فقه حج
استلام حجرالاسود
كعبه اين خانه امن الهى، كهنترين پايگاه عبادى، سياسى و اجتماعى خداوند در روى زمين است و در كنار آن، اماكن متبرك بسيارى است كه هر يك از ارزش و اهميت والايى برخوردارند. از جمله آنهاست، يمين اللّه و دست خدا؛ سنگ سياهى كه داراى تاريخى پر فراز و نشيب است. روايات پيرامون عظمت، شرافت، اهميت و فضيلت آن بسيار و مباحث زيادى دربارهاش قابل طرح است و اين نوشتار، نگاهى است اجمالى به احكام استلام آن: استلام در لغت
عالمان لغت شناس در ماده «استلام» هر يك راهى را طى كرده و نظرى دادهاند كه از ميان آنها چهار نظر، عمده و قابل توجه است: 1 ـ استلام مهموز است از ماده اللأمه (اى الدرع بمعنى اتخاذه جنّةً و سلاحا) اين نظر را تغلب آورده است.(1) 2 ـ استلام مهموز است از ماده ملائمه (به معناى اجتماع) اين قول از ابن اعرابى نقل شده است.(2) 3 ـ استلام از ماده سِلام (سنگ) است. اين قول را جوهرى پذيرفته(3) و ابن سكيت و سعيد خوزى شرتونى نيز بر اين باور است.(4) 4 ـ استلام از ماده سَلام (درود و تحيّت) است. ازهرى مىگويد: «انه افتعال من السَّلام و هو التحيّة»(5)؛ ابن منظور مىگويد: «استلم الحجر و استلأَمَهُ قَبَّله أو اعتنقه و ليس اصله الهمز و له نظائر قال سيبويه استَلَمَ من السَّلام.»(6) ابن اثير گويد: «فى حديث الطواف انه؛ اتى الحجر، فاستلمه هو افتعل من السَلام التحيّة.»(7) زبيدى گويد: «استلام؛ اللمس باليد أو الفم مأخوذ من السَلام أى التحيّة.»(8) در العين گويد: «و الاستلام؛ تناوله باليد و بالقُبلة و مسحه بالكف.»(9) به نظر مىرسد در ميان نظرها نظر چهارم به صواب نزديكتر است زيرا اولاً: اين نظر مورد تأييد روايات ائمه معصومين ـ عليهمالسلام ـ واقع گرديده است. ثانيا: صاحبان اين نظر اضافه بر اين كه از اكثريت برخوردارند، قول آنان نيز در نظر اهل تحقيق از اتقان و تحقيق بيشترى برخوردار است. معناى استلام در روايات
استلام در روايات، به معناى «تماس بدن و مسح آن با دست» آمده است. شعيب گويد از امام صادق ـ ع ـ در مورد استلام ركن پرسيدم. حضرت فرمود: «استلامه ان تلصق بطنك به و المسح ان تمسه بيدك.»(10)؛ «استلام چسباندن شكم است به حجر و مسح دست كشيدن به آن است.» و در روايت سعيد اعرج امام ـ ع ـ مىفرمايد: «أليس انما تريد أن تستلم الرّكن؟ قلت: نعم، قال: يجزيك حيثما نالت يدك.»(11)؛ «نمىخواهى ركن را استلام كنى؟ گفتم: مىخواهم چنين كنم. فرمود: همين كه دست تو بر آن برسد كافى است.»بحث فقهى «استلام» و پيشينه آن
نظر فقهاى شيعه
شيخ صدوق (م381 ه . ق.) در كتاب «الهداية بالخير» آورده است: «در تمام شوطها حجرالاسود را استلام كن.»(12) سيد مرتضى (م 355 ـ 436 ه . ق.) در كتاب «الجمل العلم و العمل» گويد: «طواف را از مقابل حجرالاسود شروع كن و با صورت در مقابلش قرار گير و آن را استلام كن.»(13) شيخ طوسى (م385 ـ 460 ه .ق. ) در كتاب «النهايه» مىنويسد: «طواف را از حجرالاسود شروع كن، و هرگاه بدان نزديك شدى، حمد و ثناى پروردگار كن و درود بر پيامبر و آل او فرست و استلام كن آن را.»