عول (1)
فرشته مخبرى زاد فارغالتحصيل - رشتهالهيات(فلسفه وكلاماسلامى) عول و تعصيب از اهم مسائل فقهى وحقوقى و محل خلاف ميان اهل سنت وشيعه اماميه است كه اكثر مسائل ارث وكيفيت توريث در فقه اسلام بر صحت وبطلان آن دو مترتب شده است. فقهاى اهلبيتبه استناد آياتى از قرآن، اخبار واجماع اهل بيت و وجوه عقليه بر نفى عول،اتفاق و اجماع نمودهاند و معتقدند درفرايض عائله، نقص تنها بر دختران درطبقه اول و بر خواهران در طبقه دوم واردمىگردد و فرايض ابوين و زوجين بدوننقص داده مىشود. اما جمهور اهل سنتبهصحت عول قائل شده و به استناد حكم عمربن خطاب فتوا دادهاند كه در فرايض عائلهنقص بر همه اصحاب فرايض به نسبتسهمشان توزيع گردد و نه كسى مقدمباشد و نه ديگرى مؤخر. معانى لغوى عول
عول به ضم عين مصدر است از (عاليعول و عال يعيل). لغويان معروف، معانىلغوى بسيارى براى آن نقل كردهاند از جمله: 1- ميل و جور و عدول از عدل و حق;بدين معنى مصدر است از عال يعول;مىگويند: عال فى حكمه، زمانى كه از حق بهباطل، ميل و عدول كرده باشد. جوهرىمىگويد: عال الميزان اى مال فهو عائل اىمائل. فريضه عائله ناميده شده كه ميل و جوردارد بر صاحبان سهام زيرا سهم آنها كممىگردد. 2- عول به معناى عيال داشتن است.وقتى عيال كسى زياد باشد، گفته مىشود«عال الرجل» و در اينجا سهمها بيشترمىگردد. 3- عول به معناى ارتفاع و بالا بردن است.وقتى شتر دمش را بالا برد، گفته مىشود:«عالت الناقة ذنبها (2) » چون فريضه باافزايش سهام بالا مىرود. 4- سيد مرتضى در كتاب الانتصاردر مورد معناى عول مىگويد: عول درزبان عربى اسم استبراى زيادت ونقصان بنابراين از اضداد است; زيرازيادت و نقصان ضد يكديگرند. (3) معناى اصطلاحى عول
بطور كلى معنى و مفهوم عول نزدفقهاى اماميه و اهل تسنن روشن ويكسان است; چنانكه محقق حلى وشهيد ثانى مىگويند: «منظور از عولاين است كه فريضه بيش از سهام ورثهشود (فريضه در اينجا به معناىمضرب سهام استيعنى جايى كهمضرب و مخرج مشترك سهام 6مىشود، آن را 7 يا بيشتر بگيريم) بهنحوى كه نقص و كمى، به نسبتبرهمه وارد شود. (4) » لازمه مفاد تعريفاصطلاحى اين است كه از مقدار حصهوراث بكاهيم و بر تعداد سهام بيفزاييمتا كليه سهام تامين شود و هيچكدام ازوراث، محروم نگردند. (5) و يا عول آناست كه سهام اصحاب فرايض زيادتراز ما ترك شود. (6) تنها تفاوتى كه ميان تعريف عول ازنظر اماميه و اهل سنت وجود دارد،اين است كه فقهاى اماميه، عول را ضدتعصيب و در برابر آن قرار دادهاند ومعتقدند كه عول در صورتى به وجودمىآيد كه زوج يا زوجه در مسالهاى باوراث ديگر شركت كنند. (7) تاريخچه مساله عول
از رسول خدا«صلى الله عليه وآله» در اينموضوع، نصى وارد نشده است زيرا ازايشان سؤال نشده بود. در زمان ابوبكرنيز اين مساله مطرح نشد اما در زمانعمر بن خطاب مسالهاى از اين نوعمطرح شد. گفته مىشود زنى فوتكرد. بازماندگان او زوج و خواهر امى وابى و مادر بودند. عمر مردد شد كه چهكند و گفت: به خدا سوگند نمىدانمخداوند كدام يك از شما را مقدم وكدام يك را مؤخر قرار داده است. پساصحاب پيامبر«صلى الله عليه وآله» را جمع كرد وبه ايشان گفت: مرا راهنمايى كنيد. اگراز زوج شروع كنم و حق كاملش را دهمبراى دو خواهر، چيزى باقى نمىماندو حقشان ادا نمىشود. اگر از دوخواهر شروع كنم، حق زوج باقىنمىماند. بعضى از اصحاب به عولاشاره كردند و آن را با مال بدهكار درحالتى كه به تمام ديون بدهكارنمىرسد، مقايسه كردند. (8) محل نزاع اهل سنت و اماميه
