حق متفاوت بودن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حق متفاوت بودن - نسخه متنی

فاطمه دردانه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حق متفاوت بودن

فاطمه دردانه

مسائل‌ مربوط‌ به‌ روانشناسي‌ زن، به‌ عنوان‌ روح‌ انساني، بسيار پيچيده‌ و رازور و بيكرانه‌ است، بويژه‌ با توجه‌ به‌ وجه‌ تمايزها و اختلافهايي‌ كه‌ روحيه‌ زنانه‌ و مردانه‌ دارد.

ارزيابي‌ وجه‌ تساوي‌ها و يگانگيها و وجه‌ تمايزها و دوگانگيها، موضوعي‌ مهم‌ است؛ زيرا كه‌ جنس‌ نرينه‌ و مادينه‌ در عين‌ حال‌ كه‌ يگانه‌ هستندو داراي‌ روحي‌ انساني، وجه‌ تمايزهايي‌ اصولي‌ نيز دارند كه‌ خود ژرفنگري‌ و كاوشگري‌ است، و بررسي‌ ابعاد روان‌ زن، از اين‌ ديدگاه‌ نيز كاري‌ كارستان‌ است‌ و متخصصان‌ پرحوصله‌ و انديشمندان‌ ژرف‌ انديشي‌ مي‌خواهد كه‌ در پهنة‌ روان‌ زن، گام‌ بگذارند و به‌ بررسي‌ و تحقيق‌ بپردازند و وجه‌ تمايزهاي‌ آن‌ را مشخص‌ كنند. در اين‌ زمينه، بررسيها انجام‌ گرفته‌ و كتابهايي‌ نيز به‌ نگارش‌ آمده‌ كه‌ بايد اين‌ حركت‌ علمي‌ بيش‌ از پيش‌ ادامه‌ يابد و دانشمندان‌ مسلمان‌ اين‌ موضوع‌ را در رابطه‌ با تعاليم‌ اسلامي‌ ارزيابي‌ كنند. اين‌ بررسيها موجب‌ مي‌گردد كه‌ حقوقدانان‌ و جامعه‌شناسان، در تعيين‌ جايگاه‌ زن‌ به‌ كجراهه‌ نروند و راهي‌ به‌ افراط‌ يا تفريط‌ نپيمايند. نخستين‌ موضوع، شناخت‌ واقعيت‌ ترديدناپذير اختلافها و دوگانگيهاست‌ همينكه‌ عينيت‌ خارجي‌ دو جنس‌ زن‌ و مرد و بررسيهاي‌ علمي‌ آن‌ را اثبات‌ مي‌كند:

«زن‌ و مرد تنها به‌ همين‌ جهت‌ كه‌ از دو جنس‌ نر و ماده‌اند، برخلاف‌ تمام‌ تبليغات‌ هواداران‌ افراطي‌تساوي‌ حقوق‌ زن‌ و مرد، داراي‌ كاركردها و فونكسيون‌هاي‌ زيستي‌ و جهان‌بيني‌ و روحيات‌ مختلفي‌ هستند؛ بطوريكه‌ روانشناسان‌ امروز به‌ موازات‌ تقسيم‌ جسماني‌ بدن‌ نرينه‌ و مادينه، به‌ تعيين‌ دو روحية‌ نرينه‌ و روحية‌ مادينه‌ پرداخته‌اند»(1)

حتي‌ در اجتماعاتيكه‌ اصل‌ تساوي‌ را در همة‌ پهنه‌هاي‌ زندگي، ميان‌ دختر و پسر پياده‌ كردند، نتوانستند اين‌ دوگانگيها را كه‌ در عينيت‌ زندگي‌ خود را به‌ خوبي‌ نشان‌ مي‌دهد، انكار كنند.

«در ممالكي‌ مانند ايالات‌ متحده‌ آمريكا كه‌ ارتقا مقام‌ اجتماعي‌ زن‌ بطور واضحتري‌ صورت‌ مي‌پذيرد، معمولاً‌ پسرها و دخترها در تمام‌ موضوعات‌ مختلف‌ شركت‌ مي‌كنند. با اين‌ حال‌ اغلب‌ مربيان‌ وجود اختلافات‌ اساسي‌ بين‌ پسران‌ و دختران‌ دبستاني‌ را بدون‌ آنكه‌ تعريف‌ روشني‌ از آن‌ داشته‌ باشند، قبول‌ دارند. مربياني‌ كه‌ مسوليت‌ ادارة‌ پياپي‌ كلاسهاي‌ دخترانه‌ و پسرانه‌ و بازرساني‌ كه‌ در يك‌ دوره‌ از هر يك‌ از اين‌ كلاسها به‌ كلاسهاي‌ ديگر سر مي‌زنند، گاهي‌ مرز تقابل‌ در دو جامعه‌ و لزوم‌ انطباق‌ مجدد آنان‌ سخن‌ مي‌گويند. ولي‌ مسأله‌ اختلاف‌ بين‌ دو جنس‌ در يك‌ كلاس‌ مختلط، كه‌ تا اندازه‌اي‌ در تمام‌ روستاها وجود دارد، با اهميت‌ و اشكال‌ هرچه‌ تمامتر به‌ چشم‌ مي‌خورد... اختلافات‌ بدني‌ و ذهني‌ كه‌ واقعاً‌ بين‌ اكثريت‌ مردها و اكثريت‌ زنها وجود دارد، و اختلاف‌ نقشهاي‌ اجتماعي‌ حاصل‌ از آنها، به‌ پيدايش‌ فكر «نمونه‌هاي‌ مذكر و مؤ‌نث» منجر شده‌ است. كه‌ بدون‌ شك‌ يك‌ امر مجرد و ذهني‌ است؛ ولي‌ بهمان‌ اندازه‌ هم‌ مؤ‌ثر مي‌باشد. از طرف‌ ديگر، هر فرد بزودي‌ درمي‌يابد كه‌ در تمام‌ دورة‌ حيات‌ خود به‌ يكي‌ از اين‌ نمونه‌ها متعلق‌ است. و اين‌ امر چه‌ قبول‌ شود و چه‌ رد شود همانطور كه‌ خواهيم‌ ديد، در رفتار فرد و خصوصاً‌ در سازش‌ اجتماعيش، مانند سازش‌ خانوادگي، تحصيلي‌ يا شغلي، نقش‌ مؤ‌ثري‌ بازي‌ مي‌كند...»(2)