(14) همو در كتاب «الجمل و العقود» مىفرمايد: «مستحبات طواف دهتاست؛ از جمله استلام حجر در تمام شوطها.»(15) قاضى عبدالعزيز بن برّاج طرابلسى (م400 ـ 481 ه . ق.) در كتاب «المهذب فى الفقه» چنين گويد: «از جمله مستحبات طواف، استلام حجرالاسود در تمام شوطها مىباشد.»(16) ابن زهره (م511 ـ 585 ه . ق.) در كتاب «غنية النزوع الى علم الأصول و الفروع» مىفرمايد: «استلام حجرالاسود قبل از شروع سعى مستحب است.»(17) ابن حمزه (كه در سال 580 ه . ق. مىزيسته) در «الوسيله» مىفرمايد: «از جمله مستحبات طواف، استلام حجر در تمام شوطها است.»(18) ابن ادريس (م558 ـ 598 ه . ق.) در «سرائر» فرمايد: «طواف را از حجرالاسود شروع كن و استلام آن مستحب است.»(19) محقق حلى (م602 ـ 676 ه . ق.) در «شرايع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام» آورده است: «مستحبات طواف پانزده امر است؛ از جمله آنها، استلام حجر است على الأصح.»(20) همو در «المختصر النافع» مىفرمايد: «از جمله مستحبات طواف، استلام حجرالاسود است.» علامه حلّى (م647 ـ 726 ه . ق.) در كتاب «قواعد الاحكام فى مسائل الحلال و الحرام» فرمايد: «از جمله مستحبات طواف، استلام حجرالاسود مىباشد.»(21) از مراجعه به آراء فقهاى پيشين، اين مطلب روشن مىگردد كه اصل استلام حجر، از مسلّمات است و آنچه مورد بحث و گفتگو است، كيفيت استلام است. نظر فقهاى اهل سنت
در موسوعة الفقهيه آمده است: «تمام فقهاى اهل سنت بر استحباب استلام حجرالاسود با دست، و بوسيدن آن، اتفاق كردهاند،(22) ليكن در كيفيت و چگونگى استلام، بين مذاهب فقهى اهل سنت اختلاف است. در مذهب حنفيّه، «مستحب»؛ عبارت است از دست گذاشتن و بوسيدن دست، و گويند سجده بر حجر جايز نيست. و اين استحباب، در تمام شوطها است. حنفيّه معتقدند: در صورتيكه امكان مسحِ يد نباشد، مستحب است استقبال حجر و گفتن «اللّه اكبر»، «الحمد للّه» و «صلوات بر نبى ـ ص ـ»(23) عقيده مالكيان بر آن است كه: استحباب عبارت است از بوسيدن حجرالاسود در اوّلِ طواف و با عدم امكان، مستحب مسحِ با دست است و اگر آن نيز ممكن نشد، مستحب مسح با عود (عصا)(24) است. شافعىها گويند: در اينجا مستحب عبارت است از مسح حجر و بوسيدن آن و با ممكن نبودن آن، مستحب اشاره با دست به حجرالاسود است.(25) حنبلىها مستحب را مسح حجرالاسود و بوسيدن آن مىدانند و مىگويند: اگر امكان آن نبود، مستحب است استقبال حجر با صورت، و تكبير و تهليل و استلام با عصا.(26) از مجموع اقوالى كه آورديم، اين مطلب به دست مىآيد كه اصل استحباب استلام حجرالاسود مورد اتفاق علماى اسلام است. بررسى نظريه وجوب استلام
محقق حلّى گويد: «الندب خمسة عشر و استلام الحجر على الأصح»(27)؛ «مستحبات طواف پانزدهتا است؛ از جمله استلام حجر است بنا بر قول صحيحتر.» صاحب مدارك و جواهر مىفرمايند: محقق با كلمه «على الأصح» اشاره دارد به اختلاف فقها در حكم استلام حجر؛ از جمله نظر سلار كه قائل به وجوب استلام حجر شده است.(28) صاحب جواهر احتمال وجوب را به كتاب «فقيه» و «هدايه» نسبت داده است.(29) صاحب كتاب «ايضاح ترددات الشرايع» مىگويد: «ظاهر عبارت شيخ مفيد قول به وجوب استلام حجرالاسود است.»(30) مرحوم شاهرودى گويد: «صحيحه معاوية بن عمار و روايات آمر ديگر، دلالت بر وجوب دارد، ليكن تسالم فقها بر استحباب، مانع از فتوا به وجوب است.»(31) بررسى مفاد ادلّه
