به سوي اخلاق جهاني
ترجمه، تحليل و نقد نخستين بيانيه اخلاق جهاني تدوين: پارلمان اديان جهان 1993 احد فرامرز قراملكي? ديباچه
اين بيانية بين ادياني حاصل دو سال رايزني بيش از دويست دانشمند و متأله ـــ بهعنوان نمايندگان جوامع ادياني جهان ـــ است. بيانية دوم تا چهارم سپتامبر 1993 در گردهمايي رهبران ديني و روحاني ـــ بهعنوان بخشي از اجلاسية 1993 پارلمان اديان جهان در شيكاگو ـــ مورد بحث قرارگرفت. اين بيانيه را رهبران مشهور اديان بزرگ جهان شخصاً امضا و آن را نشانگر نخستين تلاش و آغازي براي جهاني تلقي كردند كه سخت به وفاق اخلاقي محتاج است. شوراي پارلمان اديان جهان و كساني كه اين متن را حمايت ميكنند، آن را بهعنوان نخستين آموزه از قواعد زندگي مقبول اديان به جهان عرضه ميكنند. ما هرگونه حمايت از جانب زنان و مردان جهان را به گرمي ميپذيريم. مقدمه
جهان در رنج و عذاب است و اين رنج، چنان گسترده و فراگير است كه ما را بر آنميدارد تا براي روشنشدن ژرف درد آن، جلوههايي از آن را برشماريم. صلح و آرامش ما را ترك كرده است، سياره تخريب شده است، همسايهها در وحشت بهسر ميبرند، زنان و مردان با يكديگر بيگانگي ميكنند و كودكان ميميرند. اين نفرتانگيز است. ما تخريب اكوسيستم زمين را محكوم ميكنيم. ما فقر نابودكنندة امكان حيات را محكوم ميكنيم؛ گرسنگي كه كالبد آدمي را نحيف ميسازد و نابرابري اقتصادي كه بسياري از خانوادهها را به فنا و نابودي تهديدميكند. ما آشفتگي اجتماعي ملل را محكوم ميكنيم؛ بيتوجهي به عدالت كه شهروندان را به انزوا ميكشاند، هرجومرج حاكم بر جوامع خود و مرگ لجامگسيختة كودكان ـــ كه ناشي از تعدي است ـــ بهويژه پرخاشگري و نفرت را كه به نام دين رواج دارد. اما اين رنج و عذاب ميتواند نباشد؛ زيرا بنيان اخلاق وجود دارد. اين اخلاق، امكان سامان فردي و جهاني بهتري را به ميان ميآورد و افراد را از نااميدي و جوامع را از آشفتگي رها ميسازد. ما زنان و مرداني كه جهانبيني و احكام اديان جهان را پذيرفتهايم؛ تأكيد ميكنيم: مجموعهاي عام از ارزشهاي بنيادين برمبناي آموزههاي اديان وجود دارد كه ميتوانند اساس اخلاق جهاني را شكل دهند. تأكيد ميكنيم كه اين حقيقت، پيشاپيش شناخته شده است؛ اما هنوز بايد در دل و عمل نيز همچنان زنده بماند. تأكيد ميكنيم كه هنجار، غيرقابل تغيير و نامشروط براي همة ساحتهاي زندگي، براي خانوادهها و جوامع، نژادها، ملتها و اديان وجود دارد. سرمشقهاي قديمي براي رفتار آدمي وجود دارد كه برآموزههاي اديان جهان استوارند و آنها شرط نظم پايدار جهانند. اعلام ميكنيم: ما به هم وابستهايم و خوشبختي هر يك در گرو خوشبختي همه است؛ بدينسبب به همة موجودات زنده احترام ميكنيم؛ به مردم، حيوانات، گياهان و نيز بهجهت حفاظت از زمين، هوا، آب و خاك دغدغه داريم. ما به سبب آنچه دربرابر همگان انجامميدهيم، شخصاً مسووليم: همة تصميمها، رفتارها و حتي آنچه نميتوانيم انجام دهيم، با پيامد همراه است. ما بايد با ديگران همانگونه رفتار كنيم كه دوست داريم با ما نيز همانگونه رفتار شود. ما عهد ميبنديم كه زندگي، منزلت، فرديت و تنوع را پاس داريم؛ بهگونهاي كه با هر فردي، بدون استثنا، انساني رفتار شود. بايد از صبر و رضايت برخوردار باشيم. بايد بتوانيم عفو كنيم و از گذشتهها بياموزيم و هرگز اجازه ندهيم تا دشمني و خاطرههاي نفرتانگيز ما را برده خود سازد. دل خويش را به روي ديگران بگشاييم و تفاوتهاي ناچيز خود را بهسبب مشتركات جامعة جهاني فروگذاريم و فرهنگ يكپارچگي وارتباط را سرمشق خود قرار دهيم. ما بشريت را خانوادة خود ميانگاريم. ما بايد درجهت مهرباني و بخشندگي بكوشيم. ما نبايد صرفاً براي خود زندگي كنيم؛ بلكه بايد به ديگران خدمت كنيم، كودكان، سالمندان، فقرا، رنجديدگان و ناتوانان، پناهندگان و بيكسان را فراموش نكنيم. هيچ كسي نبايد احساس كند كه با وي بهعنوان شهروند درجة