امام خمینی و گروه های مسلح اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی و گروه های مسلح اسلامی - نسخه متنی

حمید بصیرت منش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام خمينى و گروههاى مسلح اسلامى

حميد بصيرت منش

پيشگفتار:

در فصلنامه 15 خرداد شماره 28 (زمستان1376) در مقاله‏اى تحت عنوان" "شروع حركت مسلحانه گروههاى اسلامى و يك سند" به قلم محقق ارجمند جناب شهرام يوسفى‏فر ضمن معرفى سندى از شهربانى كل كشور پيرامون بازجويى از متهمان ترور حسنعلى منصور، برداشت‏هايى از اين سند ارائه شده كه جاى توضيح بيشترى دارد.

بدواً همانگونه كه در همان مقاله يادآورى شده "جهت تكميل برداشت‏ها از اين سند بايد به ساير منابع تاريخى، اسناد و خاطرات مراجعه كرد"، با اين وجود نويسنده محترم در توضيحات خود، اخذ فتوا از حضرت امام در ترور حسنعلى منصور را تلويحاً امرى قطعى پنداشته است. از آنجا كه در آن مقاله وعده انتشار اسناد مربوط به شهيد سيدعلى اندرزگو داده شده بود، مى‏بايست منتظر بود تا اسناد و مدارك بيشترى در ارتباط با واقعه مذكور و ساير رخدادهاى انقلاب اسلامى منتشر شود و نيز افراد موثر و مطلع از جريانات، خاطرات و اطلاعات خويش را بطور صريح و شفاف در اختيار نسل انقلاب و محققان تاريخ انقلاب قرار دهند.

مقالؤ پيش رو با استفاده از بررسيهاى به عمل آمده بر اساس مدارك منتشر شده از سوى برادران ارجمند جمعيت هياتهاى موتلفه اسلامى و خاطرات آنان ـ تا حال حاضر ـ تهيه شده است. بديهى است مجله حضور آمادگى دارد كه اطلاعات بيشتر و اظهارنظرات محققان و علاقمندان امام(ره) را در شماره‏هاى آينده درج نمايد. در همين جا مى‏بايست نسبت به بهره برداريهاى غيرعلمى از مباحث فوق هشدار داد و از همگان درخواست كرد كه مباحث علمى تاريخ را با جريانات روزمره و زودگذر روز نيالايند.

* * *

با آغاز نهضت امام خمينى و بارز شدن چهره ايشان پس از مبارزات مربوط به انجمنهاى ايالتى و ولايتى تعداد زيادى از متدينين كوچه و بازار با انگيزه اسلامى وارد صحنه مبارزه با رژيم شاه شدند. د راين ميان برخى از جوانان انقلابى تهران از طريق هياتهاى مذهبى با امام مرتبط گشتند. در نظر اين افراد خاطرات فراموش نشدنى حماسه آفرينى‏هاى فدائيان اسلام و نواب صفوى هنوز وجود داشت، از اين رو از همان آغاز نهضت، اعتقادات خود را بطور آشكار و صريح به امام عرضه مى‏داشتند، لذا يك هفته پس از لغو تصويبنامه دولت در حدود انجمنهاى ايالتى و ولايتى (11/9/1341) آمادگى خود را در ادامه مبارزه تا آنجا اعلام داشتند كه اگر لازم باشد به فرمان امام "به خودشان بمب ببندند ز ير ماشين شاه بروند و آن را منفجر كنند". كه در برابر اين پيشنهاد امام پاسخ داده بودند كه كار به آنجاها نمى‏رسد. شما اينجا بيائيد اگر كارى باشد به شما ارجاع مى‏كنيم.(1)

هياتهاى موتلفه كه با دعوت امام به يكديگر پيوسته و در خدمت امام اعلام موجوديت كرده بودند،(2) در پى قيام 15 خرداد ضرورت مبارزه قهرآميز را دريافته و در صدد برآمدند در تشكيلات خود، شاخه نظامى ايجاد كنند. شهيد عراقى در خاطرات خويش در اين باره گفته است:

