نگرشی به مراحل تطور علم اخلاق اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرشی به مراحل تطور علم اخلاق اسلامی - نسخه متنی

حسین روحانی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگرشي‎به‎مراحل‎تطورعلم‎اخلاق‎اسلامي

حسين روحاني نژاد

علم اخلاق شاخه اي از علوم انساني است كه در آن از فضايل و رذايل اخلاقي و از خصلت ها و رفتارهاي آدميان سخن به ميان مي آيد.

متفكران مسلمان در علم اخلاق ميراثي ماندگار از خود به يادگار گذاشته و ضمن بهره گيري از ميراث اخلاقي پيشينيان، مباني اخلاقي خود را بر پاية تعاليم مكتب اسلام استوار كرده اند.

در گذشته همة علوم و معارف بشري زير پوشش فلسفه بود و از فلسفه به عنوان «علم به حقايق اشيا، چنان كه هستند، به قدرِ طاقت بشري» ياد و اشيا به دو دسته تقسيم مي شد:

اشيايي كه هستي آن ها مقدور آدميان نيست و درپي علل خود پديد مي آيند يا معدوم مي شوند؛ (هستي هاي غيرمقدور)

اشيايي كه هستي آن ها در حوزة اختيار آدميان قرار دارد؛ (هستي هاي مقدور)

اشياي دستة نخست در حوزة حكمت نظري يا فلسفة نظري و اشياي دستة دوم در حوزة حكمت عملي بحث مي شود.

حكمت نظري داراي سه شاخة اصلي طبيعيات، رياضيات و فلسفه است. حكمت عملي نيز سه شاخه دارد: اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن.

نگاه كوتاهي به انديشة اخلاقي عرب پيش از اسلام

هر چند در عصر جاهليت، بنيادهاي اخلاقي در جوامع بشري به ويژه در جزيرة العرب، فروريخته بود، ولي پاره اي فضايل اخلاقي از قبيل: سخاوت، شجاعت و ميهمان نوازي هم چنان در جزيرةالعرب رواج داشت. اسلام در آغاز شكل گيري نظام اخلاقي، نقشي اصلاح گرانه دربرابر نظام پيشين اخلاقي ايفا كرد و به جاي تخريب كامل نظام پيشين با بهره گيري از عناصر مثبت اخلاقي آن، به نوسازي پرداخت.

پيامبر خدا(ص) به جاي بهره گيري از واژة «تأسيسِ» بنياد ارزش ها از تتميم و تكميل مكارم اخلاقي سخن گفت و فلسفة بعثت خود را تتميم و كامل سازي بنياد مكارم اخلاقي معرفي كرد. بزرگ ترين شاگرد مكتب اخلاقي پيامبر، يعني حضرت علي(ع) نيز عدم رعايت ارزش هاي اخلاقي را في نفسه ـــ اگر هم اميد ثواب و عقابي در كار نمي بود ـــ شايستة انسان نمي داند و تأكيد مي كند:

«لو كنا لا نرجوا جنه، و لا نخشي نارا و لا ثوابا و لا عقابا، لكان ينبغي ان نطلب مكارم الاخلاق، فانها تدل علي سبيل النجاح»

ازاين رو عرب حتي پس از ظهور اسلام از آثار سودمند شاعران و حكم و سفارش هاي بزرگان پند مي گرفت و ادب مي آموخت.

مقايسة نظام اخلاقي اي كه در كتاب و سنت ارائه گرديده، با نظام اخلاقي عرب پيش از اسلام، بيانگر اين است كه برخي دستورهاي اخلاقي اسلام، مهر تأييدي بر آداب و اخلاق پسنديدة نظام پيشين اخلاقي است و فقط در موارد لازم، عناصر جديدي جايگزين عناصري از نظام پيشين يا عناصري از نظام پيشين، اصلاح و نوسازي شده است. در حوزة فقه و حقوق نيز همين شيوة برخورد با نظام پيشين حقوقي به چشم مي خورد و احكام به دو دستة تأسيسي و امضايي، تقسيم مي شود.

اخلاق رايج ميان عرب هاي شهرنشين، از اخلاق اعراب باديه نشين نسبتاً متكامل تر بوده است و درعين حال هر دو در چارچوب نظام قبيله اي تفسير مي شده است. كشتن، به بردگي گرفتن افراد قبيلة متخاصم و به يغما بردن اموال آنان، امري غيراخلاقي تلقي نمي شده است. در نظام اخلاقي قبيله، حمايت از عضو قبيله دربرابر بيگانه ـــ هر چند اين عضو متجاوز و ظالم بود ـــ امري اخلاقي به شمار مي آمد. اسلام اين مضمون را بدين شكل اصلاح و نوسازي كرد كه «ياري برادر ظالم، جلوگيري او از ارتكاب ظلم است.»

در آستانة ظهور اسلام، حركتي فرا قبيله اي ازسوي رجال صاحب نام و نيك نفس جامعة مكه با نام «حلف الفضول» يا پيمان جوانمردان براي حمايت از مظلوم ـــ از هر تيره و تباري ـــ آغاز گرديد كه پيامبر گرامي اسلام(ص) خود از مؤسسان آن بود و آن را پس از بعثت نيز تأييد كرد. حلف الفضول، جنبشي جوانمردانه براي شكستن «حميت جاهليت» و جانبداري كوركورانه و بي قيد و شرط از اعضاي قبيله نبود.

درست است كه پاره اي عناصر اخلاقي تا حدودي در جامعة جاهلي ديده مي شد، ولي نخست اين عناصر در مقابل عناصر غيراخلاقي رايج، بسيار اندك و نادر بود و دوم اين كه بر انگيزة الاهي استوار نبود و اغلب در خودخواهي و شهرت ريشه داشت. انحطاط اعتقادي و اخلاقي جامعة جاهلي بدان پايه بود كه از نگاه ژرفكاو قرآن كريم بر لبة پرتگاه قرار داشت؛ پرتگاهي پر از آتش كه اگر پيامبر(ص) به عنوان منجي آسماني آنان را نجات نمي داد، در آن فرومي افتادند.