جنسيت‌ نه‌ تنها در اشكال‌ آشكار آن؛ بلكه‌ در شراشر هستي‌ زن‌ يا مرد، تاثيرگذار است‌ و تمايزهايي‌ را موجب‌ مي‌گردد بگونه‌اي‌ كه‌ مي‌توان‌ به‌ درستي‌ انتظار داشت‌ كه‌ اختلافاتي‌ از مقوله‌ بدني‌ بارزترين‌ اختلافات‌ باشند. ترمن‌ گفته‌ است‌ كه:

«هر سلول‌ بدني‌ انساني‌ حامل‌ علامت‌ جنس‌ خود مي‌باشد،،...»؛ «...يكايك‌ سلولهاي‌ بدنش، همچنين‌ دستگاههاي‌ عضوي‌ و مخصوصاً‌ سلسله‌ عصبي، نشانة‌ جنس‌ او را بر روي‌ خود دارد».(3)

بي‌ترديد، مناسبات‌ و تاثيرگذاريهايي‌ ميان‌ اشكال‌ و جنبه‌هاي‌ بدني‌ و روحيات‌ انسانها وجود دارد. ريخت‌ها، شكلها، اندازه، قد وضع‌ جمجمه، مغز و ديگر اعضا، صرفنظر از اختلافات‌ عضوي‌ و فيزيرلوژيكي‌ كه‌ در دو جنس‌ دارد، در مسائل‌ رواني‌ و فكري‌ نيز تاثيراتي‌ ژرف‌ مي‌گذارد. تفاوتهاي‌ قد، وزن، شكل‌ و بسياري‌ از ويژگيهاي‌ فيزيولوژيكي‌ ديگر، تفاوتهاي‌ شخصيت‌ را آشكار مي‌سازند، يا دست‌ كم‌ پيش‌ درآمدي‌ براي‌ آن‌است. اصولاً‌ در روانشناسي، حتي‌ روانشناسي‌ جنس‌ واحد، اين‌ موضوع‌ كاملاً‌ پذيرفته‌ شده‌ است‌ كه‌ وضعيت‌ بدني‌ در چگونگيهاي‌ رواني‌ تاثيرگذار است. از اينرو در روانشناسي‌ به‌ دسته‌بنديهاي‌ رواني‌ براساس‌ اشكال‌ و تيپها مي‌پردازند و براي‌ تيپ‌ بطني‌ يا تيپ‌ استخواني‌ يا تيپ‌ عضلاني، يا بلند قد و كوتاه‌ قد و... روحيات‌ متفاوتي‌ قائلند، و هر يك‌ داراي‌ ويژگيهاي‌ مخصوص‌ به‌ خود هستند، كه‌ در ارتكاب‌ جرم، استعداد آموزش، ذوق‌ هنري‌ و نوع‌ گرايشها تاثير دارد، و انسانهاي‌ درونگراو برونگرا در روانشناسي، از همين‌ زمينه‌هاي‌ بدني‌ پديد آمده‌ است:

«... شكل‌ ما، معرف‌ عادات‌ فيزيولوژيكي‌ و حتي‌ طرز تفكر عادي‌ ماست. در چهره‌ حتي‌ مي‌توان‌ چيزهايي‌ عميقتر از فعاليتهاي‌ باطني‌ را خواند و نه‌ تنها از آن‌ معايب‌ يا فضائل‌ و ذكاوت‌ يا بلاهت‌ و احساسات‌ و عادات‌ مخفي‌ شخصي‌ را دريافت‌ بلكه‌ ساختمان‌ جسم‌ او و حساسيت‌ وي‌ را براي‌ ابتلاي‌ به‌ بيماري‌هاي‌ جسمي‌ و رواني‌ نيز شناخت. كسيكه‌ راه‌ تحقيق‌ را مي‌داند، در چهرة‌ هركس‌ توصيف‌ كاملي‌ از جسم‌ و جان‌ او را مي‌خواند. نبايستي‌ كوركورانه‌ بخاطر تامين‌ زيبايي‌ و نيرومندي‌ عضلات، اندازه‌هاي‌ بدن‌ را تغيير داد زيرا هر تغيير كوچكي‌ در حجم، موجب‌ پيدايش‌ تحولات‌ عميقي‌ در فعاليتهاي‌ فيزيولوژيكي‌ و رواني‌ ما خواهد گرديد. عموما افراد خيلي‌ حساس‌ و پركار و پرمقاومت‌ حجيم‌ نيستند و اين‌ در مورد نوابغ‌ نيز صدق‌ مي‌كند... مخصوصاً‌ شكل‌ و حركات‌ و قيافه، معرف‌ صفات‌ بدني‌ و آئينه‌ شعور ماست. فعاليتهاي‌ رواني، با فعاليتهاي‌ فيزيولوژيكي‌ بدن‌ بستگي‌ دارد.»(4)

اكنون‌ ذيل‌ عناويني، فهرست‌وار، به‌ برخي‌ از تفاوتهاي‌ دو جنس‌ اشاره‌ مي‌شود:

‌ ‌1 - رشد دختر و پسر

متخصصان‌ مي‌گويند:

«...رشد دختران‌ سريعتر از پسران‌ است، به‌ اين‌ معنا كه‌ رشد استخوان‌ بندي، رويش‌ دندانها و رشد غدد تناسلي‌ در آنها سريعتر از پسرهاست. سبقت‌ متوسط‌ دخترها از پسرها كه‌ در حدود يك‌ يا دو سال‌ مي‌باشد، در تمام‌ مدت‌ كودكي‌ و بلوغ‌ پايدار است...»(5)

‌ ‌2 - قدرت‌ بدني‌ و توان‌كاري‌

بيگمان‌ در موجودات‌ زندة، انساني‌ يا حيواني، قدرت‌ و توان‌ بدني‌ جنس‌ نرينه‌ بيشتر است‌ از اينرو براي‌ تلاشهاي‌ سخت‌ و توانفرسا بيشتر آمادگي‌ و كارآرايي‌ دارد و عرصه‌هاي‌ عملي، آنگاه‌ كه‌ دشوارتر و خطرآفرين‌تر باشد ميدان‌ جنس‌ مذكر است.

«...پسرها از لحاظ‌ ظرفيت‌ حياتي، و خصوصاً‌ از لحاظ‌ نيروي‌ عضلاني، در تمام‌ سنين‌ از دختران‌ بالاترند...(به‌ استثناي‌ بين‌ 11 تا 14 سالگي‌ كه‌ در اين‌ موقع‌ يك‌ برتري‌ خفيف‌ زنانه‌ در دختران‌ ديده‌ مي‌شود)، بالاخره‌ فعاليت‌ حركتي‌ پسران‌ از فعاليت‌ حركتي‌ دختران‌ در تمام‌ سنين‌ عمر بيشتر است.»

