآميز را بر روش نظامى و خشونتآميز ترجيح دادند. هر دو، به كمك بهرهبردارى از عقايد سنتى و باورهاى فرهنگى و مذهبى مردم، آنها را دعوت به شركت در اعتراضات و راهپيماييها و تظاهرات كردند، هر دو معتقد به بسيج و اتحاد مردم بر ضد دشمن از طريق فراخوانى آنها به سرپيچى و عدم اطاعت و مقاومت منفى و عدم همكارى و نافرمانى مدنى بودند و دعوت به تعطيلى عمومى كردند. هر دو بشدت مخالف با نامردى و خيانت و بزدلى بودند و گريختن از مقابله با خطرات و بلايا را با توجيه دفاع كردن از عزيزان خود را مذموم مىدانستند. هر دو از مرگ استقبال مىكردند و پيروان خود را نيز به آن فرا مىخواندند. فقط امام، برخلاف گاندى، حق دفاع و مقابله به مثل را در صورت اجبار و اضطرار و به نيتخالص و خير نه تنها نشانه ترس بزدلى نمىدانستبلكه آن را عين جرات و شجاعت مىشمرد و اقدامى منطقى و معقول تلقى مىكرد. 2-2 خويشتن دارى و غلبه سياسى
هم گاندى و هم امام خمينى، توجه بيشترى به درون انسان داشتند تا به محيط بيرونى او. از نظر هر دو، نقطه آغاز هر اصلاحى خود انسان است. از اين رو، ستيافتن به آزادى سياسى مانند آزادى روحى تنها از راه تزكيه نفس تحقق مىپذيرد. به عبارت ديگر، هر دو رهبر معتقد بودند كه قبل از رهايى راستين ملتهايشان از چنگ استبداد و استعمار، بايد خود را از هرگونه هوا و هوس پالوده كنند. طبيعى است كه آن دو شخصيت، اين شيوه نبرد را از خود شروع كردند. در سال 1906 به هنگام پيادهرويهاى شبانه (زمان شورش زولو) ، گاندى نخستين گام را در اين راه برداشت و برهماچاريا يا تسلط كامل بر نفس را پيشه ساخت. اكنون او به اين نتيجه رسيده بودكه ميل جنسى روح را تيره مىسازد و ازاين رو آميزش جنسى، فقط بايد به منظور توليد مثل صورت پذيرد. (42) گاندى با اقدامات رياضت كشانه خود، بويژه روزههاى پى در پى، اين باور را روز به روز در خود تقويت و كامل كرد و بعدها در سايه آن از چنان اعتماد به نفسى برخوردار شد كه در اشرامهاى خود با زنان يا دختران عابد نشست و برخاست و تماس بدنى داشت و حتى تا آنجا پيش رفت كه يكى از آنها را در بستر خود شريك كرد، بىآنكه هيچ رفتار اشايستيا شهوانى از خود بروز دهد. امام خمينى نيز ازهمان ابتداى جوانى به امر مبارزه با نفس و شهوت پرداخت و در راه خودسازى از هيچ كوششى فروگذار نبود. وى نيز اين مبارزه را تا پايان حياتش بىوقفه ادامه داد. اما امام بر خلاف گاندى اعتقاد داشت كه خود كنترلى به معناى آن نيست كه انسان از تمام لذايذ و اميال به طور مطلق دستبكشد بلكه به معناى آن است كه انسان بايد ميان آنها تعادل برقرار كند و در اين اقدام از حدود منطق و عقل فراتر نرود و مثلا به جسم و تن آسيب نرساند. (43) اگر كنارهگيرى مطلق گاندى از لذت و شهوت باعثشود كه او را در رديف عزلت گزينان و فراريان از مسئوليت اجتماعى و سياسى قرار دهيم، سخت دچار اشتباه شدهايم. آنچه گاندى و امام را به رغم برداشت متفاوتشان از خود كنترلى به هم نزديك مىكند، عملگرايى و مسئوليتپذيرى آنهاست. هم گاندى و هم امام سنگينترين مسئوليتها را در دنيا به عهده گرفتند. هيچگاه از خطر جسارت و آشفتگى اوضاع نهراسيدند. گاندى خود يكبار گفت كه من آرامش خود را در ميان آشفتگيها جستجو مىكنم. (44) هم امام و هم گاندى عقيده داشتند كه سلاح روحى تزكيه نفس، هر چند كه نامحسوس به نظر مىآيد، اما نيرومندترين سلاح براى دگرگون ساختن