انديشه «جنگ فقر و غنا» ميراث مكتومو راه گشاى امام خمينى(ره)
دكتر فرشاد مومنى (1) چكيده
در اين مقاله برخى از نارسائيها و غفلتهايى كه در انديشه و تفكر اسلامى بويژه در بعد اقتصادى بعد از انقلاب روى داده اشاره و سه اشتباه بزرگ مورد توجه قرار مىگيرد. اولين آنها غفلت كم اهميت پنداشتن وجه اقتصادى در نظام اجتماعى اسلام است. دومين اشتباه بزرگ اجراى برنامه تعديل ساختارى است كه متناسبتبا مقتضيات و شرايط كشورهاى توسعه نيافته از جمله ايران نبوده و هزينههاى سنگينى بر كشور ما تحميل نموده سپس به تحليل اشتباه سوم يعنى عدم درك صحيح از نحوه رابطه ميان اصلاحات اقتصادى و سياسى و نسبت ميان آنها مىپردازد و به طور كلى ايده جنگ فقر و غنا از جانب امام خمينى (ره) به عنوان راهگشاى اشتباهات گذشته و منشا آثار و بركات براى آينده مطرح مىگردد. و در پايان به ويژگيهاى نظريه جنگ فقر و غنا در كلام امام پرداخته مىشود. مقدمه
نهضت اسلامى در دوران معاصر فراز و نشيبهاى بسيارى را طى نموده است و البته هر يك از اين فراز و نشيبها، بهرهها و نصيبها و دستاوردهاى خاص خود را دارد. تلاش بزرگى كه در مواجهه با هماورد جوييهاى مكاتب رقيب با كتاب «رديه بر فلسفه نيچه» توسط مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادى آغاز شد با تدوين كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» مرحوم علامه طباطبائى به اوج رسيد و در انديشه امثال شريعتى، مطهرى و بهشتى به بار نشست، اما اين فرايند به غايت پردستاورد كه حداقل براى پژوهشگران مسلمان نوعى اعتماد همراه با اتكاء به نفس همراه داشت مانند هر تجربه اجتماعى، هزينههاى خاص خود را نيز به جامعه ما تحميل نمود. واقعيت اين است كه حداقل از زمان پيدايش گروه 53 نفر معروف تا امروز بخش قابل توجهى از اوقات و ذهنيت انديشهورزان و دلسوزان جامعه اسلامى به مبارزه فكرى با ماركسيستها و ماركسيزم سپرى شده و اين مساله هم به واسطه روياروئى بى پرده انديشه ماركسيستى با اساس دين و هم به دليل شرايط خاص اجتماعى - فرهنگى كشورمان اجتناب ناپذير بوده است. بزرگانى كه از برخى از آنها نام برده شد و تعداد بىشمارى از آنها نيز وجود داشته و دارند كه مجاهدتهاى آنان نيز در بالندگى و پيشرفت انديشه و فرهنگ اسلامى موثر بوده و نامى از آنها در ميان نيست; در اين فرايند از يك سو نارساييها و محدوديتهاى نظريه رقيب را بر ملا ساخته و از سوى ديگر عرصههاى جديدى از انديشه اسلامى را متناسب با شرايط و مقتضيات زمان مورد باز خوانى و تفسير قرار دادند; اما اين كنشها و واكنشها يك هزينه بزرگ براى جامعه ما همراه داشت و آن هم عبارت از دست كم گرفتن تا مرز ناديده انگاشتن ديدگاه اسلام درباره اقتصاد بود. نگارنده بر اين باور است كه مرحوم امام خمينى با مطرح كردن ايده «جنگ فقر و غنا» راه را براى جبران نارساييها و غفلتهايى كه در اين عرصه موجود است و تا همين امروز هزينههاى سنگينى را بر جامعه ما تحميل نموده هموار ساختهاند و بابى را گشودهاند كه مىتواند منشا آثار و بركات عظيم باشد. سه اشتباه بزرگ تاريخى
