همه باید برای خدا قیام کنند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همه باید برای خدا قیام کنند - نسخه متنی

فاروق عبدالحق؛ مترجم: سید هادی جلالی چیمه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همه بايد براى خدا قيام كنند

فاروق عبدالحق

مترجم: سيد هادى جلالى چيمه

اشاره:

آنچه در پى مى‏آيد متن دو سخنرانى است كه اوّلى متن ترجمه شدؤ سخنرانى آقاى فاروق عبدالحق رئيس مركز تحقيقات سياست عمومى در آمريكا(ويرجينيا، اسپرينگفيلد) و دوّمى متن ترجمه شدؤ سخنرانى خانم دكتر انيسه عبدالفتاح عضو مركز مزبور است.

فعاليتهايى نظير مطالعات و تحقيقات مركز ياد شده حاكى از تاثير عظيم نهضت امام خمينى در جهان معاصر است. ضمناً خوانندگان گرامى توجه خواهند كرد كه سخنرانيهاى مورد بحث با استفاده از انديشه‏ها و آثار حضرت امام خمينى(س) و در قالب درك و بيان سخنران ايراد شده است.

بسم اللّه الرحمن الرحيم

آيت اللّه خمينى: همؤ ما بايد فردى و جمعى براى اللّه قيام كنند.

1ـ وحدت علم و عمل

آنچه امام خمينى از مسلمانان جهان مى‏خواست اين بود كه خرد و قدرت خود هر دو را به يك ميزان بكار گيرند. انسان به قدرت مادى محتاج است چرا كه اللّه او را به جهانى آورده است بسيارى از انسانها و دولتها، ـ چه مسلمان و چه غير مسلمان ـ به دنبال طاغوت هستند كه حكومتى است براساس پرستش قدرت مادى به عنوان ارزش و هدف غائى. امام خمينى به ما آموخت كه شهوت قدرت يك امر شيطانى است، صرفنظر از اينكه چه كسى اين شهوت را در سر دارد. افراد و سازمانهاى بسيارى در آمريكا قدرت مادى را همچون يك خدا (الهه) پرستش مى‏كنند ليكن با اين ادعا كه بدنبال ثبات در جهان هستند اين واقعيت را انكار مى‏كنند. وقتى ثبات ارزش غائى قلمداد گردد انكار حقوقِ انسانىِ هر كسى كه خطرى بالقوه در برهم زدن اين ثبات بحساب آيد قابل توجيه خواهد بود. از زمان فروپاشى كمونيسم به بعد تنها عامل موجود در جهان كنونى كه تفكر سلطه جهانى در آمريكا را به خطر انداخته اسلام است كه همانا جامعه مسلمانان يك جامعؤ متحدى است كه تنها در مقابل اللّه سر تسليم فرود مى‏آورند. اين بدان دليل است كه اسلام مقتدرترين و متعهدترين قدرتى است كه مى‏تواند بدفاع از حقوق انسانها برخيزد. امام خمينى به ما آموخت كه مسلمانان بايد تنها به كمك خرد و حكمت در پى قدرت مادى و استفاده از آن باشند. حكمت چيست؟ اسلام از زمانى به عنوان جدى‏ترين خطر براى طاغوت غرب شناخته شد كه امام خمينى به تعليم دو مورد ذيل همت گماشت:

اول اينكه تنها راه به سوى صلح راه عدالت است. نمى‏توان صلح و عدالت را بطور جداگانه دنبال كرد چراكه دست‏يابى به صلح تنها بواسطه حصول عدالت ميّسر مى‏گردد و لاغير. شايد همين امشب بعد از اين سخنرانى بتوان با برشمردن نمونه‏هايى همچون كشمير و كوزوو به بحث پيرامون نحوؤ كاربرد اين اصل پرداخت. هم اكنون كه شما به سخنرانى من گوش مى‏كنيد در اين دو منطقه نسل‏كشى براه است. مثال ديگر قدس شريف(اورشليم) است. هفته پيش در همين شهر نيوت جين گريچ سخنگوى مجلس اسرائيل(كنشت) طى نطقى از نمايندگان خواست نسبت به ملى كردن اين شهر مقدس اقدام كنند. هدف از چنين درخواستى اهداف بى‏ارزش سياسى بود. ليكن اين طرح علاقه اسرائيلى‏ها را در براه انداختن كشتارى ديگر عليه مردم بيگناه نشان مى‏دهد. امام خمينى به ما آموخت كه عدالت واژه‏اى ديگر براى مسئوليت‏ها و حقوق انسانى است كه تنها زمانى تحقق مى‏يابد كه ما تكليف خود را در مقابل خداى خود بدانيم. وى متذكر گرديد كه احكام الهى يا همان شريعت تنها قوانين حقوق انسانى است كه مى‏تواند ما را به سوى صلح و بهروزى رهنمون كند.