‌ ‌3 - غدد جنسي‌ و توليد مثل‌

وضعيت‌ غدد تناسلي‌ در زن‌ و مرد، متفاوت‌ است‌ و هر يك‌ بگونه‌اي‌ متمايز از ديگري، ساز و كار بقاي‌ نسل‌ را بر عهده‌ دارند. از نظر زماني‌ نيز تمايز زيادي‌ ميان‌ راه‌كارهاي‌ مادينه‌ و نرينه‌ وجود دارد و مسائل‌ جانبي‌ ديگري‌ چون‌ تاثيرات‌ ژنتيكي‌ و خلق‌ و خويهاي‌ وراثتي‌ كه‌ بسيار پر ژرفا و رازوار و شگفت‌ انگيز است. مهمتر اينكه‌ اين‌ موضوع‌ بسيار مهم‌ كه‌ از پيچيده‌ترين‌ شاهكارهاي‌ آفرينش‌ است، در همين‌ جا پايان‌ نمي‌يابد؛ بلكه‌ تاثيرهاي‌ شگرفي‌ در مجموعة‌ سازمان‌ وجودي‌ زن‌ و مرد (تني‌ و رواني) بر جاي‌ مي‌گذارد و اين‌ تمايزها و تفاوتها از افراد نوع‌ انساني، دو موجود كاملاً‌ متمايز مي‌سازد. بر بعد عاطفي‌ دو جنس‌ تاثير مي‌گذارد بر بعد رواني‌ نيز موثر است. ذهن‌ و هوش‌ نيز از اين‌ تفاوتها اثرپذير است، حتي‌ در ذوق‌ و سليقه‌ و احساس‌ هنري‌ انسانها نيز تاثيرهايي‌ ژرف‌ دارد و سرانجام‌ در شخصيت‌ زن‌ و مرد موثر است‌ و از دو جنس، دو شخصيت‌ متمايز و دوگانه‌ مي‌سازد. قلم‌ را به‌ دست‌ متخصصان‌ مي‌سپاريم:

«... غدد تناسلي‌ نه‌ تنها وظيفة‌ حفظ‌ نسل‌ ونژاد را بر عهده‌ دارند، بلكه‌ در تشديد فعاليتهاي‌ فيزيولوژيكي‌ و رواني‌ و معنوي‌ ما نيز مؤ‌ثرند. ما بين‌ خواجه‌ها هيچگاه‌ فلاسفه‌ بزرگ‌ و دانشمندان‌ بزرگ‌ و حتي‌ جنايتكاران‌ بزرگي‌ پيدا نشده‌ است. بيضه‌ها و تخمدانها اعمال‌ پردامنه‌اي‌ دارند. نخست‌ اينكه‌ سلولهاي‌ نر يا ماده‌ مي‌سازند... در عين‌ حال‌ مواد‌ي‌ ترشح‌ مي‌كنند، و در خون‌ مي‌ريزند كه‌ در نسوج‌ و اندامها و شعور ما خصايص‌ جنس‌ مرد يا زن‌ را آشكار مي‌سازد. همچنين‌ به‌ تمام‌ اعمال‌ بدني‌ ما شدت‌ مي‌دهند. ترشح‌ بيضه‌ها موجِد تهور و جوش‌ و خروش‌ و خشونت‌ مي‌گردد. و اين‌ همان‌ خصايصي‌ است‌ كه‌ گاو نر جنگي‌ را از گاوي‌ كه‌ در مزارع‌ براي‌ شخم‌ بكار مي‌رود، متمايز مي‌سازد. تخمدان‌ نيز بهمين‌ طريق‌ بر روي‌ وجود زن‌ اثر مي‌كند. ولي‌ فقط‌ در يك‌ دوره‌ از زندگي‌ او فعاليت‌ دارد و در دوران‌ ياسس‌ كوچك‌ مي‌شوند و از كار باز مي‌ايستد. به‌ علت‌ كوتاهي‌ زمان‌ فعاليت‌ تخمدان، زن‌ در پيري‌ از مرد شكسته‌تر بنظر مي‌رسد، برعكس‌ بيضه‌ها تا پايان‌ عمر فعال‌ ميمانند. اختلافيكه‌ بين‌ زن‌ و مرد موجود است، تنها مربوط‌ به‌ شكل‌ اندامهاي‌ جنسي‌ آنها و وجود زهدان‌ و انجام‌ زايمان‌ نزد زن‌ و طرز تعليم‌ خاص‌ آنها نيست؛ بلكه‌ نتيجة‌ علتي‌ عميقتر است، كه‌ از تاثير مواد شيميايي‌ مترشحه‌ غدد تناسلي‌ در خون‌ ناشي‌ مي‌شود. به‌ علت‌ عدم‌ توجه‌ به‌ اين‌ نكته‌ اصلي‌ و مهم‌ است‌ كه‌ طرفداران‌ نهضت‌ زن‌ فكر مي‌كنند، كه‌ هر دو جنس‌ مي‌توانند يك‌ قسم‌ تعليم‌ و تربيت‌ يابند و مشاغل‌ و اختيارات‌ و مسئوليتهاي‌ يكساني‌ بعهده‌ بگيرند. زن‌ در حقيقت‌ از جهات‌ زيادي‌ با مرد متفاوت‌ است... سلولهاي‌ بيضه، در تمام‌ طول‌ عمر مرد دائماً‌ به‌ ساختن‌ هستة‌ اوليه‌ كه‌ تمام‌ سلولهاي‌ موجود تازه‌ از تقسيمات‌ بعدي‌ آن‌ پديدار مي‌شود، به‌ يك‌ اندازه‌ سهيمند، ولي‌ مادر علاوه‌ بر نيمه‌ مواد هستة‌ سلول، تمام‌ پروتوپلاسمايي‌ را كه‌ دورادور اين‌ هسته‌ را مي‌گيرد، نيز مي‌دهد، و به‌ اين‌ ترتيب‌ وظيفه‌ او در ايجاد جنين‌ از پدر مهمتر است... وظيفه‌ مرد در توليد مثل، كوتاه‌ است‌ ولي‌ از آنِ‌ زن‌ تقريباً‌ 9 ماه‌ بطول‌ مي‌انجامد. در اين‌ مدت‌ جنين‌ بوسيله‌ مواديكه‌ با خون‌ مادر پس‌ از تصفيه‌ در جفت‌ به‌ او مي‌رسد، تغذيه‌ و رشد مي‌كند. در حاليكه‌ كودك‌ مواد لازم‌ براي‌ رشد خود را از مادر مي‌گيرد، و با آن‌ بافتهاي‌ جديدي‌ مي‌سازد، بعضي‌ از ترشحات‌ بافتي‌ خود را نيز به‌ مادر مي‌دهد...در تمام‌ مدت‌ آبستني، مادر را تحت‌ تاثير خود قرار مي‌دهد و گاهي‌ او را مسموم‌ مي‌كند. خلاصه‌ وجود جنين‌ در زهدان‌ مادر، به‌ علت‌ آنكه‌ بافتهايشان‌ با يكديگر متفاوت‌ است‌ عميقا در وجود زن‌ موثر است، و در حين‌ آبستني، حالت‌ فيزيولوژيكي‌ و رواني‌ او را تغيير مي‌دهد...»(6)‌ ‌ «... سلولهاي‌ اعضاي‌ بدن، ار خود موادي‌ ترشح‌ و در خون‌ مي‌ريزند كه‌ محققاً‌ بر روي‌ فعاليت‌ رواني‌ و معنوي‌ آدمي‌ موثر است. بيضه‌ها از تمام‌ غدد مترشحة‌ داخلي، نفوذ بيشتري‌ بر روي‌ قدرت‌ و حالت‌ روحي‌ ما دارد. در هنرمندان‌ و شعراي‌ بزرگ‌ و قديسين‌ و فاتحين، عموماً‌ تمايل‌ جنسي‌ شديد بوده‌ است. برداشتن‌ غدد جنسي‌ حتي‌ پيش‌ افراد بالغ، تغييراتي‌ را در حالات‌ رواني‌ سبب‌ مي‌شود. بعد از بيرون‌ آوردن‌ تخمدانها، زنان‌ خموده‌ مي‌شوند و قسمتي‌ از فعاليتهاي‌ فكري‌ و يا حس‌ اخلاق‌ خود را از دست‌ مي‌دهند. و در كساني‌ كه‌ با عمل‌ جراحي، بيضه‌ها را برمي‌دارند، شخصيت‌ كم‌ و بيش‌ زائل‌ مي‌شود...هنرمندان‌ بزرگ‌ تقريباً‌ همه‌ عشاق‌ بوده‌اند. گويي‌ فعاليت‌ غدد جنسي‌ براي‌ برخورداري‌ از الهام‌ ضروري‌است. عشق‌ وقتي‌ به‌ مطلوب‌ خودنرسد، روح‌ را تحريك‌مي‌كند وبرمي‌انگيزد. اگر «بئاتريكس» زوجة‌ «دانته» شده‌بود، شايدديگراثربزرگ‌ شاعر «كمدي‌الاهي» به‌ وجودنمي‌آمد...»(7) ‌ ‌ «...اگر فرض‌ كنيم‌ كه‌ عوامل‌ غدد ترشحي‌ مي‌توانند در رفتار انسان‌ تاثيري‌ داشته‌ باشند. متعجب‌ نخواهيم‌ شد از اينكه‌ از لحاظ‌ رواني‌ نه‌ فقط‌ صفات‌ مذكر و مؤ‌نث‌ كاملا مشخص‌ و متفاوت‌ از يكديگر پيدا كنيم؛ بلكه‌ فقط‌ از «تمايلات‌ بارز» مخصوصي‌ هر جنس، كه‌ تحت‌ تاثير تغييرات‌ فردي‌ خيلي‌ مهمي‌ مي‌باشند، سخن‌ بگوييم...ولي‌ مسأله‌ در خارج‌ از تظاهرات‌ پسيكوفيزيولوژيك‌ (روان‌ زيستي) حاصله‌ از جنس، همراه‌ تجليات‌ ديگري‌ كه‌ وابسته‌ به‌ آن‌ مي‌باشند، تاثيري‌ خاص‌ در رشد شخصيت‌ دارد...»(8)