درگيرى شديد انديشمندان مسلمان با آموزههاى فكرى - فلسفى ماركسيستى و ادعاى مطلق انگارانه ماركس و ماركسيستها درباره نقش اقتصاد به عنوان زير بناى هرگونه عمل اجتماعى به همراه ديدگاه تعصب آلود ايشان درباره دين و نقش آن در جامعه موجب گرديد كه در راستاى تعديل آن ديدگاه نادرست و مطلق انگارانه درباره نقش اقتصاد و عوامل اقتصادى در جامعه به اندازهاى تمركز انرژيها صورت گيرد كه انبوهى از استدلالها و شواهد تاريخى - فكرى فراهم گردد كه ناظر بر بى اهميتى يا كم اهميتى عامل اقتصادى در توضيح بسيارى از مسايل اجتماعى و تاريخى بود. اين تمركز اذهان و انبوه شواهد بتدريج نوعى گرايش در ضمير ناخود آگاه انديشمندان و متفكران مسلمان درباره جايگاه اقتصاد و عوامل اقتصادى بوجود آورد كه بر محور كم اهميتبودن يا حتى گاه بى اهميتبودن آن پيش مىرفت. مهمترين اثر اين واكنش اشتباه تاريخى اين است كه در حالى كه حداقل طى نيم قرن گذشته، دهها اثر بزرگ و كوچك درباره ابعاد گوناگون اندشه اسلامى به رشته تحرير درآمده است، تعداد كتابهاى مربوط به اقتصاد اسلامى به طرز حيرت انگيزى ناچيز است و در ميان همين تعداد به غايت ناچيز نيز تنها يك كتاب - «اقتصادنا» اثر شهيد سيد محمد باقر صدر - است كه چون نگينى كمياب و استثنايى مىدرخشد و بقيه آثار مكتوب موجود در اين زمينه يا به شدت تحت تاثير اين كتاب هستند و يا آن كه از نظر جامعيت و عمق، به هيچ وجه قابل مقايسه با اثر ارزشمند شهيد صدر نيستند. البته در اين ميان دو استثنا وجود دارد كه عبارتند از آثار اقتصادى به جامانده از 2 شهيد بزرگ انقلاب اسلامى يعنى آيتالله مرتضى مطهرى و آيتالله سيد محمد حسينى بهشتى كه تلاشهاى ارزشمند هر دو، جنبه مقدماتى داشت و به واسطه شهادت زود هنگام هر دو ايشان ناتمام ماند، و درباره همين آثار نيز حتى از سوى دوستان و نزديكان اين دو بزرگوار به قدرى واكنشهاى غير منطقى و تعصب آلود ظاهر گشت كه شرح آن از حوصله اين مقاله خارج است.اما شدت حساسيت همراه با ترس و عصبانيت موجود را درباره هرگونه بحثى در باره اقتصاد از منظر اسلام به خوبى نشان مىدهد بطوريكه حتى دامن بهشتى و مطهرى را نيز احكام غلاظ و شداد گرفت و برخى آثار مطهرى را تا حكم به خمير شدن كشاند! اگر كم اهميت پنداشتن وجه اقتصادى نظام اجتماعى را اولين اشتباه به حساب بياوريم شايد بتوان ادعا كرد كه دومين اشتباه بزرگ، در اين زمينه، در دوران بلافاصله پس از رحلت امام (ره) اتفاق افتاد. در سال 1368، از يك سو جهان با فروپاشى بلوك شرق مواجه شد و از سوى ديگر در ايران نظام اجرايى كشور دستخوش يك تحول بزرگ شده بود. با اين كه در طى سالهاى قبل، براى پيشبرد اهداف توسعه ملى، بخش اعظم كارهاى مربوط به تدوين برنامه توسعه اقتصادى- اجتماعى- فرهنگى كشور به انجام رسيده بود و در بخشهاى مربوط به اهداف و خط مشىهاى اين برنامه تا حدود زيادى جهت گيريهاى آرمانى اسلام در عرصههاى اقتصادى اجتماعى مورد توجه قرار گرفته بود، ديرى نگذشت كه اين برنامه با وجود طى كردن همه مراحل قانونى، به كنارى گذاشته شد و جاى خود را به برنامه غير قانونى و به تصويب