دوم برخورد ميشود و هرگز نبايد از كسي بهرهكشي شود. بايد مشاركت بين زن و مرد وجود داشته باشد. بايد از هرگونه عمل غير اخلاقي جنسي اجتناب كنيم. بايد از هرگونه سلطهگري و يا سوءاستفاده بپرهيزيم. ما خود را متعهد به فرهنگ خشونتگريزي، احترام، عدالت، صلح و آرامش ميدانيم. ما نبايد به سركوب، صدمهزدن، شكنجه يا كشتن اقدام كنيم. ما بايد خشونت و تجاوز را بهعنوان وسيلهاي براي جا انداختن تمايز كنار نهيم. بايد براي نظم عادلانة اجتماعي و اقتصادي بكوشيم، ساماني كه در آن، هركس از فرصت يكساني براي دستيابي به همة استعداد انساني خود برخوردار شود. بايد با صداقت و مهرباني سخن بگوييم و رفتار كنيم. منصفانه بايكديگر برخورد و از نفرت و تبعيض پرهيز كنيم. نبايد دزدي كنيم و براي ساختن جهان برخوردار از صلح و اعتدال بايد از حيطة طمع براي قدرت، خودنمايي، پول و مصرف فراتر رويم. زمين بهتر از اين نخواهد شد، مگرآنكه نخست بينش افراد تغيير يابد. متعهد ميشويم تا آگاهي خود را با نظام دادن به افكار خود، تأملات، دعا و تفكر مثبت، افزايش دهيم. بدون خطرپذيري و آمادگي براي فداكاري، تغيير بنيادي در وضعيت ما بهوقوع نخواهد پيوست؛ بنابراين درجهت درك يكديگر، منافع اجتماعي، ترويج صلح و راههاي زندگي طبيعت دوستانه، به اين اخلاق جهاني متعهد ميشويم. ما همة مردم را، اعم از ديندار و غيرديندار، به چنين اقدامي دعوت ميكنيم. اصول اخلاق جهاني
جهان ما، بحران بنيادي را تجربه ميكند: بحران در اقتصاد، محيط زيست و سياست جهاني، فقدان ديدگاه كامل، انبوهي از مسائل حل نشده، فلج سياسي، رهبران حقير با بينش و آيندهنگري ناچيز و بهطوركلي بياحساسي دربرابر ملتها همه جا ديدهميشود: پاسخهاي بسيار كهنه براي چالشهاي نوين. صدها ميليون انسان در كرة زمين به شكل فزايندهاي، از بيكاري، فقر، گرسنگي و گسيختگي خانوادههايشان رنجورند. اميد به صلح پايدار بين ملتها رخت بربسته است. تنش بين زن و مرد و تعارض نسلها همچنان وجود دارد، كودكان ميميرند، ميكشند و كشته ميشوند. كشورهاي فراواني با فساد سياسي و فساد در كسبوكار متزلزل ميشوند. تعارضهاي اجتماعي، نژادي و قومي و ويرانيهاي ناشي از اعتياد، جرمهاي سازمان يافته و هرجومرج در جامعه سبب شده است تا زندگي توأم با آرامش در شهرهاي ما به شكل فزايندهاي دشوارياب باشد. همسايهها در وحشت از يكديگر زندگي ميكنند. سيارة ما همچنان به شكل ظالمانهاي چپاول ميشود. تخريبِ محيطزيست، ما را تهديد ميكند. بارها ديدهايم كه رهبران ديني و متدينان، خشونت، تعصب و ناآشنا هراسي را سبب ميشوند كه الهامبخش تجاوز و جنگهاي خونين است و آن را مشروعيت ميبخشند. دين، غالباً براي قدرتطلبيهاي صرف سياسي (مشتمل برجنگ) مورد سوءاستفاده قرار ميگيرد؛ بنابراين از چنين وضعيتي احساس انزجار ميكنيم. چنين آسيبهايي را محكوم ميكنيم، با تأكيد بر اينكه اين آسيبها ميتواند نباشد. در آموزههاي اديان جهان، نوعي اخلاق وجود دارد كه با رنج جهاني مقابله ميكند؛ البته چنين اخلاقي راهحل مستقيم براي مسائل بيشمار جهاني ارائه نميكند؛ بلكه مبنايي اخلاقي براي سامان فردي و جهاني بهتر را تأمين ميكند و ديدگاهي ارائه ميكند كه زنان و مردان را از نااميدي و جامعه را از آشفتگي و آشوب ميرهاند. ما به جهانبيني واحكام اديان جهان معتقديم و تأكيد ميكنيم: اجماعي در ميان اديان وجود دارد كه ميتواند پاية اخلاق جهاني قرار گيرد؛ وفاق مبناييِ حداقلي، كه به ارزشهاي الزامآور، و شاخصهاي تغييرناپذير و نگرشهاي اخلاقي بنيادين معطوف است. يك. نظامنوين جهاني، بدون اخلاق جهاني ممكن نيست