محيط و سست كردن زنجيرهاى اسارت خارجى است. آن دو رهبر، به پيروان خود آموختند كه تنها كسانى كه بر نفس خود سلطه دارند (خويشتندارى) مىتوانند بر مردم حكومت كنند و بر محيط سياسىشان كنترل و غلبه داشته باشند. به همين دليل، امام بيش از هر چيز بر مبارزه با نفس تاكيد داشت و موفقيت هر قيامى را مشروط به آن مىدانست كه براى الله باشد. گاندى نيز معتقد بود كه از تجاربش در حوزه روحانى است كه چنين قدرتى در حوزه سياسى دارد. (45) از اين رو تاسف مىخورد كه چرا زودتر متوجه چنين نكته مهمى نشده است: همه اعتقادم آن است كه اگر به طور مداوم و پيوسته با رياضت و خويشتندارى زندگى كرده بودم. اكنون انرژى و شور و اشتياقم به اندازه هزار برابر بيشتر بود و من قادر بودم تا تمام آن را براى پيشرفت اهداف كشورم به همان اندازه هدفهاى شخصىام به كار گيرم. (46) 3- دموكراسى و حاكميت مردمى
يكى ديگر از محورهاى مورد علاقه وتوجه امام خمينى و گاندى، تلاش براى گسترش پايههاى سازمانى زندگى سياسى كشور خود و فراهم كردن زمينه براى مشاركتسياسى مردمى بود. اين علاقه و توجه گاندى و امام نيز مانند علاقه و توجهشان به مبارزه با متجاوز، ريشه در سنتهاى مذهبى و فرهنگى داشت. بدين ترتيب، از يك سو هم امام و هم گاندى از جزئى از سنت (امام خمينى از جز انتظار و شهادت و خويشتندارى و گاندى از جز عدم خشونت و خويشتندارى) براى مبارزه بااستبداد و استعمار استفاده كردند و به كمك تجديد آن، توانستند مردم را بر ضد متجاوز بسيج و متحد كنند. و از سوى ديگر، با بهرهبردارى عقلانى و نوين از جز ديگر سنت (توجه به امور دنيوى و مادى و عقلانى و نوين) از جز ديگر سنت (توجه به امور دنيوى و مادى و عقلانى از قبيل رعايت دقيق نظم و انضباط، استفاده مؤثر و مفيد از خود و وقت و منابع) (47) موفق شدند به استقرار و گسترش نهادهاى سياسى تخصصى مدرن و در نتيجه به نوسازى سياسى كمك كنند. (البته، امام به دليل در اختيار داشتن ابزاراجتهاد و آموزهولايت فقيه در مقايسه با گاندى در اين زمينه از وقعيتبرترى برخوردار بود. ) از اين رو، هم امام و هم گاندى دو رهبر كاريزمايى محسوب مىشوند كه كاريزماى هر دو ريشه در سنت داشت و در دو بعدشخصى و منصبى نمايان گشت. يكى از مهمترين خدمات گاندى و امام به نوسازى سياسى هند و ايران، كمك آنها به مجالس دو كشور براى مبدل شدن به يك سازمان سياسى تودهاى و مستقل بود. در هر دو كشور، قبل از اقدامات آن دو رهبر، مجلس در اختيار نخبگان سياسى و اقشار خاصى بود. در اثر تلاشهاى گاندى و امام، توان مجلس براى بسيج افكار عمومى و اصلاحات اجتماعى و آزادى سياسى افزايش يافت. (48) هر دو شخصيت، اصل حاكميت مردم، حق راى عموم افراد بالغ، اصل هر فرد يك راى، و انتخابات را قبول داشتند. هر دو با دو مجلس قانونگذارى مخالف بودند، چون به نظر آنها همان يك مجلس (در ايران مجلس شوراى اسلامى و در هند مجلس عوام) از عهده انجام وظايف هر دو مجلس برمىآيد. از نظر گاندى و امام، مجلس اعلا (در هند) و مجلس سنا (در ايران) تكرارى است و با حذف آن در هزينههاى ضرورى، بسيار صرفهجويى مىشود. (49) هر دو رهبر، به دليل درك بسيار عميقشان از روانشناسى و روحيه مردم خويش، (50) در مورد خصوصيات اخلاقى و سياسى و اجتماعى داوطلبان مقامهاى نمايندگى در انتخابات، حساس بودند و ترجيح مىدادند كه اشخاص ساده، شريف و نيكوكار نامزد انتخابات شوند تا