مجلس نرسيده «تعديل ساختارى» داد. ترديدى نيست كه بنيانهاى هستى شناختى و معرفتشناختى برنامه «تعديل ساختارى» را اصول موضوعه اقتصاد سرمايه دارى تشكيل مىداد. مرحوم امام امت در آخرين سالهاى عمر پر بركتخويش هنگامى كه فروپاشى بلوك شرق را پيشبينى مىكرد، پيشگيرانه طى پيامى به همه دست اندركاران امور اجرايى كشور و نيز انديشمندان مسلمان در سراسر جهان، هشدار داد كه نبايستشكست ماركسيسم و فروپاشى بلوك شرق را به منزله پيروزى سرمايه دارى قلمداد نمود. يكى از ابعاد عظمت و صلابت فكرى و عملى ايشان كه به نظر اين جانب به همان اندازه پيشبينى فروپاشى بلوك شرق و شكست ماركسيسم اهميت داشته، اما تاكنون متناسب با اهميتش به آن پرداخته نشده است، همين پيشبينى ترفندهاى سردمداران بلوك غرب در مواجهه با فروپاشى بلوك شرق بود، به اين معنا كه دقيقا به همان ترتيبى كه ايشان پيشبينى نمودند، امواج سهمگين سياسى تبليغاتى راه افتاده از سوى كشورهاى صنعتى بزرگ غرب، يك پيام عمده بيشتر نداشت، و آن هم عبارت از گسترش و تعميق اين باور بد بود كه شكست ماركسيسم فقط به يك صورت قابل تفسير است و آن هم، اين كه در اين ماجرا پيروزى سرمايه دارى آشكار شده است. گرايش به اجراى برنامه «تعديل ساختارى»، به يك اعتبار قابل تفسير به مرعوب شدن مديريت توسعه كشور در برابر اين امواج تبليغاتى بود. شايد مهمترين علامت قابل اشاره درباره اين ادعا، جمله ثابت و يكنواختى بود كه اكثريت قريب به اتفاق مسوولان و دستاندركاران امور توسعه كشور، بويژه در عرصه اقتصاد مرتب به زبان جارى مىكردند: «اين تنها راه نجات كشور است»! به گمان اين جانب اشتباه اول و اشتباه دوم، چندان نامربوط با يكديگر نيستند و اين كه طى سالهاى 1368 تا 1375 عليرغم آن كه ما بى سابقهترين سطوح منابع ارزى - ريالى و انسانى را نسبتبه طول تاريخ اقتصادى كشور طى يك دوره 8 ساله به كار گرفتيم و در عين حال بى سابقهترين سطوح بدهى خارجى، بدهى دولتبه نظام بانكى، نرخ تورم و... را تجربه نموديم را نمىبايست تصادفى تلقى نمود. واقعيت اين است كه عمق انديشه اقتصادى در بيان مديريت اقتصادى وقت كشور بى تاثير از سوابق تاريخى نحوه مواجهه ما با مسايل اقتصادى و ريشه و عمق درك و قدرت تحليل ايشان از مسايل مزبور نبوده و نيست وگرنه درك اين كه بنيانهاى هستى شناختى و معرفتشناختى اقتصاد نئوكلاسيك با اصول جهان شناختى حاكم بر يك جامعه دينى از اساس مغايرت دارد، مطلبى نيست كه در سطح جهان ناشناخته باشد. اين كه جهتگيريهاى نظرى مزبور از اساس با عدالت اجتماعى منافات دارد، اين كه گروهى ديگر از كشورهاى توسعه نيافته و در حال توسعه يك دهه قبل از ما اين سياستها را به اجرا درآوردند و به نتايجى دستيافتند كه با عناوينى چون «دهه از دست رفته» يا «دهه فاجعه آفرين» مورد خطاب قرار گرفته و بالاخره اين كه دستاوردهاى انتظارى از كاربست اين چارچوب نظرى مشروط به شرايطى است كه جامعه ما به كلى فاقد اغلب آنها است، مسايلى نيستند كه حتى با منابع «فارسى» در دسترس نيز به آسانى قابل شناخت نباشند; اما ساده انديشيها و سهل گيريهايى كه به