روايات در اين مورد چند گروه است: گروه اوّل: رواياتى كه دلالت دارد بر وجوب استلام حجر؛ از جمله:
1 ـ محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن ابن سنان عن أبى عبداللّه ـ ع ـ قال: «انما الاستلام على الرجل و ليس على النساء بمفروض.»(32) امام صادق فرمود: «استلام بر مردان فرض و واجب است نه بر زنان.» اين روايت به ظهور دلالت دارد بر وجوب استلام بر مردان، خصوصا سياق جمله: «ليس على النساء بمفروض» 2 ـ و باسناده عن أبى سعيد المكارى عن ابى عبداللّه ـ ع ـ قال: «انّ اللّه وضع عن النساء أربعا و عدّ منهنّ استلام الحجرالاسود.»(33) كلمه «وضع» دلالت بر رفع امتنانى دارد و فقها در حديث «وضع عن امتى ...» فرمودهاند: اگر چيزى واجب نباشد، برداشتن آن منّتى بر امت نيست، بلكه برداشتن امر مستحب، خلاف امتنان است. 3 ـ و باسناده عن سعد بن عبداللّه، عن موسى بن الحسن، عن العباس بن معروف، عن فضالة بن ايوب، عمن حدّثه، عن ابى عبداللّه ـ ع ـ قال: «انّ اللّه وضع عن النساء أربعا و عدّ منها الاستلام.» امام صادق ـ ع ـ فرمود: «خداوند تعالى چهار وظيفه و تكليف را از زنان برداشت كه يكى از آنها استلام حجر است.» دلالت اين روايت بر وجوب استلام بر مردان، به تقريبى كه در روايت سابق گفته شد پرواضح است. روايات ديگرى نيز ظهور بدوى در وجوب استلام دارد كه از ذكر آنها، به جهت عدم اطاله، خوددارى مىگردد (براى آگاهى بيشتر نكـ : ح2، باب3، ابواب طواف، و ح12، باب16، ابواب طواف.)گروه دوّم: رواياتى كه دلالت بر استحباب استلام حجرالاسود دارد:
1 ـ سألت أبا عبداللّه ـ ع ـ عن رجل حجّ و لم يستلم الحجر، فقال هو من السنة.»(34) امام صادق ـ ع ـ در جواب سؤال از مردى كه در حج حجر را استلام نكرده بود فرمود: «استلام حجر مستحب است نه واجب.» براى آگاهى بيشتر نكـ : روايات باب 13، 14 و 15 از ابواب طواف، ج9 وسايل الشيعه، مراجعه شود. بين اين دو دسته از روايات تعارض وجود دارد كه بايد رفع شود. راههاى حلّ تعارض
1 ـ حمل روايات دالّ بر وجوب، بر عنوان ثانوى وجوب احياء سنت رسول اللّه ـ ص ـ و جلوگيرى از معرفى شدن استلام به عنوان بدعت، شاهد اين جمع رواياتى است كه از آنها استفاده مىشود: اهل سنت استلام را بدعت مىدانستند؛ از جمله روايت عبداللّه بن سنان دلالت دارد كه مردى از آل عمر شخصى را كه استلام حجر كرده بود، با غضب و شدّت از حجر دور كرد و گفت: «بَطَلَ حجّك لانّ الذى استلمه حجرٌ لا يضرّ و لا ينفع.»