مراحل تطور علم اخلاق اسلامي

علم اخلاق اسلامي در بستر تاريخي خود، مراحل گوناگوني را درنورديده و در قالب ها و چهره هاي مختلف ارائه شده است. غالباً اين تطور از سيستمي ساده و بسيط به سوي سيستمي پيچيده صورت مي گرفته است. حركت از ساده به پيچيده، منحصر به علم اخلاق اسلامي نيست؛ زيرا اين علم در مسيحيت نيز همين روند را پشت سر نهاده است. در اخلاق مسيحي به رغم عقايد گوناگون و عدم وجود فلسفه اي متجانس ‍‍‍ـــ كه بتوان آن را بدون قيد و شرط اخلاق مسيحي ناميد ـــ سه جريان اصلي انديشة اخلاقي را مي توان به عنوان اخلاق مسيحي نام برد كه بيانگر تطور اين اخلاق از ساده به پيچيده است:

1. اخلاق مسيحي روستايي (Pastorial christian ethics) يا شباني.

اين اخلاق از فرقه هاي نخستين مسيحي نشأت گرفته است و بر احكام دهگانه و اعمال و شعائر ديني مانند: غسل تعميد، تعاليم اخلاقي مسيح و جملاتي از قبيل «هركسي آن دِرود عاقبتٍ كار كه كشت» تأكيد دارد؛ به سبب اين كه اين اخلاق ارتباط بسيار اندكي با تفكر نظري پيچيدة فلسفي دارد، روستايي خوانده مي شود.

2. اخلاق كليسايي در مقايسه با نوع پيشين بيشتر جنبة تحليلي دارد. اين نوع اخلاق محصول هنگامي است كه كليسا علاوه بر جنبة ديني به عنوان يك مؤسسة سياسي نيز گسترش يافت. اين انديشة اخلاقي دستخوش دگرگوني هاي فراواني شده است و آباي كليسا از افلاطون و ارسطو تأثير گرفتند.

3. اخلاق پروتستاني ره آورد نهضت مذهب پروتستان بود و در بسياري جهات با نظريات اخلاقي مذهب كاتوليك تناقض داشت.

4. با تأمل در تاريخ علم اخلاق اسلامي، مراحل تطور آن را مي توان به چهار مرحلة كلي تقسيم كرد؛ اما اين تطور همواره از ساده به پيچيده نبوده و گاه به عكس بوده است. اين چهار مرحله ـــ به تصور نگارنده ـــ عبارت است از:

1 . اخلاق نقلي

اخلاق فلسفي

اخلاق عرفاني و صوفيانه

اخلاق مزجي (مركب از نقل، عقل و عرفان)

مرحلة يكم: اخلاق نقلي

تفكر اخلاقي مسلمانان پيش از نهضت ترجمه و آشنايي با فلسفة يونان، بيشتر متأثر از قرآن و حديث بود؛ ولي مايه هايي از تعاليم تورات و انجيل، آداب و حكم عربي، فرهنگ يوناني ـــ كه به حكم اختلاط در لابه لاي تفكر اسلامي راه يافته بود ـــ به ويژه آداب و حكم فارسي و هندي نيز با آن درآميخته بود؛ زيرا بيشتر حكم فارسيان در قالب كلمات قصار ريخته شده بود و اين امر بيش از فلسفة يونان ـــ كه نيازمند بررسي تحليلي عميق بود ـــ با ذهنيت و طرز تفكر عرب سازگاري داشت و عرب با اين گونه ادب و حكمت بيشتر مأنوس بود تا ادب و حكمت يونانيان.

البته ارتباط و اختلاط عرب و مسلمانان با فرهنگ فارسي را نيز نبايد فراموش كرد. فرهنگ و ادب فارسي و هندي از راه كتاب هاي كساني چون ابن مقفع به ميان مسلمانان عرب راه يافت. ادب كبير، ادب صغير و كليله ودمنة ابن مقفع در اين انتقال، نقشي بسزا برعهده داشت.

در سده هاي نخستين اسلامي، برخي متون اخلاقي از زبان پهلوي به زبان عربي ترجمه شده است. از آن ميان مي توان به «اندرز نامه»ها يا «پندنامه»ها اشاره كرد كه در قالب مواعظ، آداب، وصايا و حكم به عربي ترجمه شده است مترجمان ايراني مانند ابن مقفع سهم بزرگي در ترجمة اين آثار داشته اند. از كتاب هايي كه در زمينة ادب و اخلاق از پهلوي به عربي ترجمه شده است، «جاويدان خرد» ترجمة عربي «نامةهوشنگ» است و ابوعلي مسكويه كتاب «جاويدان خرد يا الحكمةالخالدة» خود را براساس آن نوشته است. كتاب ديگر «حكم بهمن الملك» است. بهمن، نام فرزند اسفنديار است كه به اردشير درازدست معروف بوده است. اين كتاب گزارشي از مجلس پادشاه است كه در آن، حكيمان فرزانه به پرسش هاي اخلاقي او پاسخ داده اند.

سومين كتاب، «مواعظ آذرباد» ترجمة كتاب «اندرزپاد» است. ترجمة عربي پندنامة بزرگمهر با نام آداب بزرجمهر، كتاب «الأدب الصغير» و «الأدب الكبير» و «اليتيمه» از ترجمه هاي ابن مقفع از جمله آثاري است كه از فارسي به عربي ترجمه شده است.