غلط «خوش بينى» انگاشته مىشد با طيف متنوعى از مسايل ديگر از قبيل عدم اعتقاد به لزوم مشاركت دادن انديشمندان و صاحبنظران غير مطيع و عدم پاى بندى به موازين قانونى، بى توجهى به مسايل تخصصى و غرور بيش از حد و... دستبه دست هم دادند و بالاخره شد آنچه كه شد! مستقل از آن نقيصه زير بنايى و تاريخى درباب انديشه اقتصادى و نحوه نگرش به مسايل اقتصادى، بطور طبيعى، انتظار مىرفت كه در دوره مديريتبعدى، حداقل به واسطه نزديكى زمان آن تجربه تلخ و درگير بودن با بسيارى از عوارض آن از قبيل بدهيهاى خارجى كه سر رسيدهاى آن بگونهاى تنظيم شده بود كه با پايان زمان حكومت دولت مرتكب بدهى خارجى و شروع به كار دولت جديد همراه باشد، بدهيهاى عظيم ريالى، پروژههاى معوقه و نيمه تمام بيشمار و... اشتباهات مزبور تكرار نشود و جهتگيريهاى انتقادى رياست محترم جمهورى نسبتبه عوارض آن تجربه تلخ طى مبارزات انتخاباتى نيز چنين نويدى را مىداد، اما با كمال تاسف ما در دوره جديد نيز البته از موضعى ديگر و با تكيه بر استدلالهايى از نوع ديگر در معرض وقوع يك اشتباه سوم هستيم. دولت جديد يك شعار اصولى و درست مطرح كرد مبنى بر تقدم امر سياسى در فرايند اصلاحات. اين شعار كه با عنوان اولويت توسعه سياسى در دوره جديد به بحث گذاشته شد تا آنجا كه ناظر بر واقعيتهايى از اين قبيل است كه: تجارب تاريخى ايران طى چند صد ساله گذشته نمايانگر اين واقعيت است كه اغلب نابسامانيهاى تحميل شده به كشورمان ريشه در عدم پاى بندى دولتها به قانون و عدم تعهد آنها به مبارزه با فساد موجود در ساختار ديوانسالارى دولتى و بى اعتنايى آنها و عدم تمايل ايشان به پاسخگويى نسبتبه اقداماتشان دارد. طى نيم قرن اخير نيز كه مساله توسعه در قالب يك مساله جهانى مطرح شده است تنها دولتهايى توانستهاند دستاوردهاى قابل توجهى در امر توسعه داشته باشند كه اصلاح را از هيات حاكمه و نظام اجرائى آن شروع كردهاند. دولتى كه متولى امر توسعه است ابتدا بايد خود به حداقلى از توسعه يافتگى دست پيدا كند و بدون آن امكان جلب مشاركت عامه وجود ندارد. تقدم امر سياسى با توجه به استدلالهايى از اين قبيل، مسالهاى كاملا قابل دفاع است و در مباحث توسعه ملى نيز از پشتوانههاى نظرى و تجربى كافى برخوردار است.اما اگر اين تقدم را به بى اعتنايى محض به زير سيستم اقتصادى، تاويل و تحويل نمائيم، بديهى است كه خود را درگير ورطهاى كردهايم كه ملت ما يك بار تجربه تلخ آن را در انقلاب مشروطيت داشته است و از ياد نبردهايم كه يكى از مهمترين دلايل انحراف انقلاب مزبور، نداشتن هيچ ايده و برنامه، عدالتخواهانه اقتصادى بوده است. در عين حال كه جسته و گريخته از زبان نزديكان رياست جمهور جديد، بحثهايى با مضمون بى اعتنايى به مسايل اقتصادى شنيده مىشود، يك تصور نادرست از نحوه رابطه ميان اصلاحات اقتصادى و اصلاحات سياسى و نسبت ميان آنها نيز ملاحظه مىشود كه ناخود آگاه دولت جديد را نيز در ورطه تكرار اشتباه دولت قبلى انداخته است. نزديك به چهل سال پيش «ميلتون فريدمن» اقتصاددان برجسته مكتب پولى در اثر كلاسيك خود به نام «سرمايهدارى