حوادث تاريخى مكه
حوادثى كه در طى قرنهاى گذشته در مكه اتفاق افتاده است. نوشته: هادى امينى ترجمه: محسن آخوندى خانه كعبه، كه خداوند آن را حرم امن و مقدّس و هدايت كننده جهانيان قرار داده، شاهد حوادث ناگوارى بوده كه هر يك در پى ديگرى به ويرانى و خرابى آن انجاميده است. در كنار سيلها و تند بادهاى ويرانگرى كه به كشته شدن هزاران نفر از زائران و از بين رفتن كالاها و دارايى هاى آنان، و ويران شدن خانه هاى مجاور كعبه و متوقّف شدن رفت و آمد بازرگانى منجر گرديده و خسارتهاى فراوان و مصيبتهاى بزرگ را در پى داشته، عنايت خداوندى هماره شامل بيت اللَّه الحرام بوده، مردان با همّتى به تجديد بناى آن قيام كرده اند. در اينجا تنها به ذكر حوادثى كه در عهد اسلام واقع شده اشاره مى شود، اين حوادث را مى توان به دو قسمت تفكيك كرد: 1 - حوادث و آفات طبيعى 2 - حوادث ناشى از تعصبات جاهليّت و بى بندوباريها 1 - حوادث و آفات طبيعى موقعيت جفرافيايى مكّه به گونه اى است كه اطراف آن را كوهها احاطه كرده است و در گذشته هرگاه بارانهاى تند مى باريد، آب باران از كوهها به سوى مكّه سرازير شده و در بسيارى از مناطق آن، درياچه ها و گردابهايى را به وجود مى آورد كه خانه ها در ميان آنها به صورت جزيره اى جلوه گر مى شد و مسجدالحرام كه چندين متر پايين تر از سطح آب قرار گرفته، هنگام طغيان سيل به درياچه عميق و گودى مبدّل مى شد. بدين جهت، از قديم در اطراف آن خانه هايى بنا شده تا خانه كعبه را از طغيان سيل، حفظ كند. سيل هاى مكّه، حوادث مصيبت بار و خسارتهاى فراوانى را باعث شده است كه در ذيل آنها را شرح مى دهيم: 1 - 35 سال پس از تولّد پيامبر، مكّه را سيل فرا گرفت، به گونه اى كه پايه هاى كعبه را برانداخت. در ميان كعبه، چاهى بود كه اموال و نذورات و هدايايى را كه از طرف مردم، داده مى شد، در آن نگاهدارى مى كردند. مردى به نام «دويك» اين اموال (يا قسمتى از آن را) بدزديد، قريش دستش را بريدند، سپس براى مشورت گرد آمده، تصميم به بازسازى آن گرفتند. امواج دريا يك كشتى را به بندر جدّه افكنده بود، كشتى درهم شكسته شده بود، قريش آن را اوراق كرده، چوبش را جهت تعمير خانه استفاده كردند. آن روزها در مكّه يك نفر نجّار قبطى سكونت داشت. او اين چوبها را آماده ساخت تا خانه را به بلندى هيجده ذراع بنا كردند. در كتاب كافى با سندهاى مختلف از على بن ابراهيم و ديگران، روايت شده است كه: قريش كعبه را فروريختند، زيرا سيل از بالاى مكّه، به درون آن سرازير مى شد. كعبه، شكاف برداشته بود و غزالى زرين كه پاهايش ازگوهر بود به دليل كوتاه بودن ديوارهاى كعبه به سرقت رفت. اين واقعه، سى سال قبل از بعثت پيامبر اتفاق افتاد. قريش تصميم گرفتند كعبه را فرو ريزند و دوباره بسازند و بر مساحتش بيفزايند، امّا در عمل ترسيدند كه با تيشه زدن به آن، عذابى بر ايشان نازل شود. «مغيرة بن مغيره» به آنها گفت: بگذاريد من اين كار را شروع كنم، اگر خداوند از اين كار راضى باشد، صدمه اى به من نخواهد رسيد و اگر مورد رضايت خداوند نباشد ما را از