در طول تاريخ اسلام، بزرگان دانش و اخلاق كتاب هاي اخلاقي بسياري با الهام گيري از قرآن و روايات تأليف كرده اند و متفكران اسلامي، توجه ويژه اي به اخلاق داشته اند؛ زيرا اخلاق يكي از اركان سه گانة آموزه هاي اسلامي يعني عقايد، احكام و اخلاق به شمار مي آيد. درعين حال كوششي درخور و متناسب با مقتضيات زمان براي استخراج و استنباط نظام اخلاقي اسلام از منابع غني اسلامي به ويژه كتاب و سنت صورت نگرفته است؛ گويا ضرورتي براي اجتهاد و تلاش علمي سامان مند و ناظر به نيازهاي زمانه در حوزة اخلاق احساس نمي شود؛ ازاين رو اين بخش از تعاليم اسلامي در مقايسه با بخش هاي ديگر اسلام ـــ كه بسيار فربه و متورم گرديده اند ـــ ضعيف و لاغر مانده است. دريغ و درد كه مسلمانان با آن كه اخلاقي ترين ملت هاي جهانند و از منابع سرشار اخلاقي وحياني برخوردارند، در مقايسة با مردان مغرب زمين كه از اخلاق الاهي كمتر بهره دارند و از فقدان منابع اخلاقي اصيل وحياني رنج مي برند، در علم اخلاق و فلسفة آن آثار علمي اندكي دارند. از متفكران و صاحب نظران اسلامي انتظار مي رود كه درزمينة اين ضلع از اضلاع سه گانة آموزه هاي اسلامي، عنايت و اهتمام بيشتري به خرج دهند.

كتاب هاي اخلاقيِ سامان يافته به سبك نقلي، برگرفته از آيات اخلاقي قرآن كريم و سنت پيامبر اكرم ـــ صلي الله عليه وآله و سلم ـــ و جانشينان برحق آن بزرگوار است؛ اما ضعف اين گونه كتاب ها ـــ به رغم نورانيت و تأثيرگذاري عملي ـــ اين است كه از ساختار علمي مستحكمي برخوردار نيست؛ ازاين رو برخي پنداشته اند كه «علم» اخلاق به معناي دقيق كلمه وجود ندارد و اخلاق چيزي جز مجموعه اي از نصيحت هاي پراكنده نيست.

البته اين نكته نيز درخور يادآوري است كه بعضي برآنند كه اخلاق نيازمند نظام و سيستم خاص علمي نيست و همان گونه كه كتاب خدا، قرآن، معارف و آموزه هاي خود را در يك نظام و چينش ـــ به شيوه اي كه در كتب بشري متعارف است ـــ عرضه نداشته است و شيوة آن براي تهذيب نفوس مستعد و تربيت و تكامل ايماني و اخلاقي آدميان بهترين شيوه است، اخلاق اسلامي نيز نيازي به نظام و ساختار معهود علمي و فني ندارد. اما آيا اين سخن قابل قبول است و در ترازوي دانش وزني دارد يا آن كه ناصواب و غيرقابل قبول است، مطلبي است كه شايسته است محققان دربارة آن بينديشند و آن را محور مباحث خود قرار دهند.

مرحلة دوم: اخلاق فلسفي

اخلاق فلسفي يكي از سه شاخة حكمت عملي است. بعضي شكل گيري اين گونه اخلاق را در جهان اسلام همزمان با نهضت ترجمة آثار فلسفي يونان به زبان عربي دانسته اند كه در مسير شكل گيري خود، بيشترين تأثير را از فلاسفة نامدار يونان و تاحدودي نيز از حكمت فرزانگان ايران پذيرفته است؛اما نگارنده بر اين باور است كه چرخش اخلاق اسلامي به سوي سيستم فلسفي يا عقلي يا صناعي از مدت ها قبل آغاز شده است.

با اوج گيري بحث هاي كلامي، اخلاق نيز به سوي صبغه و سيستم عقلي و نظري گام برداشت و مايه ور از تعقل و نظر گشت؛ به گونه اي كه مي توان اين عصر را حلقة واسطه اي ميان عصر فلسفة اخلاق و عصر پس از ظهور اسلام ـــ كه صبغة قرآني و حديثي داشت ـــ قلمداد كرد. در اين مرحله، معتزله قهرمان اين تفكر بود.

معتزليان نخستين كساني بودند كه عنصر عقل را ـــ كه براي دستيابي به معرفت بسيار سودمند بود ـــ يكي از منابع مهم معرفت به شمارآوردند و از آن در همة معرفت هاي ديني ـــ از جمله اخلاق ـــ بهره گرفتند. «بحث هاي نامبردار و دامنه دار اشعريان و اعتزاليان بر سر حسن و قبح عقلي از نمونه هاي بارز و پرماجراي اين گونه كاوش هاي فيلسوفانه در اخلاق است. همة اصوليان و متكلمان شيعه و سني كه از آن زمان تا به امروز دراين باره قلم مي زده اند و مغز مي سوخته اند هم به نحوي به تفكر فلسفة اخلاقي مي پرداخته اند.»

متكلمان معتزلي اخلاق را از ديدگاه عقلي مورد بحث قرار دادند و به حسن و قبح افعال قائل شدند و مهم ترين صفت فعل الاهي را «عدل» دانستند كه مربوط به رابطة خدا با انسان و مقدمة اخلاق است. با توجه به اين نكته كه در بزرگ ترين مكاتب فلسفي اخلاق، عدل به عنوان رأس فضايل مطرح است، رابطة نظر معتزله با اخلاق فلسفي آشكار مي شود.

در جهان اسلام علاوه بر كساني كه از ديدگاه عقل به مباحث اخلاق نگريسته اند، عده اي به سيروسلوك عملي و مجاهدت با نفس و رياضت و تطهير سر و نفس همت گماشته و نظام اخلاقي خود را بر شناخت مهلكات و منجيات بنا نهاده اند. اخوان الصفا ـــ جماعتي كه در قرن چهارم مي زيسته اند و داراي مشرب فلسفي بوده اند ـــ نظام اخلاقي خود را بر عقل و ذوق عرفاني پايه گذاري كرده اند.

فيلسوف بلندآوازة ايراني، «ابوالحسن عامري نيشابوري» (متوفاي 381 هـ.ق) از نخستين كساني است كه كوشيد كتابي مستقل بر پاية اخلاق فلسفي بنگارد. كتاب وي موسوم به «السعادة و الإسعاد» با تكيه بر آرا و آثار حكماي يونان به ويژه افلاطون و ارسطو به رشتة تحرير درآمده است. اين كتاب مشتمل بر اصول اخلاقي و تدابير عملي براي دستيابي به سعادت است. «اين اصول و تدابير را مولف كتاب از ترجمه هاي عربي مولفات افلاطون و ارسطو و ساير فلاسفة يونان استخراج كرده و با نكات، تعليمات و حكايات ـــ كه در كتب ايران و هند و عرب يافته و مناسب و مؤيد گفته هاي يونانيان تشخيص داده است ـــ درآميخته و كتابي در سيرت و اخلاق انساني، قوانين سياست، اصول تربيت و تدبير منزل از آن ترتيب داده است.»

