فرایند طنز در هنر دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرایند طنز در هنر دینی - نسخه متنی

مصاحبه شونده: محمدحسین حق جو

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرايند طنز در هنر ديني

گفتگو با استاد حق‏جو

ضمن تقدير و تشكر از اين كه دعوت ما را براي انجام مصاحبه پذيرفتيد، به عنوان اولين سؤال بفرماييد كه ماهيت طنز چيست؟ و آيا با شوخي فرق دارد يا نه؟

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، خداوند در قرآن مي‏فرمايد: «علّم الانسان ما لم يعلم» يعني به انسان آنچه را نمي‏دانست، آموخت. يكي از شيوه‏ها و روشهائي كه قرآن براي آموزش و انديشيدن ذكر مي‏كند بيان هست و براي انتقال مفاهيم، روشها و متدهاي مختلفي را مي‏توانيم مورد بررسي و بحث قرار بدهيم.

يكي از روشها:

روش استدلال است كه براي مجامع علمي، دانشگاهي، پژوهشي، دانشجويان و طلاب مورد استفاده قرار مي‏گيرد.

روش دوم:

تاريخ نگاري است، داستان‏گويي براي سنين مختلف با تغيير سطوح مختلف داستان تحليلي تحقيقي. گاهي طراحي كاريكاتور خالي از خنده مطرح مي‏شود. با نقاشي مفاهيم منتقل مي‏شود، بعضي نقاشي‏ها پيامهاي عميق، بعضي ظاهري (و ساده براي بچه‏ها و سنين پائين) و بعضي داراي پيام نارسا مي‏باشند.

گاهي همين مفاهيم از طريق شعر، نمايش و فيلم القا مي‏شود و گاهي به صورت انتقاد و پيشنهاد و گاهي به صورت مناظره هست.

يكي از روشها نيز روش طنز است كه بايد جامع تمام اين شيوه‏ها باشد، هم علمي باشد، هم تنوع ذهني براي طرف به وجود بياورد و هم از طريق اصول هنري از خصوصيت برخوردار باشد، اينكه ما فكر كنيم طنز هميشه بايد مطالب عميق و علمي را به صورت خنده‏دار و تمسخرآميز مطرح كند به نظر بنده اشتباه است بلكه طنز بايد تبسمي بوجود آورد كه زمينه تعقل و پذيرش باشد.

از نظر لغوي طنز را مسخره كردن، خنداندن، نيش زدن معنا كرده‏اند. و همچنين ناز كردن به صورت طنازي و تعاريف مختلفي براي مسئله شده ولي اينها را بايد مقداري تخصيص زد. در رابطه با مفهوم طنز گرچه همراه با خنده است ولي نبايد خنده به گونه‏اي باشد كه پيام طنز فراموش شود و شخص به گونه‏اي در خنده غرق شود كه از اهداف طنز غافل گردد.

اگر طنز به معناي نيش زدن باشد. باز نيش نبايد آن طور باشد كه حالت پذيرش از شنونده يا بيننده گرفته شود، نيش نبايد آنقدر تند شود، كه طرف حوصله نكند بشنود و توان روحي براي پذيرش و شنيدن مطلب را نداشته باشد، پيام طنز بايد غيرمستقيم باشد، يعني اگر چه از يك فرد است ولي مصاديق آن بايد ديگران را هم شامل شود. اگر طنازي دارد طنز مي‏گويد و فرد مورد نظر او هم در اينجا حضور دارد بايد طنز را به طور غيرمستقيم مطرح كند كه علاوه بر آن فرد مورد نظر او، شامل ديگران هم بشود، تا طرف بتواند مطلب را بطور طبيعي تلقي كند. نه احساس كند كه او مستقيما مورد خطاب قرار گرفته است. طنز در عين حال كه گاهي ممكن است موجب مسخره شدن ديگران باشد و يا افراد را مسخره كنيم بايد آموزشهايي را هم موجب بشود. زمينه ساز آموزش منفي اخلاقي نباشد، طنز بايد زمينه گرايش به بيهوده‏گرايي نباشد و مخاطب از طنز استفاده‏اي مثبت ببرد، نه منفي در ذهنش پيوسته منفي تلقي بشود.

وقتي كسي طنز مي‏گويد بايد مواظب باشد روحيه بدبيني در افراد و كارگزاران بوجود نيايد. سوء ظن و بدبيني نسبت به كارگزاران نيز بوجود نيايد.