تعاليم امام خمينى همگى براساس قرآن و تعبير قرآن از قدرت و خرد بود. من براى سخنرانى امشب يكى از جملات قصار ايشان را كه مى‏فرمايد: شخصاً و جمعاً بخاطر اللّه بپاخيزيد را به عنوان موضوع انتخاب كردم. اين جمله قسمتى از پيامى بود كه ايشان سى و پنج سال پيش در چنين روزى بلافاصله پس از دستگيرى وى در قم توسط شاه و تبعيدش خطاب به مردم ارسال كرد. اين پيام در حقيقت آغازگر قيام نوين اسلامى در سراسر جهان بود. امام خمينى در اين پيام اعلام كردند شخصاً و جمعاً بخاطر اللّه بپاخيزيد، شخصاً جهت كسب معرفت الهى و جمعاً جهت نيل به اهداف الهى. جملؤ شخصاً و جمعاً بخاطر اللّه بپاخيزيد از سورؤ صبا(34) آيه 46 اخذ شده كه دربارؤ سقوط شهر صبا سخن به ميان آمده. در اين سوره آمده است كه اين شهر تنها تا زمانى كه فرمانروايانش به احكام الهى گردن مى‏نهادند آباد و شكوفا بود. اين سوره به معرفى 6 سورؤ ديگر پرداخته كه خود آنها به قدرت جهان مادى مى‏پردازند. از جمله اين سوره‏ها سورؤ صاد(38) است كه دربارؤ انقياد شيطان به دست قدرت و خرد رسولان خدا حضرت داوود و حضرت سليمان است.

امام خمينى به ما مى‏آموزد كه انقلاب كبير اسلامى ما پيش از آنكه انقلابى سياسى ـ اجتماعى باشد انقلابى است اخلاقى ـ معنوى. وى مى‏افزايد، هر تحوّلى بايستى از داخل خود انسان آغاز شود، و اينكه ايجاد هرگونه تحوّل در كشور تنها از طريق تحوّل در فرهنگ آن ميّسر است. گرچه تا آنجا كه من اطلاع دارم امام خمينى هرگز موافق اين امر نبود كه چنين خردى(شناخت الهى) در مورد آمريكا نيز صادق است. انشأ اللّه همان طور كه اين انقلاب معنوى الحاد را در روسيه از ميان برد بتواند كفر نوين را نيز در آمريكا سرنگون كند.

امام خمينى به ما مى‏آموزد كه تحول فردى تنها به واسطه شناخت و ايمان قابل حصول است. بياد داشته باشيد شناخت و ايمانى كه ريشه در علم دارد نور است. معرفت واقعى همچون نور هدايت است كه ما را به بهشت رهنمون مى‏كند، راهى است مستقيم جهت قرب به اللّه و رحمت او... علمى كه با نام اللّه آغاز شود خود نور هدايت است. امام خمينى بازگو كنندؤ تمام آن چيزى است كه بزرگان اديان الهى جهان تعليم داده‏اند.

وى اعلام مى‏كند كه چنانچه انسان بتواند منيّت خود را زير پا لِه كند و آن را با او (يعنى اللّه) جايگزين كند همه چيز درست خواهد شد. و در ادامه مى‏افزايد انسان نمى‏تواند درآن واحد خود را بپرستد و هم خداى خود را. نمى‏توان منافع خود و اسلام را هم زمان مدّنظر داشت.

امام معتقد بود كه هيچكس نمى‏تواند مسلمان معتقدى باقى بماند مگر آنكه ذكر خدا بر زبانش باشد و ياد خدا در دهنش. اين روش حضرت محمد(ص) و صحابؤ وى بود. حضرت محمد(ص) براى اصحابش شيخ و آقا محسوب مى‏شد و امروز، گويا هيچ كس به شيخ نيازى ندارد، گرچه وجود فرد خردمندى كه بتوان از او راهبرى جست نياز مردم بسيارى در جهان امروز است. وى معتقد بود كه مسلمانان متعهد نيروى اسلام بوده و تنها قدرتى هستند كه مى‏توانند مشركان جهان را شكست دهند. قدرت مسلمانان معتقد در هيچ برهه‏اى از تاريخ بشر به اندازه امروز كوبنده نبوده است.

