جریان شناسی سیاسی قیام پانزده خرداد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جریان شناسی سیاسی قیام پانزده خرداد - نسخه متنی

عباس‌ خلجی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌جريان‌شناسي‌ سياسي‌ قيام‌ پانزده‌ خرداد

‌ ‌عباس‌ خلجي‌

تاريخ‌ معاصر ايران، نقاط‌ عطف‌ و حساس‌ چندي‌ را پشت‌ سر نهاده‌ است‌ كه‌ قيام‌ پانزده‌خرداد 1342، يكي‌ از مهم‌ترين‌ آنهاست. به‌ اعتقاد بيشتر محققان‌ تاريخ‌ معاصر ايران، انقلاب‌اسلامي‌ 1357 كه‌ خود از مهم‌ترين‌ و حساس‌ترين‌ اين‌ نقاط‌ عطف‌ است، برآيند اين‌ تحولات‌ عمده‌ بوده‌ است. درواقع، انقلاب‌ اسلامي، تبلور جنبش‌ ضداستعماري‌ تنباكو، انقلاب‌ عدالت‌خواهانه‌ و مردمي‌ مشروطه، نهضت‌ ملي‌ شدن‌ نفت، و قيام‌ ضداستعماري‌ و ضداستبدادي‌ پانزده‌ خرداد مي‌باشد.(1)

قيام‌ پانزده‌خرداد، آخرين‌ زنجيره‌ اين‌ تحول، قبل‌ از وقوع‌ انقلاب‌اسلامي‌ است‌ كه‌ تاكيد مكرر امام‌خميني‌ بر آن، مطالعه‌ و بررسي‌ آن‌ را ضروري‌تر مي‌سازد. ايشان، بارها از قيام‌ پانزده‌خرداد، به‌عنوان‌ منشأ،مبدأ و نقطه‌ آغازين‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ياد كرده‌ و بر شناخت‌ آن‌ تاكيد نمودند. به‌ اعتقاد امام، نخستين‌ جرقه‌هاي‌ انقلاب‌اسلامي‌ در اين‌ قيام‌ زده‌ شد و زمينه‌هاي‌ سياسي، اجتماعي‌ و مباني‌ فكري‌ و فرهنگي‌ انقلاب‌اسلامي‌ در اين‌ برهه‌ فراهم‌ گرديد.

در بيانات‌ و پيام‌هاي‌ امام‌ خميني، 58 بار از قيام‌ پانزده‌خرداد ياد شده‌ و روز 15خرداد از سوي‌ ايشان، براي‌ هميشه، عزاي‌ عمومي‌ اعلام‌ گرديده‌ است. امام‌ در 21 مورد از واژة‌ «نهضت‌ پانزده‌خرداد» و در 19 مورد از عبارت‌ «قيام‌ پانزده‌خرداد». و در 18 مورد بقيه‌ نيز، اصطلاح‌ «پانزده‌خرداد» را به‌ كار برده‌اند و اين‌ بيانگر ميزان‌ اهميت‌ اين‌ روز تاريخي‌ در انديشه‌ سياسي‌ امام‌خميني‌ است.(2) تأثيرات‌ قيام‌ پانزده‌خرداد، در اشعار عرفاني‌ ايشان‌ هويداست. بيت‌ آخر غزل‌ عارفانه‌ و مشهور «انتظار» كه‌ توسط‌ امام‌خميني‌ سروده‌ شده‌ است‌ مي‌تواند ناشي‌ از تاثير عميق‌ قيام‌ پانزده‌خرداد بر روح‌ و انديشه‌ ايشان‌ باشد.

روزها مي‌گذرد، حادثه‌ها مي‌آيدانتظار فرج‌ از نيمه‌ خرداد كشم(3)

اين‌ نوشتار، در صدد بررسي‌ و شناسايي‌ جريان‌هاي‌ سياسي‌ نهضت‌ پانزده‌خرداد است‌ تا در سايه‌ آن، تاكيد فراوان‌ امام‌خميني‌ بر قيام‌ پانزده‌خرداد، به‌عنوان‌ نقطه‌ عطف‌ انقلاب‌اسلامي‌ را درك‌ نموده‌ و آن‌ را تحليل‌ نمايد. برخلاف‌ ديگر جنبش‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ معاصر ايران، نيروهاي‌ مذهبي‌ نوانديش‌ به‌ رهبري‌ امام‌ خميني، جريان‌ اساسي‌ و عمده‌اي‌ بودند كه‌ در قيام‌ پانزده‌خرداد حضور داشتند و ايفاگر نقش‌ شدند.

‌ ‌چارچوب‌ نظري‌

نخست‌ بايد ديد كه‌ آيا مي‌توان‌ نهضت‌ پانزده‌خرداد را بر پايه‌ سايه‌ تعاريف‌ متعارف‌ در واژه‌نامه‌هاي‌ سياسي‌ تعريف‌ و تبيين‌ كرد و يا آنكه‌ تفاوت‌هايي‌ در آن‌ مشاهده‌ مي‌شود كه‌ لازم‌ مي‌آيد تعريفي‌ جديد ارائه‌ شود؟ براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ هدف‌ نخست، تبيين‌ تعريفي‌ از «قيام» و واژه‌هاي‌ مترادف‌ آن‌ ضروري‌ است.قيام، بروز امواج‌ نارضايتي‌ در ميان‌ يك‌ قشر و يا قشرهاي‌ مختلف‌ جامعه، عليه‌ نظام‌ حاكم‌ است‌ كه‌ منجر به‌ طغيان‌ ناگهاني‌ آنها شده‌ و موجب‌ تغييراتي‌ در برنامه‌ها، سياست‌ها، رهبري‌ و مديريت‌ و يا نهادهاي‌ سياسي‌ كشور مي‌شود؛ ولي‌ ساختار و ارزش‌هاي‌ مسلط‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ را دگرگون‌ نمي‌سازد. زيرا هدف‌ قيام‌ تنها نفس‌ تغيير است، بدون‌ آن‌ كه‌ جايگزين‌ معين‌ و مشخصي‌ ارايه‌ كند. در واقع، يك‌ قيام‌ سياسي‌ و اجتماعي، اگر چه‌ با بسيج‌ عمومي‌ مردم‌ همراه‌ است؛ اما فاقد طرح‌ و برنامه‌اي‌ دقيق، روشن‌ و مشخص‌ براي‌ تغيير نهادهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ است. از اين‌رو، تفاوت‌ اساسي‌ قيام‌ و انقلاب، در ايدئولوژي، معنا و جايگاه‌ تاريخي‌ آنها جست‌وجو مي‌شود. يعني، هدف‌ قيام، برخلاف‌ انقلاب، تخريب‌ و بازسازي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ يك‌ نظام‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ نيست؛ بلكه‌ بر نهادهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي، تأثير غيرمستقيم‌ مي‌گذارد و به‌طور اساسي، به‌ معناي‌ اعتراض‌ خشونت‌آميز نسبت‌ به‌ وضعيت‌ موجود است.(4) قيام‌ پانزده‌خرداد، اگرچه‌ به‌ يك‌ معنا در قالب‌ اين‌ تعريف‌ مي‌گنجد و در واكنش‌ به‌ وضع‌ موجود به‌وقوع‌ پيوست، اما از ديگر سو، داراي‌ معنا و جايگاه‌ تاريخي‌ و مهم‌تر از همه‌ ايدئولوژي‌ بوده‌ است. معنا و جايگاه‌ تاريخي‌ آن‌ از تأمل‌ تحولات‌ سياسي، اجتماعي‌ و فكري‌ و فرهنگي‌ دهه‌هاي‌ چهل‌ و پنج‌ ه'.ش‌ كه‌ منجر به‌ انقلاب‌اسلامي‌ شد، به‌آساني‌ قابل‌ فهم‌ است. ايدئولوژي‌ آن‌ نيز،همانند انقلاب‌ اسلامي، گفتمان‌ سياسي‌ شيعه‌ بوده‌ است‌ كه‌ به‌عنوان‌ گفتمان‌ غالب‌ در انقلاب‌اسلامي‌ چهره‌ نمود. قيام‌ كه‌ از آن‌ تعبير «شورش» نيز شده، داراي‌ چهار ويژگي‌ عمده‌ است‌ كه‌ عبارتند از:

1. شورش، اعتراض‌ شخصي‌ شورشيان‌ است‌ كه‌ نارسائي‌هاي‌ موجود را، نه‌ به‌ نهادهاي‌ اجتماعي، بلكه‌ به‌ افراد نسبت‌ مي‌دهند. بنابراين، هدف‌ شورش‌ از ميان‌ برداشتن‌ افراد است؛ بدون‌ آن‌ كه‌ دست‌ به‌ تركيب‌ نظام‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ بزنند؛

2. هرگاه‌ شورش، بافت‌ اجتماعي‌ را هدف‌ قرار داده‌ و طرحي‌ براي‌ آينده‌ نداشته‌ باشد، اعتراض‌ خشونت‌آميز به‌ وضع‌ موجود است. خواه‌ به‌ دليل‌ اوضاع‌ بد اقتصادي، يا خودكامگي‌ سياسي‌ و... اما اگر بافت‌ اجتماعي‌ را هدف‌ گرفته‌ و طرحي‌ - هرچند مبهم‌ - براي‌ آينده‌ ارايه‌ دهند، جنبه‌ انقلاب‌ مي‌يابد؛

3. ايدئولوژي‌ شورش، مجموعه‌اي‌ از عقايد سنتي‌ است‌ كه‌ معطوف‌ به‌ آينده‌ نيست. بنابراين، بسياري‌ از شورش‌ها در صورت‌ پيروزي‌ دچار سردرگمي‌ مي‌شوند و از عرضه‌ تصويري‌ روشن‌ از آينده‌ ناتوان‌ مي‌مانند، زيرا شورش‌ فاقد هدف‌ و جهت‌گيري‌ مشخص‌ و طرحي‌ براي‌ آينده‌ است؛

4. در شورش‌هاي‌ اصيل‌ و ناب، شورشگران‌ درپي‌ الغاي‌ ابداعات‌ و تغييرات‌ جديد و اعاده‌ حقوق‌ و امتيازهاي‌ از كف‌ رفته‌ خويش‌ هستند. بنابراين، شورش، بيشتر جنبه‌ محافظه‌كارانه‌ و حتي‌ رجعت‌گرايانه‌ دارد.(5)

نظريه‌ آرمان‌خواهي‌ و عقيده‌طلبي‌ نيز يكي‌ از علل‌ و عوامل‌ قيام‌ و انقلاب‌ معرفي‌ شده‌ است‌ كه‌ برخلاف‌ نظريه‌هاي‌ مادي‌ انقلاب، ريشه‌ تحولات‌ اجتماعي‌ را به‌ خواسته‌هاي‌ معنوي‌ انسان‌ نسبت‌ مي‌دهد.(6)