اگر طنز، جامع انديشي افراد را خدشه‏دار كند حال مگس پيدا مي‏كند بعضي از طنز گويان همه‏اش در نقاط منفي فرد مي‏نشينند و آنرا مطرح مي‏كند.

كسي كه با اين افكار پرورش پيدا كند كم‏كم جامعيت در نظرش نمي‏آيد.

هميشه به جهات منفي نگاه مي‏كند؛ طنزگو نبايد منفي‏گرا باشد، منفي گرائي را نيز در مردم نبايد تقويت كرد تا از كاه كوه ساخته شود.

طنز همان نقد است بالاخره ما بايد عيوب را مورد خطاب قرار دهيم چطور مي‏فرمائيد روي عيبها تكيه نكنيد. آيا منظور اين است كه همان طور كه عيبها را مي‏گوئيم خوبيها را با زبان ديگر بيان كنيم. يا اينكه طنز را روي خوبيها ببريم؟

ما اگر مي‏خواهيم يك يا دو نقطه منفي را در فرد و يا در كار كرد يك اداره و نهاد مطرح كنيم بايد مسائلي را با مقدمات قضيه يا حواشي مطرح كنيم تا وانمود شود كه اين آقا ده جهت مثبت دارد و حالا دو تا نقد هم روي او هست. در آيات و روايات نيز همين سيره را مي‏بينيد.

قرآن وقتي فردي را مورد عتاب و خطاب قرار مي‏دهد. مي‏گويد: «يا ايها الذين آمنوا لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل.»

اين يك نقد است كه چرا مال باطل مي‏خوري؟

ولي اول نقاط مثبت مطرح مي‏شود «اي ايمان آوردندگان».

به عكس، گاهي اول خطاب طنزي و انتقادي است و بعد مي‏گويد اگر كار خوب انجام دادي «جنات تجري من تحتها الانهار» معلوم مي‏شود كه چه قبل و چه بعد و چه حين طنز بايد مطلب را، طنز را، انتقاد را طوري مطرح كرد كه بيننده و شنونده ديد جامعي نسبت به مسئله پيدا كند نه اينكه فقط روي نقاط منفي برود.

تفاوت طنز و لهو را توضيح دهيد.

طنز يك جلوه لهو است با اين تفاوت كه لهو در آن هدف نيست... در طنز هدف مثبت مدنظر است، اگر طنزي گفتيم كه هدف منفي داشت، از لهو بدتر مي‏شود و در آيات و روايات مورد سرزنش و نكوهش است و اگر ما طنزي گفتيم كه جهت مثبت داشت اين خوب است طنز هدفش عالي است. گاهي طنازها مطلبي بيان مي‏كنند كه معني لعب دارد، بازي است، بازي كه نتيجه مثبت بالائي ندارد مثل بچه‏اي كه ساختماني با آجر بسازد و بعد خراب كند نتيجه‏اي نمي‏گيرد. انرژي بيهوده‏اي صرف شده است اگرچه صرف وقت كرده ولي طنز در عين حال كه بازي و تفريح است بايد نتيجه والايي داشته باشد. طنز گاهي شامل لهو الحديث هم مي‏شود ...

طنز با مسخره كردن فرق مي‏كند. اگر كسي طنز مي‏گويد گاهي طرف مسخره ميشود اما هدف عالي در بين است مثلاً كسي را اعدام مي‏كنيم براي چي؟ درست است اعدام و قتل نفس حرام است اما چون اثر اجتماعي بالاتري بر آن مترتب است ما او را مي‏كشيم يا او را شلاق مي‏زنيم در حالي كه اگر فردي را در حالت عادي سيلي بزنيم بايد ديه بدهيم اما وقتي شلاق مي‏زنيم بدن او سياه مي‏شود از حال هم مي‏رود چون اين كار نتيجه بالاتري دارد. پسنديده است پس طنز اگر مسخره كردني باشد كه نتيجه بالايي نداشته باشد اين طنز نمي‏شود در عين حال دروغ گفتن هم نيست اگر طنزي باشد كه به عنوان دروغ مطرح است. ولي هدف بالاتري در نظر است اشكال ندارد طنز از مواردي است كه مجوز دروغ است. چرا به خاطر اينكه دروغ هميشه حرام نيست در چندين مورد دروغ گفتن جايز و لازم است. و نگفتنش حرام است.(1)

اگر طنز ريشخند كردن و تمسخر كردن يك فرد و توهين به اوست در عين حال چون هدف بالاتري در نظر است اين از استثنائات توهين است.