تقسيم تركه بين صاحبان سهام بهسه صورت است: 1- تساوى تركه با سهام، بدونزيادى و كمى مانند اينكه وراث پدر ومادر و دختران متعدد باشند پس 23براى دختران و 13 براى پدر و مادر وبراى هر يك از پدر و مادر16 است;خداوندمىفرمايد: «و لابويه لكلواحد منهما السدس...» و «فان كانتااثنتين فلهما الثلثان» (9) 2- تركه از سهام وارثان بيشترباشد كه زيادى به صاحبان فروضداده مىشود و به عصبه (10) ميت دادهنمىشود; مانند اينكه ميت داراى پدر،مادر، دختر و برادر باشد. 3- تركه از سهام وارثان موجودكمتر باشد و آن بواسطه داخل شدنيك دختر يا دو دختر به بالا يا خواهرابوينى يا ابى يا دو خواهر ابوينى يا ابىبه بالا در ورثه به وجود مىآيد; ماننداينكه پدر، مادر، دو دختر و شوهر يازن وارث باشند و امثال اين مورد. صورت نخست، قابل بحث واختلاف نيست و در دو صورت ديگرميان علماى شيعه و سنى اختلافاست. در صورت سوم كه مورد بحثاست، علماى اهل تسنن به عولقايلند; يعنى از هر يك به قدر سهمشكم شود; مانند صاحبان بدهى كه اگرمال به همه آنها نرسد، از تمامطلبكاران كمبود آن جبران مىشود. (11) ادله اهل سنتبر اثباتصحت عول و پاسخ فقهاىاماميه به اين ادله دلايل عقلى اهل سنت
دليل اول: هرگاه سهام زياد باشد،ناچار بايد از وارث يا وارثانى كم گردد.آنها كه به عول معتقدند، از همه وارثانكم مىكنند و ديگران از برخى كممىكنند; اما كم كردن از برخى، ترجيحبدون مرجح است پس كسر از همه،عادلانه تر است. پاسخ: نداشتن مرجح براى نقصبرخى از ورثه درست نيست; زيرامرجح اجماع است و نقص سهمبرخى از ورثه اجماعى است و دليلهم براى آن وجود دارد; پس ورثهديگر كه درباره آنها اجماع وجودندارد، طبق اصل استصحاب با آنهارفتار مىشود، بنابر اين مرجح وجوددارد. (12) دليل دوم: هر گاه دارايى متوفى ازمقدار بدهى او كمتر باشد، بستانكارانآن را به نسبت تقسيم مىكنند; پسوارث نيز همينطور است و جامع مياناين دو استحقاق مال است. (13) پاسخ: تنظير مساله عول به دينقياس مع الفارق است. از جمله وجوهتفاوت ميان ارث و دين كه عبارتاست از قياس كردن سهام اصحابفرايض برديونى كه بيش از اموالمتوفى است، مستلزم امرى محالمىباشد; زيرا لازمه صحت عول ايناست كه خداوند با اينكه مىداند مثلا در يك مال 23 و 12 وجود ندارد، با اينحال از يك مال براى زوج12 و براى دوخواهر تنى 23 فرض و واجب كردهباشد و همچنين لازم مىآيد كهخداوند با اينكه دانا به هر چيز است،نداند يك واحد23 و 12 ندارد و اين هردو موجب خلف و تناقض و التزام بهصدور فعل قبيح و كار عبث از خداوندحكيم و عليم و جهل خداوند است.(سبحانه و تعالى عما يقولون علواكبيرا) (14) دلايل نقلى اهل سنت - حكم عمربه عول -