ما زنان و مردان از اديان گوناگون و سرزمينهاي مختلف، همة مردم را ـــ اعم از ديندار و غيرديندار ـــ مورد خطاب قرار ميدهيم و تعهدات ذيل را بهعنوان باورهاي مشترك عرضه ميكنيم: همه نسبت به نظامِ جهاني بهتر مسووليم. در آميختگي ما با حقوق بشر، آزادي، عدالت، صلح وحفظ زمين، بدون هيچ قيدوشرطي ضروري است. اديان و سنتهاي فرهنگي گوناگون ما نبايد مانع درآميختگي همگاني ما در مقابله با همة مظاهر ضدبشري و نيز تلاش براي انسانيت كاملتر شود. اصول بيانشده در «اخلاق جهاني» ميتواند مورد تصديق هر فرد متعهد اخلاقي باشد، چه زمينة ديني داشته باشد يا نه. ما بهعنوان ديندار و اهل معنويت، زندگي خويش را براساس واقعيتي لايتناهي بنانهادهايم و با توكل، دعا، تأمل و با زبان و بيزبان از چنين منبعي، توانِ معنوي و اميد ميگيريم. ما دربرابر سعادت همة بشريت و حفاظت از سيارة زمين مسووليت ويژهاي داريم. ما هرگز خود را بهتر از ديگر زنان و مردان نميانگاريم؛ اما مطمئنيم كه خرد ديرين در اديان ميتواند بهسوي آينده رهنمون كند. پس از دو جنگ عالمگير و در پايان جنگ سرد، با فروريختن فاشيسم و نازيسم و تزلزل پايههاي كمونيسم و استعمار، بشريت وارد مرحله نويني از تاريخ خود شدهاست. امروزه ما از منابع اقتصادي، فرهنگي و معنوي كافي برخورداريم تا با آن بتوانيم نظام جهاني بهتري را ترسيم كنيم؛ اما تعارضات قومي، ملي، ديني، اجتماعي و اقتصادي، بنيان صلحآميز جهان بهتر را تهديد ميكند. امروزه بيش از هر زماني رشد فنآوري را تجربه كردهايم؛ اما هنوز فقر عالمگير، گرسنگي، مرگ ومير كودكان، بدبختي و تخريب طبيعت از جهان كاهش نيافته، بلكه روبه فزوني است. فروپاشي اقتصادي، آشفتگي اجتماعي و انزواي سياسي، فروپاشي ملي و فاجعة محيط زيست، بسياري از مردم را تهديد ميكند. در چنين وضعيت غمانگيز جهاني، بشريت محتاج نمونهاي از انسانها است تا با همديگر زيست كنند و گروههاي قومي و تشكلهاي اخلاقي و ديني كه در مسووليت حفاظت زمين مشاركت كنند. هر ديدگاهي بر شاخصها، آرمانها، اهداف و اميدهايي استوار است كه در سراسر جهان، آنها را از دست رفتهمييابيم؛ ولي معتقديم كه بهرغم تجاوزها و قصورها، اين جوامع ايماني هستند كه مسووليت ارائة چنين اميد، آرمان و شاخصهاي قابل دفاع، مقبول و زنده را بر دوش ميكشند. اين امر به شكل ويژه دربارة وضعيت نوين و معاصر نيز جاري است. تضمينبخشيِ آزادي انديشه ودين لازم است؛ اما آنها نميتواند جايگزين ارزشهاي الزامآور، تعهدات و هنجارهايي باشد كه براي انسانها، صرفنظر از ريشة اجتماعي، جنس، رنگپوست، زبان و دين معتبر است. ما به وحدت مبنايي خانوادة بشري در زمين اعتقاد داريم. بيانية جهاني حقوقبشر سازمان ملل متحد (1948) را به ياد ميآوريم. برآنيم تا آنچه را به شكل رسمي در سطح حقوق بيان شده است، از ديد اخلاقي با عمق بيشتري مورد تأكيد قراردهيم: درك كامل كرامت ذاتي آدمي، آزادي گريزناپذير و برابري همة آدميان در اصول، يكپارچگي ضروري و همبستگي همة انسانها دربرابر همديگر. از تجربههاي شخصي و تاريخ طاقتفرساي سيارة خود آموختهايم: نظامجهاني بهتر، صرفاً از راه قوانين، نسخه پيچي، قرارداد و توافقها حاصل يا اعمال نميشود. نظامجهاني بهتر، صرفاً از راه قوانين، نسخه پيچي، قرارداد و توافقها حاصل يا اعمال نميشود. تحقق صلح، عدالت و حفاظت از زمين به نگرش و آمادگي زنان و مردان درخصوص عدالت ورزي وابسته است. رفتار معطوف به حقوق و آزادي به آگاهي به مسووليت و وظايف است؛ بنابراين هم ذهن و همدل زنان و مردان بايد مورد خطاب قرار گيرند. حقوق منهاي اخلاق، تاب مقاومت ندارد و نظام جهاني بهتر بدون اخلاق جهاني قابل تحقق نيست. مقصود از اخلاق جهاني، ايدئولوژي جهاني يا دين جامع همة اديان موجود نيست؛ البته مراد از آن، حاكميت دين خاص بر همه اديان نيز نميباشد، بلكه مراد از اخلاق جهاني، اجماع بنياني بر ارزشهاي الزامآور، شاخصهاي تغييرناپذير و ديدگاههاي شخصي است. بدون هيچ وفاق مبنايي بر اخلاق واحد، دير يا زود همة جوامع را آشوب يا ديكتاتوري تهديد ميكند و افراد دچار يأس ميشوند. دو. نياز مبنايي: با هر كس بايد به شكل انساني رفتار كرد