‌ ‌4 - بعد عاطفي‌

اين‌ نيز روشن‌ است‌ كه‌ در بعد عاطفي، زن‌ و مرد، فرقهايي‌ بسيار دارند. زنان‌ از عواطف‌ بيشتري‌ برخور دارند، و زودتر از صحنه‌هاي‌ احساسي‌ و عاطفي‌ تأثير مي‌پذيرند و به‌ هيجان‌ مي‌آيند ارزشهاي‌ عاطفي‌ در اين‌ دو جنس‌ نيز با نوع‌ جنسيت‌ آنان‌ بستگي‌ دارد. زن‌ با ديد مادينه‌ به‌ موضوعات‌ و مسائل‌ و زندگي‌ و انسانهاي‌ ديگر را مي‌نگرد، و مرد با چشم‌ نرينه. اگر اين‌ سخن‌ به‌ طور نسبي‌ درست‌ باشدكه‌ انسان‌ در ديد و داوري‌ خويش، نسبت‌ به‌ هر چيز هم‌ تماشاگر است‌ و هم‌ بازيگر، و بهر حال‌ هر پديده‌ رنگ‌ و حالتي‌ از ويژگيهاي‌ شخصي‌ مي‌گيرد (گرچه‌ اصل‌ موضوع‌ ثابت‌ باشد)؛ ويژگيهاي‌ جنسي، نقش‌ بيشتري‌ در چگونگي‌ ديد و بينش‌ زن‌ و مرد دارد. اين‌ خود حكمتي‌ بزرگ‌ در نظام‌ آفرينش‌ است‌ كه‌ نوع‌ زن‌ از عواطف‌ بيشتري‌ برخوردار باشد، تا كار نسل‌سازي‌ و تشكيل‌ خانواده، سامان‌ افزونتري‌ يابد.