فرموديد اگر هتك حرمت بشود اشكال ندارد. برخي معتقدند در طنز مخاطب ما شخصيت طرف نيست بلكه آن نقصي كه در كار او مدنظر است از اينجا ما بايد بگوئيم كه هتك حرمت نمي‏شود يا هتك حرمت مي‏شود و اشكالي ندارد؟

همان حسن فاعلي و قبح فاعلي در نظرتان هست. بله اگر كسي تخلفي مي‏كند درست است كه تخلف از فرد صادر مي‏شود و ما هم آن فرد را مورد نظر قرار مي‏دهيم بلكه اگر بگوئيم پزشكان چنين كردند. پزشكان اينطوري‏اند شخصيت مي‏شود، شخصي نمي‏شود اگر شخص مورد نظر باشد يك بحث دارد. اگر شخصيت را در نظر بگيريم مواردي دارد كه بايد آنها را در نظر بگيريم و يك استثناء هست.

بالاخره اگر ما در مورد يك استاندار يا فرمانداري كه نقصي در كارش باشد و نتوانسته كارش را كه وظيفه‏اش بوده انجام دهد طنز بگوئيم به او هتك حرمت كنيم بالاخره او هم ناراحت ميشود و ما با بعضي از آقايان مطرح كرديم مي‏گفتند كه آيا شما باشيد ناراحت نمي‏شويد و در عين حال كه او ناراحت مي‏شود. باز مي‏توانيم بگوئيم چون يك مسئله اهمي در كار هست لذا اشكال ندارد اگر هتك حرمت به شخصيت او شود و او ناراحت هم بشود؟

مخاطبان طنز ما چه كساني هستند اين بحث مفصلي است. يك وقت مخاطب ما در اين استاندار و فرماندار مؤثر است اين اشكال ندارد مثلاً پيش وزير كشور از استاندار انتقاد مي‏شود اين اشكال ندارد بايد اين كار را كرد تا وزير بفهمد استاندارش كار اشتباهي كرده است، اگر ما مي‏خواهيم در فضائي، فردي را زير سئوال ببريم بايد اين فضا و زمان و مكان و حالاتي كه در اين طنز هست با او تناسب داشته باشد مثلاً پدري فرزندش را مي‏زند. اين توهين نيست تأديب است اما يك وقت بچه به پدر مي‏زند اين همان هتك مقام ميشود موقعيت پدر اقتضايش از نظر اجتماعي اين است كه بچه را ادب كند. اشكال قانوني، شرعي و عقلي ندارد. اما اگر بچه بخواهد پدرش بزند، چون تناسب عكس شده، نمي‏شود.

فرق طنز با شوخي چيست؟ آيا مي‏شود گفت طنز گاهي با شوخي قاطي است يا طنز همان شوخي است؟

اهدافي كه در طنز است در شوخي نيست. يا حداقل مي‏شود گفت اهدافي كه طنز دارد خيلي بالاتر از شوخي است.

گاهي در بحث شوخي علماء اخلاق گفته‏اند كه ممكن است كه كسي شوخي كند بصرف اينكه طرف بخندد. هيچ پيامي در آن نيست مي‏خواهد مشكل و نگراني روحيش را حل كند. اين خوب است.

اما طنز با گستره‏اي كه دارد مي‏بينيم خيلي نتيجه دارد هر قدر نتيجه طنز بالا رود از لعب و لهو الحديث و مسخره و حتي شوخي افقش بالاتر مي‏رود. هر چه پائين باشد به آنها ملحق مي‏شود و اثر الهي دنيوي و اخروي آن كم مي‏شود.

اهداف طنز مفيد چيست؟

با اين اهداف كه براي طنز به عنوان يك هنر مهم مطرح است، اگر ما با اين اهداف كار كنيم مثلاً يكي از اهداف طنز امر به معروف است. همين امر به معروف و نهي از منكر ميشود طنز واجب حتي گاهي مستحب و مكروه و مباح هم نيست.

ما گاهي مي‏توانيم از طرق تذكر و توجه و راههاي ديگر فردي را متوجه كنيم اما گاهي جز طنز راهي نيست، اين يكي از مراتب نهي از منكر است كه هم او را بخندانيم هم تذكري به او بدهيم.