در مقامى كه احراز مىكنند وظيفه خود را بدانند و بداد ميليونها انسان دردمند برسند و فقط در جهتخيرعامه خدمتگزار باشند. همچنين، هر دو رهبر معتقد به مشاركتسياسى زنان بودند و زمينه اين كار را فراهم آوردند. گاندى در اين باره از اصل عدم خشونت كمك گرفت. خويشتن دارى او و تبديل آن به يك سلاح سياسى قوى از طريق مقاومت غير خشونت آميز و تاثيراتى كه براى تحمل خشونت، بدون تلافى، در پى داشت، او را بىدرنگ بدان سمتسوق داد كه نتيجه بگيرد زنان بسيار مناسب و مستعد اين وضعيتند: زن تجسم صورت خارجى عدم خشونت است. (51) اين باور گاندى نتايجبيشمارى براى سياسى كردن زنان هندوستان داشت، همانطور كه برداشت امام از اسلام در مورد زن نيز داراى همين نتايجبود. بدين ترتيب، هم گاندى و هم امام زمينه شركت زنان در فعاليتهاى سياسى را فراهم كردند و زنان ايرانى و هندى در مبارزات برضد متجاوزان حضور چشمگير داشتند. (52) گاندى نيز چون امام بر اين نظر بود كه زن حق دارد به جزئىترين فعاليتهاى مرد بپردازد و به اندازه حق مرد آزادى دارد. زن حق دارد كه در محيط و قلمرو خاص خود همان مقام اعلى را احراز كند كه مرد بدست مىآورد. (53) با اين همه، او هم مثل امام معتقد بود كه گرچه زن و مرد وضع برابر دارند، اما يكى نيستند. زوجى هستند بىهمتا كه مكمل يكديگرند. (54) براى مثال از لحاظ شكل، تفاوتهاى اساسى و حياتى ميان آنها هست. به همين جهت، گاندى نيز بر اين باور بو دكه كارهاى آنها هم بايد متفاوت باشد. (55) همچنين، گاندى چون امام بر اين عقيده بود كه زن نبايد بيش از اين خود را وسيله شهوترانى مرد بشمارد و بايد دست از جنون غير عقلانى در تقليد از غرب بردارد. اگر چنين كرد آنگاه بهعنوان مادر مرد و به عنوان سازنده و رهبر خاموش و بىادعاى مرد، مقام شايسته و افتخارآميز خود را در كنار مرد احراز خواهد كرد. (56) با اين همه، نه گاندى و نه امام، هيچكدام، اعتقاد كامل به الگوى دموكراسى كلاسيك غرب نداشتند. از نظر گاندى، انتخابات غير مستقيم بهتر به مقصود مىرسد تا انتخابات مستقيم. (57) ووكاك حتى معتقد است كه گاندى به نظام پارلمانى عقيده نداشت (58) گويا گاندى نسبتبه احزاب سياسى هم نظر خوشى نداشت چون تصور مىكرد به دنبال كسب قدرت سياسىاند. (59) در صورتى كه نظر امام در اين مورد مثبتبود مشروط بر اين كه فعاليت احزاب سياسى مخل به مصالح ملى يا مذهبى نباشد. (60) به طور كلى، معيار امام در اين مورد آن است كه هر فرد يا گروه و دستهايى كه بتواند خود را با خواستههاى نهضت اسلامى موجود در ايران هماهنگ سازد. (61) در انجام فعاليتخود آزاد است. به علاوه در نگاه هر دو رهبر به دموكراسى، وظايف بر حقوق افراد رجحان دارد. بىجهت نيست كه هر دو تاكيد زيادى بر اداى تكليف داشتند. (62) بنابراين دموكراسى مورد نظر گاندى و امام، از آرمانگرايى و اخلاقيات تغذيه مىكند و در عين توجه به فعاليت و قدرت سياسى، مىكوشد خود را از رواج سياست عارى از اخلاق، قدرت توخالى در خدمات، فساد سياسى و اقتصادى، نخوت ديوانسالاران دولتى، و انحطاط نمايندگان حاكميت مردم دور نگه دارد. با اين الگو، اميد به پل زدن بر شكاف بين جهش و شتاب تكنولوژى و بحران فرهنگ معاصر، افزايش مىيابد. بزرگترين امتياز الگوى دموكراسى گاندى و امام تغيير كيفى در صورت و محتواى دموكراسى است. اگر در نظريه سنتگرايان بر صرف هدف و در نظريه جديد بر وسيله محض تاكيد مىشود، در الگوى دموكراسى مبتنى بر اصول اخلاقى و مذهبى گاندى و امام خمينى، مزاياى هر دو ملحوظ است و هر دو با هم همسازند. 