يكى از دلايل نقلى اهل سنتحكم نمودن عمر استبه عول و انكارنكردن حكم او از سوى صحابه ومحقق شدن اجماع بر حكم او زيرا درمساله دو نصف و يك ثلث و دو ثلث ويك نصف و بعضى ديگر از مسائلعول، حكم كرده است كه نقص بر همهارباب فروض وارد مىشود و چون ازصحابه پيغمبر«صلى الله عليه وآله» كسى حكم او رانفى و انكار نكرده است، بنابر اينصحت عول، محل اتفاق و اجماعصحابه و امت اسلام است. پاسخ: اجماع امت اسلامى عقلا حجت نيست و شرعا از آن جهتحجت است كه ملازمه با قولمعصوم«عليه السلام» دارد. آنچه در احكامشرع دليل است، كتاب و سنت است وچنانچه نصى از كتاب و سنت نباشد،حكم عقل قاطع هم دليليت دارد براىآن كسى كه از راه مقدمات عقليه يقينبر حكم خداوند پيدا كرده باشد وهمچنين اجماع و اتفاق فقها بخاطراينكه موجب قطع به حكم و وصولنص به آنها خواهد بود، حجت استوالا اگر هر استنباطى حجتباشد،بايد فقها و ادوار متاخره متابعت وتبعيت از آراى گذشتگان نمايند و اينعلاوه بر بداهتبطلانش چه بسا غيرقابل عمل باشد; زيرا اسلاف همفتاواى مختلف بلكه متضاد دارند. (15) ادله فقهاى اماميه بر بطلانعول
دلايل عقلى فقهاى اماميه
دليل اول: محال استخداوند دريك دارايى12 و 23 يا 18 و13 و 23 و ماننداينها كه از ما ترك زيادتر شود، قراردهد; زيرا در غير اين صورت يا نادانخواهد بود و يا بيهوده كار و خداوندبرتر از تمامى اينهاست و در علم كلاممحال بودن چنين كارهايى بر خداوندبيان شده است. (16) دليل دوم: اگر واجب باشد كه سهمپسر بيش از سهم دختر باشد، عولباطل خواهد بود. قضيه اول به اقرارطرف مخالف درست است; يعنىمعتقدان به صحت عول نيز قبول دارندكه سهم پسر بايد بيش از سهم دخترباشد; پس قضيه دوم (بطلان عول) نيزبايد درستباشد. بيان درستى قضيه اول اين است كهخداوند بزرگ در ارث، پسران را بردختران و مردان را بر زنان برترى دادهو فرموده است: «للرجال عليهندرجة» و يا «للذكر مثل حظ الانثيين» (17) دلايل نقلى فقهاى اماميه
رواياتى كه از طريق اماميه براىبطلان عول از حضرت على «عليه السلام» وخاندان آن حضرت آوردهاند، آنقدرزياد است كه نزديك به حد تواتراست. از امام على«عليه السلام» و شاگردايشان، عبدالله بن عباس نقل كردهاند:خدايى كه از شماره شنهاى متراكمآگاه است، مىداند كه سهام بر 6 فرضمعين در كتاب خدا، زيادتر نمىگردد.آنها عبارتند از 12، 14، 18، 23، 13 و16; (18) همچنين روايت محمد بن مسلم درمجموعه صحيح او و روايت فضيل بنيسار و بريد عجلى و زرارة بن اعين ازامام باقر«عليه السلام» است كه فرمودهاند:سهام زياد نمىآيد. (19) از آنجا كه روايات در اين زمينه،بسيار زياد است، براى جلوگيرى ازتفصيل به همين مقدار از رواياتبسنده مىگردد. (20) بنابر نظر فقهاى اماميه، نقص برچه كسانى وارد مىگردد؟ نزد اماميه، هميشه كمبود بر سهميك دختر يا دو (و چند) دختر ياخويشان پدرى و مادرى يا خويشانپدرى يعنى خواهر يا خواهران، واردمىشود اما از سهم خويشان مادرى كمنمىگردد. مثلا در زوج، پدر، مادر ودختر، نقص تنها بر دختر وارد مىشودو هر آنچه را از14 و 26 باقى مىماند،مىگيرد. يا مثلا زوجه و پدر و مادرو دو دختر كه دو دختر هر آنچه رااز18 و26 باقى مىماند، مىگيرند. (21) دلايل عدم ورود نقص بر ابوين وزوجين:
1- اجماع فقها و اخبار متواتر كهدر اين باب رسيده است. 2- اگر سهام سهمبرها، همه بهيك نحو باشد و مطلق و مقيد و مقدم ومؤخرى در بين نباشد، لازم مىآيدجهل و غفلت در ساحت قدس شارعكه چنان جعلى نموده باشد كه دربعضى از مصاديق مستلزم تزاحم وزياده سهام و كسور بر اصل و غير قابلعمل و اجرا باشد پس چنانچه ائمهطاهرين«عليهم السلام» اشاره فرمودهاند،بعضى از ذوى السهام، مطلقا فرضمعين دارند و بعضى ديگر در بعضى ازاحوال فرض معين دارند و در بعضى ازاحوال فرضى براى آنها تعيين نگرديدهو باقى را به صرف قرابت ميراثمىبرند; چنانكه بعضى از وراثهيچگاه براى آنها فرض و سهمىتعيين نگرديده و همواره از باب نسبيا سبب ميراث مىبرند. بنابراين بايدنقص بر كسى وارد شود كه هموارهسهم معينى ندارد. (22) مسائل عول
در اين قسمتبه عنوان نمونه، دومساله از مسائل عول بيان مىگردد: الف) اگر وراث، پدر و مادر و يكدختر و شوهر باشند. چون اصلفريضه 6 است،13 (دو سهم) براى پدرو مادر،12 (سه سهم) براى دختر،14(يك سهم و نيم) براى شوهر است وچون جمع سهام شش سهم و نصفسهم است و از طرفى اصل فريضه 6سهم مىباشد و تركه به جمع سهاماصحاب فرايض كفايت نمىكند، نيمسهم كسر مىآيد. اهل سنت، مخرجمشترك را 13 قرار مىدهند تا مقدارناقص بر همه توزيع گردد. بنابراين 3سهم به زوج، 4 سهم به پدر و مادر و 6سهم به دختر داده مىشود. اما در فقهاماميه فريضه پدر و مادر بدون نقصداده مىشود و باقيمانده را دخترمىبرد و نقص تنها بر او وارد مىآيدزيرا آنان بر وى مقدم مىباشند،بنابراين مخرج مشترك 12 است،14 (3سهم) به زوج و 13 (4 سهم) به پدر ومادر و باقيمانده (5 سهم) متعلق بهدختر است. هرگاه وراث، مادر و زوجه و يكخواهر پدرى و مادرى باشند، نزداماميه اين مساله از مسائل عول نيستزيرا خواهر به حجب حرمانى به سبببودن مادر محروم است و پس از دادنفريضه زوجه، بقيه را مادر فرضا و ردامىبرد. اما نزد اهل سنت، خواهرمحروم نيست و بدين سبب تركه،مقدار نيم سهم كسر مىآيد. مخرجمشترك 13 است، 3 سهم زوجه، 4سهم مادر و 6 سهم خواهر مىبرد. ب) بازماندگان يك خواهر تنى ودو خواهر مادرى و شوهر باشند. دراين حالت اهل سنت، ماخذ تقسيم را8 قرار مىدهند زيرا پس از فريضهشوهر كه نصف است و فريضه خواهرپدرى و مادرى كه نصف مىباشد،ديگر براى خواهران مادرى كه فريضهآنان 13 مىباشد، محلى باقى نمىماند.بنابر اين اصل فريضه از 6 به 8 سهمبالا مىرود و 16 مخرج تقسيم تركهاست; 616 به زوج،616 به خواهر پدرىو مادرى و 216 به هر يك از خواهرانمادرى داده مىشود. اما اماميه فريضه زوج و خواهرانمادرى را بدون نقص مىدهند و بقيهبراى خواهر تنى است و مخرجمشترك 6 مىباشد و بنابراين 3 سهمبه زوج و 2 سهم به دو خواهر مادرىبالسويه و يك سهم به خواهر تنى دادهمىشود. (23) ساير منابع:
1- المبسوط فى فقه الامامية، شيخ ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى، ج 4 2- المهذب البارع فى شرح المختصر النافع، العلامة احمد بن محمد بن فهد الحلى، ج 4 3- دوره حقوقى مدنى، محمد جعفر محجوب (ناشر)، ج 1،2،3 4- حقوق مدنى در شفعه - وصايا - ارث، دكتر سيد حسن امامى، ج 3 13) مقاله عول از جمله تحقيقات دانشجويى درس فقهموجوددر آرشيو مركزى تحقيقات واحد خواهراندانشگاه امام صادق«عليه السلام» است كه به بهانه موفقيتنگارنده آن در آزمون كارشناسى ارشد فلسفه و كلامجهت چاپ در نشريه انتخاب شده است. 14) نجفى - شيخ محمد حسن: جواهرالكلام فىشرح شرائع الاسلام، ج 39، ص 105106 - 15) مرواريد - على اصغر: سلسلة الينابيع الفقهية،ج 22; سيد مرتضى: الانتصار، ص 6465 -; درمورد معناى لغوى عول ر.