امام خمينى بارها و بارها تاكيد كردند كه آنچه كه انسان را از اعوجاجات بيرون مى‏كشد ياد خداست. وى به ما كمك كرد تا درك كنيم خداوند از طريق نعمتهاى خود بندگانش را مى‏آزمايد. و نيز اينكه بعد از اعتقاد به خداوند بايستى به نيروى خود كه منبعث از نيروى اوست نيز اعتقاد داشت وى خطاب به مسلمين جهان اعلام كرد: به سرچشمه تعالى بپيونديد؛ اى قطره‏هاى حقير به اقيانوس بيكران بپيونديد. وقتى انسان شخصاً و بخاطر اللّه بپاخيزد، يعنى خويشتن خود را تسليم عشق به خدا كند در آن صورت به عنوان عضوى از امت اسلامى چون جمعيتى به خاطر اللّه بپاخيزد و اين به مفهوم قيام و مبارزه براى عدالت است نه تنها براى خود به عنوان يك فرد بلكه براى امت خود و براى تمام محرومين و مستضعفين جهان. نبايد تعاليم امام خمينى را از ياد ببريم كه مى‏فرمود: اسلام براى محرومين و مستضعفين آمده است اهداف آن الزاماً مربوط به اين اقشار از مردم است. بدون شك بهمين دليل است كه اسلام نه تنها در دوران حيات خود رسول اكرم(ص) بلكه بلافاصله بعد از رحلت ايشان اين چنين سريع و گسترده در سراسر جهان بسط و توسعه يافته است امروز ـ پس از 1400 سال ـ مردم خود را پيروان صحابؤ پيامبر در مدينه و امام خمينى و انقلاب مردم ايران مى‏دانند.

امام خمينى بما آموخت كه علم و عمل بايستى يكى شوند. اين جوهرؤ اسلام است و به همين علت اسلام با تمام اديان ديگر تفاوت دارد. خداوند در قرآن كريم سورؤ الحاقه(سوره 69) مى‏فرمايد: حقيقت چيست؟ حقيقت مطمئنة چيست؟ و چه چيز سبب مى‏گردد كه انسان به اين حقيقت غايى پى ببرد؟ و در جاى ديگر در سورؤ الانعام آيه 115 در جواب سئوال فوق مى‏فرمايد كلمة اله در حقيقت و عدالت متعالى گرديده است.

اين بدان مفهوم است كه تنها واقعيت غايى همانا حقيقت است. در زبان عربى كلمه حق، الحق، همان نام خداست چرا كه هيچ حقيقت و واقعيتى خارج و مستقل از ذات وى وجود ندارد. بسيارى از زنان و مردانى كه دويست سال پيش آمريكا را بنيان نهادند بوضوح به اين حقيقت مجرد پى بردند. ليكن تقريباً از زمان جنگ داخلى آمريكا بنيادگرايان مادى اين كشور كه معتقد بودند هر چيزى نسبى است و حتى مقوله قطعيت خود بدعتى خطرناك از اذهان اغوا شده است اين حقيقت مسلم را منكر شدند.

حقيقت بايستى ابراز شود تا وجودى خاكى و ملموس يابد و بتوان آنرا شناخت در غير اين صورت ماهيتى ماورأ الطبيعى خواهد يافت. خداوند در قرآن كريم بارها مى‏فرمايد كه تجلّى حقيقت در عدالت يا قسط است. بدون حقيقت مطلق آن عدالت صرفاً مقوله‏اى ذهنى است بنحوى كه (عدالت) تنها مستمسكى خواهد بود در دست انسان تا تعصّبات و جزم انديشى خود را توجيه كند. كليه اديان الهى ماهيت بنيادين حقيقت و عدالت را بعنوان اسوؤ جهان شمول تفكر(الهى) مورد تاكيد قرار داده‏اند. مسلمانان اين اسوه را اسلام مى‏نامند. اساس آن بر تاييد اين نكته استوار است كه تنها يك واقعيت غايى وجود دارد و انسان و تمام هستى صرفاً تجلّى آن محسوب مى‏گردد.

