آنچه در پى مىآيد متن دو سخنرانى است كه اوّلى متن ترجمه شدؤ سخنرانى آقاى فاروق عبدالحق رئيس مركز تحقيقات سياست عمومى در آمريكا(ويرجينيا، اسپرينگفيلد) و دوّمى متن ترجمه شدؤ سخنرانى خانم دكتر انيسه عبدالفتاح عضو مركز مزبور است. فعاليتهايى نظير مطالعات و تحقيقات مركز ياد شده حاكى از تاثير عظيم نهضت امام خمينى در جهان معاصر است. ضمناً خوانندگان گرامى توجه خواهند كرد كه سخنرانيهاى مورد بحث با استفاده از انديشهها و آثار حضرت امام خمينى(س) و در قالب درك و بيان سخنران ايراد شده است. بسم اللّه الرحمن الرحيم آيت اللّه خمينى: همؤ ما بايد فردى و جمعى براى اللّه قيام كنند.
1ـ وحدت علم و عمل
آنچه امام خمينى از مسلمانان جهان مىخواست اين بود كه خرد و قدرت خود هر دو را به يك ميزان بكار گيرند. انسان به قدرت مادى محتاج است چرا كه اللّه او را به جهانى آورده است بسيارى از انسانها و دولتها، ـ چه مسلمان و چه غير مسلمان ـ به دنبال طاغوت هستند كه حكومتى است براساس پرستش قدرت مادى به عنوان ارزش و هدف غائى. امام خمينى به ما آموخت كه شهوت قدرت يك امر شيطانى است، صرفنظر از اينكه چه كسى اين شهوت را در سر دارد. افراد و سازمانهاى بسيارى در آمريكا قدرت مادى را همچون يك خدا (الهه) پرستش مىكنند ليكن با اين ادعا كه بدنبال ثبات در جهان هستند اين واقعيت را انكار مىكنند. وقتى ثبات ارزش غائى قلمداد گردد انكار حقوقِ انسانىِ هر كسى كه خطرى بالقوه در برهم زدن اين ثبات بحساب آيد قابل توجيه خواهد بود. از زمان فروپاشى كمونيسم به بعد تنها عامل موجود در جهان كنونى كه تفكر سلطه جهانى در آمريكا را به خطر انداخته اسلام است كه همانا جامعه مسلمانان يك جامعؤ متحدى است كه تنها در مقابل اللّه سر تسليم فرود مىآورند. اين بدان دليل است كه اسلام مقتدرترين و متعهدترين قدرتى است كه مىتواند بدفاع از حقوق انسانها برخيزد. امام خمينى به ما آموخت كه مسلمانان بايد تنها به كمك خرد و حكمت در پى قدرت مادى و استفاده از آن باشند. حكمت چيست؟ اسلام از زمانى به عنوان جدىترين خطر براى طاغوت غرب شناخته شد كه امام خمينى به تعليم دو مورد ذيل همت گماشت: اول اينكه تنها راه به سوى صلح راه عدالت است. نمىتوان صلح و عدالت را بطور جداگانه دنبال كرد چراكه دستيابى به صلح تنها بواسطه حصول عدالت ميّسر مىگردد و لاغير. شايد همين امشب بعد از اين سخنرانى بتوان با برشمردن نمونههايى همچون كشمير و كوزوو به بحث پيرامون نحوؤ كاربرد اين اصل پرداخت. هم اكنون كه شما به سخنرانى من گوش مىكنيد در اين دو منطقه نسلكشى براه است. مثال ديگر قدس شريف(اورشليم) است. هفته پيش در همين شهر نيوت جين گريچ سخنگوى مجلس اسرائيل(كنشت) طى نطقى از نمايندگان خواست نسبت به ملى كردن اين شهر مقدس اقدام كنند. هدف از چنين درخواستى اهداف بىارزش سياسى بود. ليكن اين طرح علاقه اسرائيلىها را در براه انداختن كشتارى ديگر عليه مردم بيگناه نشان مىدهد. امام خمينى به ما آموخت كه عدالت واژهاى ديگر براى مسئوليتها و حقوق انسانى است كه تنها زمانى تحقق مىيابد كه ما تكليف خود را در مقابل خداى خود بدانيم. وى متذكر گرديد