‌ ‌5 - بعد عقلي‌

نخستين‌ موضوع‌ تفاوت‌ وزن‌ مغز در مرد و زن‌ است. زن‌ در تمام‌ نژادها، ميزان‌ ظرفيت، جمجمه، و مقدار نخائي‌ او از مرد كمتر است، بهمان‌ نسبت‌ در همة‌ نژادها قدش‌ از مرد كوتاه‌تر است. مغز زن‌ در كلية‌ نژادها به‌ نسبت‌ 100 الي‌ 200 گرم‌ از مرد كمتر است. اين‌ واقعيتي‌ است‌ در زندگي‌ انساني‌ كه‌ دو جنس‌ در عين‌ يكساني، اين‌ تمايزها و تفاوتها را داشته‌ باشند، و عين‌ حكمت‌ و خردمندي‌ است، چون‌ اين‌ دو جنس، با اشتراكهاي‌ فراوان‌ در مسئوليتها و رسالتها، رسالت‌ و مسئوليت‌ ويژه‌ نيز دارند، كه‌ نظام‌ آفرينش‌ بر دوش‌ هر يك‌ نهاده‌ است‌ و لازمه‌ اين‌ مسئوليتهاي‌ ويژه، تفاوتها و تمايزهايي‌ در مجموعة‌ سازمان‌ بدني‌ و چگونگي‌ اندامها است، و اين‌ حقيقتي‌ انكار ناپذير است. ژرف‌انديشان‌ و متخصصان‌ گفته‌اند، كه‌ انسان‌ با همة‌ وجودش‌ فكر مي‌كند، در مي‌يابد و به‌ شناختوري‌ و خردمندي‌ مي‌رسد. و گرچه‌ ابزار مستقيم‌ و اصلي‌ انديشه‌ و درك، مغز است؛ ليكن‌ مغز هيچگاه‌ از تأثيرگذاريهاي‌ بيشمارِ‌ مجموعة‌ بدن‌ آزاد نيست. هورمونها، غدد تناسلي، بافتها، وضعيت‌ اندام، وزن‌ مغز، مقدار قد، دوران‌ بارداري‌ و هزاران‌ هزار فعاليتهاي‌ فيزيولوژي‌ و رواني‌ مرتبط‌ به‌ وضعيت‌ بدني، چه‌ آنهايي‌ كه‌ شناخته‌شده‌اند، يا بعدها شناخته‌ خواهند شد، همه‌ و همه‌ در بينش‌ و درك‌ آدمي‌ تاثير دارند.

«در يك‌ جمله‌ آدمي‌ در عين‌حال‌ با مغز و با تمام‌ اندامهايش‌ فكر مي‌كند، مهر مي‌ورزد، رنج‌ مي‌برد، ستايش‌ و نيايش‌ مي‌كند و...».(9)

بنابراين‌ بيگمان‌ وضعيت‌ عقلي‌ در زن‌ و مرد بايد تفاوتهايي‌ داشته‌ باشد؛ بويژه‌ با تاثير و ارتباطي‌ كه‌ غدد جنسي‌ با مغز دارد. از اينرو شايد بتوان‌ گفت‌ اگر حسابگريهاي‌ زاده‌ از برآوردهاي‌ عقلي‌ خشك‌ در انساني‌ به‌ نام‌ مادر باشد، فرزندان‌ دچار نابساماني‌ تربيتي‌ و كمبود عاطفي‌ مي‌گردند، و نسل‌ انساني‌ آسيب‌هاي‌ جدي‌ مي‌بيند و شايد اين‌ چگونگي‌ مغزي‌ - و تا حدودي‌ كه‌ در نوعيت‌ انساني‌ ايشان‌ هيچ‌ كاستي‌ پديد نمي‌آورد - براي‌ شكوفايي‌ بيشتر ابعاد احساسي‌ و عاطفي‌ است‌ و فراهم‌ سازي‌ زمينه‌هاي‌ انسان‌ سازي‌ يعني‌ نقش‌ مادري. از اينرو جاذبه‌ها و گرايشها نيز در دو جنس‌ تفاوتهاي‌ ظريفي‌ دارد.

«زنان‌ از مردان‌ به‌ موسيقي‌ بيشتر اشتغال‌ دارند ولي‌ كمتر از مردان، موسيقي‌ ماندني‌ ساخته‌اند.»(10)

و اينها همه‌ بر اساس‌ نوع‌ علاقه‌ و سليقه‌ است‌ كه‌ يكي‌ به‌ موسيقي‌ دل‌ مي‌بازد و ديگري‌ به‌ ساختن‌ سمفوني‌هاي‌ آن‌ مي‌پردازد. اين‌ موضوع‌ در ديگر مسائل‌ علمي‌ و فلسفي‌ و اختراعات‌ نيز ديده‌ شده‌ است‌ پايه‌گذاري‌ مكاتب‌ بزرگ‌ فلسفي‌ كار مردان‌ بوده‌ است، و اختراعات‌ بزرگ‌ بيشتر از آنِ‌ مردان‌ است. در اين‌ اصل، ترديدي‌ نيست‌ كه‌ رشد عقلاني‌ كه‌ براي‌ سعادت‌ و تكامل‌ انساني‌ در اين‌ زندگي‌ لازم‌ است، در زنان‌ وجود دارد، از اينرو در احكامي‌ كه‌ رشد عقلي‌ و درك‌ درست‌ شرط‌ آن‌ است، ميان‌ زن‌ و مرد تمايزي‌ نيست. همچنين‌ در عقل، به‌ عنوان‌ بهترين‌ ابزاري‌ كه‌ آدمي‌ را به‌ شناخت‌ مبدء و كشف‌ شگفتيهاي‌ آيات‌ الاهي‌ رهنمون‌ مي‌گردد و انسان‌ را به‌ جاودانگيها و ارزشهاي‌ والا و معنوي‌ مي‌رساند؛ ميان‌ زن‌ و مرد فرقي‌ نيست؛ زيرا كه‌ به‌ روشني‌ در قرآن‌ كريم‌ مي‌نگريم‌ كه‌ همواره‌ زن‌ دين‌ باور و مرد دين‌ باور، زن‌ عابد و قانت‌ و مرد عابد و قانت، زن‌ خاشع‌ و مرد خاشع‌ و... برابر با يكديگر و در كنار هم‌ قرار گرفتند و اين‌ روشنگر آن‌ حقيقت‌ است‌ كه‌ در خداباوري‌ و تكامل‌ ديني، زن‌ و مرد برابرند.

به‌ اين‌ تناسب‌ به‌ دو مورد گذرا اشاره‌ مي‌كنم:

الف. اسلام‌ در مسائل‌ مالي‌ و اقتصادي، رشد عقلي‌ را شرط‌ دانسته‌ است‌ و آن‌ را در احكامي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ بلوغ‌ جنسي‌ و بلوغ‌ اجتماعي‌ مي‌باشد، مطرح‌ كرده‌ است. بلوغ‌ و رشد اجتماعي‌ و عقلاني، رشدي‌ برتر و تكامل‌ يافته‌تر از بلوغ‌ و رشد جنسي‌ است. قرآن‌ كريم‌ براي‌ اهميتي‌ كه‌ به‌ مسائل‌ اقتصادي‌ مي‌دهد، رشد و بلوغ‌ عقلي‌ را در آن‌ شرط‌ دانسته‌ است. در اين‌ رشد، ميان‌ دختر و پسر فرقي‌ نيست. هر دو جنس‌ آنگاه‌ كه‌ رشد عقلي‌ يافتند مي‌توانند سرمايه‌ خود را در اختيار بگيرند و در فعاليتهاي‌ اقتصادي‌ شركت‌ كنند.