قيام‌ پانزده‌خرداد با آن‌ كه‌ برخي‌ از اين‌ ويژگي‌ها را در خود داشت، اما تفاوت‌هايي‌ نيز در آن‌ مشاهده‌ مي‌شود. نخست‌ اين‌ كه، قيام‌ ناشي‌ از اعتراض‌ شخصي‌ شورشيان‌ نبود؛ بلكه‌ خبر دستگيري‌ امام‌ خميني، آتش‌ قيام‌ را - به‌ مثابه‌ انبار باروتي‌ كه‌ در اعتراض‌ به‌ مفاد غيرقانوني، غيرشرعي‌ و نامتعارف‌ لايحه‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي‌ و رفراندوم‌ انقلاب‌ سفيد، انباشته‌ شده‌ بود - شعله‌ور ساخت. دوم‌ اين‌ كه، نهضت، با اتكا به‌ گفتمان‌ سياسي‌ شيعه‌ كه‌ امام‌خميني‌ منادي‌ آن‌ بود، طرحي‌ - هرچند مبهم‌ - براي‌ آينده‌ داشت، بنابراين، قيام‌ جنبه‌ انقلابي‌ مي‌يافت. سوم‌ اين‌ كه، ايدئولوژي‌ قيام، مجموعه‌اي‌ از عقايد سنتي، اما معطوف‌ به‌ آينده‌اي‌ روشن‌ بود كه‌ خواهان‌ كوتاهي‌ دست‌ عوامل‌ استعمار غرب‌ و استبداد سلطنتي‌ بود. چهارم‌ اين‌ كه، نيروهاي‌ قيام‌كننده‌ درصدد اعاده‌ حقوق‌ از كف‌ رفته‌ شخصي‌ خويش‌ نبودند؛ زيرا انگيزه‌هاي‌ مادي‌ و اقتصادي، نقشي‌ در بروز قيام‌ نداشت؛ بلكه‌ اعاده‌ استقلال‌ سياسي، اقتصادي، فكري‌ - فرهنگي، اجتماعي‌ و نظامي‌ و پاسداري‌ از هويت‌ ملي‌ و مذهبي‌ به‌عنوان‌ حقوق‌ عمومي‌ مردم‌ ايران، از مهم‌ترين‌ اهداف‌ آنان‌ به‌شمار مي‌رفت. بيانات‌ و مفاد پيام‌هاي‌ امام‌خميني‌ از 16 مهر 1341 تا 13 خرداد 1342، بازتاب‌ اين‌ انگيزه‌ها و اهداف‌ است.(7) مهم‌تر از همه‌ آن‌ كه، قيام‌ پانزده‌خرداد، براساس‌ نظريه‌ استاد شهيد مرتضي‌ مطهري، ناشي‌ از نيازها و خواسته‌هاي‌ فرهنگي‌ و معنوي‌ مردم‌ ايران‌ بود. در بررسي‌ و ارزيابي‌ پديده‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي، بايد مسأله‌ اساسي‌ «علت‌ و معلول» را نيز در نظر داشت، زيرا آنچه‌ موجب‌ وقوع‌ قيام‌ و انقلاب، و واژگوني‌ رژيم‌ها و بروز پديده‌هاي‌ انقلابي‌ مي‌گردد، علل‌ اساسي‌ و نهايي‌ است‌ كه‌ ازاين‌ تعامل‌ و تأثير و تأثرها به‌دست‌ مي‌آيد. روندي‌ كه‌ شهيد محمدباقر صدر از آن‌ به‌عنوان‌ «سنت‌هاي‌ الهي» ياد مي‌كند.(8) درواقع، قوانين‌ ثابتي‌ بر همه‌ حوادث‌ و رويدادهاي‌ عالم‌ حاكم‌ است‌ كه‌ با شناسايي‌ آنها مي‌توان‌ عناصر و عوامل‌ اصلي‌ هر واقعه‌ و پديده‌اي‌ را معرفي‌ كرد. بنابراين، روند تحولات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ دهه‌ سي‌ و سال‌هاي‌ آغازين‌ دهه‌ چهل، نقش‌ بسزايي‌ در وقوع‌ قيام‌ پانزده‌خرداد داشتند كه‌ در ادامه‌ مورد بررسي‌ قرار مي‌گيرند.

‌ ‌شرايط‌ ايران‌ و سياست‌ خارجي‌ آمريكا

‌ ‌1. شرايط‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ در دهة‌ سي‌

پس‌ از كودتاي‌ 28 مرداد 1332 كه‌ منجر به‌ سرنگوني‌ دولت‌ مصدق‌ شد، حكومت‌ استبدادي‌ شاه، رفته‌ رفته‌ تحكيم‌ و تثبيت‌ شد. حمايت‌هاي‌ بي‌دريغ‌ آمريكا و فشار و اختناق‌ ناشي‌ از تاسيس‌ ساواك، نقش‌ اساسي‌ در تسلط‌ همه‌ جانبه‌ رژيم‌ داشت. به‌ تعبير يكي‌ از نويسندگان‌ خارجي، «براي‌ مردم‌ ايران، ساواك‌ نماد و سمبل‌ وحشت‌ بود: آميزه‌اي‌ از خشونت‌ و بي‌منطقي»(9)، در حالي‌ كه‌ «به‌ سياق‌ كل‌ جامعه‌ شاهنشاهي، ساواك‌ مؤ‌سسه‌اي‌ براي‌ كاشت‌ و داشت‌ و برداشت‌ فساد مالي»(10)، به‌شمار مي‌رفت.

برغم‌ اين‌ فضاي‌ خفقان‌آور، در سال‌ 1339، هم‌ زمان‌ با تحولاتي‌ كه‌ در صحنه‌ سياست‌ بين‌الملل‌ رخ‌ داد، رژيم‌ شاه‌ ناچار به‌ تغيير صوري‌ در رويه‌ و سياست‌هاي‌ خود شد. سياست‌ شاه‌ كه‌ برخلاف‌ ميل‌ باطني‌ خويش‌ - و البته‌ براي‌ تظاهر به‌ دمكراسي‌ - نظام‌ فرمايشي‌ دو حزب‌ دولتي‌ «موافق» و «مخالف» عيني‌ - «مليون» به‌ رهبري‌ منوچهر اقبال‌ و «مردم» به‌ رهبري‌ «اسدا... علم» - را راه‌ انداخته‌ بود، براي‌ آگاهان‌ سياسي‌ «هياهو براي‌هيچ» تلقي‌ مي‌شد.

‌ ‌2. كندي‌ و سياست‌ خارجي‌ آمريكا

با پيروزي‌ جان‌اف. كندي، نامزد حزب‌ دمكرات‌ در انتخابات‌ رياست‌ جمهوري‌ ايالات‌ متحده‌ آمريكا،سياست‌هاي‌ داخلي‌ و خارجي‌ آن‌ كشور، در آستانة‌ دگرگوني‌ قرار گرفت. كندي، براي‌ جلوگيري‌ از قيام‌ و انقلاب‌هاي‌ مردمي‌ در جهان‌ سوم‌ - مشابه‌ آنچه‌ در كوبا روي‌ داده‌ بود - كه‌ احتمال‌ سرنگوني‌ رژيم‌هاي‌ وابسته‌ به‌ غرب‌ را در پي‌ داشت، رهبران‌ اين‌ كشورها را به‌ اجراي‌ برنامه‌هاي‌ اصلاحي‌ تشويق‌ مي‌نمود. دكترين‌ «انقلاب‌ از بالا»ي‌ روستو - معاون‌ امنيت‌ ملي‌ كندي‌ - شالوده‌ اين‌ برنامه‌ را تشكيل‌ مي‌داد. سياستي‌ كه‌ براي‌جلوگيري‌ از توسعه‌ نفوذ كمونيسم‌ طراحي‌ شده‌ بود. همگام‌ با ساير كشورهاي‌ وابسته‌ به‌ غرب، در ايران‌ نيز، «فضاي‌ باز سياسي» طليعه‌ اصلاحاتي‌ بود كه‌ آشكارا براي‌ خوشايند كندي‌ و تيم‌ همراهش‌ در كاخ‌ سفيد، به‌ مرحله‌ عمل‌ گذاشته‌ شد. شاه‌ كه‌ تمايلي‌ به‌ ايجاد فضاي‌ باز سياسي‌ نداشت، زير فشار كندي، مجبور به‌ اتخاذ سياستي‌ گشت‌ كه‌ دگرگوني‌ و تحولات‌ سال‌هاي‌ آتي‌ را تحت‌ تأثير قرار داد.

مطالعه‌ و بررسي‌ قيام‌ پانزده‌خرداد، مستلزم‌ بررسي‌ اجمالي‌ جريان‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ است‌ كه‌ در اين‌ فضاي‌ غيرواقعي، تحميلي‌ و نيم‌بند سر برآوردند. زيرا اين‌ سؤ‌ال‌ وجود دارد كه‌ آيا «فضاي‌ باز سياسي» و ديگر برنامه‌هاي‌ اصلاحي‌ رژيم‌ شاه، مانند «اصلاحات‌ ارضي»، «لايحه‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي» و «انقلاب‌ سفيد» كه‌ «انقلاب‌ شاه‌ و مردم»! نام‌ گرفت، در وقوع‌ قيام‌ مذكور نقشي‌ داشته‌اند؟

به‌طور كلي، منشأ و خاستگاه‌ بروني؛ انگيزه‌ و اهداف‌ غيرملي؛ ماهيت‌ سياسي، غيرواقعي‌ و ضدمذهبي؛ روند غيرطبيعي، غيرقانوني‌ و نامتعارف؛ و نتايج‌ ناهمگون‌ و تشنج‌آفرين‌ اصلاحات‌ دوره‌ 42 - 39 رژيم‌ شاه، موجب‌ انباشته‌ شدن‌ نارضايتي‌ مردم‌ و نيروهاي‌ سياسي‌ و مذهبي‌ به‌ رهبري‌ امام‌خميني‌ گرديد و مبارزه‌ آنان‌ منجر به‌ قيام‌ پانزده‌خرداد 1342 گرديد.(11) اين‌ اصلاحات‌ به‌ منظور «كسب، حفظ‌ و گسترش» هر چه‌ بيشتر حضور، نفوذ و اقتدار سياسي، اقتصادي، فرهنگي‌ و اجتماعي‌ آمريكا و رژيم‌ شاه‌ به‌ اجرا درآمد. در بروز نارضايتي‌ و عصيان‌ مردم‌ و نيروهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي، به‌ ويژه‌ نيروهاي‌ مذهبي‌ نقش‌ اساسي‌ داشت. اما خاستگاه‌ و پايگاه‌ مستقل‌ جريان‌هاي‌ سياسي‌ نهضت‌ پانزده‌خرداد را بايد در جاي‌ ديگري‌ جست‌وجو كرد.

‌ ‌3. روند جريان‌هاي‌ سياسي‌ پس‌ از انقلاب‌ مشروطه‌

به‌ منظور بررسي‌ جريان‌هاي‌ سياسي‌ اين‌ دوره، نگاهي‌ عميق‌ به‌ ريشه‌ها و مقاطع‌ تاريخي‌ شكل‌گيري‌ احزاب‌ و گروه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ در ايران‌ لازم‌ مي‌نمايد. زيرا فضاي‌ باز سياسي، دورة‌ ديگري‌ از فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ و حزبي‌ - كه‌ مي‌توان‌ دوره‌ سوم‌ ناميد - در ابتداي‌ دهه‌ 1340 به‌شمار مي‌رود. به‌طور كلي، اوج‌گيري‌ و رشد احزاب‌ و گروه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ ايران‌ در بستر تاريخي، خود به‌ چهار دوره‌ تقسيم‌ مي‌شود كه‌ در ميان‌ اين‌ دوره‌ها، مقاطع‌ ركود و توقف‌ نيز مشاهده‌ مي‌شود.

دوره‌ نخست، عصر مشروطيت‌ تا استقرار كامل‌ سلطنت‌ - رضا شاه‌ - پهلوي‌ را دربر مي‌گيرد. دورة‌ دوم، با بركناري‌ رضاشاه‌ و به‌ سلطنت‌ رسيدن‌ محمدرضا شروع‌ شد كه‌ بيشترين‌ تعداد احزاب‌ و جمعيت‌هاي‌ سياسي‌ و وقايع‌ تاريخ‌ معاصر ايران‌ - البته‌ تا پيش‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ - در همين‌ دوره‌ شكل‌ گرفت. زيرا رژيم‌ شاه‌ با توجه‌ به‌ شرايط‌ بين‌المللي‌ و داخلي، كه‌ ناشي‌ از جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ و اشغال‌ ايران‌ و بي‌تجربگي‌ و خامي‌ شاه‌ جوان‌ بود، با تحمل‌ منتقدين‌ و حتي‌ همراهي‌ آنان‌ در انتقاد از گذشته‌ تيره‌ و تار ديكتاتوري، به‌ سرعت‌ خود را با شرايط‌ جديد تطبيق‌ داد. در اين‌ دوره، نبردي‌ ميان‌ دولت، مجلس‌ و دربار در گرفت‌ كه‌ هر گاه‌ افراد قدرتمندي، مانند قوام‌ و مصدق‌ در رأس‌ دولت‌ قرار مي‌گرفتند، از نقش‌ شاه‌ و دربار در اداره‌ امور كشور كاسته‌ مي‌شد و هرگاه‌ دولت‌هاي‌ ضعيفي‌ زمام‌ امور را به‌دست‌ مي‌گرفتند، كنترل‌ دربار بر قوه‌ مجريه‌ بيشتر مي‌گرديد. در پي‌ كودتاي‌ 28 مرداد 1332، قدرت‌ شاه‌ تحكيم‌ شد و بر نيروهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ مستقل‌ چيره‌ گشت. بنابراين، احزاب، گروه‌ها و نيروهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ ملي‌ و مذهبي‌ - هر دو - سركوب‌ شدند. با روي‌ كار آمدن‌ كندي‌ در آمريكا و ايجاد فضاي‌ باز سياسي‌ در ايران، دوره‌ سوم‌ فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ و حزبي‌ پديدار شد و احزاب‌ و گروه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ زيادي‌ تشكيل‌ شده‌ و يا احزاب‌ و گروه‌هاي‌ سركوب‌ شده‌ اعلان‌ موجوديت‌ كردند. اين‌ فعاليت‌ها نيز، پس‌ از قيام‌ پانزده‌خرداد، محدود گشت‌ و در سال‌ 1344 بساط‌ همه‌ احزاب‌ و جمعيت‌هاي‌ مستقل‌ از دولت، به‌طور رسمي‌ برچيده‌ شد. دورة‌ چهارم‌ فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ و حزبي‌ در سال‌ 1356 آغاز شد(12) و در نهايت‌ به‌ پيروزي‌ انقلاب‌اسلامي‌ منجر شد. اين‌ مقاله‌ در صدد تبيين‌ جمعيت‌ها، احزاب‌ و گروه‌هاي‌ دوره‌ سوم‌ است‌ تا به‌ جريان‌شناسي‌ نهضت‌ پانزده‌خرداد نايل‌ آيد.