به نظر نگارنده، «عامري» را نمي توان صاحب نظام اخلاقي مستقل و مبدع نظام اخلاق فلسفي به شمار آورد؛ زيرا سراسر كتاب او مشحون از اقوال ارسطو، افلاطون و ديگران است و فقط توضيح اندكي بر بعضي موارد آن افزوده است. به نظر مي رسد «ابن مسكويه» (متوفاي 421 هـ . ق ) نخستين كسي است كه مي توان او را پايه گذار اخلاق فلسفي/ عقلي/ صناعي در جهان اسلام به شمارآورد. كتاب مستقلي كه وي برمبناي فلسفه و عقل تصنيف كرد، «تهذيب الأخلاق و تطهيرالأعراق» نام دارد و از كتب معتبر و مشهور در علم اخلاق است و تقريباً شهرت جهاني دارد. اين كتاب كه گاه از آن به «طهارة الأعراق» نيز ياد مي شود، ساليان متمادي در حوزه هاي علمية شيعه رواج و رونق داشته و مدار تدريس و تدرس بوده است. «ابن مسكويه» با آن كه در فلسفة اخلاق پيرو ارسطو و متأثر از افلاطون است، داراي نظام اخلاقي است. اين كتاب مشتمل بر اخلاق فردي و فاقد دو بخش ديگر حكمت عملي، يعني تدبير منزل و سياست مدن است.

اين اثر گران سنگ مورد توجه بسياري از متفكران اسلامي و غيراسلامي قرار گرفته و فلسفة اخلاق «ابن مسكويه» و مصادر و منابع مورد استفادة وي، موضوع تحقيق برخي از محققان از جمله دكتر «عبدالعزيز عزت مصري» قرار گرفته است. وي اثري سودمند موسوم به «ابن مسكويه و فلسفة الأخلاقيه و مصادرها» تأليف كرده است. كتاب «تهذيب الاخلاق» هم اكنون متن درسي رشته هاي الهيات در دانشگا ه هاي كشور است و درس هايي با عنوان «اخلاق تخصصي» يا «حكمت عملي» جزء دروس تخصصي دانشجويان اين رشته ها به شمار مي آيد.

اين اثر گرانمايه از همان آغاز مورد توجه متفكران مسلمان بوده است. خواجه نصير طوسي ـــ قدس سره القدوسي ـــ در مقدمة كتاب «اخلاق ناصري»، ضمن بيان انگيزة خود از نگارش اين كتاب از «ابن مسكويه» به عنوان «استاد فاضل وحكيم كامل» ياد مي كند و كتاب او را با سرودن اشعاري مي ستايد و بهره گيري خود را در بخش نخست كتاب خود از كتاب «ابن مسكويه» خاطرنشان مي كند. عبارت وي چنين است:

به وقت مقام قهستاندر خدمت حاكم آن بقعه، مجلس عاليِ ناصرالدين عبدالكريم ابن ابي منصور ـــ تغمده الله برحمته ـــ در اثناي ذكري كه مي رفت از كتاب «الطهارة» كه استاد فاضل و حكيم كامل ابوعلي احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه خازن رازي ـــ سقي الله ثراه و رضي عنه و ارضاه ـــ در تهذيب اخلاق ساخته است و سياقت آن بر ايراد بليغ ترين اشارتي در فصيح ترين عبارتي پرداخته، چنان كه اين سه چهار بيت كه پيش از اين در قطعه اي گفته شده است، در وصف آن كتاب ناطق است:




  • بنفسـي كتـاب حـاز كل فضيلة
    مـؤلفـه قد ابرز الحـق خـالـصـاً
    و وسمـه بـاسـم الـطهارة قاضياً
    لــقــد بـذل الـجـهــود لله دره
    فما كان في نصح الـخلايق خاينـاً



  • و صـار لــتكميل الـبـريـة منامنـاً
    بتألـيـفه من بـعـد مـاكـان كـامنـاً
    به حـق مـعـناه و لـم يـكن ماينـاً
    فما كان في نصح الـخلايق خاينـاً
    فما كان في نصح الـخلايق خاينـاً



با محرر اين اوراق فرمود كه اين كتاب نفيس را به تبديل كسوت الفاظ و نقل از زبان نازي با زبان پارسي، تجديد ذكري بايد كرد »

آن گاه خواجه با كمال ادب و تواضع و با ستايش فراوان از كار ابوعلي مسكويه، پيشنهاد ترجمه را رد مي كند و جامة لطيف عربي را از پيكر معاني بديع برآوردن، مسخ آن معاني مي داند و طرحي ديگر را پيشنهاد مي كند و به آن جامة عمل مي پوشاند و كتاب اخلاق ناصري را به نام پيشنهاد كنندة ترجمة تهذيب الاخلاق، ناصرالدين عبدالرحيم بن ابي منصور ـــ حاكم اسماعيلي مذهب قلعة سر تخت قهستان آن روزگار و قاينات امروز ـــ مي نگارد. اخلاق ناصري صبغة اخلاق فلسفي دارد و مشتمل بر هر سه شاخة حكمت عملي است.

كتاب «تهذيب الاخلاق» را بانوي مجتهد و دانشمند، خانم «امين اصفهاني»

ـــ رحمةالله عليها ـــ ترجمه كرده و توضيحاتي بر آن افزوده است؛ ولي ترجمة وي كامل نيست و با كاستي هايي همراه است و چاپ خوبي نيز ندارد.