(35) از اين روايت و روايت 12 همين باب و نيز روايت 1 و 12 باب 16، استفاده مىشود كه استلام در نظر اهل سنت، بدعت بوده است. لذا روايات دالّ بر وجوب، بعنوان ثانوى احياء سنت رسول اللّه و جلوگيرى از ضايع شدن آن، صادر شده است. و حكم استلام به عنوان اولى مستحب است و بعنوان ثانوى واجب. 2 ـ روايات دالّ بر وجوب، ظهور در وجوب دارد و روايات داله بر استحباب با نص، دلالت بر استحباب مىكند، چون در بعضى از آنها تصريح شده است كه: استلام حجر سنت است؛ مثل روايات معاوية بن عمار،(36) «... فقال هو من السنة» امام فرمود: «استلام حجر مستحب است.» بنابراين، طبق قاعده حمل ظاهر بر نص، از ظهور آن دسته از روايات رفع يد مىشود. نتيجه، استحباب استلام حجرالاسود است نه وجوب. 3 ـ گرچه ظاهر بعضى از روايات وجوب استلام است، ليكن چون تسالم و اجماع فقها بر خلاف اين روايات است، لذا اين روايات قابل اعتماد نيستند، از باب اعراض مشهور، به همين جهت فقها طبق مفاد آنها فتوا ندادهاند. حكم استلام حجر در مورد زنان
مرحوم بحرانى در «حدائق» آورده است: گر چه روايات دالّ بر استحباب استلام حجر، فراوان است، ليكن اين استحباب در مورد زنان تخصيص خورده(37) و استلام در براى زنان مستحب نيست. همچنين گروهى ديگر از فقها با توجه به روايات باب 18 وسائل الشيعه(38) قائل شدهاند كه استلام حجر بر زنان مستحب نيست. نگاهى بر روايات اين بخش
رواياتى دلالت دارد بر عدم استحباب استلام براى زنان؛ مثل: عن أبى عبداللّه ـ ع ـ قال: «انما الاستلام على الرجل و ليس على النساء بمفروض.»(39) امام صادق ـ عليهالسلام ـ فرمود: «استلام بر مردان است نه بر زنان.» روايات ديگرى است در مقابل اين دسته از روايات كه دلالت دارد بر استحباب استلام براى زنان. مانند روايت ابن عباس كه گفت: «عن ابن عباس ان النبى ـ ص ـ قال لعائشه و هى تطوف معه بالكعبه حين استلما الركن ...»(40) رسول خدا ـ ص ـ در حالى كه با عايشه طواف مىكردند و ركن را استلام كرده بودند فرمود: ... اين روايت و روايات ديگر، دلالت دارد بر استحباب استلام براى زنان. بين اين دو دسته از روايات تعارض است و اين تعارض از راههايى قابل حلّ است: 1 ـ روايات دالّ بر استحباب استلام مردان را حمل بر تأكيد كنيم و روايات نفى استحباب استلام زنان را حمل بر عدم تأكيد نماييم. 2 ـ روايات نافى را بر نفى وجوب، و روايات غير نافى را بر وجوب استلام بعنوان ثانوى احياء سنت استلام و منع از معرفى استلام بعنوان بدعت حمل كنيم. 3 ـ گر چه روايات نافى استحباب استلام، در مورد زنان فراوان است، ليكن تفصيل قائل نبودن فقها در استحباب استلام، بين مردان و زنان و اعراض آنها از روايات نافى، موجب مىشود به مفاد آنها فتوا داده نشود. از باب اين كه اين دسته داخل مىشود تحت عنوان «شهرت فتوايى» و روايات نافيه داخل مىشود در عنوان «مخالف شهرت فتوايى.» 4 ـ روايات دالّ بر استحباب استلام در مورد مردان و زنان، آنقدر زياد است كه سنت قطعى را تحقق مىبخشد لذا روايات نافى استلام نمىتواند با آنها معارض باشد. پس روايات دال بر استحباب استلام، در حق مردان و زنان حجت مىباشد و فتوا به استحباب استلام حجرالاسود، براى مردان و زنان صحيح است. استلام كدام ركن؟
فقهاى شيعه در مورد ركنى كه استلام آن مستحب است، اختلاف كردهاند؛ برخى مورد استحباب استلام را مخصوص حجرالاسود مىدانند. برخى ديگر، ركن يمانى را نيز اضافه كردهاند و گروه سوّم نظر به استحباب استلام تمام اركان دادهاند. اقوال شاذ و نادرى نيز هست كه از ذكر آنها خوددارى مىگردد. روايات اين باب دو دسته است: الف: رواياتى كه دلالت دارد بر استحباب استلام همه اركان:
1 ـ صحيحه يعقوب بن شعيب: سُئِلَ الصادق ـ ع ـ عن استلام الرّكن. فقال: «استلامه ان تلصق بطنك به و المسح أن تمسحه بيدك.»(41) امام صادق ـ ع ـ در جواب سؤال از معناى استلام ركن فرمود: «چسباندن شكم به ركن و مسح آن با دست استلام است.» سؤال و جواب از «استحباب ركن» است و ركن اطلاق دارد پس تمام اركان را شامل مىگردد. 2 ـ قال جميل: «و رأيت ابا عبداللّه ـ ع ـ يستلم الأركان كلّها.»(42) جميل مىگويد: «ديدم امام صادق ـ ع ـ همه اركان را استلام مىكند.» ب: رواياتى كه تنها دلالت بر استحباب استلام حجرالاسود و ركن يمانى دارد:
1 ـ عن بريد بن معاوية العجلى قال: قلت لابى عبداللّه ـ ع ـ : «كيف صار الناس يستلمون الحجر و الركن اليمانى و لا يستلمون الركنين الآخرين؟ فقال ـ ع ـ : ... ان الحجرالاسود و الرّكن اليمانى عن يمين العرش و انما امر اللّه أن يستلم ما عن يمين عرشه.»(43) امام صادق ـ ع ـ در جواب سؤال بريد كه چرا فقط ركن يمانى و حجر استلام مىشود؟ فرمود: چون اين دو ركن در سمت راست عرش خداوند واقعند و خداوند دستور داده است آنچه را كه در سمت راست عرش است، استلام شود.» بين اين دو دسته از روايات، كه بدانها اشاره شد، تعارض وجود دارد و حلّ اين تعارض به چند راه ممكن است: اولاً: رواياتى كه استحبابش اختصاص به ركن حجر و يمانى داشت، حمل بر تقيه شود، چون بنا بر مذهب عامه و اهل سنت، استحباب مخصوص اين دو ركن است. براى نمونه، نظرات حنبلىها و شافعىها را مىآوريم: در كتاب مغنى، كه حاوى فتاواى مذهب حنبلى است آمده: «لا يستلم و لا يقبل فى الاركان الاّ الاسود و اليمانى.»(44) «از اركان تنها ركن حجرالاسود و يمانى استلام و بوسيده مىشود.» ابو اسحاق شيرازى در المهذّب، كه مشتمل بر فتاواى مذهب شافعى است، مىنويسد: «ان النبى كان يستلم الركن اليمانى و الاسود و لا يستلم الآخرين.»(45) «رسول خدا ـ ص ـ فقط ركن يمانى و حجر را استلام مىنمود و ركنهاى ديگر را استلام نمىكرد.» كمال بن همام در كتاب شرح فتح القدير مىنويسد: «رسول خدا ـ ص ـ فقط ركن يمانى و حجرالاسود را استلام مىكردند و استلام، غير از اين دو مستحب نيست.»(46) ثانيا: رواياتى كه استحبابش اختصاص به استلام ركن يمانى و حجرالاسود است، حمل بر تأكيد استحباب شود. شاهد اين جمع، اهميتى است كه در روايات، نسبت به اين دو ركن، داده شده. ثالثا: رواياتى كه استحباب را منحصر در ركنهاى يمانى و حجرالاسود مىدانست، حمل شود به اين كه استلام آن دو، از مستحبات طواف است و استحباب استلامِ باقىِ اركان، مستحب نفسى است. استلام در ابتداى طواف يا در تمام شوطها؟
مدلول بعضى از روايات، استحباب استلام در ابتداى طواف است؛ از جمله آنهاست: روايت معاوية بن عمار عن أبى عبداللّه ـ ع ـ ... قال: «كنا نقول لابد من استلامه فى اوّل سبع واحدة.»(47) امام ـ ع ـ فرمود: «ما گفتهايم استلام حجر در اول هفت شوط لازم است.» و از جمله روايت 13 باب36 بحار ج12 ص309 و روايت 18 باب9، بحار، ج99، ص92. روايات فراوان ديگرى، استلام را، در تمام دورها مستحب مىداند؛ مثل: موثقه عمّار عن ابى عبداللّه ـ ع ـ قال: «اذا دنوت من الحجرالاسود، فارفع يديك و احمد اللّه ـ الى أن قال: ـ ثمّ استلم الحجر.»