1. امام به نماز بيش از حد بها مىداد حتى از سن جوانى نماز شب و تهجد جز برنامههايشان بود. هرگز راز و نياز و نماز شبش ترك نشد حتى در روى ختبيمارستان و در بستر بيمارى. گاندى نيز در مذهب خود اهل عبادت و نيايش بود. براى مثال در اين باره گفته است: دعا و نماز زندگى مرا نجات داده است، بدون آنها از مدتها پيش ديوانه شده بودم. رجوع كنيد به : مهاتما گاندى، همه مردم برادرند، ترجمه محمود تفضلى، چاپ پنجم (تهران: انتشارات اميركبير، 1356) ، ص106 2. رامين جهانبگلو، كنونى بودن گاندى در: خجسته كيا (مترجم و گردآورنده مهاتما گاندى، در جستجوى حقيقت (تهران: نشر مركز، 1372) ص14، به نقل از نشريه Nonviolence Actualite شماره مخصوص گاندى، پاريس 1991. 3. گاندى، پيشين، ص119. 4. همان، ص118. 5. همان. 6. كلمات قصار، پندها و حكمتهاى امام خمينى، چاپ سوم (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1373) ، ص29. 7. همان. 8. همان. 9. اورول در جمله زير در مورد گاندى اين مساله را نشان داده است: اگر او را تنها به عنوان مرد سياسى در نظر بگيريم و با ديگر رهبران دوران خود مقايسه كنيم مىبينيم چه رايحه پاكى از خود به جا نهاده است. رجوع كنيد به: جورج وودكاك، گاندى (تهران : انتشارات خوارزمى، 1363) ، ص19. 10. به همين دليل است كه امام خمينى ميان سياستشيطانى و حيوانى با سياست الهى تفاوت قائل بود. از نظر وى سياست صحيح كه قدرت را وسيله تامين سعادت انسان مىداند از طريق ديانت متحقق مىشود: ديانت همان سياستى است كه مردم را از اينجا حركت مىدهد و تمام چيزهايى كه به صلاح ملت است و به صلاح مردم آنها را از آن راه مىبرد كه صلاح مردم است. . . سياست آن است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد، آنها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست. رجوع كيند به: صحيفه نور، ج13، ص218. همچنين، در نظر گاندى، قدرت سياسى يعنى داشتن امكان براى تنظيم امور زندگى ملى و مذهبى به وسيله نمايندگان ملى. رجوع كنيد به : گاندى، پيشين، ص246; وودكاك، پيشين، ص20. همچنين در منبع زير نگرش گاندى نسبتبه قدرت سياسى با نگرش انقلابيون و سياستمداران حرفهاى مورد مقايسه قرار گرفته است: Lioyd Rudolph and Susanne Hoeber, The Modernity of Tradition: Political Development in India (Chicago: University of chicago Press, 1967) pp.235-256 11. حملات امام خمينى به گروهى از روحانيون مذهبى كه افكار بسته و منجمد داشتند و او آنان را تحجرگرايان و مقدسمآبان مىخواند و نيز توجه وى به فلسفه بيانگر واقعبينى و نگرش عقلانى ايشان به مذهب و سنت است. د رمورد واقعبينى و نگرش عقلانى گاندى به مذهب و سنت، رجوع كنيد به: بهاگوانت رائودوبى، نظريات گاندى درباره موقعيت زن در هند، در: كيا، پيشين، صص68-67; وودكاك، پيشين ص14. 