كه احكام الهى يا همان شريعت تنها قوانين حقوق انسانى است كه مىتواند ما را به سوى صلح و بهروزى رهنمون كند. تعاليم امام خمينى همگى براساس قرآن و تعبير قرآن از قدرت و خرد بود. من براى سخنرانى امشب يكى از جملات قصار ايشان را كه مىفرمايد: شخصاً و جمعاً بخاطر اللّه بپاخيزيد را به عنوان موضوع انتخاب كردم. اين جمله قسمتى از پيامى بود كه ايشان سى و پنج سال پيش در چنين روزى بلافاصله پس از دستگيرى وى در قم توسط شاه و تبعيدش خطاب به مردم ارسال كرد. اين پيام در حقيقت آغازگر قيام نوين اسلامى در سراسر جهان بود. امام خمينى در اين پيام اعلام كردند شخصاً و جمعاً بخاطر اللّه بپاخيزيد، شخصاً جهت كسب معرفت الهى و جمعاً جهت نيل به اهداف الهى. جملؤ شخصاً و جمعاً بخاطر اللّه بپاخيزيد از سورؤ صبا(34) آيه 46 اخذ شده كه دربارؤ سقوط شهر صبا سخن به ميان آمده. در اين سوره آمده است كه اين شهر تنها تا زمانى كه فرمانروايانش به احكام الهى گردن مىنهادند آباد و شكوفا بود. اين سوره به معرفى 6 سورؤ ديگر پرداخته كه خود آنها به قدرت جهان مادى مىپردازند. از جمله اين سورهها سورؤ صاد(38) است كه دربارؤ انقياد شيطان به دست قدرت و خرد رسولان خدا حضرت داوود و حضرت سليمان است. امام خمينى به ما مىآموزد كه انقلاب كبير اسلامى ما پيش از آنكه انقلابى سياسى ـ اجتماعى باشد انقلابى است اخلاقى ـ معنوى. وى مىافزايد، هر تحوّلى بايستى از داخل خود انسان آغاز شود، و اينكه ايجاد هرگونه تحوّل در كشور تنها از طريق تحوّل در فرهنگ آن ميّسر است. گرچه تا آنجا كه من اطلاع دارم امام خمينى هرگز موافق اين امر نبود كه چنين خردى(شناخت الهى) در مورد آمريكا نيز صادق است. انشأ اللّه همان طور كه اين انقلاب معنوى الحاد را در روسيه از ميان برد بتواند كفر نوين را نيز در آمريكا سرنگون كند. امام خمينى به ما مىآموزد كه تحول فردى تنها به واسطه شناخت و ايمان قابل حصول است. بياد داشته باشيد شناخت و ايمانى كه ريشه در علم دارد نور است. معرفت واقعى همچون نور هدايت است كه ما را به بهشت رهنمون مىكند، راهى است مستقيم جهت قرب به اللّه و رحمت او... علمى كه با نام اللّه آغاز شود خود نور هدايت است. امام خمينى بازگو كنندؤ تمام آن چيزى است كه بزرگان اديان الهى جهان تعليم دادهاند. وى اعلام مىكند كه چنانچه انسان بتواند منيّت خود را زير پا لِه كند و آن را با او (يعنى اللّه) جايگزين كند همه چيز درست خواهد شد. و در ادامه مىافزايد انسان نمىتواند درآن واحد خود را بپرستد و هم خداى خود را. نمىتوان منافع خود و اسلام را هم زمان مدّنظر داشت. امام معتقد بود كه هيچكس نمىتواند مسلمان معتقدى باقى بماند مگر آنكه ذكر خدا بر زبانش باشد و ياد خدا در دهنش. اين روش حضرت محمد(ص) و صحابؤ وى بود. حضرت محمد(ص) براى اصحابش شيخ و آقا محسوب مىشد و امروز، گويا هيچ كس به شيخ نيازى ندارد، گرچه وجود فرد خردمندى كه بتوان از او راهبرى جست نياز مردم بسيارى در جهان امروز است. وى معتقد بود كه مسلمانان متعهد نيروى اسلام بوده و تنها قدرتى هستند كه مىتوانند مشركان جهان را شكست دهند. قدرت مسلمانان معتقد در هيچ برههاى از تاريخ بشر به اندازه امروز كوبنده نبوده است. امام خمينى بارها و بارها تاكيد كردند كه آنچه كه انسان را از اعوجاجات بيرون مىكشد ياد خداست. وى به ما كمك كرد تا درك كنيم خداوند از طريق نعمتهاى خود بندگانش را مىآزمايد. و نيز اينكه بعد از اعتقاد به خداوند بايستى به نيروى خود كه منبعث از نيروى اوست نيز اعتقاد داشت وى خطاب به مسلمين جهان اعلام كرد: به سرچشمه تعالى بپيونديد؛ اى قطرههاى حقير به اقيانوس بيكران بپيونديد. وقتى انسان شخصاً و بخاطر اللّه بپاخيزد، يعنى خويشتن خود را تسليم عشق به خدا كند در آن صورت به عنوان عضوى از امت اسلامى چون جمعيتى به خاطر اللّه بپاخيزد و اين به مفهوم قيام و مبارزه براى عدالت است نه تنها براى خود به عنوان يك فرد بلكه براى امت خود و براى تمام محرومين و مستضعفين جهان. نبايد تعاليم امام خمينى را از ياد ببريم كه مىفرمود: اسلام براى محرومين و مستضعفين آمده است اهداف آن الزاماً مربوط به اين اقشار از مردم است. بدون شك بهمين دليل است كه اسلام نه تنها در دوران حيات خود رسول اكرم(ص) بلكه بلافاصله بعد از رحلت ايشان اين چنين سريع و گسترده در سراسر جهان بسط و توسعه يافته است امروز ـ پس از 1400 سال ـ مردم خود را پيروان صحابؤ پيامبر در مدينه و امام خمينى و انقلاب مردم ايران مىدانند. امام خمينى بما آموخت كه علم و عمل بايستى يكى شوند. اين جوهرؤ اسلام است و به همين علت اسلام با تمام اديان ديگر تفاوت دارد. خداوند در قرآن كريم سورؤ الحاقه(سوره 69) مىفرمايد: حقيقت چيست؟ حقيقت مطمئنة چيست؟ و چه چيز سبب مىگردد كه انسان به اين حقيقت غايى پى ببرد؟ و در جاى ديگر در سورؤ الانعام آيه 115 در جواب سئوال فوق مىفرمايد كلمة اله در حقيقت و عدالت متعالى گرديده است. اين بدان مفهوم است كه تنها واقعيت غايى همانا حقيقت است. در زبان عربى كلمه حق، الحق، همان نام خداست چرا كه هيچ حقيقت و واقعيتى خارج و مستقل از ذات وى وجود ندارد. بسيارى از زنان و مردانى كه دويست سال پيش آمريكا را بنيان نهادند بوضوح به اين حقيقت مجرد پى بردند. ليكن تقريباً از زمان جنگ داخلى آمريكا بنيادگرايان مادى اين كشور كه معتقد بودند هر چيزى نسبى است و حتى مقوله قطعيت خود بدعتى خطرناك از اذهان اغوا شده است اين حقيقت مسلم را منكر شدند. حقيقت بايستى ابراز شود تا وجودى خاكى و ملموس يابد و بتوان آنرا شناخت در غير اين صورت ماهيتى ماورأ الطبيعى خواهد يافت. خداوند در قرآن كريم بارها مىفرمايد كه تجلّى حقيقت در عدالت يا قسط است. بدون حقيقت مطلق آن عدالت صرفاً مقولهاى ذهنى است بنحوى كه (عدالت) تنها مستمسكى خواهد بود در دست انسان تا تعصّبات و جزم انديشى خود را توجيه كند. كليه اديان الهى ماهيت بنيادين حقيقت و عدالت را بعنوان اسوؤ جهان شمول تفكر(الهى) مورد تاكيد قرار دادهاند. مسلمانان اين اسوه را اسلام مىنامند. اساس آن بر تاييد اين نكته استوار است كه تنها يك واقعيت غايى وجود دارد و انسان و تمام هستى صرفاً تجلّى آن محسوب مىگردد. بنابراين هر فردى با آگاهى فطرى از اين عشق و حقيقت مطلق آفريده مىشود و لذا افراد جامعه مىتوانند و بايستى از منابع گونهگون وحى الهى(حقيقت) چهارچوبى از اصول اخلاقى براى خود فراهم كنند تا بتوان بواسطه عدالت به صلح دست يافت. شناخت چنين اسوه (الهى) همانا جوهرؤ علم و خرد است.