و آزاد ى» بحثى را درباره نسبت آزادى سياسى با آزادى اقتصادى مطرح كرده كه برخى از طرفداران دولت نيز در قالب ديگرى به تكرار آن مىپردازند. فريدمن مىگويد: «آزادى در تصميمگيريهاى اقتصادى، جزيى از آزادى به معناى وسيع آن است; بنابراين آزادى اقتصادى از يك سو به عنوان يك هدف فى نفسه قابل طرح است و از سوى ديگر به عنوان يك ابزار ضرورى براى دستيابى به آزادى سياسى!» (2) تا آنجا كه به رهنمود اول فريدمن- آزادى اقتصادى به عنوان يك هدف فى نفسه - مربوط مىشود، به نظر مىرسد كه تجارب موجود، خواه در كشورهاى صنعتى و خواه در كشورهاى توسعه نيافته، مىتوانند به عنوان يك گواه صادق در باب بى اعتبارى آن به كار گرفته شوند و در اين ميان اقتصاد ايران در قرن نوزدهم با دولتى، با ميزان دخالت نزديك به صفر در اقتصاد و نيز با حساسيت نزديك به صفر در زمينه حمايت از توليدات داخلى در برابر رقباى خارجى يك شاهد مثال به سهولت قابل دسترسى است و نتايجحاصل از چنين رويكردى نيز امروز براى ما كاملا روشن است و اغلب آثارى كه درباره تاريخ اقتصادى كشورمان بحث كردهاند مطالب روشنى در اين باب دارند. درباره محدوديتهاى اين سيستم نيز امروز حتى در ميان طرفداران سرسخت اقتصاد بازار نيز مطلق انگاريها جاى خود را به واقع بينى نسبتا بيشترى داده است. براى مثال «پل ساموئلسن» اقتصاددان برجسته نئوكلاسيك درباره محدوديتهاى اقتصاد بازار مىنويسد: «حتى اگر نظام بازار به صورت كامل عمل كند باز هم بسيارى از افراد به آن به عنوان يك نظام ايدهآل نگاه نمىكنند به دليل آن كه نظام توزيع كالاها [و خدمات] در چنين سيستمى از «آراء دلارى» تبعيت مىكند نه از حياتىترين نيازها! شيرى كه موجب تداوم سلامتيك بچه فقير مىشود ممكن است نصيب گربه يك فرد متمول شود... اين مكانيسم، كالاها [و خدمات] را به دست كسانى مىدهد كه قادر به پرداختبهاى بيشترى هستند، آنهايى كه بيشترين آراء پولى را در اختيار دارند. مدافعين و منتقدين مكانيسم قيمتها بايد بدانند كه يك نظام كارآمد بازار ممكن است منشا [انواع] نابرابرىها گردد.» (3) اما در مورد گزاره دوم، يعنى رابطه ميان آزادى سياسى و آزادى اقتصادى «فريدمن» در توضيح آن كه آزادى اقتصادى را منشا يا پيش نياز آزادى سياسى مىداند اضافه كرده است: «تدابير اقتصادى اگر به عنوان وسيلهاى براى دستيابى به آزادى سياسى در نظر گرفته شوند، به دليل اثرى كه بر تمركز يا پراكندگى قدرت مىتواند داشته باشد از اهميت ويژهاى برخوردار خواهد بود. سرمايه دارى مبتنى بر رقابت، به عنوان سازمان اقتصادى ويژهاى كه بصورت مستقيم به آزادى اقتصادى معطوف استبه پيشبرد آزادى سياسى نيز منجر مىگردد; زيرا با تفكيك قدرت اقتصادى از قدرت سياسى منشا تعادل و توازن متقابل هر دو مىشود.» (4) در ايران نيز گروهى با همين منطق، چنين مىپندارند كه با تضعيف منزلت اقتصادى دولت، اصلاحات سياسى از درجه امكانپذيرى بيشترى برخوردار خواهد شد. در حالى كه آنچه كه «فريدمن» بر پايه تجربيات معطوف به مدل «انگلوساكسون» مطرح ساخته به طرزى بنيادى با شواهد تجربى موجود در كشورهاى در حال توسعه