گفتمان صهيونيسم
دوست محمدي: بسم الله الرحمن الرحيم، قبل از شروع بحث لازم ميدانم، ابتدا از مدعوين ارجمندي كه دعوت ما را براي شركت در اين گفتمان پذيرفتند، تشكر كنم و خيلي مختصر به معرفي آقايان بپردازم. جناب آقاي شمسالدين رحماني كه سابقه طولاني در مباحث مربوط به شناخت صهيونيسم دارند و آثار ارزشمندي نيز در اين زمينه آفريدهاند. جناب آقاي سروش نژاد، مدير مؤسسه ندا و جناب آقاي عليرضا سلطانشاهي ، مدير مركز مطالعات فلسطين. همانگونه كه آگاه هستيد، موضوع بحث ما پرداختن به ابعاد و جنبههاي ناگفته يا كمتر گفته شده صهيونيسم جهاني است. صهيونيسم جهاني، ناگفته هاي فراواني دارد؛ ناگفته هايي كه به وسعت تاريخ است. در واقع اگر بخواهيم درباره اين موضوع صحبت كنيم، بايد به عمق تاريخ برگرديم و ببينيم از كجا آغاز شده، چه مسيري را طي كرده و امروز به كجا رسيده است. امروزه صهيونيستها با سلطه بر ساختار قدرت در امريكا و اروپا و برنامه ريزيهاي دقيق و تلاشهاي پيگير، درصدد اجراي نقشه هاي شوم خود در دنيا هستند. از سويي به نظر من، اين ها نوابغي هستند كه بايد به آن ها به چشم دشمن نگريست و اهداف شيطاني آن ها را فاش كرد. بايد ديد كه اين ها چطور توانستند امريكا و اروپا را در چنگال خود بگيرند، بنابراين لازم است كه صهيونيسم جهاني شناخته شود؛ به ويژه در مساله فلسطين و عراق كه مساله روز است و ردپاي صهيونيستها در اين جريان ها كاملاً آشكار است و كساني كه در سياست جهان دست دارند، به خوبي به اين مسأله واقفند. هدفمان در اين گفت وگو اين است كه مسائل جديد صهيونيسم را بيان كنيم و بگوييم كه صهيونيسم ما را نيز تهديد مي كند؛ زيرا در پشت مرزهاي ما كمين كرده است و با استقرار نيرو در عراق تا حدودي به خواسته هاي خود دست يافته و اسرائيل بزرگ درحال شكل گيري است. آن ها كوشيدند تا خود را به فرات رسانند و به گمان خود آمده اند كه بمانند و لشكركشي هايشان نيز بي هدف نيست. آن ها بي جهت هزينه نمي كنند و بدون برنامه ريزي راه نيافتاده اند كه افغانستان و عراق را تصرف كنند. بعد از اين نوبت ما است؛ زيرا در پشت مرزهاي ما هستند. البته ما با ايجاد و الهام بخشيدن به انتفاضه مردم فلسطين، پايههاي صهيونيسم جهاني را به لرزه در آوردهايم؛ اما خطر صهيونيسم جدي است و مردم بايد به اين مسأله آگاه شوند. تعجب اين جا است كه اين ها بهنام دموكراسي، صلح و آزادي وارد شده اند، ولي با مردم عراق اين گونه رفتار مي كنند كه ميبينيد و ميشنويد و هنگاميكه پروتكل هاي زعماي صهيون را مطالعه ميكنيم ميبينيم كه بسياري از اين كارها در سرلوحه برنامه هايشان قرار دارد. ناگفتهها درباره صهيونيسم جهاني بسيار است و من ترجيح ميدهم كه آقايان بحث را ادامه دهند. رحماني: در اواخر پروتكل شانزده مي گويد: يكي از عوامل ما به نام «بورژوا» در فرانسه روي شيوه هاي دروس عيني كار مي كند و اين خيلي موثر و خوب است. آقاي دكتر «بهرام محسن پور» در ترجمه اي كه از پروتكلها انجام داده اند، مي گويد: بورژوا همان كسي است كه شيوه «Object Lesson» را ايجاد كرده است. در اين شيوه، مي گويند براي بچه ها فقط بايد از چيزهاي ملموس و عيني صحبت كرد و خيلي وارد چيزهايي نشويم كه قابل لمس نيست. به خاطر دارم كه قبل از انقلاب، برخي از آقايان نويسنده مي گفتند كه براي بچه ها از چيزهايي كه عيني نيست، نبايد صحبت كنيم؛ مانند روح، بهشت، جهنم و «لئون آگوست بورژوا» سياستمداري فرانسوي و نظريه پرداز علوم تربيتي است. به تازگي ديدم كه او استاد درجه سيوسه فراماسونري و استاد اعظم است. در شرح حال «محمدعلي فروغي» ـــ نخست وزيري كه رضا شاه را آورد و برد، بعد از جنگ جهاني اول، براي به راه انداختن جامعه ملل مي گويد: به فرانسه رفتم و با آقاي بورژوا ملاقات كردم؛ چه مرد بزرگي است و . . . از او تعريف مي كند و بعد مي گويد كه اين مرد بزرگ گفت: خوب شد جامعه ملل را درست كرديم؛ البته كاري را كه مي خواستيم انجام دهيم، نشد؛ ولي تا حدودي بد نيست. اين عبارت ها و ارتباط ها را بنگريد. از اين جا درمي يابيم كه نقش فروغي تا كجاها است. وي يهودي الاصل و استاد فراماسونري است و كسي است كه دم و دستگاه پهلوي را به واقع او ساخته و پرداخته است. حاكم واقعي، او بود. وي دانشگاهي لاييك ــ كه داعيه روشنفكري داشت ـــ تأسيس كرد و اينك نيز اگر بخواهيم درباره وي مطالبي بگوييم، مورد اعتراض واقع مي شويم كه به چنين دانشمند بزرگي توهين نكنيد؛ و وي كتاب «سير حكمت در اروپا» را دارد و هركه ميخواهد درباره فلسفه مطالعه كند، سراغ اين كتاب مي رود؛ غافل از آن كه وي براي اينكه دكارت را جا بيندازد، سراسر مقدماتش از يونان تا دكارت را مي گويد تا روش درست به كار بردن عقل دكارت را ترجمه كرده و مقدمهاي فراهم شود و بعد مفاهيم به اصطلاح مدرن و نگاه پيشرفته امروز را ـــ كه از دكارت شروع مي شود و به «هانري برگسون» مي رسد ـــ توضيح دهد، معمولاً، در مسائل مربوط به صهيونيسم يا پروتكلها به اين نكتهها و رابطهها نميپردازيم. و اين كه فراماسونري، ابزار كار يهودي ها است؛ موضوعي كه كمتر به آن توجه شده است. نكته ديگر اين كه وقتي بين يهودي و صهيونيست تفاوت قايل ميشويم، اين تفاوت را براساس قرآن قايل شويم؛ زيرا در قرآن دو دسته يهودي وجود دارد: يهودي خوب يا اهل كتاب كه تعدادشان اندك است و دسته ديگر يهودي هاي خبيث كه همين صهيونيست ها و ايل تبارشان هستند كه سراسر عالم را آلوده كرده اند. و اما مسيحي ها كه ضالين هستند و گمراهي آن ها نيز بهوسيله يهودي ها است. آن ها با وجود يك دو ميليارد جمعيتشان، هيچ اختياري ندارند. يك بخش از مسيحي ها مانند: پروتستان هاي محافظهكار امروز امريكا، آلت دست يهودي ها هستند و اين يهودي ها هستند كه بر سراسر دنيا حكومت مي كنند. بخشي از اين يهودي ها صهيونيست هستند؛ اين ها تابلو و ويترين نمايش حكومت يهودي در فلسطين را ساخته اند و بخش ديگر كه اشاره به آن ها لازم است، حاكمان امريكا، انگليس و سرمايهداران يهودي آن ها و هيأت حاكمه واقعي و جداي از دولت است. سرمايه داري حاكم بر انگليس و امريكا با صهيونيسم يكي است. در تعبيرهاي عمومي مي گويند لابي صهيونيست ها؛ اين، حرف درستي نيست؛ زيرا امريكا و صهيونيسم يكي است و يهودي ها در انگلستان اين، فرق دارد با توده مردم انگليس و امريكا كه باز مسيحي هستند، مردم عادي هستند و گرفتار يهوديها. مسأله ديگر نظم نوين جهاني است؛ نظمي كه يهودي ها، از سال 1917 م. دنبال آن هستند و بيش از هشتاد سال براي آن برنامه ريزي كرده اند و مي پندارند كه دستيابي به آن نزديك است. نكته ديگر، حكومت هاي دست نشانده اي هستند ـ خصوصاً در خاورميانه ـ كه از جنگ جهاني اول پديد آمدهاند. اينها مشخصاً دست نشانده انگليس، امريكا و غربند و كاملاً مطيع يهودي ها و صهيونيست ها و گوشه گوشه تاريخ شان مطابق برنامه صهيونيست ها است و اين حكومت هاي دست نشانده كشورهاي خاورميانه و ايران تا زمان انقلاب را شامل مي شود؛ همچنين بسياري از وقايع ديگر در دنيا كه هركدام در جاي خود بيان مي شود. اينها فهرستي است از مسائلي كه در نسبت با صهيونيسم ميتوان بررسي كرد. سلطان شاهي: به نام خدا. در آغاز لازم مي د انم كه به عنوان كوچك ترين عضو اين مجموعه از محضر ديگران استفاده كنم و اگر مطلبي به ذهنم رسيد، بيان كنم. به نظر من آقاي سروش نژاد بحث را شروع كنند؛ البته نخست لازم است معرفي اندكي از ايشان ارائه دهم. ايشان رييس مؤسسه (ندا) هستند؛ تنها مؤسسه اي خصوصي اي كه در قضيه فلسطين و صهيونيسم كار مي كند. اعضاي اين مؤسسه يكي مجموعه خوب تحقيقاتي بهراه انداختهاند و رسانه هاي صهيونيستي هم تا آن جا كه لازم است رصد ميكنند و به لطف خدا آثار خوبي هم ارائه شده است. سروش نژاد: نخست بايد به بررسي اوضاع يهود و صهيونيسم در دنيا بپردازيم و اين كه هم اكنون در چه وضعيتي هستند. درحال حاضر آمارها نشان مي دهد كه 000/600/6 نفر اسرائيلي وجود دارد؛ البته بعضي بيشتر آمار مي دهند و بعضي كمتر. از اين تعداد اگر يك ميليون و دويست يا چهارصد هزار عرب اسرائيلي را كم كنيم، حدود پنج ميليون و دويست يا سيصد هزار نفر يهودي در اسرائيل ساكن هستند. جمعيت يهودي ها در دنيا با بالاترين برآورد حدود چهارده ميليون نفر ميباشد. كه از اين تعداد حداكثر، 5/5 ميليون نفر در اسرائيل ساكن هستند و 5/8 ميليون نفر باقيمانده در سراسر دنيا به سر مي برند، تازه از اين 5/5 ميليون نفري كه در فلسطين زندگي مي كنند، بسياري مهاجر نيستند؛ بلكه عده اي در فلسطين متولد شده اند؛ البته اين عده نيز از پدر و مادرهاي مهاجر زاده شده اند و نمي توان گفت كه اين ها مهاجر واقعي و عامل به ايده هجرت به سرزمين موعود هستند. اكنون بحث بر سر اين است كه چرا آن 5/8 ميليون نفر به فلسطين نيامده اند. شايد بتوان دو دليل را بيان كرد: 1.