هرچند اخلاق فلسفي در مقايسه با اخلاق نقلي ساختارمند و صناعي است و مي كوشد به شكل اساسي، ريشه اي و فني ـــ چون طلب الابدان ـــ به معرفت نفس و قواي آن بپردازد و فضايل و رذايل را طبقه بندي و شيوة معالجة بيماري هاي اخلاقي را مشخص كند؛ اما گيرايي ندارد؛ در دل ها نفوذ و رسوخ نمي كند و آب در هاون كوبيدن است. صاحب اين قلم پس از چند دوره تدريس بخش هايي از تهذيب الاخلاق ـــ با همة محسناتي كه دارد ـــ آن را متن علمي خشك و بي روحي يافت كه جز بر ملال دانشجويان نمي افزود.

مرحلة سوم: اخلاق عرفاني و صوفيانه

شايد همين چهرة عبوس اخلاق فلسفي بود كه «ابوحامد غزالي» (450 ـــ 505هـ .ق) را بر آن داشت، تا دو كتاب مهم و قابل اعتنا در اخلاق اسلامي تصنيف كند و روح جديدي در اخلاق بدمد و به تعبير خودش «عزم من جزم شده است كه در زنده گردانيدن علم هاي ديني و تازه كردن بحث هاي يقيني كتابي نويسم».يكي از اين دو كتاب، اثر گران سنگ و جهاني او موسوم به «احياء علوم الدين» است و ديگري كتاب «كيمياي سعادت» ـــ كه زبدة اولي است ـــ و براي فارسي زبان ها به نثري شيوا و دلكش نگارش يافته است. «احياء العلوم» از آثار دورة كمال و پختگي غزالي و بعد از پشت سرگذاردن دورة عزلت و رياضت و تهذيب نفس و عقدة خاموشي از زبان گشادن است. وي توجه به فرمان حق مبني بر تزكيت نفس و تحليت دل و تدارك و جبران اضاعت و اتلاف عمر را ضرورت مي داند و از اين كه در سلك جماعتي باشد كه صاحب شريعت ـــ عليه الصلاة و السلام ـــ در حق ايشان فرموده است:

«اشد الناس عذاباً يوم القيامة عالم لم ينفعه الله بالعلم»

خائف و بيمناك است. اين عارف خائف چون بيد برخود مي لرزد و مي گويد:

«و آخرت در آمدن، مسارعت مي فرمايد و دنيا در رفتن، مبادرت مي نمايد و اجل در غايتٍ نزديكي است و سفر در نهايت دوري و زاد ‎ نيك اندك و خطرً سخت بزرگ و راه مسدود و علم و عمل ـــ كه عيار اخلاص ندارد ـــ در حضرت ناقد بصيرً مردود و راه آخرت سپردن، با بسياري غايله، بي رفيق و راهبر در غايت دشواري.»

انگيزة ديگر غزالي اين است كه علم را از انحصار در سه قسم خارج كند: يكي فتواي احكام كه به نظر وي به كار قضاوت و حكام آيد تا دفع منازعات و مخاصمات ناكسان و لئام كنند؛ دوم جدل كه به زعم او، جويندگان مباهات و تفاخر و خواهندگان غلبه و تكاثر را به كار آيد تا خصم را ملزم و چالشگر را درمانده گردانند و سوم سجع آراسته با تصنع و تكلف كه به اعتقاد وي، مذكٍران را به كار آيد تا بدان عوام را بتوانند فريفت.

غزالي اين سه فن را شبكة جلب حطام دنيا و دام طلب حرام دانسته است؛ ازاين رو بر آن مي شود تا سكه به نام علم طريق آخرت زند؛ علمي كه سلف صالح بر آن بوده اند و حق ـــ سبحانه و تعالي ـــ آن را در تنزيل رحماني و منشور آسماني، «فقه، حكمت، علم، ضيا، نور، هدايت و رشد» خوانده و از ميان خلق رخت بربسته و سكة آن از رواج افتاده است.

غزالي كتاب خود را براساس چهار بخش ـــ و به تعبير خودش چهار رُبع ـــ ساماندهي كرده و در هر بخش ده كتاب گنجانده است. اين چهار بخش عبارتند از:

1.عبادات

2. عادات

3. مهلكات

4. منجيات

بيش از نه سده از عمر «احياءالعلوم» مي گذرد و دانشوران مسلمان از آن بهره مي گيرند و كار سترگ غزالي را درپي افكندن اين دانشنامة بزرگ علوم ديني مي ستايند و درعين حال كاستي هاي آن را بر او خرده مي گيرند.

حكيم نامدار متأله، صدرالمتألهين شيرازي ـــ اعلي الله مقامه ـــ در كتاب شريف «اسفار»، در بحث «اثبات تكثر در حقايق امكاني» و مبحث توحيد از كتاب «احياء العلوم» بهره مي گيرد و در آغاز بحث مي گويد:

«قال الشيخ الفاضل الغزالي»

و در پايان مي نويسد:

«و انما اوردنا كلام هذا البحر القمقام الموسوم عند الأنام بالإمام و حجةالاسلام ليكون تلييناً لقوب السالكين مسلك اهل الإيمان، و دفعاً لما يتوهمه بعض منهم ان هذا التوحيد الخاصي مخالف للعقل و الشرع».

سخن اين درياي ژرف را كه نزد مردمان موسوم به امام و حجتالاسلام است، ازآن جهت آورديم تا دل هاي سالكان مسلك اهل ايمان نرم شود [و مدعايم را بپذيرند و از آن استيحاش نكنند]، و آن چه برخي از آنان توهم مي كنند كه ـــ اين توحيدخاص با عقل و شرح مخالف است ـــ دفع گردد.

نقاط قوت كار غزالي در مقايسه با كار ديگر نويسندگان كتب اخلاقي فراوان است ازجمله:

حل مسائل معضل و كشف مطالب مجمل.

ساختارمندسازي، تنظيم و تنسيق حقايق اخلاقي.

رعايت ايجاز در مواردي كه ديگران به تفصيل بدان پرداخته اند.

حذف مكررات و اثبات انديشه هاي اخلاقي پيشينيان.

تحقيق و تبيين مسائلي كه ديگران بدان ها پرداخته اند.

