نيم نگاهى به انقلاب اسلامى و ريشههاى آن
سعيد جادرى مقدمه
موضوع ولايت فقيه فرصتى است كه راجع به برخى امور و مسائل مربوط به آن صحبتشود . ولايت فقيه از موضوعاتى است كه تصور آنها موجب تصديق مىشود و چندان به برهان احتياج ندارند . به اين معنى كه هركس عقايد و احكام اسلام را حتى اجمالا دريافته باشد، چون به ولايت فقيه برسد و آنرا به تصور درآورد، بيدرنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت و اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهى نمىشود و احتياج به استدلال پيدا كرده، علتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموما، و حوزههاى علميه خصوصا، مىباشد . اوضاع اجتماعى ما مسلمانان و وضع حوزههاى علميه ريشه تاريخى دارد . دلايل لزوم تشكيل حكومت
لزوم موسسات اجرايى
مجموعه قانون براى اصلاح جامعه كافى نيست . براى اينكه قانون مايه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجرائيه و مجرى احتياج دارد . به همين جهتخداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون، يعنى احكام شرع يك حكومت و دستگاه اجرائى و اداره مستقر كرده است . رسول اكرم (ص) در راس تشكيلات اجرائى و ادارى جامعه مسلمانان قرار داشت علاوه بر ابلاغ وحى و بيان و تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام به اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد در آن زمان مثلا به بيان قانون جز اكتفا نمىكرد بلكه در ضمن به اجراى آن مىپرداخت . پس از رسول اكرم (ص) خليفه همان مقام و وظيفه را دارد . رسول اكرم (ص) كه خليفه تعيين كرد فقط براى بيان عقايد و احكام نبود بلكه همچنين براى اجراى احكام و تنفيذ قوانين بود . اصولا قانون و نظامات اجتماعى مجرى لازم دارد . در همه كشورهاى عالم و هميشه اينطور است كه قانونگذارى به تنهايى نه فايده دارد و نه سعادت بشر را تامين مىكند . قوه مجريه است كه قوانين و احكام دادگاهها را اجرا مىكند و ثمره قوانين و احكام عادلانه دادگاهها را عايد مردم مىسازد . ولىامر متصدى قوه مجريه هم هست . سنت و رويه رسول اكرم
روش، سنت و رويه پيغمبر ا كرم (ص) دليل بر لزوم تشكيل حكومت است، زيرا: اولا خود تشكيل حكومت داد و تاريخ گواهى مىدهد كه تشكيل حكومت داد و به اجراى قوانين و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است، والى به اطراف مىفرستاده; به قضاوت مىنشسته و قاضى نصب مىفرمود; سفرايى به خارج و نزد روساى قبائل و پادشاهان روانه مىكرد . معاهده و پيمان مىبسته، جنگ را فرماندهى مىكرد . و خلاصه احكام حكومتى را به جريان مىانداخته است . ثانيا براى پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كرده است، چون خداوند براى جامعه پس از رسول اكرم (ص) حاكم تعيين مىكند، به اين معناست كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم (ص) نيز لازم است، و چون رسول اكرم (ص) با وصيتخويش فرمان الهى را ابلاغ مىنمايد، ضرورت تشكيل حكومت را نيز مىرساند . ضرورت استمرار اجراى احكام
بديهى است ضرورت احكام، كه تشكيل حكومت اسلامى رسول اكرم (ص) رالازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست و پس از رحلت رسول اكرم (ص) نيز ادامه دارد . طبق آيه شريفه، احكام اسلام محدود به زمان و مكانى نيست و تا ابد باقى و لازم الاجراست1 و تنها براى زمان رسول اكرم (ص) نيامده است تا پس از آن متروك شود، و ديگر حدود و قصاص يعنى قانون جزاى اسلام، اجرا نشود، يا انواع مالياتهاى مقرر گرفته نشود; يا دفاع از سرزمين و امت اسلام تعطيل گردد . اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل پذير يا منحصر و محدود به زمان و مكانى است، برخلاف ضروريات اعتقادى اسلام است . بنابراين، چون اجراى احكام پس از رسول اكرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مىيابد . بررسى نمونههايى از احكام اسلام