و به طريق اولى با ويژگيهاى تاريخى و اجتماعى ايران منافات دارد. اين كه در دهه 1980 يعنى دهه آزاد سازيها و رهاسازيها و تعديل ساختارى در جهان توسعه نيافته دهه حاكميت ژنرالها و كودتاهاى پىدرپى نظامى بوده است، شاهد مثالى استبر اين كه اگر بسترهاى فرهنگى - اجتماعى - سياسى، آزاد سازى اقتصادى شكل نگرفته باشد، آزادى اقتصادى منشا انسداد بيشتر سياسى و اقتصادى مىشود و در ايران نيز اتفاقا قدرت سياسى با تكيه بر تواناييهاى نظامى ايلات و قبايل ابتدا شكل گرفته و به دنبال آن است كه با تكيه بر «قدرت سياسى» قدرت اقتصادى نيز حاصل مىشده است; و اين دقيقا عكس تجربه مدل «انگلوساكسون» است كه «قدرت سياسى» در آنجا به دنبال شكل گيرى قدرت اقتصادى موضوعيت مىيافته است. تعميم شرايط و مسايل كشورهاى صنعتى، مستقل از تفاوتهاى بنيادى ميان آن شرايط و مسايل با نيازها و اقتضائات ايران نيز در واقع بازتابى از ضعف انديشه درون زاى اقتصادى مىتواند ارزيابى شود; و به اين ترتيب است كه اشتباهات سه گانه تاريخى ايران با يكديگر رابطه برقرار مىكنند و با توجه به ابعاد تهديدهايى كه از اين ناحيه متوجه كشورمان شده و مىشود مىتوان اهميت انديشه درونزا و راه گشا در عرصه اقتصاد و بويژه در قالب ايده «جنگ فقر و غنا» را دريافت. ويژگيهاى ايده «جنگ فقر و غنا»
هنگامى كه طرح مباحثبديع در عرصه اقتصاد حتى از سوى امثال شهيد مطهرى و شهيد بهشتى با واكنشهاى به غايت غير منطقى و با انگها و برچسبهايى غير متعارف همراه باشد، شدت دشوارى ورود در اين مباحثبراى ديگران بهتر درك خواهد شد. در اين ميان بخصوص فعاليت كسانى كه با طرح انديشههاى اصولى اسلام در عرصه اقتصاد «منافع» خود را در خطر مىبينند و همسوئى و هم صدايى مقدس نماها و متحجرين، بسيار قابل تامل است. البته توجه داريم كه از ميان اشتباهاتى كه بر شمرديم، تنها اولى مربوط به دوران حيات امام خمينى (ره) است; اما براى ايشان حتى همان شرايط نيز قابل تحمل نبود و چنين بنظر مىرسد كه امام خمينى (ره) با اين كه از سالها قبل به اشكال گوناگون اصول غير قابل خدشه و جهت گيريهاى محورى اسلام در بعد اقتصاد را مطرح مىساختند، اما مترصد فرصتى بودند تا از يك سو پيوند ضد انديشه متحجرين و زرسالاران را افشا كنند و فضاى خوفناك و غير اسلامى ايجاد شده از طرف آنان را از بين ببرند و از سوى ديگر طرح بحثبگونهاى باشد كه تا افقهاى زمانى دور راه گشايى خود را حفظ كند. در اوايل تابستان 1366 پس از مطرح شدن نظريات استاد شهيد، آيتالله مطهرى در زمينه نظام اقتصادى اسلام بين عدهاى از آقايان علما و همچنين در مطبوعات، اين بحث مطرح شد كه آيا از ديدگاه اسلام، بين فقر و غنا جنگى وجود دارد يا نه؟ در آن زمان، يكى از فقهاى محترم صراحتا اظهار داشت كه در اسلام، جنگ حق و باطل مطرح است و نه جنگ فقير و غنى. طرح اين مباحث در مطبوعات ادامه داشت تا آنكه امام خمينى (ره)در مرداد ماه 1366 مطابق با ذيحجه 1407 در پيام تاريخى خويش به حجاج بيتالله الحرام يعنى همان پيام معروف «فرياد برائت» از نهضت مقدس اسلامى با تعبير «جنگ فقر و غنا» ياد كرده و با تاكيد بر قداست چنين جنگى فرمودند: «بايد... نسل به نسل و سينه به سينه، شرافت و اعتبار پيشتازان اين نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند». (5) در مرحله بعدى، ايشان با مطرح كردن وجود دو طرز تفكر به نام اسلام. و با برشمردن و ويژگيهاى هر يك از اين دو بينش ابعاد ديگرى از مساله را باز كردند: «فرزندان عزيز جهادىام! به تنها چيزى كه بايد فكر كنيد، به استوارى پايههاى اسلام ناب محمدى (ص) است. اسلامىكه غرب و در راس آن امريكاى جهانخوار و شرق در راس آن شوروى جنايتكار را به خاك مذلتخواهد نشاند; اسلامى كه پرچمداران آن پا برهنگان و مظلومين و فقراى جهاناند و دشمنان آن ملحدان و كافران و سرمايهداران و پول پرستاناند، اسلامى كه طرفداران واقعى آن هميشه از مال و قدرت بى بهره بودهاند و دشمنان حقيقى آن زراندوزان حيلهگر و قدرتمندان بازيگر و مقدس نمايان بى هنرند.» (6) در پيام ديگرى، ايشان در تشريح ويژگيهاى اين دو نوع اسلام مىفرمايند: «اسلام ناب محمدى (ص)... اسلام مستضعفين; اسلام رنجديدگان تاريخ; اسلام عارفان مبارزه جو; اسلام پاك طينتان عارف [است و...] اسلام آمريكايى... اسلام سرمايه دارى; اسلام مستكبرين; اسلام مرفهين بى درد; اسلام منافقين; اسلام راحتطلبان و اسلام فرصت طلبان...[است].» (7) در پيام استقامت (29/4/1367) به طرز صريحترى درباب ويژگيهاى اسلام امريكايى بحث كرده آن را با مصاديقى چون اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملاهاى كثيف دربارى، اسلام مقدس نماهاى بى شعور حوزههاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نكبت، اسلام پول و زور، اسلام حاكميتسرمايه و سرمايه داران بر مظلومان و پابرهنهها معرفى مىنمايند. در باب اهميتبحث جنگ فقر و غنا، در همان پيام مشهور به «فرياد برائت» بزرگترين هديه و بشارت آزادى انسان را آزادى از اسارت فقر و تهيدستى معرفى كرده و اظهار مىدارند كه اين هديه و بشارت در چارچوب جهت گيرى اقتصاد اسلام در راستاى حفظ منافع محرومين و گسترش مشاركت عمومى آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان قابل تحقق است. از نظر ايشان وقتى كه اعيان و اشراف و متمكنين و يال و كوپال دارها متصدى امور يك كشور شوند. قهرا اينها مردم را به حساب نمىآورند، اما در عين ظلم و جورى كه به مردم روا مىدارند در مقابل قدرتمندتر از خودشان خاضع خواهند بود [سخنرانى ايشان در جمع اعضاى دولت - هفته دولت 7/6/61] و بهمين خاطر است كه تصريح مىكنند كه هر قدر كشور بطرف فقرزدايى و دفاع از محرومان حركت كند، اميد جهانخواران از ما منقطع و گرايش ملتهاى جهان به اسلام زيادتر مىشود. [فرياد برائت - مرداد 1366] و بالاخره در پيام به روحانيت (3/12/1367) با صراحتبيشترى اظهار مىدارند: كه مفاهيمى از قبيل جنگ حق و باطل، جنگ ايمان و رذالت و... در يك كلام در قالب مفهوم جنگ فقر و غنا قابل جمع هستند. بنظر مىرسد كه ايشان با مطرح كردن اين مفهوم چند ايده را كه نقش تعيين كننده براى سرنوشت انقلاب اسلامى و همه مسلمانان جهان دارد به صورت يكجا آورده و موانعى را