«احياءالعلوم» غزالي، آكنده از آموخته هاي او است كه در بوتة مجاهدت و مكاشفت، ذوب و به كيمياي سعادت بخش رياضت و تهذيب، زر گرديده است. غزالي در اين اثر بر قامت فقه و كلام، قباي عرفان پوشانده و بر شريعت، نمك طريقت افشانده و مكاسب و مواهب را دركنار هم نشانده و شريعت و شهود را در كار نبشتن كتابي كرده كه علوم دين را احيا و نوسازي كند و معارف زلال شريعت را از خاشاك بدعت ها بپيرايد و مسلمانان را به سير در اطوار قلب و كشف مكايد شيطان و ستردن رذايل از دامن جان و آكندن آن به عطر گل هاي خوشبوي فضايل و آلاله هاي ايمان و علم طريق آخرت و سراي جاويدان ترغيب كند.

تبويب و ساختار «احياء العلوم»، كه قالبِ اين اثر ارجمند را تشكيل مي دهد، نيكو، همگن و متوازن است، سخن غزالي روان و دلنشين و تحليل او، عميق و وزين است و از اين همه بالاتر، صفا، اخلاص و خوف زاهدانه اي است كه در سخن غزالي موج مي زند و آن را ماندگار و تأثيرگذار مي كند. هنوز دو قرن از برافروخته شدن اين مشعل معنويت نمي گذشت كه مشعلدار تاريخ نورد دلاوري مانند «جلال الدين مولوي» با زيت عشق، آن را در شبستان مثنوي با فروغي صدچندان برافروخت و چندي بعد، «فيض كاشاني» آن را در زجاجة معارف شيعي نهاد و جامة تهذيب بر آن پوشاند.

موارد فراواني از ديدگاه هاي اخلاقي غزالي در «احياء العلوم» مورد انتقاد قرار گرفته و بر وي خرده گرفته اند كه پرداختن به آن ها از حوصلة اين مقال بيرون است. «زكي مبارك» در كتاب «الاخلاق عندالغزالي» به بيست مورد اشاره كرده است. وي نيز فصل چهارم اين اثر را به دو اِشكال عمده بر غزالي اختصاص داده است: يكي «غفلت» غزالي و آوردن حدود ششصد حديث ضعيف و جعلي در كتاب خود و ديگري «عناد» او و اصرار بر باقي گذاردن اشتباهاتي كه در كتب او آمده است و انتقادناپذيري و واردآوردن اتهام كودني، حسد و كذب به منتقدان خود.

از جمله منتقدان برجستة غزالي مي توان از فيلسوف شهير، «ابن رشد» ( 520 ـــ 595 هـ.)، «ابن تيميه» (661 ـــ 728 هـ.) و «ابن قيم» (571 ـــ 691 هـ.) نام برد.

«محمدبن مرتضي»، مشهور به «فيض كاشاني» (1007 ـــ 1091 هـ.ق) از عالمان بزرگ شيعه در قرن يازدهم، عزم خود را جزم مي كند تا كتابي در تهذيب احياء العلوم به رشتة تحرير درآورد. وي در مقدمه يادآور مي شود كه هرچند اين كتاب، يعني «احياءالعلوم»، در همة اقطار چون خورشيد در ميان آسمان مي درخشد و مشتمل بر علوم ديني مهم سودمندي در آخرت است و مي توان در پرتو آن به درجات آخرت دست يافت و علاوه بر آن از بيان و تحرير نيكو و ترتيب و تقرير خوبي برخوردار است؛ ولي به سبب اين كه ابوحامد در هنگام تصنيف آن بر مذهب عامه بود و هنوز شيعه نشده بود و اين سعادت را خداوند در اواخر عمرش به وي ارزاني داشت ـــ چنان كه اعتقاد به تشيع را در كتاب خود موسوم به «شرالعالمين» اظهار كرده و «ابن جوزي حنبلي» گواهي داده است كه اين كتاب از آنِ او است ـــ بيان ركن عظيمي از ايمان كه معرفت به ائمة معصومين ـــ عليهم السلام ـــ است، از او فوت شده و بسياري از مطالب او به ويژه در بخش عبادات اين كتاب، بر اصول بي پاية عامي و خواهش هاي اهل بدعت استوار است و نيز بيشتر اخباري كه در كتاب خويش آورده است، سند آن ها به كساني مي انجامد كه به كذب و افترا بر خدا و رسول(ص) شهرة آفاق اند و اقوال آنان مورد اعتماد نيست و در مقايسه با معارف منطبق با عقل و دينِ اهل عصمت و طهارت و اهل بيت وحي و سفارت صلوات الله عليهم اجمعين ـــ كه در روايات شيعة اثناعشري به بهترين بيان و متقن ترين روش آمده است ـــ وزني ندارد.

علاوه براين دو نقطة ضعف در آن حكايات عجيب و قصه هاي غريب از صوفيه نقل شده است كه بيشتر عقلا آن ها را نمي پذيرند و علاوه بر بعد آن ها از حوزة عقول و فايده و رهاورد بسيار اندك، قلوب اهل حق را مشمئز مي كند.

«محقق فيض» پس از ذكر اين سه ايراد اساسي، يعني ابتناي احياءالعلوم بر 1. اصول عامه 2. روايات ضعيف و مستند به راويان ناموثق 3. حكايات و قصص غريب از كرامات صوفيه، مي كوشد «جامة تهذيب بر تن إحياءالعلوم» بپوشاند و ضمن بهره گيري از ساختار «احياءالعلوم» و تحقيقات عميق و بديع فراواني كه در اين دانشنامة بزرگ علوم دين به وديعت نهاده شده است، حقايق و معارف ناب مكتب اهل بيت عصمت و طهارت ـــ عليهم السلام ـــ را جايگزين اصول عامي و روايات ضعيف و حكايات و قصص غيرقابل باور سازد:

«فرايت ان اهذبه به تهذيبا يزيل عنه ما فيه من الوصمة و العيب، و أبني مطالبه كلها علي اصول اصيلة محكمة لا يتطرق اليها شك و لا ريب، و اضيف اليها في بعض الأبواب ما ورد عن اهل البيت

ـــ عليهم السلام ـــ و شيعتهم في ذلك الباب من الأسرار و الحكم المختصة بهم ـــ عليهم السلام ـــ و اختصر بعض مباحثه بنظم فرائده و حذف زوائده...»