"15 خرداد يك نقطه عطفى بود تقريباً در تاريخ مبارزات ايران، بخصوص در داخل تشكيلات خود ما. بعد از آن كشتار... آنهايى كه يك مقدار معتقد به مشى غير از حركت سياسى بودند، يك مقدار زمينه بر ايشان فراهم شد كه بتوانند روى طرحهاى خودشان صحبت بكنند، اين شد كه طرح يك شاخه‏اى به نام شاخه نظامى در درون سازمان مطرح شد." (3)

از آنجا كه تشكيلات موتلفه "حجت شرعى" خود را از ولى فقيه زمان اخذ مى‏كرد، در تشكيل گروه مسلح نيز موافقت امام را جلب كردند.(4) البته در آغاز، امام تمايلى نداشتند و گفته بودند "وظايف شما سنگين است و بايد درست انجام شود، ديگران هستند"، ولى پس از مذاكره، اجازه تشكيل گروه مسلح موتلفه را دادند، به شرطى كه از جايى اسلحه نگيرد، مگر اينكه بخرد و خودش هم درصدد ساخت سلاحهاى گرم برآيد.(5)

با توجه به دستگيرى، حصر و تحت نظر بودن امام از 15خرداد 42 تا آزادى در 18 فروردين 43 مشخص نشده كه كسب اجازه از امام در تشكيل شاخه نظامى موتلفه دقيقاً در چه مقطعى صورت گرفته، و مقصود امام از "ديگران" چه افراد و گروههايى بوده است.

اما بنابر گزارش اطلاعات شهربانى، موضوع ترور اسداللّه عَلَم ـ كه تا 17 اسفند 42 بر مسند نخست وزيرى بود ـ جزو برنامه‏هاى هياتهاى موتلفه بوده و آنان در اين خصوص فردى را به مشهد جهت اخذ فتوى از آيت اللّه ميلانى اعزام كرده بودند كه آقاى ميلانى اين عمل را جايز ندانسته بودند.(6)

شاخه نظامى موتلفه در ايام پس از آزادى امام تا سخنرانى ايشان در 4 آبان 43 عليه لايحه كاپيتولاسيون ظاهراً به آموزشهاى نظامى، تدارك ابزار و وسايل و جذب نيروى جوان مشغول بود و در اين ميان شهيد حاج صادق امانى نقش مهمى بر عهده داشت. او كه به گفته شهيد عراقى، مجتهد و حافظ قريب شش هزار حديث و مربى اخلاق بود و درس اخلاق داشت(7)، شاخه نظامى موتلفه را رهبرى مى‏كرد.(8)

در پى سخنرانى امام عليه قرارداد كاپيتولاسيون در 4آبان 1343 كه طى آن دولت و وكلاى موافق كاپيتولاسيون را خائن ناميدند، شاخه نظامى موتلفه، موضوع ترور عناصر رژيم را با امام در ميان گذاشت. بديهى بود كسب نظر امام از اهميت اساسى برخوردار بود، چنانچه گفته شده:

"اگر تصميمى از طرف امام مى‏آمد يا تاييد مى‏شد همه اعضا آن را به جان و دل مى‏پذيرفتند و عمل مى‏كردند و اگر تصميمى در خود موتلفه گرفته مى‏شد، كوشش به عمل مى‏آمد كاملاً منطبق با اسلام و نظريه امام امت باشد."(9)

به اين لحاظ دو تن از عناصر اصلى و فعال مرتبط با موتلفه بطور جداگانه با امام خمينى ديدار و گفتگو كردند: يكى حجت‏الاسلام والمسلمين محى‏الدين انوارى كه از اعضاى شوراى روحانيت و تشكيلات موتلفه بود و ديگرى آقاى حبيب‏اللّه عسگر اولادى كه در شوراى تصميم‏گيرى اين جمعيت عضويت داشت.(10) محتواى گفتگوى ايشان با امام كه از اهميت فراوانى برخوردار است، در مدارك تاريخى ذيل مورد اشاره قرار قرار گرفته است:

الف ـ گزارش اداره اطلاعات شهربانى

در بخشى از گزارش بازجويى اداره اطلاعات شهربانى كل كشور از متهمان قتل حسنعلى منصور (مندرج در مجله 15 خرداد، شماره28، زمستان1376) كه البته تاريخ دقيق آن ذكر نشده، آمده است:

...ضمناً حبيب اللّه عسگراولادى را كه از مريدان خاص آقاى خمينى... مى‏باشد به قم اعزام و نظر خمينى را در مورد ترور استعلام مى‏نمايند كه مدعى هستند خمينى اين عمل را صلاح ندانسته. سپس شيخ محى‏الدين انوارى از طرف عاملين توطئه در مورد اخذ فتوا به خمينى مراجعه و به وى نيز جواب رد داده مى‏شود. مجدداً حبيب اللّه عسگراولادى را به قم اعزام و به وى ماموريت مى‏دهند از آقاى خمينى چنين سوال بكند (چنانچه اشخاصى قصد ترور اشخاص موثرى از دولت را داشته باشند آنان را منع بكنند يا نكنند؟) در اين مورد مدعى هستند كه خمينى چنين پاسخ داده است (شما چه كاره هستيد [كه] منع بكنيد يا نكنيد).

ب ـ خاطرات شهيد عراقى:

...مسئله دومى كه در پرونده مطرح شده بود و زياد فشار مى‏آوردند مسئله شناخت شوراى روحانيت و مسئله فتوى در رابطه با قتل اين مفسد فى‏الارض بود... ما از اول گفتيم كه احتياج به فتوى نداشتيم و اين كارها هيچ احتياجى به فتوى ندارد، حكمش اصلاً داده شده است. بعد از يكى دو روز فشار به نتيجه نرسيدند، رفتند سراغ آن برادرهايى كه احتمال مى‏دادند از كانال آنها يك همچنين چيزى شده باشد. خلاصه‏اش مطرح شد براى اينكه كسانى فرستاده شده‏اند پهلوى آقاى خمينى كه در اين جريانات فتوى بگيرند و آقاى خمينى فتوى نداده در مرحله اوّل. در مرحله دوم باز فرستاده‏اند و آقا به آن حامل(11) گفته كه اصلاً به تو چه كه توى اين كارها دخالت مى‏كنى؟ گفته آقا يك عده جوان هستند كه مى‏خواهند بروند از اين كارها بكنند آيا شما صلاح مى‏دانيد يا نمى‏دانيد؟ و ايشان گفتند كه توچه كار دارى، حالا هر كسى هر كارى خواست بكند، به تو چه مربوط است؟ تو كار خودت را بكن.(12)

ج ـ گفتگو با واحد خاطرات موسسه

آنچه كه با امام قبل از تبعيدشان گفتگو شده بود حالت كلى داشت، به اين نحو كه پرسيده شد راجع به كسانى كه فرموده‏ايد خائن هستند آيا اگر آنها را بكشيم اشكالى ندارد؟ امام پاسخ داده بودند: "در غير خودش(شاه) فايده‏اى ندارد چونكه يك عزاى بزرگ برايش مى‏گيرند و مردم رافريب مى‏دهند كه همه مشكلات مربوط به اين بود كه رفت و اصل رژيم و اصل شاه، باقى مى‏مانند و اين ضرر دارد. الاّن شرايط، شرايطى نيست كه اين كارها مفيد باشد،شرايط بايد طورى باشد كه بشود تغيير داد. و به اين ترتيب نهى فرموده بودند. در پى نهى امام، حجت الاسلام انوارى نزد امام رفتند تا نهى را بردارند اما امام قبول نكرده بودند. بنده نزد امام رفتم عرض كردم اينها از كسان ديگرى فتوى دارند، منتهى نمى‏خواهند مخالفت شما را داشته باشند. امام فرمود: شما كه كارهاى ديگر داريد، چه كار داريد كه نهى براى اينها مشكل ايجاد كرده است؟(13)