هم كه در چارچوب اتحاد آگاهانه يا ناآگاهانه ميان صاحبان زر و زور و تزوير [به تعبير مرحوم دكتر شريعتى] موجب ترس و واهمه انديشمندان و روشنفكران مىشد، تلاش كردهاند كه به صورت يكجا بر طرف سازند. بكار بردن تعبير «جنگ» براى روياروئى ميان «فقر و غنا» ناظر بر شدت اهميت و حساسيت مساله براى نظام اسلامى است. همانطور كه «جنگ» در راس امور است و بايد با آن برخورد شود. اين مساله از يك سو اهميت نحوه مواجهه با فقر مادى را براى سرنوشت امروز و فرداى نظام اسلامى مشخص مىسازد، و از سوى ديگر نحوه شكل گيرى و ويژگيهاى اركان و اجزاء نظام اسلامى را مشخص مىسازد: «آن روزى كه دولت ما توجه به كاخ پيدا كرد، آن روز است كه بايد ما فاتحه دولت و ملت را بخوانيم. آن روزى كه رئيس جمهور ما خداى نخواسته از آن خوى كوخ نشينى بيرون برود و به كاخ نشينى توجه بكند، آن روز است كه انحطاط براى خود و براى كسانى كه با او تماس دارند، پيدا مىشود. آن روزى كه مجلسيان خوى كاخ نشينى پيدا كنند خداى نخواسته و از اين خوى كوخ نشينى بيرون بروند، آن روز است كه ما بايد براى اين كشور فاتحه بخوانيم ما در طول مشروطيت از اين كاخ نشينها خيلى صدمه خورديم، مجلسهاى ما مملو از كاخ نشينان بود و از بين آنها معدودى بودند كه از آن كوخ نشينها بودند و همين معدودى كه از كوخ نشينها بودند از خيلى از انحرافات جلوگيرى مىكردند و سعى مىكردند براى جلوگيرى. آن روزى كه توجه اهل علم به دنيا شد و توجه به اين شد كه خانه داشته باشند چطور و زرق و برق دنيا خداى نخواسته در آنها تاثير بكند آن روز است كه بايد ما فاتحه اسلام را بخوانيم» (8) اما بگمان اين جانب بزرگترين خدمتى كه ايشان با طرح انديشه جنگ «فقر و غنا» كردند اين است كه با رسوا كردن اتحاد شوم زراندوزان و متحجرين و مقدس نماها و برملا كردن نقاط ضعف هر يك از آنها، نوعى اميد بخشى و اعتماد به نفس را در ميان انديشمندان به وجود آوردند تا بدون واهمه از ملامت ملامت كنندگان، درباره مسايل مربوط به حوزه اقتصاد ژرف انديشى كنند و با مطرح كردن انديشههاى بديع در اين زمينه، موانع پيش روى نظام اسلامى را آگاهانهتر و عالمانهتر از سر راه بردارند. اميد كه چنين باد.روحش شاد و راهش پررهرو باد! 1- عضو هيات علمى دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايى. 2- Milton Friedman. "capitalism and freedom" the university of shicago press , 1962. pp. 7-8 3- Paul samuelson and W.D. Nordhaus "Econom:es" 12th Edition 1983. p.49 4- Friedman.M.ibid. pp 10-11 5- مصطفى كواكبيان، «جنگ فقر و غنا از ديدگاه امام خمينى (ره)، منتخبى از مقالات اولين كنگره بررسى انديشههاى اقتصادى امام خمينى. موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى. چاپ دوم 1377 ص 332. 6- صحيفه نور. ج 21، ص 59. بنقل از «اسلام ناب در كلام و پيام امام خمينى، چاپ سوم 1376. ص 38». 7- صحيفه نور. ج 20، ص 194. بنقل از «اسلام ناب در كلام و پيام امام خمينى، چاپ سوم 1376. ص 38». 8- صحيفه نور. ج 17، ص 218. بنقل از «اسلام ناب... همان. ص 325».