دلايل اجباري 2.دلايل اختياري اول اينكه يهوديان فلسطين را فاقد امنيت مي دانند و در نگاه نخست براي يك فرد يهودي، امنيت مهم است و وقتي مي بينيد كه هر آن ممكن است يك فلسطيني در كنارش منفجر شود، از اين كار چشم پوشي مي كند و با خود مي گويد چه لزومي دارد كه امكانات و امنيت خويش را رها كنم و به قلب ناامني بروم. دليل ديگر اين كه يهودي ها براي سرمايه گذاري اي كه مي كنند، ارزش بسياري قايلند و مي كوشند به نسبت سرمايه گذاري، سود كسب كنند كه در فلسطين چنين امكاني وجود ندارد ؛ حتي در شرايط خوب نيز اقتصادش شكننده است و تابع اوضاع و احوال همسايگانش ميباشد و اينك كه در وضعيت جنگي بهسر مي برد، بدترين شرايط اقتصادي را مي گذراند و اگر امريكا و صهيونيست هاي سراسر دنيا به آن ياري نرسانند، يقيناً اين دولت جعلي سقوط خواهد كرد؛ در نتيجه با داشتن چنين اوضاعي، يهودي ها سرمايه هايشان را به خطر نمي اندازند و بهسوي آن كشور روان نمي شوند مطالبي كه بيان شد، از دلايل اجباري عدم مهاجرت يهودي ها به فلسطين بود، اما دلايل ديگري وجود دارد كه اختياري است. آقاي دكتر دوست محمدي: چرا در فلسطين امنيت وجود ندارد؟ نبود امنيت در فلسطين بدان دليل است كه مردم آن سرزمين براي حفظ وطن و جلوگيري از اشغالگري، ايستادگي مي كنند و اگر به تاريخ بنگريم، خواهيم ديد كه يهودي ها در مبارزه نيز جدي هستند و اگر اميد به پيروزي داشته باشند تا آخر ايستادگي مي كنند؛ ولي اگر به پيروزي اميدوار نباشند يا فرار مي كنند يا به خودكشي دست مي زنند؛ و اكنون چون مضارش زياد است، فرار مي كنند كه نمونه اش قضيه لبنان است. يهودي ها به اين نتيجه رسيدند كه ديگر نمي توانند در آن جا پيروز شوند؛ در نتيجه خاك لبنان را ترك كردند. در چهار جنگ مهم اعراب با اسرائيل، يعني جنگ هاي سال 48، 56، 67 و73 يهودي ها از پشتوانه محكمي مانند امريكا و قدرتهاي ديگر و يهوديان پولدار برخوردار بودند؛ بههمينسبب جنگيدند و پيروز هم شدند؛ هرچند تلفاتي هم دادند. آن ها از همان نخست به نتيجه آگاه بودند و اگر ناكامي نصيبشان مي شد، هيچ گاه به جنگ اقدام نمي كردند. همان گونه كه گفتم، قضيه حزب الله لبنان يك نمونه واقعي است؛ انتفاضه نيز چنين است و اين كه مي فرماييد چرا از فلسطين اشغالي، يهوديان مهاجرت معكوس دارند، به همين دليل است. سروش نژاد: فرصتي فراهم شد و دوستان زحمت كشيدند تا بحث به طور خلاصه آغاز شود. پيشنهاد من اين است بحث را همان گونه كه جناب رحماني مطرح كردند، دنبال كنيم؛ زيرا پراكندگي بحث، زمينه ساز مشكلاتي است؛ البته نكاتي كه آقاي سلطان شاهي بيان كردند، بهدليل مفيد و قابل استفاده بودن براي بحث هاي آتي نياز است. در اين جا بايد دستور جلسه مانندي داشته باشيم تا بتوانيم به جمعبندي برسيم. به نظر من شايد با يكي دو نتوان بحث صهيونيسم را جمع بندي كرد. در اين جا دو نكته مهم وجود دارد كه يكي از آن ها قبل از نكتهاي كه شما فرموديد و ديگري بعد از نكته شما قابل بررسي است؛ البته مي كوشم تا با چارچوب محدودتري به آن بپردازم. يكي از اين موضوعات، بحث صهيونيسم است. وقتي كه امروز در كشور مي گوييم، لابي صهيونيستي در امريكا اين گونه عمل كرد بايد تعريفي از صهيونيسم داشته باشيم و تا پايان بحث بتوانيم به آن اشاره مي كنيم و بدين وسيله بحث را ادامه دهيم. گاه پيش آمده است كه در سخنانمان، صهيونيسم، امپرياليسم، استكبار و چيزهاي متفاوت ديگر را يكي قلمداد مي كنيم. ازسوي ديگر يك تعريف خاص لغوي داريم؛ مي گوييم صهيونيستها كساني هستند كه طرفدار رفتن يهودي ها به پاي كوه صهيون ميباشند. تعريف محدودش اين است كه چهار نفر يهودي مي خواهند به آن جا بروند و اگر تعريف گسترده اش را درنظر بگيريم، شامل هيأت حاكمه انگليس، امريكا و آن تشكيلاتي مي شود كه دارند نظام سلطه جهاني را اداره مي كنند؛ به عبارتي نظام سلطه بين المللي در اين چارچوب قرار مي گيرد؛ بنابراين به نظر مي رسد كه تكليف بحث بايد مشخص شود و ببينيم كه مقصود شما از صهيونيسم چيست؟اگر به يك جمع بندي رسيديم، آن گاه ادامه دهيم، نخست اختلاف هايمان را روشن كنيم و دومين مطلبي كه در لابهلاي صحبتهاي دوستان به آن اشاره شده، بحث روش ها است. اگر بتوانيم روش هاي اين ها را دسته بندي كنيم، كمك فراواني به ما مي كند؛ حتي در ساير بحث ها نيز ما را ياري مي كند. دوست محمدي: صهيونيسم جهاني از ابعاد و زواياي مختلف قابل بررسي است، ما در اينجا بحث را متمركز كنيم بر خطري كه ازسوي صهيونيسم جهاني، جهان و بهويژه جهان اسلام را تهديد ميكند. امروز صهيونيسم جهاني، در واقع، اصليترين خطر براي صلح و امنيت جهاني است؛ همانگونه كه «هنري فورد»، سرمايهدار معروف آمريكايي و صاحب بنياد فورد در كتاب خود با عنوان «يهود، يگانه مشكل جهان»، حدود نيمقرن پيش يهوديان را تنها مشكل جهان معاصر توصيف كرده بود، امروز هم به نظر من «صهيونيسم جهاني يگانه مشكل جهان» است. صهيونيسم جهاني در واقع همان يهوديت است. به قول «عجاج نويهض»، محقق برجسته عرب و صاحب كتاب ارزشمند «پروتكل هاي دانشوران صهيون»، يهوديت و صهيونيسم جهاني در واقع يكي هستند. يهوديت جهاني، امروز در قالب «صهيونيسم جهاني» عمل ميكند؛ يهوديتي كه روزي تشكيلات فراماسونري را اداره و پنهان و آشكار بر جهان حكومت ميكردند و ميكنند؛ البته اين موضوع در بندهاي مختلف پروتكلهاي زعماي صهيون صراحت دارد. بنابراين اين صهيونيسم جهاني است كه امروز در پشت پرده قدرتهاي بزرگي مانند انگليس و آمريكا ظالمانه بر جهان حكومت ميكند. اشغال افغانستان و عراق بخشي از همين برنامههاي صهيونيسم جهاني است. سروش نژاد: اينك به عمد سراغ اين موضوع مي رويم كه اين 5/8 ميليون نفر كجا هستند و چكار مي كنند و چه نقشه اي دارند؛ البته نمي خواهم بگويم فقط در فلسطين ساكن شده اند؛ چون بخشي به قول شما كاره اي نيستند، بلكه فقط ابزار و سرباز هستند. در واقع اگر به اين موضوع اين گونه بنگريم كه يهوديت و صهيونيسم چيست و چگونه است، مسير بحث را شناسانده ايم. لازم به ذكر است كه يكسان نگريستن به اين موضوع (يهوديت و صهيونيسم) منطقي نيست و تعريف يكسان از اين دو موضوع براي عموم ايجاد شبهه مي كند، مگر بگوييم اين ها مانند اژدهاي هفت سر يا هشت پايي هستند كه هركدام از اين سر يا پاها به شكل واحدي عمل مي كنند كه مي تواند فراماسونري باشد يا يهوديت يا صهيونيسم. در مقام تعريف، هشت پا موجودي است كه هشت پا دارد و تمام پاها به يكديگر شبيه است؛ ولي اگر قضيه را جور ديگري بنگريم، خواهيم گفت كه يك پا چهار انگشت دارد و ديگري هشت انگشت؛ در نتيجه اگر اين موضوع دقيق تر بررسي شود، بهتر است دوست محمدي: اجازه بدهيد براي اثبات ادعاي يكي بودن يهوديت جهاني و صهيونيسم جهاني اين جمله را از صفحه 42 كتاب نويهض نقل كنم كه ميگويد: «صهيونيسم ، پوشش خارجي يهوديت جهاني است. صهيونيسم، فراماسونري و يهوديت جهاني هر سه يك چيز است» و اين هر سه ريشه در تلمود دارد. كتابي كه ملاك عمل صهيونيسم جهاني است وحدود 22 قرن پيش بر تورات فايق آمد وتلمود هم همان طور كه ميدانيد، انبار شرارتها و كفر گوييها و تحريفهاي ظالمانه يهوديان در طول تاريخ بوده و هست. قرآن كريم هم در آيات متعددي به فتنهجوييها و شرارتهاي يهوديان در طول تاريخ اشاره دارد كه در اين مجال نميتوان به آنها پرداخت و آنها كه كم و بيش با قرآن سر وكار دارند، به خوبي از اين موضوع آگاهند. تاريخ يهود هم به اين خصيصههاي زشت يهوديان در جوامع مختلف و آشتي ناپذيريهاي اجتماعي آنان در همه جاي جهان، به ويژه روسيه و كل اروپا گواهي ميدهد. اما امروز يهوديت جهاني، سازمان يافتهتر، قويتر و خشنتر از هميشه در تاريخ ظاهر شده است و هستي ما را تهديد ميكند. نژادپرستي و برتري جويي يهوديان جزء خوي و خصلتشان است و اين را اجلاس سران كشورهاي غيرمتعهد در دوربان آفريقا به اتفاق اعلام كرده و دولت اسرائيل را ، كه امروز نماد اصلي يهوديان جهاني است، نژادپرست ناميدند. شمس الدين رحماني : نكته اي كه آقاي سروش گفتند، بجا است. ما به كسي يهودي مي گوييم كه خودش را اين گونه تعريف كند: «پيغمبر بزرگ ما حضرت موسي(ع) است، كتاب ما تورات است و تاريخ مان نيز از زمان حضرت يعقوب (ع) كه لقب او اسرائيل بوده و فرزندانشان (بني اسرائيل) هستند تا امروز ادامه دارد.» اين ها يهودي هستند. ظاهراً تعدادشان در دنيا، سيزده ـــ چهارده ميليون است. دسته ديگر، صهيونيست ها هستند. اينها در يك قرن اخير مطرح شدهاند؛ از اواخر قرن نوزدهم اين ها يهودي هايي هستند كه آرزو دارند به فلسطين بروند و در آن جا به هر شكل كه شده حكومت تشكيل دهند. از اوايل قرن هجدهم (سال 1717)، چهار لژ فراماسونري در انگلستان يكي شد و به لژ بزرگ لندن تبديل گرديد . فراماسونها لزومي ندارد كه حتماً