ميراث مرجعيتى آيت الله بروجردى و نهضت امام خمينى
رحيم روحبخش الهآباد ورود آيت الله بروجردى به قم سرآغاز تحولى عظيم در مرجعيتشيعه شد . تا پيش از ايشان چنين مىپنداشتند كه زعيم حوزه نجف مرجع اعلاى شيعه است . ولى در دوران زعامت ايشان اين تصور عملا باطل شد (1) اين بحث تلاشى استبراى پاسخگوئى به اين سوال كه امام خمينى با استفاده از چه پتانسيلهايى در پيوند با نهادهاى دينى و روحانى توانست، حمايت طبقات مذهبى جامعه را در انقلاب بدست آورد . از آنجا كه زمينههاى فراهم شده مذكور حاصل تكاپوهاى ديرينه نهادهاى مذهبى بوده و به خصوص اين نهادها در دوره مرجعيت و زعامت آيت الله بروجردى به ساختارى منسجم دستيافت، از اين رو براى پاسخ به اين سوال، ضمن بررسى گذراى پيشينه تاريخى مرجعيت، دستاوردهاى اصلى آن مرحوم را به ترتيب در سه حوزه: 1 - اقتدار مرجعيت 2 - سيستم وكالت 3 - سازماندهى روحانيت، مورد بازكاوى قرار داده و در پايان ضمن اشاره به سرنوشت مرجعيتبعد از آيتالله بروجردى به نتايج كلى از مباحث دستخواهيم يافت . نهاد مرجعيتشيعه يك نهاد هزارساله است . ويژگيهاى اصلى اين نهاد يكى پذيرفتن اجتهاد است كه شيعه در برابر اهل سنت، باب اجتهاد را بازگذاشته، و ويژگى دوم استقلال از حكومتهاست . حكومتى نبودن مرجعيتسبب شده بود كه در طول تاريخ هزارساله خود در موارد ضرورى به عنوان پشت و پناه مردم و تكيهگاه آنان در مقاطعى از تاريخ باشد و حركتهاى مردمى را رهبرى كند . به خصوص از زمان صفويه با نضج مرجعيت، گرايشهاى استقلال گونه آن تشديد يافت و به عنوان نهاد مستقل در كنار نهاد سلطنت نمودار گرديد . البته چون هر دو مستقل بودند، گاه تعارضى ميان آنها ايجاد مىشد و اين تعارض در صورتى كه روحانيون نيرومند بودند منجر به تضعيف نهاد سلطنت مىشد مثل دوره مشروطه، و گاه اگر نهاد سلطنت قوى بود موجب تضعيف نهاد مرجعيت مىگرديد مثل دوره رضاشاه . (2) ادوار مرجعيت تقليد را به طوركلى مىتوان به دو دوره قبل و بعد از تمركز تقسيم كرد . مرجعيت قبل از آنكه به صورت يك نهاد منسجم درآيد، دوره طولانى را پشتسر گذاشته است . در اين دوره كه با آغاز غيبت كبرى شروع مىشود، مرجعيت صورتى پراكنده و ساختارى محلى و منطقهاى داشت . هركس در هر نقطهاى كه مىزيستبه عالم و فقيه آن منطقه رجوع مىكرد و پرداختهاى شرعى نيز در همان محل به مصرف مىرسيد . اما بتدريج، پيشرفت تمدن و توسعه ارتباطات و سهولت رفت و آمدها، تاسيس چاپخانه در ايران و چاپ و نشر رسالههاى علميه، تاسيس پست و از آن مهمتر تاسيس تلگرافخانه به روحانيتشيعه امكان داد كه نخستين گام را در راستاى ايجاد تمركز در اقتدار و تمركز مرجعيتبردارد . (3) اين عوامل موجب شد شكل مرجعيت و مناسبات مردمى آن دگرگون گردد و از چارچوب منطقهاى و حتى كشورى فراتر رفته و به صورت يك نهاد متمركز در جهان تشيع درآيد . درخصوص اولين فردى كه با تمركز مرجعيت در وى، رهبرى متمركز روحانيتشيعه حاصل شد سه نظريه وجود دارد: 1 - دكتر عبدالهادى حائرى مركزيت عام يافتن مرجعيت را به شيخ محمدحسن نجفى (فوت1266ق) صاحب جواهرالكلام مىداند . (4) 2 - حميد عنايت معتقد است از اواسط قرن 19 ميلادى شيخ مرتضى انصارى (فوت 1281ق) يكى از برجستهترين نوابغ فقهى شيعه رهبرى متمركز را ميان علما و روحانيتشيعه كه تا آن زمان به صورت جمعى هدايت مىشد، باز كرد . از آن پس اين فكر مقبوليتيافت كه مجتهد اعلم سزاوار آن است كه مورد تقليد همه شيعيان قرار گيرد، به گونهاى كه برترى شيخ انصارى مورد شناسائى تركيه، جهان عرب، هندوستان و ديگر كشورهاى اسلامى قرار گرفت . (5) 4 - استاد مرتضى مطهرى مقطع تمركز مرجعيت را يك گام متاخر دانسته و معتقد است; شخصيتى كه براى نخستين بار در قرن اخير رياست و زعامت كل پيدا كرد و وسايل ارتباطى جديد كمك بزرگى براى توسعه دامنه رياست و زعامت وى شد، مجتهد بزرگ مرحوم حاج ميرزا محمدحسن شيرازى (فوت 1312ق) بود . نخستين مظهر اين قدرت و رياست، فتواى ايشان در مورد قرارداد معروف تنباكو بود . بعد از ايشان كم و بيش براى اخلافشان همچون زعامتها و رياستهايى پيش آمده است . (6) به نظر مىرسد نظرات دكتر حائرى و استاد مطهرى به ترتيب براساس رويكرد جامع فقهى صاحب جواهرالكلام و رويكرد سياسى صاحب فتواى تحريم تنباكو بنا گرديده، ولى ظاهرا اجماع تحليل گران بر الويت تمركز مرجعيتبر شيخ مرتضى انصارى مىباشد . (7) در هر صورت اگر هركدام از مقاطع و مراجع مذكور را هم از عوامل تمركز مرجعيت تلقى كنيم، اما بعد از نامبردگان رجعيتشيعه به ترتيب در آيات عظام: آخوند ملا محمد كاظم خراسانى (فوت 1329ق)، سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى (فوت 1337ق)، ميرزا محمدتقى حائرى شيرازى (فوت 1339ق)، شيخ فتح الله شريعت اصفهانى (فوت 1339ق)، سيد ابوالحسن موسوى اصفهانى (فوت 1367ق) و محمد حسين طباطبائى بروجردى (1380ق 1340ش) تمركز يافت . البته مراجع ديگرى نظير محمدحسين نائينى (فوت 1355ق) و شيخ عبدالكريم حائرى (فوت 1355ق 1315ش) نيز شايستگى لازم را براى مرجعيت كل را داشتند ولى چون آندو همزمان با مراجع بنام ديگر آيت الله ابوالحسن اصفهانى مىزيستند هيچيك از آنان مقام مرجع كل تقليد را تا چند سال احراز نكردند . (8) (9) حال با تبيين مختصر زمينه تاريخى شكلگيرى و تداوم مرجعيت، لازم استبراى فهم اقتدار مرجعيت در دوره آيت الله بروجردى، سيرى بر فرآيند و مبانى اقتدار مرجعيتبنمائيم . زيرا تبيين خاستگاه آن اقتدار، ما را در شناخت نقش سياسى و اجتماعى مرجعيت در جامعه و جنبشهاى معاصر ايران و به خصوص انقلاب اسلامى يارى دهد . - خاستگاه و مبانى اقتدار مرجعيت:
نقطه عزيمت پردازش تئورى نهادهاى مذهبى از پى جستن وحيانى منشا مىگيرد . لذا طرح مباحثى از اين نوع برعهده صاحبان رسالت و يا مفسران و متخصصان آن آئين مىباشد . ولى از آنجا كه بررسى تاريخى كاركرد نهاد مرجعيت، شناخت مبانى اقتدار و مشروعيت آن نهاد را اجتناب ناپذير مىسازد، اشارهاى گذرا به سه خاستگاه اقتدار مرجعيت مىنماييم .1 - خاستگاه معرفتى:
از ديدگاه شيعه، براساس روايات فراوانى از پيامبر اكرم (ص) و ائمه با آغاز دوره غيبت كبرى، مسووليت رهبرى مذهبى شيعه بر عهده علماى واجد شرايط افتاد . حوزههاى شيعى براى فقها حيطه و وظايفى را قايلند، بنابر قول شيخ مرتضى انصارى سه رشته از آن وظايف عبارتنداز: 1 - رسيدگى به امور مذهبى 2 - رسيدگى به امور داورى و دادگسترى 3 - اداره امور سياسى و حكومت، اينكه آيا بايد سياست و حكومتبه دست علما باشد، مسالهيى است كه مورد پذيرش بىقيد و شرط همه علما نيست . (10) روشن است كه حضور مراجع در حركتهاى سياسى - اجتماعى و اعمال اقتدار در عرصههاى سياست در گروه اعتقاد بر اين اصل است كه فقيه در غيبت امام (عج) به نيابت از او مرجع امور سياسى نيز خواهد بود . افزون بر اين، خاستگاه معرفتى اقتدار مراجع، بر محور اجتهاد مىگردد . اجتهاد، عنصرى است كه ميان مكلفين، ناهموارى ايجاد نموده و در مقام فهم و استنباط احكام شرعى فرعى، تعدادى را فراتر و كثيرى را فروتر قرار مىدهد، اين ناهموارى و ايجاد دو مفهوم متناظر اجتهاد - تقليد يا طرح دو سويه مقلد و مقلد مبتنى بر مبانى عقلى و نقلى است . شيعه بر آن است كه عقل، از يك سو الزام مىكند كه فرد نادان از فرد دانا راهنمايى بجويد و از ديگر سو، آيات قرآنى، همچون آيه 43 سوره نحل و آيه 122 سوره توبه طرفين مقلد و مقلد را بر وظايف محوله خويش فرا مىخواند . بر اين نكته مىتوان لزوم تقليد از مجتهد زنده را نيز افزود كه در غير اين صورت تكوين و اقتدار نهاد مرجعيتبسته مىشود . (11)2 - خاستگاه روان شناختى:
بطور كلى اين نكته مسلم است كه هرگاه در يك جامعه، صبغه دينى بر صبغههاى ديگر برترى داشته باشد، چهرههاى دينى و عالمان از موقعيت ممتاز و برجستهيى برخوردار خواهند بود . اما اين امر نزد جوامع شيعى به گونهاى فراتر از اين مىنمايد . شيعه از آن نظر كه شيعه است - نه اينكه ايرانى استيا در حال حاضر زندگى مىكند - به الزام دينى رهبرى پذير است و حتى رهبرساز، و چنين الزامى در بين اهل سنت وجود ندارد . نه مبانى نظرى آن وجود دارد و نه تجربه تاريخى آن . نه ساختمان روانى آن به گونهيى باليده و شكل گرفته كه در هر مسالهاى به مرجع دين رجوع كنند و نه ساختار جامعه سنتى - مذهبى آنان به گونهاى است كه چنين فردى را در راس قدرت تصميمگيرى قرار دهد . از ديدگاه شيعه، عالم مذهبى فراتر از يك مومن متخصص است . او پناهگاه و حافظ مردم بوده و به همين جهت مردم در هر زمينهيى به پيروى از الزام دينى و روحى به مجتهد رجوع مىنمايند . عالم سنى در مقام بيان احكام شرعى، ناقل فتواست، فتوايى كه قدمت آن فراتر از هزارسال است . در حاليكه يك مرجع شيعى هنگام بيان فتوا، نظر خود را اعلام مىكند و اين دوگانگى هم در شخصيت روحى و روانى بيان كننده احكام شرعى وهم در ساختمان روحى و روانى مقلدان تاثير دوگانه مىنهد لذا قدرت مجتهد در نظرات شخصى وى تبلور مىيابد و تازه اين قدرت جداى از شخصيت روحانى اوست كه ناشى از اعتقاد راسخ به اتصال با منبع روحى است كه خارج از دسترس مردم عادى است و فقط افراد خاص مىتوانند داراى چنين شخصيت و قدرتى شوند . (12) (13)3 - خاستگاه اجتماعى:
پيشرفت زندگى و معيشت انسانها و نيز توسعه و سهولت ارتباطات، اختراع تلفن، تلگراف مشكل مناسبات و ارتباطات مردمى مرجعيت را دگرگون نموده و زمينه تمركز و گسترش روزافزون اقتدار جغرافيايى مرجعيت را فراهم كرد . اين تمركز و اقتدار معنوى، اقتدار و تمركز مالى را نيز در پى داشته است . ايندو به نوبه خود دست مراجع را در اقدام سياسى گشوده و به آن نهاد، اقتدار خاصى بخشيد . به گونهاى كه به حاج ميرزا حسن شيرازى امكان داد كه نخستين جنبش مردمى تاريخ ايران عليه تعديات اروپائيان را در قضيه تنباكو در سال 1307 ق سامان دهد و اين امر طليعه اقتدار سياسى مرجعيت در ايران به شمار مىرود . ناگفته پيداست كه چنين مولفههاى قدرتى در تعامل با جامعهاى است كه مردمان آن خود را مقيد به رعايت اصول شرعى مىدانند و براى دانستن ملاك و معيار در مشروع بودن كارهايشان به مراجع رجوع مىكنند . اين امر باعث نفوذ مرجعيت در حيطه وسيعى از مسائل سياسى، اجتماعى و ... آنان مىگردد و اقتدار مرجعيت را در پى دارد . (14)1 - اقتدار مرجعيت آيت الله بروجردى:
با شناخت مبانى اقتدار مراجع، اينك مىتوان مولفههاى مذكور را در حوزه مصداقى عملكرد آيت الله بروجردى ارزيابى كرد . چنين به نظر مىرسد كه ايشان در حد اعلا و اوج اقتدار يك مرجع كل قرار داشتند . اين شايستگى را وى از وجوه مختلف كسب كرد . از نظر فقه، روش فقهى ابتكارى ايشان مبتنى بر شناخت جو و محيطى بود كه آيات قرآن در آن نازل شده و يا اخبار و احاديث درآن امكان صدور يافته و يا محيطهايى كه فقه در آنجاها تدريجا رشد كرده و پرورش يافته است . در تاثير اين شيوه نو همين بس كه در حوزه علميه قم در مباحث فقه تا حد زيادى روشها را عوض كرد (15) از اين رو اين تحول باعثبرترى و الويت فقه نسبتبه ساير علوم دينى در آن حوزه گشت . اين موضوع از آن روى حائز اهميت است كه دستگاه ارتباطى حوزه با مردم از گذر نهاد مرجعيت از متن مباحث فقهى مىگذرد لذا فقه در مقايسه با كلام ، فلسفه، تفسير، عرفان و ... در جامعه و حوزه به هر ميزان كه از بلندى برخوردار باشد، مرجعيت نيز برخوردار خواهد شد و همين طور به هر ميزان درآن ابتكار و نوآورى به عمل آيد، فزونى قدرت مرجعيت را در پى دارد . چون فقه در تعامل با جامعه و نيازهاى جديد زمانى و مكانى افراد قرار دارد، پويايى آن در پرتو اهتمام به دادن پاسخهاى نو و كارآمد به دغدغههاى دينى مومنين بوده و لذا پيرو پرور است . در حالى كه علوم ديگر چنين نيست . البته دهها مولفه در خصوص اقتدار يك مرجع كل و يا يك مرجع در مقايسه با مراجع هم دوره خود وجود دارد . عواملى نظير اعلميت، گرايشها و تعصبات قومى و محلى مومنين، نوع مناسبات مرجع با نظام حاكم، تعداد مقلدان، تعداد شاگردان و مواردى از اين نوع را مىتوان برشمرد . درخصوص موقعيت آيت الله بروجردى در مقايسه با مراجع و مجتهدان هم دوره وى در حوزه علميه قم منابع اندكى وجود دارد به خصوص اين مشكل درباره مراجع حوزه علميه نجف نيز صادق است . با همه اين احوال به جرات مىتوان ادعا كرد كه مرجعيت آيت الله بروجردى در دهه 1330، نمونه كاملى از اقتدار يك مرجع معاصر بود . البته در همان زمان در حوزه علميه قم دهها تن مرجع ديگر به تدريس و تعليم طلاب مشغول بودند، ولى وجود آيت الله بروجردى، همه آنها را تحتالشعاع قرار داده بود . در مورد موقعيت مراجع و مجتهدان حوزه علميه قم از نظر تعداد طلاب و مناطق نفوذ آنان، در يكى از گزارشهاى ساواك مربوط به اسفند 1335، كه در نخستين روزهاى تاسيس آن نهاد امنيتى با اعزام يكى از ماموران برجسته دايره امنيت و مذاهب مركز به قم تهيه شده چنين آمده است: مرجع اول آقاى حاج حسين طباطبائى بروجردى به عنوان فرد اول شناخته شده است، تعداد بيش از 5000 نفر از طلاب مقيم قم معيشت آنها به مساعدت آقاى بروجردى منوط مىباشد ... مراجع و مدرسين و سران درجه دوم حوزه علميه قم كه هريك واجد مقام اجتهاد و صاحب فتوا و مدرس علوم دينى و مورد مراجعه مقلدين در بخشى از كشور مىباشد به ترتيب مقام و درجه واهميت ... خاطرنشان شده و در ادامه نيز در اشاره به علمايى كه به عامل اجتماعى هم علاقهاى دارند اسامى ذيل آمده است: 1 - آقاى سيدكاظم شريعتمدارى 2 - آقاى حاج آقا روح الله خمينى 3 - آقاى سيد محمدحسين قاضى طباطبائى [علامه طباطبائى] . در ضمن اين نكته نيز خاطرنشان گرديده: عموم علما و مدرسين مخالف كمونيسم هستند ولى به دستگاه حاكمه كشور هم علاقهاى ندارند ... همچنين تهيه كننده گزارش در پايان گزارش خود، پيشنهاد مىكند: اگر در تهران سازمان دينى بوجود آيد و از مقدورات فعلى مثل مسجد سپهسالار، دستگاه توليت قم و دستگاه توليت آستانه [حضرت عبدالعظيم حسنى در شهررى يا آستان قدس رضوى] استفاده شود تا [به] حوزه علميه قم پرتو اندازد . مىتوان غير مستقيم اين حوزه را تحت تاثير ابهامات مفيد قرار داد و بيش از هر دستگاه تبليغاتى، ارشاد رهبرى افكار عمومى بخش مهمى از مردم كشور اقدام نمود . (16) در سند مذكور ترتيب نام مراجع و مدرسين، تعداد طلاب، مسجد اقامه نماز جماعت و منطقه نفوذ هريك از آنها به شرح ذيل آمده است: همانطور كه اشاره كرديم تعداد شاگردان، يكى از مولفههاى برترى يك مرجع نسبتبه ساير ين تلقى مىشد . از مقايسه آمار ارائه شده مىتوان نتيجه گرفت كه تعداد شاگردان آيت الله بروجردى و طلابى كه شهريه آنان توسط ايشان پرداخت مىشد به تنهايى بيش از چهاربرابر تعداد شاگردان ساير مراجع و مدرسين حوزه علميه قم بوده و از اين رو همين امر نقش بلامنازع مرجعيت و اقتدار ايشان را در پى داشت . البته اين اقتدار از يك سو با تمركز مالى مرجعيت - دريافت مبالغ عظيم وجوه شرعيه از شيعيان جهان پرداخت آن به طلاب، حوزهها و ... به طور كلى تبليغ دين - و از سوى ديگر با تمركز تصميمگيرى درخصوص مسايل مختلف مرتبط با دين، تقويت مىشد . از اين رو مرجعيت آيت الله بروجردى ساير مراجع و مجتهدين را تحتالشعاع قرار داده و آنان در اين مورد نه تنها هيچ دعوى نداشتند بلكه به منظور افزايش اقتدار مرجعيت و روحانيت از وى حمايت كرده و برخى از مراجع مذكور نظير آيات گلپايگانى، خمينى، داماد و مرتضى حائرى در كلاسهاى درس آيت الله بروجردى شركت مىكردند . (17) به هر ترتيب تمركز مرجعيت آيت الله بروجردى از آن سان براى شيعيان ايران مورد توجه قرار گرفت كه مرجع تقليد آنان در دسترس بوده و مىتوانستند براحتى مشكلات خود را با وى در ميان بگذارند و كسب تكليف نمايند . (18) اين تعامل صرف نظر از حضور ايشان در ايران مديون رشد سريع رسانههاى مدرن ارتباطى و وسايل نقليه بود . البته صرف نظر از سودمندى رسانههاى مذكور، رويكرد هيات حاكمه به مدرنيسم و فاصله گرفتن از جامعه سنتى و مذهبى، سوالات و نيازهاى جديدى را براى دينداران ايجاد مىكرد . در همان حال ورود انديشههاى جديد نيز موجب به چالش كشيده شدن مذهب و زير سوال رفتن عملكرد سنتى روحانيت مىگرديد . غالب پرورش يافتگان حوزه علميه از تحليل شرايط زمانى و لزوم تجديدنظر در آموزههاى دينى به اقتضاى زمان ناتوان بودند . آنان انديشههاى رقيب را به ديدخصمانه مىنگريستند . يكى از پژوهشگران ضمن بررسى نقاط ضعف فرهنگ سياسى ايرانيان، در راس معضلات فرهنگى ايران آن دوره تعصبات خشك دينى را عنوان كرده و ضمن بحث از آنچه كه از آن به عنوان شيفتگى به عقايد كهنه نام مىبرد، معتقد است: نهادهاى مذهبى در تداوم فرهنگ سياسى كهنه ايرانى تاثير زيادى داشتند . چراكه آنها اجازه ظهور با گسترش نظرات مخالف را نمىدادند و به جنبشهاى ملى و غيرمذهبى با ديدى خصمانه و بدبينانه مىنگريستند . به هر ترتيب اين رويكرد بعضا با چالشهايى در جامعه مواجه مىشد، اقشار به ظاهر نوگرا بعضا حرمت اين نهاد را مىشكستند . ادعاى اينكه اين رفتارها از حمايت كدام جريانها برخوردار باشد، جاى تامل دارد . ولى بدون شك اينگونه برخوردها، روح توده مومنين مذهبى را جريحهدار مىكرد . در مجموعه اسناد مربوط به آيت الله بروجردى در دو تلگراف ارسالى از شهرستانهاى ملاير و بروجرد به نخستوزير، دكتر محمد مصدق، در ارديبهشت 1332 ضمن اشاره به چاپ اعلاميههاى بدون امضا در روزنامههاى بانك مردم و باختر امروز در توهين به آيت الله بروجردى آمده است: عده كثيرى از اهالى و طبقات مختلفه و آقايان علما به منظور ابراز تنفر و اظهار انزجار ... در تلگرافخانه متحصن و تا زمانيكه نخستوزير - دكتر مصدق - در مكالمه تلفنى با فرماندار ملاير اوامرى درخصوص تعقيب مسببين صادر نكرد . حاضر به تفرقه و خاتمه تحصن نگرديدند سپس از اقدامات دولت در تدوين قانون جلوگيرى از اهانتبه حجج اسلام مراتب قدردانى و تشكرات خود را تقديم نمودند . همچنين اهالى بروجرد و لرستان نيز از جسارتى كه دشمنان دين و وطن ومزدوران لامذهب با اشاعه ورق پارهها نسبتبه مقام شامخ شخص اول روحانيت ... نمودهاند به اقصى غايه منزجر و متنفر و در اين موقع كه كشور احتياج به آرامش دارد از تعطيل عمومى صرفنظر ولى تمنا دارد ريشه خائنين و جاسوسان بىدين كنده شود كه بعدا قدرت آغاز اين گونه نغمههاى شوم را پيدا ننمايند . اسناد متعددى از اين مجموعه نشانگر نفوذ عميق مرجعيت آيت الله بروجردى در اقصى نقاط كشور مىباشد . البته متقابلا اسناد ديگرى نيز وجود دارد كه بيانگر اهتمام جدى ايشان در امورات مسلمين در زمينههاى مختلف از جمله مكاتباتى با مقامات مسئول جهت رسيدگى به: امور زائران عتبات عاليات، سفر حجاج ايرانى و تهيه امكان نمازخواندن مسافرين قطار، جلوگيرى از فعاليتبهائيان و مواردى از اين قبيل مىباشد . (19) حال با توجه به چنين اقتدارى ممكن استبراى خواننده اين سطور اين سئوال پيش آيد كه چرا آيت الله بروجردى در قبال برخى رخدادهايى كه از طرف هيات حاكمه دامن زده مىشد موا ضع صريح و قاطعى اتخاذ نمىكرد . بدون ترديد پرسشهايى از اين نوع براى جامعه ايران دوران انقلاب كه ناظر رفتار و رويكرد مرجعيت امام خمينى بود . به طور ناخودآگاه از يك وجه مقايسهاى منشا مىگيرد . جالب اينكه در بسيارى از منابع و پژوهشهاى مربوط به انقلاب اسلامى، بيان و يا حتى توجه به اين سوال يا اصلا مطرح نشده و يا با اكراه و اشارهاى گذرا از كنار آن رد شده و يا اصطلاحا توجيه گرديده است . (20) از مصاديق بارز آن مىتوان به مواضع ايشان در قبال فدائيان اسلام - اخراج از حوزه علميه و قطع شهريه و سكوت در موقع اعدام آنان - و تاييد ضمنى و يا حداقل سكوت در قبال كودتاى آمريكايى - انگليسى 28 مرداد اشاره كرد . به هر ترتيب رفتار و منش آيت الله بروجردى به گونهاى بوده است كه نزد بسيارى تداعى سكوت و بىعملى سياسى را مىكرد . اين رفتار گلايه و ملامتبرخى را برمىانگيخت . ولى گويا ايشان محذورات ويژه خويش را داشت و با برخوردارى از عمرى تجربه و مشاهده، در عرصه سياست محتاط بود و با منش خردگراى خويش، پيش از اقدام به عمل به عواقب آن مىانديشيد . به ويژه كه خانه حكومت پهلوى را از پاى بست ويران مىديد و به اصلاحات جزئى بسنده نمىكرد . او از تجربه دخالت روحانيت در جنبش مشروطه خواهى و مطالعه وضعى كه براى آيت الله نائينى پيش آمد، سرخورده بود و به اين باور رسيده بود كه بين علما وحدت نظر نيست . (21) در چنين شرايطى آيت الله بروجردى نمىتوانستبا مبارزه جدى و پيگير با شاه، نسبتبه تضعيف نظام حكومتى اقدام نمايد . روحانيت نيز به تبعيت از وى از قانون اساسى مشروطه كه در آن مذهب رسمى، مذهب شيعه اثنى عشرى معرفى شده بود پرداخت و ناچار شد از شاه و نظام سلطنتى در برابر هجوم حزب توده حمايت كند . (22) شايد مستدلترين تبيين رويكرد مذكور در اين جمله آيت الله بروجردى خلاصه شده باشد: من بيش از اين مصلحت نمىدانم كه دولت تضعيف شود، زيرا شاه از خودش اختيارى ندارد و تحت فشار دولتهاى بيگانه است . (23) قطعا از ديدگاه مرجعيت و روحانيت آن دوره مصلحت اسلام چنين رويكردى را ايجاب مىكرد . طرفه آنكه نتيجهگيرى اين بحث را با جملاتى از خود آيت الله بروجردى به پايان برسانيم . جملاتى كه صراحت و صداقت مواضع ايشان در آن نهفته است . آيت الله در ملاقاتى با يكى از ماموران برجسته ساواك كه در ماههاى اوليه تاسيس آن سازمان در سال 1336 رخ داده خطاب به آن مامور كه مسئوليت رسيدگى به امور روحانيون و مذاهب را نيز برعهده داشته چنين سخن رانده: وجود شاهنشاه مانع بزرگى براى نفوذ كمونيسم و بيدينى است . من به امور مملكتى هيچگونه دخالتى نمىكنم . من فقط روى امور شرعى دخالت مىنمايم . (24) ايشان همچنين در پاسخ تند ديگرى در قبال تلاش هيات حاكمه براى جلب نظر وى جهت موضعگيرى عليه دولتشوروى، بدنبال انتقاد آن دولت از ايران بخاطر انعقاد قرارداد همكارى نظامى بين ايران و آمريكا در سال 1338 چنين اظهارنظر نموده: [من] در امور سياسى دخالت نمىكنم و اينكه دولت [ايران] مىخواهد با يك دولتخارجى موافق و يا با يك دولت ديگرى مخالف باشد نمىتوانم در اين خصوص اظهارنظر كنم . چون دولتهاى خارجى از نظر من يكسان هستند، و من نوكر دولت نيستم كه با هر دولتى خواست مخالفت كند من هم با آن مخالفت نمايم . كوشش من اين است كه روحانيت را دور از جنجالهاى سياسى نگهدارم . (25) آيت الله بروجردى براساس همين رويكرد متقابلا نيز دخالت دولت را در امور مذهبى محكوم مىنمود . چنانچه بدنبال اعلام عيد فطر از طرف دولتبدون اطلاع مراجع، در فروردين 1338 در اجتماع 30 هزار تن از مردم كه در مسجد اعظم قم جهت كسب اطلاع از نظر آيت الله بروجردى درخصوص رويت هلال ماه شوال شركت كرده بودند عصبانيت خود را در اعتراض به دخالت دولت نشان داد . (26) 2 - سيستم وكالت و جمعآورى سهم امام:
تعيين نمايندگانى توسط مراجع در شهرستانها براى جمعآورى وجوه شرعيه سابقهاى ديرينه دارد . اما از آنجا كه حوزه علميه نجف از روزگاران پيشين مركز ثقل مرجعيت تلقى مىشد، وجوه شرعيه يا از طريق نمايندگان مراجع و يا به صورت شخصى به نجف ارسال مىشد . تا اينكه با تاسيس حوزه علميه قم اين روند كاهش يافت و بخشى از سهم امام كه ميزان آن ماهيانه هزار تومان بود، براساس تعهد تجار و بازاريان به حاج شيخ عبدالكريم حائرى پرداخت مىشد . علىرغم كاهش ادوارى اين مبلغ و تنگناهاى مالى، حاج شيخ عبدالكريم با برنامهريزى براى طلاب مجرد ماهيانه 3 تومان و براى طلاب متاهل ماهى 15 تومان شهريه پرداخت مىكرد كه البته اين پرداختها بعضا با كمكهاى ديگر نيز همراه بود . اين برنامه تقريبا طى 15 سال زعامتحاج شيخ بر حوزه علميه قم تداوم يافت و آيت الله حائرى توانست از نابودى حوزه علميه قم جلوگيرى كرده و به عنوان دستگاهى خودكفا و كارآمد، آن را به آيات و علماى بعد از خود واگذار كند، بعد ا ز درگذشت آيت الله حائرى در 1315 اين مسئوليتبه عهده آيات ثلاث حجت، صدر و خوانسارى محول شد . آنان نيز روند مذكور را با شور و هماهنگى ادامه داده (27) تا زمانيكه آيت الله بروجردى در سال 1323 به قم عزيمت نموده و مديريتحوزه را به دست گرفت و به مرجعيت و زعامتشيعيان نائل شد . ايشان به منظور سرو سامان دادن به امور وكالتبرخى از امور مرجعيت را تحت نظام دفتر و حساب درآورد . با ايجاد دفترى كه در آن نام وكلا، حدود وكالت، مضمون وكالتنامه، محل سكونت وكيل و نام كسانى كه به معرفى و توثيق آنها اين وكالت داده شده، درج مىشد . در مواردى كه تخلفى ديده مىشد آن وكالتنامه مسترد مىشد . اين اقدام وكلا را - كه بعضا مجوز مصرف كردن مبلغى از پولهاى دريافتى را مىگرفتند - از هرج و مرج خارج ساخت و ضمنا دفتر ديگرى نيز براى مراسلات تنظيم شد . نامهها با نمره وارد دفتر مىشد و با نمره جواب داده مىشد . هميشه مشخص بود كه راجع به هر موضوعى چه جوابى داده شد . اين اقدام در محيطى انجام مىشد كه شعار قافله سالاران نظم در بىنظمى بود و رمز و بقا روحانيت را در حساب و كتاب نداشتن مىدانستند . (28) در روش مشابه براساس دفترچه دستنويس باقيمانده، از امام خمينى، ايشان نيز با نظم و دقت و در فهرستى بصورت افقى شامل 1 - رديف 2 - اسم گيرنده و شهرت [وكيل] 3 - تاريخ صدور (ه . ق) 4 - معرف 5 - حدود اختيارات را مشخص كرده است . فهرست مذكور دفترچه شامل 531 وكيل مىباشد . (29) در واقع براساس كاركرد چنين سيستمى - متوسط پرداخت وجوه شرعيه به آيتالله بروجردى را روزانه دو ميليون ريال نوشتهاند كه به مصارف امور دينى مىرسيد . (30) اين مبلغ با گزارش ديگرى كه از تقسيم پرداختشهريه طلاب بعد از رحلت آيت الله بروجردى، بين آيات گلپايگانى و شريعتمدارى ارائه شده و براساس آن هركدام 75 هزار تومان را تقبل كردهاند (31) همخوانى نسبى دارد . شاكله سيستم وكلا، جمعآورى سهم امام و ساير وجوه شرعيه و ارتباط با مرجعيت، نمونه انسجام يافته از يك شبكه ارتباطى كامل بود كه بعد از درگذشت آيت الله بروجردى در اختيار مراجع بعدى قرار گرفت و در بازنگرى امام خمينى اين شبكه در خدمت نهضتبه امر پيامرسانى به شهرستانها ايفاى نقش نمود . امام خمينى تا قبل از درگذشت آيت الله بروجردى على رغم نيل به مرجعيت، گامى در اين مورد و يا تعيين وكلا برنداشت، اما بعد از آن براساس متن اجاره نامههاى شرعى مندرج در صحيفه امام در سال 1340 به 28 نفر مجوز امور حسبيه و شرعيه و بعضا نقل حديث و با پاسخگوئى به سوالات شرعى صادر نموده است . در اين مجموعه اسامى اشخاصى نظير: صادق احسانبخش، هاشم رسولى محلاتى، حسن طاهرى خرم آبادى، صادق خلخالى، على غيورى نجف آبادى، محمدعلى كرامى و تعدادى ديگر از اسامى افراد آمده است . اين آمار در سال بعد - 1341 - به 12 نفر مىرسد، از افرادى كه در فهرست اين سال به چشم مىخورد، مىتوان به مهدى لواسانى، ابوالقاسم مسافرى، سيدكاظم نورمفيدى عبدالله رحيميان و ... اشاره كرد . كه با احتساب بقيه مجموعه اجارهنامههاى صادره از طرف امام تا تاريخ 21 ارديبهشت 1357به 603 مورد مىرسد . (32) به جرات مىتوان ادعا كرد كه اين طيف عظيم وكلا محصول آموزشهاى حوزوى ادوار سابق - دوره حائرى و بروجردى - و نشانگر نفوذ روحانيون و مراجع در گستره جغرافيايى كشور بوده و زمينههاى بالقوه مناسبى براى تبليغ آموزههاى هضتبوجود آورده است . گستردگى وكلاى امام زمانى جلب توجه مىكند كه بدانيم بعد از آيت الله بروجردى، نه تنها مرجعيت موقتا به نجف منتقل شد بلكه امام نيز در ميان مراجع انگشتشمار داخل كشور نيز در اوايل چندان شناخته شده نبود . به طور معمول در خصوص كاركرد وكلا و يا ميزان وجوه دريافتى و ارسال آن براى مراجع مدارك چاپ شده وجود ندارد . در اين مورد نيز مىتوان از اسناد ساواك كمك گرفت . براساس يكى از اسناد با ارزش موجود (33) در فاصله 20 روز 24/1/1342 الى 11/2/1342 يعنى بعد از احراز پيشگاهى امام در مبارزه عليه نظام حاكم و حمله به مدرسه فيضيه در اوايل فروردين آن سال كه موجب شهرت امام در اقصى نقاط كشور گرديد و از اين رو، نيروهاى امنيتى بر ارتباطات و برنامههاى منزل امام حساس شده و گزارشهاى نسبتا دقيقى تهيه كردند، نشان مىدهد كه ميزان مبلغ پرداختى سهم امام توسط 9 نفر از تجار و بازاريان شهرهاى مختلف به 400،345،1 ريال بالغ گشته است . در خصوص اين گزارش چند نكته قابل تذكر است . اولا مبلغ مذكور ميزان پولى است كه مستقيما به خود امام پرداختشده است و از چشم ماموران نفوذى بدور نمانده است ثانيا ميزان وجوه جمعآورى شده در همين ايام توسط وكلاى امام مشخص و قابل محاسبه نيست و ثالثا اينكه در همين سند يكى از تجار بزرگ مبلغى در حدود 000،400،3 تومان تعيين اعتبار نموده كه به منظور تعمير مدرسه فيضيه از با زاريان تهران جمع آورى و به امام پرداخت نمايد . به هر حال اگر همان مبلغ 300،345، 1 ريال را به روزانه تبديل كنيم، مبلغ 270،67 ريال بدست مىآيد كه اين رقم با گزارش شهربانى كل كشور مبنى بر پرداخت همه روز، مبلغ چهل تا پنجاه هزار ريال وجوه شرعيه به طور مستمر (34) در اواخر ارديبهشت همان سال همخوانى نزديكى دارد . به هر ترتيب به نظر مىرسد كه سيستم تثبيتيافته وكلا در دوره آيت الله بروجردى، در سالهاى بعدى به بار نشسته و به دنبال رشد اقتصادى كشور و در نتيجه افزايش درآمدهاى عمومى به خصوص توسط طبقات ثروتمند نظير تجار، ملاكين و بازاريان، نظام جمع آورى و پرداختسهم امام در گستره جغرافيايى كشور پراكنده شد و مبالغ مذكور از مناطق، شهرها و حتى از روستاهاى مختلف جمعآورى و همچون رودى به سوى قم جارى بود . (35) حامد الگار نيز ضمن تبيين اهتمام آيت الله بروجردى به تشكيل سازمانى براى جمعآورى زكات، خمس و بقيه وجوه شرعيه در سراسر ايران پيامدهاى آن را اسباب استقلال و ثبات مالى فراوان براى حوزه و كاربردهاى بسيار وسيع [آن سازمان] در جريان انقلاب اسلامى مىداند . (36) حميد عنايت نيز به فراست دريافته است كه تمركز معنوى تمركز مالى را بدنبال آورده است . و پرداختهاى روزافزونى كه قبلا به روحانيون محلى داده مىشد اكنون به مرجع تحويل مىشد . بىشك نتيجه تمركز معنوى و مالى نيز افزايش اقتدار مرجعيت گرديد (37) بجاست كه در پايان اضافه كنيم اولين شهريه پرداختى امام مبلغ 20 هزار تومان پولى بودكه توسط حجت الاسلام غيورى - يكى از اولين وكلاى امام - واصل گرديد و امام نيز بلافاصله آن را بين طلاب از قرار هركدام 15 تومان تقسيم كرد . (38) 3 - سازماندهى روحانيت:
روحانيون در مقايسه با ساير اقشار و نيروهاى اجتماعى و حتى تشكلهاى سياسى، سازمان يافته ترين نيروهاى اجتماعى ايران را تشكيل مىدهند . سازمان هم وسيله كسب قدرت است و هم وسيله اجراى آن . در واقع هيچ نيرو و طبقه اجتماعى نمىتواند قدرت را تصاحب كند . مگر آنكه صاحب سازمان باشد . روحانيون از ديرباز داراى سازمان نسبتا استوار و سلسله مراتبى بودند و با داشتن روابط و همبستگيهاى داخلى اين سازمان از انسجام بالايى برخوردار بود . (39) بىشك گام بنيادين در تشكل روحانيون ايران به تاسيس حوزه عمليه قم به عنوان يك حوزه مادر كه منجر به استقلال تدريجى روحانيت و مرجعيت از حوزه علميه نجف گرديد و همچنين زمينه تربيت و آموزش شاگردان و طلاب بيشمار را فراهم نمود، برمىگردد . به دليل برجستگيهاى ويژه حاج شيخ عبدالكريم و بويژه مقامات علمى و فقاهتى وى، طلاب كثيرى از اقصى نقاط كشور به سوى محفل علمى ايشان كشيده شدند . (40) با تاسيس حوزه علميه قم، طالبان علوم دينى بجاى نجف به قم سرازير شدند . طلاب مذكور كه غالبا سطوح مقدماتى را در مكتب خانهها و حوزههاى علميه و مدارس دينى نواحى بومى خويش طى مىكردند، براى تكميل تحصيلات خود متوجه حوزههاى علميه كه داراى اساتيد برجستهاند، مىشوند . از اين زمان قم، چنين جايگاهى را در كشور بدست آورد . و طلاب مذكور كه خود را به سلك لباس روحانى ملبس مىنمودند، خود را عضو و رابط يك تشكل سازماندهى شده با مركزيتحوزه علميه قم و شاخهها و شعبات بيشمار شهرستانى آن مىپذيرفتند . آنان كه غالبا بدنبال تكميل تحصيلات خود به شهرها و مناطق خود مراجعت مىكردند . ضمن گسترش جغرافياى اين تشكل، ارتباط خود را با مركز حفظ و انسجام روحانيت را تحكيم مىبخشيدند . فارغالتحصيلان دورههاى اوليه حوزه علميه قم بعدها خود از موسسان و يا احياگران بسيارى از حوزههاى علميه شهرستانى شدند . اين رويكرد به خصوص بعد از سقوط رضاشاه و در دوره مرجعيت آيت الله بروجردى، با حمايت ايشان تشديد شد . (41) در نتيجه بنياد شبكه روحانيت در گستره جغرافياى ايران به حد چشمگيرى افزايش يافت . در واقع بيشترين عامل تاثيرگذار بر توسعه اين شبكه، تمركز مرجعيت در آيتالله بروجردى بود . نتيجه آنى اين تمركز، سيل ارسال وجوه شرعيه به مركز بود كه از يك سو باعث افزايش پرداختشهريه به طلاب و رونق زىطلبگى گرديد و از سوى ديگر باعث افزايش تاسيس مدارس دينى و مراكز مذهبى شد پيامد هر دو مورد مذكور، افزايش بيشمار روحانيون در كشور بود . از اين رو آيت الله بروجردى در رويكردى جديد نه تنها اقدام به اعزام وكيل و مبلغ به شهرهاى مختلف كشور نمود بلكه به اعزام مبلغ به كشورهاى ديگر از جمله آلمان و آمريكا اقدام كرد . اينك تاثيرگذارى علمى و فرهنگى حوزه علميه قم و مرجعيت در ايران مرزهاى كشورها را درنورديد و به خارج از مرزهاى جغرافيايى ايران گسترده شد . اين رويكرد بعدها با احداث مراكز اسلامى شيعى در كشورهاى مختلف دنبال شد و حتى در تعامل با ساير نهادهاى مذهبى جهانى روى آورد . اوج اين گام در تماس با مركز دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه برداشته شد . كه منجر به صدور فتواى معروف شيخ شلتوت مفتى و رئيس جامعالازهر در پذيرش شيعه به عنوان يكى از مكاتب فقهى در كنار مكاتب تسنن گرديد . به تعبير ديگر از لاك درونى خويش بيرون خزيد و در هواى جهانى نفس كشيد . و نه تنها از سازماندهى درونى در كشور بهرهمند گرديد، بلكه به تعامل و مكاتبه و بهرهبردارى از تجارب ساير اديان و مذاهب پرداخت . و براى اين منظور به تكاپوهايى براى معرفى تشيع و تبليغ آن با اعزام مبلغان و انتشار مجلاتى نظير درسهايى از مكتب اسلام با تيراژ وسيع در سطح جهانى روى آورد . اين تكاپوها در داخل به احداث مساجد و مراكز مذهبى و به خصوص مدارس دينى به تقليد از مدارس جديد گرديد . (42) به تعبيرى روحانيت از مرحله انفعال به فعال مايشا گام گذاشته و بسيارى از آنها نه تنها به چشم خصومت و يا تخريب با مناسبات و شيوههاى مدرن رقيب مىنگريست . بلكه گامهاى سودمندى براى بهرهمندى از نهادهاى مدرن جهت نشر اسلام پرداخت . در همين زمينه آيت الله بروجردى مبالغ هنگفتى براى احداث مدارس - از دبستان تا دبيرستان - پرداخت نمود تا دانشآموزان آنها هم علم بياموزند و هم دين . اداره اين مدارس به عهده نيروهاى تحصيل كرده حوزوى خوش فكرى بود كه اينك سعى در سيطره نهادهاى مذهبى بر نهادهاى مدرن و چيرگى حوزه بر مدارس جديد و افزايش توان نشر و تبليغ آموزههاى شيعى را داشتند . اين اقدامات با برخى حمايتها و تلاشهاى خودجوش ديگرى همراه بود كه از مهمترين نمونههاى آن مىتوان به احداث دهها مدرسه از سوى جامعه تعليمات اسلامى اشاره كرد . (43) حاصل سخن اينكه آيت الله بروجردى به كارى دستيازيد كه مىتوان آنرا كادرسازى ناميد . وى اين كار را در حوزه با تربيتشاگردانى دانشور بدون واسطه به انجام رساند . (44) بدين ترتيب آيت الله بروجردى ميراث عظيمى از خود بجاى گذاشت . اين ميراث كه در درون جامعه و در بين اقشار مختلف ريشه دواند، ميراثى ماندگار و مستقل از دولتبود . توده مومنين مذهبى به اين ميراث فخر مىفروختند . اقشار مختلف ثروتمند با جان و دل براى عظمت اين ميراث وجوه شرعيه خود را مىپرداختند . اين ميراث بتدريج در عمق روستاها و نواحى دوردست توسعه يافت . رشد تدريجى اين شبكه هرچند از چشم هيات حاكمه بدور نبود ولى از آنجا كه رويكرد عمومى آيت الله بروجردى دورى از سياستبود . نظام حاكم خطر جدى از ناحيه رشد اين شبكه احساس نمىكرد . بناى تعامل آن مرحوم و حاكميت در عدم مداخله گذاشته شده بود . همانطور كه ايشان در كمتر شرايطى حاضر به