2ـ عدالت، ثمرؤ حقيقت
پس از اتحاد علم و عمل دومين دستاورد بزرگ اسلام براى جهان اسوؤ قانون و عدالت است كه بتوان بواسطه آن حق را از باطل تميز داد. امام خمينى معتقد بود، حكومت اسلام حكومت عدالت است... ارزش و شان و منزلت انسان در اين است كه وى بدنبال قانون كه همانا تقوى است باشد... قوانين بما كمك مىكند نظام اجتماعى عادلانه ايجاد كنيم و انسانهايى مهذب تحويل آن دهيم. امام بما هشدار مىدهد كه سعى كنيد اسلام را با وجههاى مناسب تحويل اخلاف خود دهيد. نبايد اسلام را به گونهاى معرفى كرد كه در اذهان مردم مخدوش و مشوش جلوه كند. خير اسلام چنين نيست. اسلام روش مشخص است. وى تاكيد مىكند كه قوانين اسلامى قوانينى مترّقى جامع و موكد است. وى به ما مىآموزد كه تنها از طريق درك و فهم جامع و مانع قوانين الهى يعنى اجتهاد، و يا عقل و خرد مىتوان سرچشمؤ زلال وحى را تداوم بخشيد. وى متذكر مىگردد كه نمىتوان مانع از اجتهاد شد. اجتهاد هميشه بوده، هست و در آينده خواهد بود. در حكومت اسلامى راه اجتهاد هميشه بايستى گشوده باشد. قوانين(احكام الهى) سه منبع دارد و بسته به اينكه بطور مستقيم يا غير مستقيم از منشأ غايى خود يعنى اللّه، نشات مىگيرند، متفاوت هستند. براساس واژگان قرآنى اولين علماليقين است و آن معرفتى است كه از طريق وحى(كلام خدا) و بواسطه رسول خدا به مردم مىرسد كه در اين رابطه خداوند از طريق ختم رسل خود(حضرت محمد(ص» كلامش را كه همان قرآن مجيد مىباشد بروى مردم گشود. مىتوان گفت كه الهام نيز در زمرؤ اين مقوله قرار مىگيرد كه اين البته برداشت فردى و براى استفاده شخصى است بدون هيچگونه ارتباط و يا تعهدى لازمالاجرا براى هيچگونه فردى. دومين منشا علم و خرد و عينيت آن در احكام (اسلامى) عين اليقين است كه همانا مشاهده جهان خاكى(مادى) است. جستجو در يافتن چنين معرفتى موجب عظمت و تمدن اسلامى در گذشته گرديده و مىتواند اساس آنچه باشد كه الهيون مسيحى بدان قانون طبيعى مىگويند. اين دومين سرچشمؤ معرفت مستقيماً از ذات بارى تعالى نشات نمىگيرد بلكه به طور غير مستقيم از خلقت او ناشى مىگردد. سومين سرچشمؤ معرفت حق اليقين است. اين معرفت بطور غير مستقيم از خرد منطقى انسان و براساس دو سرچشمه اولى ناشى مىگردد. علماى عظام اسلام بر اين اعتقادند كه علم اليقين را نبايد بهيچ وجه منشأ معرفت يا احكام دانست چرا كه خود محصول دو سرچشمه اصلى اولى است. علم اليقين را نمىتوان به هيچوجه قطعى فرض كرد ليكن تا آن حد كه خود ناشى از جستجوى آگاهانه و صادقانه حقيقت است در قطعيت سهيم است. به اعتقاد امام خمينى طلبيدن حقيقت آنهم براى حقيقت نشانؤ تعالى انسان است. مستحكمترين ساختار فكرى در جهان امروز نظام سلسله مراتبى هدف است كه طى قرنهاى متمادى بواسطؤ متفكرين بزرگ اسلامى در مقصد الشرعيه پديدار گرديده است. مقصد يا اهداف ضروريات يا واجبات و كليات يا احكام همگانى تفكر شريعت نيز ناميده مىشود. مقولاتى از اين