همانگونه كه ملاحظه مى‏شود صرفنظر از برخى جزئيات، محتواى گفتگو با امام و نقطه نظرات ايشان در مدارك فوق الذكر با يكديگر همسان و مشابه است. به اين ترتيب مشخص است كه تا قبل از تبعيد امام خمينى گفتگو با ايشان در مورد ترور بطور اعم صورت گرفته و بطور مشخص در مورد شخص شاه بوده و بويژه حالت حكم و فتوا نداشته است. در گفتگوهاى درونى جمعيت موتلفه نيز در ابتدا ترور شاه مطرح بوده كما اينكه در يكى از گزارشهاى ساواك مورخ خرداد1344 در مورد نتيجه تحقيقات از متهمين سازمان مركزى هيئتهاى موتلفه آمده است:

...در حدود چهار ماه قبل از واقعه ترور [منصور]، صادق امانى در يكى از جلسات اظهار كرده بود كه تنها حرف زدن و اعلاميه دادن فايده‏اى نخواهد داشت و بايد كارى كرد كه مثل بمب در دنيا صدا كند و پيشنهاد حادّى داد. گرچه بعضى از اعضاى سازمان مركزى بظاهر با پيشنهادش مخالفت كردند لكن از نيات او وقوف كامل داشتند.(14)

به اين ترتيب انزجار طرفداران امام از تبعيد ايشان و انگيزه شعله‏ور نگاه داشتن نهضتى كه امام برپا كرده بود باعث شد تا شاخه نظامى موتلفه ترور عناصر رژيم را طراحى نمايد. با اين وجود اظهار نظر و تحليل امام كه قبل از تبعيد بيان كرده بودند، مانعى در مقابل تصميم‏گيرى آنان بود. آقاى عسگراولادى در ادامه خاطرات خويش مى‏گويند:

من كه اين جمله امام را نقل كردم، حاج صادق امانى گفت كه امام خيلى به شما محبت دارند و اين صحبتى كه كردند يعنى خودت را از خطر كنار بكش و اين را به معناى برداشتن نهى گرفت.(15)

همانگونه كه گفته شد بدنبال تبعيد امام‏خمينى، شاخه نظامى موتلفه در صدد واكنشى جدّى برآمد، ليكن تجربه قيام 15خرداد باعث شد تا در اين زمينه برنامه‏ريزى شود. به گفته شهيد عراقى:

به تمام افراد دستور داده شد كه هيچ نوع حركتى از خود نشان ندهند، دليلش هم اين بود كه حداقل اگر بخواهد حركتى بشود بايد از سال گذشته يعنى 15 خرداد خيلى شديدتر باشد، هرچقدر كه شدتش كمتر باشد باعث شكست حاج آقا است و اگر كه هيچى نشود دال بر اينكه برنامه اى در كار است، دستگاه بيشتر متوحش مى‏شود.(16)

به گفتؤ شهيد عراقى جوانان موتلفه فشار زيادى مى‏آوردند كه بايستى كارى صورت داد. اين در حالى بود كه در مورد ترور شاه يا ديگر دولتمرادن رژيم، اختلاف نظر وجود داشت. در اين باره شهيد عراقى گفته است:

با يكى دو تا از آقايان تماس گرفته شد توسط بعضى از برادران و آنها روى شخص خودش(شاه) نظر داشتند. مى‏گفتند اگر شخص خودش زده بشود بلامانع است اما ديگرى نه. ما مدتها روى اين مسئله فكر كرديم... و اين را در داخل گروه به بحث گذاشتيم. به اينجا رسيديم كه چون هنوز نه سازمانى در داخل كشور ما وجود دارد كه بتواند قبضه بكند به مجرد برداشتن و رفتن اين[شاه]... يا اينكه اينجا بطور كلى به صورت ويتنام درمى‏آيد، يا اينكه قهراً ممكن است گروههايى كه از نظر ايدئولوژى مورد تاييد ما نباشند... آنها بزنند و ببرند با كمك اجنبى. پس چه بهتر است كه ما از خودش بگذريم و رده‏هاى پايينتر را بزنيم.(17)