مقابله و مخالفتبا رژيم بود، متقابلا نظام حاكم هم سعى داشت احترام ايشان را محفوظ و حتىالمقدور موجبات عدم رضايت ايشان را فراهم نكند . (45) در چنين زمينهيى رشد نهادهاى مذهبى به سهولت فراهم شد تا اينكه امام خمينى به آن روحى سياسى بخشيد . (46) و از قوه به فعل درآورد . امام به فراست از محصولى كه بذر آن توسط آيات حائرى و بروجردى كاشته شده بود، استفاده كرد . سازماندهى، استقلال و نفوذ آموزهها در عمق جامعه ميراثى غنى براى تحرك بخشيدن به روحانيون بود، كه امام از آنها بهره مىبرد . البته ناگفته نماند هرگونه اصرار ويژه بر ايجاد يك سازمان و تشكل خاص روحانيتبسان يك حزب بىمورد است . تشكلها و مبارزات روحانيت ايران خصلتى كمتر سازمان يافته داشت و همين ويژگى يك امتياز محسوب مىشد . زيرا اين خصومتباعث مىشد كه به رغم گستردگى زياد، اعضاى آن به آسانى قابل تشخيص نباشند . و در نهايت ميزان ضربهپذيرى آن را كمتر مىنمود . تعلق عمومى به جنبش بيشتر به طرفدارى از بينش اجتماعى و اصول اعتقادى خاصى مربوط مىشد كه در گرو اعتقادات شيعى و در تبعيت از مرجعيتخلاصه مىشد . (47) بر همين اساس مشاركت در فعاليتهاى سياسى مشروعيت مىيافت، در اين نگرش، ارتباطات افراد محتوى اسلامى داشته و مبارزه در آن جهت هدايت مىيافت، و حضور مردم نه به دعوت و درخواست كسى، بلكه خودجوش صورت مىگرفت . اينك روحانيتبصورت يك شيعه كه در سرتاسر كشور حضور داشت، مساجد، تكايا و مراكز متبركه و حتى منازل روحانيون پايگاه اين شبكه بود . حوزه علميه قم مكانى مقدس و در عين حال مركز ثقل اين مراكز متفرق تلقى مىشد . در اين حوزه هربار كه مبلغان به سراسر كشور عزيمتيافته و برمىگشتند، انديشهها و عملكردها را سنجيده و صيقل مىدادند و در اعزامهاى بعدى آن انديشهها را منتشر مىكردند . (48) سرنوشت مرجعيتبعد از آيت الله بروجردى
هم رحلت و هم تشييع جنازه آيت الله بروجردى نقطه عطفى در پى جست اهميت مرجعيت از نگاه بيرونى تلقى مىشد . رحلت آن مرحوم از لحاظ دغدغههايى كه اولياى نظام و ساير انديشمندان در انتخاب مرجع بعدى داشتند و تشييع جنازه ايشان نيز از جنبه آشكار شدن علقه و توجه مردم به مرجعيتبود . سخنان فراوانى در خاطرات، اسناد و مطبوعات - آن دوره - درخصوص بزرگترين مراسم تشييع جنازه يك عالم دينى تا آن زمان آمده است: جاده حد فاصل تهران - قم در روز مراسم و قبل از آغاز آن، خطى ممتد از حركت ماشينهايى بود كه عازم قم جهتشركت در مراسم بودند . گروهها، طبقات، اقشار و به خصوص هياتهاى مذهبى مختلفى از شهرهاى بروجرد، كرمانشاه، ملاير، همدان، مشهد، تبريز، لنگرود، تهران، زرند، مزلقان، رفسنجان، كرمان، يزد، اصفهان، اراك، قزوين، خرم آباد و ... به قم آمدند و قم سراسر شيون بود . (49) پيشاپيش اولياى شهر تدابير لازم براى تهيه نان، گوشت، خواروبار و مكانى براى [استراحت] واردين اتخاذ كرده بودند (50) از اين رو لازم مىنمود كه اولياى امور كشور قبل از اينكه در مقابل عمل انجام شده - انتخاب مرجع در حالت معمول و مرسوم پيشين - قرار بگيرند خود دستبه كار شده و در صورت ممكن با هدايت جريانات ابتكار عمل را بدستبگيرند . براى اين منظور رسانهها و تبليغات رسمى و غير رسمى كشور به مساله انتخاب مرجع جديد متمركز شد . در خاطرات يكى از طلاب آن دوره كه به خوبى فضاى تبليغاتى حاكم را تبيين مىكند، چنين آمده است: وسايل ارتباط جمعى به تفصيل اخبار و گزارشهاى مراسم رحلت و خاكسپارى و مجالس بعداز آن را منتشر مىكردند . جرايد كشور به معرفى مجتهدين واجد صلاحيت مرجعيتشيعه پرداخته بودند . مريدان و علاقمندان به هريك از مجتهدان سعى مىكردند، براى مرجع و مراد خود در روزنامهها بيشترين تبليغات را منعكس نمايند . خبرنگاران در قم، نجف، مشهد، شيراز و اصفهان از علما و مجتهدينى كه زمينه مرجعيت داشتند زندگينامه و عكس تهيه و منتشر مىكردند و به ترتيب اولويتى كه دستگاه در نظر داشتبه معرفى ايشان مىپرداختند . نام مراجع نجف اولويت داشت . آيات عظام سيد محسن حكيم، سيد عبدالهادى شيرازى، سيد محمود شاهرودى و سيد ابوالقاسم خويى و سيد عبدالله شيرازى در قم آيات عظام: گلپايگانى، شريعتمدارى، نجفى مرعشى، شيخ عبدالنبى عراقى و به صورت خيلى كوتاه و مختصر از امام خمينى نام برده مىشد، در تهران آيت الله خوانسارى، در مشهد آقايان ميلانى و قمى، در شيراز آقاى [بهاالدين] محلاتى و در اصفهان آقاى [عبدالرحيم] ارباب مطرح شدند . (51) به منظور بررسى مواضع و جمعبندى مطالب ابتدا رفتار هيات حاكمه را در قبال انتخاب مرجع مورد بازكاوى قرار مىدهيم تا از اين راه، زمينه پرداختن به نقش ساير جريانها فراهم گردد . اين جريان كه از مدتها پيش داعيه چيرگى بر مرجعيت را داشته و سعى مىكرد با انتخاب مرجع مورد نظر خود، از قدرت موازى مرجعيت در قبال قدرت رسمى حكوت بكاهد، بيشترين تكاپوهاى تبليغاتى را به راه انداخت . على رغم اينكه آيت الله بروجردى از دخالت در امور سياسى خوددارى مىكرد چنين به نظر مىرسد كه تمركز مرجعيت و اقتدار معنوى ايشان هيات حاكمه را از اتخاذ و عمل به بسيارى از تصميمات و مصوباتى كه به نوعى پاى احكام شريعتبه ميان مىآورد منصرف مىسازد . از جمله اين تصميمات مىتوان عدم به اجراى قانون اصلاحات ارضى اشاره كرد . آيت الله بروجردى مخالفتخود را با آن قانون بخاطر عدم موافقت آن با قوانين ديانت مقدسه اسلام (52) مىدانست و شاه در يكى از سخنان خود ضمن تاييد مخالفتبروجردى به صراحت مىگويد: ما حتى تا زمانى كه او [آيت الله بروجردى] زنده بود، اصلاحات ارضى را به تاخير انداختيم، چون مىدانستيم كه آن را تاييد نخواهد كرد (53) به طور يقين اينك شاه و هيات حاكمه مترصد فرصتى بودند كه بعد از رحلت وى - با خيال راحت قانون مذكور و قوانين مشابه ديگر را اجرا كنند و اينك آن فرصتبدست آمده بود . اما پيش ا ز آن لازم مىنمود كه نگذارند آيت الله بروجردى ديگرى قد علم كند . از اين رو نظام حتى تكاپوهايى از يك سال قبل از رحلت ايشان براى انتخاب مرجع مطلوب نظر خود، انجام مىداد براى اين منظور بخشى از نيروهاى امنيتى برجسته ساواك از اواخر سال 1338 ماموريت مىيابند كه با سنجش افكارعمومى، ميزان نفوذ مراجع و چارهجويى براى انتخاب مرجع جديد را با ارائه راهكارهاى عملى در دستور كار خود قرار دهند . در پى فعاليت اين گروه، گزارش تفصيلى تهيه و در 14/1/1339 ارائه گرديد . (54) در اين گزارش كه با مقدمهاى درخصوص مكتب جعفرى شروع مىشود . لزوم حمايتشاه از آن با توجه به موقعيت آيت الله بروجردى مطرح و پيشنهاد ايرانى بودن مرجع منتخب جهت فراهم بودن زمينه لازم براى نزديكى بيشتر شاه با آن ارائه شده است . لذا على رغم آنكه با سنجش افكار روحانيون، مراجع نجف (حكيم، شاهرودى و شيرازى) بيشترين قابليت مرجعيت را داشتند ولى در پيشنهاد خود يكى از مراجع سه گانه قم (خمينى، شريعتمدارى و نجفى مرعشى) را طرح مىكنند و راهكارهاى عملى ذيل را براى حمايت از يكى از مراجع مذكور ارائه مىدهند: 1 - ديدار مرجع منتخب با شاه و انعكاس وسيع تبليغى آن 2 - تكريم و استقبال از وى در مشهد و تهران 3 - دعا به وى بعد از شاه و بروجردى توسط وعاظ 4 - تجزيه و تحليل شخصيت وى توسط رسانهها و محافل مذهبى و غيره . به دنبال بررسى اين پيشنهاد، مديريت كل سوم ساواك (امنيت داخلى) طى دستورالعملى خواستار تهيه سوابق و موقعيت مراجع مذكور به اضافه آيت الله حكيم را صادر كرده در گزارش تهيه شده آيات مذكور به ترتيب و خصوصيات ذيل معرفى شدهاند: 1 . آيت الله حكيم: شايعه پيشوايى وى بعد از بروجردى بيشتر بوده و دولت عراق نيز از مرجعيت وى حمايت مىكند 2 . آيت الله شريعتمدارى: در بين آذربايجانيها نفوذ دارد 3 . آيت الله مرعشى نجفى: طرفدار دولت است 4 . آيت الله خمينى: از مخالفين كمونيزم بوده و علاقمند به عوامل اجتماعى مىباشد (55) از عملكرد بعدى هيات حاكمه چنين مىتوان نتيجه گرفت كه پيشنهاد مذكور مورد موافقت اولياى امور قرار نگرفته است . لذا شاه به ارسال تلگراف تسليت رحلت آيت الله بروجردى به آيت الله حكيم در نجف اقدام كرد . ولى گويا در همان حال دغدغه اولياى امور همچنان بجاى خود باقى ماند . زيرا سند ديگرى مربوط به همان روزها نشان مىدهد كه رياستساواك در دستورالعملى به ساواك قم درخواست نمود: بدون كوچكترين تظاهر با بررسى كامل تعيين نمائيد كه در حال حاضر توجه روحانيون و قاطبه اهالى منطقه آن ساواك به كداميك از روحانيون فعلى مقيم قم مىباشد . (56) افزون بر اين اگر جوابيه آيت الله حكيم در پاسخ تلگراف مذكور كه فرمودند: در ايران هم مرجعيت و مراجع بزرگوار وجود دارند (57) صحيح باشد، از ناكامى نظام براى دستيابى به هدف مورد نظر حكايت كرده و اتخاذ راهكارهاى ديگر را براى آنان اجتناب ناپذير ساخت . در واقع شاه با تلگراف مذكور تمايل خود را نه تنها در ايران نبودن بلكه ايرانى نبودن مرجع تقليد منتخب نشان داده است . (58) به هرحال اقدام شاه از دو منظر قابل تامل است . اول اينكه اولياى نظام از سياست نزديكى به مرجعيت به سياست در فاصله گرفتن از مرجعيت روى آوردند . دوم اينكه از منظر افكارعمومى و به خصوص روحانيون و طلاب نوگرا، اقدام شاه به عنوان پادشاه تنها كشور شيعى جهان در انتقال مرجعيت از ايران به كشور ديگر، عمل آگاهانه و مصحلت جويانه به منظور تضعيف مرجعيت ايران و حوزه علميه قم و به سخن ديگر در رتبه دوم قرار دادن آن حوزه بعد از حوزه علميه نجف تلقى كرده و از اينرو اقدام حكومتبازتاب منفى در افكار توده مومنين و دينداران كشور در پى داشت . (59) و برخى از روحانيون به انجام فعاليتهايى براى خنثى كردن اين توطئه پرداختند . طرفه آنكه نه تنها از اقدام حكومت استقبالى نشد بلكه باعث تضعيف موقعيت آيت الله حكيم در ايران گرديد و به تعبير روشنتر، اقدام شاه سبب شدكه قم دوباره جان گرفت . چون آن آدم [شاه] طورى بود كه به هركس تلگراف مىكرد آن را از نظر مرجعيتساقط مىكرد، پس حكيم گرچه از نظر مرجعيت از همه اينها جلوتر بود اما مرجعيتش در ايران قوت نگرفت . پس قم به اصطلاح امكان پيدا كرد كه رشد كند (60) در همين راستا، همچنين پيشنهاد جانشينى آيت الله بروجردى، از سوى شاه به آيت الله ميلانى در مشهد با اعلام ارائه همه نوع كمكهاى لازم مادى و تبليغى جهت تثبيت مرجعيت ميلانى، قابل تامل به نظر مىرسد . (61) بدنبال بدبينى عامه مردم ايران به آيت الله حكيم، توجه آنها به آيات سيد عبدالهادى شيرازى و سپس سيد محمود شاهرودى جلب گرديد . (62) البته با شكست طرحهاى نظام و بدنبال اولويت عبدالهادى شيرازى به محسن حكيم در ميان روحانيون ايران و به تبع مردم ايران - اولياى كشور از آن نيز استقبال كردند . اقبال آنان بخاطر اينكه تصور مىكردند آيت الله شيرازى نابيناست و در نتيجه يك مرجع قدرتمند نخواهد شد، ناشى مىشد . گويا در همان حال استراتژى ايجاد يك حالت ملوك الطوايفى در حوزه [قم] را نيز دنبال مىكردند تا ميان آياتى كه در قم احتمال مرجعيت آنان مىرفت تفرقه ايجاد كنند و به اهداف خود برسند (63) و تا حدودى نيز با پيشگام شدن آيات گلپايگانى، شريعتمدارى و نجفى مرعشى براى احراز مرجعيت و در نتيجه رقابتبين آنان به اهداف خود دستيافتند . در اين منازعه مقدسين به گلپايگانى و خوانسارى، آذربايجانيها به شريعتمدارى و قمىها به نجفى مرعشى روى آوردند . (64) با اين همه تاكيد بر اتخاذ يك موضع واحد و منسجم در تصميمگيريهاى اولياى امور نظام دشوار به نظر مىرسيد . اسناد و گزارشها و خاطرات باقيمانده بيانگر سردرگمى آنان در اين زمينه مىباشد . يكى از ابلاغيههاى وزارت كشور به استاندارى فارس . (65) دستور فراهم آوردن زمينههاى لازم براى جانشينى آيت الله خوانسارى، علىرغم دستور شهربانى كل كشور به شهربانى آن استان مبنى بر تبليغ براى مرجعيت آيت الله حكيم، حكايت از اختلاف نظر بين مراجع رسمى و مسئول نظام مىنمايد . ناگفته پيداست . فرض ارسال چنين ابلاغيههايى براى ساير استانداريها و يا شهربانيهاى استان نشان عمق شكاف و يا برخى مصالح نهان مىباشد . چنانچه در سندى ديگر كه موضوع آن درخصوص پرداختشهريه طلاب بعد از رحلت آيت الله بروجردى مىباشد، آمده است: آيت الله بهبهانى در نظر دارد خوانسارى را در قم فرستاده و دستگاهى شبيه بروجردى تشكيل نمايد . (66) در همين ارتباط همچنين مخالفتساواك استان فارس از انتقال مرجعيت از ايران به دليل عدم توان نفوذ و كنترل توسط دولت ايران و زيان مادى آن - بخاطر ارسال وجوه شرعيه از ايران براى مراجع عراق - نيز قابل توجه مىباشد . ساواك مذكور ضمن تشريح فضا و افكار عمومى شيراز ، گزارش نموده كه انتخاب آيت الله حكيم موجب رواج شايعهاى گرديده و آن اينكه مردم آن انتخاب را به عنوان مصحلتسياسى به منظور بهبود روابط ايران و عراق - كه مرجعيت آيت الله حكيم را به رسميت مىشناخت - دانسته، در حالى كه افكار عمومى و توده مومنين مذهبى ايران تمايلى به مرجعيتيك عرب ندارند و مايل به انتخاب مرجع ايرانى، حتى از حوزه علميه نجف مىباشند . (67) شايد اوج دغدغههاى هيات حاكمه را در ظهور مرجعيتى كه اگرچند در ابتدا همچون آيت الله بروجردى تمركز مرجعيت عامه شيعيان را نداشت، بلكه بىپروا تر از او و ساير مراجع حاضر بود، بتوان بيان كرد . آيت الله خمينى همان كس بود كه اگر اندك تصورى بر مرجعيت او وجود داشت، ولى هرگز شناختى از ايدهها و آموزههاى وى وجود نداشت . دستگاه امنيتى نظام همان قدر توان داشت كه او را تندخو، عصبانى (68) و از مخالفين كمونيزم و علاقمند به عوامل اجتماعى معرفى كند . شاه هنگامى از ناكارآمدى سيستم امنيتى خود مطلع شد كه در مكالمهاى با آيت الله بهبهانى با غرور از وى سوال كرد: حالا مراجع بعدى چه كسانى هستند؟ آيت الله كه در خاطراتش خدمات پيشين خود را به سلطنت مرور مىكرد ناگاه از سرخشم فرياد برآورد: آنها را ما معرفى كرديم ولى خمينى را امام زمان . (69) اما سرنوشت اداره حوزه علميه قم و به خصوص پرداختشهريه طلاب نيز بعد از رحلت آيت الله بروجردى، از آنجاكه كسانىكه متولى اين خدمات گرديدند، به گونهاى جانشين آيت الله متوفا تلقى مىشوند، قابل بررسى مىباشد . خوشبختانه اهميت مرجعيتبراى نظام كه باعث اهتمام به تهيه گزارش و بررسى آنها شده - براى پژوهشگران، گزارشهاى لحظه به لحظه ساواك و خاطرات طلاب دستاندركار از تحولات قم كه در ماههاى بعدى نيز تداوم يافت، اسناد گرانبهائى را بجاى گذاشته است . از اينرو هرچه به وقايع بعدى و به خصوص آغاز نهضت امام نزديك مىشويم حجم اسناد بيشتر مىگردد . به هر حال از خاطرات يكى از روحانيون آن دوره برمىآيد كه بعد از رحلت آيت الله بروجردى، جلسهاى با حضور علماى بزرگ قم در منزل آيت الله مرتضى حائرى تشكيل و تصميم گرفته شد كه نيمى از شهريه پرداختى آيت الله بروجردى كه مبلغى در حدود 75 هزار تومان بالغ مىشد، آيت الله گلپايگانى و نيم ديگر را آيت الله شريعتمدارى بپردازند . همچنين آيت الله نجفى مرعشى نيز مهرنان طلاب را تقبل نمودند . (70) البته در يكى از خاطرات باقميانده ديگر، جلسه مذكور به اهتمام آيت الله بهبهانى و در بيت مرحوم بروجردى ذكر گرديده است . براساس اين گزارش، آيت الله بهبهانى در روز هفتم رحلتبروجردى، تمامى كسانى كه در مظان مرجعيتبودند و جزو بزرگان قم محسوب مىشدند نظير آيات خمينى، حائرى، گلپايگانى، نجفى مرعشى، شريعتمدارى، محقق داماد، زنجانى، لنگرودى، كمالوند از خرم آباد را دعوت و بعد از تشكيل جلسه خطاب به حاضرين گفت: اين حوزه را بعد از آقاى بروجردى آقايان بايد اداره كنند سپس بعد از تقبل پرداختشهريه طلاب و اداره حوزه توسط آيات گلپايگانى و شريعتمدارى، (71) امام خطاب به حاضرين گفت: من درس حوزه را تقبل مىكنم و هيچ كارى به شوونات مرجعيت ندارم . (72) گزارشهاى پراكنده ساواك نيز اين مطالب را تاييد مىكنند . در تلخيصى از يكى از آن گزارشها مربوط به تاريخ 2/3/1340 چنين آمده است كه عوامل پرداختشهريه دومين ماه حوزه علميه قم به قرار ذيل بوده است: 1 . توسط آيت الله خمينى مبلغى در حدود دويست هزار ريال به بعضى از طلاب پرداخت گرديد . (73) 2 . آيت الله نجفى نان حوزه را تامين و مهر آنها را تقسيم نموده است 3 . آيت الله خوانسارى امام جماعت مسجد جامع سيد عزيزالله واقع در بازار تهران مبلغ قابل توجهى توسط حاج سيد محمدحسين، تاجر بازار و دانش، متصدى كتابخانه مسجد اعظم و داماد آقاى خوانسارى به قم ارسال و طبق دفاتر مرحوم بروجردى با مبلغ 50 ريال اضافه به هر طلبه پرداخت مىنمايد محل پرداخت هم در مدرسه خان بود . (74) مرجعيت امام خمينى
در چنين شرايطى بود كه گروهى از روحانيون نوگرا كه در اين بحث از آنان به عنوان اقليت نوگرا نام مىبريم در انديشه سازمان دادن يك نهضت چارهجويى مىكردند . غالب افراد اين گروه از شاگردان كلاسهاى درس فقه امام خمينى بودند و انديشههاى خود را از ايشان الهام گرفته بودند . (75) مشخصه بارز كلاسهاى امام در اين دوران توانائى او در ارتباط دادن فقه با عرفان و ملاحظات سياسى بود . به هرحال فرصت طلايى براى اقليت نوگرا بعد از رحلت آيتالله بروجردى حاصل شد . از اين دوره بود كه آنان به مبارزه مستقيم با رژيم پهلوى روى آوردند (76) عاملى كه به عزم آنها براى تداوم رويكرد سياسى يارى رساند، تجربه مرجعيت و فراهم آمدن شرايطى بود كه آنان بتوانند براى نيل به اهدافشان از وجود مرجعيتسياسى امام خمينى در تعاملى دوسويه سود برند . اقليت نوگرا هرچند از نظر سنى، جوانان و ميانسالان خود را تشكيل مىدادند و چون جزو نيروهاى عادى يا ميانى حوزه بودند و در سطح مرجعيت در حوزه كسى آنان را همراهى نمىكرد، مشكل مشروعيت داشتند . زيرا به آنان گفته مىشد كه جوان و كمتبحر در دانش فقهى هستند، لذا پيدا شدن عالمى كه در پس او سنگر بگيرند به آنان مشروعيت مىداد، اين اقليتبراى افزايش بازدهى خود در برابر دو نيرو كثريتسنتى و اقليت دولتى، ناچار از سازماندهى و انسجام بود و چند صباحى بعد با تشكيل جامعه مدرسين حوزه علميه قم جلوه بيشترى يافتند . (77) رحلت آيتالله بروجردى و نبودن مرجع اعلم در ميان مراجع قم، شرايطى را فراهم آورد كه مراجع متعدد حوزه علىرغم ديدگاههاى مختلف مطرح شوند و انديشهها و عملكرد آنها مورد ارزيابى جامعه قرار گيرد . از آنجا كه هيچكدام از آنان در موقعيتى قرار نداشتند كه جانشين بلافصل و بلامنازع آيتالله بروجردى شوند، لذا مرجعيت متمركز آن دوره به سوى مرجعيت غيرمتمركز پيش رفت، چنين به نظر مىرسد كه ادعاى اعلميت توسط هر يك از مراجع مذكور با پاسخ منفى افكار عمومى بخشى از دينداران سنتى يا نوگرا مواجه مىگرديد . عواملى كه به اين شرايط دامن مىزد صرفنظر از افزايش ذهنيات و ديدگاههاى محلى و قومى در حمايت از مراجع خاص كه بعضا با تحريكات حكومت همراه بود، مىتوان به افزايش تنوعات فكرى در جامعه اشاره كرد . در افزايش پيچيدگيهاى زندگى اجتماعى و اقتصادى، مراجع را در مخمصه پاسخگوئى به انواع سوالات قرار مىداد كه مقلدانشان مطرح مىساختند و در واقع جوابگويى به آنها احتياج به خبرويتخاص و دانش تخصصى داشت . در چنين اوضاع و احوالى هيچ عالمى كه از حرمت و حيثيت متنابعى برخوردار بود، نمىتوانست در جنب همگنان خود ادعاى اعلميت داشته باشد . (78) به تعبير ديگر با رحلت آيتالله بروجردى، گفتمان تثبيتشده آن مرحوم از هم پاشيد . البته اين سخن به مفهوم آن نيست كه افرادى مستقيما و علنا در قبال رويكرد ايشان موضعگيرى نمايند، بلكه به مفهوم اين است كه گفتمان مذكور مورد چالش قرار گرفت و مراجع مختلف در حد ميدان درك و اجتهاد خود رويكردهاى گوناگونى در پيش گرفتند و طيفهاى مختلف دينداران جامعه نيز به تناسب فهم و علايق خود به مراجع موردنظر خود روى آوردند . مفهوم اين تحليل زمانى اهميت مىيابد كه متوجه باشيم امام خمينى در دوران حيات آيتالله بروجردى علىرغم انديشههاى اصلاحى خود، به منظور حفظ اقتدار و وحدت مرجعيت، تسليم نظرات و عملكرد آيتالله بروجردى بود، تا اينكه با رحلت آن مرحوم فرصتى براى ابراز انديشههايش در سطح وسيعترى بدست آورد . البته ساير مراجع مطرح حوزه نيز چنين كردند . حال مىتوان علل ناكامى تلاشهائى كه براى حفظ تمركز مرجعيت صورت مىگرفت را تبيين نمود . در مباحث پيشين برخى از جرياناتى كه براى حفظ تمركز مرجعيت در مراجع خاص تلاش مىكردند را برشمرديم، اشاره شد كه در نهايت، تقبل اداره حوزه علميه قم توسط آقاى شريعتمدارى و گلپايگانى مسئله جانشين آيتالله بروجردى، موقتا خاتمه يافت . اما مجددا در آن روزها شايعاتى براى مطرح كردن آيتالله گلپايگانى با ادعاى ارجاع احتياطهاى آيتالله بروجردى، به گلپايگانى پخش شده بود و بر اساس اين شايعه مقلدين آن مرحوم مىتوانستند با بقا بر ميت در مسايل و فتاواى احتياطى وى به مجتهد زنده يعنى آيتالله گلپايگانى مراجعه كنند . يكى از طلاب آن دوره حوزه علميه منشا اين شايعه را دو عامل مىداند: اول اينكه آيتالله گلپايگانى همانند استادش شيخ عبدالكريم، آدم محتاطى بود و بدين علتبا بيت و منش احتياطآميز آيتالله بروجردى قرابتبيشترى داشت و دوم اينكه افكار راديكال امام خمينى با اطرافيان آيتالله بروجردى همخوانى نداشت (79) و از اين رو زمينه براى تثبيت و تمركز مرجعيت گلپايگانى و در نتيجه تداوم رويكرد احتياطآميز آيتالله بروجردى و طرد انديشهها امام خمينى فراهم مىگرديد . گو اينكه تلاشهاى متعدد ديگرى نيز براى تمركز مرجعيت در مراجع ديگر از جمله آيتالله خوانسارى از سوى برخى علما از جمله امام خمينى بعمل آمد امام براى حفظ تمركز قدرت در يك مرجع به عنوان يك قدرت متشكل جهت مقابله با نظام و اينكه خودشان را از منازعه مرجعيت كنار كشيدند، پيشنهاد كردند كه همه علما بروند . آقاى خوانسارى از تهران به قم آورده و مرجعيت را بدو محول كنند . اين انتخاب از دو وجه مقبول مىنمود يكى اينكه آيتالله خوانسارى از نظر تقوا و زهد و اعلميت موردقبول بود . دوم اينكه با انتخاب ايشان، شائبه مسائل شخصى هم [در رقابتبين مراجع] به هيچوجه نمىرفت . ولى پيشنهاد امام پذيرفته نشد و قرار شد زعيم حوزه از ميان مراجع خود حوزه انتخاب شود . (80) البته يكى از روحانيون آن عصر، پيشنهاد مذكور را نه از طرف امام بلكه از طرف آيتالله شيخ مرتضى حائرى مىداند، و هدف طرح كردن آيتالله خوانسارى را نيز رفع اختلافات بين مراجع دانسته و اضافه كرده است: اين طرح با مخالفتسرسختانه عدهاى در نطفه خفه شد . (81) حال اگر اين پيشنهادات را با توجه به نظريات و روحيات آن دو مرجع مورد بازكاوى قرار دهيم و با اين سخن يكى ديگر از طلاب آن دوره ارزيابى كنيم كه در جريان تجزبه مرجعيت كه نظام هم آن را تبليغ مىكرد، خشك مقدسين به گلپايگانى و خوانسارى روى آوردند . (82) و همچنين اگر مخالفت علنى و جدى آيتالله گلپايگانى را با كتاب شهيد جاويد به آن بيفزائيم (83) ، كتابى كه از نظر مولف آن عيب كتاب اين بود كه براى تشكيل حكومت اسلامى به پيروى از امام حسين راه را نشان مىداد (84) ، مىتوان نتيجه گرفت كه در صورت به كرسى نشاندن هر يك از دو نظر مذكور، روند دورى از سياست آيتالله بروجردى تداوم مىيافت . و اين همان آرزويى بود كه هيات حاكمه آن را مىخواست . البته نيازى به گفتن ندارد كه هدف پيشنهاددهندگان اين نبود . و ناگفته پيداست كه شرايط زمانى اجازه پذيرفتن عمدى اين پيشنهادات را نداد . اگرچه مىتوان برخى نقاط ضعف و منفى براى عدم تمركز مرجعيتبرشمرد، از جمله: تداوم اختلافات مراجع و تشديد آنها توسط برخى عوام و سيستم امنيتى نظام حاكم و در نتيجه كاهش اقتدار معنوى مرجعيت، ولى چنين به نظر مىرسد كه تجربه مرجعيت، فرصتى براى ابرازنظر و انديشههاى هر يك از مراجع را فراهم آورد و در چنين فضايى، نظرات و ايدههاى امام خمينى در تعامل با رويكرد روحانيون نوگرا فرصتبروز يافت و بعدها در مقابله با نظام حاكم و تشكيل حكومتبه منصفه ظهور رسيد . بلكه از همان ابتدا قابليت تعديل انديشههاى برخى مراجع ديگر را نيز بدست آورد و حمايتبرخى ديگر را نيز جلب كرد و برخلاف اين نظر كه اعتبار نهاد مرجعيت، هنگامى كه اين نهاد آن چنانكه بايد قيام 15 خرداد را حمايت و پشتيبانى نكرد در بوته ترديد افكند . (85) هم اكثريت مراجع از قيام مذكور حمايت لازم را بعمل آوردند و هم نهاد مرجعيت اعتبار يافت . اما نه آنگونه اعتبارى كه آن نهاد در هالهاى از قداست باقى بماند، بلكه از وجهى كه آن را مىتوان گام نهادن در عرصه سياست و اجتماع ناميد . به هرحال در چنين شرايطى طرح و تبليغ مرجعيت امام خمينى رسالتى بر دوش نوگرايان حوزه تلقى مىشد . ايندو از سالهاى ديرين در تعامل فكرى آموزههاى همديگر را شناخته و به اين باور رسيده بودند كه براى پياده كردن آنها گريزى از ايجاد يك بستر دينى مجتهد - مقلد وجود ندارد . از اينرو با تمام توان به تبليغ مرجعيت امام خمينى پرداختند . ناگفته پيداست كه صرف نظر از نيل به مرجعيت، امام در پرونده خود صفحات درخشانى از انديشههاى اصلاحگرى و مبارزاتى را ثبت كرده بود . اگر به طور اجمال به گذشته فكرى و رويكرد سياسى ايشان نگاهى افكنيم، چنين مىتوان نتيجه گرفت كه امام: 1 . در آغاز دهه 1320 با نگارش كتاب كشفالاسرار، گامى براى پاسخ به سياست ضددينى رضاشاه برداشت و در آن اشاراتى به گفتمان سياسى حكومت اسلامى نمود . 