يهودي باشند. هركسي كه ازسوي لژ فراماسون ها دعوت شود، مي تواند در تشكيلات آن ها فعاليت كند، البته قطعي است كه تشكيلات فراماسونري، تحت فرمان و با برنامه ريزي يهودي ها كار مي كنند. فراماسونرها در دنيا، ظاهراً حدود هشت ميليون نفرند. در لژهاي فراماسونري، يهوديها هم فعاليت مي كنند اما بيشترشان غير يهودي اند. تشكيلات فراماسونري، افراد برجسته كشورهاي مختلف را انتخاب و آن ها را تربيت كرده و در خدمت خود ميگيرند. قرآن در مورد يهودي ها مي فرمايد: اگر يهودي ها به خدا و معاد اعتقاد داشته باشند و عمل صالح انجام دهند، مشكلي ندارند و اهل نجاتند. اين قاعده براي مسيحي ها و صابين و مسلمانان نيز صدق مي كند. مسلمانان نيز بايد ايمان و اعتقاد داشته باشند و اعمال صالح انجام دهند و اگر يكي از اين ها لنگ بزند، با مشكل روبه رو مي شوند. اما بيشتر يهودي ها كساني هستند كه ربا خوارند، قسي القلب و قاتل انبيا هستند، تفرقه انداز و مفسد و نژادپرستند، حسود و حيله گرند و از اين قبيل . . . ؛ بنابراين اگر با نگاه قرآني بخواهيم نگاه كنيم، امروز چه در كشور ما باشند يا هر جاي دنيا بيشتر آن ها يا به خدا اعتقاد ندارند يا معاد را قبول ندارند و يا عمل صالح انجام نمي دهند. اينها گروه هاي خبيثي هستند كه مورد لعن و طعن و غضب خدا و مومنين هستند. اين ها مغضوب عليهم هستند.كه در سوره حمد به آنها اشاره شده. اما اگر يك يهودي اين خصوصيات را نداشته باشد همان «قليل» از افراد بنياسرائيلند كه اهل كتاب و محترمند. اكنون اگر يك چنين يهودي ساكن اسرائيل باشد، او وضعش چگونه است؟ در تعبير معمول مي گويند بيشتر يهودي ها داخل اسرائيل يهودي معمولي هستند و اشكالي ندارد؛ در حالي كه چنين نيست، اشكال دارد؛ زيرا آن جا غضب شده است. هر يهودي با هر خصوصيتي كه امروز در فلسطين است؛ چون در زمين غصبي زندگي مي كند و آن جا سرزمين فلسطيني است و متعلق به مردم مسلمان فلسطين است كه يهوديها آن را تصاحب كردهاند، او هم شريك اين قضيه است و حتماً مغضوب خدا است و حتماً بايد از فلسطين اخراج شود. بنابراين از بين يهودي ها هر كس امروز در فلسطين است، صهيونيست است و بايد بيرون برود. اين نكته را عرض كنم كه وقتي مي گوييم يهوديهاي سراسر دنيا، مقصودمان اكثريت است و الا اگر چهار تا يهودي بدبخت و بيچاره و فقير هم باشد ــ چنين چيزي هرجايي هست ــ نميتوان گفت كه اين ها هم جزو همان يهودي هاي خبيث هستند. اين درست نيست. نژادي نگاه نميكنيم. يهودي سرمايه دار آن گروه از يهودي ها هستند كه در طول تاريخ، تمام قوم يهود را هدايت كرده اند. آن ها سرمايه دار هستند و مي دانيد كه در دين يهود و قوم يهود، ثروت داشتن و عالم دين بودن هر دو با هم قرين است. برخلاف ما كه مي گوييم: علم بهتر است يا ثروت! در گذشته و حال، علماي اسلام از جمع آوري مال پرهيز مي كردند؛ در حالي كه در ميان قوم يهود، اين دو با هم است؛ يعني عموم بزرگان علمي و ديني يهود، همان ثروتمندان هستند و بيشتر ثروتمندان يهود در طول تاريخ، رهبري ديني آنها را هم دارند. اين ها مشكل را حل كرده اند و لازم نيست بگويند: علم بهتر است يا ثروت! زيرا از نظر آن ها هر دوي اين امور خوب است و اين دو با هم همان عبارتي است كه در پروتكل ها و در نگاه يهودي ها مشاهده مي شود. آن ها مي گويند: با علم و ثروت تمام مسأله يهودي ها و دنيا را حل مي كنيم. صهيونيسم جهاني مي گويد: ما دنبال اين هستيم كه يهودي ها بر بيت المقدس مسلط شوند و دولت تشكيل دهند و امروز هركس از دولت جعلي اسرائيل دفاع كند، يا صهيونيست است يا شريك و همراه آنهاست. براي نمونه بحث نژادپرست بودنشان، يعني خود را برگزيده دانستن مطرح است. حالا ممكن است مسيحي باشند، ولي عضو آن شورا يا تشكيلات نظام سلطه بين الملل هستند كه اين از حضور دولت غاصب اسرائيل در منطقه خاورميانه حمايت مي كند، به جهت آن نگاهي كه نظام سلطه بگويد، براي سلطه درپي وسايل مادي است كه اين مسأله منافع اقتصادي را تعقيب مي كند. در اين جا دو شاخصه را مطرح مي كنيم: يكي برگزيده دانستن خود است، به اين شكل كه مي گويند ما انسان هستيم و غير از ما جزء انسان نيستند. حالا ممكن است كل انبيا را هم بگويند. مي گويم كه اين ها جمعي شدند و با گرفتن آن جمع كه تمام يهودي هستند، اين تشكيلات را درست كردند كه طبيعتاً اصلي ترين محورشان، يهودي بوده است، تقريباً به هركس بنگريم، يهودي است يا رگه اي از يهوديت دارد. رحماني: تا قبل از تشكيلات صهيونيسم و اسرائيل، كساني كه دوست داشتند بروند آن جا و حكومت درست كنند، صهيونيست بودند؛ اما وقتي دولتي به نام دولت اسرائيل تشكيل شده است هر يهودي كه از آن دفاع كند و معتقد باشد كه اين دولت خوبي است، صهيونيست است. اين صهيونيسم شامل غيريهودي ها نمي شود. امريكايي هايي كه به آن ها مسيحيان صهيونيست ميگويند؛ (كه خودشان اين نام را براي خود درست كردهاند) پروتستان هايي هستند كه معتقدند براي اين كه حضرت مسيح(ع) دوباره ظهور كند، بايد يهودي ها در خاورميانه ساكن شوند و يك جنگ عمومي و وسيع اتفاق افتد؛اما فرض كنيد آدمي كه ظاهراً مسلمان است و از اسرائيل دفاع مي كند، به او صهيونيست نمي گويند؛ بلكه چنين افرادي از طرفداران و نوكران صهيونيست ها هستند. دوست محمدي: اشاره شد كه همه يهوديان، صهيونيست نيستند؛ البته اين درست است، اما يهودياني كه صهيونيست نميباشند، اصلاً در جهان كارهاي نيستند و شمار آنها نيز در مقايسه با يهوديان معتقد به صهيونيسم جهاني كه امروز در سرزمينهاي اشغالي جمع شدهاند، اندك است. امروزه در واقع صهيونيسم جهاني نماد يهوديت جهاني است؛ يعني ما امروز اگر بخواهيم يهوديت جهاني را بشناسيم، بايد به سراغ صهيونيسم جهاني برويم كه امروز سرنوشت دنيا را به دست گرفته و بيخ گوش ما هستند. اينها ابتدا اروپا را گرفتند و بعد هم بر آمريكا سلطه پيدا كردند و امروز هم از راه همين حكومتها در افغانستان و عراق حضور ظالمانه يافتهاند. يك فعال حقوق بشر در اسرائيل به نام «عزرائيل شاهير»، بعد از حادثه ساختگي و به شدت مشكوك 11 سپتامبر، در كنفرانسي در تركيه، حضور پشت پرده صهيونيستها را در حوادث افغانستان و عراق افشا كرد. او فارغ التحصيل علوم شوروي و استاد حقوق دانشگاه تل آويوو از مدافعان تشكيل دولت واحد فلسطيني ـ اسرائيلي است؛ او ميگويد: عمليات افغانستان و نقشه حمله به عراق سال ها پيش طراحي شده است؛ البته هيات حاكمه آمريكا مي گويند كه در يازدهم سپتامبر به ما حمله شده است. وارونه نشان دادن حقايق يكي از چيزهاي عجيبي است كه امروز در رسانههاي جمعي غرب يك سنت غالب شده است. آنها افغانستان را اشغال كردند و خواستند طالبان و القاعده را از بين ببرند، اما ديديد كه خون از بيني طالبان و القاعده اينها نيامد. به عراق رفتند و گفتند كه تعدادي سلاح هاي شيميايي و كشتار جمعي در آنجا وجود دارد كه بايد جمع آوري شود؛ ولي چيزي به دست نياوردند؛ با اين حال نيرو پياده كردند و در آن جا حضور يافتند. شامير مي گويد: امريكا مي كوشد منطقه وسيعي در خاورميانه كه شامل ايران و عربستان نيز مي شود، به شكل منطقه امني درآورد و حاكميت آن را به اسرائيل بدهد. حضور صهيونيست ها در اروپا و امريكا نيز مشاهده مي شود؛ چنان كه حدود شصت درصد رسانه هاي پرقدرت امريكا دست يهودي ها است. شامير مي گويد: اين فكر سازان، يعني رسانه ها، امريكا را به سوي جنگ سوق مي دهند و مي گويد كه صهيونيست ها، سربازان امريكايي را آلت دست خود قرارمي دهند، همان گونه كه در گذشته، سربازان انگليسي را براي تحقق اهداف و دسيسه هاي خود به كار گرفتند و در جنگ جهاني اول امپراتوري عثماني را تجزيه كردند و عوامل خود را در جاي جاي جهان اسلام سركار گذاشتند و امروز هم در اغلب كشورهاي اسلامي حاكم واقعي هستند. البته ما با انقلاب اسلامي خود از چنگ صهيونيست ها درآمديم كه اينك در پشت ديوار ما، يعني عراق، خيمه زده اند. سلطان شاهي: البته من به اين دسته يهودي هاي ضد صهيونيست اعتقادي ندارم. آن ها مي گويند و ادعا مي كنند كه يهودي هستند و ضد صهيونيست، ولي هيچ وقت به اين سؤال جواب نمي دهند وقتي شما صهيونيست نيستيد، پس چرا به اسرائيل مهاجرت كرده ايد؟ ممكن است جواب دهند كه پدران ما مهاجرت كرده اند و ما مجبور هستيم؛ در حالي كه منطقاً انساني كه مدعي است، هيچ وقت مرتكب اشتباهي نمي شود كه پدرانش مرتكب شدند؛ درنتيجه اين ها در ادعاي خود مبني بر ضد صهيونيست بودن صادق نيستند. و به نظر بنده اين جرياني است كه ازسوي اين عده در اسرائيل وجود داشته تا مفرّي براي صهيونيست باشد و حالا با عنوان پُست صهيونيسم آمدند اين مقوله را مطرح مي كنند و مي گويند بياييد تا در شيوه صهيونيسم تجديد نظر كنيم. در عين اين كه صهيونيسم را نفي نمي كنند. آن ها معتقدند كه مؤسسان دولت يهود مرتكب زياده روي و خشونت در رفتار شده اند و ما با روش آن ها موافق نيستيم؛ بلكه بايد روش ديگري كه مورد قبول عموم جهانيان است در پيش گيريم. در مجموع، احساس مي كنم وقتي يهوديت را تعريف مي كنيم، بايد به اين قضيه توجه كنيم كه يهود يا يهوديت قبل از اين كه يك دين باشد، يك نژاد است، در حالي كه نبايد چنين باشد؛ زيرا حضرت موسي(ع) چنين ايده اي نداشت و يهوديت يك دين بود كه ايشان آوردند؛ البته قوم بني اسرائيل مي گويد كه فقط براي ما آورد؛ يعني اقوام ديگر نبايد از اين شريعت بهره ببرند و مي گويند كه حضرت موسي(ع) پيامبر اختصاصي ما است. در اين هم قلب كردند. الان آن چيزي كه به عنوان يهوديت (حالا چه يهودي صهيونيست، چه يهودي غير صهيونيست همه آن را قبول دارند و اين جور نيست كه يك يهودي غير صهيونيست بگويد كه من اين را قبول ندارم.) مطرح است آن است كه اين ها خود مي گويند: قبل از اين كه ما يك دين باشيم، يك نژاد هستيم؛ و به همين اساس قوم يهود شكل گرفته است. يعني چي؟ يعني اين كه يك يهودي وقتي يهودي است كه پدر و مادرش نيز يهودي باشد، نه اين كه دين يهودي داشته باشد؛ در نتيجه دين خود را تبليغ نمي كنند؛ براي نمونه ما اگر يك مسيحي را مسلمان كنيم، خوشحال مي شويم؛ درحالي كه يهودي ها تبليغ دين خود را نمي كنند و اگر يك نفر به شريعت موسوي ابراز علاقه كند، مي گويند تو نمي تواني يهودي شوي؛ اگر هم بپذيري ما تو را قبول نداريم؛ زيرا پدر و مادرت بايد يهودي باشند.اين، بحث نژاد است؛ اين تعريف نسبت به اسلام و مسيحيت صدق نمي كند؛ زيرا مسيحي ها موسيونر دارند و ما هم مبلغان اسلامي داريم و اساساً بحث نژاد مطرح نيست از سوي ديگر در اسلام، مسيحيت و يهوديت، ايده حكومتي جهاني وجود دارد؛ منتها در اسلام و مسيحيت اين حكومت جهاني با استقرار امت مسلمان يا مسيحي در كل جهان بدون مرزهاي ملي مستقر مي شود؛ ولي در يهوديت، حكومت واحد جهاني با استقرار نژاد يهود در رأس تمام مليت ها به وجود مي آيد؛ به همين دليل مهم ترين مشكل يهوديت در طول تاريخ، امت ها بودند؛ يعني هميشه با امت ها مشكل داشتند؛ در نتيجه با اين ديدگاه قدرت اديان به نحوي بايد از بين برود و مهم ترين راه از بين بردن قدرت اديان، تبديل امت به ملت است؛ يعني ترويج ناسيوناليسم، يعني به ملل و اقوام مختلف بگويند و تبليغ كنند كه شما مي توانيد يك حكومت تشكيل دهيد؛ به كرد ها، بلوچ ها، تركمن ها و ترك ها هم بگويند شما مي توانيد يك حكومت تشكيل دهيد؛ و در حال حاضر نتايج تحقيق بسياري از پژوهشگران حاكي از نقش يهوديان در اضمحلال دو امت مسيحي و مسلمان است؛ مثلاً «مارتين لوتر»، نخست از يهودي ها تأثير بسياري پذيرفت، ولي بعد فهميد كه چه فريبي خورده است، به عنوان يكي از افرادي كه در اين امت مسيحي انشقاق ايجاد كرد؛ در نتيجه ابراز انزجار كرد و برضد يهودي ها سخن هاي بسياري گفت.البته ما كاتوليك ها را به سبب اشكالاتي كه داشتند، تبرئه نمي كنم، ولي نتيجه عملكرد پروتستان ها ايجاد جنگ در اروپا و سپس به وجود آوردن نيشن استيت (Nation State)، يعني حكومت هاي ملي بود؛ يعني آن امپراتوري مسيحيت كه دين در آن تصميم مي گرفت، تكه تكه شد و كشورهاي ذره اي پديد آمد كه يهوديت بتواند از لاي اين ها رد شود.بعد هم آمدند در جهان اسلام اين كار را ادامه دادند. حال ممكن است اين سوال مطرح شود كه اين همه تلاش براي رفتن به سرزمين موعود بود؟ يعني اين سرزمين اين قدر اهميت دارد و به نظر من بحث سرزمين موعود بحثي كاملاً واهي است. خيلي ها به اين نتيجه رسيدند كه اصلاً يهوديت به هيچ سرزميني تعلق ندارد؛ يعني نمي تواند ادعا كند كه زماني من اجداد و نياكانم در فلسطين بوده اند پس الان به آن جا تعلق دارم؛ اگر واقعاً چنين چيزي برايشان مهم است، چرا نيويورك را رها نمي كنند و بروند فلسطين. حالا چي شده است كه در اين عصر يك دفعه متوجه فلسطين شده اند؛ چرا آن زمان كه كورش آمد و آن ها را آزاد كرد و به آن ها گفت برويد سرزمين خودتان را احيا كنيد، خيلي از آن ها نرفتند و به ايران آمدند و بسياري ديگر در كل دنيا پراكنده شدند و هيچ وقت به فكر بازگشت نبودند؟ به نظر من مهم ترين دليلي كه سبب شد اين ها به ويژه در اوايل قرن بيستم متوجه منطقه خاورميانه بشوند، پي بردن به اهميت اين منطقه از جهات مختلف بود. اگر فردا اين نفت و اهميت اين مناطق از بين رفت، به جاي ديگر مي روند. دوست محمدي: در تأييد فرمايشات امروز، همين طرح خاورميانه بزرگ كه شامل شمال آفريقا نيز مي شود، نقشه اي است كه صهيونيست ها كشيده اند. سلطان شاهي: خيلي وقت پيش، نويسنده اي مطلبي را مطرح كرد كه من خيلي علاقمند بودم اگر شبيه به اين چيزي شنيدم، درپي تحقيق آن باشم و آن اين بود كه يهودي ها فعلاً يك سرزمين را توي آب نمك گذاشته اند تا وقتش برسد و آن را اشغال كنند و آن جزاير مالويناس كنار آرژانتين است. نگاه كنيد، چند وقت از استعمار گسترده انگليس در سراسر دنيا مي گذرد؛ ولي هنوز انگليس حاضر نشده است كه آن جا را به كشور اصليش (آرژانتين) بازگرداند. اين محقق ادعا كرده بود كه بعد از منابع شناخته شده كنوني نفت ـــ كه هم اكنون در دنيا مطرح است ـــ منبع ناشناخته اي به نام قطب جنوب وجود دارد و نزديك ترين منطقه به قطب جنوب، جزاير فاللكته يا مالويناس است. الان يكي از بيشترين جمعيت يهودي ها كه هنوز به فلسطين مهاجرت نكرده اند، (300 هزار نفر) در آرژانتين است و از اين طرف هم در آفريقاي جنوبي جمعيت يهودي زيادي سكونت دارند و اين موارد، حاكي از عدم تعلق يهود به يك سرزمين خاص است. يهوديان سرزميني را متعلق به خود مي دانند كه از قبل اشغال آن منافعي بلند مدت به دست آورند. سلطان شاهي: درواقع جهان امروز در ابعاد مختلف تحت مديريت آن ها است و لزومي ندارد به فلسطين برگردند؛ در حال حاضر منطقه اي به وسعت جهان را در اشغال دارند و ساكنان يهودي فلسطين از پايين ترين قشر يهوديان در جهان هستند كه منافع يهوديان پولدارتر را تامين مي كنند. اكنون اين حكومت واحد جهاني به ابزاري مانند: ابزار سياسي، اقتصادي و فرهنگي نياز دارد آن كميسيون سه جانبه اي كه خودتان كتابش را ترجمه كرده ايد؛ ابزار اقتصادي آن ها است؛ شوراي روابط خارجي امريكا، كه همه اش در دست يهودي ها است؛ ابزار سياسي آن ها است و در عرصه فرهنگي نگاه كنيد كه مهم ترين فعالان عرصه رسانه اي و فرهنگي در جهان همچون «روبرت مورداك» يهودي هستند؛ سروش نژاد: در حقيقت ما به يكديگر نزديك شديم؛ به عبارتي ما الان صهيونيست ها را فقط يك سري يهودي كه درپي رفتن به فلسطين هستند و بگوييم فقط اين ها صهيونيست هستند، نمي دانيم صهيونيست، چهره اي جديد از مسأله قديمي يهود است و نمود اين ها را هم داريم؛ و در اين مسير، فعاليتي كه انجام دادند، اين بود كه حتي يهودي ها را هم از بين بردند، زدند و كشتند و نابودشان كردند. ماجراي كشتي مهاجران يهودي به فلسطين كه ازسوي صهيونيست ها مورد حمله قرار گرفت، در خاطر همگان هست. به هرحال آشكار است كه در اين مسير، هدف چيز ديگري است. هدف رسيدن به بيت المقدس با اين نگاهي كه شما فرموديد، نيست. هدف، سلطه بر جهان است؛ بنابراين ما در اين تعريف مي توانيم صهيونيست جهاني را اين گونه تعريف كنيم، آن جمع يا آن گروه يا هر چيز ديگري كه به دنبال برتري و سلطه طلبي در جهان هستند و از ابزارهاي مختلف: سياسي، اقتصادي و فرهنگي هم استفاده مي كنند كه نمونه هايي از آن را نيز داريم. اكنون با اين تعريف مي توانيم وارد بحث خود صهيونيست جهاني بشويم و برايمان روشن شد. سلطان شاهي: اسلام مي خواهد ايده اي را جهاني كند و يهوديت مي كوشد تا خود را حاكم كند. يهوديت نياز دارد تا خود را حاكم كند، قدرت و دارايي معنوي همه ملل را بگيرد. اين به هيچ عنوان امكان ندارد، غير از ناسيوناليسم؛ ناسيوناليسم وقتي حاكم شود، ديگر همه چيز رنگ و بوي نژاد و قوميت مي گيرد، يك چيزي شبيه يهوديت؛ بنابراين قدرت ها كاملاً تحليل مي رود؛ براي نمونه تصور كنيد ايران خودمان، قوميت هاي مختلف دارد و چيزي كه اين ها را به هم وصل كرده، اسلام است؛ ولي اگر تصور كنيم كه زماني ايده يهودي بخواهد در ايران رواج يابد؛ ايران كاملاً از بين مي رود؛ به عنوان مثال مبارزه اسرائيل با ايران با محوريت و حاكميت اسلام بسيار مشكل تر از حاكميت بر قوميت هاي متعدد در محدوده سرزميني ايران است. چند نفر از نمايندگان مجالس كشورهاي هند، سريلانكا، بنگلادش و آسياي جنوبي با «روبرت مورداك» ديدار كردند و گفتند كه ماهواره اسكاي شما، پدر مردم را درآورده است؛ زيرا شما چيزهايي تبليغ و پخش مي كنيد كه اساساً با فرهنگ و اعتقادات ما سنخيت ندارد و از او خواستند كه جلوي اين قبيل برنامه ها را بگيرد؛ ولي او گفت كه من نمي توانم چنين كاري بكنم. شما هم اگر مي توانيد مقابله كنيد مهم اين بود كه «مورداك» گفته