دست شش قرن است مدفون گرديده است. اين چنين نظام تحليلى بىنهايت پيشرفته بشرى خود نيز محصول اجتهاد است. مىتوان گفت كه اجتهاد حداقل در جهان تسنّن قرنها است كه حرام تلقى مىگردد. امام خمينى و برخى از آيات عظام پيش از او در جهت استخراج اهداف و معانى احكام كه همان دستورات معين مندرج در فقه است تلاش كردند. آنان سعى داشتند با عمل به احكام اجتهادى اين احكام را در جهان كنونى بطرقى بكار برند كه باعث حفظ و تداوم خلوص قوانين الهى گردند. امام خمينى تاكيد داشتند كه : اسلام در تمام جهات، دينى سياسى است حتى در عبادت و لذا فعاليت سياسى در اسلام يك تكليف شرعى است به همين دليل كليؤ حكومتهاى اسلامى بايستى تابع مرجعيت علمايى باشند كه عمر خود را صرف درك و فهم اصول و معرفت قوانين الهى مىكنند و لذا بطور مستقل و فراتر از قدرت رهبران سياسى عمل مىكنند. البته اين علما گاهى از مردمى هستند كه بر آنها حكومت مىشود و گاه خود هيئتهاى حاكمه جامعه را تشكيل مىدهند. امام خمينى همچنين تاكيد داشتند شريعت بايد به عنوان نظامى كه در آن اصول و احكام هريك ديگرى را استحكام مىبخشد بطور جامع درك و استنباط گردد و اين خود منعكس كنندؤ تعاليم حضرت رسول اكرم(ص) و جانشين وى، حضرت على(ع) بود. حضرت محمد(ص) اغلب به منظور آزمايش درك و خرد صحابه خود افرادى را از ميان آنها انتخاب كرده و از ايشان مىخواستند در موارد معين نظر و راى خود را صادر كنند. هرگاه صحابهاى نظر خود را ارائه مىداد حضرت از ايشان مىپرسيد: اين نظر شما براساس چه حكمى صادر گرديده است؟ بهترين فرد در ميان صحابه حضرت رسول كه ياراى تبيين اصول اساسى و تشكيل دهنده تك تك آرا و عقايد ارائه شده را داشت شاگرد مورد علاقه ايشان يعنى حضرت على(ع) بود. به تاسى از اولين شاگردان و پيروان حضرت رسول اكرم، ديگر فقهاى عظام در طول تاريخ اسلام، از امام شافعى، امام جعفر، و امام محمد غزالى گرفته تا ابن تيميه و پيروان او يعنى ابن قيم و الشاطيبى همگى سعى ايشان بر اين بود كه جهت توسعؤ اين طرح و انديشؤ هدفمند قوانين الهى از اين آرأ بعنوان اصول فقه استفاده شود. اين دقيقاً همان طرح و انديشه حقوق انسانى است؛ گرچه در اسلام آنچه بيشتر اهميت دارد تكاليف انسان و حقوق الهى اوست. فقط در صورتيكه انسانها و حكومتها وظايف و تكاليف خود را در قبال خداوند انجام دهند مىتوانند انتظار داشته باشند از حقوق انسانى يا حقوق ديگرى بهرهمند گردند. اينك به طور اجمال به ذكر شش هدفى مىپردازيم كه برخى از علما طى قرنها به آن دست يافته و ارائه كردهاند با اين منظور كه بتوانيم آنها را در مباحثات بعدى خود كه پيرامون عاجلترين مصاديق ظلم و تعدى به حقوق انسانها در جهان كنونى ـ كشمير، كوزوو و فلسطين ـ است، بكار ببريم. همانطور كه در بسيارى از نشريات(خود)،از جمله كتابى كه سال پيش تحت عنوان ترسيم آينده: چالشها و بازتابها به چاپ رسيد، متذكر شدم مسيحيت و يهوديت هنوز در ابتداى راه ترسيم طرحها و روشها و تبين چهارچوبى براى حقوق بشر مىباشند تا به منظور ايجاد نظم و آرامش در ميان اين همه اغتشاش و سردرگمى راهبرى قابل قبول ارائه دهند. اسلام چنين طرح و