احكام مالى
مالياتهايى كه اسلام مقرر داشته و طرح بودجهاى كه ريخته نشان مىدهد نه تنها براى سد رمق فقرا و سادات فقير نيست; بلكه براى تشكيل حكومت و تامين مخارج ضرورى يك دولتبزرگ است: مثلا خمس يكى از درآمدهاى هنگفتى است كه به بيتالمال مىريزد و يكى از اقلام بودجه را تشكيل مىدهد . طبق مذهب ما، از تمام منافع كشاورزى، تجارت، منابع زيرزمينى و روى زمينى و به طور كلى از كليه منافع و عوايد، به طرز عادلانهاى [خمس و زكوة] گرفته مىشود . هرگاه خمس و زكوة درآمد كشورهاى اسلامى، يا تمام دنيا را - اگر تحت نظام اسلام درآيد - حساب كنيم، معلوم مىشود منظور از وضع چنين مالياتهايى فقط رفع احتياج سيد و روحانى نيست; بلكه منظور رفع نياز مالى تشكيلات بزرگ حكومتى است . احكام دفاع ملى
از طرف ديگر، احكامى كه راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تماميت اراضى و استقلال امت اسلام استبر لزوم تشكيل حكومت دلالت دارد مثلا اين حكم: واعدوا لهم ما استطعتم من قوة من رباط الخيل . 2 كه امر به تهيه و تدارك هرچه بيشتر نيروى مسلح و دفاعى به طور كلى است; و امر به آماده باش و مراقبت هميشگى در دوره صلح و آرامش . هرگاه مسلمانان به اين حكم عمل كرده و با تشكيل حكومت اسلامى به تداركات وسيع پرداخته، به حال آمادهباش كامل جنگى مىبودند، مشتى يهودى جرات نمىكردند سرزمينهاى ما را اشغال كنند مسجد اقصاى ما را خراب كنند و آتش بزنند و مردم نتوانند به اقدام فورى برخيزند . تمام اينها نتيجه اين است كه مسلمانان به اجراى احكام و حكم خدا برنخاسته و تشكيل حكومت صالح و لايق ندادهاند اگر حكومت كنندگان كشورهاى اسلامى نماينده مردم با ايمان و مجرى احكام اسلام مىبودند و اختلافات جزئى را كنار مىگذاشتند و متحد مىشدند، مشتى يهودى بدبخت كه عمال آمريكا و انگليس هستند نمىتوانستند اين كارها را بكنند . احكام احقاق حقوق و احكام جزائى
بسيارى از احكام، از قبيل ديات كه بايد گرفته شود و به صاحبانش داده شود، يا حدود و قصاصى كه بايد با نظر حاكم اسلامى اجرا شود، بدون برقرارى يك تشكيلات حكومتى تحقق نمىيابد . همه اين قوانين مربوط به سازمان دولت است; و جز قدرت حكومتى از عهده انجام اين امور برنمىآيد . طرز حكومت اسلامى
اختلاف آن با طرز ساير حكومتها
حكومت اسلامى هيچ يك از انواع حكومتهاى موجود نيست . استبدادى3 نيست، كه روش دولت مستبد و خود راى باشد; مال و جان مردم را به بازى بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند; هركس را ارادهاش تعلق گرفتبكشد، و هركس را خواست انعام كند، به هر كه خواست تيول بدهد و املاك و اموال ملت را به اين و آن ببخشد رسول اكرم (ص) و حضرت اميرالمومنين (ع) و ساير خلفا همچنين اختياراتى نداشتند . حكومت اسلامى نه استبدادى است و نه مطلقه4 بلكه مشروطه است . البته نه مشروطه5 به معناى متعارف فعلى آن تصويب قوانين تابع آرا اشخاص و اكثريتباشد . مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم (ص) معين شده است . مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود . از اين جهتحكومت اسلامى حكومت قانون الهى بر مردم است . شرايط زمامدار
