سنت گرایی غربی و اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سنت گرایی غربی و اسلام - نسخه متنی

مارک سدویک؛ مترجم: حمید پشتوان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سنت‌گرايي غربي و اسلام

سنت‌گرايي در غرب، شكل‌هاي گوناگوني دارد، ولي تنها يك شكل آن است كه بر آنچه منظور نظر ماست، منطبق است و نيز تنها يك شكل آن است كه هم درك اسلام در غرب و هم درك مدرنيته را در دنياي اسلام بهبود بخشيده است. اين گونه، سنت‌گرايي «گنوني» است؛ ثمره‌ي پيوند شرق‌شناسي قرن نوزده و باطني‌گرايي غربي (esoteric tradition)، جنبشي كه با آثار فيلسوف متدين فرانسوي، رنه گنون (1951 ـ 1886) پايه‌گذاري شد. گنون در سال 1886 ميلادي در بلوا (Blois)، شهري دور از پايتخت فرانسه متولد شد و 20 سال پاياني عمرش را در مصر سپري كرد. وي در مصر، مسلمان و شهروندي مصري از دنيا رفت، درست پيش از انقلاب سال 1952. با وجود اين، كتاب‌ها و مقالات وي، بيشتر متوجه آئين هندو (Hinduism) بود تا اسلام و تمام آثار وي به فرانسوي و در پاريس منتشر شد. در ابتدا، سنت‌گرايان، همگي اروپايي بودند و بيشترشان نيز به اسلام گرويدند. امروزه، در زمره‌ي آنان مسلماناني هستند كه در جهان اسلام و غرب زاده شده‌اند.

سنت‌گرايي در كُنه خود، ديدگاهي است كه بار معنايي معمول واژه‌هاي «سنتي» (traditional) و «مترقي» (progressive) را وارونه مي‌كند، آنگونه كه «سنتي» را خوب و «مترقي» را بد مي‌انگارد ـ يا به بيان دقيق‌تر آن را يك توهم مي‌داند. مسلماً در مسايل مربوط به انسان، پيشرفت‌هايي حاصل شده است. ولي جهت آن به سوي سرازيري است و از اين روست كه «مترقي» واژه‌ي مترادفي براي «تباهي» (corrrupt) است.

تأثيرات سنت‌گرايي از اين اصل سرچشمه مي‌گيرد؛ وقتي دنياي مدرن بر مبناي افول تفسير شود تا براساس پيشرفت، تقريباً همه چيز دستخوش تغيير مي‌شود. به باور يك سنت‌گرا، حقيقت را نه در آينده و يا در اكتشافات بي‌اهميت علوم طبيعي، كه مي‌بايد در گذشته جست‌وجو كرد. اينكه چنين امري امروزه بسيار كم بدان توجه مي‌شود، پيامد طبيعي روزگار سياه (Dark Age) فرجامين است كه در آن زندگي مي‌كنيم ـ دوره‌اي كه در آئين هندو، كالي يوگا (Kali Yuga) خوانده مي‌شود ـ و در آن كميت حاكم است و كيفيت فراموش شده است. رستگاري، در حفظ ميراث گذشته در برابر گزند دنياي رو به زوال امروزي است. براي افراد، اين باور به معني پيروي از مرشدي راست‌آئين و مطابق با آداب «سلوك‌وار» معتبر است. گنون بر اين باور بود كه آخرين شانس غرب، تأثيرگذاري نخبگان معنوي و روشنفكري است كه از چنين افرادي به وجود مي‌آيد.

جاذبه‌هاي سنت‌گرايي، به روشنفكران (انديشمندان) رويگردان از دنياي مدرن است، بعضي از آنان به گروه‌هاي سنت‌گرا مي‌پيوندند (يا چنين گروه‌هايي را تشكيل مي‌دهند). براي ديگران، مواجهه‌ي با سنت‌گرايي ممكن است يك گام تا غايت ديني يا سياسي‌اي باشد كه غالباً اسلام رايج است.

گروه‌هاي سنت‌گرا غالباً به شكل انجمن يا كانون شكل مي‌گيرند و ـ در مورد سنت‌گرايان مسلمان ـ به شكل فرق صوفي. بعضي انجمن‌ها تظاهر يك فرقه‌ي صوفي هستند و بعضاً با يك لژ ماسوني پيوند دارند. بعضي انجمن‌ها وب‌سايت دارند و يا كتاب و مجله چاپ مي‌كنند، اعضاي اين گروه‌ها غالباً براي آگاهي عموم، درباره‌ي خودشان كتاب مي‌نويسند، در دانشگاه‌ها تدريس مي‌كنند و يا در ديگر فعاليت‌هاي اجتماعي حضور دارند. زماني كه عموم را خطاب قرار مي‌دهند، سنت‌گرايان به ندرت خود را بدين عنوان مي‌شناسانند.