يكي ديگر از اهداف گسترش يك فرهنگ مثبت تبليغ و ارشاد از طريق طنز مي‏باشد.

گاهي نيز هدف آن جلوگيري از يك انديشه منفي، است ما با طنز اين انديشه منفي را به تمسخر مي‏گيريم. بعنوان مثال سيگار، مشروب و لباسهاي جلف در صدا و سيماي زمان شاه ملعون بعنوان ارزش مطرح بود اما حالا بعنوان يك ضد ارزش جلوه‏گر است، يك معتاد بعنوان يك انگل ضد ارزش و كم شخصيت مطرح است، كم‏كم اين ارزش تبديل به ضد ارزش واقعي شد.

گاهي هدف طنز تخريب شخصيت و بعد منفي فرد است.

گاهي طنز تقويت افراد ديگر است. افرادي هستند خوب كار مي‏كنند افرادي هستند بدكار مي‏كنند. ما افرادي را كه بدكار مي‏كنند به طنز مي‏كشانيم تا افراد خوب تقويت شوند.

گاهي هدف طنز تنوع برنامه است مخصوصا برنامه‏هايي كه حالت عمومي دارد مثلا در سمينارها كه معمولا شخصيتها هستند و وقتشان محدود است و آمادگي پذيرش مطالب علمي خشك را هم دارند جاي طنازي نيست. ولي وقتي مجلس عمومي داريم بصورت سخنراني در راديو و تلويزيون در اينجا اگر بخواهيم شخص را به تأمل و فكر كردن وادار كنيم نمي‏پذيرد نياز به تنوع دارد خداوند هم در جهان هستي صبح و شب و زمستان و تابستان را براي تنوع قرار داده و در مسير زندگي هم سختيها و خوشيها و نشيب و فرازها براي همين است.

تفريح روحي يكي از اهداف ديگر طنز است، ما مي‏خواهيم مطلبي را به فردي القاء كنيم يكي از راهها اين است كه او را خوشحال كنيم. شاد كنيم، شاد ظاهري كه بخندد يا شاد روحي. اين تفريح گاهي بصورت حرفهاي طنز گاهي با محبت گاهي با مسائل مختلف ايجاد مي‏شود.

ممكن است هدف فرد از القاي طنز صرفا اهداف علمي باشد. يا براي انتقال مفاهيم علمي باشد.

اگر طنز اين خصوصيات را داشته باشد طنز مثبت و مورد تأييد است. اگر چه عنوان، طنز است اما هدف مقدس است.

بفرمائيد خصوصيات اين طنز چيست؟

طنز بايد هدفدار باشد. حداقل يكي از آن اهداف در او باشد هر چه آن اهداف در آن قوي‏تر باشد، فايده و نتيجه‏اش بيشتر است. طنز بايد زمينه ساز بالندگي و رشد افكار باشد. گر چه سوژه تكراري باشد.

براي مقابله با فكري كه در جو و زمان خاصي از فردي مطرح شده، ما بايد ابعاد مختلف آن فكر را مطرح كنيم.

نه در يك بعد حركت كنيم كه شنونده و بيننده ما نتواند آن موارد مختلف را از اين انديشه بدست بياورد و با آن برخورد كند.

طنز بايد در ابعاد مختلف به ارزشهاقدرت و نيرو دهد.

طنز بايد ابزارش مخالف با اصول اعتقادي نباشد. فرض كنيم اگر مي‏خواهيم از دكور، لباس، يا فضائي استفاده كنيم، اين ابزاري كه استفاده مي‏شود بايد با مسائل ديني و اجتماعي منافات نداشته باشد.

مخالف با رفتارهاي صنف و قبيله و زبان خاصي نباشد. بلكه بايد جامع همه گروهها باشد. و جامعيتي به مفهوم بدهد كه فقط در يك قشر خاصي اثر نگذارند.

طنز بايد بدآموزي نداشته باشد. زمينه‏هاي منفي ايجاد نشود.

اگر از بعد منفي وارد شويم بايد مطالب منفي طوري نباشد كه قضيه را تقويت كند مثلا فيلمهاي پليسي كه روش دزدي را ياد مي‏دهند. روش باز كردن گاو صندوق، از بين بردن اثر انگشت، اينها آموزش منفي است اگر ما مي‏خواهيم بعد منفي يك مسئله را مطرح كنيم، بايد به گونه‏اي باشد كه بدآموزي نداشته باشد.