اين عمل باز خواهد داشت. پس بر كعبه بالا رفت و سنگى از آن را بجنبانيد، مارى از آن بيرون آمد و قرص آفتاب بگرفت. مردم چون اين بديدند، بناى گريه و زارى و نيايش گذاشتند و گفتند: خدايا! جز نيّت خير و صلاح نداريم، پس مار پنهان شد و آنان كعبه را خراب كردند و سنگهايش را در اطرافش چيدند تا به پى ساختمان كه ابراهيم(ع) كار گذاشته بود، رسيدند. چون خواستند بر پهناى كعبه بيفزايند و پايه هايى را كه ابراهيم(ع) بنيان كرده بود، تكان دادند، زلزله اى سهمناك درگرفت و تاريكى همه جا را گرفت، پس دست از آن كشيدند. بناى ابراهيم(ع)، طولش سى ذراع و عرضش بيست و دو زراع و ارتفاعش نه ذراع بود. قريش گفتند: پس بر ارتفاعش مى افزاييم، با اين تصميم، به بناى آن پرداختند. چون ساختمان به محلّ حجرالاسود رسيد، بين قريش در كارگذارى آن مشاجره درگرفت، هر قبيله مدّعى شد كه در انجام اين كار سزاوارتر از ديگران است و اين كار به عهده اوست. وقتى مشاجره بالا گرفت و به طول انجاميد بدين رضا دادند كه هر كس از باب بنى شيبه داخل شود، سخن و قضاوت او را در اين امر بپذيرند. اتفاقاً پيامبر(ص) سر رسيد قريش گفتند: «اين امين است كه آمده است» و او را داور و حاكم ساختند. پيامبر(ص) رداى خويش را گسترد و حجرالاسود را بر آن نهاد و گفت: «از هر طايفه قريش مردى بيايد». «عتبة بن ربيعة بن عبد شمس» و «اسود بن المطلب» از بنى اسد بن عبدالعزّى ، و «ابوحذيفة بن المغيره» از بنى فخروم، و «قيس بن عدى» از بنى سهم آمدند و چهار گوشه رداى رسول اللَّه(ص) را برگرفتند و بلند كردند، پيامبر(ص) سنگ را برگرفت و بر جايش نهاد. پادشاه روم، يك كشتى از چوب و ابزارآلات و پوشش سقف، همراه جمعى كارگر، به جانب حبشه روانه ساخته بود تا در آنجا صومعه اى بنا كنند. طوفان، كشتى را به ساحل افكند، قريش خبردار شدند، رو به ساحل نهادند و چوب و تخته و زيورآلاتى را كه به درد ساختمان كعبه مى خورد، خريدند و به مكّه آوردند. مقدار چوبها درست برابر با بناى كعبه (به استثناى حجرالاسود) بود و چون كعبه را بنا كردند، آن را با جامه هايى پوشاندند. در اصول كافى از حضرت صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: «قريش در عصر جاهليّت، خانه كعبه را فرو ريختند و چون خواستند دوباره بنايش كنند، امر مرموزى مانع آنها مى شد وترس درونشان را فرا مى گرفت تا آنكه يكى از آنان گفت: بايد هر كدامتان، پاكترين مالتان را بياوريد و مبادا مالى بياوريد كه از راه حرام به دست آمده و يا در جريان كسب آن، احترام پيوند خويشاوندى رعايت نشده باشد. پس چنين كردند و بر اثر آن، مانع بر طرف شد و به تجديد بناى آن موفق شدند تا به محل حجرالأسود رسيدند. بر سر اينكه چه كسى حجرالأسود را در مكانش قرار دهد، اختلاف و مشاجره در گرفت و نزديك بود فتنه اى بر پا شود كه در اين هنگام پذيرفتند نخستين كسى را كه از درِ مسجد در آيد داور و حاكم قرار دهند، در همين موقع رسول خدا(ص) داخل شد و فرمود تا جامه اى گستردند و سنگ را در ميان آن نهاد و قبيله هاى مختلف، اطراف آن جامه را گرفته، بلند كردند و رسول خدا(ص) سنگ را برگرفته، به جاى خود نهاد، بدينسان، آن افتخار را، خداوند مخصوص وى گرداند»1. اين خلاصه حادثه اى بود كه 2075 سال پس از ساخته شدن كعبه توسط ابراهيم خليل(ع) رخ داد2. 