همه ما، زنان و مردان جايزالخطا، ناقص و با محدوديتها و عيبها همراهيم. واقعيت شر و بدي را ميدانيم و دقيقاً برهميناساس احساس ضرورت ميكنيم كه بايد براي سعادت جهاني، عناصر اخلاقي را بيان كنيم: آنچه بايد مبناي اخلاق جهاني براي افراد، جوامع، سازمانها، دولتها و اديان قرار گيرد. ما اطمينان داريم كه اديان بسيار كهن و سنتهاي اخلاقي، نظام اخلاقي اقناعكننده و قابل عمل را براي همة زنان و مردان نيكخواه، چه ديندار و چه غيرديندار، ارائه ميكنند؛ همچنين ميدانيم كه اديان و سنتهاي اخلاقي، غالباً پايههاي گوناگوني براي آنچه بهحال زنان و مردان مفيد است يا مضر، آنچه درست است يا نادرست و آنچه خوب است يا بد ارائه ميكند. ما بر آن نيستيم كه تفاوتهاي جدي اديان را ناديده بگيريم؛ اما اين تفاوتها ما را از بيان عام آنچه همة اديان بهطور مشترك بر آن باورند يا ما بهطور مشترك بر آن اعتقاد داريم، باز نميدارد. ميدانيم كه اديان، مسائل زيست محيطي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي زمين را نميتوانند حل كنند؛ ولي بههرجهت آنها ميتوانند چيزي را ارائه كنند كه طرحهاي اقتصادي، برنامههاي سياسي و قواعد حقوقي به تنهايي قادر به ارائة آن نيستند و آن تغيير در آگاهي دروني، نگرش كلي، دلهاي مردم و تحول از راه خطا بهسوي اهداف نوين در حيات آدمي است. بشر بهصورت فوري نيازمند اصلاح اجتماعي و محيط زيستي است؛ ولي او به همان فوريت محتاج بازسازي معنوي نيز، است. بهعنوان ديندار يا اهل معنا، خود را متعهد چنين امري ميدانيم. قدرت معنوي اديان ميتواند مفهوم بنيادين براي توكل، زمينهاي براي معناداري، شاخصهاي مطلق و مأمن روحاني عرضهكند؛ البته اديان صرفاً درخصوص اين امر قابل ترديدند كه بتوانند تعارضات برخاسته از خود اديان را كنار نهند و خودخواهي، عدم اعتماد و تعصب متقابل، حتي انگاره و توهم دشمني را از ميان برچينند و از اين راه توجه خود را به سنتها، مكانهاي مقدس، جشن و سرور و مناسك خاص متدينان خود معطوف كنند. همانگونه كه بيان شد، با زنان و مردان در همة عالم به شكل غيرانساني رفتارميشود. فرصتها و آزادي آنها سرقت، حقوقشان لگدكوب و حرمت ذاتي آنها ناديده گرفته ميشود. اما قدرت نميتواند سبب حقانيت شود. در رويارويي با همة اين امور غيرانساني، اديان و تعهدات اخلاقي از ما ميخواهند تا با هر انساني به شكل انساني رفتار كنيم. اين سخن بدين معنا است كه هر انساني، صرفنظر از تمايز سني، جنسي، نژادي، رنگ پوست، توانايي جسمي يا ذهني، زبان، دين، ديدگاه سياسي يا ريشههاي اجتماعي و ملي، از حرمت انفكاكناپذير و متعالي برخوردار است؛ بنابراين هر كس، اعم از افراد و دولت، متعهد است تا اين حرمت را گرامي بدارد و از آن پشتيباني كند. حقوق، براي انسان است و انسان، غايت حقوق است؛ نه صرفاً ابزار و موادي براي تجارت پيشگي و توليدات در عرصههاي اقتصاد، سياست، رسانههاي گروهي، مؤسسههاي تحقيقاتي و بنگاههاي صنعتي. هيچكس فراتر از خوب و بد قرار نميگيرد، نه انسانها نه گروههاي اجتماعي، نه گروههاي ذينفع صاحب نفوذ، نه نيروي انتظامي و نه نظامي و دولتي. برعكس، هر انسان برخوردار از عقل و آگاهي، متعهد است تا دقيقاً به راه و رسم آدمي رفتار كند؛ يعني نيكوكار باشد و از بدي اجتناب ورزد. هدف اخلاق جهاني اين است كه راهكار آن را نشان دهد. ما در [آيينة] آن، هنجارهاي نامشروط و تغييرناپذير اخلاقي را مييابيم؛ البته آنها نبايد بند و زنجير باشند؛ بلكه ياور و پشتيبان افرادند تا در پرتو آن، بار ديگر زندگي خويش، جهتگيري، ارزشها و معناي آن را دريافته و محقق سازند. اصلي وجود دارد كه در بسياري از اديان و سنتهاي اخلاقي هزاران سالة بشر ديدهميشود و غالباً بر آن تأكيد ميگردد: هرچه را بر خود نميپسنديد، براي ديگران نيز نپسنديد. به بيان ايجابي، هر آنچه برخود ميپسنديد، براي ديگران نيز بپسنديد. اين ميتواند هنجار تغييرناپذير و نامشروط براي همة ساحتهاي زندگي