با آغاز سلطنت‌ رضاشاه‌ در سال‌ 1304، دستاوردهاي‌ انقلاب‌ مشروطه‌ در بعد سياسي‌ و اجتماعي، يكسره‌ از ميان‌ رفت. ولي‌ با سقوط‌ وي، توسعه‌ سياسي، بار ديگر مجال‌ بروز يافت‌ و امكان‌ مشاركت‌ عمومي‌ فراهم‌ شد. با كودتاي‌ 28 مرداد، دوره‌ فقدان‌ توسعه‌ سياسي، مجالي‌ براي‌ حيات‌ و مشاركت‌ نهادهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ مستقل‌ باقي‌ نگذاشت. از سال‌ 1339 تا 1342 دوره‌اي‌ كوتاه‌ و محدود، از توسعه‌ سياسي‌ ناپايدار و گذرا تجربه‌ شد. اما شرايط‌ اين‌ دوره‌ با دوره‌هاي‌ پيشين، تفاوت‌هاي‌ اساسي‌ داشت. زيرا اگرچه‌ جامعه‌ نيازمند توسعه‌ سياسي‌ بود و نيروهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ از يك‌ فضاي‌ باز سياسي‌ كه‌ موجب‌ محدود شدن‌ قدرت‌ شاه‌ و دربار گردد، استقبال‌ مي‌نمودند؛ اما فضاي‌ باز سياسي، با توجه‌ به‌ نيازهاي‌ دروني‌ جامعه‌ و خواسته‌هاي‌ طبيعي‌ گروه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ ايجاد نمي‌شد؛ بلكه‌ شرايط‌ جهاني‌ و الزام‌هاي‌ سياست‌ خارجي‌ آمريكا، آن‌ را به‌ رژيم‌ شاه‌ تحميل‌ مي‌كرد. بنابراين، فضاي‌ باز سياسي‌ اصالت‌ حقيقي‌ نداشت. علاوه‌بر اين، ساختار قدرت‌ در ايران‌ با توجه‌ به‌ تغييراتي‌ كه‌ در قانون‌ اساسي‌ مشروطه‌ ايجاد شده‌ بود، كاملاً‌ به‌ نفع‌ شاه‌ و دربار تغيير يافته‌ بود و از نظر ساختاري، جايگاهي‌ براي‌ گروه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ مستقل‌ و مردمي‌ باقي‌ نمانده‌ بود تا آزادانه‌ فعاليت‌ نمايند. از اين‌رو، پذيرش‌ واقعيت‌ فضاي‌ باز سياسي، معنا و مفهومي‌ نداشت‌ و در راستاي‌ شعارهاي‌ تبليغاتي‌ فريبكارانه‌ رژيم‌ شاه‌ كه‌ در پاسخ‌ به‌ فشارهاي‌ خارجي‌ قصد خودنمايي‌ در عرصه‌ بين‌المللي‌ داشت، ارزيابي‌ مي‌شد. تحليل‌هاي‌ تحقيقي‌ - كاربردي‌ جان‌ باولينگ‌ ؛ تحليل‌گر امور سياسي‌ ايران‌ در وزارت‌ امور خارجه‌ آمريكا - درباره‌ مسايل‌ داخلي‌ ايران‌كه‌ به‌ عنوان‌ پيشنهادهاي‌ رسمي‌ دولت‌ آمريكا به‌ رژيم‌ شاه‌ تلقي‌ مي‌شد، بر اين‌ سوء ظن‌ مي‌افزود و آن‌ را تاييد مي‌كرد. وي‌ در تحليل‌ اول‌ خود، نيروي‌ پيوسته‌ مخالفان‌ رژيم‌ را با دقت‌ تحليل‌ كرده‌ و نفرت‌ و انزجار از رژيم‌ شاه‌ را در ميان‌ طبقه‌ متوسط، رو به‌ فزوني‌ ارزيابي‌ كرده‌ بود. در بررسي‌ دوم‌ او، چهارده‌ پيشنهاد ويژه‌ ديده‌ مي‌شد كه‌ با اجراي‌ دقيق‌ آنها، شاه‌ بر عليه‌ مخالفانش‌ اقدام‌ جد‌ي‌ به‌ عمل‌ مي‌آورد. اين‌ فهرست‌ پيشنهادي، الگوي‌ برنامه‌هاي‌ اصلاحي‌ شاه‌ قرار گرفت. در حالي‌ كه‌ شخص‌ باولينگ‌ نيز اذعان‌ داشت:

«ماهيت‌ بيشتر آنها عوام‌فريبانه‌ بود و از نظر غربي‌ها قبول‌ و هضم‌ آنها بسيار دشوار است، ولي‌ اين‌ امكان‌ وجود دارد كه‌ شاه‌ از عهده‌ اجراي‌ چنين‌ ترفندي‌ برآيد».(13)

‌ ‌4. جريان‌هاي‌ سياسي‌ در فضاي‌ باز (42 - 1339)

با وزش‌ نسيم‌ زودگذر آزادي‌ از سمت‌ غرب‌ و گسترش‌ رايحه‌ فريبنده‌ فضاي‌ باز سياسي، زمينه‌هاي‌ لازم‌ - اما نه‌ كافي‌ - براي‌ فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ ايجاد شد. گروه‌هاي‌ سياسي‌ يكي‌ پس‌ از ديگري‌ اعلام‌ موجوديت‌ كرده‌ و شروع‌ به‌ فعاليت‌ نمودند. نيروهاي‌ سياسي‌ دوره‌هاي‌ پيشين، با همان‌ نام‌ و يا اسامي‌ جديد، وارد عرصه‌ فعاليت‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ شدند. جبهه‌ ملي‌ با نام‌ جبهه، ملي‌ دوم، با شركت‌ اعضاي‌ حزب‌ ايران‌ و ديگر شخصيت‌هاي‌ منفرد، نيروي‌ سوم، با نام‌ جامعه‌ سوسياليست‌هاي‌ نهضت‌ ملي‌ ايران، و حزب‌ زحمت‌كشان، با نام‌ جمعيت‌ پاسداران‌ آزادي‌ - كه‌ پيش‌ از ائتلاف‌ ملكي‌ و بقايي، سازمان‌ نگهبانان‌ آزادي‌ نام‌ داشت‌ - تجديد حيات‌ نمودند. اما حزب‌ توده‌ به‌طور محدود در خارج‌ از كشور چهره‌ خود را نشان‌ داد. بخش‌ مذهبي‌ جبهه‌ ملي‌ كه‌ در نهضت‌ مقاومت‌ ملي‌ شكل‌ يافته‌ بود، با نام‌ نهضت‌ آزادي‌ رخ‌ نمايان‌ كرد. نهضت‌ آزادي‌ و سه‌ حزب‌ مهم‌ فعال‌ در نهضت‌ مقاومت‌ ملي، يعني‌ احزاب‌ مردم‌ ايران، ملت‌ ايران‌ و نيروي‌ سوم‌ - كه‌ از احزاب‌ اصلي‌ جبهه‌ ملي‌ به‌شمار مي‌رفتند -، به‌ دليل‌ اختلاف‌ نظر با جبهه‌ ملي، در جبهه‌ ملي‌ دوم‌ مشاركت‌ نكردند. ولي‌ پس‌ از فرو ريختن‌ بناي‌ متزلزل‌ جبهه‌ ملي‌ دوم، اين‌ سه‌ حزب، پايه‌هاي‌ جبهه‌ ملي‌ سوم‌ را پي‌ريزي‌ كردند كه‌ پا نگرفت.

‌ ‌الف‌ - جريان‌هاي‌ وابسته‌ به‌ رژيم‌

نيروهاي‌ وابسته‌ و متمايل‌ به‌ دربار و سياستمداران‌ محافظه‌كار، مانند حسين‌ علا و سيدمحمد بهبهاني‌ نيز فعال‌ شدند؛ اما حزب‌ سياسي‌ خاصي‌ تشكيل‌ ندادند. هواداران‌ دكتر علي‌ اميني‌ نيز گرچه‌ شكل‌ سياسي‌ و حزبي‌ خاصي‌ نداشتند، اما جامعه‌ ليسانسيه‌هاي‌ دانش‌سراي‌ عالي، جامعه‌ معلمان، روزنامه‌ مهرگان‌ و باشگاه‌ مهرگان‌ كه‌ توسط‌ محمد درخشش‌ سرپرستي‌ و اداره‌ مي‌شدند، كانون‌ تحزب‌ و تشكل‌ اين‌ قطب‌ سياسي‌ بودند. باشگاه‌هاي‌ فخرآباد و كاخ‌ نيز - به‌ ترتيب‌ - به‌ جبهه‌ ملي‌ دوم‌ و نهضت‌ آزادي‌ تعلق‌ داشتند.(14)

احزاب‌ و گروه‌هاي‌ ديگري‌ نيز به‌عنوان‌ كانون‌هاي‌ قدرت‌ و دسته‌بندي‌ جناح‌هاي‌ هيأت‌ حاكمه‌ و اهرم‌هاي‌ داخلي‌ رقابت‌ آمريكا و انگليس، براي‌ كسب‌ قدرت‌ برتر در كشور ظاهر گشتند. برخي‌ از اين‌ كانون‌ها، پس‌ از پايان‌ فضاي‌ باز سياسي‌ و حاكميت‌ مطلق‌ شاه‌ و دربار، در دورة‌ ركود سياسي‌ پس‌ از قيام‌ پانزده‌خرداد و پيش‌ از انقلاب‌ اسلامي، به‌ احزاب‌ سياسي‌ طرفدار رژيم، تبديل‌ شدند. احزاب‌ و گروه‌هاي‌ زير از جمله‌ اين‌ كانون‌هاي‌ قدرت‌ به‌شمار مي‌رفتند:(15)

1. حزب‌ خلق؛ 2. حزب‌ مليون؛ 3. جمعيت‌ ياران؛ 4. جمعيت‌ ترقي‌خواهان؛ 5. جمعيت‌ آزادي؛6. جمعيت‌ مدافعين‌ قانون‌ اساسي؛ 7. كميته‌ مبارزه‌ با ديكتاتوري؛ 8. كانون‌ ترقي.

بيشتر اين‌ گروه‌ها و احزاب، توسط‌ وابستگان‌ فكري‌ و سياسي‌ شاه‌ و دربار تأسيس‌ شده‌ بودند و پايه‌گذاران‌ و اعضاي‌ آنها در چند حزب، گروه‌ و جميعت‌ سياسي‌ عضويت‌ داشتند. تشكل‌هايي‌ كه‌ حمايت‌ از رژيم‌ شاه، محور اصلي‌ فعاليت‌هاي‌ آنان‌ محسوب‌ مي‌شد. بنابراين، آنها نمي‌توانستند برآيند آراي‌ عمومي‌ مردم‌ بوده‌ و نيازهاي‌ سياسي‌ آنها را برآورده‌ سازند.