طنز نبايد ايجاد غفلت كند گاهي افراد آنقدر در وادي طنز مي‏روند كه غلو مي‏كنند. غلو اثر منفي در جامعه دارد و مردم مي‏فهمند كه اينها دروغ مي‏گويند. در نتيجه از دقتهاي كافي در طنز ارزشي جامعه باز مي‏دارد.

طنز بايد ضريب دقت افراد را زياد كند نه ضريب تخريب و وازدگي و تنفر را بوجود بياورد طنز بايد توهين نباشد دروغ نباشد مسخره نباشد كه بيان شد.

جلوه‏هاي طنز

بعضي فكر مي‏كنند گفتن طنز كافي است. صرف گفتار در طنز، ولي به اعتقاد بنده يكي از راههاي طنز گفتار است ولي عوامل ديگري هم هست كه بايد آن عوامل ديگر را هم در كنار گفتار بياوريم تا طنز تأثير درست داشته باشد هماهنگي باشد.

جمله بنديها؛ نوع جمله بندي طنازها، بايد بيانگر حالات طنز باشد.

انتخاب سوژه

وقتي مي‏خواهيم يك فكر و انديشه و كردار را به طنز بكشيم زاويه اين طنز و انديشه و انتخاب سوژه بسيار مهم است.

ممكن است سوژه تبعات منفي داشته باشد، اما زاويه ديد و انتخاب سوژه متناسب با آن فكر و كردار مهم است.

تن صدا مي‏تواند روي شنونده تأثير جالب‏تري داشته باشد اگر فردي طنز بگويد اما با كردار و گفتار او هماهنگ نباشد. ... طبعا نتيجه لازم را نخواهد داشت.

حالت ظاهري فرد به صرف گفتار و حالات او در نمايش و پذيرش طرف موثر است، رنگ لباس رنگ صحنه و حتي رنگهايي كه در جوانب اين قضيه است متناسب با حركات طناز رنگ صحنه عوض مي‏شود. گاهي حالت شادي است، گاهي گرفتگي و ركود را بوجود مي‏آورد كه در شنونده و بيننده موثر است. آهنگ‏هاي مناسب در مخاطب اثر به سزايي دارد.

لهجه خيلي موثر است. و ممكن است در برخي موارد 80% نتيجه را بوجود آورد. و ممكن است آن 20% مقدمه آن 80% باشد.

و يا در لهجه ممكن است حالتي منفي باشد كه آن 20% نور و صحنه و حالات طرف در شنونده تأثير مثبت بگذارد.

اين خيلي مهم است سن فردي كه مي‏خواهد طنز بگويد يا اجراء كند با كسي كه طنز را مي‏شنود بايد مناسب باشد..

جنس مهم است براي زن ـ زن و براي مرد ـ مرد، طنز بگويد.

چهره شغلي بسيار مؤثر است كه ما چه چهره‏اي را مي‏خواهيم به نقد و طنز بكشيم. خود طناز بايد حالات و حركاتش مناسب باشد. حالات فرد بيسواد با مهندسي كه مورد طنز قرار مي‏گيرند فرق دارد. يكي نيست تيپ، حالات دست، سر، نشستن، بلند شدن و حرف زدن يكي نيست ما مي‏توانيم با اين چند عامل طنز را كاملا جا بيندازيم.

حكم طنز در پرتو احكام شرعي را لطفا بيان كنيد؟

طنز مي‏تواند همان پنج عنوان كلي شرعي يعني حرام و مستحب و مكروه و مباح و واجب را دارا باشد، ما مي‏توانيم بعضي مواقع طنزي بگوييم كه حرام يا مكروه و مستحب يا واجب باشد.

اگر طنز داراي هفت ويژگي و خاصيت زير باشد عنوان حرام بر آن اطلاق مي‏شود. اما وقتي قواعد كلي را مطرح كنيم. بعضي از اين موارد استثناء مي‏شود.

طنز اگر با دروغ، تهمت، توهين، تمسخر، اهانت، بدبيني و غُلُوّ كردن همراه باشد حرام است، اگر يكي از اين هفت مورد در طنز باشد حرام مي‏باشد. با اين تفاوت كه در بعضي از اين موارد ممكن است طنز همراه با يكي از اين موارد هم باشد اما واجب و جايز باشد.