و بدين سان «فيض كاشاني»، جامة تهذيب و تشيع بر اندام «احياء علوم الدين» مي پوشاند و راهي روشن [= المحجةالبيضاء] فرا روي سالكان قرار مي دهد.

علامة اميني ـــ رحمةالله عليه ـــ در جلد يازدهم كتاب گران سنگ الغدير در نقد احياءالعلوم غزالي مطالب ارجمندي آورده و در اين نقد، از سخنان مولي احمدطاش كبري زاده در «مفتاح السعاده» جلد دوم، صفحة 209، و يافعي در «مرآت الجنان»، ج 3، ص 332 و سبكي در «طبقات» او، ج 4، ص 113، ابن جوزي در «المنتظم»، ج 9، ص 169 و «تلبيس ابليس» او، ص 352 بهره گرفته و خود مطالبي بر آن افزوده است. آوردن اين انتقادات ـــ كه به ذكر مواضيع مخدوش و ضعيف و غيرقابل باور و دور از عقل و منطق پرداخته اند و همه به همان سه ايراد كلي باز مي گردد ـــ خارج از حوصلة اين مقاله است.

مصحح كتاب «المحجةالبيضاء» جناب آقاي «علي اكبر غفاري» بخش هايي از مطالب علامة اميني را در مقدمة خود بر كتاب، ذكر كرده و خود نيز موارد گوناگوني از لغزش ها و نقطه ضعف هاي غزالي در احياء العلوم را برشمرده است.

برخي از منتقدان غزالي ـــ چنان كه علامة اميني آورده است ـــ به گردآوري و سوزاندن نسخه هاي احياءالعلوم فتوا داده اند.چنين داوري هايي ناصواب و دور از منطق خرد است. داوري درست از آنِ محقق فيض است كه آن را كتابي قابل اعتنا، سودمند و با قدر و قيمت مي داند و به پالايش آن از نقاط ضعف و تكميل و تهذيب آن مي پردازد و با حفظ چارچوب اصلي مباحث اين اثر و حذف احاديث و رواياتي كه غزالي از راه اهل سنت در مطاوي كتاب آورده است و جايگزين كردن روايات وارده از طرق شيعه، به احيا و نوسازي آن پرداخته و بر رواج و رونق آن در ميان شيعيان افزوده است تا آن جا كه بعضي از علماي شيعه آن را بهترين كتاب موجود در اخلاق اسلامي دانسته و بعضي از عرفاي شيعه، جويندگان طريق سيروسلوك الي الله را در آغاز به خواندن اين كتاب و تفكر و تامل در مطالب آن سفارش مي كنند.

مرحلة چهارم: اخلاق مزجي (نقلي ـــ فلسفي ـــ عرفاني)

گام چهارمي كه علم اخلاق اسلامي ـــ به زعم نگارنده ـــ در بستر تاريخي خود برداشته و چهارمين مرحله از مراحل تطور علم اخلاق اسلامي مي تواند به شمارآيد، در كار سترگ علامة ذوفنون «ملامحمدمهدي نراقي» متبلور شده است. اثر بزرگ و گران سنگ او، «جامع السعادات»، تركيبي از اخلاق نقلي، فلسلفي و عرفاني است. اين كتاب ارجمند، برخلاف كتاب هايي مانند «السعادة و الإسعاد» ابوالحسن عامري نيشابوري، و «تهذيب الاخلاق» ابن مسكويه و «اخلاق ناصري» خواجه نصير طوسي كه عمدة مباحث آن ها صرفاً جنبة عقلي و فلسفي دارد و نيز برخلاف كتاب هايي مانند «احياءالعلوم» و «كيمياي سعادت» غزالي و «المحجةالبيضاء» محقق فيض كه در آن ها جنبة ديني و عملي بر جنبة عقلي و نظري غلبه دارد، مشتمل بر هر دو جنبه است. «محقق نراقي» با اسلوبي بديع، ميان عقل و نقل و نظر و عمل الفت برقرار كرده و كوشيده است تا با رعايت جانب اعتدال، از فلسفه، عرفان و شريعت در تبيين اخلاق اسلامي بهره گيرد. دراين جهت، او گوي سبقت را از ديگران ربوده و مرحلة جديدي در علم اخلاق اسلامي پديد آورده است. وي در مقدمة كتاب خود به جامعيت آن اشاره مي كند و مي گويد:

« فجمعت في هذا الكتاب خلاصة ما ورد من الشريعة الحقة مع زبدة ما اورده اهل العرفان و الحكمة علي نهج تقر به اعين الطالبين و تسر به افئدة الراغبين.»

«محقق نراقي» در آغاز دربارة نفس انسان و قوا و غرايز او سخن مي گويد و هريك از فضايل اخلاقي را به يكي از قواي نفس نسبت مي دهد و هر يك از رذايل اخلاقي را به غريزه اي مربوط مي كند. آن گاه به شناساندن هر يك از فضايل و رذايل اخلاقي مي پردازد و با استفاده از آيات و روايات و تعاليم اخلاقي اسلام، آن ها را تبيين و راه هاي درمان و معالجة هر رذيلتي را به شيوه اي حكيمانه و به سبكي صناعي بيان مي كند و در مطاوي مباحث به مناسبت، موعظه و نصيحت مي كند.

ايرادي كه مي توان بر محقق نراقي وارد آورد، اين است كه ساختار و چارچوب كار او برگرفته از اخلاق ارسطو است. نظام اخلاقي ارسطو با مفاهيم و مضامين اخلاق اسلام، سازگار نيست. نظام اخلاقي ارسطو به گونه اي پايه ريزي شده است كه مي توان خدا را از آن برگرفت؛ بي آن كه زياني در آن پديد آيد. هر چند نراقي مي كوشد با بهره گيري از پاره اي آيات و روايات، ميان مباني ارسطويي و اسلامي توفيق و تلائم برقرار كند؛ اما ناهمخواني ميان قالب و محتوا و نظام اخلاقي و مضامين مندرج در آن، كاملاً آشكار است و ضرورت جست وجو براي نظام اخلاق اسلامي رخ مي نمايد.