ب. در مورد دختران، پدر و جد‌ نوعي‌ ولايت‌ و سرپرستي‌ دارند و بايد در ازدواج‌ و انتخاب‌ همسر از نظر ولي‌ استفاده‌ كنند. اين‌ ولايت‌ در مورد دختراني‌ كه‌ به‌ رشد عقلاني‌ رسيده‌اند، لازم‌ نيست‌ و پدر و جد چنين‌ ولايتي‌ را ندارند. اين‌ نيز درخور دقت‌ است، كه‌ با اينكه‌ ولايت‌ و هدايت‌ پدران، براي‌ دختران‌ نورس‌ بي‌تجربه، ضرورتي‌ عقلي‌ و اجتماعي‌ در جهت‌ تأمين‌ مصالح‌ دختران‌ است؛ ليكن‌ دختراني‌ يافت‌ مي‌شوند كه‌ در رشد و مصلحت‌ شناسي‌ و بررسي‌ جوانب‌ موضوعي‌ بسيار مهم‌ و سرنوشت‌ ساز، چون‌ انتخاب‌ همسر، به‌ مرزي‌ مي‌رسندكه‌ خود مي‌توانند تشخيص‌ بدهند و تصميم‌ بگيرند و به‌ راهنمايي‌ و رايزني‌ افراد دلسوز و باتجربه‌ نيازي‌ ندارند. اينها مسائلي‌ست‌ كه‌ بايد گسترده‌تر ارزيابي‌ شود و اين‌گونه‌ معيارها روشنگر اين‌ حقيقت‌ است‌ كه‌ برخي‌ از اين‌ احكام‌ به‌ وضع‌ نوعي‌ آنان‌ نگريسته‌ است، و اگر روزگاري‌ و در اجتماعاتي‌ احوال‌ نوعي‌ زنان‌ دگرگون‌ شد و رشد عقلي‌ و فرهنگي‌ والايي‌ يافتند، بحد‌ي‌ كه‌ قادر به‌ تشخيص‌ و تأمين‌ مصالح‌ خود بودند، معيارها نيز دگرگون‌ مي‌شود. و اسلام‌ چون‌ براي‌ همة‌ دوران‌ و همه‌ اجتماعات‌ است، اين‌ تحولات‌ را نيز مطرح، و احكامش‌ را تبين‌ كرده‌ است. بي‌تناسب‌ نيست‌ كه‌ مورد سومي‌ را نيز به‌ اين‌ دو مورد بيفزائيم‌ و آن‌ نيابت‌ در حج‌ است. از مسائلي‌ كه‌ در فريضة‌ حج، مطرح‌ است‌ موضوع‌ نيابت‌ است؛ زيرا كه‌ با توجه‌ به‌ شرايط‌ و محيط‌ آن، برخي‌ از مكلفان، توان‌ انجام‌ آن‌ را ندارند در اين‌ موارد، موضوع‌ نيابت‌ پيش‌ مي‌آيد. در نيابت، زنان‌ مي‌توانند از مردان‌ نيابت‌ كنند حتي‌ اگر نيابت‌ در حجي‌ باشد كه‌ نخستين‌ بار (مرورة) و حج‌ اول‌ مرد است: امام‌ صادق‌ «ع»:

«في‌المرأة‌تحج‌عن‌الرجل‌ العرورة. فقال: ان‌ كانت‌ قد حجت‌ و كانت‌ فقيهةً‌ فرب‌ امرأة‌ افقه‌ من‌رجل(11) دربارة‌ زني‌ كه‌ از مردي‌ نيابت‌ كند كه‌ هيچ‌ حج‌ نرفته، امام‌ فرمود: اگر آن‌ زن‌ (كه‌ مي‌خواهد نيابت‌ كند) حج‌ گزارده‌ باشد و زني‌ دين‌باور و دين‌شناس‌ باشد درست‌ است‌ زيرا چه‌بسا كه‌ زني‌ از مردي، فقيه‌تر باشد».

فراز پاياني‌ سخن‌ امام‌ صادق‌ «ع» اعتلاي‌ دين‌شناسي‌ و فقاهت‌ زن‌ را تبيين‌ مي‌كند و روشن‌ مي‌سازد كه‌ چه‌ بسا زناني‌ با كوشش‌ و تلاشي‌ در آموختن‌ مباني‌ فقه‌ و دين، به‌ دانش‌ بيشتر و مقامات‌ بلندتري‌ از مردان‌ دست‌ يازند. چنانكه‌ در اين‌ روزگار نمونه‌هاي‌ آن‌ را فراوان‌ مي‌بينيم. حتي‌ دربارة‌ دوران‌ ظهور نيز از برتري‌ زنان‌ در عرصه‌ فقاهت‌ و دين‌شناسي‌ حديثي‌ بازگو شده‌ است:

امام‌ باقر «ع»: «و تؤ‌تون‌ الحكمة‌ في‌ زمانه‌ حتي‌ ان‌ المراة‌ لتقضي‌ في‌ بيتها بكتاب‌ الله‌ تعالي‌ و سنة‌ رسول‌ الله(12)‌ ‌ در زمان‌ حكومت‌ حضرت‌ مهدي‌ «عج» به‌ همة‌ مردم‌ حكمت‌ و علم‌ بياموزند، تا آنجا كه‌ زنان‌ در خانه‌ها، با كتاب‌ خدا و سنت‌ پيامبر، قضاوت‌ كنند».

بويژه‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ شرط‌ لازم‌ قضاوت، فقاهت‌ و شناخت‌ درست‌ احكام‌ است.

‌ ‌كار ويژه‌هاي‌ زنانه‌ و مردانه‌

انسان‌ در دو قلمرو زن‌ و مرد، در عين‌ حال‌ كه‌ موجودي‌ مختار و آزاد است‌ و مي‌تواند آزادانه‌ تصميم‌ بگيرد و در ميان‌ راهها و كارهاي‌ گونه‌گون، يكي‌ را برگزيند، با اينهمه‌ در محدودة‌ تخلف‌ ناپذير قوانين‌ جبري‌ طبيعي‌ قرار گرفته‌ است، بگونه‌اي‌ كه‌ در اسارت‌ اين‌ قوانين‌ و سنتهاست‌ و در اين‌ قلمروها نمي‌تواند گامي‌ فراتر يا فروترنهد. انسان‌ گرسنه‌ مي‌شود، گرسنگي‌ او با مواد خاصي‌ برطرف‌ مي‌شود، به‌ هوا نياز داردو بايد تنفس‌ كند، يا بيمار مي‌شود و به‌ دارو نياز دارد و يا سرانجام‌ پس‌ از دوراني‌ از رشد و بالندگي، مي‌فرسايد و بتدريج‌ همة‌ توانها و نيروهايش‌ را از دست‌ مي‌دهد و در پايان‌ رهسپار ديار مرگ‌ مي‌گردد. در اين‌ دست‌ مسائل، اراده‌ و اختيار و چاره‌جوييهاي‌ انسان، تاثيري‌ ندارد و در پيش‌ روي‌ انسان‌ راهي‌ جز تسليم‌ و فرمانبرداري‌ نيست. از اين‌ اصل‌ ثابت‌ در مجموعة‌ دانشها و علوم، به‌ اين‌ محور اساسي‌ مي‌رسيم‌ كه‌ قوانين‌ جبري‌ حاكم‌ بر هر موجودي‌ قابل‌ تغيير نيست‌ و كوشش‌ براي‌ تغيير آن، چگونگي‌ هستي‌ آن‌ موجود را بر هم‌ مي‌زند و سازمان‌ وجودي‌ او را متلاشي‌ مي‌سازد و بر فرض‌ تداوم‌ حيات، چه‌ بسا كه‌ موجودي‌ ديگر كه‌ كارآيي‌ مفيدي‌ را داشته‌ باشد، پديد نيايد. قوانين‌ تخلف‌ناپذير حاكم‌ بر هستي‌ موجود است، آز آنجمله‌ بر هستي‌ زن‌ و مرد، با نقش‌ و رسالت‌ هر يك‌ پيوندي‌ گسست‌ ناپذير دارد و هر يك‌ از دو جنس، بايد نقش‌ و رسالت‌ خويش‌ را در چهارچوب‌ همان‌ قوانين‌ بجويند و بيابند و خويش‌ را از اين‌ گمان، به‌ دور دارند كه‌ جنس‌ مادينه، نقش‌ نرينه‌ بيابد و نرينه، نقش‌ مادينه. و اين‌ را براي‌ خود نوعي‌ تكامل‌ و پيشرفت‌ و يا جهش‌ بدانند؟!

«قوانين‌ فيزيولوژي‌ نيز همانند قوانين‌ جهان‌ ستارگان‌ سخت‌ و غيرقابل‌ تغيير است، و ممكن‌ نيست‌ تمايلات‌ انساني‌ در آنها راهي‌ يابد...»(13)

سپس‌ هر موجود، بايد در چهارچوب‌ هويت‌ وجودي‌ و كيان‌ انساني‌ خويش، به‌ تلاش‌ بپردازد و در ميدان‌ انديشه‌ و عمل‌ گام‌ بنهد و خود را از سطح‌ زندگي‌ مادي‌ بركشد و برآيد و به‌ تكامل‌ انساني‌ برساند. در پرتو اين‌ معيار خدشه‌ناپذير در مورد زن‌ و مرد، سخن‌ از نقش‌ و رسالت‌ ويژة‌ هر جنس‌ پيش‌ مي‌آيد.

زن‌ و مرد در عين‌ همساني‌ نوعي‌ انساني، براساس‌ قوانين‌ طبيعي، هر يك‌ رسالتي‌ ويژه‌ دارند. رسالت‌ زن، زن‌ خوب‌ بودن‌ و رسالت‌ مرد، مرد خوب‌ بودن‌ است؛ يعني‌ آنچه‌ را قوانين‌ طبيعي‌ برعهدة‌ هر يك‌ گذاشته‌ و از آنان‌ انجام‌ درست‌ آن‌ را خواسته‌ است.

«زنان‌ بايد به‌ بسط‌ مواهب‌ طبيعي‌ خود در جهت‌ و مسير سرشت‌ خاص‌ خويش، بدون‌ تقليد كوركورانه‌ از مردان‌ بكوشند. وظيفه‌ ايشان‌ در راه‌ تكامل‌ بشريت‌ خيلي‌ بزرگتر از مردهاست‌ و نبايستي‌ آن‌ را سرسري‌ گيرند و رها كنند. اهميت‌ دو جنس‌ در بسط‌ نژاد مساوي‌ نيست...»

تساوي‌ مكانيكي‌ در حقوق‌ زن‌ و مرد به‌ معناي‌ تساوي‌ رسالت‌ هر دو جنس، موجب‌ مي‌گردد كه‌ نقش‌ اصلي‌ هر جنس، نيك‌ انجام‌ نيابد و از اين‌ نقطه‌ در جامعة‌ بشري، نابسامانيهاي‌ اصولي‌ پديدار گردد. طرفداران‌ حقوق‌ زن‌ اگر اين‌ روش‌ را برگزينند و همسان‌سازي‌ فراگير هر دو جنس‌ را تبليغ‌ كنند، هر دو جنس‌ را از ايفاي‌ نقش‌ اصلي‌ خويش‌ باز مي‌دارند.

موضوع‌ ديگري‌ كه‌ در همسان‌سازي‌ زن‌ و مرد و نرينه‌سازي‌ رفتارهاي‌ مادينه، شايسته‌ ژرفنگري‌ است؛ اينست‌ كه‌ اينگونه‌ همسان‌ سازي‌ها، ارزش‌ و اصالت‌ را به‌ جنس‌ مذكر مي‌دهد و مي‌كوشد تا زنان‌ رابرانگيزد كه‌ خود را به‌ مردمان‌ برسانند و چون‌ آنان‌ بينديشند و عمل‌ كنند و احساس‌ و عواطفي‌ مردانه‌ داشته‌ باشند و نقشي‌ چون‌ آنان‌ بيافرينند، و اين‌ بينهايت‌ تحقير نسبت‌ زن‌ است؛ زيرا كه‌ براستي‌ اين‌ چنين‌ نيست‌ و معيار ارزشي‌ و برتري، مرد بودن‌ و جنس‌ مذكر نيست، تا نهضت‌ زن‌گرايي، به‌ «مردسازيِ‌ زنان» بپردازد و از اين‌ رهگذر به‌ زنان، هويت‌ و شخصيت‌ ببخشد و كيان‌ والاي‌ زن‌ بودن‌ را ناديده‌ بگيرد.