2 . در دهه 1330 در درسهاى فقهى خود براى شاگردان نوگراى خود بحث ولايت مجتهد را در مباحث اجتهاد در تقليد طرح كرد . 3 . در دهه 1340 نيز بعد از قيام 15 خرداد بر نفى صريح سلطنت و در اواخر همين دهه در نجف با طرح تفصيلى حكومت اسلامى . بنياد گفتمان سياسى خود را بنا نهاد . اما مرجعيت امام از پنجسال قبل از رحلت آيتالله بروجردى با تحرير فتاوائى كتاب عروةالوثقى و همچنين قبل از آن با نگارش حاشيه بر كتاب وسيلةالنجاة آيتالله سيدابوالحسن اصفهانى به عنوان رساله عمليه مطرح شده بود، (86) لكن اين تحريرات به زبان عربى بود و فقط اهل نظر كه خواهان نظرات فقهى امام بودند به آن حواشى مراجعه مىكردند . از سوى ديگر امام نيز حاضر نشده بودند علىرغم اينكه صاحب فتوا بودند، آن تحريرات را در قالب رساله خود منتشر كند . (87) البته امام آن سالها در ميان مراجع مطرح گمنام بود . علت اين مساله صرفنظر از روحيات ايشان، يكى آنكه آن روزها نشانه شهرت و عظمت مراجع اين بود كه در جاى مهمترى از حرم حضرت معصومه نماز جماعتبرگزار كنند يا امام جماعت مسجد معروفى باشند، امام خود را از اين مسايل دور مىكرد، دوم اينكه محل تدريس امام در مسجد سلماس كه نزديك حرم نبود برگزار مىشد . (88) اما به محض حصول شرايط مناسب، شاگردان امام تشخيص مىدادند كه تبليغ مرجعيت ايشان از دو جهت لازم است، از يك سو مقام علمى و جامعيت ايشان و از سوى ديگر لزوم رهبرى و قيام عليه شاه . از اينرو شاگردان و فضلاى ديگر حوزه بر خود لازم دانستند با اتخاذ تدابيرى براى اعلام مرجعيت ايشان، گامهايى بردارند . اين تكاپو زمانى جدى گرفته شد كه يكى از ياران امام، وقتى بعد از رحلت آيتالله بروجردى، از آيتالله كاشانى در خصوص مرجع پرسيده بود، وى امام خمينى را معرفى كرده بود . (89) لذا جمعى از شاگردان امام تصميم گرفتند طى يك برنامه منسجم وارد صحنه شده و براى مرجعيت امام تلاش نمايند . گام اول براى اين منظور، كسب اطلاع از داشتن رساله از سوى امام بود . وقتى از طريق آقا مصطفى خمينى، از نگارش حواشى امام بر عروةالوثقى و وسيلهالنجاة مطلع شدند، در بحبوبه تبليغاتى كه طرفداران هر يك از مراجع براى مرجعيت مرجع موردنظر خود انجام مىدادند، اين گروه نيز مصمم شدند كه از طريق مصاحبه با خبرنگاران دلايل مرجعيت امام را معرفى كنند، لذا طى نقشهاى وقتى خبرنگار روزنامه كيهان براى مصاحبه با طلاب و روحانيون وارد مدرسه فيضيه شد، محمد مهدى ربانى املشى خود را به خبرنگار مذكور رساند و به عنوان اولين مصاحبه شونده، مرجعيت امام را با ادله بسيار مطرح نمود . از اينرو اولين مرجع اعلام شده در روزنامه كيهان آن سالها، امام خمينى بود . (90) گام دوم اين بود كه امام را راضى به چاپ رساله نمايند . براى اين منظور، حدود صد نفر از شاگردان امام به محضر وى رفته و اعلام كردند كه: آقا ما مقلد شما هستيم و مىخواهيم كه رساله شما را داشته باشيم و براى ايشان تكليف شرعى درست كردند تا اجازه دهند رساله ايشان چاپ شود . با اين اصرار بود كه اجازه چاپ رساله را گرفتند . اين راسله كه اولين بار بنام نجاةالعباد به چاپ رسيد، توسط عدهاى از شاگردان امام تنظيم شده بود . براى اينكه كار چاپ رساله زودتر انجام شود . گروه مذكور نگارش آن را از روى حواشى امام بين چند نفر تقسيم كردند . (91) نوشتن رساله امام در شرايطى صورت مىگرفت كه در همان روزها هشتالىنه رساله از آيات عظام حكيم، خويى، شيرازى، شاهرودى، گلپايگانى، نجفى مرعشى، ميلانى و خوانسارى چاپ شده بود . (92) اما گام بعدى شاگردان امام براى تبليغ مرجعيت ايشان، جلب رضايت امام براى برگزارى مجلس ترحيم براى آيتالله بروجردى بود . از آنجا كه برگزارى چنين مجلسى دلالتى بر داعيه مرجعيت تلقى مىشد، امام از آن خوددارى مىكردند، ولى با اصرار شاگردان و يادآورى علايق ايشان به مرحوم بروجردى، بالاخره امام حاضر شد آخرين مجلس را برگزار نمايند . گام بعدى نيز شروع تبليغات بين روحانيون علاقمند به امام در تهران بود . اين مرحله نيز با نه دليلى كه توسط يكى از شاگردان امام مبنى بر اعلميت ايشان اقامه شده بود در منابر تهران عنوان گرديد . (93) آيتالله حسينعلى منتظرى يكى از شاگردان امام و از پيشقراولان مرجعيت ايشان بر سه امتياز ايشان بر سايرين در زمينههاى تبحر در اجتهاد، فلسفه و عرفان تاكيد داشت . (94) البته در اينجا به عنوان جمله معترضه ذكر كنيم كه گويا نظرات حجةالاسلام هاشمى رفسنجانى كه معتقد است چون بعد از رحلت آيتالله بروجردى، روحانيون حوزه علميه قم به آيتالله عبدالهادى شيرازى روى آوردند و بعد از درگذشت ايشان - يكسال بعد از بروجردى - شاگردان امام به تكاپو افتادند تا بيشتر به امام توجه شود و براى اين منظور در شهرهاى مختلف به فعاليت پرداختند . (95) صحيح به نظر نمىرسد . شايد منظور رفسنجانى رفع ترديد به اعلميت امام نسبتبه شيرازى باشد كه بعد از رحلت آيتالله شيرازى، نيز چنين شكى منتفى گرديده و فعاليتهاى طرفداران امام تشديد يافته است . در اين زمان بطور رسمى و علنى تبليغ مرجعيت امام از سوى شاگردان ايشان به عنوان يكى از رسالتهاى شرعى آنان درآمد . بتدريجبا پيش آمدن وقايعى كه مواضع سياسى امام آشكار مىشد، رويكرد به مرجعيتسياسى افزايش مىيافت، شاگردان امام با خاطره تجارب مبارزات آيات مدرس و كاشانى به فراست دريافته بودند كه در صورتى مبارزات سياسى در كشور از اقبال عمومى برخوردار خواهد شد كه در بستر دينى قرار گرفته و از آموزههاى شريعتبهره جويد . افزايش مقلدان امام بسان پذيرفتن عضويت در يك حزب سياسى تلقى مىشد كه در قالب آموزه دينى مجتهد - مقلد رنگ و جلاى مذهبى مىيافت و از اينرو مبارزات نيروها در قالب چنين بسترى مىتوانستبا بكارگيرى انگيزههاى دينى نظير شوق جهاد، شهادت ايثار، ظلمستيزى، فداكارى، عدالت و ... روح فداكارى را در افراد برانگيزاند . در چنين شرايطى براى بسيارى از دينداران نوانديش نسل جوان حوزوى و دانشگاهى و حتى بازماندگان جريانها و گرايشهاى ملى و مذهبى دهه قبل، انتخاب مرجع تقليد، صرفنظر از احراز ساير شرايط مرجعيت، توجه به مواضع سياسى وى در جامعه و در قبال هيات حاكمه، عامل مهمى به شمار مىرفت . چنين به نظر مىرسد، اقبال عمومى به مرجعيت امام، به خصوص همزمان با موضعگيرى قاطع وى در آغاز دهه چهل عليه بانيان و تصويبكنندگان لوايح خلاف مبانى شرع اسلام و قانون اساسى مشروطه از استقبال چشمگيرى برخوردار شده است . در واقع مرجعيت و طلاب نوگرا به يك تعامل رسيده بودند، طلاب مبارز به مرجعيتى نياز داشتند كه در پرتو رهبرى و حمايت وى به فعاليتهاى خود مشروعيتبخشند و مرجعيت نيز براى مبارزه و استمرار آن به نيروهايى نياز داشت كه آموزههاى انقلابى وى را در كشور تبليغ كنند . بر همين اساس عدهاى از خواص و طلاب حوزه علميه كه از سالهاى پيش نسبتبه امام ارادت داشتند و اغلب از شاگران امام بودند، راه افتادند در شهرستانها و امام را به عنوان يك عالم و مرجع تقليد و يك مرد بزرگ به مردم معرفى كردند . (96) از اين زمان كه بتدريج ماموران امنيتى ساواك به فعاليتهاى اين طلاب حساسيت پيدا كرده بودند، گزارش دادند كه اكثر طلاب جوان قم طرفدار خمينى هستند و تقليد غير او را حرام مىدانند . (97) از همين روى يكى از تحليلگران آن فعاليتها را زمينهساز نهضت امام معرفى كرد و معتقد است: زمينههاى نهضت را پيكهاى امام خمينى كه به شهرستانها مىرفتند، بوجود آوردند . پيكهايى كه از سوى امام به كاشان، تهران، اصفهان، كرمان و شهرهاى ديگر مىرفتند، اينها بودند كه مردم را به شور مىآوردند . (98) چنين به نظر مىرسد كه بدنبال گسترش دامنه تبليغات مذكور، در شهرهاى مختلف و پذيرش نسبى مرجعيت امام خمينى، ايشان به تدريج از آغاز سال 1341 نمايندگانى را براى امور حسبيه و شرعيه از جانب خود كه تصدى آن در زمان غيبت ولى عصر (عج) از مختصات فقيه جامعالشرايط است جهت اخذ سهم مبارك امام و صرف آن در اعاشه خودشان به نحو اقتصاد و صرف ثلث [در برخى اجازهنامه ربع و نصف نيز آمده است] براى ترويج ديانت مقدسه و ايصال بقيه را نزد حقير [امام خمينى] براى صرف در حوزه مباركه علميه (99) در شهرهاى مختلف معرفى كردهاند . بر اثر تبليغات و فعاليتهاى ياران امام از ميان گروههاى سياسى، نهضت آزادى، كه چندماهى از تاسيس آن نگذشته بود، علىرغم اينكه ابتدا به مرجعيت آيتالله شريعتمدارى تمايل داشتند، ولى بعد از طرح مرجعيت امام خمينى و به خصوص نقش فعال سياسى ايشان، به امام روى آوردند . (100) همچنين بر اساس اظهارات يكى از اعضاى كميته بازار جبهه ملى دوم كه از طرف دكتر كريم سنجابى (عضو شوراى مركزى جبهه ملى دوم) ماموريت مىيابد به قم عزيمت كرده و مرجع اعلم را مشخص و معرفى نمايد، بعد از استقبال گرم از وى توسط آيات شريعتمدارى، نجفى و مرعشى و گلپايگانى با دادن نهار، رساله و پول، با برخورد سرد امام مواجه شده و وقتى كه از ايشان رساله درخواست نموده، به وى گفته شد برويد از كتابفروشيها بخريد اين بود كه متوجه شدند اين سيد از نظر تقوا از ديگران باتقوىترند . وى اضافه مىكند كه عينا اين مسئله را آمدم و به آقاى سنجابى گفتم . (101) حال كه سخن به نهضت آزادى ايران رسيد، بىمناسبت نيست كه به اقدام درخور توجهى كه برخى از اعضاى اين تشكل نوبنياد با همكارى برخى از روحانيون نوانديش، براى چارهانديشى انتخاب مرجعيتبعد از رحلت آيتالله بروجردى نمودند، اشارهاى كنيم . نهضت، آزادى در ارديبهشت 1340 توسط آيتالله محمود طالقانى، مهندس مهدى بازرگان و دكتر يدالله سحابى تاسيس شد و در مرامنامه اين تشكل خود را مسلمان، ايرانى، تابع قانون اساسى و مصدقى ناميدند . اين گروه كه با اداره و نفوذ در بسيارى از تشكلهاى اسلامى در محيط دانشگاهها و در ميان تحصيلكردگان و روشنفكران مذهبى، جايگاهى درخور يافته بود . ضمن حفظ ارتباط و پيوند با مرجعيت، براى چارهانديشى تعيين مرجع با توجه به شرايط زمانى خاص به تشكيل جلساتى به اهتمام عدهاى از بانيان انجمنهاى اسلامى تهران و شهرستانها و وابستگان به دبيرخانه انجمنهاى اسلامى ايران در پاييز و زمستان 1340 اقدام نمودند . حاصل مباحث و نكتهسنجيهاى جلسات مذكور و تكاپوهاى بيرونى برخى ديگر از نوانديشان، تهيه و چاپ ده مقاله در كتابى بنام بحثى درباره مرجعيت و روحانيت گرديد . در مقدمه كتاب مذكور آمده است: مرجعيت علاوه بر جنبه آداب دينى فردى و جنبه اجتماعى، هم دينى و هم سياسى بسيار قوى در مملكت دارد و وزنهاى از وزنههاى آخرت و دنياى ماست . از طرف ديگر در توجه مخصوص و تكانى كه مقامات دولتى و سياسى به خود دادند، در تلگرافها و در مجلس تذكرها، در اصرار به اينكه [مرجعيت] از ايران به عراق منتقل شود و در بسيارى صرف پولها و تحريكات پشت پرده آنها ديده مىشود . (102) سه مقاله اول اين مجموعه كه داراى عناوين و مضامين يكسان و مكمل هم مىباشند، در خصوص