باشد: خانوادهها، جوامع، نژادها، ملتها، و اديان. هرگونه خودخواهي بايد رد شود: ما هرگونه خودخواهي را، چه در افراد، چه در جمع، چه بهشكل مكاتب فكري يا نژادگرايي يا مليتگرايي يا جنسگرايي، محكوم ميكنيم؛ زيرا ما را از اينكه به معناي واقعي كلمه انسان باشيم، دور ميكند. خودتعيينگري و خوديابي تا آنجا مشروعيت كامل دارد كه از مسووليتپذيري آدمي دربرابر خود و مسووليتپذيري وي در قبال جهان، ديگران و سيارة زمين جدا نباشد. اين اصل، شاخصهايي را ارائه ميكند كه بايد به آنها پايبند باشيم. اين اصل، چهار سرمشق روشن و ديرين براي رفتار آدمي عرضه ميكند. هرچهار سرمشق در غالب اديان قابل مشاهده است. سه . رهنمونهاي تغييرناپذير
1. تعهد به فرهنگ خشونت گريزي و احترام به زندگي
زنان و مردان بيشمار از همة سرزمينها و اديان ميكوشند تا زندگي را نه براساس جهتگيري خودخواهانه، بلكه براساس تعهدشان دربرابر ديگر انسانها و جهان اطراف خود هدايت كنند. با اين همه در سرتاسر جهان با نفرت پايانناپذير، حسد، غبطه و خشونت آنهم نه تنها در ميان افراد، بلكه در ميان جوامع و گروههاي نژادي، طبقاتي، قومي، مليتها و اديان مواجهايم. بهكارگيري خشونت و ترويج اعتياد و جرمهاي سازمان يافته ـــ كه غالباً با امكانات فنآوري نوين تجهيز ميشود ـــ ابعاد جهاني يافتهاست. ترور دولتي بر بسياري از مناطق حاكم است، حكومتهاي ديكتاتور، شهروندان خود را سركوب ميكنند و خشونتهاي سازماني دامنگير شده است؛ اگرچه در برخي كشورها قوانين حمايتكننده از آزاديهاي فردي وجود دارد، ولي زندانيان شكنجه، مردان و زنان هلاك و گروگانها كشته ميشوند. الف. در اديان بزرگ باستاني و سنتهاي اخلاقي بشر، اين رهنمون را مييابيم: شما نبايد كسي را بكشيد! به بيان ايجابي، شما بايد زندگي را حرمت بداريد.اجازه دهيد نگاهي تازه به نتايج اين رهنمون داشته باشيم. هر انساني از حق حيات سالم و آزادي فردي برخوردار است، مگر آنكه آزاديِ ديگران را سلب كند. هيچكس حق ندارد ديگري را مورد شكنجة جسماني يا رواني قرار دهد يا بر او صدمه وارد سازد؛ چه رسد به اينكه او را بكشد. هيچ انساني، دولتي، قومي و ديني حق ندارد دربرابر اقليتهاي بيگانهاي كه عقايد يا رفتارهاي مختلفي دارند، نفرت، تبعيض، طرد و تبعيد روا دارد؛ چه برسد به اينكه آنها را سر به نيست كند. ب. البته هرجا كه انسان باشد، تعارضات نيز خواهد بود. اين تعارضها بايد بدون خشونت و درچهارچوب عدالت رفع شود. اين سخن به همان اندازه كه دربارة اشخاص صدق ميكند، درخصوص دولتها نيز صادق است. صاحبان قدرتهاي سياسي بايد در نظام عادلانهاي عمل كنند و به راههاي صلحآميز و عاري از خشونت در رفع تعارضات وفادار باشند. آنها بايد درجهت نظام بينالمللي صلح اقدام كنند؛ نظامي كه دربرابر خشونتپيشگان، محتاج دفاع و حمايت است. اقدام مسلحانه، راه خطايي است و اقدام غيرمسلحانه، اقتضاي روزگار ما است. نگذاريم كسي فريفته شود. بدون صلح جهاني براي انسان هيچ راه نجاتي وجود ندارد. ج. جوانان بايد در خانه و مدرسه بياموزند كه خشونت نميتواند ابزاري براي اثبات تمايز با ديگران باشد. فقط از اين راه است كه فرهنگ خشونتگريزي آفريده ميشود. د. شخص آدمي بينهايت ارزشمند است و بايد بدون قيدوشرط مورد حمايت قرار گيرد؛ اما، بههمين صورت هم زندگي حيوانات و گياهاني كه در اين سياره با ما ميزيند، بايد مورد حمايت، حفاظت و مراقبت قرارگيرد. استثماربيپايان پايههاي طبيعي زندگي، نابودي ظالمانة فضاي محيط زيست و نظاميسازي جهان، نفرتانگيز است. بهعنوان انسان ـــ بهويژه با نظر به نسلهاي آينده ـــ مسووليت خطيري دربرابر كرة زمين، طبيعت، هوا، آب و خاك داريم. ما در اين طبيعت هم سرنوشتيم و همه به يكديگر وابستهايم. هر يك از ما وابسته سعادت هم هستيم؛ بنابراين سلطة بشر بر طبيعت و كيهان نبايد مورد تشويق و تأكيد قرار گيرد؛ به جاي آن بايد زندگي مسالمتآميز با كيهان و طبيعت را بنا نهيم. هـ . انسان واقعي بودن در جوهر آموزههاي اديان بزرگ و سنتهاي اخلاقي بهمعناي آن است كه هم در زندگي شخصي، هم در زندگي جمعي، معطوف به ديگران و آمادة خدمت باشيم. هرگز نبايد ظالم و بيرحم باشيم. هر انسان و هر نژاد و ديني بايد در برابر يكديگر تسامح و احترام و در واقع مودت و همدلي بالا نشان دهد. اقليتها، چه اقليت نژادي باشند يا قومي يا ديني، محتاج حمايت و جانبداري هستند. 2.تعهد به فرهنگ يكپارچگي و نظام عادلانة اقتصادي