چهارچوبى را در قالب مقصد الشريعت(يعنى اهداف جهان ياحكام اسلام) ارائه كرده كه به تبيين مفهوم عدالت مىپردازد. در بالاترين مرتبه اين سلسله مراتب، و در مقولؤ عدالت سه تكليف مطرح است كه به ترتيب رعايت حقوق زندگى فردى، حقوق جامعه، و امكانات مساوى جهت برخوردارى از وسايل توليد مىباشد كه در اسلام معروف به حق الحيات، حق النسل، و حق المال مىباشند و بدون اين حقوق (ابزار) زندگى انسان تا حد بردگى تنزل مىيابد و سه تكليف ديگر نيز جهت زندگى در شان انسان وجود دارد كه مستلزم رعايت آزادىهاى سياسى (از جمله ابزارهاى سازمانى و نهادى كه ذاتىِ اصولِ رتبه دوم خلافت، شورا و اجماع است كه جملگى جهت تضمين استقلال فردى، اجتماعى و ملى(مسلمين) در نظر گرفته شده است)، شان و منزلت فردى (از جمله تساوى(حقوق) مرد و زن و آزادى مذهب كه در رتبه دوم يا يك رتبه به آخر سلسله مراتب مذكور قرار دارد)، و بالاخره (كسب) معرفت (كه شامل آزادى بيان كه به پنچ تكليف عمومى ديگر منوط مىگردد. در اسلام 3 تكليف فوقالذكر دوم را حق الحريّت، حق الكرامت و حق العلم مىنامند. علماى اسلام سعى كردند تا از مقولؤ مفهوم، طرح و تفريعى را ارائه دهند. اگرچه آنها در برخى از ساختارهاى اين طرح بعنوان نوعى نظام حقوق اختلاف نظر داشتند ـ مثلاً در مورد اينكه مذهب (حق الدين) را بعنوان هدفى حاكم در نظر گيرند كه دو يا چند هدف بعدى زير مجموعه آن محسوب گردد ـ ليكن اتفاق نظر آنها در مورد روش كلى بررسى مقوله مفهوم بنحوى مشهود است كه اين خود نه تنها بصيرت بلكه راهبرى لازم جهت تحليل خط مشى عمومى را ارائه مىدهد. اين گونه تحليل سيستماتيك بسيار پيشرفته از تفكر و عمل بشر كه در تاريخ بىسابقه بوده هيچگاه در دستور كار كنفرانسهاى پر سر و صداى اسلامى در عصر حاضر قرار نگرفته است. همانطور كه از ششصد سال پيش تاكنون بجز يك مورد استثنأ كه احتمالاً مربوط به شيعه در اسلام است، از دستور كار كليه مجامع اسلامى در سراسر جهان حذف گرديده است. برخى از مسلمانان معتقدند كه مقصد و در واقع هرآنچه كه به تبع از اجتهاد عنوان مىگردد نوعى بدعت و نوآورى است. برخى ديگر، احتمالاً بر اثر سادهانديشى، ترديد دارند كه اين گونه تدوين مجرد قوانين اسلامى، اصولاً سنخيتى با معضلات عصر حاضر داشته باشد. وقت آن رسيده كه در آمريكا، و احتمالاً در كشورهاى ديگر، نظريات خردمندانهاى طراحى گردد تا چنين نمونؤ شاخص از عدالت بعنوان چارچوبى جهت حل كليه مسائل ملى و بينالمللى كه امروزه اين چنين لاينحل بنظر مىرسند مورد استفاده قرار گيرد. نظريات خردمندانهاى كه عدالت را به منظور ايجاد جنبش سنتگرايانؤ اتحاد مسيحيان بكار بندد. جنبشى كه حداقل در ابتداى كار به نحوى طراحى گردد كه هدفش نه پيروزى در انتخابات بلكه برپايى گفتگوهاى سياسى در داخل دو حزب عمده (كشور) باشد. تاريخ آمريكا نشان داده است كه هيچگونه تفكر و خط مشى نوينى از داخل دو حزب ديرينؤ اين كشور سرچشمه نگرفته بلكه اين دو حزب نظريات خود را از جنبشهاى حزب سوم بعاريت گرفتهاند. اين احزاب سوم به منظور رفع مسائلى كه حل آنها در چارچوب طرح قديمى ممكن نبود پديدار گشته، پس از آنكه