اهميت مساله اجتهاد و تقليد، تبيين استدلالى و خاستگاه وجوب تقليد . راههاى تشخيص مجتهد عادل و اعلم (103) و لزوم هوشيارى در قبال نغمههاى ضد دين و مادى (104) و مزاياى عدم تقليد از ميت (105) نكاتى را اشاره كردهاند . استاد مطهرى در پايان مقاله خود پيشنهاد تخصصى شدن فقه و لزوم تقليد مردم از هر فقيه در همان تخصص موردنظر و لزوم همكارى و همفكرى بين انديشمندان طراز اول و صاحبنظران هر رشته را به منظور حصول به نظرات صحيح ارائه داده است . (106) در مقاله ديگر مهندس بازرگان، روحانيت را مرجع و ملجا مردم دانسته و با فراست از درك شرايط موجود و دستهاى پنهانى كه سعى در تعيين مرجع دارند هشدار مىدهد: بزرگترين اعراض و اعتراض مردم وقتى پيدا مىشود كه ببيند روحانيت و مرجعيت دانسته و ندانسته خداى ناكرده آلت دستسياستها يا حكومتهاى عامل، آنها و بطوركلى دستگاههاى دولتى جور و فساد گردد [كه در آن صورت] هيات حاكمه از ديانت و روحانيت ما به سود خود تاييد بگيرد (107) سپس در ادامه در مورد خصوصيات مرجع تقليد مىافزايد: آن مجتهد عاليقدر و مرجع تقليدى مورد انتظار و آرزوى ماست كه ولو به مقياس كوچكتر، مانند على هم عالم مطلع باشد، هم مرد ميدان مبارز، هم گوينده رشيد، هم مردمشناس مردمدار مردمبر، هم فعال نانآور، هم مدير و مدبر، هم پاكدامن پاكباخته خدا، كسى كه در كار دين و دنيا و امور نظرى و عملى هر دو بصير و رهبر باشد . (108) آيتالله محمود طالقانى نيز در مقالهاى ديگر از اين مجموعه ضمن رد وجوب تقليد از اعلم به دلايل عقلى و شرعى معتقد است: چون احتياجات و موضوعات تكليفى با وضع و كشور و ناحيه و طبقه و صنف با هم فرق دارد ... فقيه و مرجع هر طبقه متناسب با همانها باشد تا با مسائل و موضوعات مخصوص به خودشان ... بيشتر آشنا باشد . (109) سپس به دلايل ذيل پيشنهاد شوراى فتوائى را داده است: 1 . سنگينى مسئوليت تمركز مرجعيت در فتوا و غفلت از وضع زمان و گرفتاريهاى مسلمين 2 . احتمال نفوذ عوامل ناصالح و يا عمال سياستهاى حكومتبه نام معاونت و كمك به شريعت در اطراف مرجع 3 . خطر استبداد دينى تمركز و قطع پيوند مرجعيتبا مردم . سپس چگونگى كار شوراى مذكور را چنين بيان مىكند: شوراى فتوائى برپاستيك يا چند تن از علماى بزرگ و مورد قبول عامه، در يكى از مراكز علمى در هر ماه يا چند ماه تشكيل شده و مسائل اختلافى و موضوعات روز يا به اصطلاح روايت حوادث واقعه در شوراى مزبور مطرح گردد و از مجتهدين اطراف و شهرستانها دعوت شود تا موارد ابتلا و نظر خود را با دلايلى كه دارند ابراز نمايند . (110) آخرين مقاله اين مجموعه كه در ارتباط با بحث ما در اينجا مورد بررسى قرار مىگيرد . مقالهاى از سيدمرتضى جزايرى مىباشد . وى نيز در پيشنهادى مشابه پيشنهاد آيتالله طالقانى، طرح شوراى فتوائى را ارائه داده و چگونگى فعاليت و هدف از آن را اينگونه بيان كرده: افراد به جاى آنكه از شخص معتبر تقليد كرده و در مسايل دينى از نظريات و افكار فرد بخصوص پيروى كنند، مجمعى تشكيل شود كه در آن فقهاى مسلم عصر عضويت داشته و تك تك مسائل در آنجا مطرح شده، مورد سفرى علمى تمام گيرد و چون اتفاقنظر در تمام مسائل بين افراد ممكن نيست . شورا موظف باشد، نظر اكثريت را اعلام كند و بجاى آنكه در موارد فتواى اعلم ملاكعمل قرار داده شود در اين طرح نظر اكثريت عمل گشته و فتواى اكثريتبايد مورد عمل قرار گيرد (111) سپس ضمن علمى خواندن طرح بخاطر كاهش ضريب خطاى آن در مقايسه با پراكندگى مرجعيت، بازتاب اجتماعى آن را به شرح ذيل بيان مىكند: 1 . معضل تشخيص اعلميت كه بعضا با غرضورزيهايى همراه مىباشد رفع مىگردد 2 . جريان رقابت و مبارزه بين مراجع كه بعد از فوت هر مرجع ايجاد ايجاد مىشود كه دون شان روحانيت است را به تفاهم و همكارى تبديل مىكند 3 . مانع سؤاستفاده حكومتها و جريانات سياسى از تفرقه بين مراجع كه همراه با تقويتيا تضعيف آنان مىباشد، مىگردد 4 . وحدت و همكارى جمعى مراجع، نيرو و توان آنان را در راستاى اهداف دينى، اجتماعى، سياسى و ... مورد بهرهبردارى قرار مىدهد 5 . زمينهاى براى ابتكارات فكرى و طرح مسائل مختلف در شورا و انتخاب بهترين پيشنهاد و طرحها با شور و مشورت فراهم مىگردد 6 . زمينه تشكل و سازماندهى روحانيت را بيشتر از پيش فراهم مىكند . (112) چنانچه از تلخيص مباحثبرخى از مقالات كتاب مذكور برمىآيد نكته محورى و قابلتوجه بحث شوراى فتوا مىباشد . صرفنظر از قضاوت درباره قابليت و ضمانت اجرايى و يا علل و عوامل ناكامى با موفقيت چنين طرحى در ميان مراجع، آنچه كه از منظر عملكرد و نقش روحانيت مطرح است، دغدغههاى جمعى از انديشمندان كشور براى حل معضل مرجعيت و اهتمام آنان براى بازكاوى ابعاد و اشكال مختلف نهاد مرجعيت مىباشد . چنين به نظر مىرسد كه تكاپوها و پيشنهادهايى از اين نوع، بعدها با طرح مرجعيت امام خمينى و به خصوص با نقشآفرينى ايشان در عرصه سياست در جريانات منتهى به قيام 15 خرداد و تبعيد از ايران كه در تعامل با روحانيت نوگرا منجر به پذيرش تدريجى و عمومى مرجعيت و محوريت امام گرديد، رنگ باخته است . نكته آخر در تاييد رويكرد نهضت آزادى به مرجعيت امام، همين بس كه امام خمينى در فروردين 1357 به ابراهيم يزدى از مسوولين نهضت در خارج از كشور، اجازهنامه مجاز در خمسى از سهم امام (113) صادر كرده است . مجوزى كه به غير روحانيون به ندرت واگذار مىشود . نتيجهگيرى
از مجموعه بحث مرجعيت و نقش روحانيتبه نظر مىرسد كه روحانيت در تعامل با مرجعيت، نقش تعيينكنندهاى ايفا كردند . لذا براى نتيجهگيرى از سير روند تاريخى تعامل و مراحل تعيينكننده آن مىتوان به اختصار نكات ذيل را برشمرد . 1 . مرجعيت در روند تشكيل و تداوم آن سه مرحله عدم تمركز، تمركز و مجددا عدم تمركز را طى كرده است . 2 . مرحله تمركز از عصر شيخ انصارى (فوت 1281 ق) تا پايان عصر آيتالله بروجردى (فوت 1380 ق 1340 ش) بيش از يك قرن تداوم يافته است . 3 . عوامل تمركز مرجعيت در رشد تكنولوژى ارتباطى مدرن نظير تلگراف، تلفن، چاپ، وسايط نقليه و ... كه امكان تسهيل ارتباط بين دينداران و مرجع را فراهم آورد; ممكن شد . 4 . به همان سان رشد انديشههاى بشرى در جامعه تشيع و افزايش پيچيدگيهاى زندگى و ناتوانى يك مرجع از پاسخگويى به نيازها و سلايق دينى و فكرى و تخصصى شدن علوم، عدم تمركز مرجعيت را اجتنابناپذير كرد . 5 . به دنبال انتقال مرجعيت از نجف به قم كه در آخرين فرد مرحله تمركز تبلور يافت، حوزه علميه قم مركز ثقل مرجعيت قرار گرفت و از استقبال نظام به عنوان تنها كشور شيعه برخوردار شد . 6 . شرط ظاهرى نظام حاكم در حضور مرجعيت كل، پذيرش گفتمان و رفتار مداراآميز بين دو نهاد مرجعيت و سلطنت و تقسيم قدرت به معنوى و حكومتى ممكن شد . 7 . آشكار شدن اقتدار مرجعيت در ابعاد سياسى (اصلاحات ارضى)، اقتصادى (وجوه شرعيه) اجتماعى (تشييع جنازه بروجردى) و ... نظام را در پيشقدم شدن و بدست گرفتن ابتكار انتخاب مرجع رونق داد . 8 . ناكامى نظام در نيل به اهداف خود بخاطر عدم اعتماد دينداران به انتخاب حكومتى، ابتكار عمل در انتخاب مرجع بدست جريانات درون حوزوى افتاد . 9 . ارزيابى رويكرد تمركزگرايانه مرجعيتبعد از آيتالله بروجردى در حفظ اقتدار معنوى مرجعيت در هالهاى از قداست و احتمال تداوم رويكرد احتياطآميز مرحوم بروجردى ظاهر شد . 10 . ارزيابى رويكرد غيرمتمركز مرجعيتبعد از آيتالله بروجردى، ناظر بر تنوعات فكرى و تخصصى شدن امور و لزوم پاسخگويى به آنها قرار گرفت . 11 . شناسايى دو جريان سنتى و سياسى در روند غيرمتمركز شدن مرجعيت در جريان موضعگيريهاى مراجع مختلف عليه هيات حاكمه . 12 . همراهى اكراهآميز جريان سنتى با جريان سياسى مرجعيت و در نهايتبه انفعال كشيده شدن جريان سنتى بدنبال نشديد عملكرد هيات حاكمه عليه نهاد مذهب . 13 . نقش روحانيت اقليت نوگرا در تعامل با مرجعيتسياسى و پيشگامى آندو در عرصه سياست و اجتماع و پذيرفتن تدريجى گفتمان آنها در جامعه . 14 . تبليغ مرجعيت امام خمينى به عنوان يك رسالتبراى طيف عظيمى از نيروهاى اجتماعى نوگرا روحانى، دانشگاهى، بازارى و ... حاصل سخن اينكه تثبيت تدريجى و پذيرش مرجعيت امام خمينى از سوى تودههاى مومنين، به دنبال آشكار شدن قاطعيت ايشان در مقابله با هيات حاكمه، باعثشد كه علىرغم تبعيد 14 ساله از كشور و دورى از مردم . بخاطر داشتن مقلدين فراوان در كشور، با ارتباط معنوى مجتهد - مقلد، مرزهاى جغرافيايى را درهم شكسته و نه تنها با دو نام امام در جامعه زنده بماند بلكه ايشان توانستند با استفاده سياسى از اين بستر دينى و بسيج تودهها در نهايت پيروزى انقلاب را در 22 بهمن 1357 به ارمغان آورند . 1 . محمدحسين منظور الاجداد، مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست: اسناد و گزارشهايى از آيات عظام نائينى: اصفهانى، قمى، حائرى و بروجردى 1292 - 1339 ش، تهران، شيرازه، ص412 2 . حسن يوسفى اشكورى، حوزه و حكومت: بيستسال پس از ادغام (مصاحبه)، روزنامه نشاط، 12 ارديبهشت 1378، ش47، ص6 3 . محمدحسين منظورالاجداد، مرجعيت در عرصه سياست و ... ، ص2 4 . عبدالهادى حائرى، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران، اميركبير، 1364، ص82 5 . حميد عنايت، انديشههاى سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاالدين خرمشاهى، تهران، خوارزمى، 1372، ص279 6 . مرتضى مطهرى، مشكل اساسى در سازمان روحانيت (مقاله) از كتاب: بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، تهران، ركتسهامى انتشار، بىتا، ص181 7 . حامد الگار: دين و دولت در ايران، نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سرى، تهران، توس، 1369، ص42 8 . عبدالهادى حائرى، تشيع و مشروطيت و ... ، ص83 - 84 9 . ر . ك: هدايت جليلى، نهاد مرجعيت و قدرت سياسى، روزنامه ايران، 1 آذر 1377، ش1100، ص10 (طرح كلى بحث اقتدار مرجعيت از اين مقاله گرفته شده است) 10 . عبدالهادى حائرى، تشيع و مشروطيت و ... ، صص79 - 80 . به نقل از المكاسب، چاپ تبريز، 1334، ص153 11 . حامد الگار، دين و دولت در ايران و ... ص33 12 . محمد مسجدجامعى . زمينههاى تفكر سياسى در قلمرو تشيع و تسنن، تهران، انتشارات الهدى، 1369، صص21 - 22 13 . عليرضا ازغندى، تاريخ تحولات سياسى و اجتماعى ايران، ج اول: تحولات اجتماعى 1320 - 1357، تهران، سمت، 1379، ص131 14 . عليرضا ازغندى، تاريخ تحولات سياسى ... ، ص132 15 . مرتضى مطهرى، مزايا و خدمات مرحوم آيت الله بروجردى (مقاله) از كتاب بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، تهران، شركتسهامى انتشار، بىتا، ص142 16 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامى، شماره بازيابى پرونده: 204، صص3 - 6 17 . عبدالوهاب فراتى، تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى: از مرجعيت امام خمينى تا تبعيد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1379، ص11 . سخن حجة الاسلام نعمت الله صالحى نجف آبادى 18 . آيت الله بدلا از ابداع رساله توضيح المسائل به زبان روز و ساده از سوى آيت الله بروجردى خبر داده است . رك: هفتاد سال خاطره از آيت الله حسين بدلا، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1378، ص153 . 19 . هوشنگ اميراحمدى، فرهنگ سياسى ايرانيان قسمتسوم، روزنامه نشاط، 15 فروردين 1378، ش26، ص6 . ضمنا قسمتهاى اول و دوم اين مقاله به ترتيب در شمارههاى 20 (23 اسفند 1377) و 22 (25 اسفند 1377) آن روزنامه درج شده است . 20 . محمدحسين منظور الاجداد، مرجعيت در عرصه سياست و ... ، صص479 - 482: اسناد شماره 54 و 55 و 56 21 . براى نمونه توجه خوانندگان را به مجموعه كتابهايى كه تحت عنوان ريشههاى انقلاب اسلامى براى تدريس درس عمومى به همين نام در دانشگاهها نوشته شدهاند، جلب مىكنيم . 