زنان و مردان بيشماري از همة اديان و سرزمينها در تلاشاند تا زندگي خود را براساس وحدت بايكديگر بنا نهند و با خرسندي واقعي به وظايف خويش عمل كنند؛ اما با اينهمه، گرسنگي بيپايان، كاستي و نياز را در همة عالم ميتوان يافت. نه تنها افراد، بلكه سازمانها و ارگانهاي ظالم، مسوول اين وضعيت دهشتناكند. ميليونها نفر بيكارند، ميليونها نفر با دستمزد ناچيز استثمار و به حاشية جامعه راندهميشوند و بهرغم امكانات، چنين به استقبال آيندة ويران خود ميروند. در بسياري از سرزمينها، شكاف بين فقير و غني، قدرتمند و فاقد قدرت بسيار عميق است. ما در جهاني زندگي ميكنيم كه دولتهاي تك حزبي، اعم از سوسياليسم يا سرمايهداري لجامگسيخته، ارزشهاي اخلاقي ومعنوي را تهي و ويران كردهاند. جهانبيني ماديگرايي، طمع سود بيپايان وچپاول را بهبارآورده است. چنين نيازي، منابع عمومي را هرچه بيشتر طلبميكند، بدون آنكه افراد به ياري رساندن به آن ملزم باشند. فساد عام و سرطاني ارتشا در كشورهاي توسعه يافته و درحال توسعه، رشد بالندهاي دارد. الف. در اديان بزرگ قديمي و سنتهاي اخلاقي بشر، رهنمون ذيل را مييابيم: نبايد دزدي كنيد يا به عبارت ايجابي، شما بايد با صداقت و شايستگي رفتار كنيد.اجازه دهيد تأمل نويني در نتايج اين رهنمون داشته باشيم. هيچكس حق ندارد به هيچ طريقي از فرد يا ملت ديگري دزدي يا تصرف نامجاز كند. افزونتر از آن هيچكس حق ندارد تا اموال خود را بدون توجه به نيازهاي اجتماعي و زمين به كار برد. ب. هرجا كه فقر شديد حاكم باشد، نااميدي و بيچارگي رواج مييابد و دزدي براي بقا، فراوان ميشود. هنگاميكه قدرت و ثروت به شكل ظالمانهاي متمركز شود، احساس حسد، خشم و نفرت مرگآور و شورش دائمي نزد محرومان و حاشيهنشينان افزايش مييابد و اين به چرخة معيوب بين خشونت و ضدخشونت ميانجامد اجازه ندهيم كسي فريفته شود: صلح جهاني بدون عدالت جهاني ممكن نيست. ج. جوانان بايد در خانه و مدرسه بياموزند كه دارايي، هرچند ناچيز باشد، متضمن اين مسووليت است كه استفاده از آن بايد با سعادتبخشي عام همراه باشد. فقط دراينصورت است كه نظام عادلانه اقتصادي پديد ميآيد. اگر گرفتاري ميليونها نفر فقير، بهويژه زنان و كودكان، همچنان گسترش يابد، اقتصاد جهان بايد بس عادلانهتر بازسازي شود. رفتار افراد خير و پروژههاي كمكرساني، هرچند بسيار لازماند، اما كافي نيستند. مشاركت همة دولتها و فشار سازمانهاي بينالمللي لازم است تا سازمانهاي اقتصادي عادلانه تشكيل شود. براي بحران بدهيها و فقر اضمحلالآور جهان دوم و نيز جهان سوم بايد راهحل قابل حمايت ازهرجهت، جستوجو كرد؛ البته تعارض بين علايق، اجتنابناپذير است. دركشورهاي توسعهيافته بايد بين امور ضروري و مصرفگرايي بيحد و حصر، ميان منافع اجتماعي و صَرف بيفايدة دارايي، بين استفادة موجه و ناموجه از منابع طبيعي و ميان بازار مبتني بر سود صٍرف و بازار معطوف به منافع اجتماعي و محيط زيست، محور تمايز نهاده شود. ملتهاي درحال توسعه نيز بايد به هشياري ملي خود دست يابند. هرگاه طبقة حاكم، افراد زير سلطه را تهديد كند، سازمانها و مؤسسات منافع افراد را بهخطر اندازد و هرگاه قدرت، سبب حقانيت شود، خود را متعهد به مقاومت مييابيم؛ تا جاييكه عدم خشونت ممكن باشد. هـ . انسان واقعي بودن در جوهر آموزههاي اديان بزرگ و سنتهاي اخلاقي، مستلزم پايبندي به