2 - سيل امّ نهشل؛ در زمان خلافت عمر بن خطاب، از جانب شمال مكّه سيلى داخل مسجدالحرام شد، اين سيل امّ نهشل دختر عبيد بن سعيد بن عاص بن اميّه را با خود برد و در پايين مكّه، جسد او يافت شد. اين سيل را به نام او، «امّ نهشل» ناميده اند. اين سيل، مقام ابراهيم را از بنيان كند و با خود برد و در پايين مكّه يافت شد و اثر جاى آن نيز از بين برفت. پس آن را در كنار كعبه قرار دادند و در اين باره به عمر بن خطاب نوشتند. پس او نيز با پريشانى آمد تا اينكه مقام را در مكان خود قرار داد. در همان سال، آب بندى بنا شد كه «آب بند عمر»، خوانده مى شود و آن آب بند، بندى است كه از سراى «جحش بن رباب» كه به آن «دارابان بن عثمان» نيز گويند، تا سراى «ببه» كشيده شده است. 0 اين آب بند با صخره و سنگهاى بزرگ و ساروج بنا شد و رخنه هاى آن گرفته شد، از هنگام ساخته شدن اين آب بند، هيچ سيلى از ارتفاع آن تجاوز نكرد، با آنكه سيل هاى بزرگى بعد از آن آمدند3. 3 - سيل حجاف: اين سيل همه چيز را ربود و با خود برد و از اين رو «حجاف» (رباينده و ضرر رساننده) نام گرفت، اين سيل، حاجيان بسيار و شتران باربر و مردان و زنان فراوانى را با خود برد و كسى توانايى نجات آنان را نداشت. آب، عده زيادى را غرق كرد و آنچنان بالا آمد تا تمام كعبه را فرا گرفت. اين واقعه در روز ترويه (هشتم ذى الحجه) سال 80 هجرى، در زمان خلافت عبدالملك بن مروان، اتفاق افتاد. و حاجيان صبح كردند و با احساس امنيّت، به وادى مكّه فرود آمدند. باران بسيار كم و ملايمى بر آنان باريد، امّا بارندگى تند در شمال وادى، جريان داشت. ابوالوليد گويد: نياى من، از سفيان بن عينيه، از عمرو بن دينار، نقل كرد: بارانى كه در سال حجاف، بر مكّه باريد بسيار اندك بود و شدّت آن در بالاى وادى بود، سپيده دم روز ترويه قبل از نماز صبح، ناگهان سيل جارى شد و مردم و متاعشان را ببرد و به مسجد داخل شد و كعبه را فرا گرفت. سيل، ناگهانى آمد و خانه ها و خيابانهاى اطراف دره را، ويران ساخت و مردم بسيارى را كشت و ديگران به كوهها پناه بردند. عبداللَّه بن ابى عماره، درباره اين واقعه چنين سروده است:
لم ترعينى مثل يوم الاثنين
اذ خرج المخبئات يسعين
سواندا فى الجبلين يرفين
اكثر محزوناً وابكى للعين
سواندا فى الجبلين يرفين
سواندا فى الجبلين يرفين
1 - كافى ج 4 ، ص 217 . 2 - شهداء الفضيلة، ص 189 . 3 - اخبار مكه، ج 1 ، ص 394 . 4 - البدايه و النهايه، ج 9 ، ص 31 ؛ اخبار مكه، ج 1 ، ص 395 ؛ تاريخ طبرى ج 7 ، حوادث سال 80 هجرى. 5 - تاريخ طبرى، ج 8 ، ص 347 ؛ المنتفى فى اخبار ام القرى، ص 302 . 6 - مراةالحرمين، ج 1 ، ص 198 ؛ اخبار مكه، ج 1، ص 397 ؛ شذوات الذهب، ج 2 ، ص 20. 7 - مراة الحرمين، ج 1 ، ص 199 . 8 - مروج الذهب، ج 4 ، ص 307 . 9 - المنتفى فى اخبار ام القرى، ص 305 - 301 .