22 . محمدحسين منظورالاجداد، مرجعيت در عرصه سياست و ... ، ص417 23 . محمدتقى فلسفى، خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفى، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1376، ص112 24 . ماهنامه حوزه، سال 8، شما 43 - 44، (فروردين ... تير 1370): ويژه سى امين سال درگذشت آيت الله بروجردى، ص52 - سخن آيت الله سلطانى طباطبائى 25 . قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج اول: زمينهها، تهران، مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، 1378، صص66 - 70 26 . همان، ص129 27 . همان، ص116 28 . عماد الدين فياضى، حاج شيخ عبدالكريم حائرى (موسس حوزه علميه قم)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1378، صص67 - 69 29 . مرتضى مطهرى مزايا و خدمات مررحوم آيت الله بروجردى (مقاله) از كتاب: بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، تهران، شركتسهامى انتشار، صص 245 - 249 30 . صحيفه امام، ج اول: (بيانات، پيامها، مصاحبهها، احكام، اجازات شرعى و نامههاى امام خمينى 1312 - آبان 1364)، صص448 و 512 31 . مجله آشفته، 12 بهمن 1334، ش2 . به نقل از: سيد جلال الدين مدنى، تاريخ سياسى معاصر ايران، ج 1، تهران، دفتر انتشارات اسلامى، 1361، ص363 32 . محمدصادق صادقى گيوى، خاطرات آيت الله خلخالى، تهران، نشر سايه، 1379، ص56 33 . صحيفه امام، ج1، (بيانات، پيامها و ... امام خمينى 1312 - آبان 1343)، صص46 - 76 و 94 و 99 و 125 - 132 و 448 - 512 34 . تصوير اين سند را جناب آقاى رحيم نيكبخت از سرمهر براى ارائه در اين پژوهش در اختيار نگارنده قرار داد . 35 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامى، پرونده امام خمينى، گزارشهاى شهربانى كل كشور، شماره بازيابى 661، كد 1/641، ص51 36 . براى اطلاعات بيشتر ر . ك: مسائل مالى و اقتصادى نظام حوزه قسمت اول، ماهنامه حوزه، سال 5، ش27، مرداد و شهريور 1367، قسمت دوم، همان، ش28 37 . حامدالگار، انقلاب اسلامى در ايران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، ص 38 . حميد عنايت، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهادالدين خرمشاهى، تهران، خوارزمى، 1372، ص279 39 . عبدالوهاب فراتى، تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى (از مرجعيت امام خمينى تا تبعيد)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1379، ص32 - سخن آيت الله مسعودى خمينى 40 . عليرضا ازغندى، تاريخ تحولات سياسى ... ، ص130 41 . عمادالدين فياضى، حاج شيخ عبدالكريم ... ، ص54 42 . براى اطلاع بيشتر از خدمات و نقش آيت الله بروجردى، رك: ماهنامه حوزه، سال 8، ش43 - 44 (ويژه سى امين سال درگذشت آيت الله بروجردى، فروردين - ارديبهشت - خرداد - تير 1370) 43 . على دوانى، زندگانى زعيم بزرگ تشيع آيت الله بروجردى، تهران، مطهر، 1371، صص243 - 242 44 . براى اطلاعات بيشتر ر . ك: تاريخچه مدارس جامه تعليمات اسلامى فصلنامه يار، سال 5، ش18، بهار 1369 45 . محمدحسين منظورالاجواد، مرجعيت در عرصه سياست و ... ، ص424 46 . سيد جلال الدين مدنى، تاريخ سياسى معاصر ... ، ص363 47 . افسانه نجم آبادى، بازگشتبه اسلام: از مدرنيسم به نظم اخلاقى (مقاله): ترجمه عباس كشاورز، فصلنامه متين، سال اول، ش1، زمستان 1377، ص371 48 . عليرضا رهبرى، عصر پهلوى به روايت اسناد، قم، دفتر نشر و پخش معارف، 1379، ص290 49 . اكبرهاشمى رفسنجانى، شهيد استاد مطهرى، آنطوركه من شناختم (مقاله) از: يادنامه استاد شهيد مرتضى مطهرى، به كوشش دكتر عبدالكريم سروش، تهران، سازمان انتشرات و آموزش انقلاب اسلامى، 1363، ص7 50 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به كوشش على باقرى، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامى، 1376، صص77، سخن على محمدى تاكندى 51 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامى، شماره بازيابى پرونده 202، ص24 52 . خاطرات حجةالاسلام سيد على اكبر محتشمى پور، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1376، ص167 53 . براى اطلاع از متن تلگراف رك: عليرضا زهيرى - عصر پهلوى به روايت ... ، ص197، تلگراف مذكور توسط آيت الله بروجردى به آيت الله بهبهانى در تهران جهت ابلاغ نظر وى به مقامات مسوول در تاريخ 25 شعبان 1379 صادر گرديده است . 54 . احسان نراقى، از كاخ شاه تا زندان اوين، ترجمه سعيد آذرى، تهران، موسسه خدمات فرهنگى رسا، 1373، ص 27 . 55 . قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 1: زمينهها . صص 178 - 180 . 56 . قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 1: زمينهها، صص 178 - 180 . 57 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامى، شماره بازيابى پرونده 202، ص 40، تاريخ سند مذكور روز 21/1/1340 مىباشد . 58 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 47 . سخن على محمد بشارتى . 59 . اين نكته نيز ناگفته نماند كه اجداد و خاندان آيتالله حكيم در اصل ايرانى بودند و سالهاى متمادى پيش به عراق مهاجرت كرده بودند، از اينرو طى چند نسل زندگى در عراق، در شرايط زمانى موردبحث، عرب تلقى مىشدند . 60 . رحيم روحبخش، چند شهرى بودن جنبشهاى معاصر ايران: بررسى قيام 15 خرداد، فصلنامه گفتگو، ش 29، پائيز 1379، ص 25 . 61 . انقلاب ايران به روايت راديو بىبىسى، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تهران، طرح نو، 1372، ص 109، سخن ابوالحسن بنىصدر . 62 . محمد مهدى عبدخدايى، خاطرات محمد مهدى عبدخدايى: مرورى بر تاريخچه فداييان اسلام، به كوشش مهدى حسينى، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1379، صص 283 - 284 . 63 . خاطرات حجةالاسلام على اكبر محتشمىپور، ... ، ص 81 . 64 . فصلنامه ياد، سال 3، ش 11، تابستان 1367، ص 48، سخن علىاكبر هاشمى رفسنجانى . 65 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ... ، ص 267، صخن عبدالمجيد معاديخواه . 66 . قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 1: زمينهها، ص 274 . 67 . همان، ص 330 . 68 . همان، صص 293 - 294 . 69 . اين كلمات در جوابيه يكى از سوالات متن بيوگرافى امام خمينى كه مربوط به روحيات وى مىباشد درج شده است . سند مورد اشاره مزين به قاب در ويترين يكى از تالارهاى مركز اسناد انقلاب اسلامى در معرض ديد مراجعهكنندگان قرار دارد . 70 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 78، سخن على محمدى تاكندى . 71 . خاطرات آيتالله خلخالى، ... ص 56 . 72 . تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى: از مرجعيت امام خمينى تا تبعيد، ... ص 18 سخن حسن طاهرى خرمآبادى . 73 . همان، ص 19، سخن احمد منتظرى قمى . 74 . همانطور كه در آخر بحث سيستم وكالت اشاره كرديم، گويا پرداخت مذكور از سوى امام، همان پولى مىباشد كه توسط حجتالاسلام على غيورى - ارسال گرديد . 75 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامى، شماره بازيابى پرونده 202، ص 33 . 76 . حامد الگار و ديگران، سلسله مذهبى و نيروهاى مذهبى به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، ص 304 . 77 . جميله كديور، تحول گفتمان سياسى شيعه در ايران، تهران، طرح نو، 1378، ص 408 . 78 . عمادالدين باقى، روحانيانى كه به نوگرايى دينى مىپيوندند، روزنامه نشاط، 28 تير 1378، ش 109، ص 7 . 79 . حميد عنايت، انديشههاى سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاالدين خرمشاهى، تهران، خوارزمى، 1372، ص 280 . 80 . تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى: از مرجعيت امام خمينى تا تبعيد، به كوشش عبدالوهاب فراتى، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1379، ص 18، سخن آيتالله احمد صابرى همدانى . 81 . تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى ... ، ص 20، سخن محمدرضا فاكر . 82 . فصلنامه ياد، سال 3، ش 11، تابستان 1367، ص 55، سخن على حجتى كرمانى . 83 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به كوشش على باقرى، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامى، 1376، ص 267، سخن عبدالمجيد معاديخواه . 84 . رك: بولتن نوبهاى شش ماهه سازمان اطلاعات و امنيت كشور: از 19/12/1350 تا 24/6/1350 از كتاب: ساواك و روحانيت، ج 1، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامى، 1371، ص 84 . 85 . نعمتالله صالحى نجفآبادى، توطئه شاه بر ضد امام خمينى، تهران، موسسه خدمات فرهنگى رسا، 1362، ص 73 . 86 . هدايت جليلى، نهاد مرجعيت و قدرت سياسى، روزنامه ايران، 1 آذر 1377، ش 1100، ص 10 . 87 . تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى، ... ، ص 22، سخن آيتالله محمدعلى گرامى . 88 . همان . سخن حجتالاسلام نعمتالله صالحى نجفآبادى . 89 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ... ، صص 135 - 136، سخن حجتالاسلام محمدحسن رحيميان . 90 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ... ، ص 179 - 180 . سخن آيتالله محمدصادق تهرانى . 91 . تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى ... ، ص 26، سخن آيتالله يوسف صانعى . 92 . دو هفتهنامه پيام انقلاب، سال 3، ش 78، 30 بهمن 1361، ص 30، سخن آيتالله محمدمهدى ربانى املشى . 93 . تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى، ... ، ص 30 . سخن حجةالاسلام سيداصغر ناظمزاده . 94 . تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى ... ، ص 27، سخن آيتالله يوسف صانعى . 95 . انقلاب ايران به روايت راديو بىبىسى، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تهران، طرح نو، 1372، صص 109 - 110 . 96 . فصلنامه ياد، سال 3، ش 11، تابستان 1367، ص 49 . 97 . خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، به كوشش على باقرى، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامى، 1375، ص 71، سخن على حجتى كرمانى . 98 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامى، شماره بازيابى پرونده 180، ص 130 . 99 . خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، ... ، ص 57، سخن على حجتى كرمانى . 100 . صحيفه امام: (بيانات، پيامها ... امام خمينى 1312 - 1343)، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378، ص 47 . بخشى از متن اجازهنامه صادق احسانبخش 17/2/40 . 101 . تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى، ... ص 31، سخن حجتالاسلام نعمتالله صالحى نجف آبادى . 102 . تحرير تاريخ شفاهى انقلاب اسلامى به روايت راديو بىبىسى، به كوشش ع . باقى، تهران، نشر تفكر، 1373، صص 149 - 150 . سخن حاج محمد شانهچى . 103 . بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، نوشته جمعى از دانشمندان، تهران، شركتسهامى انتشار، چاپ دوم، بىتا، مقدمه . 104 . محمدحسين علامه طباطبايى، اجتهاد و تقليد در اسلام و شيعه، (مقاله) از: بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، ... صص 11 - 22 . 105 . سيد ابوالفضل موسوى مجتهد زنجانى، شرايط وظايف مرجع، (مقاله) از: بحثى درباره مرجعيت و روحانيت: ... ، صص 25 - 33 . 106 . مرتضى مطهرى، اجتهاد در اسلام (مقاله) از: بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، ... ، صص 36 - 67 . 107 . همان، صص 61 - 63 . 108 . مهدى بازرگان، انتظارات مردم از مراجع (مقاله) از كتاب: بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، ... ، ص 115 . 109 . همان، ص 117 . 110 . آيتالله سيد محمود طالقانى، تمركز و عدم تمركز مرجعيت و فتوى (مقاله) از كتاب: بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، ... ، ص 203 - 206 . 111 . همان، صص 210 - 211 . 112 . سيد مرتضى جزايرى، تقليد اعلم يا شوراى فتوى (مقاله) از كتاب: بحثى درباره مرجعيت و روحانيت، ... ، ص 217 . 113 . همان، صص 226 - 230 . 114 . صحيفه امام، ج 1: (بيانات، پيامها، ... امام خمينى: 1312 - 1334)، ص 512 .