شرايطى كه براى زمامدار ضرورى است، مستقيما ناشى از طبيعتحكومت اسلامى است . پس از شرايط عامه، از قبيل عقل و تدبير، دو شرط اساسى وجود دارد كه عبارتنداز: 1 . علم به قانون 2 . عدالت چنانكه پس از رسول اكرم (ص) وقتى در آن كسى كه بايد عهدهدار خلافتشود اختلاف پيدا كرد، باز در اينكه مسوول امر لافتبايد فاضل باشد هيچ گونه اختلاف نظرى ميان مسلمانان بروز نكرد، اختلاف فقط در موضوع بود چون حكومت اسلام حكومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانين لازم مىباشد . چنانكه در روايت آمده است . نه فقط براى زمامدار، بلكه براى همه افراد، هر شغل يا وظيفه يا مقامى داشته باشد، چنين علمى ضرورت دارد . منتهى حاكم بايد افضليت علمى داشته باشد6 اشكالاتى هم كه علماى شيعه بر ديگران نمودهاند در همين بوده كه فلان حكم را از خليفه پرسيدند نتوانست جواب بگويد، پس لايق خلافت و امامت نيست . فلان كار را برخلاف احكام اسلام انجام داد پس لايق خلافت نيست7 و قانوندانى و عدالت از نظر مسلمانان شرط و ركن اساسى است . ولايت فقيه
اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت استبه پا خاست و حكومت تشكيل داد، همان ولايتى را كه حضرت رسول (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا مىباشد; و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند . اين توهم كه اختيارات حكومتى رسول اكرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود، يا اختيارات حكومتى حضرت امير (ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است . البته فضايل حضرت رسول (ص) بيش از همه است; و بعد از ايشان فضايل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است; لكن زيادى فضايل معنوى اختيارات حكومتى را افزايش نمىدهد همان اختيارات و ولايتى كه حضرت رسول و ديگر ائمه - صلوات الله عليهم - در تدارك و بسيجسپاه، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براى حكومت فعلى قرار داده است، منتهى شخصى معين نيست، و بر روى عنوان عالم عادل است . ولايت اعتبارى
وقى مىگوييم ولايتى را كه رسول اكرم (ص) و ائمه (ع) داشتند، بعد از غيبت فقيه عادل دارد، براى هيچ كس اين توهم نبايد پيدا شود كه مقام فقهايمان مقام ائمه (ع) و رسول اكرم (ص) است; زيرا اينجا صحبت از مقام نيست; البته صحبت از وظيفه است . ولايت يعنى حكومت و اداره كشور و اجراى قوانين شرع مقدس و يك وظيفه سنگين و مهم است; نه اينكه براى كسى شان و مقام غير عادى به وجود بياورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد . به عبارت ديگر ولايت مورد بحث، يعنى حكومت و اجرا و اداره، برخلاف تصورى كه خيلى از افراد دارند، امتياز نيستبلكه وظيفهاى خطير است . ولايت تكوينى
لازمه اثبات ولايت و حكومتبراى امام (ع) اين نيست كه مقام معنوى نداشته باشد براى امام مقامات معنوى هم هست كه جدا از وظيفه حكومت است . و آن، مقام خلافت كلى الهى است كه گاهى در شان ائمه - عليهمالسلام - از آن ياد شده است . خلافتى است تكوينى كه به موجب آن جميع ذرات در برابر ولى امر خاضعاند . از ضروريات مذهب ماست كه كسى به مقامات معنوى و ائمه (ع) نمىرسد، حتى ملك مقرب و نبى مرسل . اصولا رسول اكرم (ص) و ائمه - طبق رواياتى كه داريم - قبل از اين عالم، انوارى بودهاند در ظل عرش; و در انعقاد نطفه و طينت از بقيه مردم امتياز داشتهاند8 و مقامات بسيارى دارند چنانكه در رواياتمعراج جبرئيل عرض مىكند: لودنوت انملة، لاحترقت 9: هرگاه كمى نزديكتر مىشدم، سوخته بودم . اين جز اصول مذهب ماست كه ائمه (ع) چنين مقاماتى دارند، قبل از آنكه موضوع حكومت در ميان باشد . ولايت فقيه به استناد خبر