(48) امام صادق فرمود: «هرگاه به حجرالاسود نزديك شدى، دو دست خود را بلند كرده، و ثناى خدا گوى و آنگاه حجرالاسود را استلام كن.» اين حديث به اطلاق «ثم استلام الحجر»، دلالت دارد بر استحباب استلام در تمام دورها. روايات 2 و 3 باب 13 از ابواب طواف و روايات 1، 3، 4، و 5 باب12 از ابواب طواف نيز بيانگر همين مضمون است. و چون مدلول هر دو دسته از روايات اثبات استحباب است، باهم تعارض ندارد تا نيازمند به حل تعارض شويم. مراحل استلام
در گذشته اشاره شد كه مفهوم استلام در روايات، چسباندن شكم به حجرالاسود و مسح آن با دست است. ولى در بسيارى از روايات، مفهوم «استلام» تعميم داده شده و شامل بوسيدن حجر، تماس مقدارى از بدن، اشاره از دور حتى اشاره با سر و عصا در صورت عدم امكان، چسباندن شكم و مسح يد نيز مىشود. چند روايت براى نمونه
1 ـ امام صادق ـ عليهالسلام ـ فرمود: «يجزيك حيثما نالت يدك»(49)؛ «هر مقدار از دست كه به حجرالاسود برسد مجزى از استلام است و كفايت مىكند.» 2 ـ «رسول اللّه ـ ص ـ يستلم الاركان بمحجنه و يقبل المحجن»(50)؛ «رسول خدا اركان را با عصا استلام مىنمود و آن را مىبوسيد.» روايت 2 باب 15 از بحارالانوار، ج17، ص258 و روايت 22 باب 37 ج99 از همين كتاب، در اين زمينه قابل ملاحظه است. 3 ـ «ان عليا سُئل كيف يستلم الاقطع الحجر؟ قال: يستلم الحجر من حيث القطع.»(51) «از اميرالمؤمنين ـ ع ـ سؤال شد: كسى كه دستش قطع شده، حجر را چگونه استلام كند؟ حضرت فرمود: از همان جاى قطع شده.» 4 ـ صحيحه معاوية بن عمار: «فاستلمه بيدك و ان لم تستطع ان تستلمه بيدك فأشر اليه.»(52) امام ـ ع ـ مىفرمايد: «حجر را با دست استلام كن، اگر نتوانستى اشاره كن.» حديث فوق مطلق است و هر اشارهاى را، حتى اشاره با سر را شامل مىشود. مستحبات استلام
1 ـ دعاى «امانتى اديتها ...»، تكبير، تهليل، صلوات، اقرار به گناه و دعاى «اللّهمّ انى أسألك ...» عن يعقوب بن شعيب، قال: قلت لابى عبداللّه ما أقول اذا استقبلت الحجر؟ فقال: «كبّر و صلّ على محمد و آله.»(53) يعقوب بن شعيب گويد: از امام صادق ـ ع ـ پرسيدم: آنگاه كه در برابر حجر قرار گرفتم، چه بگويم؟ فرمود: «اللّه اكبر و صلوات بر محمد و آلش.» 2 ـ قرار دادن صورت بر حجر
در حديث غياث بن ابراهيم آمده است: «و يضع خدّه عليهما»(54)؛ «رسول خدا صورتش را بر حجر و ركن يمانى مىنهاد.» 3 ـ بوسيدن دست و يا عصا اگر با آن استلام شود
«رسول اللّه يستلم الاركان بمحجنه و يقبل محجنه»(55)؛ «رسول خدا ركنها را با عصا استلام مىكرد و آن را مىبوسيد.» 4 ـ بلند كردن دست
عن معاوية بن عمار عن أبى عبداللّه ـ ع ـ قال: «اذا دنوت من الحجرالاسود فارفع يديك.»(56) معاوية بن عمار از حضرت صادق ـ ع ـ نقل مىكند كه حضرت فرمود: «هرگاه نزديك حجرالاسود شدى دستها را بلند كن.» 5 ـ استلام با دست راست
عن أبى جعفر ـ ع ـ قال: «ثم أدن من الحجر و استلمه بيمينك»(57)؛ امام باقر ـ ع ـ فرمود: «هرگاه نزديك حجرالاسود شدى، با دست راست آن را استلام كن.»