بنابراين هر فردى با آگاهى فطرى از اين عشق و حقيقت مطلق آفريده مى‏شود و لذا افراد جامعه مى‏توانند و بايستى از منابع گونه‏گون وحى الهى(حقيقت) چهارچوبى از اصول اخلاقى براى خود فراهم كنند تا بتوان بواسطه عدالت به صلح دست يافت. شناخت چنين اسوه (الهى) همانا جوهرؤ علم و خرد است.

2ـ عدالت، ثمرؤ حقيقت

پس از اتحاد علم و عمل دومين دستاورد بزرگ اسلام براى جهان اسوؤ قانون و عدالت است كه بتوان بواسطه آن حق را از باطل تميز داد. امام خمينى معتقد بود، حكومت اسلام حكومت عدالت است... ارزش و شان و منزلت انسان در اين است كه وى بدنبال قانون كه همانا تقوى است باشد... قوانين بما كمك مى‏كند نظام اجتماعى عادلانه ايجاد كنيم و انسانهايى مهذب تحويل آن دهيم.

امام بما هشدار مى‏دهد كه سعى كنيد اسلام را با وجهه‏اى مناسب تحويل اخلاف خود دهيد. نبايد اسلام را به گونه‏اى معرفى كرد كه در اذهان مردم مخدوش و مشوش جلوه كند. خير اسلام چنين نيست. اسلام روش مشخص است. وى تاكيد مى‏كند كه قوانين اسلامى قوانينى مترّقى جامع و موكد است. وى به ما مى‏آموزد كه تنها از طريق درك و فهم جامع و مانع قوانين الهى يعنى اجتهاد، و يا عقل و خرد مى‏توان سرچشمؤ زلال وحى را تداوم بخشيد. وى متذكر مى‏گردد كه نمى‏توان مانع از اجتهاد شد. اجتهاد هميشه بوده، هست و در آينده خواهد بود. در حكومت اسلامى راه اجتهاد هميشه بايستى گشوده باشد.

قوانين(احكام الهى) سه منبع دارد و بسته به اينكه بطور مستقيم يا غير مستقيم از منشأ غايى خود يعنى اللّه، نشات مى‏گيرند، متفاوت هستند. براساس واژگان قرآنى اولين علم‏اليقين است و آن معرفتى است كه از طريق وحى(كلام خدا) و بواسطه رسول خدا به مردم مى‏رسد كه در اين رابطه خداوند از طريق ختم رسل خود(حضرت محمد(ص» كلامش را كه همان قرآن مجيد مى‏باشد بروى مردم گشود. مى‏توان گفت كه الهام نيز در زمرؤ اين مقوله قرار مى‏گيرد كه اين البته برداشت فردى و براى استفاده شخصى است بدون هيچگونه ارتباط و يا تعهدى لازم‏الاجرا براى هيچگونه فردى.

دومين منشا علم و خرد و عينيت آن در احكام (اسلامى) عين اليقين است كه همانا مشاهده جهان خاكى(مادى) است. جستجو در يافتن چنين معرفتى موجب عظمت و تمدن اسلامى در گذشته گرديده و مى‏تواند اساس آنچه باشد كه الهيون مسيحى بدان قانون طبيعى مى‏گويند. اين دومين سرچشمؤ معرفت مستقيماً از ذات بارى تعالى نشات نمى‏گيرد بلكه به طور غير مستقيم از خلقت او ناشى مى‏گردد.

سومين سرچشمؤ معرفت حق اليقين است. اين معرفت بطور غير مستقيم از خرد منطقى انسان و براساس دو سرچشمه اولى ناشى مى‏گردد. علماى عظام اسلام بر اين اعتقادند كه علم اليقين را نبايد بهيچ وجه منشأ معرفت يا احكام دانست چرا كه خود محصول دو سرچشمه اصلى اولى است. علم اليقين را نمى‏توان به هيچوجه قطعى فرض كرد ليكن تا آن حد كه خود ناشى از جستجوى آگاهانه و صادقانه حقيقت است در قطعيت سهيم است. به اعتقاد امام خمينى طلبيدن حقيقت آنهم براى حقيقت نشانؤ تعالى انسان است.