جانشينان رسول اكرم (ص)، فقهاى عادلاند . قال اميرالمومنين (ع)، قال رسول الله (ص): اللهم ارحم خلفائى (ثلاث مرات) قيل: يا رسول لله و من خلفائك؟ قال الذين ياتون من بعدى، ما يرودن حديثى و سنتى فيعلمونها الناس من بعدى . 10اميرالمومنين (ع) مىفرمايد: كه رسول الله (ص) فرمود خدايا، جانشينان مرا رحمت كن . و اين سخن را سه بار تكرار فرمود، پرسيده شد كه اى پيغمبر خدا، جانشينانت چه كسانى هستند! فرمود: كسانى كه بعد از من مىآيند، حديث و سنت مرا نقل مىكنند و آنرا پس از من به مردم مىآموزند . دادرسى با فقيه عادل است
از روايتبرمىآيد كه تصدى منصب قضا با پيامبر اكرم (ص) يا وصى اوست . در اينكه فقهاى عادل به حسب تعيين ائمه (ع) منصب قضا (دادرسى) را دارا هستند و منصب قضا از مناصب فقهاى عادل است، اختلافى نيست . برخلاف مساله ولايت11 كه بعضى مانند مرحوم نراقى12، و از متاخرين مرحوم نائينى13، تمام مناصب و شئون اعتبارى امام را براى فقيه ثابت مىدانند 14و بعضى نمىدانند، اما اينكه مذهب قضاوت متعلق به فقهاى عادل است، محل اشكال نيست و تقريبا از واضحات است . نظر به اينكه فقها مقام نبوت را دارا نمىباشند و شكى نيست كه شقىهم نيستند، بالضروره بايد بگوييم كه اوصيا يعنى جانشينان رسول اكرم (ص) مىباشند . منتهى از آنجا كه غالبا وصى نبى را عبارت از وصى دست اول و بلافصل گرفتهاند، لذا به اينگونه روايات اصلا تمسك نشده است . لكن حقيقت اين است كه دايره مفهوم وصى نبى توسعه دارد و فقها را هم شامل مىشود البته وصى بلافصل اميرالمومنين (ع) است، و بعد از او ائمه (ع) مىباشند و امور مردم به آنان محول شده است . تصور نشود كه منصب حكومتيا قضا براى حضرات ائمه (ع) شانى بوده است . زمامدارى فقط از جهت اين بوده است كه حكومت عدل را بتوانند برپا كنند و عدالت اجتماعى را بين مردم تطبيق و تعميق دهند . لكن مقامات روحانى ائمه (ع) كه فوق ادراك بر است، به نصب و جعل مربوط نيست و چنانچه رسول اكرم (ص)، حضرت امير (ع) را وصى هم قرار نمىداد، مقامات معنوى آن حضرت محفوظ بود و اين مقام حكومت و منصب نيست كه به انسان شان و منزلت معنوى مىدهد بلكه مقام معنوى، آنان را شايسته مىسازد . حكم سياسى اسلام
اين حكم سياسى اسلام است، كه سبب مىشود مسلمانان از مراجعه به قدرتهاى ناروا و قضاتى كه دست نشانده آنها هستند خوددارى كنند، تا دستگاههاى دولتى جائر و غير اسلام بسته شود و اين تشكيلات عريض و طويل دادگسترى، كه جز زحمت فراوان براى مردم كارى صورت نمىدهند برچيده گردد; و راه را به سوى ائمه هدى (ع) و كسانى كه از طرف آنان حق حكومت و قضاوت دارند باز شود; مقصد اصلى اين بوده كه نگذارند سلاطين و قضاتى كه از عمال آنها هستند مرجع امور باشند و مردم دنبال آنها بروند . به ملت اسلام اعلام كردهاند كه اينها مرجع نيستند و خداوند امر فرموده كه مردم بايد به سلاطين و حكام جور كافر شوند (و عصيان بورزند) و رجوع به آنها با كفر ورزيدن به آنها منافات دارد شما اگر كافر به آنان باشيد و آنان را نالايق و ظالم بدانيد، نبايد به آنها رجوع كنيد . برنامه مبارزه براى تشكيل حكومت اسلامى
ما موظفيم براى تشكيل حكومت اسلامى جديت كنيم، اولين فعاليت ما را در اين راه تبليغات تشكيل مىدهد بايستى از راه تبليغات پيش بيايم . در همه عالم و هميشه همين طور بوده است، چند نفر با هم مىنشستند فكر مىكردند تصميم مىگرفتند و به دنبال آن تبليغات مىكردند: كم كم بر نفرات همفكر اضافه مىشد; سرانجام به صورت نيرويى در يك حكومتبزرگ نفوذ كرده يا با آن جنگيده، آن را ساقط مىگرداندند . محمدعلى ميرزايى15 را از بين مىبردند و حكومت مشروطه تشكيل مىدادند هميشه از اول قشون و قدرتى در كار نبوده است; و فقط از راه تبليغات پيش مىرفتهاند . قلدريها و زورگوييها را محكوم