ترك استلام با ازدحام
استلام حجر گرچه در روايات مورد تأكيد بوده است و ائمه ـ عليهمالسلام ـ نيز بر آن مواظبت عملى مىكردهاند، ليكن در صورت ازدحام اين تأكيد و استحباب برداشته شده است. عن حماد بن عثمان ان رجلاً أتى أبا عبداللّه ... فقال: «ما أراك استلمته قال ـ ع ـ : اكره ان اوذى ضعيفا او اتأذى.»(58) مردى از امام صادق سؤال كرد: «نديدم شما استلام حجر كنيد امام فرمود: دوست ندارم ضعيفى اذيت شود و يا خودم اذيت گردم.» روايات مربوط به اين جهت فراوان است؛ از جمله روايات باب16، ابواب طواف، ج9، ص409 آثار و بركات استلام
در روايات براى استلام فوايد و نتايج فراوانى بيان شده است كه اينجا به بعضى از آنها اشاره مىشود: 1 ـ حجرالاسود در قيامت به نفع استلام كننده شهادت مىدهد: «لَيَشهدُ لمن استلمه»(59)؛ «حجرالاسود شهادت مىدهد براى شخصى كه او را استلام كرده است.» 2 ـ استلام حجر به منزله بيعت با رسول خدا ـ ص ـ است:
«والحجر كالميثاق و استلامه كالبيعة»(60)؛ «حجرالاسود در ميان مردم به منزله پيمان است و استلام آن به منزله بيعت.» در روايات فراوانى، استلام را به منزله بيعت با رسول خدا ـ ص ـ به حساب آورده است؛ از جمله: «بيعة لمن لم يدرك بيعة رسول اللّه ـ ص ـ»(61)؛ «استلام حجر بيعت كسى است كه به بيعت با رسول خدا ـ ص ـ نائل نشده باشد.» 3 ـ اجابت دعا به بركت استلام حجر:
«... و قال انّه ليس من عبد يتوضأ ثم يستلم الحجر ثم يصلّى ركعتين ... ثم لا يسأل شيئا الاّ أعطاه ان شاء اللّه.»(62) «كسى نيست كه وضو بگيرد و استلام حجر كند و دو ركعت نماز بخواند و ... و خداوند خواستهاش را برآورده نكند.» 4 ـ استلام حجر، شعار طواف است:
در حديث نبوى است: «لكل شىء شعار و شعار الطواف استلام الحجر»(63)؛ «هر چيزى علامتى دارد و علامت طواف استلام حجر است.»
نتايج مقاله
در اين مقال مطالبى ثابت شد از جمله: 1 ـ استلام در نظر لغويّين معانى مختلف دارد و صحيحترين آنها تحيت است. 2 ـ معناى استلام در روايات و اصطلاح فقها تماس بدن و مسح حجرالاسود است و اين معنا قريب به معناى لغوى قول چهارم است. 3 ـ اصل استلام از نظر فقهاى مذاهب اسلام امر مسلم و قطعى است، اختلاف در خصوصيات آن است. 4 ـ گرچه بعضى از روايات وارده در باب استلام، دلالت بر وجوب آن دارد و ليكن با جمع بين روايات متعارض استفاده وجوب غير صحيح است. 5 ـ استلام همچنانكه در مورد مردان مستحب است درباره زنان نيز مستحب است. 6 ـ گرچه روايات زيادى در مورد استلام حجرالاسود و ركن يمانى وارد شده است ولى استحباب در مورد استلام اركان ديگر نيز ثابت است. 7 ـ استلام در تمام دورها مستحب و استلام اول و آخر مورد تأكيد واقع شده است. 8 ـ استلام مراحلى دارد از مسح و لمس گرفته تا اشاره با دست و عصا. 9 ـ هنگام استلام امورى مستحب است از جمله دعاهاى مأثوره استقبال، بوسيدن آن، بلند كردن دستها، و استلام با دست راست. 10 ـ اگرچه استحباب استلام مورد تأكيد روايات واقع شده است ولى در ازدحام جمعيت سيره عملى ائمه ـ عليهمالسلام ـ ترك استلام بوده است. 11 ـ بر استلام فوايد زيادى مترتب است؛ از جمله: الف) شهادت حجر در قيامت. ب) اجابت دعا. 1 ـ سرائر، ج1، ص570، چاپ جامعه مدرسين؛ جواهر، ج10، ص346؛ جامع المقاصد، ج3، ص198؛ مدارك الاحكام، ج8، ص160؛ حدائق الناضره، ج16، ص119 2 ـ مصباح المنير، ج3، ص390؛ مدارك الاحكام، ج8، ص160؛ حدائق الناضره، ج16، ص119؛ جواهر الكلام، ج19، ص346؛ جامع المقاصد، ج3، ص198 3 ـ صحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، ج5، ص1952، تأليف اسماعيل بن حماد جوهرى، چاپ دارالعلم للملايين 4 ـ مصباح المنير، ج1، ص39؛ جواهرالكلام، ج19، ص346؛ تاج العروس، ج8، ص340؛ لسان العرب، ج12، ص298 5 ـ تاج العروس، ج8؛ جواهرالكلام، ج19، ص346؛ لسان العرب، ج12، ص298 6 ـ لسان العرب، ج12، ص29، چاپ نشر ادب حوزه 7 ـ النهايه فى غريب الحديث و الأثر، ج2، ص395، چاپ مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان 8 ـ تاج العروس، ج8، ص340 9 ـ العين، ج7، ص266 ـ 265، منشورات دارالهجره. 