‌ ‌ب‌ - جريان‌هاي‌ سياسي‌ ملي‌گرا

نحوه‌ شكل‌گيري‌ جبهه‌ ملي‌ دوم، به‌عنوان‌ مهم‌ترين‌ جريان‌ سياسي‌ اين‌ دوره، نيازمند بررسي‌ بيشتري‌ است. با اعلام‌ فضاي‌ باز سياسي‌ به‌ ابتكار ا...يار صالح‌ و باقر كاظمي، اعضاي‌ حزب‌ ايران، با تشكيل‌ جلساتي، جبهه‌ ملي‌ دوم‌ را تأسيس‌ كردند و اساسنامه‌ آن‌ در تاريخ‌ 16 دي‌ ماه‌ 1339 به‌ تصويب‌ رسيد. ا...يار صالح‌ به‌عنوان‌ رهبر جبهه‌ ملي‌ دوم‌ برگزيده‌ شد و رياست‌ نخستين‌ كنگره‌ جبهه‌ ملي‌ ايران‌ - كنگره‌ بزرگ‌ 1341 - را برعهده‌ گرفت. در اين‌ كنگره، يازده‌ تن‌ از اعضاي‌ جبهه، به‌عنوان‌ اعضاي‌ كميسيون‌ سياسي‌ و خط‌ مشي‌ انتخاب‌ شدند. اعضاي‌ اين‌ كمسيون، براساس‌ گزارش‌هاي‌ سه‌ كميسيون‌ امور سياسي، امور اجتماعي‌ و امور اقتصادي‌ به‌ تصميم‌سازي، تصميم‌گيري‌ و انجام‌ وظيفه‌ مي‌پرداختند.(16)

جبهه‌ ملي‌ دوم‌ موضع‌ ضدسلطنتي‌ و مخالف‌ شاه‌ اتخاذ نكرد و فاقد برنامه‌ منسجمي‌ بود و همه‌ اقدام‌هاي‌ آن‌ در انتشار چند نشريه‌ و برگزاري‌ چند ميتينگ‌ خلاصه‌ مي‌شد. اما از سوي‌ رژيم‌ شاه، نيروي‌ كمي‌ به‌شمار نمي‌رفت‌ و بارزترين‌ و مهم‌ترين‌ گروه‌ فضاي‌ باز سياسي‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد. با اين‌ حال، جبهه‌ ملي‌ دوم، به‌ دليل‌ نداشتن‌ استراتژي‌ از يك‌ سو، و اختلاف‌هاي‌ داخلي‌ از سوي‌ ديگر، نتوانست‌ گام‌ مؤ‌ثري‌ در تجديد حيات‌ سياسي‌ خود بردارد.(17) اين‌ جبهه، داراي‌ دو جناح‌ راديكال‌ و ميانه‌رو بود كه‌ حتي‌ در قبال‌ دولت‌ علي‌ اميني‌ نيز اتفاق‌ نظر نداشتند.(18) درواقع، جبهه‌ ملي‌ «[...] دو جريان‌ بود، يك‌ جريان‌ رهبري‌ مصدق‌ را قبول‌ داشت‌ و جريان‌ ديگر، رهبري‌ مصدق‌ را قبول‌ نداشت‌ و دست‌ كمك‌ به‌سوي‌ تيمور بختيار دراز كرده‌ بود. شاپور بختيار عامل‌ منحرف‌ كردن‌ جريان‌ از مسير اصليش‌ بود».(19) بر اين‌ اساس، برخي‌ عقيده‌ دارند، جبهه‌ ملي‌ دوم‌ يك‌ تشكل‌ آمريكايي‌ بود؛ زيرا بيشتر پايه‌گذاران‌ آن‌ از هواداران‌ آمريكا به‌شمار مي‌رفتند. به‌ همين‌ دليل، مصدق‌ از تاييد آنها خودداري‌ كرد. هدف‌ آمريكا از تشكيل‌ اين‌ جبهه‌ ساختگي، نمايشي‌ از اعطاي‌ آزادي‌هاي‌ دموكراتيك‌ و آغاز مبارزات‌ سياسي‌ - در جريان‌ فضاي‌ باز سياسي‌ - ارزيابي‌ شده‌ است. تاكتيكي‌ كه‌ در سال‌ 1356 نيز به‌ كار برده‌ شد.(20)

‌ ‌پ‌ - جريان‌ ملي‌گراي‌ مذهبي‌

علل‌ ناكامي‌ جبهه‌ ملي‌ دوم، بيشتر در اختلاف‌هاي‌ داخلي‌ آن‌ نهفته‌ است. پس‌ از اولين‌ كنگره‌ جبهه‌ ملي‌ دوم، مابين‌ رهبران‌ ملي‌گرا تفرقه‌ ايجاد شد. برخي‌ از آنان‌ تصميم‌ به‌ ترك‌ جبهه‌ ملي‌ گرفته‌ و نهضت‌ آزادي‌ را تأسيس‌ نمودند. اين‌ گروه، بُعد سياسي‌ اسلام‌ را نيز به‌ اهداف‌ خود افزوده‌ بود.(21) آيت‌ا... سيدمحمود طالقاني، نقش‌ مؤ‌ثري‌ در انشعاب‌ از جبهه‌ ملي‌ ايفأ كرد. مهندس‌ مهدي‌ بازرگان‌ و دكتر يدا... سحابي‌ و جمعي‌ ديگر، موجوديت‌ نهضت‌ آزادي‌ را اعلام‌ نمودند. پايه‌گذاران‌ سازمان‌ مجاهدين‌ خلق‌ نيز از اعضاي‌ نهضت‌ آزادي‌ بودند كه‌ در خلال‌ سال‌هاي‌ 43 - 1342 در زندان‌ با ماركسيست‌ها تماس‌ پيدا كرده‌ و با اين‌ استدلال‌ كه‌ مبارزه‌ سياسي‌ اهداف‌ سازمان‌شان‌ را برآورده‌ نمي‌سازد، به‌ اتخاذ يك‌ خط‌ مشي‌ مسلحانه‌ با گرايش‌ چپ‌ دست‌ يازيدند.(22) بنابراين، از نهضت‌ آزادي‌ خارج‌ شده‌ و سازمان‌ مجاهدين‌ خلق‌ را بنيان‌ نهادند كه‌ در دهه‌ 1350، به‌ كلي‌ ماركسيست‌ شد و اصول‌ اسلامي‌ را كنار گذارد.

به‌طور كلي، در نتيجه‌ آزادي‌هاي‌ سياسي‌ كوتاه‌ مدت‌ و نيم‌بند دوره‌ 41 - 1339، يعني‌ در دوران‌ نخست‌ وزيري‌ جعفر شريف‌امامي‌ و علي‌ اميني، گروه‌هايي‌ كه‌ بيشتر خصلت‌ قانوني‌ و فعاليت‌ علني‌ داشتند، پاگرفته‌ و يا تجديد حيات‌ دوباره‌ كردند. برخي‌ از آنها، مانند گروه‌ اميني‌ به‌ قدرت‌ رسيده‌ و به‌ حمايت‌ و پشتيباني‌ دولت‌مردان‌ ايالات‌ متحده‌ آمريكا دلخوش‌ نمودند، كه‌ با از بين‌ رفتن‌ شرايط‌ و محو اين‌ حمايت‌ به‌ آساني‌ سقوط‌ كردند، و برخي‌ ديگر از نيروهاي‌ مخالف‌ رژيم، مفتون‌ و شيفته‌ فضاي‌ باز سياسي‌ شده‌ و از ماهيت‌ و سرشت‌ حقيقي‌ آن‌ غفلت‌ ورزيدند. هنگامي‌ كه‌ شرايط‌ داخلي‌ و خارجي‌ فضاي‌ باز سياسي‌ منتفي‌ شد، فلسفه‌ وجودي‌ اين‌ فضا نيز از ميان‌ رفت. از اين‌رو، دورة‌ پرهياهو و تشنج‌آميز فضاي‌ باز سياسي، با آشتي‌ شاه‌ و دمكرات‌هاي‌ آمريكا، حذف‌ اميني‌ و انتقال‌ رهبري‌ اصلاحات‌ صوري‌ و غيرواقعي‌ به‌ شاه، و برچيده‌شدن‌ بساط‌ احزاب، گروه‌ها و نيروهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ مستقل‌ و مخالف‌ رژيم، پايان‌ گرفت‌ و دشمنان‌ آزادي‌ با توسل‌ به‌ انواع‌ ترفندها و دسيسه‌هاي‌ گوناگون، از نهادينه‌ شدن‌ آن‌ جلوگيري‌ كردند. گو اين‌ كه‌ از ابتدا نيز، چنين‌ قصد و نيتي‌ نداشتند و تحت‌ شرايط‌ ويژه‌اي‌ تن‌ به‌ اين‌ تحميل‌ داده‌ بودند.

‌ ‌سياست‌هاي‌ غرب‌ گرايانه‌ رژيم‌ و قيام‌ پانزده‌خرداد

‌ ‌1. مبارزه‌ سياسي‌ نيروهاي‌ مذهبي‌

برخلاف‌ همه‌ اين‌ جريان‌هاي‌ سياسي، تنها جريان‌ سياسي‌ مذهبي، يعني‌ نهضت‌ امام‌خميني‌ نه‌ در سال‌هاي‌ فضاي‌ باز سياسي؛ بلكه‌ در پايان‌ اين‌ دوره‌ و هم‌زمان‌ با تصويب‌ لايحه‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي، اوج‌ گرفت. درواقع، امام‌خميني‌ و ساير نيروهاي‌ مذهبي، تحت‌ تأثير فضاي‌ باز سياسي‌ و همراه‌ با احزاب‌ و جمعيت‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ اين‌ دوره، پا به‌ عرصه‌ سياست‌ كشور نگذاشتند و فعاليت‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ مستقل‌ ايشان‌ در انتهاي‌ دوره‌ موسوم‌ به‌ فضاي‌ باز سياسي‌ و به‌ بهانة‌ واكنش‌ به‌ تصويب‌ لايحه‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي‌ - كه‌ مفاد آن‌ غيرقانوني‌ و ضدمذهبي‌ تلقي‌ مي‌شد - اوج‌ گرفت‌ و طي‌ يك‌ روند 9 ماهه‌ به‌ قيام‌ پانزده‌خرداد منتهي‌ شد و حركت‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ مستقل‌ و يگانه‌اي‌ را پيگيري‌ نمود كه‌ عهده‌دار بيشترين‌ نقش‌ - هم‌ در قيام‌ پانزده‌خرداد و هم‌ در انقلاب‌ اسلامي‌ - گرديد و ديگر گروه‌ها، جمعيت‌ها و احزاب‌ سياسي‌ را از يك‌ سو، و آحاد مردم‌ ايران‌ را از سوي‌ ديگر، زير نفوذ عميق‌ و گسترده‌ خود قرار داد. نقش‌ و تاثير امام‌خميني‌ و روش‌ مبارزه‌ ايشان‌ به‌گونه‌اي‌ بود كه‌ آنان‌ چاره‌اي‌ غير از قبول‌ رهبري‌ و نقش‌ محوري‌ امام‌خميني‌ و همراهي‌ با ايشان‌ نداشته‌ و كساني‌ نيز كه‌ نمي‌توانستند اين‌ نقش‌ را بپذيرند، حداقل‌ مجبور به‌ سكوت‌ بودند.

‌ ‌2. انديشه‌هاي‌ سياسي‌ امام‌خميني‌ در روند تاريخي‌

امام‌خميني‌ در دهه‌ 1320، اولين‌ بيانيه‌ سياسي‌ خود، يعني‌ «قيام» را بر عليه‌ حكومت‌ استبدادي‌ پهلوي‌ نگاشت‌ و كتاب‌ كشف‌ الاسرار را در پاسخ‌ به‌ كتاب‌ اسرار هزار ساله‌ حكمي‌ منتشر ساخت. در طول‌ دهه‌ 1330 نيز به‌ تقويت‌ آيت‌ا... سيدحسين‌ بروجردي‌ همت‌ گماشت، زيرا به‌ زعم‌ امام، حمايت‌ از ايشان، تقويت‌ حوزه‌ علميه‌ قم، مرجعيت‌ شيعه‌ و جهان‌ اسلام‌ به‌شمار مي‌رفت.