12. امام بارها در نوشتهها يا بيانات خود ميان غربىشدن و نوسازى تفكيك قائل شدند. جهت اطلاع بيشتر در اين باره به نمونههاى زير توجه كنيد: ما از علم و تكنولوژى شما[غربيها] نمىترسيم. ما از ايدهها و روسم شما مىترسيم. . . امام خمينى، طليعه انقلاب اسلامى: مجموعه مصاحبههاى امام خمينى در نجف، پاريس و قم: (تهران ، مركز نشر دانشگاهى 1362) ، ص363; اسلام همه ترقيات و همه صنعتها را قبول داد، با تباهيها مخالف است. . . با همه ترقيات، همه تمدنها موافق است. . . امام خمينى، صحيفه نور، ج9، ص166 نقل شده در: محمد حسن حسنى، نوسازى جامعه از ديدگاه امام خمينى، حضور، شماره 12 (تابستان 74) صص202-201; بازسازى و نوسازى كشور قطعا مورد تاييد و از برنامههاى ماست. آنچه را كه شاه به نام مدرنيزه كردن انجام داده، جز خرابى و ويرانى به بار نياورده است. . . صحيفه نور، ج3، ص48. گاندى نيز در عين مخالفتبا فرهنگ غرب، ضديتى با علم و پيشرفتهاى آن نداشت: با پيشرفتهاى علم و دانش يكسره مخالف نيستم بلكه برعكس روح دانش پژوه غرب مورد تحسين و ستايشم مىباشد. . . گاندى، پيشين، ص168. 13. سه اصلى كه گاندى بدان معتقد بود و آنها را پايه و اساس اقدامات سياسى و اجتماعى خود قرار داد و ضديتبا غرب هم از همين سه اصل ناشى مىشد عبارتند از: 1- در دنيا فقط يك حقيقت وجود دارد و آن شناسايى ذات است. 2- هركس خود را شناختخدا و دنيا و ديگران را شناخته است. هركس خود را نشناسد هيچ چيز را نشناخته است. 3- در دنيا فقط يك نيرو و يك آزادى و يك عدالت وجود دارد و آن نيروى حكومتبر خويشتن است. هركس بر خود مسلط شود بر دنيا مسلط شده است رجوع كنيد به : دى لانزاد لفاستو. مقدمه در: مهاتما. ك گاندى، اينست مذهب من، ترجمه باقر موسوى، چاپ پنجم (بىجا، بنگاه مطبوعاتى سيميشاه، 1345) ، صص54-53. ) امام خمينى نيز موافق با اصول فوق بود و آن را در زندگى فردى و اجتماعى خود به كار گرفت و مخالفت وى با فرهنگ غربى نيز از همين اصول نشات مىگرفت. 14. وودكاك، پيشين، ص21. 15. وودكاك به نقل از توماس مرتن در كتابش به نام گاندى. غول يك چشم براى نشان دادن ضديت گاندى به غرب و انتخاب راه پيشرفت مبتنى بر فرهنگ بومى توسط وى، گفته است: يكى از پرمعناترين واقعيات درباره زندگى و استعداد گاندى آن بود كه شرق را از راه غرب كشف كرد. وودكاك، پيشين، ص29. نيز وودكاك به نقل از اريك اريكسون د راثرش كه مربوط به زندگينامه روانى گاندى به نام حقيقت گاندى نام دارد مىگويد: او در حالى از انگلستان رفت كه هندىتر شده بود. 16. Rudolph(S) , OP.Cit.,P.169. 17. وودكاك، پيشين، ص44. 18. خود گاندى در مورد اين خوشبينى چنين گفته است: من در آن زمان عقيده داشتم كه وجود امپراتورى انگلستان براى خير و رفاه جهان لازم است. وفادارى واقعى من نسبتبه امپراتورى، مانع از آن بود كه بدخواه آن باشم. نگاه كنيد به: وودكاك پيشين، ص45. 19. جهت اطلاع بيشتر در اين باره رجوع كنيد به: لارى كالينزو دومينيك لاپير، آزادى در نيمه شب، ترجمه پروانه ستارى، چاپ سوم (تهران: نشر البرز، 1374) ، ص57; كيانا ملكى، سرگذشت مهاتما گاندى (تهران: نشر اشاره، 1374) ، ص18; نيز مقايسه كنيد با: Rudolph(S) , OP.Cit.,P.179-180 خود گاندى نيز در خاطراتش به اين مسائل اعتراف كرده است: مهاتما گاندى، سرگذشت من، ترجمه مسعود برزين، چاپ دوم ( تهران: انتشارات كتابخانه بهجت، 1354) صص59-51. 20. خود گاندى جريان را چنين نقل كرده است: . . . چيزى نمانده بود رفاقتبا او [يكى از دوستانش] سبب خيانتبه همسرم شود كه از اين خطر جان به در بردم. دوستم يك بار مرا نزديك زن هر جايى برد و با دستورهاى لازم با او به يك اتاقمان فرستاد، ترتيب كار را قبلا داده و پولش را هم پرداخته بود. من با پاى خود به دهان عفريت معصيت قدم گذارده بودم كه پروردگار بزرگ، به علت لطف نامحدود خود نجاتم بخشيد. . . رجوع كنيد به: همان، ص28. 