زن‌ بودن، خود، كمال‌ و ارزشي‌ است‌ و بستر مناسب‌ تعالي‌ و تكامل‌ انساني‌ نيز هست؛ چنانكه‌ مرد بودن‌ براي‌ مردان، كمال‌ و ارزشي‌ است. هركدام‌ بر حسب‌ قوانين‌ الاهي، نقشي‌ بر عهده‌ دارند و بار رسالتي‌ را بر دوش‌ مي‌كشند كه‌ ايفاي‌ آن‌ نقش، دستيابي‌ به‌ كمال‌ مطلوب‌ و سعادت‌ اين‌ دنيايي‌ و آن‌ دنيايي‌ است‌ آنكس‌ كه‌ گمان‌ مي‌كند بايد نقش‌ جنسي‌ مخالف‌ را بازي‌ كند تا تكامل‌ يابد، دچار احساس‌ خود كم‌بيني‌ است‌ و از نقش‌ خويش‌ نيز باز مي‌ماند زيرا كه‌ خود را نشناخته‌ و باور نكرده‌ و از خود، بيگانه‌ شده‌ است.

اينجا قلمرو جبري‌ حركت‌ انساني‌ است‌ كه‌ قوانين‌ فيزيولوژي‌ و پسكيوفيزيولوژي‌ راهي‌ را فراراه‌ هر يك‌ از دو جنس‌ نهاده‌ است‌ و تكامل‌ هر جنس، به‌ سير و حركت‌ در همان‌ راه‌ است‌ كه‌ با هدف‌ آفرينش‌ آن‌ دو ارتباط‌ دارد و نيز با ويژگيهاي‌ تني‌ و رواني‌ هر يك، سازگار است. بنابراين‌ معيار و ميزان، قوانين، در تعليم‌ و تربيت‌ و در همة‌ قلمروهاي‌ اجتماعي، بايد متناسب‌ با هر جنس‌ باشد.

«متخصصين‌ تعليم‌ و تربيت، بايد اختلاف‌ عضوي‌ و رواني‌ جنس‌ مرد و زن‌ و وظائف‌ طبيعي‌ ايشان‌ را در نظر داشته‌ باشند. توجه‌ به‌ اين‌ نكتة‌ اساسي‌ در بناي‌ آيندة‌ تمدن‌ ما حائز كمال‌ اهميت‌ است».(14)

اين‌ مقاله‌ ، گنجايش‌ آن‌ را ندارد كه‌ نقشهاي‌ زنانة‌ مردان‌ و نقشهاي‌ مردانه‌ زنان، در برخي‌ كشورها را ارزيابي‌ كند و ناهنجاريهايي‌ زاده‌ از آن‌ را بررسي‌ نمايد و روشن‌ سازد كه‌ جامعة‌ بشري‌ را دچار چه‌ مشكلاتي‌ كرده‌ و خواهد كرد؛ بگونه‌اي‌ كه‌ طرفداران‌ آزادي‌ و حقوق‌ زن‌ نيز بارها به‌ آن‌ اشاره‌ كرده‌اند. تنها به‌ يكي‌ از اين‌ مشكلات‌ اشاره‌اي‌ گذرا مي‌شود:

از ره‌آوردهاي‌ شوم‌ و ويرانگر اين‌ پديده، فروپاشي‌ خانواده‌ است‌ كه‌ هيچ‌ چيز زيانهاي‌ آن‌ را جبران‌ نمي‌كند. برخي‌ آينده‌ نگريهاي‌ خيالي‌ كه‌ از مادران‌ استخدامي‌ و فرزندان‌ سفارشي، سخن‌ مي‌گويند، براستي‌ چندش‌آور است‌ و هيچگاه‌ از عهدة‌ پركردن‌ خلأ خانواده‌ و روابط‌ انساني‌ ميان‌ اعضاي‌ خانواده‌ و هزاران‌ موضوع‌ ديگر برنخواهد آمد. كجا آن‌ سكونت‌ و آرامش‌ وصف‌ناپذيري‌ را كه‌ زن‌ در زندگي‌ با مرد و مرد در همراهي‌ زن، و هر دو در كنار فرزندان‌ مي‌يابند، مي‌توان‌ از مادران‌ استخدامي‌ و فرزندان‌ ساخته‌ و پرداختة‌ مؤ‌سسات‌ مخصوصي، انتظار داشت؟ و كجا جامعه‌ انساني‌ و روابط‌ انساني‌ ميان‌ اين‌ دست‌ناپدري‌ها و نافرزندي‌ها (پدران‌ سفارشي‌ دهندة‌ فرزند به‌ مؤ‌سسات‌ پزشكي) برقرار مي‌گردد؟! آيا مي‌توان‌ ذره‌اي‌ از آن‌ همه‌ احساسها و محبتها و پيوندهاي‌ انساني‌ را از اين‌ دست‌ رابطه‌ها و پيوندهاي‌ مصنوعي‌ و كالايي‌ انتظار داشت؟ براستي‌ اينگونه‌ افراد، انسان‌ را با ماشين، برابر مي‌انديشند و انسان‌ را به‌ شيِ، تبديل‌ كردند و نقش‌ خانواده‌ انساني‌ را به‌ نقش‌ ماشيني‌ چند منظوره‌ و چند كاره‌ تنزل‌ داده‌اند. گرچه‌ اينگونه‌ انديشه‌ها بسيار اندك‌ است‌ و برخاسته‌ از ماده‌ پرستي‌ و خودخواهيها و لذت‌ جوييهاي‌ سرمايه‌داري‌ است‌ كه‌ ره‌ به‌ نيستي‌ خواهد پوييد؛ زيرا كه‌ افكار و قوانيني‌ كه‌ برخلاف‌ نواميس‌ آفرينش‌ و سنن‌ الاهي‌ است‌ نخواهد پاييد و فطرت‌ زلال‌ انسانها و هدايتهاي‌ فطري‌ اديان‌ الاهي، ديگربار بر اين‌ پندارهاي‌ پوك، خط‌ بطلان‌ خواهيد كشيد.


1- و نميدانند چرا؟ / 88.

2- روانشناسي‌ اختلافي، هانري‌ پيرن‌ - موريسدوبس/ 197 و 202.

3- انسان‌ موجود ناشناخته/ 100.

4- انسان‌ موجود ناشناخته‌ / 74 و 152.

5- روانشناسي‌ اختلافي‌ / 202 و 203.

6- انسان‌ موجود نانشناخته‌ / 100 102 -.

7- مدرك‌ سابق‌ / 152 و 153.

8- روانشناسي‌ اختلافي‌ / 199.

9- انسان‌ موجود ناشناخته‌ / 154.

10- لذات‌ فلسفه‌ / 149.

11- وسائل‌ 8/124.

12- غيبت‌ نعماني‌ / 239؛ عصر زندگي‌ 191.

13- انسان‌ موجود ناشناخته‌ / 101.

14- انسان‌ موجود ناشناخته‌ / 103.

/ 1