مستحكم‏ترين ساختار فكرى در جهان امروز نظام سلسله مراتبى هدف است كه طى قرنهاى متمادى بواسطؤ متفكرين بزرگ اسلامى در مقصد الشرعيه پديدار گرديده است. مقصد يا اهداف ضروريات يا واجبات و كليات يا احكام همگانى تفكر شريعت نيز ناميده مى‏شود. مقولاتى از اين دست شش قرن است مدفون گرديده است. اين چنين نظام تحليلى بى‏نهايت پيشرفته بشرى خود نيز محصول اجتهاد است. مى‏توان گفت كه اجتهاد حداقل در جهان تسنّن قرنها است كه حرام تلقى مى‏گردد. امام خمينى و برخى از آيات عظام پيش از او در جهت استخراج اهداف و معانى احكام كه همان دستورات معين مندرج در فقه است تلاش كردند. آنان سعى داشتند با عمل به احكام اجتهادى اين احكام را در جهان كنونى بطرقى بكار برند كه باعث حفظ و تداوم خلوص قوانين الهى گردند. امام خمينى تاكيد داشتند كه : اسلام در تمام جهات، دينى سياسى است حتى در عبادت و لذا فعاليت سياسى در اسلام يك تكليف شرعى است به همين دليل كليؤ حكومتهاى اسلامى بايستى تابع مرجعيت علمايى باشند كه عمر خود را صرف درك و فهم اصول و معرفت قوانين الهى مى‏كنند و لذا بطور مستقل و فراتر از قدرت رهبران سياسى عمل مى‏كنند. البته اين علما گاهى از مردمى هستند كه بر آنها حكومت مى‏شود و گاه خود هيئتهاى حاكمه جامعه را تشكيل مى‏دهند.

امام خمينى همچنين تاكيد داشتند شريعت بايد به عنوان نظامى كه در آن اصول و احكام هريك ديگرى را استحكام مى‏بخشد بطور جامع درك و استنباط گردد و اين خود منعكس كنندؤ تعاليم حضرت رسول اكرم(ص) و جانشين وى، حضرت على(ع) بود. حضرت محمد(ص) اغلب به منظور آزمايش درك و خرد صحابه خود افرادى را از ميان آنها انتخاب كرده و از ايشان مى‏خواستند در موارد معين نظر و راى خود را صادر كنند. هرگاه صحابه‏اى نظر خود را ارائه مى‏داد حضرت از ايشان مى‏پرسيد: اين نظر شما براساس چه حكمى صادر گرديده است؟ بهترين فرد در ميان صحابه حضرت رسول كه ياراى تبيين اصول اساسى و تشكيل دهنده تك تك آرا و عقايد ارائه شده را داشت شاگرد مورد علاقه ايشان يعنى حضرت على(ع) بود. به تاسى از اولين شاگردان و پيروان حضرت رسول اكرم، ديگر فقهاى عظام در طول تاريخ اسلام، از امام شافعى، امام جعفر، و امام محمد غزالى گرفته تا ابن تيميه و پيروان او يعنى ابن قيم و الشاطيبى همگى سعى ايشان بر اين بود كه جهت توسعؤ اين طرح و انديشؤ هدفمند قوانين الهى از اين آرأ بعنوان اصول فقه استفاده شود. اين دقيقاً همان طرح و انديشه حقوق انسانى است؛ گرچه در اسلام آنچه بيشتر اهميت دارد تكاليف انسان و حقوق الهى اوست. فقط در صورتيكه انسانها و حكومت‏ها وظايف و تكاليف خود را در قبال خداوند انجام دهند مى‏توانند انتظار داشته باشند از حقوق انسانى يا حقوق ديگرى بهره‏مند گردند. اينك به طور اجمال به ذكر شش هدفى مى‏پردازيم كه برخى از علما طى قرنها به آن دست يافته و ارائه كرده‏اند با اين منظور كه بتوانيم آنها را در مباحثات بعدى خود كه پيرامون عاجل‏ترين مصاديق ظلم و تعدى به حقوق انسانها در جهان كنونى ـ كشمير، كوزوو و فلسطين ـ است، بكار ببريم. همانطور كه در بسيارى از نشريات(خود)،از جمله كتابى كه سال پيش تحت عنوان ترسيم آينده: چالش‏ها و بازتاب‏ها به چاپ رسيد، متذكر شدم مسيحيت و يهوديت هنوز در ابتداى راه ترسيم طرح‏ها و روش‏ها و تبين چهارچوبى براى حقوق بشر مى‏باشند تا به منظور ايجاد نظم و آرامش در ميان اين همه اغتشاش و سردرگمى راهبرى قابل قبول ارائه دهند. اسلام چنين طرح و چهارچوبى را در قالب مقصد الشريعت(يعنى اهداف جهان ياحكام اسلام) ارائه كرده كه به تبيين مفهوم عدالت مى‏پردازد.