آيت‌ا... بروجردي، تلاش‌هاي‌ مهم‌ و بسيار مفيدي‌ انجام‌ داد كه‌ نتيجه‌ آن، نزديك‌ ساختن‌ مذاهب‌ شيعه‌ و اهل‌ سنت، بر حسب‌ گرايش‌ مستقل‌ خويش، بر وفق‌ گرايش‌ آرمان‌جويانه‌ امام‌ خميني، و برخلاف‌ ديدگاه‌ تنگ‌نظرانه‌ قشريون‌ و متحجران‌ حوزه‌هاي‌ علميه‌ بود. با تلاش‌هاي‌ آيت‌ا... بروجردي‌ و با همكاري‌ شيخ‌محمود شلتوت، مفتي‌ اعظم‌ «الازهر» مصر، سازمان‌ جهاني‌ «تقريب‌ بين‌ المذاهب» بنيان‌ نهاده‌ شد و تلاش‌هاي‌ فراواني‌ براي‌ نهادينگي‌ و تقويت‌ آن‌ به‌ عمل‌ آمد. در نتيجه‌ اين‌ كوشش‌ها بود كه‌ برخي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت، مانند شيخ‌ شلتوت‌ فتواي‌ جواز تقليد از علماي‌ شيعه‌ در مسايل‌ شرعي‌ را صادر كردند و مذاهب‌ شيعه‌ و زيديه‌ را در كنار مذاهب‌ چهارگانه‌ تسنن‌ به‌ رسميت‌ شناختند. بنابراين، حمايت‌ از اين‌ مرجع‌ روشن‌ضمير و آينده‌نگر، ضروري‌ به‌نظر مي‌رسيد و هيچ‌ عاملي‌ نمي‌توانست‌ در اين‌ تصميم‌ امام‌خميني‌ تأثير منفي‌ گذاشته‌ و خللي‌ در آن‌ وارد سازد.(23)

علاوه‌بر اين، امام‌خميني‌ در طول‌ دهه‌ حساس‌ سي‌ ه'.ش، تمام‌ تلاش‌ خود را به‌ تدريس‌ و تحقيق‌ و تربيت‌ شاگرداني‌ معطوف‌ ساخت‌ كه‌ در دهه‌هاي‌ بعد، از ياران‌ انقلاب‌ و مبارز ايشان‌ به‌شمار مي‌رفتند. در اين‌ راه، امام‌ متحمل‌ سختي‌هاي‌ فراواني‌ شدند. در اثر اين‌ ناملايمات، گرچه‌ امام‌ مجبور به‌ ترك‌ تدريس‌ فلسفه‌ در حوزه‌هاي‌ علميه‌ - كه‌ رشته‌اي‌ نامتعارف‌ محسوب‌ مي‌شد - گرديدند؛ اما تلاش‌ متحجران‌ مخالف‌ براي‌ انزواي‌ امام‌ به‌جايي‌ نرسيد.(24)

به‌طور كلي، خطمشي‌ سياسي‌ امام‌خميني‌ در طول‌ اين‌ دهه‌ - سي‌ - در دو نكته‌ خلاصه‌ مي‌شود: نخست‌ آن‌ كه‌ با وجود وقوف‌ كامل‌ به‌ فاسد بودن‌ رژيم‌ شاه، در صدد دفاع‌ از گروه‌ مبارز فداييان‌ اسلام‌ به‌ رهبري‌ سيد مجتبي‌ نو‌اب‌صفوي‌ برآمد و با نگارش‌ سه‌ نامه‌ به‌ سه‌ تن‌ از دولت‌مردان‌ رژيم‌ شاه، آنان‌ را از عواقب‌ اعدام‌ اعضاي‌ اين‌ گروه‌ آگاه‌ ساخت. هرچند جز يك‌ پاسخ‌ كودكانه، جوابي‌ دريافت‌ نكرد.(25)

دوم‌ آن‌ كه، خود در جرگة‌ فداييان‌ اسلام‌ در نيامد و به‌ صراحت‌ مشي‌ مسلحانه‌ را تاييد نكرد. و البته‌ روش‌ مسلحانه‌ آنان‌ را نيز رد‌ ننمود.(26) اين‌ مسأله، احتمالاً‌ ناشي‌ از تجربه‌ امام‌خميني‌ از سرانجام‌ گروه‌هاي‌ مخفي‌ و زيرزميني‌ بود كه‌ از عاقبت‌ كميته‌ مجازات‌ در دوران‌ انقلاب‌ مشروطه، آموخته‌ بود و سالم‌ترين‌ آنها را در خطر انحراف‌ مي‌ديد.(27) در عين‌ حال، امام‌خميني‌ براي‌ جلوگيري‌ از اعدام‌ نواب‌ صفوي‌ و يارانش، از آبروي‌ خويش‌ مايه‌ گذاشت‌ و به‌ منظور برانگيختن‌ احساسات‌ آيت‌ا... بروجردي‌ براي‌ دخالت‌ در اين‌ كار، وارد منزل‌ ايشان‌ شد و خواهش‌ خود را عنوان‌ داشت؛ اما با چشم‌ گريان‌ از خانه‌ مرحوم‌ بروجردي‌ خارج‌ شد و روابطش‌ با بيت‌ ايشان‌ تا حدي‌ تيره‌ گشت.(28) اين‌ امر، نشانگر رد تقاضاي‌ امام‌ از سوي‌ آيت‌ا... بروجردي‌ مي‌باشد كه‌ اعدام‌ فداييان‌ اسلام‌ را درپي‌ داشت‌ و منجر به‌ محدود شدن‌ روابط‌ امام‌ با مرحوم‌ بروجردي‌ گرديد، كه‌ در اين‌باره‌ نقش‌ اطرافيان‌ آيت‌ا... بروجردي‌ و متحجران‌ حوزه‌ را نمي‌توان‌ ناديده‌ گرفت.

‌ ‌3. ورود آشكار امام‌ به‌ عرصه‌

دو حادثه‌ مهم‌ سال‌ 1340 در ورود امام‌خميني‌ به‌ عرصه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ كشور نقش‌ اساسي‌ داشتند. نخست، رحلت‌ آيت‌ا... بروجردي‌ بود كه‌ فقدانش‌ ضايعه‌اي‌ بزرگ‌ براي‌ مرجعيت‌ شيعه‌ به‌شمار مي‌رفت‌ و دوم‌ درگذشت‌ آيت‌ا... سيدابوالقاسم‌ كاشاني، كه‌ امام‌ به‌ ايشان‌ نيز همانند آيت‌ا... بروجردي، ارادت‌ مي‌ورزيد. «درگذشت‌ مرحوم‌ آيت‌ا... بروجردي‌ سبب‌ شد كه‌ فصل‌ نويني‌ به‌ روي‌ امام‌ گشوده‌ شود و ايشان‌ مهر خاموشي‌ را بشكنند و فقه‌ و فقاهت‌ را با درايت‌ و سياست‌ - كه‌ جزء جداي‌ ناپذير اسلام‌ است‌ - به‌ هم‌ بياميزند».(29) فقدان‌ آيت‌ا... كاشاني‌ كه‌ مجتهد و سياستمداري‌ مبارزه‌جو به‌شمار مي‌رفت، در فضاي‌ سياسي‌ - مذهبي‌ كشور، ايجاد خلأ كرد و لزوم‌ پر نمودن‌ آن‌ توسط‌ امام‌خميني‌ احساس‌ شد. بنابراين، زمينه‌هاي‌ لازم‌ براي‌ حضور ايشان‌ در صحنه‌ فراهم‌ گرديد و امام‌ از آن‌ بخوبي‌ استفاده‌ كردند.

در دوران‌ مرجعيت‌ آيت‌ا... بروجردي، موقعيت‌ روحانيت‌ و حوزه‌هاي‌ علميه، تحكيم‌ و تثبيت‌ شد كه‌ نقش‌ ايشان‌ - صرف‌ نظر از عدم‌ مداخله‌ در مسايل‌ سياسي‌ - براي‌ تداوم‌ حركت‌ شيعي‌ جامعه‌ ايران، بسيار مهم‌ و حساس‌ بود. زيرا مقام‌ مرجعيت‌ در شخص‌ واحدي‌ تمركز يافت، كانون‌ مرجعيت‌ از نجف‌ به‌ قم‌ منتقل‌ گشت؛ حوزه‌ علميه‌ قم‌ از حيث‌ كمي‌ و كيفي‌ توسعه‌ يافت؛ و شبكه‌ ارتباطي‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ با نقاط‌ مختلف‌ كشور توسعه‌ و گسترش‌ پيدا كرد.(30) رويه‌ خردمندانه‌ و شخصيت‌ مقتدرانه‌ آيت‌ا... بروجردي‌ - بدون‌ آن‌ كه‌ در مسايل‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ درگير شود - در تقويت‌ فرهنگي‌ مذهب‌ شيعه‌ و جلوگيري‌ از سياست‌هاي‌ افراطي‌ ضدمذهبي‌ رژيم‌ پهلوي، تاثير بسزايي‌ داشت.(31)

آيت‌ا... بروجردي‌ روندي‌ از تجديد حيات‌ مذهبي‌ و نقد و انتقاد درون‌ گروهي، در داخل‌ حوزة‌ علميه‌ قم‌ پديد آورد كه‌ پس‌ از رحلتش‌ نيز به‌عنوان‌ يك‌ نيروي‌ محركه‌ قومي‌ عمل‌ مي‌كرد. سير سياست‌گرايي‌ نهاد روحانيت‌ و نيروهاي‌ مذهبي‌ در اوايل‌ دهه‌ 1340 نشانه‌ آشكار اين‌ مدعاست‌ كه‌ جزئيات‌ آن‌ در ادامه‌ خواهد آمد. تأسيس‌ يك‌ شبكه‌ مهم‌ و منسجم‌ در سراسر كشور، براي‌ تنظيم‌ و گردآوري‌ سهم‌ امام‌ و ديگر وجوهات‌ شرعيه‌ از ابتكارهاي‌ ايشان‌ بود كه‌ نقش‌ مهمي‌ در تقويت‌ حوزه‌هاي‌ علميه‌ و اشاعه‌ فرهنگ‌اسلامي‌ داشت. اين‌ شبكه‌ ارتباطي، بعدها براي‌ توسعه‌ نفوذ رهبري‌ امام‌خميني‌ نيز مورد استفاده‌ قرار گرفت(32) كه‌ بيانگر گستره‌ نفوذ و عمق‌ تأثير آن‌ است. با رحلت‌ آيت‌ا... بروجردي، لزوم‌ بازنگري‌ در نقش‌ مرجعيت‌ شيعه‌ بارز شد، زيرا ديگر الگوي‌ غيرسياسي‌ روحانيت‌ سنتي، زير سؤ‌ال‌ رفته‌ بود و نسل‌ جديد روحانيت‌ به‌ دنبال‌ ايفاي‌ نقش‌ فعال‌تري‌ در صحنه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ كشور بود.(33) چهره‌ شاخص‌ اين‌ طرز تفكر، امام‌خميني‌ بود كه‌ با تدريس‌ دروس‌ غيرمتعارف‌ فلسفه‌ و عرفان‌ و... در كنار ديگر درس‌هاي‌ فقهي، اصولي‌ و كلامي‌ حوزه‌ علميه، مرزهاي‌ سنتي‌ را درنورديده‌ بود.

‌ ‌نيروهاي‌ روحانيت‌ در اوايل‌ دهه‌ 40

در اين‌ برهه‌ از زمان‌ - اوايل‌ دهه‌ چهل‌ - روحانيون‌ كشور به‌ چند دسته‌ تقسيم‌ مي‌شدند؛(34)

1. آخوندهاي‌ درباري‌ و وابسته‌ كه‌ اقليتي‌ بسيار كوچك‌ بوده‌ و از سر ترس‌ يا طمع‌ با ساواك‌ و ديگر نهادهاي‌ دولتي‌ همكاري‌ مي‌كردند؛

2. علما و روحانيون‌ ساده‌دل‌ و خوش‌باور كه‌ به‌ ظاهر دين‌ دلخوش‌ بودند؛

3. روحانيون‌ باصطلاح‌ «ولايتي» كه‌ مخالف‌ هرگونه‌ دخالت‌ در امور سياسي‌ و دولتي‌ بودند. و در چند مورد، به‌ سوي‌ حمايت‌ از شاه‌ سوق‌ يافت؛ زيرا اشتباهاً‌ وي‌ را حامي‌ مذهب‌ مي‌پنداشتند؛ و نيز روحانيون‌ مؤ‌سس، وابسته‌ و هم‌فكر انجمن‌ حجتيه‌ كه‌ ظهور حضرت‌ مهدي(عج) را مستلزم‌ فراگير شدن‌ ظلم‌ و ستم‌ و فساد مي‌دانستند. بنابراين، هيچ‌ مخالفتي‌ با مظاهر فساد و فحشأ و ظلم‌ و ستم‌ نمي‌كردند تا زمينه‌ ظهور آن‌ حضرت‌ فراهم‌ شود؛

4. روحانيون‌ مبارز و سياسي‌ كه‌ با اعتقاد به‌ ملازمه‌ دين‌ و سياست‌ و در عين‌ حال‌ در اقليت‌ بودن، در پي‌ راه‌ چاره‌ براي‌ مشكل‌ها و معضل‌هاي‌ جهان‌ اسلام‌ و كشور ايران‌ بودند. امام‌خميني‌ و پيروانش، اين‌ گروه‌ را رهبري‌ مي‌كردند.

‌ ‌5. بازنگري‌ در وظايف‌ روحانيت‌

درگذشت‌ آيت‌ا... بروجردي‌ يك‌ نقطه‌ عطف‌ تاريخي‌ در سير تحولات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ ايران، به‌ ويژه‌ در رابطه‌ با نيروهاي‌ مذهبي‌ و نهاد مرجعيت‌ و روحانيت‌ به‌شمار مي‌رود. نسل‌ جوان‌ روحانيت، نگران‌ آينده‌ مرجعيت‌ شيعه‌ بود و تلاش‌ نافرجام‌ شاه‌ و دربار براي‌ انتقال‌ مرجعيت‌ به‌ حوزه‌ علميه‌ نجف، بر اين‌ دل‌نگراني‌ مي‌افزود. از اين‌رو، گروهي‌ از شخصيت‌هاي‌ حوزه‌ و دانشگاه، براي‌ بررسي‌ وظايف‌ و شرايط‌ انتخاب‌ مرجع‌ تقليد و اتخاذ يك‌ استراتژي‌ مناسب‌ در اين‌باره‌ گرد آمدند، از جمله: علامه‌ سيدمحمدحسين‌ طباطبايي، سيدمحمد حسيني‌ بهشتي، سيدمرتضي‌ جزايري، مرتضي‌ مطهري، سيدمحمود طالقاني، سيدابوالفضل‌ موسوي، مجتهد زنجاني‌ و مهندس‌ بازرگان‌ و... بودند كه‌ بحث‌ و گفتگوهاي‌ اين‌ گروه، منجر به‌ انتشار كتاب‌ «بحثي‌ در مرجعيت‌ روحانيت» شد. برخي‌ نويسندگان‌ آن‌ را به‌عنوان‌ «مهم‌ترين‌ اثري‌ كه‌ در پنجاه‌ سال‌ اخير در ايران‌ منتشر شده‌ است»(35)، مورد ستايش‌ قرار داده‌اند.