بود: خانواده من در استراليا از ديدن بعضي برنامه هاي اسكاي ممنوع هستند؛ يعني من نمي گذارم آن را ببينند؛ يعني آن چه تبليغ مي شود، از نظر او نيز مخرب است و فقط مي خواهد ديگران را خراب كند؛ يعني حاكميت دين و اعتقادات را از بين ببرد و راه ترويج ايسم هاي غير ديني در اين جوامع هموار شود. سروش نژاد: بحث من روي آن نظم جهاني مورد نظر است كه جناب رحماني در صحبتشان اشاره كردند. آن ها مي گويند: با آن نظمي كه ما مي گوييم، بايد اين مهره ها چيده شود. نكته ديگر درباره تقسيم بحث يهوديت است كه من خيلي در زمينه آن كار نكرده ام. احتمالاً شما بايد بهتر در جريان موضوع باشيد؛ ولي آن چه به ذهنم مي رسد، اين است كه ما در گذشته يهودي ها را به اين شكل تقسيم مي كرديم؛ براي نمونه مي گفتيم كليمي ها كه يك مقدار بارش مفهوم تر است؛ يعني كساني كه به راه موسي كليم الله هستند و مي توانيم اين گونه تفكيك كنيم كه آن كه هنوز در حقيقت بر راه درست موسي كليم الله است، كليمي نام دارد و اگر خوب در بين آن ها باشد، رستگارند. گروه ديگر كليمي نيستند. اين ها دنبال يهودي جهود هستند؛ بنابراين وقتي ما مي گوييم يهود، منظورمان كليمي ها نيستند. مي گوييم يهودي ها، آدم هايي نژاد پرست هستند. چون مجبوريم در بحث ها صحبت كنيم، منظورمان يهودي ها هستند؛ البته منظورمان يهودي هاي خوب نيستند (كه تعدادشان هم اندك است). سلطان شاهي: استاد «محيط طباطبايي» در نشريه تموز، طي مقاله اي همزمان با تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي، درباره واژه يهود مي گويد: «كلمه يهود كه به طور مسلم در زمان حضرت ابراهيم و حضرت يعقوب و حضرت موسي و حتي زمان حيات يهود و حضرت سليمان هم بدين معني متداول ابداً بر زبان كسي نرفته بود، از دو هزار و پانصد سال پيش بدين طرف براثر بي نام و نشان ماندن بازماندگان ده سبط ديگر بني اسرائيل در غرب آسيا مجال پهناوري در قلمرو استعمال ديني و تاريخي پيدا كرده و در هر زباني از زبان هاي زنده جهان، بجز زبان عربي تغيير صورتي به خود داده است؛ از جمله در زبان فارسي دري و پهلوي، حرف «ي» اول يهود مانند همين حرف در زبان انگليسي صداي «جيم» گرفته و در شاهنامه فردوسي و ديوان ناصرخسرو و خمسه نظامي و گلستان سعدي به صورت جهود درآمده است. اشتراك صورتي لفظ جهود فارسي با جحود عربي به معني انكار و رد ادعا يا لفظ «،» فارسي شايد برخي از يهوديان را در دوره جديد نسبت به استعمال صورت فارسي كلمه يهود نا خشنود ساخته باشد و به اعتبار معني نامرغوب آن در كلمه مشابه عربي از حيث تلفظ فارسي چاره اي انديشيده صفت كليمي را از لقب حضرت موسي (كليم الله) گرفته باشند. به فرض اين كه در قانون اساسي مشروطه ايران، ذكري از يهود نرفته و در قوانين عادي مصوب از مدني و غيره اين معني به صورت كليمي، ذكر شده باشد اين عمل مجوز آن نمي تواند شود كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه بايد به كلي مبتني بر كتاب خدا و اخبار محمد و آل محمد و اجماع فقها و اجتهاد علما باشد، از كلمه يهودي كه بارها در قرآن مجيد براي شناساندن پيروان حضرت موسي به كار رفته، عدول ورزيم و در برابر قرآن و سنت از استعمال امثال دبيرالملك و ذكاء الملك و منصور السلطنه كه ريشه استعمال لغوي صحيح و منقحي در زبان فصيح فارسي و عربي نداشته، پيروي كنيم و كليمي را به جاي يهودي معروف قرآن و سنت و آثار اسلامي در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بگذاريم» رحماني: اگر اجازه دهيد، اين تكه را اضافه كنم كه به اين نكته رسيديم كه ما آن يهودي بد را صهيونيست مي ناميم؛ يهودي سرمايه داري كه همراه تشكيلات فراماسونري است و نژادپرست است و قرآن به بهترين و دقيق ترين شكل، اين يهودي نژادپرست رباخوار را معرفي مي كند. امروز در صحنه جهاني با مسأله اي روبه رو هستيم، و آن، ماديت و ماده پرستي است؛ آن چيزي كه در اروپاي صنعتي پديد آمد دين را كنار زد و يك انديشه مادي زميني جايگزين آن شد. اين كار، كار يهودي ها بود. از روز اول، يعني از زمان رنسانس آن چه را كه به آن فرهنگ مادي مي گوييم، يك فرهنگ يهودي است؛ چه اين ماديت، كمونيسم باشد كه كار «ماركس» است. و وي اصلاً يهودي بود؛ چه با جنبه روانشناسانه اش باشد كه «فرويد» در اوج آن و با بدترين شكلش مطرح كرد و او نيز يهودي بود و چه انديشه ليبراليسم كه امروز در دنيا تبليغ مي شود؛ اين هم يهودي است. يهودي ها غير از ماديت و غير از چيزهاي ملموس دنيا به چيز ديگري اعتقاد ندارند. آيه قرآن كه «فتمنوا الموت ان كنتم صادقين» بيانگر عدم اعتقاد آن ها به معاد است؛ زيرا اگر اعتقاد داشتند، آرزوي مرگ مي كردند. تا زودتر به بهشت موعود وارد شوند. اسلام مي گويد همه چيز تسليم امر خدا است، و لذا همه انبيا مُسلم اند: حضرت ابراهيم، يعقوب، موسي، عيسي، يوسف(عليهم السلام). همه اين انبيا، همين را مي گفتند و جهودها را مي كشتند، شكنجه و تحقير مي كردند و توهين روا مي داشتند و نفي بلد مي كردند، براي اين كه به منافع خود دست يابند. حضرت موسي با معجزات فراوان اين ها را از چنگ فرعون نجات داد؛ ولي در مدت نزديك به دوماه بعد از نجاتشان از دريا، اين ها آمدند گوساله پرستي و طلاپرستي (به رهبري سامري) راه انداختند. آن چه امروز ما به شكل نژادپرستي و نفرت نژادي مي بينيم و ماديت و به دنبال غرايز دويدن و هواي نفس، قدرت پرستي و پول پرستي، همه و همه حاكي از فرهنگ كامل يهودي است. اگر غير از اديان الاهي به اديان ديگر دنيا هم بنگريم مي بينيم كه آن ها براساس تجربه فهميده بودند كه يك اخلاق و رفتار انساني و ملايم لازم است. براي نمونه فرض كنيد، آن چه به عنوان عرفان سرخپوستي، عرفان هندي، آيين كنفوسيوس چيني ، . با آن كه اديان الاهي نيستند، ولي يك جور ملايمت و ملاحظه ديگران در آن ها مشاهده مي شود زيرا اين ها تجربه بشر است و بشر با فطرتش، اين را مي فهمد كه آدم ها بايد نسبت به هم مهربان و با گذشت باشند. تنها قومي كه به طور مداوم و در طول تاريخ، ماديت، نژادپرستي، خشونت و قساوت قلب را ادامه داده است، همين يهودي ها هستند كه طبعاً داعيه حكومت جهاني هم دارند و آن حرص و آز سبب مي شود كه آن چه را كه دارند، به آن قانع نشوند و هرچه بيشتر طلب كنند و اين طلبٍ بيشتر را از هر راهي، با حقه بازي، با جنايت، با هر فساد، خواهانند و حاصلش مي شود اين وضع فاجعه باري كه امروز در دنيا مشاهده مي شود. مواد مخدر در دست اين ها است؛ فساد و فحشا دست اين ها است؛ مشروبات الكلي دست اين ها است و تمام اين ها براي كسب ثروت، و براي تضعيف ملت ها است؛ همان گونه كه با رباخواري اين كار را مي كنند؛ و همان گونه كه با ناسيوناليسم و انواع شيوه هاي فكري، تحريف انديشه و ساختن مكتب هاي گوناگون اين كار را مي كنند. حكومت جهاني، هم يهوديش هست، هم مسيحي اش هست و هم اسلاميش. دين خاصيتش اين است. حتي بهايي ها، مسيحي هاي صهيوني، قادياني ها و گروه هاي مصنوعي و فراماسون ها همگي يك دين جهاني دارند و اين ها همه براي آن است كه ظرفيت و قدرت و وحدت اعتقاد ديني از ملت ها گرفته شود؛ آن وقت است كه از راه مادي كاملاً مي شود بر آن ها سلطه يافت و به آن حكومت جهاني مادي رسيد. دوست محمدي: در واقع صهيونيست ها از طريق سازمان هاي بين المللي، سازمان هاي جهاني و نهادهاي بين المللي به آن قدرتي كه امروز دارند رسيده اند. يعني در واقع شما هرجا در سازمان هاي جهاني بخواهيد كاري بكنيد، مي بينيد كه قدرت دست يهودي ها است. در واقع از طريق بانك جهاني و سازمان هاي بين المللي و نهادهاي مالي، بين المللي اعمال قدرت مي كنند. آقاي رحماني: البته اين كه اكنون شنونده و خواننده ما تصور كند كه ديگر آن ها به منظورشان رسيده اند، بايد گفت كه نه، آن ها به منظورشان دست نيافته اند. امروز سازمان هاي جهاني، دولت هاي بيشتر كشورهاي دنيا، سازمان هاي جاسوسي، ثروت هاي جهان در بانك ها، تشكيلات تبليغاتي مؤسسه ها و رسانه هاي فرهنگي همه در اختيار يهودي ها هست؛ ولي ملّت ها، نه. ملت هاي دنيا، نخست به دليل فطرتشان و بعد به سبب ظلم و فشار و گرفتاري ها و فقر و بيچارگي فراواني كه دچار آنند، درپي حكومت و قدرتي عادل مي گردند و چون يهودي ها در حكومت جهاني شان اصلاً از عدل چيزي نمي گويند، قاعدتاً چشم ملت هاي دنيا به آن حكومت عادله اي است كه ما حكومت حضرت صاحب الزمان مي گوييم. همه ملت هاي دنيا، دنبال حكومت عدل هستند و چون جاي ديگري نمي يابند، بايد سراغ حكومت اسلامي بيايند. بله يهوديت در تشكيلات و سازمان دهي، همه چيز را در اختيار دارد؛ ولي قدرت توده هاي مردم كه بالا ترين قدرت است و نمي شود بر آن مسلط شد مگر اين كه خود مردم بخواهند، اين قدرت را نمي توان در اختيار گرفت و بر آن مسلط شد و انشاءالله همين، ريشه آن ها را خواهد كند. سلطان