ماموريت خود را به پايان رساندند ناپديد شدند. بيانيؤ پايانى هيات كارشناسان مسلمان، يعنى مركز تحقيقات سياستهاى عمومى، مورد تاكيد مدير اجرايى آن، خواهر انيسه عبدالفتاح قرار گرفت. ايشان قرار است امشب بعد از سخنرانى بنده در مورد نظر و برداشت شخص خود نسبت به امام خمينى سخنرانى كند بطور اجمال نظر ايشان بر اين است كه اين مركزبه منظور شكل دادن به ديدگاههاى رايزنان سياسى تمام مساعى خود را در جهت كشف و دستيابى به احكام اصلى و زيربنايى سياست خارجى و داخلى به كار برد. چنين تفكرى بر اين استنتاج ما استوار است كه آنهايى كه عدالت را در دستور كار خود قرار مىدهند اهرم چندانى بر سياستهاى رايج يا هرگونه مسئله ديگر ندارند چرا كه سياستها همگى منتج از رقابتهاى پيشين در سطحِ شالودؤ افكار و عقايد است. در نهايت، آنچه كه ما منازعات اطوارى و مديريت اسلوبى مىناميم بواقع همان راز نفوذ سياسى است. (مهمترين مسئلهاى كه قرن بيست و يكم بايد به آن بپردازد اين است كه آيا طاغوت بر سرنوشت انسانها چيره خواهد شد يا تقوى. آيا تفكر قدرت بر ما حاكم خواهد شد يا تفكر عدالت. اين صحنؤ كارزارى است كه به آن جنگ ( Memetic ) مىگويند. Memes به مجموعه عقايد و افكارى گفته مىشود كه روش تعقل ما را تغيير دهد. امام خمينى با سخنان و اعمال خود نشان داد كه او استاد بىچون و چراى اين هنر كهن و در عين حال بسيار مدرن است؛ درست همانند تمامى انبيأ از حضرت آدم گرفته تا حضرت محمّد(ص). نقش انبيأ رساندن كلام خدا به مردم و هشدار دادن به مردم از طريق مقابله آنها با اين گونه كلام بوده است. در جهان كنونى رويارويى بين كفّار و متقين است؛ در يك طرف كفار قرار دارند كه بواسطؤ پوشش خدايان دروغين و متعدد جهان خاكى عمداً به مقابله با ماهيت انسانى خود برمىخيزند و در طرف ديگر متقين قرار دارند كه طبق نص صريح قرآن(سورؤ فرقان آيه 52) از كافران فرمانبردارى نمىكنند و براى پيروزى بر آنها حتى جهاد اكبر مىكنند. حضرت محمد(ص) به مسلمانان صدر اسلام آموخت كه دست به دو نوع جهاد بزنند. يكى جهاد اكبر يا همان تهذيب نفس بود كه مسلمانان طى 13 سال ظلم و تعدى كه در مكّه به آنها شد آموختند، و ديگرى جهاد اصغر يا همان مبارزه مسلحانه مهاجرين و انصار در مدينه بود كه جهت رفع تجاوز عليه امت اسلامى انجام گرفت. به علاوه قرآن به ما مىآموزد كه پس از كسب پيروزى نسبى در اين دو نوع جهاد بايستى آماده جهاد سومى شد كه قرآن در سورؤ مباركه فرقان آيه 52 از آن چنين ياد مىكند: پس تو هرگز تابع كافران مباش و با آنها سخت جهاد و كارزار كن. اين مبارزهاى عقلانى است كه در آن كلام خدا در مباحثات فكرى و عقلانى بكار گرفته مىشود تا به واسطؤ آن آيندؤ مدنىِ نوع بشر پىريزى مىگردد. اين وظيفه مشخص سازمان ما يعنى مركز تجديد مدنيّت مىباشد. در دو دهؤ اول قرن پانزدهم هجرى قمرى شاهد اوجگيرى دو جهاد اصغر، يا مبارزؤ مسلحانه، و جهاد اكبر يا ستيز معنوى، بطور همزمان بودهايم. اولين پيروزى در اين دو جهاد مشترك غلبه مردم مسلمان ايران بر دو ابر قدرت جهان و دومين پيروزى غلبه مردم افغانستان بر يكى از اين دو ابرقدرت[شوروى سابق ـ م] بود. نظريهپرداز و رهبر معنوى هر دو جهاد امام خمينى بود. الحاق رسمى پاكستان در اواخر قرن بيستم به كلوپ قدرتهاى هستهاى كه تا چندى پيش در انحصار كشورهاى خاصى بود نمادى بارز از نقش قدرت مادى (پاكستان) در جهاد اصغر است. دولت ايالات متحده آمريكا براى اولين بار در نيم قرن اخير به ناگهان نگرانى خود را در مورد ضرورت بررسى جدى علل مسابقه تسليحاتى بين هند و پاكستان اعلام مىدارد. ناگهان مطبوعات و رسانههاى خبرى به بحث پيرامون بيعدالتى كه در جريان استعمار هند در حق اين كشور شده و ظلمى كه به كشمير رفته مىپردازند. به ناگهان تمامى پنج عضو شوراى امنيت سازمان ملل متحد بياد قطعنامههاى پنجاه سال پيش (اين سازمان) مىافتند كه طى آنها خواسته شده در كشمير همه پرسى برگزار گردد تا كشميرى ها بتوانند در مورد سرنوشت خود تصميم بگيرند. حالا كه يك شبه توازن قواى موثر نظامى بين هند و پاكستان ايجاد شده چنين توازن قوايى بين جهان اسلام و قدرتهاى توسعه طلب در ديگر نقاط جهان دور از دسترس نخواهد بود. گام بعدى به عهدؤ ايالات متحده آمريكاست و آن دست كشيدن از ايجا د جوّ وحشت از بمب هستهاى و نيز هيسترى تكثير سلاحهاى هستهاى است. دست كشيدن از تصور عام ايجاد مدينه فاضله در جهانى عارى از سلاحهاى (هستهاى) است تا اين كشور بتواند نيروهاى خود را روى توسعه و تجهيز سيستمهاى دفاعى عملى عليه سلاحهاى كشتار جمعى متمركز كند. اگر احتمالاً در قرن بيست و يكم چنين امرى به اميد خدا بوقوع بپيوندد نتيجه آن مىتواند در جهت جهاد اكبر باشد. اين جهاد(جهاد اكبر) رويارويى فكرى و عقيدتى بين بنيادگرايان مادى كه هيچ ارزشى غير از علايق شخصى ناچيز خود چيزى نمىشناسند از يك طرف و گروه ديگرى كه من آنها را سنتگرايان مىنامم از طرف ديگر خواهد بود. سنتگرايانى كه شالودؤ بناى خود را از بهترينهاى هر فرهنگ و تمدّنى انتخاب مىكنند تا شان و منزلت و حقوق انسانى را به نحوى كه اللّه براى كليه ملل جهان مشخص و ترسيم كرده حفظ كنند. شايد بهترين مثال براى نحوؤ براه انداختن جهاد اكبر بيانيؤ (خط مشى) 1ـ98 مركز مطالعات سياسى عمومى باشد كه توسط دكتر انيسه عبدالفتاح تحت عنوان عدالت و قوانين تقنينى: زمينؤ متعارف جهت پىريزى همكارى مسلمانان و مسيحيان نگاشته شده است. اين مشاركت مسلمين در توسعه جنبش سنتگرايانه در آمريكا نظرات بسيارى را به خود جلب كرده و موجب گرديدمركز مطالعات سياسى عمومى ماه گذشته در گردهمايى بانك منابع شركت كند. اين بانك با كمك2/2 ميليون دلارى بنياد ميراث سرمايهگذارى گرديده و هدف از آن ايجاد شبكه(اطلاع رسانى) در ميان 150 مجمع محافظه كار پيشرو و مركز تحقيقاتى مىباشد. موفقيت در اين جهاد كبير طى قرن بعدى بدين معنى مىباشد كه هيچگونه دارالحرب ديگرى نخواهد بود و نزاع بين حقيقت و جهالت را مىتوان بواسطؤ راهكارها و مساعى مسالمتآميز حل و فصل كرد. بمنظور دستيابى به اين هدف قدرت و خرد لازم است. لازم است نه تنها انقلاب آمريكا كه از صراط مستقيم خود منحرف گرديده بلكه انقلاب اسلامى امام خمينى را نيز به كمك قيام شخصى(فردى) و جمعى و آن هم بخاطر اللّه به سر منزل مقصود برسانيم. انشأ اللّه.