امور ذيل است: ما بايد قدرت سياسي و اقتصادي را بهجاي استفادة نابهجاي آن در جنگهاي ظالمانه براي سلطه، درجهت خدمت به بشريت بهكار گيريم. ما بايد روح مهربان بودن با انسانهاي رنجديده بهويژه كودكان، سالمندان، فقرا، ناتوانان، پناهندگان و بينوايان را رواج دهيم. ما بايد احترام و توجه متقابل را چندان ريشهدار كنيم كه بهجاي دغدغة قدرت بيپايان وتنازع جاهطلبانة گريزناپذير، به تعادل معقول در علايق دست يابيم. ما بايد بهجاي طمع سيريناپذير به ثروت، خودنمايي و مصرفگرايي؛ احسان، عدالت و فروتني را ارزش بدانيم. آدميان با طمع، روح خود را از دست ميدهند و بهاين شكل، آزادي، آرامش، صلح درونزا ـــ و بهطوركلي آنچه انسانيت انسان به آن است ـــ تباه ميشود. 3. تعهد به فرهنگ تسامح و زندگي توأم با صداقت
زنان ومردان فراواني از سرزمينها و اديان گوناگون در تلاشاند تا زندگي خود را براساس شرافت و صداقت به پيش برند. با اينهمه، دروغ، فريب، شيادي و رياكاري، پندارگرايي و عوامفريبي را در سراسر جهان مشاهده ميكنيم: سياستمداران و اهل كسبوكار، دروغ را بهعنوان ابزاري براي موفقيت بهكار ميبرند. رسانههاي گروهي عوأمفريبي مبتني بر پندار را بهجاي گزارشهاي عيني، اطلاعات نادرست را بهجاي اطلاعرساني صادقانه و اغراض تجاري و خودخواهانه را بهجاي وفاداري به صداقت، پيشة خود كردهاند. دانشمندان و پژوهشگران كه خود را فراتر از برنامههاي سياسي يا ايدئولوژي، قابلنقد اخلاقي تلقي ميكنند و يا پژوهشهاي مخرب ارزشهاي بنيادين اخلاقي را موجه ميانگارند. نمايندگان اديان كه اديان ديگر را فاقد كمترين اعتبار ميانگارند و تعصب و سختگيري را بهجاي احترام و تفاهم ترويج ميدهند. الف. در اديان بزرگ قديمي و سنتهاي اخلاقي بشر، چنين رهنموني را مييابيم: شما نبايد دروغ بگوييد! به بيان ايجابي، گفتار و كردار صادقانهاي داشته باشيد. اجازه دهيد تأمل جديدي در نتايج اين رهنمون داشته باشيم؛ هيچ زن ومردي، نهاد و دولتي، معبد يا جامعة ديني حق ندارد به ديگر انسانها دروغ بگويد. ب. اين به ويژه صادق است: براي كساني كه در رسانههاي گروهي كار ميكنند، كساني كه ما آزادي خبررساني درجهت حقيقت را به آنها اعطا كرده و به آنها مصونيت بخشيدهايم. آنها فراتر از اخلاق قرار ندارند؛ بلكه در قبال احترام به منزلت اصيل آدمي، حقوق بشر و ارزشهاي بنيادي متعهدند. آنها به بيطرفي، شايستگي و حفظ كرامت انسانيت موظفند. آنها حق ورود به حريم شخصي افراد، تحريف در ديدگاههاي عمومي يا تخريب حقيقت را ندارند. براي هنرمندان، نويسندگان و دانشمندان كه آزادي علمي و هنري را به آنها واگذار كردهايم، آنها نيز از چهارچوبهاي عام اخلاقي جدا نيستند و بايد در خدمت حقيقت باشند. براي رهبران كشورها، سياستمداران و احزاب سياسي كه آزادي خويش را به آنها واگذار كردهايم، وقتي آنها رودرروي مردم دروغ ميگويند، حقيقت را تحريف ميكنند يا به امر زشت ارتشا در امور داخلي يا خارجي دست ميزنند، اعتبار خود را از دست ميدهند و مستحق از دست دادن منصبها و رأي دهندگان خود ميشوند و در برابر آن، افكار عمومي از سياستمداران حمايت ميكند كه از شهامت راستگويي براي مردم هميشه برخوردار باشند. در نهايت براي نمايندگان مذاهب، وقتي آنها تعصب، نفرت و دشمني را نسبت به صاحبان باورهاي ديگر شعلهور ميكنند يا دستكم به جنگهاي مذهبي مشروعيت ميبخشند، آنها مستحق محكوميت از طرف بشريت و از دست دادن پيروان خودند. اجازه ندهيم كسي فريفته شود: عدالت جهاني بدون صداقت و انسانيت ممكن نيست. ج. جوانان بايد در خانه و مدرسه انديشه، گفتار و كردار نيك را بياموزند. آنها حق دارند مطلع شوند و آموزش يابند تا بتوانند درخصوص زندگي خويش تصميم بگيرند. بدون آگاهي اخلاقي، به سختي ميتوانند مهم و غيرمهم را تشخيص دهند. درسيل روزانة اطلاعات، شاخصهاي اخلاقي به آنها كمك ميكند تا ديدگاههاي واقعنما، تمايلات بدل و علايق مبالغهآميز و واقعيات تحريف شده را تشخيص دهند. د.