در بالاترين مرتبه اين سلسله مراتب، و در مقولؤ عدالت سه تكليف مطرح است كه به ترتيب رعايت حقوق زندگى فردى، حقوق جامعه، و امكانات مساوى جهت برخوردارى از وسايل توليد مى‏باشد كه در اسلام معروف به حق الحيات، حق النسل، و حق المال مى‏باشند و بدون اين حقوق (ابزار) زندگى انسان تا حد بردگى تنزل مى‏يابد و سه تكليف ديگر نيز جهت زندگى در شان انسان وجود دارد كه مستلزم رعايت آزادى‏هاى سياسى (از جمله ابزارهاى سازمانى و نهادى كه ذاتىِ اصولِ رتبه دوم خلافت، شورا و اجماع است كه جملگى جهت تضمين استقلال فردى، اجتماعى و ملى(مسلمين) در نظر گرفته شده است)، شان و منزلت فردى (از جمله تساوى(حقوق) مرد و زن و آزادى مذهب كه در رتبه دوم يا يك رتبه به آخر سلسله مراتب مذكور قرار دارد)، و بالاخره (كسب) معرفت (كه شامل آزادى بيان كه به پنچ تكليف عمومى ديگر منوط مى‏گردد. در اسلام 3 تكليف فوق‏الذكر دوم را حق الحريّت، حق الكرامت و حق العلم مى‏نامند.

علماى اسلام سعى كردند تا از مقولؤ مفهوم، طرح و تفريعى را ارائه دهند. اگرچه آنها در برخى از ساختارهاى اين طرح بعنوان نوعى نظام حقوق اختلاف نظر داشتند ـ مثلاً در مورد اينكه مذهب (حق الدين) را بعنوان هدفى حاكم در نظر گيرند كه دو يا چند هدف بعدى زير مجموعه آن محسوب گردد ـ ليكن اتفاق نظر آنها در مورد روش كلى بررسى مقوله مفهوم بنحوى مشهود است كه اين خود نه تنها بصيرت بلكه راهبرى لازم جهت تحليل خط مشى عمومى را ارائه مى‏دهد.

اين گونه تحليل سيستماتيك بسيار پيشرفته از تفكر و عمل بشر كه در تاريخ بى‏سابقه بوده هيچگاه در دستور كار كنفرانس‏هاى پر سر و صداى اسلامى در عصر حاضر قرار نگرفته است. همانطور كه از ششصد سال پيش تاكنون بجز يك مورد استثنأ كه احتمالاً مربوط به شيعه در اسلام است، از دستور كار كليه مجامع اسلامى در سراسر جهان حذف گرديده است. برخى از مسلمانان معتقدند كه مقصد و در واقع هرآنچه كه به تبع از اجتهاد عنوان مى‏گردد نوعى بدعت و نوآورى است. برخى ديگر، احتمالاً بر اثر ساده‏انديشى، ترديد دارند كه اين گونه تدوين مجرد قوانين اسلامى، اصولاً سنخيتى با معضلات عصر حاضر داشته باشد.

وقت آن رسيده كه در آمريكا، و احتمالاً در كشورهاى ديگر، نظريات خردمندانه‏اى طراحى گردد تا چنين نمونؤ شاخص از عدالت بعنوان چارچوبى جهت حل كليه مسائل ملى و بين‏المللى كه امروزه اين چنين لاينحل بنظر مى‏رسند مورد استفاده قرار گيرد. نظريات خردمندانه‏اى كه عدالت را به منظور ايجاد جنبش سنت‏گرايانؤ اتحاد مسيحيان بكار بندد. جنبشى كه حداقل در ابتداى كار به نحوى طراحى گردد كه هدفش نه پيروزى در انتخابات بلكه برپايى گفتگوهاى سياسى در داخل دو حزب عمده (كشور) باشد. تاريخ آمريكا نشان داده است كه هيچگونه تفكر و خط مشى نوينى از داخل دو حزب ديرينؤ اين كشور سرچشمه نگرفته بلكه اين دو حزب نظريات خود را از جنبشهاى حزب سوم بعاريت گرفته‏اند. اين احزاب سوم به منظور رفع مسائلى كه حل آنها در چارچوب طرح قديمى ممكن نبود پديدار گشته، پس از آنكه ماموريت خود را به پايان رساندند ناپديد شدند.