نقل اظهارنظر آيت اللّه مطهرى پس از تبعيد امام مبنى بر اينكه "لازم است چند نفر از اينها ـ طاغوتى‏ها ـ به خاك بيفتند تا مردم روحيه خود را باز يابند به معنى موافقت شوراى روحانيت موتلفه با ترور تلقى مى‏شد، در عين حال به منظور دريافت حكم قطعى يكى دو تن از مرتبطين موتلفه به مشهد نزد آيت اللّه ميلانى رفتند و ايشان هم حكم اعدام انقلابى شاه را صادر نمودند و در مورد حسنعلى منصور نيز موافقت ضمنى ابراز داشتند.(18)

به نوشته آقاى بادامچيان:

تقريباً اكثر قريب به اتفاق مبارزين به اين[نتيجه] رسيده بودند كه تنها با زبان گلوله بايد با طاغوت سخن گفت. در چنين جوّى برادران موتلفه اسلامى كه قبلاً آمادگى داشتند بيش از همه به فكر بودند و فقط در پى [كسب] جواز شرعى براى اقدام مسلحانه بودند. در آن موقع صحبت از اين بود كه گرچه فعلاً دسترسى به امام ممكن نيست، اما ايشان كه قبلاً فرموده بودند حالا موقع اين كار نيست پس منع از اعدام نكرده‏اند فقط زمان را مساعد ندانسته‏اند. بنابراين الان كه امام بطور صريح فرموده‏اند اينها خائن به اسلام و قرآن و مملكت و ملتند و دست نشانده امريكا هستند و... پس در حقيقت مى‏توان همين نظريات را به عنوان حكم شرعى به حساب آورد و الان هم زمان مقتضى فرا رسيده است.(19)

آقاى عسگر اولادى با تاكيد بر اين نكته كه در قضيه ترور منصور فتواى صريحى از امام نداشتيم و آقايان بهشتى و مطهرى و چند تن ديگر از تعدادى از آقايان اجازه گرفته بودند، مى‏گويند:

پس از تبعيد امام عمده نظرات بر اين شده بود كه اگر كارى انجام نشود، تمام زحمات هدر مى‏رود... هياتهاى موتلفه دوجا سراغ شاه رفتند اما موفق نشدند و در يك جلسه‏اى تصميم گرفتند بر روى مقامات رده دوم رژيم كار كنند كه مردم مايوس نشوند. 11نفر را در نظر گرفتند كه در راس آنها حسنعلى منصور بود شايد از روزى كه تصميم گرفتند تا روزى كه ترور انجام شد (اول بهمن 43) 15روز طول نكشيد.(20)

البته در مورد برنامه ريزى ترور منصور شهيد عراقى گفته است:

از همان روز اولى كه حاج آقا گرفته شد و تبعيد شد، برنامه ترور منصور طرح ريزى شد.(21)

به هر حال، نظر امام درباره اقدام پيروان خود در اعدام انقلابى منصور هرچه كه بود، پس از دستگيرى و زندان آنان و در حالى كه خود در تبعيد بسر مى‏برد، بازهم به فكر وضع و حال و رهايى ياران بود. شهيد عراقى مى‏گويد:

در همان موقع داماد [آيت اللّه] خوانسارى و آقاى جليل كرمانشاهى و يكى ديگر مى‏روند در تركيه ملاقات آقاى خمينى. آقاى خمينى اعتراض مى‏كند به آنها كه چرا اينجا آمده‏ايد، اگر شما راست مى‏گوئيد برويد و اقدام بكنيد براى نجات اين بچه‏ها. اينها كسانى هستند كه من از نزديك با آنها آشنايى داشته‏ام. خلاصه‏اش اگر سكوت بكنيد جرمى كه آنها [رژيم شاه] كرده‏اند و جناياتى كه آنها كرده‏اند، شما هم شريك هستيد.(22)

جمعبندى

ترور حسنعلى منصور عامل واگذارى قرارداد ننگين كاپيتولاسيون به امريكائيها، پيامدهاى مهمى در روند مبارزات عليه رژيم پهلوى داشت كه بررسى آن مستلزم تحقيقات بيشترى است. مسلماً حماسه آفرينى شهيدانى چون بخارائى، امانى و... كه در دفاع از مرجع تقليد و رهبر و مقتداى خويش، اقدامى متهورانه كردند، فراموش شدنى نيست، هرچند كه بسان ساير حوادث تاريخى، آثار و تبعات آن از جنبه‏هاى مختلف قابل ارزيابى است.

بر اساس مدارك تاريخى و خاطرات عنوان شده و اسناد و مداركى كه تاكنون در موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خمينى بررسى شده‏اند، فتوا و اجازه‏اى خاص از جانب امام خمينى در ترور منصور و يا ديگر عناصر رژيم پهلوى وجود ندارد و بطور كلى برنامه‏ريزى ترور منصور پس از تبعيد امام صورت گرفته بود. با توجه به پايبندى اعضاى جمعيتهاى موتلفؤ اسلامى به مرجعيت امام خمينى بديهى است در صورت اخذ اجازه از امام، نيازى به تلاش براى اخذ چنين اجازه‏اى از ساير علما نبود. يادآورى اين نكته ضرورى است كه نهى امام در ترور عناصر رژيم حداكثر به عنوان اختلاف نظر در تاكتيك مبارزه با پيروانش تلقى مى‏گردد و گرنه در مفسد دانستن رجال وابسته‏اى چون حسنعلى منـصور، اختلاف نظرى ميان امام و يارانش وجود نداشته است.

پى‏نوشتها:

1ـ اسداللّه بادامچيان و على بنائى. هيئتهاى موتلفه اسلامى انتشارات اوج. تير1362. ص118 به نقل از شهيد محمد صادق اسلامى.

2ـ همان، صفحات139و147 به نقل از آقاى حبيب‏اللّه عسگراولادى

3ـ ناگفته‏ها: خاطرات شهيد حاج مهدى عراقى (رسا، 1370) ص205

4ـ اسداللّه بادامچيان. آشنايى با جمعيت موتلفه اسلامى، ص46

5ـ همان، ص102

6ـ مجله 15 خرداد، شماره28 (زمستان1376) ص 296

7ـ ناگفته‏ها، ص215

8ـ هيئتهاى موتلفه اسلامى، ص130

9ـ ماخذ قبلى، ص 269

10ـ همان، صفحات 205،275

11ـ مقصود آقاى عسگر اولادى است.

12ـ ناگفته‏ها، ص 228و229

13ـ گفتگو با واحد خاطرات موسسه تنظيم آثار خمينى در تاريخ 29 خرداد 1376

14ـ هيئتهاى موتلفه اسلامى، ص230

15ـ گفتگو با واحد خاطرات موسسه

16ـ ناگفته ها، ص208

17ـ همان، ص 209 همانگونه كه ملاحظه مى‏شود ظاهراً نگرانى شهيد عراقى در مورد موضوع جانشينى شاه در تحليل امام كه در صفحات قبل ذكر شد وجود نداشته و امام تحليل متفاوتى ارائه كرده بودند.

18ـ آشنايى با جمعيت موتلفه اسلامى، ص124و125

19ـ همان، ص 123

20ـ گفتگو با واحد خاطرات موسسه

21ـ ناگفته‏ها، ص 208

22ـ همان، ص 247

/ 1