تصميمات‌ اساسي‌ اين‌ گروه‌ از روشنفكران‌ مذهبي‌ را كه‌ در كتابشان‌ عرضه‌ شده‌ بود، در موارد زير خلاصه‌ مي‌كند:

«1. نياز به‌ يك‌ سازمان‌ مستقل‌ مالي‌ براي‌ روحانيت؛ 2. لزوم‌ يك‌ شوراي‌ فتوا، يعني‌ مجمعي‌ دائمي‌ از مجتهدين‌ كه‌ اعضاي‌ آن‌ از سراسر كشور باشند و در مورد مسائل‌ مربوط‌ به‌ قانون‌ يك‌ نظر موثق‌ مشترك‌ بدهند؛ 3. اين‌ عقيده‌ كه‌ بدون‌ مرجعيت‌ و تقليد، وجود جامعة‌ شيعه‌ ممكن‌ نيست؛ 4. تفسيري‌ از اسلام‌ به‌عنوان‌ يك‌ شيوة‌ كامل‌ زندگي‌ كه‌ مسائل‌ اجتماعي، اقتصادي‌ و سياسي‌ را دربر گيرد؛ 5. نياز به‌ جانشين‌ كردن‌ اخلاق، عقايد، و فلسفه، به‌جاي‌ فقه‌ در درس‌هاي‌ مدارس‌ علوم‌ ديني؛ 6. نياز به‌ مفهوم‌ تازه‌اي‌ از رهبري‌ جوانان‌ بر پاية‌ فهم‌ درست؛ 7. توسعه‌ اجتهاد به‌عنوان‌ ابزاري‌ نيرومند براي‌ تطبيق‌ با شرايط‌ متغير؛ 8. تجديد حيات‌ اصل‌ تقريباً‌ منسوخ‌ شدة‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، به‌عنوان‌ وسيله‌اي‌ براي‌ بيان‌ ارادة‌ مشترك‌ و عمومي؛ 9. ايجاد تخصص‌ در ميان‌ مجتهدين‌ و موكول‌ كردن‌ تقليد به‌ اين‌ امر؛ 10. نياز به‌ يك‌ روحيه‌ متقابل‌ و جمعي‌ براي‌ غلبه‌ بر فردگرايي‌ و بي‌اعتمادي‌ كه‌ بر فرهنگ‌ ايراني‌ مستولي‌ است».(36)

اين‌ تصميم‌ها نشان‌گر دو تحول‌ مهم‌ و اساسي‌ در نهاد روحانيت‌ بود: نخست، تلاش‌ براي‌ كسب‌ موقعيت‌ مناسب‌ به‌ منظور سياسي‌ كردن‌ حوزه‌هاي‌ علميه‌ و قشر روحانيون‌ كشور كه‌ تصميم‌هاي‌ 1، 4، 6، 8 و 10 بيان‌گر آن‌ است؛ و دوم، اهميت‌ يافتن‌ يك‌ مكتب‌ جديد تفسير فقه‌ كه‌ بعدها به‌ «فقه‌ پويا» معروف‌ گشت‌ و امام‌خميني‌ پايه‌ گذار و مروج‌ آن‌ بود كه‌ تصميم‌هاي‌ 2، 3، 5، 7 و 9 مؤ‌يد آن‌ مي‌باشد. استدلال‌ آنان‌ اين‌ بود كه‌ براي‌ حفظ‌ فقه‌ به‌عنوان‌ يك‌ جايگزين‌ (آلترناتيو) معتبر در جهان‌ متغير علمي‌ و اجتماعي، بايد فقه‌ نيز با دگرگوني‌هاي‌ نوين‌ جامعه‌ سازگار شود. «مختصر آن‌ كه‌ نويسندگان‌ اين‌ كتاب، براي‌ تامين‌ دوام‌ و شكوفايي‌ بيشتر روحانيت، هوادار يك‌ رشته‌ انديشه‌هاي‌ جديد بودند».(37)

بدين‌ ترتيب‌ بود كه‌ مذهب‌ سياسي‌ مذهبي، به‌ تدريج‌ در بستر سياسي‌ و اجتماعي‌ كشور نقش‌ محوري‌ يافت‌ و محور و مبناي‌ مبارزه‌ با رژيم‌ پهلوي‌ گرديد كه‌ درصدد به‌ حاشيه‌ راندن‌ مذهب‌ و نيروهاي‌ مذهبي‌ بود.

مذهبي‌ شدن‌ جريان‌ مبارزه‌ را ناشي‌ از دو دليل‌ عمده‌ دانسته‌اند: نخست، عدم‌ موفقيت‌ جريان‌هاي‌ غيرمذهبي‌ ملي‌گرا و چپ‌ رو (ماركسيستي) و دوم، تغيير و تحولي‌ كه‌ در معرفت‌ ديني‌ جامعه‌ به‌وجود آمد و نحوه‌ نگرش‌ به‌ دين‌ را متحول‌ ساخت. به‌گونه‌اي‌ كه‌ يك‌ رويكرد جديد به‌ مذهب‌ و شريعت‌ رقم‌ خورد.(38)

‌ ‌6. رهبري‌ و مرجعيت‌ امام‌ خميني‌

در اين‌ ميان‌ نقش‌ اساسي‌ امام‌خميني‌ به‌عنوان‌ رهبر آينده‌ جريان‌ نوانديش‌ ديني‌ آشكار گشت. ايشان‌ پس‌ از درگذشت‌ آيت‌ا... بروجردي‌ و علي‌ رغم‌ تلاش‌ بيهوده‌ شاه‌ براي‌ انتقال‌ مرجعيت‌ به‌ نجف‌ اشرف، در مقام‌ مرجعيت‌ قرار گرفته‌ و به‌ تدريج‌ مورد اقبال‌ عمومي‌ مردم‌ واقع‌ شدند. سپس، در پي‌ اعتراض‌ به‌ مفاد تصويب‌نامه‌ لايحه‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي، هدايت‌ و رهبري‌ جريان‌ سياسي‌ - مذهبي‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ را برعهده‌ گرفته‌ و در صدد تحقق‌ دو هدف‌ اساسي‌ روحانيون‌ اصلاح‌طلب، يعني‌ سياسي‌ شدن‌ حوزه‌هاي‌ علميه‌ و نهاد روحانيت‌ از يك‌ سو، و ارائه‌ حركت‌ جديد فقهي‌ برآمدند.(39) بنابراين، مورد حمايت‌ نيروهاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ مذهبي‌ قرار گرفتند. در رسيدن‌ به‌ اهداف‌ و كسب‌ موفقيت‌ گام‌هاي‌ محكم‌ و اساسي‌ برداشتند.

به‌طور كلي، مرحله‌ نخست‌ مبارزه‌ امام‌ خميني، يعني‌ سياست‌ تقويت‌ فرهنگي‌ مذهب‌ شيعه، بلوغ‌ و رشد سياسي‌ بذري‌ را كه‌ آيت‌ا... عبدالكريم‌ حائري‌ يزدي‌ - پايه‌ گذار حوزه‌ علميه‌ قم‌ - براي‌ تقويت‌ بنيادهاي‌ مذهبي‌ افشانده‌ بود، جلوه‌گر ساخت. انديشه‌ امام‌ به‌عنوان‌ عصاره‌ جريان‌هاي‌ سه‌گانه‌ «سياست‌ علماي‌ مبارز داخلي‌ ايران»، «رويكرد علماي‌ عتبات‌ عاليات» (مقيم‌ عراق) و «مبارزه‌ فرهنگي‌ و تأسيس‌ حوزه‌ علميه‌ قم»، در قالب‌ نهضت‌ احياگرانه‌ و نوانديش‌ پانزده‌خرداد بر انديشه‌ها و جنبش‌هاي‌ غيرمذهبي، غلبه‌ يافت‌ و طي‌ يك‌ روند 15 ساله، انديشه‌ انقلاب‌اسلامي‌ ايران‌ را شكل‌ داد.(40) اگرچه‌ جناح‌ متحجر و درباري‌ روحانيت، لطمه‌هاي‌ زيادي‌ بر جريان‌ سياسي‌ و مذهبي‌ امام‌خميني‌ و پيروانش‌ وارد ساخت‌ و مانع‌ تحقق‌ سريع‌تر اهداف‌ آن‌ شد؛ اما نتوانست‌ سد راه‌ اين‌ جريان‌ نوين‌ مبارزه‌جويانه‌ گردد.

‌ ‌7. روند قيام‌ پانزده‌خرداد

بررسي‌ روند نهضت‌ پانزده‌خرداد از زمان‌ اعلام‌ تصويب‌ «لايحه‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي» تا وقوع‌ قيام‌ پانزده‌خرداد، در شناخت‌ دقيق‌ نقش‌ عميق‌ و اساسي‌ جريان‌ نوانديش‌ ديني‌ به‌ رهبري‌ امام‌خميني‌ مؤ‌ثر است. پس‌ از برچيده‌شدن‌ فضاي‌ باز سياسي‌ كه‌ منجر به‌ بركناري‌ اميني‌ و انتصاب‌ اسدا... علم‌ به‌ نخست‌ وزيري‌ شد، علم‌ به‌ منظور استحكام‌ پايه‌هاي‌ استبداد شاه، راهبرد سياسي‌ خود را بر پايه‌ سه‌ هدف‌ استوار ساخت:

1. برگزاري‌ انتخابات‌ مجلس‌ بيست‌ و يكم‌ كه‌ در دوره‌ اميني‌ تعطيل‌ شده‌ بود؛

2. حفظ‌ و گسترش‌ محدوديت‌هاي‌ سياسي؛

3. اجراي‌ اصلاحاتي‌ كه‌ شاه‌ متعهد به‌ انجام‌ آنها شده‌ بود.

وي‌ ابتدا اصلاحات‌ ارضي‌ را تعديل‌ ساخت‌ تا طبقه‌ محافظه‌كار را نسبت‌ به‌ برنامه‌ دولت‌ خود مطمئن‌ سازد. سپس‌ رهبران‌ و فعالان‌ سياسي، به‌ ويژه‌ اعضاي‌ جبهه‌ ملي‌ و بازماندگان‌ دولت‌ اميني‌ را محدود ساخت. و سرانجام‌ با كنترل‌ بيش‌ از پيش، انتخابات‌ مجلس‌ را برگزار نمود و نمايندگان‌ مورد نظر را برگزيد.(41)

مهم‌ترين‌ اقدام‌ عملي‌ در راستاي‌ برنامه‌هاي‌ اصلاحي‌ رژيم، تصويب‌ لايحه‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي‌ بود كه‌ به‌طور غيرقانوني‌ در هيأت‌ دولت‌ به‌ تصويب‌ رسيد. مفاد اين‌ تصويب‌نامه‌ واكنش‌ تند نيروهاي‌ مذهبي‌ به‌ رهبري‌ امام‌خميني‌ را برانگيخت، زيرا براساس‌ آن، مفاد اوليه‌ نظام‌نامه‌ انتخابات‌ انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي‌ به‌كلي‌ تغيير مي‌يافت‌ كه‌ بيان‌گر اهداف‌ ضدمذهبي‌ رژيم‌ پهلوي‌ بود. اين‌ مصوبه‌ دو موضوع‌ اساسي‌ را در برمي‌گرفت: نخست، حذف‌ اعتقاد به‌ دين‌ اسلام‌ از شرايط‌ نمايندگي؛ دوم، سوگند به‌ كتاب‌ آسماني‌ به‌جاي‌ قرآن‌ مجيد در مراسم‌ تحليف؛ و سوم، اعطاي‌ حق‌ انتخاب‌شدن‌ و انتخاب‌كردن‌ به‌ زنان. بندهاي‌ اول‌ و دوم‌ در راستاي‌ حذف‌ تدريجي‌ اسلام‌ به‌عنوان‌ دين‌ رسمي‌ كشور و بند سوم‌ به‌عنوان‌ سوء استفاده‌ از نام‌ و حقوق‌ زنان‌ تلقي‌ شد. اين‌ لايحه، برخلاف‌ سوگند شاهنشاه‌ براي‌ ترويج‌ مذهب‌ شيعه‌ جعفري، نقطه‌ آغاز برنامه‌هاي‌ تهاجمي‌ به‌ ارزش‌هاي‌ اسلامي‌ و قوانين‌ شرعي‌ ارزيابي‌ گرديد و امام‌خميني‌ آن‌ را مقدمه‌ از رسميت‌ انداختن‌ اسلام‌ و قرآن‌ دانستند.(42)