شاهي: من نمونه اي را آماده كرده ام كه برايتان بيان مي كنم. در امريكا كتابي به نام «در كوچه پس كوچه هاي غربت» منتشر شده است كه به زبان فارسي و حدوداً سيصد و پنجاه صفحه است. اين كتاب مجموعه مقالات يا گزارشات خانمي است كه براي راديو و تلويزيون فارسي آن جا مي نوشته و با عنوان برنامه «در كوچه پس كوچه هاي غربت» پخش مي شده است. در هيچ جاي كتاب نويسنده خود را معرفي نمي كند. وقتي كتاب را مطالعه مي كردم، چون نويسنده اش را مي شناختم، به اين نتيجه رسيدم كه اين فرد بدون اين كه خود را معرفي كند، در مطالبش نكات مخربي را القا مي كند. اين خانم، ايران را بسيار دوست دارد و به آن عشق مي ورزد و به قول خودش، دلش بال بال مي زند كه فقط براي يكبار ديگر از خيابان وليعصر تا ميدان ونك و تجريش را طي كند. به عنوان يك ايراني به چيزهايي اشاره مي كند كه با مظاهر مذهبي ميانه اي ندارد؛ با اين حال خود را به هيچ شكل مخالف سرسخت حكومت نشان نمي دهد؛ اگر يك نفر اين كتاب را بدون سوابق و كارهاي ديگر او نگاه كند، مي گويد: اين فرد اگر زماني تمايل داشت، مي تواند به ايران بيايد؛ درحالي كه با زباني عامه پسند، حرف هايي مي زند كه بسيار مخرب است موافقت با سقط جنين يكي از ده ها نظر وي مي باشد كه مطلب مربوطه را به شرح ذيل براي شما مي خوانم: «سروصداي معترضان را شنيده ايد مخالفان سرسخت سقط جنين را مي گويم. گروهي كه چندان هم انسان هاي دلسوز، با حقيقت و درستكاري به نظر نمي آيند. اين عده كه بيشتر شبيه آتش بياران معركه هستند، درباره اعتقاد خود با چنان حرارتي نطق مي كنند كه منٍ شنونده اگر كمي خوشبين باشم، فكر مي كنم اگر فردا سقط جنين در تمام دنيا ممنوع شود، اين عده با تمام جان و مال خود، آماده نگهداري از كودكان بيچاره اي مي شوند كه ناخواسته به دنيا آمده اند. در خانواده هاي نيازمند متولد شده اند، مادري كم سن و سال دارند يا به دنبال فاجعه اي چون تجاوز، نطفه شان بسته شده است. هر بار كه اين عده فرياد برمي آورند؛ از خود مي پرسم اين خانم و آقايان محترمي كه پشت سنگر مذهب ايستاده اند و به ديگران حكم مي كنند تا از سقط جنين هايي كه به هر دليل حضورشان با رضا و رغبت پدر و مادر مواجه نشده است، خودداري كنند، بر سري اين همه كودك نيازمند، فقير و بي سرپرست چه تاجي زده اند كه براي آن هايي كه قدم به دنيا نگذاشته اند، يقه مي درانند. چه كسي بهتر از پدر و مادر مي تواند تشخيص بدهد، جنيني كه در راه دارند، اگر متولد شود، با چه مشكلاتي دست به گريبان خواهد شد. آيا آن روز اين دايه هاي مهربان تر از مادر حضور خواهند داشت.» اكنون اين فرد بدون اين كه مذهب خود را اعلام كند، در سراسر كتاب براي اين كه تعلق خاطر خود را به ايران نشان دهد، حتي در يك جا هم نمي گويد كه من اسرائيلي هستم يا يهودي؛ در حالي كه اين خانم، «هما سرشار» است و نام اصلي وي هما رافايئل زاده و يهودي. خانم «هما سرشار»، حتي در يك جا اشاره نمي كند كه الان رفتن به اسرائيل چه فايده اي دارد، دايم خود را به ايران مي چسباند، اين خانم يكي از آن هشت ميليون آدم يهودي است كه لازم نيست مارك اسرائيلي داشته باشد. اين فرد با توسل به اين روش ها و بدون اين كه ردپايي بگذارد، در صدد است آن توده هايي كه شما فرموديد و منشاء قدرت هستند و قدرت فراواني دارند، منحرف كند؛ منتها بدون معرفي و ايجاد حساسيت. سروش نژاد: به نظر من بحث طولاني شد. در حقيقت هم تعريفي از صهيونيست كرديم، هم درباره روش ها و فعاليت هايي كه انجام مي دهند، صحبت شد. يك نكته در ابتداي مقدمه كه شما فرموديد، بگويم و آن اين كه هم اكنون موفقيت را از جانب آن ها شاهديم و از جانب خود، خسران و شكست را مي بينيم و از خود مي پرسيم كه چرا اين گونه شده است. مقداري به اين روش ها برمي گردد؛ يعني بايد اين روش ها را بنگريم كه چگونه است. جناب رحماني در بحث هاي خود دو ـــ سه نكته را مطرح كردند كه در واقع نخستين نكته مهم و دليل موفقيت اين ها اين است كه به هيچ چيز پايبند نيستند؛ يعني هيچ عاملي آن ها را به تأمل وادار نمي كند كه اين كار اخلاقي است يا نيست، ديني است يا نيست، صحيح است يا غلط؛ آن كاري كه فكر مي كنند به موفقيت، نزديكشان مي كند، همان را انجام مي دهند. در اين مسير ممكن است كشتن باشد، جنايت يا هر كار ديگري باشد؛ البته اين مطلب مهمي است. شما ممكن است آن موقع كه به يك راه حل مي انديشي، بگويي مي توانم اين كار را انجام دهم؛ ولي مي گوييد آيا اجازه چنين كاري دارم؛ آيا دستور ديني من اجازه مي دهد، اخلاق ديني من اجازه مي دهد، انسانيت اجازه مي دهد؛ همين پرسش ها مانعي ايجاد مي كند و هنگامي كه بررسي مي كنيد و مي بينيد اجازه نداريد انجام دهيد، در نهايت آن كار را انجام نمي دهيد. در حقيقت آن دوران كه صهيونيست ها و يهودي ها آمدند و اين مسير را پيمودند، اگر خوب بنگريم، پي مي بريم كه آن ها ربا خوارند. اين نكته بسيار مهمي است كه واقعاً ما مشكل داريم. نمي توانيم بگوييم كه ما توان نداشتيم؛ البته مفهوم حرف من اين نيست كه ما واقعاً تلاشمان را كرديم؛ در حقيقت اگر منصفانه بنگريم، در جاهايي نمي توانستيم دست به هر كاري بزنيم؛ ولي آن ها مي توانستند هركاري انجام دهند و هر كاري نيز براي دستيابي به هدف مورد نظرشان انجام دادند. بايد نگاه كنيم كه امكان مقابله با اين حركات وجود دارد؟ آيا راه حل هست و امكانپذير مي باشد؟ البته لازمه اش اين است كه روش هاي اين ها را بشناسيم و به تجزيه و تحليل آن ها بپردازيم. بحثي كه مطرح شد؛ يعني براي مقابله با آن ها بايد چه كنيم. آن ها آمدند و سازمان هاي بين المللي را به اين شكل درست كردند و عناصري از خود را نيز در لابه لاي اين سازمان ها گنجاندند كه با توجه به روش هاي آن ها، قطعاً راه حلي براي برخورد يافت مي شود كه بايد روي آن فكر كرد؛ براي نمونه همين كنفرانس دوربان كه شما مثال زديد. در آن جا هر سازمان غير دولتي ها سه دقيقه فرصت داشتند تا مطلبي را بخوانند. مهم اين است اين سندي كه بايد خوانده شود، قبل از آن بايد آن را به مسوول مربوط مي دادند تا تأييد كند؛ هرگاه تأييد مي شد، آن فرد مي توانست مطلبش را پشت تريبون بخواند. گاه ممكن است چنين چيزي به ذهن برسد كه اتفاقاً به ذهن برخي دوستان در آن جا رسيد كه مثلاً آن فردي كه آن جا مي رود چيز ديگري بخواند، (آن چه خوانده مي شود، در اسناد ثبت نمي شود؛ بلكه آن چه مكتوب است ثبت مي شود.) خانمي مسوول اين قضيه بود و اين متن را كنترل مي كرد. اين خانم يهودي بود و به متن ايراني ها ايراد مي گرفت. تنها راه حلي كه به ذهن رسيد اين بود كه كسي كه مي خواهد آن جا برود، از خود جمله اي اضافه كند؛ ولي مهم اين بود كه اين فرد را براي كنترل گذاشته بودند و خط مي كشيد و نگذاشت آن سند برود آن جا و ثبت گردد؛ چون ممكن است در نهايت روزي كسي آن را بخواند؛ خانمي آن جا صحبت كرد و متني را خواند و اين جمله محكوميت اسرائيل را نيز به آن اضافه كرد؛ ولي آن مسوول نگذاشت كه متن مكتوب، حاوي آن جمله باشد. در واقع در يك جايي آدمي را گذاشته اند كه در حكم پاسبان و پليس است و فقط بايد بگويد اين طرف برو يا آن طرف. بنابراين اين ها از روش هاي مختلف براي خود استفاده كردند و بايد اين روش ها را بشناسيم تا بتوانيم با آن ها مقابله كنيم. دوست محمدي: يكي ديگر از ناگفته هاي صهيونيسم جهاني يا همان يهوديت جهاني، گرايشات يهودي پروتستانيسم مسيحي است. اين هم يكي از عجايب و اسرار تاريخ است كه جريان پروتستانيسم كه از قلب دنياي مسيحيت آغاز شد و اقتدار كليساي كاتوليك را درهم ريخت به شدت ريشه هاي يهودي دارد. تقدير گسترده و مكرر يهوديت از حركت «مارتين لوتر» و نظريات او بي دليل نيست. تقريباً تمامي رهبران مهم و شاخص جريان پروتستانيسم، منابع يهودي را مطالعه كرده و به الهيات عهد عتيق اعتقاد داشتند؛ به همين دليل هم به يهودي بودن يا اين كه يهودي شده اند، متهم هستند. «لوتر» در سال 1523، كتابي با عنوان «عيسي مسيح يك يهودي زاده است»، منتشر كرد؛ وي در اين كتاب مي گويد: «يهوديان، خويشاوندان خداوند ما (عيسي مسيح) هستند. برادران و پسر عموهاي اويند. روي سخنم با كاتوليك ها است. اگر از اين كه مرا كافر بناميد، خسته شده اند، بهتر است مرا يهودي بخوانند. يك پروتستان آمريكايي به نام «ويليام ايوجين بلك استون»، كه در 1841 در يك خانواده متديست پروتستان به دنيا آمد و صاحب كتاب معروف «عيسي مي آيد»، سال ها قبل از تئودور هرتزل، فلسطين را متعلق به يهوديان دانسته ومي پرسد: چرا فلسطين را در اختيار يهوديان قرار نمي دهيد؟ وودروويلسون، رئيس جمهور آمريكا، كه خود فرزند يك كشيش پروتستان بود، نسبت به يهوديان و سرنوشت آنان احساس علاقه مي كرد و مي گفت: من به عنوان فرزند يك كشيش پروتستان، در مقابل سرزمين هاي مقدس و باز گردانيدن آن به صاحبان اصلي آن، احساس مسووليت مي كنيم.» امروز هم بخش مهمي از جماعت پروتستان امريكا، همين طرز تلقي و احساس مسووليت را نسبت به يهوديان دارند، كه نمود عيني آن، همان صهيونيسم مسيحي است كه بسياري از اعضاي هيأت حاكمه كنوني امريكا را تشكيل مي دهند؛ به گونه اي كه «كاندوليزا رايس» مشاور امنيت ملي امريكا، با صراحت اعلام مي كند كه امنيت جهان به امنيت اسرائيل بستگي دارد. واقعاً اين چه ارتباطي است؟ اين چه وابستگي و سرسپردگي به آستان صهيونيسم جهاني است؟ واقعيت اين است كه در امريكا اگر كسي بخواهد قدرت را در دست بگيرد و به مقامات بالاي حكومتي برسد، حتماً بايد سرسپردگي خود را به صهيونيسم جهاني به اثبات رسانده باشد. همين اواخر، شبكه خبري «فاكس نيوز» گفته بود كه مخالفت هر سياستمدار و مقام امريكايي با صهيونيست ها، يهوديان و اسرائيل، به منزله مرگ او است. يك محقق امريكايي به نام «مارك وبر»، رييس مؤسسه بازبيني تاريخي، در كاليفرنيا مي گويد مردم امريكا قرباني سياست هاي اسرائيل شده اند. دليل همكاري نزديك امريكا و اسرائيل اين است كه امريكايي ها از عواقب عدم همكاري با يهوديان بيم دارند. آن ها قدرت واقعي در امريكا هستند و هيچ كس در امريكا، جرأت و قدرت مخالفت با آن ها را ندارد و هر كس به خود اين جرأت را بدهد، رسانه ها او را رسوا مي كنند. سلطانشاهي: معمولاً اين گونه در كتاب ها خوانده ايم كه انقلاب صنعتي درپي سرمايه داري و انباشت سرمايه پديد آمد؛ يعني انباشت سرمايه براي انقلاب صنعتي لازم است. موتور اوليه يا موتور محركه است. مسيحيت كاتوليك با ربا مخالف است و آن را حرام مي داند. از مهم ترين مشخصه ها و نقاط تمايز پروتستانيسم و كاتوليك همين ربا است؛ يعني در پروتستان رباخواري يا ربا حلال است. بنابر نظر «ورنر زومبارت» كه هم اكنون كتابش در حال ترجمه است، فرايند انقلاب صنعتي در سرمايه يهودي ها خلاصه مي شود، در واقع انباشت سرمايه حاصل از ربا خواران پروتستان مستقر در انگلستان باعث انقلاب صنعتي براي نخستين بار در اين كشور مي شود. يعني سرمايه داري به مواد اوليه و بازار مصرف نياز دارد و در همين ميان استعمار پديد مي آيد و همين طور اين دايره گسترش مي يابد و امپرياليسم زاده مي شود. درباره نزديكي پروتستان و يهوديت، زماني با يك مسيحي پروتستاني صحبت مي كردم و از او خواستم كه درباره اين شاخه از مسيحيت صحبت كند؛ براي نمونه بگويد كه رابطه شان با كاتوليك ها چطور است؟ گفت اگر مي خواهي از پروتستان چيزي بداني، برو و در مورد يهوديت تحقيق كن. ما از نظر اعتقادي و بعضي چيزهاي ديگر، شبيه يهودي ها هستيم تا كاتوليك ها. رحماني: آن دوره اي كه مارتين لوتر انديشه هاي پروتستاني را شروع كرد، بايد وضع اروپا را بعد از هزار سال قرون وسطي و حاكميت كليسا را درنظر گرفت و اين حاكميت تا جايي بود كه حتي پادشاه يك كشور اروپايي بايد تاجش را از پاپ مي گرفت. اختلافي كه بين اين قدرت هاي نظامي وحكومتي و فئودال ها با پاپ و كليسا به وجود آمد، آرام آرام زمينه ساز بروز حرف هايي شد. در منطقه اي مثل آلمان كه تا رم بسيار فاصله دارد پاپ نمي تواند به طور كامل اعمال قدرت كند. آن ها براي خود حاكميتي دارند و براي خود قدرت و استقلالي نشان مي دهند. در اين بين شخصي مانند «لوتر» بدان سبب كه تحصيلكرده و كشيش است و يك سري مطالعاتي داشته، با بخشي از كارها و فعاليت هاي كشيش ها مخالف است و مي گويد كه: اين كار ها مطابق قاعده مسيحيت نيست. اين گونه اعتراض ها به رفتار كشيش ها و كليسا سبب شد كه كم كم چه لوتر و چه كسان ديگري معتقد شوند كه مسيحيت اصلي كه حضرت مسيح مي گفت، يك چيز است و آن چه كه اين ها به عنوان دين بوسيله اصحاب كليسا ساختند، يك چيز ديگر است. اين بازگشت به دين اصلي و جدا شدن از روحانيت كليسايي، پروتستانيسم را پديد آورد. پروتستانيسم يعني مسيحيت بدون كليسا و بدون روحانيت پروتستانها مي گويند كه رابطه ما با خدا، رابطه اي شخصي و فردي است و دين وكليسا كه براي نظم و نسق اجتماعي است، بخاطر منافع و روابط كشيش ها در كار زندگي مردم دخالت نكند. من مسيحي پروتستان، به تورات و انجيل و حضرت مسيح اعتقاد دارم و خودم براي ازدواج، معاملات زندگي و يك فكري مي كنم و بس. باقي مسائل اجتماعي را نيز دولت حاكم عمل كند. اگر دقّت كنيم خواهيم ديد كه بخشي از اين حرف به نفع حاكميتي است كه در آن جا مستقر است و بخشي هم به نفع آزادي شخصي است و كشيش ها در اين بين نفي مي شوند. يكي از نتايجي كه بسيار تأثيرگذار بود، از بين رفتن حرمت ربا بود؛ زيرا ربا در اعتقادات مسيحي حرام بود و اين يك حكم ديني كليسا بود كه به مسائل اجتماعي مربوط مي شد. هنگامي كه حرمت اين امر از بين رفت، دست يهودي ها باز شد؛ زيرا آن ها مي خواهند به غير يهودي نزول بدهند و اكنون آزاد شدند و اين مسأله براي آن ها بسيار سودبخش بود؛ در بعضي مسائل مثل ازدواج و تولد و مرگ مردم مي ديدند انگار بدون مرجع روحاني ممكن نيست و عاقبت نوعي كليساي پروتستاني به وجود آمد. ولي در مسائل اجتماعي همان گونه كه بيان شد، عمل كردند. يهودي هايي كه در قرون وسطي زير فشار بودند، قبل از پديد آمدن پروتستانيسم، به دروغ كاتوليك مي شدند كه به آن ها «مارانو» مي گفتند. مارانو يعني يهودي ظاهراً مسيحي. هنگامي كه پروتستانيسم آمد، بخش بزرگي از مارانوها پروتستان شدند و با مسيحي هاي پروتستان گره خوردند و رشد كردند. اين جريان با ورود دوباره يهودي ها به انگلستان همزمان شد. از اواخر قرن سيزدهم، كه «ادوارد دوازدهم» يهوديها را از انگلستان بيرون كرد تا اواسط قرن هفدهم كه آن ها با كمك كرامول دوباره وارد انگليس شدند، سه و نيم قرن طول كشيد. در قرن هفده مجلس انگلستان با پادشاه اين كشور اختلاف پيدا كرد؛ «اوليور كرامول» به عنوان يك نظامي از مجلس دفاع كرد. او پيوريتن بود. پروتستان هاي فراواني هم در مجلس حضور داشتند. كرامول با پادشاه انگلستان مخالفت كرد و عاقبت نيز بر او غلبه كرد و باگيوتين گردن پادشاه انگلستان را زد. درپي اين موفقيت كرامول بر مجلس هم تسلط يافت و گفت: مجلس هم لازم نيست حرف بزند، من خودم هرچه خواستم، مي گويم! يكي از كارهايي كه كرد، اين بود كه اجازه داد يهودي ها بعد از قرن ها به انگلستان بازگردند. از همين دوره، استعمار هم شروع شد و به اوج خود رسيد و انگلستان استعماري، كمپاني هند شرقي را با ثروت هاي يهودي ها و بعد هم پروتستان ها راه اندازي كرد. اين ها هند و بسياري از كشورهاي ديگر را استعمار كردند وآن وقت نژاد انگلوساكسون از انگلستان با دين پروتستان با زبان انگليسي و با انديشه كاملاً مادي در امريكا، كانادا، آفريقاي جنوبي، استراليا و نيوزلند و پيروز شدند. درست است؛ و امروز شاهد انديشه ليبراليسم و دفاع از اسرائيل در همين كشورهاي انگلوساكسون هستيم؛ كشورهايي كه به اصطلاح بچه ها و زاييده هاي انگليس هستند. در خود انگليس هم حكومت پروتستاني شد و با ايرلندي هاي كاتوليك قرن ها جنگ و درگيري دارند كه هنوز هم ادامه دارد. در امريكا دين غالب، مسيحي پروتستاني است و اگر يك رييس جمهور كاتوليك باشد (مانند كندي) او را مي كشند و كار درست مي شود. كاتوليك ها با فراماسون ها مخالفند پاپ هاي كاتوليك معمولاً با فراماسون ها مخالفت مي كنند؛ در حالي كه پروتستان ها هيچ مشكلي با آن ها ندارند. «ماكس وبر» و «ورنر زومبات» كه هر دو آلماني و جامعه شناس هستند، درباره ربا و اقتصاد مطالبي دارند كه جالب است. «زومبات» مي گويد كه انقلابي صنعتي براساس فرهنگ و اقتصاد و نگاه يهودي شكل گرفته است. «ماكس وبر» براي اين كه اين حرف را از اثر بيندازد گفت: نه، اين جريان، پروتستاني است. امروز اسم «زومبات» براي ما ناآشنا است، ولي «ماكس وبر» را همه دانشجوايان و جوانان مي شناسند در امريكا نيز مسيحيان صهيوني همه پروتستان هستند. خانم «گريس هال سل» كتابي دارد به نام «تدارك جنگ بزرگ» كه بسيار خواندني و جالب است. در آن جا توضيح مي دهد كه اين پروتستان حدود پنجاه شصت ميليون نفر و مي گويند: ما مسيحي هستيم و پروتستان و براي اين كه حضرت مسيح دوباره بيايد، بايد منطقه خاورميانه به قوم برگزيده (يهود) داده شود و يك جنگ عظيمي نيز راه بيفتد كه اين كار دارد عملي مي شود. ريگان از اين دسته بود؛ رييس جمهوري كه در صدد بود تا جنگ ستارگان را راه بياندازد. بوش پدر هم كه از همين گروه است، نظم نوين جهاني را پيشنهاد كرد. در وقايع ايران بعد از سال هاي 47 ـــ 48 كه لژ بزرگ ايران تشكيل و شريف امامي تثبيت شد و همه چيز را به خيال خودشان در ايران تثبيت كردند. در سال 1349 «راكفلر» با يك گروه 35 نفري از سرمايه داران امريكايي به ايران آمدند بوش پدر نيز در اين گروه بود. ناگفته ها اين جا است. همين بوش پدر وقتي به اسرائيل مي رود پاي ديوار