21. عبارات زير بخوبى اين موضوع را روشن مىكند: من پيرو هيچ چيز جز حقيقت نيستم و هيچ انطباقى را نسبتبه هيچكس نمىپذيرم جز به خاطر حقيقت، گاندى، همه مردم بردارند، پيشين، صص124-123: من ادعاى پيامبرى ندارم. من فقط يك جوينده حقير و ساده هستم و مىكوشم كه آن را بيابم. همان، ص128; هيچ مذهبى برتر و والاتر از حقيقت و راستى نيست. همان، ص129; نيز مقايسه كنيد با: ملكى، همان، ص34، ص54-53. 22. گاندى، پيشين، ص114. 23. همان، ص122. 24. وودكاك، پيشين، ص824 شايد يكى از دلايل كثرتگرايى گاندى در سياست و مذهب از همين جا ناشى مىشود. در سياست وى طرفدار راههاى مسالمتآميز و آشتى و عدم خشونت و اجماع بود. كثرتگرايى گاندى در مذهب از اين گفته وى روشن مىشود: پس از مطالعه و آزمايش فراوان، من به اين نتيجه رسيدهام كه:1- تمام مذاهب بر حق هستند2- هر مذهب نقص و كمبودى در خود دارد3- تمام مذاهب در نظرم تقريبا به اندازه مذهب هندو كه مذهب خودم است عزيز هستند. گاندى، همان، صص104-103. 25. Rudolph , op.Cit.,p.206. 26. I bid., pp.205-206. 27. خود گاندى ترسو بودن بيش از حد خود را اينطور بيان مىكند: . . . از همه بدتر آن كه ترسو بودم. از فكر دزد و جن و پرى مىترسيدم. شب كه مىشد جرات نداشتم پايم را از در بيرون گذارم. از تاريكى وحشت داشتم. در ظلمت، خواب به چشمم نمىرفت، زيرا تصور مىكردم دزد از يك طرف به سراغم مىآيد، جن از يك طرف و ارواح مردگان از يك طرف! تا چراغ در اتاق نبود جرات بستن چشمم را نداشتم. . . رجوع كنيد به: گاندى، سرگذشت من، ص25. 28- جهت اطلاع از توضيحات و اظهارات خود گاندى در مورد اين مسائل و مشكلات، رجوع كنيد به: همان، صص35-21. 29. نهرو در مورد توانايى سبك نبرد گاندى مىگويد: گاندى با انضباط نيرومندى كه در مبارزه برقرار ساخت، به ما سازماندهى عظيمى داد كه نه فقط منضبط بود، بلكه با رشتههايى بسيار استوار و تنگاتنگ وحدت يافته بود و تقريبا خانواده بزرگى را تشكيل مىداديم، شخصيت گاندى همه را متحد ساخت. عقايد ما با يكديگر بسيار متفاوت بود. اما در مبارزه عليه انگليسيها هم آواز بوديم. اين رشتههاى پيوند بود كه ما را متفق مىداشت و نسبتبه يكديگر شكيبا و متحمل مىساخت و ما را وامىداشت كه حتى به كسانى كه با عقايدشان موافق نبوديم احترام بگذاريم. . . جهانبگلو، همان مقاله، به نقل از: Tibor Mende, Conversation arwc Nehru, Seuil 1956,p.51. على بانو عزيزى نيز در مورد توانايى سبك نبرد امام خمينى گفته است: شايد مهمترين كمك علما به انقلاب آن بود كه آنها رهبرى را براى انقلاب تدارك ديدند كه به دليل اشتهار زياد شخصى و كاريزما بودن و تركيب آن با كاريزماى مربوط به مقامش، يعنى مقام مرجع تقليد، توانستبسيارى از نيروهاى اجتماعى مخالف غير متجانس و داراى عقايد متفاوت را به درون ائتلاف انقلابى واحدى گرد آورد. دنياگرايان، از جمله كسانى كه داراى ايدئولوژى ليبرال - ناسيوناليستبودند، نيروهاى چپگرا و روشنفكران مدرن، . بتدريج جذب اين ائتلاف شدند. . . رجوع كنيد به: Ali Bonuaziz, Social - Psychological Approaches to Political Development, in Myron Weiner, Samul P. Huntington(eds.), Understanding political Development(Boston: Toronto: Little, Borwndnd Company, 1987).p.305