مريميه (Maryamiyya)

بارزترين نتيجه‌ي تثبيت يافته‌ي مواجهه‌ي سنت‌گرايي و اسلام، بي‌ترديد «مريميه» است، يك فرقه‌ي صوفي سنت‌گرا كه از يك فرقه‌ي الجزايري به نام علويه‌ي احمد العلوي (1934 ـ 1869) نشأت گرفته است. تاريخچه‌ي ديگر فرقه‌هاي صوفي سنت‌گرا با مريميه آغاز مي‌شود و همه‌ي نويسندگان سنت‌گراي مسلمان شاخص، به نوعي به اين فرقه وابسته بوده و يا يكي از انشعابات آن به شمار مي‌روند. برخي بر اين اميدند كه مريميه، همان نخبگان معنوي و روشنفكري خواهند بود كه غرب را از ورطة تناهي نجات مي‌دهند.

مريميه، به دست فريدهوف شوآن (1998 ـ 1907) پايه‌گذاري شد. وي اهل سوئيس بود و در سال 1932 در الجزاير به علويه پيوست و بعدها، يعني در سال‌هاي پيش از جنگ جهاني دوم، به شكلي بحث‌برانگيز، از اين فرقه جدا شد و در فرانسه و سوئيس، انشعاب خودش را تأسيس كرد.

در ميان نخستين پيروان وي، مي‌توان چهره‌هايي چون، ميشل والسن (74ـ1907)، اهل روماني، تيتوس بوركهارت (84 ـ 1908)، اهل سوئيس و مارتين لينگز (متولد 1911)، اهل انگليس به چشم مي‌خورند. والسن بعدها طريقت خود را پايه‌گذاري كرد. بوركهارت و لينگز با شوآن باقي ماندند و كتاب‌هايي درباره‌ي اسلام نوشتند كه مورد استقبال عموم قرار گرفت، كتاب‌هايي كه در آنها سنت‌گرايي آشكارا جلوه ندارد، ولي روح سنت‌گرايي بر آنها حاكم است.

با پايان جنگ جهاني دوم، شعبه‌ي علوي شوآن، به طريقت خاص وي تبديل شد ـ مريميه ـ و والسن از وي جدا شد و شعبه‌ي علوي خودش را در پاريس تأسيس كرد. حوزه‌ي تأثير والسن به فرانسه محدود مي‌شود و پيروان وي در فرانسه كتاب‌هايي براي عموم و نيز دانشگاهيان نگاشتند و عمدتاً ترجمه‌ي بسياري از متون كلاسيك تصوف را به زبان فرانسه به انجام رساندند. اين ترجمه‌ها به دست ناشران عمومي منتشر گرديده است.

در آغاز چندان توجهي به شوآن نشد تا اينكه در دهه‌هاي پاياني قرن بيستم، شماري از استادان مطالعات ديني و ديگر موضوعات، در دانشگاه‌هاي آمريكا پيرو او شدند. دو تن از مشهورترين اينان، سيد حسين نصر و هوستون اسميت هستند. كتاب «اديان انسان» (1985) يا همان «اديان جهان»، اثر هوستون اسميت، تاكنون بيش از 000/750/1 نسخه به فروش رفته است.

همانند ديگر كتاب‌هاي پرفروش سنت‌گرايان، اين اثر نيز آشكارا سنت‌گرا نيست و در واقع الهام گرفته و متأثر از سنت‌گرايي است. نصر يكي از مشهورترين مسلمانان در افكار عمومي ايالات متحده به شمار مي‌رود و كتاب‌هاي شناخته شده‌ي گوناگوني را نيز تأليف كرده است. وي از اين نظر كه نخستين سنت‌گراي مطرحي است كه مسلمان زاده شده است نيز چهره‌ي شاخصي دارد.

نتايج سنت‌گرايي در غرب

سنت‌گرايان مسلمان بر توسعه‌ي تمدن غربي تأثير كمي داشته‌اند، با اين حال، در فراهم آوردن دركي جايگزين از اسلام براي آنچه كه معمولاً در غرب يافت مي‌شد موفق بوده‌اند، دركي كه بيشتر غربيان آن را براي ابزار همدلي آسان‌تر يافته‌اند. با وجود اين، كمتر بدين نكته توجه مي‌شود كه چنين تصويرهايي بيشتر از ناحيه‌ي سنت‌گرايان است تا يك گزينه‌ي اسلامي.

علاوه بر تأثير كتاب‌هايي كه درباره‌ي اسلام، به دست سنت‌گراياني چون نصر و لينگز نوشته شده، رويدادهايي همانند برگزاري «فستيوال اسلام» در انگلستان در سال 1976، با پيام «اسلام، تمدني زيبا و سنتي» بسيار مورد توجه عموم قرار گرفت.