بيانيؤ پايانى هيات كارشناسان مسلمان، يعنى مركز تحقيقات سياستهاى عمومى، مورد تاكيد مدير اجرايى آن، خواهر انيسه عبدالفتاح قرار گرفت. ايشان قرار است امشب بعد از سخنرانى بنده در مورد نظر و برداشت شخص خود نسبت به امام خمينى سخنرانى كند بطور اجمال نظر ايشان بر اين است كه اين مركزبه منظور شكل دادن به ديدگاههاى رايزنان سياسى تمام مساعى خود را در جهت كشف و دست‏يابى به احكام اصلى و زيربنايى سياست خارجى و داخلى به كار برد. چنين تفكرى بر اين استنتاج ما استوار است كه آنهايى كه عدالت را در دستور كار خود قرار مى‏دهند اهرم چندانى بر سياستهاى رايج يا هرگونه مسئله ديگر ندارند چرا كه سياستها همگى منتج از رقابتهاى پيشين در سطحِ شالودؤ افكار و عقايد است.

در نهايت، آنچه كه ما منازعات اطوارى و مديريت اسلوبى مى‏ناميم بواقع همان راز نفوذ سياسى است. (مهمترين مسئله‏اى كه قرن بيست و يكم بايد به آن بپردازد اين است كه آيا طاغوت بر سرنوشت انسانها چيره خواهد شد يا تقوى. آيا تفكر قدرت بر ما حاكم خواهد شد يا تفكر عدالت.

اين صحنؤ كارزارى است كه به آن جنگ ( Memetic ) مى‏گويند. Memes به مجموعه عقايد و افكارى گفته مى‏شود كه روش تعقل ما را تغيير دهد. امام خمينى با سخنان و اعمال خود نشان داد كه او استاد بى‏چون و چراى اين هنر كهن و در عين حال بسيار مدرن است؛ درست همانند تمامى انبيأ از حضرت آدم گرفته تا حضرت محمّد(ص). نقش انبيأ رساندن كلام خدا به مردم و هشدار دادن به مردم از طريق مقابله آنها با اين گونه كلام بوده است. در جهان كنونى رويارويى بين كفّار و متقين است؛ در يك طرف كفار قرار دارند كه بواسطؤ پوشش خدايان دروغين و متعدد جهان خاكى عمداً به مقابله با ماهيت انسانى خود برمى‏خيزند و در طرف ديگر متقين قرار دارند كه طبق نص صريح قرآن(سورؤ فرقان آيه 52) از كافران فرمانبردارى نمى‏كنند و براى پيروزى بر آنها حتى جهاد اكبر مى‏كنند. حضرت محمد(ص) به مسلمانان صدر اسلام آموخت كه دست به دو نوع جهاد بزنند. يكى جهاد اكبر يا همان تهذيب نفس بود كه مسلمانان طى 13 سال ظلم و تعدى كه در مكّه به آنها شد آموختند، و ديگرى جهاد اصغر يا همان مبارزه مسلحانه مهاجرين و انصار در مدينه بود كه جهت رفع تجاوز عليه امت اسلامى انجام گرفت. به علاوه قرآن به ما مى‏آموزد كه پس از كسب پيروزى نسبى در اين دو نوع جهاد بايستى آماده جهاد سومى شد كه قرآن در سورؤ مباركه فرقان آيه 52 از آن چنين ياد مى‏كند: پس تو هرگز تابع كافران مباش و با آنها سخت جهاد و كارزار كن.

اين مبارزه‏اى عقلانى است كه در آن كلام خدا در مباحثات فكرى و عقلانى بكار گرفته مى‏شود تا به واسطؤ آن آيندؤ مدنىِ نوع بشر پى‏ريزى مى‏گردد. اين وظيفه مشخص سازمان ما يعنى مركز تجديد مدنيّت مى‏باشد.

در دو دهؤ اول قرن پانزدهم هجرى قمرى شاهد اوجگيرى دو جهاد اصغر، يا مبارزؤ مسلحانه، و جهاد اكبر يا ستيز معنوى، بطور همزمان بوده‏ايم. اولين پيروزى در اين دو جهاد مشترك غلبه مردم مسلمان ايران بر دو ابر قدرت جهان و دومين پيروزى غلبه مردم افغانستان بر يكى از اين دو ابرقدرت[شوروى سابق ـ م] بود. نظريه‏پرداز و رهبر معنوى هر دو جهاد امام خمينى بود.