10 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب15، ص408، چاپ المكتبه الاسلاميه. 11 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب15 ابواب الطواف، ح1، ص408 12 ـ على اصغر مرواريد، سلسلة ينابيع الفقهيه، ج7، ص50، مؤسسه فقه الشيعه، الدار الاسلاميه. 13 ـ همان، ص106 14 ـ همان، ص188 15 ـ همان، ص229 16 ـ همان، ص289 17 ـ همان، ص405 18 ـ همان، ج8، ص436 19 ـ همان، ص532 20 ـ همان، ص641 21 ـ همان، ص75 22 ـ موسوعة الفقهيه، ج17، ص104 23 ـ موسوعة جمال عبدالناصر، ج7، ص327؛ و شرح فتح الغدير، ج2، ص148، چاپ الكبرى الاميريّه ببولاق مصر. 24 ـ حاشيه الدسوقى على شرح الكبير، ج2، ص40، طبع دار احياء الكتب العربيه. 25 ـ ابو اسحاق شيرازى، المهذب، ج1، ص222، مطبعه عيسى البابى الحلبى. 26 ـ ابن قدامه، المغنى، ج3، ص370، مطابع دار المنار. 27 ـ جواهر الكلام، ج19، ص340، چاپ دار التراث العربى. 28 ـ همان، ج8، ص159، كتاب الحج، چاپ اهل البيت. 29 ـ همان. 30 ـ نجم الدين جعفر بن زهدى حلى، ايضاح ترددات شرايع، ص197 31 ـ كتاب الحج، تقريرات بحث توسط آيت اللّه شيخ محمد ابراهيم جناتى، ج4، ص386 32 ـ وسايل الشيعه، ج9، ص412، باب18 ابواب الطواف چاپ مكتبة الاسلاميه. 33 ـ همان. 34 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب16، ابواب الطواف، ح2، ص409، المكتبة الاسلاميه. 35 ـ وسايل الشيعه، ج9، ص405، باب13، ابواب طواف، ح11، چاپ المكتبة الاسلاميه. 36 ـ وسايل الشيعه، ج9، ص411، باب16، ح10 37 ـ حدائق الناضره، فى احكام العترة الطاهره، ج16، ص119، چاپ جامعه مدرسين. 38 ـ ج9، ص412 39 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب18، ابواب طواف، ح2، ص413، چاپ المكتبة الاسلاميه. 40 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب13، ابواب طواف، ح15، ص406، چاپ المكتبة الاسلاميه. 41 ـ وسايل الشيعه، ج9، ص408، باب15، ح2، چاپ المكتبة الاسلاميه. 42 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب22، ص418، ح1، چاپ المكتبة الاسلاميه. 43 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب22، ص420، ح12، چاپ المكتبة الاسلاميه. 44 ـ ابن قدامه، مغنى، ج7، ص379، چاپ سوم. 45 ـ المهذب، ج1، ص222، مطبعة عيسى البابى. 46 ـ شرح فتح القدير، ج2، ص153، المطبعة الكبرى الاميريّه ببولاق مصر. 47 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب16، ص411، ح12، چاپ المكتبة الاسلاميه. 48 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب13، ح1، ص402، چاپ المكتبة الاسلاميه. 49 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب15، ابواب طواف، ح1، ص408 50 ـ بحارالانوار، ج21، باب36، ص402، ح38، چاپ مؤسسه وفاء. 51 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب24، ص422، ح1 52 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب12، ح1، ص400 53 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب21، ح2، ص418 54 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب12، ح2، ص419 55 ـ بحارالانوار، ج21، باب36، ح38، ص402، چاپ مؤسسه وفاء. 56 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب13، ح1، ص402 57 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب13، ح3، ص403 58 ـ وسايل الشيعه، ج9، باب16، ابواب طواف، ح8، ص411 59 ـ بحارالانوار، ج99، باب40، ح3، ص219 چاپ مؤسسه وفا. 60 ـ بحارالانوار، ج99، باب4، ح38، ص48 چاپ مؤسسه وفا. 61 ـ بحارالانوار، ج99، ص219، باب40، ح3 62 ـ بحارالانوار، ج99، باب2، ح42، ص13 چاپ مؤسسه وفا. 63 ـ اخبار مكه، ج1، ص110