ك: شيخ الاسلام - سيدمحمد: راهنماى مذهب شافعى، ج1،ص246247 -; محقق حلى، شهيد ثانى: ارث،ترجمه، محمدى - ابوالحسن، ص 7677 -;محمد محى الدين عبدالحميد: احكام المواريثفى الشريعة الاسلامية على مذاهب الائمةالاربعة، ص 164165 -; مرواريد - علىاصغر:همان منبع; شهيد ثانى: الروضة البهية فى شرحاللمعة الدمشقيه، ج 8، ص 249251 -; نجات -عبدالرحيم: عول و تعصيب، ص 294298 - 16) محقق حلى، شهيد ثانى: همان منبع، ص7677 - 17) شيخ الاسلام - سيد محمد: همان منبع، ج1،ص246247 - 18) ر.ك: مغنيه - محمد جواد: فقه تطبيقى;پورجوادى - كاظم (مترجم); ص 384385 -;خوانسارى - سيد احمد: جامع المدارك فى شرحالمختصر النافع، ج 5، ص305306 - 19) ر.ك: نجفى - شيخ محمد حسن: همان منبع،ج 39، ص 109111 -; مغنيه - محمد جواد: همانمنبع، ص 384385 -; همان: فقه الامام الصادق،ج 6، ص 215; محقق حلى: شرائع الاسلام فىمسائل الحلال و الحرام، ج 3 و4، ص 821823 - 20) ر.ك: مغنيه - محمد جواد: فقه تطبيقى، ص385; خوانسارى - سيد احمد: همان منبع، ج 5،ص 305; مطهرى - احمد: مستند تحريرالوسيلةالكتاب المواريث، ص 108 21) سوره نساء، آيات 11 و 176 22) عصبه: هر مذكرى كه بلاواسطه يا بواسطهذكور به ميت منتسب است. 23) ر.ك: شهابى - محمود: ادوار فقه، ج2، ص225266 -; مغنيه - محمد جواد: همان منبع، ص384385 -; مطهرى - احمد: همان منبع، ص112119 - 24) محقق حلى، شهيد ثانى: همان منبع،ص 8283 - 25) همان منبع; ص 82; نجفى - شيخ محمدحسن: همان منبع، ج 39، ص105106 -; طوسى -شيخ ابى جعفر: همان منبع، ج 2، ص 383;محمد محىالدين عبدالحميد: همان منبع، ص164165 - 26) نجات - عبدالرحيم: همان منبع،ص404405 - 27) آشتيانى - ميرزا محمد باقر: ارث از نظراسلام، ص 2425 - 28) مغنيه - محمد جواد: همان منبع،ص385386 - 29) ر.ك: محقق حلى، شهيد ثانى: همان منبع،ص 7879 -; نجات - عبدالرحيم: همان منبع،ص 584 30) ر.ك: مغنيه - محمد جواد: همان منبع، ص385386 -; الحرالعاملى - شيخ محمد بن حسن:وسائل الشيعه، ج 17، باب 6 از ابواب موجباتارث، حديث 9; طوسى - شيخ ابى جعفر: تهذيبالاحكام ، ج 9، ص 247، حديث 960 31) ر.ك: الحر العاملى - شيخ محمد بن حسن:همان منبع، حديث 1; طوسى - شيخ ابى جعفر:همان منبع، حديث 958 32) ر.ك: الحرالعاملى: همان منبع، ج 17،باب 6 و 7 از ابواب موجبات ارث،ص421431 -; طوسى - شيخ ابى جعفر:همانمنبع، ج 9، باب 21 فى ابطال العول والعصبة، ص 247268 - 33) ر.ك: نجفى - شيخ محمد حسن: همان منبع،ج 37، ص 109111 -; محقق حلى: همان منبع،ج 3 و 4، ص 821823 -; مغنيه - محمد جواد:همان منبع، ص 385386 -; محقق حلى،شهيد ثانى: همان منبع، ص 76 34) ر.ك: آشتيانى ميرزا محمد باقر: همان منبع،ص 26; شهيد ثانى : الروضة البهية، ج 8،ص9293 - 35) به منظور مطالعه بيشتر مسائل عول رجوعكنيد به: محمد محى الدين عبدالحميد:همانمنبع، ص 168170 -; نجات - عبدالرحيم:عول و تعصيب، ص 309313 -