در اين فستيوال علاوه بر شركت چند موزه‌ي اصلي لندن، سراسقف كانتربري و ملكه اليزابت دوم نيز حضور داشتند و پوشش رسانه‌اي گسترده‌اي داشت. رويدادهاي مهمي چون برگزاري اين فستيوال زياد نيستند ولي به هر حال تأثيرگذارند. براي نمونه، ده سال بعد يعني در سال 1986، يك سنت‌گراي ايتاليايي به نام فليك پالاويسيني (Felice Pallavicini)، به عنوان عضوي از هيئت نمايندگي مسلمانان در مراسم روز نيايش (Day of prayer) كه به دست پاپ ژان پل دوم برگزار شد در شهر اسيزي «Assisi» شركت داشت. حضوري وي براي مدتي چند، پوشش گسترده و ابراز همدلي وسيعي در روزنامه‌هاي ايتاليايي به همراه داشت. بيشترآنچه كه پس از آن به عنوان ديدگاه اسلام گزارش شد، در واقع بيشتر سنت‌گرايانه بود تا اسلامي.

سنت‌گرايي در جهان اسلام

سنت‌گرايان غربي مايلند درباره‌ي اسلام و سنت‌گرابودنشان كمتر سخن بگويند، به ويژه زماني كه دانشگاهي باشند. اما سنت‌گرايان در جهان اسلام نيازي به سكوت درباره‌ي اسلام‌شان حس نمي‌كنند و انتخاب كمي پيش‌رو دارند ولي در اعلام سنت‌گرايي‌شان آزادند، چرا كه شناخت آنان از اجتماعشان بدين معني است كه بعيد است تفسيرهاي سنت‌گرايانه از اسلام را به اشتباه، تفاسير رايج بينگارند. سنت‌گرايي در جهان اسلام، به لحاظ تشكيلات آن نيز با سنت‌گرايي در غرب متفاوت است.

يك سنت‌گراي غربي در جست‌وجوي فرقه‌اي صوفي، احتمالاً بنابر دلايل جغرافيايي، زبان‌شناختي و فرهنگي، يك فرقه‌ي سنت‌گرا را انتخاب مي‌كند، در حالي كه در جهان اسلام، يك سنت‌گرا فرقه‌هاي فراواني را پيش رو دارد كه مي‌تواند از ميان آنها برگزيند. مهم‌ترين سازمان سنت‌گرا در جهان اسلام، يك فرقه‌ي صوفي نبود بلكه انجمن سلطنتي ايراني فلسفه بود كه در سال 1974 به دست سيد حسين نصر و با حمايت شاه سابق ايران تأسيس شد. اين آكادمي، پشتوانه‌ي مالي خوبي داشت كه علاوه بر آغاز مطالعه و احياي علوم سنتي، چهره‌هاي مهمي را نيز از خارج جذب كرد. نصر پس از انقلاب ايران، كشور را ترك كرد و آكادمي سلطنتي با تغيير نام باقي ماند. سنت‌گرايان ايراني امروزه در گفتمان‌هايي چون پلوراليزم ديني مشاركت فعالي دارند.

سنت‌گرايي در بخش‌هايي از جهان اسلام كه هيچ سازماني سنت‌گرا در آنها وجود ندارد اهميت دارد، براي نمونه در تركيه، شمار فراواني از آثار سنت‌گرايانه در دهه‌هاي 80 و 90 ميلادي به زبان تركي ترجمه شده است؛ اگرچه فروش چنداني ندارند ولي به شكلي گسترده در دسترس قرار دارند. (البته تا آن حد كه اصول بنيادين و ارزش‌هاي دولت نوين تركيه را زير سؤال نبرند). اين آثار را معمولاً نخبگان تحصيل كرده مطالعه مي‌كنند. همان گونه كه سنت‌گرايي در غرب، براي روشنفكران جذابيت دارد، در جهان اسلام نيز معمولاً براي روشنفكران غرب‌زده و يا حداقل براي روشنفكران آشنا با جريان‌هاي فكري در غرب جذاب است.

سنت‌گرايي و اسلام

از نگاه غربي، سنت‌گرايي در درجه‌ي اول، تبيين و توجيه عقلاني بيزاري از مدرنيته‌ي معاصر است كه بعضي غربيان حس مي‌كنند و براي برخي كه اين توضيح را قانع‌كننده مي‌يابند، راهي است به اسلام. از ديد اسلامي، سنت‌گرايي صرفاً نكوهش مدرنيته‌ي غربي نيست، بلكه بازتأييد گونه‌اي خاص از اسلام است. اسلام‌گرايان راديكال و سياسي، بدان توجه چنداني ندارند و آن اندازه هم كه آن را تصديق مي‌كنند، به سبب چيزي است كه احتمالاً آن را اسلام پيش سفلي مي‌نامند. حتي با وجود چنين ديدگاه‌هايي، سنت‌گرايي با تفاسير رايج تا حدي متفاوت است و آشكارترين مورد آن، تأكيد بر مفهوم «وحدت متعالي» اديان است. از نظر يك سنت‌گرا، اسلام يكي از چند توصيف حقيقتي بنيادين است كه به تعبيري، گسترده‌تر از اسلام است. چنين ديدگاه‌هايي بروز تنش‌هايي را ميان سنت‌گرايان مسلمان و ديگر مسلمانان سبب شده است.

/ 1