مخالفت‌ و مبارزه‌ دو ماهه‌ امام‌خميني‌ و نيروهاي‌ مذهبي، به‌ لغو رسمي‌ اين‌ لايحه‌ انجاميد. اما رژيم‌ شاه‌ اهداف‌ و سياست‌هاي‌ خود را در قالب‌ برنامه‌ «انقلاب‌ سفيد»، ادامه‌ داد. يورش‌ خصمانه‌ نيروهاي‌ نظامي‌ و امنيتي‌ رژيم‌ به‌ مدرسه‌ فيضيه‌ بر شدت‌ مبارزه‌ افزود. امام‌خميني‌ كه‌ از ابتداي‌ مبارزه‌ با رويه‌ سنتي‌ آرامش‌طلبي‌ روحانيون‌ حوزه‌ مخالف‌ بود و درك‌ جديدي‌ از مسايل‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ را عرضه‌ مي‌داشت، در اين‌ مرحله، فتواي‌ تحريم‌ «تقيه» را صادر كرد و بدين‌ وسيله‌ فرهنگ‌ سكوت‌ در مقابل‌ ستمگران‌ را به‌ چالش‌ كشيد و دريچه‌اي‌ نو بر روي‌ مردم‌ ايران‌ گشود. يعني‌ شركت‌ در مسايل‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ را براي‌ همه‌ آحاد مردم‌ ايران‌ امري‌ واجب‌ جلوه‌گر ساخت. درواقع، مهم‌ترين‌ اقدام‌ ابتكاري‌ امام‌خميني‌ براي‌ رفع‌ از خود بيگانگي‌ سياسي‌ جامعه، تحريم‌ تقيه‌ در آن‌ شرايط‌ بود كه‌ نقطه‌ عطفي‌ در تاريخ‌ مبارزه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ نيروهاي‌ مذهبي‌ به‌شمار مي‌رود. بدين‌سان، عنوان‌ بزرگ‌ترين‌ مصلح‌ سياسي، اجتماعي‌ و فرهنگي‌ - مذهبي‌ به‌ ايشان‌ اختصاص‌ يافت، زيرا اين‌ عمل، به‌ منزله‌ اصلاح‌ طرز تفكر و روحيه‌ سياسي‌ جامعه‌ بود و رژيم‌ شاه‌ را بر سر دوراهي‌ خطرناكي‌ قرار مي‌داد: از يك‌ سو، رهبري‌ سياسي‌ و مذهبي‌ شيعه، سياست‌ استبدادي‌ او را به‌طور علني‌ و به‌صورت‌ رسمي‌ مورد انتقاد و اعتراض‌ قرار داده‌ بود؛ درحالي‌ كه، از سوي‌ ديگر، رژيم‌ شاه‌ از رويارويي‌ آشكار با مذهب‌ و نيروهاي‌ مذهبي‌ بيمناك‌ بود.(43) حركت‌ سياسي‌ امام‌ خميني، رابطه‌ سابق‌ نهادهاي‌ دين‌ و دولت‌ را بر هم‌ زد و با تقويت‌ موج‌ بازگشت‌ به‌سوي‌ اسلام، به‌ ويژه‌ در ميان‌ اقشار تحصيل‌ كرده، تغييرات‌ شگرفي‌ در رابطه‌ دين‌ و سياست‌ و مذهب‌ و حكومت‌ پديد آورد. چرا كه‌ پيش‌ از آن، رهبري‌ بيشتر حركت‌هاي‌ سياسي‌ در دست‌ جريان‌هاي‌ سياسي‌ غيرمذهبي‌ بود؛ و علاوه‌ بر آن‌ روحانيون‌ مبارز در حد مرجع‌ تقليد نبوده‌ و در رده‌هاي‌ بالاي‌ هرم‌ روحانيت‌ قرار نداشتند. درحالي‌ كه‌ اكنون، يك‌ مرجع‌ تقليد در مبارزه‌ مستقيم‌ شركت‌ جسته‌ بود و كه‌ موجب‌ شكافي‌ آشكار و عميق‌ ميان‌ رژيم‌ و مذهب‌ مي‌شد. و ديگر آن‌ كه‌ امام‌خميني‌ شمار زيادي‌ از روحانيون‌ را در سطوح‌ مختلف‌ به‌ حركت‌ درآورد و در مقابل‌ رژيم‌ قرار داد. بنابراين، فصل‌ جديدي‌ در مناسبات‌ دين‌ و دولت‌ در عصر پهلوي‌ به‌وجود آورد كه‌ در دشمني‌ و حداقل‌ عدم‌ تاييد مراجع‌ تقليد نسبت‌ به‌ رژيم‌ شاه‌ خلاصه‌ مي‌شد.(44)

با نزديك‌ شدن‌ ماه‌ محرم‌ و برگزاري‌ آيين‌هاي‌ عزاداري‌ و بزرگداشت‌ ايام‌ شهادت‌ امام‌ حسين(ع)، امام‌خميني‌ پيشنهاد كرد، مراجع‌ و علماي‌ حوزه‌ با سخنراني‌ در مراسم‌ عزاداري، اعمال‌ رژيم‌ را برملا سازند. خود ايشان، سخنراني‌ تند و صريحي‌ در عصر عاشورا (13 خرداد 1342) ايراد نمود و شديدترين‌ حملات‌ خويش‌ را متوجه‌ شخص‌ شاه، رژيم‌ پهلوي، آمريكا و اسرائيل‌ نمود. اين‌ سخنراني‌ آتشين، نقطه‌ عطفي‌ در تاريخ‌ معاصر ايران‌ به‌شمار آمده‌ و نمودار يك‌ حركت‌ قهرمانانه‌ تلقي‌ شده‌ است. زيرا اين‌ سخنان، رژيم‌ شاهنشاهي‌ را به‌ سختي‌ تكان‌ داد و شمارش‌ معكوس‌ سقوط‌ خاندان‌ پهلوي‌ را آغاز كرد.(45)

برخي، از اين‌ سخنراني، با عنوان‌ «تازيانه‌هاي‌ سخت‌ سوزش‌زا» ياد كرده‌اند كه‌ توسط‌ امام‌ به‌ حركت‌ درآمد: امام‌ در اين‌ سخنراني‌ شاه‌ را با يزيد مقايسه‌ كرد؛ فاجعه‌ فيضيه‌ را به‌ واقعه‌ كربلا تشبيه‌ نمود و با حمله‌ به‌ آمريكا، اسرائيل‌ و شاه، انقلاب‌ سفيد را به‌ چالش‌ كشيد. ايشان‌ با شيوه‌ هجوم‌ و انتظار خود، دام‌ غيرقابل‌ فراري‌ بر سر راه‌ شاه‌ گسترد. زيرا، واكنش‌هاي‌ احتمالي‌ رژيم‌ - دستگيري‌ يا قتل‌ وي‌ - در نهايت‌ به‌ سود آرمانش‌ بود. چون‌ با دستگيريش، نيروهاي‌ مذهبي‌ و مردم‌ واكنش‌ تندي‌ نشان‌ مي‌دادند و قتل‌ ايشان‌ نيز واقعة‌ شهادت‌ امام‌ حسين(ع) را در يادها زنده‌ مي‌كرد و شاه‌ ناگزير به‌ پرداخت‌ تاوان‌ تاريخي‌ و حيثيتي‌ سنگيني‌ بود. از اين‌رو، بيانات‌ و محتواي‌ كلام‌ امام، براي‌ رژيم‌ شاه‌ تكان‌دهنده‌ و حيرت‌آور بود و آنها را سر به‌ گريبان‌ ساخت. اما پس‌ از 24 ساعت‌ بلاتكليفي، دستور جلب‌ و حبس‌ ايشان‌ صادر شد.(46)

پخش‌ خبر دستگيري‌ امام‌ خميني، موج‌ اعتراض‌ انفجارآميز اقشار گوناگون‌ مردم‌ ايران‌ را به‌ رهبري‌ نيروهاي‌ مذهبي، در شهرهاي‌ مختلف‌ كشور، از جمله‌ تهران، قم، مشهد، شيراز، اصفهان، تبريز، ورامين‌ و... برانگيخت. بيشتر نويسندگان‌ و محققان‌ تاريخ‌ معاصر ايران، عامل‌ اصلي‌ انگيزش‌ مردم‌ ايران‌ براي‌ قيام‌ پانزده‌خرداد را دستگيري‌ امام‌خميني‌ قلمداد كرده‌اند.(47)

‌ ‌8. انگيزه‌هاي‌ قيام‌ و نقش‌ نيروهاي‌ مذهبي‌ انقلابي‌

اين‌ قيام‌ مردمي‌ كه‌ با انگيزه‌هاي‌ مذهبي‌ و استقلال‌طلبانه‌ (از نوع‌ استبداد داخلي‌ و استعمار خارجي‌ و عوامل‌ بيگانگان) صورت‌ گرفت، با شدت‌ هرچه‌ تمام‌تر به‌ خاك‌ و خون‌ كشيده‌ و سركوب‌ شد. اما سنگ‌ بناي‌ نهضتي‌ كه‌ پس‌ از 15 سال‌ به‌ انقلاب‌اسلامي‌ 1357 انجاميد، پي‌ افكنده‌ شد. نقش‌ نيروهاي‌ مذهبي‌ و جريان‌ سياسي‌ - مذهبي‌ نوانديش‌ ديني‌ به‌ رهبري‌ امام‌خميني‌ كه‌ از سوي‌ اقشار مختلف‌ مردم‌ حمايت‌ مي‌شد، بسيار اساسي‌ بود و در هيچ‌ منبع‌ و سند تاريخي‌ قابل‌ انكار نبوده‌ است. بنابراين، جريان‌ سياسي‌ - مذهبي‌ نوانديش‌ را مي‌توان‌ تنها جريان‌ سياسي‌ حاضر در قيام‌ پانزده‌خرداد تلقي‌ نمود كه‌ مورد پشتيباني‌ عمومي‌ مردم‌ قرار گرفت. اما به‌ علت‌ فقدان‌ رهبري‌ منسجم‌ در صحنه‌ قيام‌ و عدم‌ تجربه‌ و آمادگي‌ قبلي‌ به‌ نتايج‌ آني‌ دست‌ نيافت، بلكه‌ زمينه‌هاي‌ لازم‌ براي‌ انقلاب‌اسلامي‌ را فراهم‌ ساخت‌ و نيروهاي‌ اين‌ انقلاب‌ را در دامن‌ خود پرورش‌ داد.