انسان واقعيبودن در جوهر آموزههاي اديان بزرگ و سنتهاي اخلاقي، مستلزم آن است كه آزادي را با لااباليگري و كثرتگرايي را با بيتفاوتي نسبت به حقيقت يكسان ندانيم. در همة ارتباطات خود، به جاي عدمصداقت، وارونهسازي و فرصتطلبي، بايد صداقت را ريشهدار كنيم. هميشه بايد حقيقت و صداقت تخريبناپذير را به جاي حقايق آميخته با اوهام ايدئولوژيك يا حزبي ترويج كنيم. بايد با شهامت در خدمت حقيقت باشيم و به جاي تسليم شدن به انطباقپذيري فرصتطلبانة زندگي، به وفاداري و حقيقتخواهي پايدار باشيم. 4.تعهد به فرهنگ حقوق يكسان و مشاركت زنان و مردان
زنان و مردان بيشماري از همة قلمروها و اديان ميكوشند تا زندگي خويش را با روح مشاركت و مسووليتپذيري در عرصههاي عشق، روابط جنسي و خانواده به پيش برند. با اينهمه، شكلهاي گوناگوني از پدرسالاري قابل محكوميت، سلطة يك جنس بر ديگري، آسيبپذيري زنان، استفاده نادرست (جنسي) از كودكان و فحشاي اجباري در همهجاي عالم وجود دارد. در كشورهاي توسعه يافته، فشارهاي غيرمنصفانة اجتماعي، زنان و كودكان را بهعنوان ابزاري براي بقاي شخصي به فحشا ميكشاند. الف. در اديان قديمي بزرگ و سنتهاي اخلاقي بشر، اين رهنمون را ميتوان ديد: نبايد مرتكب هرزگي جنسي باشيد؛ به بيان ايجابي، همديگر را حرمت نهيد و دوست بداريد. اجازه دهيد تأمل جديدي به نتايج اين رهنمون داشته باشيم: هيچ كس حق ندارد ديگران را صرفاً بهعنوان شي جنسي تلقي كند و آنها را به وابستگي جنسي سوق دهد. ب. ما ظلم و جنايتهاي جنسي را بهمنزلة يكي از بدترين شكلهاي تباهي آدمي محكوم ميكنيم. وظيفه داريم هنگامي كه ظلم و جنايت جنسي مورد مسامحه است، افراد به روسپيگري سوق داده ميشوند و كودكان مورد سوءاستفاده قرار ميگيرند، دربرابر سلطه يك جنس بر جنس ديگر مقاومت كنيم؛ حتي اگر به نام التزامات دين باشد. نبايد كسي فريفته شود: انسانيت بهمعناي واقعي كلمه قابل تحقق نيست، مگر آنكه با مشاركت با يكديگر زندگي كنيم. ج. جوانان بايد در خانه و مدرسه بياموزند كه جنسيت نه تنها منفي يا نيروي مخرب نيست، بلكه نيروي سازنده و مثبت است. جنسيت بهعنوان شكلدهنده به زندگي اجتماعي وقتي اثربخش است كه هر دو طرف، مسووليت خوشبختي يكديگر را تقبل كنند. د. رابطة زن و مرد نبايد براساس رفتارهاي ترحمآميز يا خشونتبار رقم خورد؛ بلكه بايد براساس عشق، مشاركت و وفاداري معين شود. سعات بشر با خوشگذراني جنسي يكسان نيست. جنسيت بايد زندگي مبتني بر رابطة عاشقانه را به شكل يكسان بر هر دو طرف ارزاني دارد. برخي از سنتهاي ديني، خويشتنداري مختارانه در استفادة كامل از اميالي جنسي را به رسميت شناختهاند. خويشتنداري اختياري ميتواند رضايت معنادار و يكساني را بيان كند. هـ. نهادهاي اجتماعي ازدواج بايد هرگونه تفاوت مذهبي و فرهنگي خويش را كنار نهند و صرفاً براساس عشق، وفاداري و ثبات عمل كنند. هدف ازدواج صرفاً امنيت و حمايت دو جانبة شوهر، همسر و كودكان است و لازم استكه چنين هدفي و حقوق همة اعضاي خانواده را تضمين كند. همة سرزمينها و فرهنگها در توسعة اقتصادي و روابط اجتماعي خود بايد به جايي برسند كه امكان ازدواج و تشكيل زندگي خانوادگي شايسته براي همة آحاد بشر بهوجود آيد. والدين و كودكان نبايد در روابط متقابل، ستم روا دارند. ارتباط آنها بايد بازتابي از احترام متقابل، تفاهم و توجه باشد. ? و. انسان واقعيبودن در جوهر آموزههاي اديان بزرگ و سنتهاي اخلاقي بشر مستلزم آن است كه ما بهجاي سلطة پدرسالارانه و تحقيرآميز ـــ كه حلقة معيوب خشونت و ضدخشونت را به بار ميآورد ـــ محتاج احترام، مشاركت و تفاهم متقابليم. ? ما بهجاي هرگونه حرص يا تمتع ناروا، محتاج احترام متقابل، تسامح، آمادگي براي آشتي و عشق هستيم. تنها آنچه در سطح زندگي شخصي و خانوادگي تجربه شدهاست،
قابل اطلاق در سطح ملل و اديان است.