براق ايستاده و مشغول دعا است كه در كتاب «فراماسونري و يهود» آمده است؛ البته نظم نوين جهاني، ابتكار بوش نبود، بلكه از سال 1917براي اين منظور برنامه ريزي شده و بر روي يك دلاري امريكايي (چاپ سال 1952م.) داخل يكي از دايره ها به زبان لاتين نوشته است: نظم نوين جهاني. اگر به يك دلاري توجه كنيم، مي بينيم كه عناصر فراماسونري و عكس جرج واشنگتن استاد اعظم، سوني در آن هست. برنامه نظم نوين جهاني، (1917) را 250 تا 300 يهودي سرمايه دار تنظيم كردند؛ در همان سال اعلاميه بالفور و انقلاب اكتبر روس ها كه به دست يهودي ها و با سرمايه «يعقوب شيف» امريكايي صهيونيست درست شد. به طور كلي در سال (1917) يعني يكسال مانده به تمام شدن جنگ جهاني اول، يهودي ها براي كل دنيا برنامه ريزي كردند. آن ها شوراي روابط خارجي را درست كردند كه نخست، گروه مورگان ها به شوراي روابط خارجي مسلط بودند؛ ولي بعد از جنگ جهاني دوم، گروه راكفلر پيروز شد. و اين ها همه با خانواده روچيلد روابط و پيوندهاي عميق دارند. «بوش»، «كيسينجر» و «برژينسكي» از عوامل راكفلرها هستند. اين گروه سركار آمد و در سال (1972) كميسيون سه جانبه را معرفي كرد. نخست «برژينسكي» اين موضوع را در توكيو مطرح كرد و بعد نيز يعني با همان عنوان نظم نوين جهان اكنون بايد ديد راكفلرها چكاره هستند. راكفلرها يهودي الاصل هستند كه پروتستان شده اند. پدربزرگ اين ها، دوره گرد و دارو فروش بوده و معركه مي گرفته و آب در شيشه مي ريخته و به جاي دارويي كه براي هر نوع بيماري مفيد است، مي فروخته! بدين ترتيب ثروتي به دست مي آورد. شرح زندگي اين خانواده را در كتاب راكفلرها مي توان خواند. اين ها سال هاي بعد غسل تعميد پيدا كردند اما نكته جالب اين است كه از راكفلرهاي نخستين تاكنون، هميشه نام پسر اول، ديويد است. در آخرين نسل ديويد و نلسون راكفلر، دو برادر هستند كه يكي صاحب بانك آف امريكا و ديگري چيس منهاتان دوتا از بزرگترين بانك هاي امريكا مي توان گفت كه نصف بيشتر امريكا مال اين ها است. در كتاب «هيچ كس جرأت ندارد آن را توطئه بنامد» عكسي چاپ شده است كه كيسينجر و نيكسون و راكفلر كنار هم ايستاده اند و در زير عكس آمده است كه راكفلر و دوتن از نوكرانش. اگر خوب دقت كنيم، مي بينيم نكته اي را كه دنبالش بوديم؛ يعني صهيونيسم جهاني يا ثروتمندان يهودي جهاني يا نظم نوين جهاني، همه يكي هستند كه اهدافي مشترك را دنبال مي كنند. هنگامي كه شاه سقوط كرد، به امريكا رفت و خانواده راكفلر از او حمايت كردند و با رفتن وي به مصر، نوكر اين ها، يعني انورسادات به حمايت از او برخاست. درباره جنگ 1973، در مقاله اي توضيح داده ام كه اين جنگ توطئه اي بود تا هم سادات به جاي ناصر بنشيند و به عنوان قهرمان ملي مطرح شود، هم پيمان كمپ ديويد را امضا كند،. هم از سويي با تحريم نفتي زكي يماني وزير نفت وقت سعودي به امريكا برود و چون آن جا جريان «واترگيت» رخ داده و همه سرگرم آن هستند، كيسينجر بتواند ژاپن و اروپا را تسخير كند و اين ها در مقابل طرح كميسيون سه جانبه ، دست هايشان را بالا ببرند و برنامه هايشان به خوبي پيش برود. اما البته انقلاب اسلامي برنامه هاي اين ها را برهم زد. اگر به وقايع ايران و اسرائيل در حوالي انقلاب دقت كنيم، مي بينيم كه چند حادثه قبل از انقلاب رخ مي دهد: يكي از آن ها، ناپديد شدن «امام موسي صدر» است. در تابستان سال 57، يعني شش ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي امام موسي صدر؛ رهبر شيعيان لبنان است و كنار گوش اسرائيل و اسرائيلي ها خطر وي را احساس مي كنند و او را مي ربايند. و امروز كه شاهد رفتار «قزافي» هستيم؛ بروشني مي فهميم كه او از عوامل اسرائيل است و به اين كار اقدام كرده است. ديگري «انور سادات» است كه در جنگ 73 پيروز مي شود و كمپ ديويد را امضا مي كند. كمپ ديويد نخستين قرار داد يك دولت عربي آن هم دولتي مانند مصر است كه عبدالناصر در راسش قرار داشت و مرحوم «حائري» در كتاب «فراماسونگري» مي گويد: جانشين ناصر، انور سادات، استاد اعظم فراماسونري است. حادثه ديگر، حمله شوروي به افغانستان است؛ چندي قبل از آن كوشيدند تا با كودتاي كمونيستي «محمد ظاهر شاه» را بيرون كند، ولي كارها آن طور كه مي خواستند سروسامان نگرفت تا درست سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، شوروي به افغانستان حمله كرد. به طور قطع و يقين مي توان گفت كه اين جمله با توافق غرب و امريكا بوده است. بيش از سه قرن، غرب مراقب بوده است كه روسيه به درياي جنوب نزديك نشود، حالا چرا اجازه داد شوروي به افغانستان وارد شود؟ چون در انقلاب اسلامي، اولين كشور تحت تأثير افغانستان بود با مردمي مقاوم و مسلمان و با زبان فارسي كه وقايع و اخبار انقلاب را به راحتي مي فهميدند و اگر انقلاب پيروز مي شد، بلافاصله نوبت افغانستان بود در عين حال هر حكومتي به افغانستان حمله كرد، از بين مي رفت؛ انگلستان در ميانه قرن نوزدهم، اين امتحان را كرده بود. شوروي نيز دست به چنين كاري زد، و راه به جايي نبرد. زماني «گورباچف» گفت كه اشتباه ما حمله به افغانستان بود. امريكا نيز چنين سرنوشتي دارد، مگر اين كه جنگ را افغاني كنند؛ يعني افغان ها با هم بجنگند و آن ها فقط مواد مخدرش را ببرند تا بعد براي به كار گماردن آدمي از خودشان اقدام كنند چنان كه شاهديم «كرزاي» زماني براي بوش كار مي كرده است. اين است شيوه پيچيده رفتار آن ها و اين گونه است كه اگر درست دقت كنيم ناگفته هاي صهيونيسم را درمي يابيم. وقتي داخل اتوبوس يك نفر مي گويد آقايان مواظب جيب هاي خود باشيد، همه افراد از جيب خود مراقبت مي كنند. اكنون، از نظر فرهنگي بايد مواظب باشيم و جيب هايمان را نگه داريم؛ زيرا يهودي صهيونيست همچون دزدي است كه در طول تاريخ جيب ما و فرهنگ ما را دستبرد زده است؛ دزدي كه او را مي شناسيم و مواظبيم كه جيب ما را نزند. خطر هنگامي است كه هيچ كس هشدار نمي دهد و دعوايي در بيرون درست مي شود و وقتي همگان سرگرم تماشا هستند، دزدها جيب ها را مي زنند. اگر دانش مراقبت از خود را كسب كنيم، يهودي قدرت آن چناني ندارد؛ اگرچه بر همه دنيا سلطه داشته باشد. گفتني است كه يهودي ها در هيچ مبارزه اي جرأت جنگيدن ندارند، علت آن هم اين است كه آن ها نزديك به سه هزار است كه نجنگيده اند و در هيچ مبارزه اي نيز پيروز نشده اند. جنگ هاي اسرائيل هم جنگ هاي جاسوسي است؛ نه نظامي و طرف مقابلشان هم يا شاه اردن بوده يا انور سادات؛ . اين جنگ ها اصلاً واقعي نبوده است، جنگ هايي بوده كه با جاسوسي در آن پيروز مي شدند اما زماني كه در لبنان با يك جنگ واقعي روبه رو مي شوند، تاب مقاومت نمي آورند و بيرون مي روند. در فلسطين نيز كه همه نوع امكاناتي در اختيار دارند و همه نوع خباثت و خيانت انجام مي دهند، شاهديم كه قدرتي ندارند. مكر و حيله دو طرف دارد: يك طرف آدم مكار و طرف ديگر آدمي ناآگاه. تا وقتي ما ناآگاهيم، جهودها موفق هستند؛ ولي همين كه آگاهي آمد، آن ها هيچ غلطي نمي توانند بكنند و، موفق هم خواهيم شد، انشاءالله. دوست محمدي: در پايان لازم مي دانم از حضور شما سروران ارجمند در اين ميزگرد صميمانه تشكر كنم و اميد است كه در فرصت هاي ديگري باز هم در خدمت شما باشيم و بار ديگر درباره ابعاد مختلف صهيونيسم جهاني، بيشتر به گفت وگو بنشينيم. 1-. در «مقالات فروغي» از زبان خود او اين ديدار ذكر شده است
2-. در خصوص اضمحلال امپراتوري مسلمان عثماني و نقش يهوديان، تنها در ايران مقاله هاي متعدد نگاشته شده و چند ترجمه ديگر منتشر شده است.
3-. كتاب «سه جانبه گرايي» نوشته هارلي اسكلار براي بار اول از سوي دكتر «عبدالرحمان عالم» در دفتر نشر فرهنگ اسلامي در سال 1369 منتشر شد و نسخه كامل آن در دو جلد نيز توسط دكتر دوست محمدي در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي بار دوم در سال 1371 منتشر شد.
4-.ذكاء الملك لقب محمدعلي فروغي نخست وزير رضا و محمد رضا پهلوي و يهودي الاصل مي باشد.
5-. تموز: نشريه جامعه روشنفكران كليمي ايران، شماره 146، 13 آذر 1365، ص 7.
6-. از انتشارات شركت كتاب، لوس آنجلس، سال 1372، ج اول.
7-. «فراماسونري و يهود»؛ ترجمه جعفر سعيدي، ويراستار: حسين مير، انتشارات علمي، 1369، ص 321.
8-. «راكفلرها»، هوفمن ويليام، ترجمه رضا سندگل، انتشارات محراب قلم؛ چ اول 1367.
9-.آلن، گاري، «هيچ كس جرأت ندارد آن را توطئه بنامد»؛ ترجمه عبدالخليل حاجتي؛ انتشارات رسا، چ اول سال 1363، ص 189.
10-. رحماني، شمس الدين؛ «نظام نوين جهاني»؛ اننشارات پيام آزادي؛ چ اول 1371؛ صص، 234 ــ267.
11-. حائري، عبدالهادي؛ تاريخ جنبش ها و تكاپوهاي فراماسونگري در كشورهاي اسلامي؛ انتشارات آستان قدس رضوي، چ 1368، ص 107.
12-194/ كتاب نقد/شماره 32
13-1/ كتاب نقد/شماره 30