در پايان، مي‌توان‌ به‌ چند فراز از بيانات‌ امام‌ خميني، درباره‌ نيروهاي‌ حاضر در قيام‌ پانزده‌خرداد استناد نمود؛ از نظر ايشان، نقش‌ روحانيت‌ در اين‌ قيام‌ بسيار بارز بود.(48) اما اقشار مختلف‌ مردم، به‌ ويژه‌ قشرهاي‌ پايين، نقش‌ بسزايي‌ در آن‌ داشته‌اند:

«هر چه‌ هست‌ اين‌ قشر پايين‌ است، اين‌ قشر كشاورز است، اين‌ قشر كارگر است، اين‌ تاجر مسلم‌ است، اين‌ كاسب‌ مسلم‌ است، اين‌ روحاني‌ متعهد است، هرچه‌ هست‌ از اين‌ قشر است...»(49)

امام‌خميني‌ ماهيت‌ قيام‌ را اسلامي‌ دانسته‌ و هدف‌ آن‌ را تحقق‌ آرمان‌هاي‌ اسلامي‌ تلقي‌ مي‌كنند:

«اين‌ قيامي‌ كه‌ از 15خرداد شروع‌ شد و تاكنون‌ باقي‌ است‌ و اميد است‌ باقي‌ باشد تا همة‌ اهداف‌ اسلام‌ را جامة‌ عمل‌ بپوشد، قيامي‌ اسلامي‌ است، قيامي‌ ايماني‌ است، پيرو هيچ‌ قيامي‌ نيست. همه‌ مي‌دانيم‌ كه‌ 15خرداد مبدأ عطفي‌ بود در تاريخ، نه‌ پيرو نهضت‌هاي‌ ديگر، قيام‌هاي‌ ديگر. اين‌ شعار بايد محفوظ‌ باشد كه‌ اين‌ قيام، قيام‌ ملي‌ نيست، اين‌ قيام، قيام‌ قرآني‌ است، اين‌ قيام، قيام‌ اسلامي‌ است».(50)

امام‌خميني‌ در سال‌ 1358، با تاكيد بر هويت‌ مذهبي‌ و اسلامي‌ قيام، نيروهاي‌ پانزده‌خرداد را همان‌ نيروهاي‌ انقلاب‌اسلامي‌ دانست‌ كه‌ با رهبري‌ روحانيت، به‌ قيام‌ دست‌ زدند:

«... پانزده‌خرداد براي‌ اسلام‌ بود و به‌ اسم‌ اسلام‌ بود و به‌ مبدأيت‌ اسلام‌ بود و راهنمايي‌ روحانيت‌ و همين‌ جمعيت‌ها كه‌ الان‌ اينجا هستند، اينها بودند كه‌ 15خرداد را به‌ وجود آوردند. همين‌ طبقه‌ از افراد اسلامي‌ كه‌ براي‌ اسلام‌ قيام‌ كردند و هيچ‌ نظري‌ جز اسلام‌ نداشتند. 15خرداد را به‌وجود آوردند. همين‌ صنف‌ جمعيت‌ بودند كه‌ 15خرداد را به‌وجود آوردند و همين‌ صنف‌ جمعيت‌ بودند كه‌ كشته‌ شدند. همين‌ جمعيتي‌ كه‌ مقصدي‌ غير از اسلام‌ ندارند، در تعقيب‌ 15خرداد تا حالا دنبال‌ كردند».(51)


.1 ر.ك: عنايت، حميد، «انقلاب‌ در ايران‌ سال‌ 1979 (تشيع‌ ايدئولوژي‌ سياسي‌ انقلاب‌ اسلامي»)، ترجمة‌ منظر لطف،درآمدي‌ بر ريشه‌هاي‌ انقلاب‌ اسلامي، مجموعه‌ مقالات، به‌ كوشش: عبدالو‌هاب‌ فراتي، قم: معاونت‌ امور اساتيد و دروس‌ معارف‌ اسلامي، 1376، ص‌ 162 - 144 ص‌ 153.

.2 براي‌ تهيه‌ اين‌ آمار از نرم‌افزار صحيفة‌ نور استفاده‌ شده‌ است.

.3 ديوان‌ امام، مجموعه‌ اشعار امام‌ خميني، چاپ‌ بيست‌ و ششم، تهران: مؤ‌سسة‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام‌ خميني(س)، تابستان‌ 1378، ص‌ 154.

.4 ر.ك. بشيريه، حسين. انقلاب‌ و بسيج‌ سياسي، تهران: مؤ‌سسه‌ انتشارات‌ و چاپ‌ دانشگاه‌ تهران، 1372، صص‌ 11 و 15.

.5 ر.ك: دهقان، حميد. پژوهشي‌ نو پيرامون‌ انقلاب‌ اسلامي، قم: مؤ‌سسة‌ انتشارات‌ مَديَن، 1376، صص‌ 9 - 8.

.6 ر. ك: انقلاب‌اسلامي‌ از ديدگاه‌ شهيد مطهري، به‌ كوشش: علي‌ تاجديني، چاپ‌ دوم، [تهران]: شوراي‌ هماهنگي‌ تبليغات‌ اسلامي، 1374، صص‌ 64 - 59.

.7 ر. ك: موسوي‌ (امام‌ خميني)، روح‌ا...، صحيفه‌ نور، مجموعه‌ رهنمودهاي‌ امام‌ خميني، تهران: مركز مدارك‌ فرهنگي‌ انقلاب‌ اسلامي، 1361، جلد اول، صص‌ 57 - 1.

.8 ر. ك. ملكوتيان، مصطفي، اشاراتي‌ در فلسفه‌ «علم‌ انقلاب»، انقلاب‌اسلامي‌ و ريشه‌هاي‌ آن، مجموعه‌ مقالات‌ (1)، چاپ‌ دوم، قم: معاونت‌ امور اساتيد و دروس‌ معارف‌ اسلامي‌ نهاد نمايندگي‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌ در دانشگاهها، 1376، ص‌ 150 - 140.، ص‌ 143.

.9 دلانوا، كريستين، ساواك، ترجمة‌ عبدالحسين‌ نيك‌گهر، تهران: طرح‌ نو، 1371، ص‌ 7.

.10 همان، ص‌ 6.

.11 ر. ك. خلجي، عباس. تاثير اصلاحات‌ دوره‌ 42 - 1339 بر وقوع‌ قيام‌ پانزده‌خرداد 1342، پايان‌نامه‌ دوره‌ كارشناسي‌ ارشد علوم‌ سياسي، تهران: دانشكده‌ حقوق‌ و علوم‌ سياسي‌ دانشگاه‌ تهران، 78 - 1377.

.12 ر. ك. فرامرزيان، عليرضا. «بررسي‌ موانع‌ توسعه‌ سياسي‌ جامعه‌ مدني‌ در ايران»، تحققق‌ جامعه‌ مدني‌ در انقلاب‌ اسلامي، مجموعه‌ مقالات، تهران: سازمان‌ مدارك‌ فرهنگي‌ انقلاب‌ اسلامي، گروه‌ انتشارات، 1376، صص. 529 - 515، صص. 520 518-.

.13 بيل، جيمز، شير و عقاب، روابط‌ بدفرجام‌ ايران‌ و آمريكا، ترجمة‌ فروزندة‌ برليان‌ (جهانشاهي)، تهران: انتشارات‌ فاخته، 1371، ص. 189.

.14 ر. ك. مديرشانه‌چي، محسن. احزاب‌ سياسي‌ ايران، با مطالعه‌ موردي‌ نيروي‌ سوم‌ و جامعه‌ سوسياليست‌ها، تهران، مؤ‌سسه‌ خدمات‌ فرهنگي‌ رسا، 1375، صص‌ 89 - 88.

.15 ر. ك. همان، صص‌ 91 - 90.

.16 ر. ك. همان، زيرنويس‌ ص‌ 89.

.17 ر. ك. زيباكلام، صادق. مقدمه‌اي‌ بر انقلاب‌ اسلامي، تهران: انتشارات‌ روزنه، 1372، ص‌ 222.

.18 ر. ك. نجاتي، غلامرضا. تاريخ‌ سياسي‌ 25 سالة‌ ايران، (از كودتا تا انقلاب)، دو جلد، چاپ‌ سوم، تهران: مؤ‌سسة‌ خدمات‌ فرهنگي‌ رسا، 1371، جلد دوم، ص‌ 175.

.19 منصوري، جواد. 25 سال‌ حاكميت‌ آمريكا بر ايران. [تهران]: بي‌نا، 1364، ص‌ 67.

.20 ر. ك. همان، ص‌ 66.

.21 ر. ك. فاروقي، احمد و ژان‌ لوروربه. ايران‌ بر ضد شاه، ترجمة‌ مهدي‌ نراقي، تهران: انتشارات‌ اميركبير، 1358، صص‌ 184 - 183.

.22 ر. ك. بيات، مانگول. «محمود طالقاني‌ و انقلاب‌ ايران»، تشيع‌ مقاومت‌ و انقلاب، مجموعه‌ مقالات‌ كنفرانس‌ بين‌المللي‌ دانشگاه‌ تل‌آويو (1984)، به‌ كوشش‌ مارتين‌ گرامر، بي‌جا: بي‌نا، 1368، صص‌ 132 - 90، صص‌ 110 - 105.

.23 ر. ك. قادري، علي، زندگي‌نامه‌ امام‌ خميني، براساس‌ اسناد و خاطرات‌ و خيال، تهران: مؤ‌سسة‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام‌ خميني، 1378، جلد اول، صص‌ 411 - 410.

.24 ر. ك. پابه‌پاي‌ آفتاب، گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگي‌ امام‌ خميني، گردآوري‌ و تدوين، اميررضا ستوده، چهار جلد، تهران: نشر پنجره، 1373، جلد دوم، ص‌ 309.

.25 ر. ك. برداشتهايي‌ از سيره‌ امام‌ خميني، به‌كوشش: غلامعلي‌ رجائي، تهران: مؤ‌سسه‌ چاپ‌ و نشر عروج، 1377، جلد اول، صص‌ 235 - 233.

.26 ر. ك. قادري، پيشين، ص‌ 412 - 411.

.27 همان، ص‌ 232.

.28 ر. ك: برداشت‌هايي‌ از سيره‌ امام‌ خميني، پيشين، ص‌ 234.

.29 پابه‌پاي‌ آفتاب، گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگي‌ امام‌ خميني، گردآوري‌ و تدوين: اميررضا ستوده، چهار جلد، تهران: نشر پنجره،1373، جلد سوم، ص‌ 208.

.30 ر. ك. پارسانيا، حميد. حديث‌ پيمانه، پژوهش‌ در انقلاب‌ اسلامي، چاپ‌ دوم، [قم]: معاونت‌ امور اساتيد و دروس‌معارف‌ اسلامي، 1376، ص‌ 292.

.31 ر. ك. سلسله‌ پهلوي‌ و نيروهاي‌ مذهبي‌ به‌ روايت‌ تاريخ‌ كمبريج، ترجمة‌ عباس‌ مخبر، با ويراستاري‌ مرتضي‌ اسعدي، تهران: طرح‌ نو، 1371، ص‌ 126.

.32 ر. ك. مراد، آ. و ديگران، نهضت‌ بيدارگري‌ در جهان‌ اسلام، ترجمة‌ سيدمهدي‌ جعفري، بي‌جا: شركت‌ سهامي‌ انتشار باهمكاري‌ انتشارات‌ فرهنگ، 1362، صص‌ 132 - 131.

.33 ر. ك. ديگار، ژان‌ پير و ديگران، ايران‌ در قرن‌ بيستم، بررسي‌ اوضاع‌ سياسي، اجتماعي، اقتصادي‌ و فرهنگي‌ ايران‌ در يكصدسال‌ اخير، ترجمة‌ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوي، تهران: نشر البرز، 1377، ص. 166.

.34 محتشمي، سيدعلي‌ اكبر، خاطرات‌ سيدعلي‌ اكبر محتشمي، تهران: حوزة‌ هنري‌ سازمان‌ تبليغات‌ اسلامي، دفتر ادبيات‌انقلاب‌ اسلامي، 1376، صص‌ 181 - 179.

.35 بروجردي، مهرزاد، روشنفكران‌ ايراني‌ و غرب، ترجمة‌ جمشيد شيرازي، چاپ‌ دوم، تهران: نشر پژوهش‌ فرزان‌ روز،1377، ص‌ 131، با استناد به‌ اخوي، 1980، ص‌ 119.

.36 همان، ص. 132.

.37 همان، ص. 134.

.38 ر. ك. زيباكلام، پيشين، ص. 40.

.39 ر. ك. بروجردي، پيشين، ص. 135.

.40 ر. ك. نجفي، موسي، مقدمه‌ تحليل‌ تاريخ‌ تحولات‌ سياسي‌ ايران‌ (دين، دولت، تجدد)، تهران: مؤ‌سسه‌ فرهنگي‌ و انتشاراتي‌ منير، 1378، ص. 151.

.41 ر. ك. برزين، سعيد. زندگينامة‌ سياسي‌ مهدي‌ بازرگان، تهران: نشر مركز، 1374، صص‌ 151 - 150.

.42 ر. ك. صحيفه‌ نور، پيشين، ص‌ 15.

.43 ر. ك. عسگري، مهدي. قدرت‌ علماي‌ شيعه، [بي‌جا: بي‌نا، بي‌تا]، صص‌ 73 - 71.

.44 ر. ك. نجاتي‌ كلام. پيشين، صص. 86 - 84.

.45 ر. ك. نجاتي، پيشين، ص‌ 233.

.46 ر. ك. مازندي، يوسف. ايران‌ ابرقدرت‌ قرن، ترجمه‌ به‌ كوشش‌ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوي، تهران: نشر البرز، 1373، صص‌ 458 - 451.

.47 ر. ك. خلجي، پيشين، صص‌ 174 - 173.

.48 ر. ك. تاريخ‌ معاصر ايران‌ از ديدگاه‌ امام‌ خميني، استخراج‌ و تنظيم: معاونت‌ پژوهشي‌ مؤ‌سسه‌ تنظيم‌ و نشر آثر امام‌ خميني، به‌ كوشش: سيدمحمد هاشمي‌ تروجني‌ - حميد بصيرت‌منش، تهران: مؤ‌سسه‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام‌ خميني، 1378، ص. 365.

.49 همان، ص‌ 365.

.50 همان، ص‌ 362.

.51 همان، ص‌ 359.

/ 1