الحاق رسمى پاكستان در اواخر قرن بيستم به كلوپ قدرتهاى هسته‏اى كه تا چندى پيش در انحصار كشورهاى خاصى بود نمادى بارز از نقش قدرت مادى (پاكستان) در جهاد اصغر است. دولت ايالات متحده آمريكا براى اولين بار در نيم قرن اخير به ناگهان نگرانى خود را در مورد ضرورت بررسى جدى علل مسابقه تسليحاتى بين هند و پاكستان اعلام مى‏دارد. ناگهان مطبوعات و رسانه‏هاى خبرى به بحث پيرامون بيعدالتى كه در جريان استعمار هند در حق اين كشور شده و ظلمى كه به كشمير رفته مى‏پردازند. به ناگهان تمامى پنج عضو شوراى امنيت سازمان ملل متحد بياد قطعنامه‏هاى پنجاه سال پيش (اين سازمان) مى‏افتند كه طى آنها خواسته شده در كشمير همه پرسى برگزار گردد تا كشميرى ها بتوانند در مورد سرنوشت خود تصميم بگيرند.

حالا كه يك شبه توازن قواى موثر نظامى بين هند و پاكستان ايجاد شده چنين توازن قوايى بين جهان اسلام و قدرتهاى توسعه طلب در ديگر نقاط جهان دور از دسترس نخواهد بود. گام بعدى به عهدؤ ايالات متحده آمريكاست و آن دست كشيدن از ايجا د جوّ وحشت از بمب هسته‏اى و نيز هيسترى تكثير سلاحهاى هسته‏اى است. دست كشيدن از تصور عام ايجاد مدينه فاضله در جهانى عارى از سلاحهاى (هسته‏اى) است تا اين كشور بتواند نيروهاى خود را روى توسعه و تجهيز سيستم‏هاى دفاعى عملى عليه سلاحهاى كشتار جمعى متمركز كند.

اگر احتمالاً در قرن بيست و يكم چنين امرى به اميد خدا بوقوع بپيوندد نتيجه آن مى‏تواند در جهت جهاد اكبر باشد. اين جهاد(جهاد اكبر) رويارويى فكرى و عقيدتى بين بنيادگرايان مادى كه هيچ ارزشى غير از علايق شخصى ناچيز خود چيزى نمى‏شناسند از يك طرف و گروه ديگرى كه من آنها را سنت‏گرايان مى‏نامم از طرف ديگر خواهد بود. سنت‏گرايانى كه شالودؤ بناى خود را از بهترين‏هاى هر فرهنگ و تمدّنى انتخاب مى‏كنند تا شان و منزلت و حقوق انسانى را به نحوى كه اللّه براى كليه ملل جهان مشخص و ترسيم كرده حفظ كنند.

شايد بهترين مثال براى نحوؤ براه انداختن جهاد اكبر بيانيؤ (خط مشى) 1ـ98 مركز مطالعات سياسى عمومى باشد كه توسط دكتر انيسه عبدالفتاح تحت عنوان عدالت و قوانين تقنينى: زمينؤ متعارف جهت پى‏ريزى همكارى مسلمانان و مسيحيان نگاشته شده است. اين مشاركت مسلمين در توسعه جنبش سنت‏گرايانه در آمريكا نظرات بسيارى را به خود جلب كرده و موجب گرديدمركز مطالعات سياسى عمومى ماه گذشته در گردهمايى بانك منابع شركت كند. اين بانك با كمك2/2 ميليون دلارى بنياد ميراث سرمايه‏گذارى گرديده و هدف از آن ايجاد شبكه(اطلاع رسانى) در ميان 150 مجمع محافظه كار پيشرو و مركز تحقيقاتى مى‏باشد.

موفقيت در اين جهاد كبير طى قرن بعدى بدين معنى مى‏باشد كه هيچ‏گونه دارالحرب ديگرى نخواهد بود و نزاع بين حقيقت و جهالت را مى‏توان بواسطؤ راه‏كارها و مساعى مسالمت‏آميز حل و فصل كرد. بمنظور دست‏يابى به اين هدف قدرت و خرد لازم است. لازم است نه تنها انقلاب آمريكا كه از صراط مستقيم خود منحرف گرديده بلكه انقلاب اسلامى امام خمينى را نيز به كمك قيام شخصى(فردى) و جمعى و آن هم بخاطر اللّه به سر منزل مقصود برسانيم. انشأ اللّه.

/ 1