مىكردند; ملت را آگاه مىساختند و به مردم مىفهماندند كه اين قلدريها غلط است . كمكم دامنه تبليغات توسعه مىيافت . و همه گروههاى جامعه را فرا مىگرفت; مردم بيدار و فعال مىشدند، و به نتيجه مىرسيدند . شما الان نه كشورى داريد و نه لشكرى (قبل از پيروزى انقلاب) ; ولى تبليغات براى شما امكان دارد و دشمن نتوانسته همه وسايل تبليغاتى را از شما بگيرد . البته مسائل عبادى را بايد ياد بدهيد اما مهم مسائل سياسى اسلام است مسائل حقوقى و اقتصادى اسلام است . اينها محور كار بوده و بايد باشد . ما موظفيم ابهامى را كه نسبتبه اسلام بوجود آوردهاند برطرف سازيم . تا اين ابهام را از اذهان بزداييم، هيچ كارى نمىتوانيم انجام بدهيم . اجتماعات در خدمت تبليغات و تعليمات
بسيارى از احكام عبادى اسلام منشا خدمات اجتماعى و سياسى است . عبادتهاى اسلامى اصولا توام با سياست و تدبير جامعه است . مثلا نماز جماعت و اجتماع جمعه در عين معنويت و آثار اخلاقى و اعتقادى، حائز آثار سياسى است . اسلام اينگونه اجتماعات را فراهم كرده تا از آنها استفاده دينى بشود; عواطف برادرى و همكارى افراد تقويتشود; رشد فكرى بيشتر پيدا كنند; براى مشكلات سياسى و اجتماعى خود راهحلهايى بيابند و به دنبال آن به جهاد و كوشش دسته جمعى بپردازند در كشورهاى غير اسلامى و يا حكومتهاى غير اسلامى . در كشورهاى اسلامى هرگاه بخواهند چنين اجتماعاتى فراهم آورند مجبورند ميليونها از بودجه و ثروت مملكت را صرف كنند . تازه اجتماعات آنها بىصفا و ظاهرى و عارى از آثار خير است . اسلام ترتيباتى داده كه هركس خودش آرزو مىكند به حجبرود، و راه افتاده به حجبرود . خودش با اشتياق به نماز جماعت مىرود بايد از اين اجتماعات به منظور تبليغات و تعليمات دينى و توسعه نهضت اعتقادى و سياسى اسلام استفاده كنيم و بعضى به اين فكرها نيستند، و بيش از اينكه ولا الضالين را خوب ادا كنند فكرى ندارند حج كه مىروند به جاى اين كه با برادران مسلمان خود تفاهم كنند، عقايد و احكام اسلام را نشر دهند و براى مصايب و مشكلات عمومى مسلمانان چارهاى بينديشند، و مثلا براى آزاد كردن فلسطين كه وطن اسلام است اشتراك مساعى كنند، به اختلافات دامن مىزنند! در حاليكه مسلمين صدر اسلام با اجتماع حج و با جماعت جمعه كارهاى مهم انجام مىدادند . اصلاح مقدس نماها
اين گونه افكار ابلهانه، كه در ذهن بعضى وجود دارد به استعمارگران و دولتهاى جائر كمك مىكند كه وضع كشورهاى اسلامى را به همين صورت نگهدارند; و از نهضت اسلامى جلوگيرى كنند و اينها افكار جماعتى است كه به مقدسين معروفاند; در حقيقت مقدسنما هستند نه مقدس . بايد افكار آنها را اصلاح كنيم، و تكليف خود را باآنها معلوم سازيم; چون اينها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بستهاند . امروز جامعه مسلمين طورى شده كه مقدسين ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمين را مىگيرند و به اسم اسلام صدمه مىزنند . ريشه اين جماعات كه در جامعه وجود دارد در حوزههاى روحانيت است . حكومتهاى جائر را براندازيم
براندازى طاغوت يعنى قدرتهاى سياسى ناروايى كه در سراسر وطن اسلامى برقرار است، وظيفه همه ماست . دستگاههاى دولتى جائر و ضد مردم بايد جاى خود را به موسسات خدمات عمومى بدهد! و طبق قانون اسلام اداره شود; و به تدريجحكومت اسلامى مستقر گردد، خداوند متعال در قرآن اطاعت از طاغوت و قدرتهاى ناروا را نهى فرموده است; ائمه (ع) نه تنها فقط خود با دستگاههاى ظالم و دولتهاى جائر و در بارهاى فاسد مبارزه كردهاند، بلكه مسلمانان را به جهاد برضد آنها دعوت كردهاند . مسلمانان هنگامى مىتوانند در امنيت و آسايش به سر برده و ايمان و اخلاقشان را حفظ كنند كه در پناه حكومت عدل و قانون قرار گيرند . اكنون وظيفه ماست كه طرح حكومت اسلامى را به اجرا درآورده و پياده كنيم . 