عضو هيأت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي.

1. ر.ك: «دائرة المعارف بزرگ اسلامي»، ج 7، ص 201.

2. ر.ك: استاد شهيد مطهري،« شرح منظومه»، ج 2، ص 101. انتشارات حكمت، تهران 1361؛ مدرسي، سيد محمدرضا، فلسفة اخلاق، صص 11 ـــ 12، چ سروش، تهران، 1371.

3. اشاره به حديث شريف: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» و «عليكم بمكارم الاخلاق، فان الله بعثني بها». محمدي ري شهري، محمد، «ميزان الحكمه» ج 1، ص 804، حديث 5058 و 5061، چ دارالحديث، قم 1375.

4. اشاره به حديث علي(ع) «فهب انه لاثواب يرجي و لا عقاب يتقي، افتزهدون في مكارم الأخلاق». همان، حديث 5060.

5. همان، حديث 5044.

6. ر.ك: بخاري، «صحيح»، ج 2، ص 66.

7. سورة فتح( 48)، 26.

8. ر.ك: «دايرة المعارف بزرگ اسلامي»، ج 7، ص 215 ـــ 216.

9. ر.ك: پاپكين، ريچارد؛ استرول، آوروم، «كليات فلسفه»، ترجمه و اضافات دكترسيدجلال الدين مجتبوي، ص 35 ـــ 43.

10. ر.ك: محمد يوسف موسي، «فلسفة الاخلاق في الاسلام»، مطبعة الرساله، صص 43 ـــ 44.

11. ر.ك: «دائرة المعارف بزرگ اسلامي»، ج 7، صص 201 ـــ 202.

12. جا دارد اين نويد به مخاطبان فرهيخته و فهيم كتاب نقد داده شود كه گروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي طرح هايي كليدي براي پي افكندن نظام اخلاق اسلامي در دست تهيه دارد و مي كوشد با صبر و حوصله اي ـــ كه يك پژوهش عميق و دقيق مي طلبد ـــ راه را براي تحقيقات متفكران مسلمان بازكند و توجه آنان را به اين حوزه از معارف الاهي معطوف دارد. و الله ولي التوفيق.

13. ر.ك: دكتر غلامرضا اعواني، «ذيل عنوان اخلاق در دائرة المعارف بزرگ اسلامي»، ج7، ص 201.

14. دكتر سروش، عبدالكريم، «دانش و ارزش»، انتشارات ياران، صص5 ـــ 7.

15. عامري نيشابوري، ابوالحسن، السعادة و الإسعاد، به كتابت و مباشرت مجتبي مينوي، چ آلمان، 1336 .

16. خواجه نصير طوسي 25 سال در منطقة قاينات كه در آن روزگار قهستان ناميده مي شد، در يكي از بزرگ ترين قلاع اسماعيليه يعني قلعة سرتخت قهستان كه مي گويند حاكمش ناصرالدين آدمي فضل پرور و دانش دوست بوده است، به سر برده است. مرحوم مجتبي مينوي در مقدمة اخلاق ناصري مدعي است كه خواجه خود به طيب خاطر به اين قلعه پناه برده است؛ اما به نظر نگارنده شواهد قاطعي ـــ كه جاي ذكر آن ها نيست ـــ اين نظريه را رد مي كند. خواجه كه عالمي اثناعشري بود، با پاي خود به قلعة دشمن نمي رود. علماي شيعه در آن روزگار با اسماعيليه ـــ كه كار فداييان اسماعيلي ترور مخالفان از جمله علماي اثناعشري بود ـــ هيچ گونه سازگاري و توافق نداشتند. خواجه شرح اشارات را نيز در همان قلعة اسماعيليان نوشته و در پايان آن به گرفتاري هاي روز افزون خود اشاره كرده است؛ علاوه برآن در مقدمة دومي كه پس از رهايي از چنگال اسماعيليان نوشته است، تصريح كرده است كه مقدمة پيشين را درحال عدم اختيار و بر مذاق اسماعيليان نوشته است، آن را تعويض كنيد و اين مقدمه را جايگزين آن سازيد.

17. ر.ك: طوسي، خواجه نصيرالدين، اخلاق ناصري، به تصحيح مجتبي مينويي و عليرضاحيدري، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، چ دوم، صص 35 ـــ 37.

18. نگارنده اين اثر را حدود ده سال پيش ديده است و خبر ندارد كه آيا بعدها چاپ منقحي از آن صورت پذيرفته است يا خير؟

19. غزالي، ابوحامد محمد، احياء علوم الدين، ربع عبادات، ترجمة مويدالدين محمد خوارزمي، به كوشش: حسين خديوجم، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ سوم، تهران، 1372، ص 15.

20. همان، ص 16.

21. «الحكمة المتعاليه»، چ پنجم، دارالحياءالتراث العربي، بيروت 1419 هـ. 1999 م، ج 2، صص 322 ـــ 326.

22. ر.ك: زكي مبارك، «الاخلاق عند الغزالي»، دارالجيل، بيروت، 1408 هـ. 1988م، ص 106.

23. ر.ك: سروش، عبدالكريم، قصة ارباب معرفت، صص 1 ـــ 2 (با تغيير و تصرف فراوان).

24. همان.

25. ر.ك: الأخلاق عندالغزالي، صص 107 ـــ 116.

26. ر.ك: همان، صص 325 ـــ 331.

27. ر.ك: مقدمة فيض بر كتاب «المحجةالبيضاء في تهذيب الاحياء» با تصحيح و تعليق علي اكبرغفاري، دفتر انتشارات اسلامي، وابسته به جامعة مدرسين حوزة عليمة قم، چ دوم، ج 1، صص 1 ـــ 2.

28. همان، ص 2.

29. ر.ك: «الغدير في الكتاب و السنة و الأدب»، ج 11، صص 161 ـــ 167.

30. ر.ك: همان، ص 161.

31. جامع السعادت، ج 1، ص 2.

180/ كتاب نقد/شماره 30

1/ كتاب نقد/شماره 30

/ 1