1 . براى نمونه به آيات: 52 سوره ابراهيم، 12 سوره يونس، 49 سوره حج، 40 سوره احزاب و 70 سوره يس 2 . هر آنچه كه از نيروى سلاح انسان آماده مىتوانيد فراهم سازيد - انفال/60 3 . استبداد حكومتى است كه مردم در آن نماينده يا حق راى نداشته و از هر سهمى در اداره امور كشور محروم مىباشند نامحدود بودن قدرت فرمانروا از لحاظ قانونى و وجود دستگاه متمركزى كه هر نوع مخالفتى را سركوب مىكند، از مشخصات اين نظام است . 4 . پادشاهى 5 . مشروطيت نوع رژيم حكومتى است كه در آن قدرت حكومتى ناشى از مردم شناخته مىشود و به اصول معين و قابل اجرايى محدود مىگردد . قانون اساسى، بالاترين مرجع و سند عاليه كشورى مىباشد كه در آن حقوق اصلى و اساسى كليه افراد و گروهها محترم شناخته شدهاند . حكومت مشروطه به دو شكل اصلى سلطنتى و جمهورى وجود دارد . اختيارات رئيس جمهور نسبتبه شاه در نظام مشروطه كمترا ست . 6 . على (ع) مىفرمايد: ايها الناس، ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلهم بامرالله منه . (اى مردم، سزاوارترين مردمان براى خلافت، تواناترين و داناترين ايشان به دستورهاى خداوند است) نهج البلاغهخطبه 172 . ولاحتياج، ج1، ص229 . بحارالانوار، ج25، ص116، كتاب الامامة، باب جامع فى صفات الامام 7 . كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلى، مقصد پنجم، مساله ششم . 8 . بصائر الدرجات، ج1، ص20، باب 10، بحارالانوار، ج25، ص1 - 103 . 9 . بحارالانوار، ج18، ص382، باب اثبات المعراج و معناه و كيفيته 10 . در صاحب وسائل الشيعه اين حديث را در كتاب قضاابواب صفات قاضى باب 8، حديث 50، و نيز باب 11 حديث را به طور ارسال آورده است و از معانى الاخبار و مجالس به دو سند كه در بعض رجال با هم مشتركند، نقل مىكند و در عيون به سه سند مختلف كه در تمام رجال غير يكديگرند و در سه مكان دور از هم به سر مىبردهاند (؟ ؟ ؟ ؟) نقل شده است . مولف . 11 . مراد از (ولايت) در اينجا حق حكومتيعنى ولايتبر اموال و جانهاست . 12 . احمد بن محمد مهدى بن ابى ذر نراقى (1245ه . ق) فقيه و معرف و رجالى و رياضتى و استاد در فنون و علوم عقلى به زهد و تقوى مشهور بود . بيشتر علوم را از محضر پدر خود ملا محمد مهدى نراقى، استفاده كرد، از آثار اوست: معراج السعادة، مفتاح الاحكام، عوايد الايام . 13 . ميرزا حسين (يا محمد حسين) بن عبدالرحيم نايينى نجفى (1273 - 1355ه . ق) فقيه، اصولى و حكيم و از مراجع بزرگ شيعه، تحصيلات خود را در نائين آغاز كرد و در اصفهان و سامرا به پايان رسانيد، بعد از اعلام مشروطيت در ايران كتاب تنزية الملة و تنبيه الامة را نگاشت كه با تقريظ آخوند خراسانى انتشار يافت . پس از فوت شيخ محمدتقى شيرازى، شاگرد و آخوند، مرجعيت عامه شيعه در انحصار مرحوم نائينى و سيد ابوالحسن اصفهانى درآمد . از آثار اوست: رساله در لباس مشكوك، رساله در احكام خلل نماز، رساله در نفى ضرر، حواشى بر عروة الوثقى . 14 . عوايد الايام ص187 - 188 منيه الطالب فى حاشيه المكاسب، ج2، ص325 - 327 15 . محمدعليشاه (1289 - 1343ه . ق/1304ه . ش) وى فرزند ارشد مظفرالدين شاه قاجار و تاج الملوك دختر بزرگ ميرزا تقى خان اميركبير بود و در زمان وى مجلس را به توپ بستند و جمعى از نمايندگان آن را كشتند و عدهاى از آنها را تبعيد يا زندانى كردند، يك سال پس از اين ماجرا، وى از سلطنتخلع گرديد و 16 سال در بلاد مختلف گذراند و سر انجام در ايتاليا درگذشت .