مثل مواردي كه حكم تابع موضوع است ما قبلا مي‏گوييم گوشت گوسفندي حلال است، اما ذبح شرعي مي‏خواهد. اگر ذبح شرعي ضميمه شد حلال مي‏شود اما اگر نشد حرام است.

ذبح در صورتي حلال است كه با بسم اللّه‏ باشد، و رو به قبله و در باشد.

نمي‏شود گفت گوشت گوسفند بدون هيچ شرطي حلال است. هر ذبح شده‏اي حلال نيست بايد شرايط لازم را داشته باشد.

پس اگر مي‏گوييم در اين موارد حرام است اينطور نيست كه استثناء نداشته باشد.

مواردي داريم كه تمام اين هفت خصوصيت در طنز وجود دارد. ولي در عين حال واجب است و آن كجاست. موضوع فرق مي‏كند قواعد كلي كه گفته مي‏شود اگر رعايت شود ديگر حرمت از بين مي‏رود.

مواردي كه طنز واجب مي‏شود:

1 ـ دفاع از يك ارزش مشروط بر اينكه موجب جسارت و تجري به گناه براي ديگران نشود اينجا واجب است.

2 ـ براي جلوگيري از يك ضد ارزش اينجا واجب است.

3 ـ از كسي كه متجاهر به فسق است و همه مي‏دانند و غيبت او هم اشكال ندارد.

بعضي موارد پيش مي‏آيد كه شما مي‏دانيد ولي نمي‏توانيد بطور مستقيم وارد شويد ولي مي‏شود بوسيله تنظيم يك طنز يك ضد ارزش را از جامعه برداريد و يا زمينه اجراء يك ارزش را در جامعه تحقق بخشيد. همين كه بگوييد به من مربوط نيست از يك امر واجب رو گردان شده‏ايد. مثل كسي كه نماز نخوانده باشد مگر اينكه كسي باشد كه خودش واقعا از دستش كاري نيايد، اما اگر كسي مي‏تواند كاري انجام دهد بايد به وظيفه خود عمل كند، زيرا به او هم مراجعه مي‏شود بر او واجب است. تلاش خود را به هر صورت ممكن انجام دهد.

باز در صورتي كه ما راه ديگري جز طنز نداشته باشيم؟

وقتي بحث مي‏كنيم به ترتيب است و به موارد استثناء نمي‏پردازيم. اگر مي‏گوييم واجب است با همان شرايطي كه در اول بود و بيان شد و كم وجوب جاري شود.

طنز زماني طنز ديني است كه آن شرايط را داشته باشد. طبيعي است وقتي از طريق تذكر و اخطار مي‏توانيم نهي از منكر كنيم ديگر جاي طنز اصلا نيست. وقتي طنز در او موثر نيست اصلا طنز نيست. مثل دزدي كه در شهر و استاني خيلي قدرت دارد اصلا به طنز ما گوش نمي‏دهد. طنز ما چه فايده دارد طنز بايد موثر واقع شود.

در بعضي موارد موضوع و جايگاه طنز نيست، طنز در اينجاها صدق پيدا نمي‏كند طنز در مواردي است كه طرف شخصيت شناخته شده‏اي است و مورد اعتماد جامعه هم هست و طنز هم در او مي‏تواند تأثير بگذارد. به طنز ما هم تا حدي توجه خواهد كرد. خود او هم گوش نكند ديگران به او مي‏رسانند. برخي افراد چون خودشان فرصت ندارند ديگران روزنامه مي‏خوانند و خبر انتقاد را به آنها انتقال مي‏دهند.

اگر مي‏گوييم اينجا واجب مي‏شود به اين دليل كه فرد متجاهر به فسق هست از راههاي ديگر هم مأيوس شديم اينجا از طريق طنز وارد مي‏شويم، واجب مي‏شود هم بر گوينده هم بر سازنده هم بر نويسنده و ...

يكي از موارد وجوب طنز در مورد افراد مغرض و معاند است، اينجا حكم وجوب در صورتي كه زمينه لازم در او بوجود نيايد مثلا ما با يك فرد ملحد بايد مناظره كنيم. كي مناظره تحقق پيدا مي‏كند در صورتي كه او راضي به مناظره شود وقتي راضي نشد از راه مناظره نمي‏توانيم بايد از راه قواي قهريه عمل كنيم.

كسي هم كه مغرض و معاند است و طنز در او تأثير ندارد و حاضر نيست طنز را بشنود و ببيند مثل اوايل انقلاب كه بعضي گروهها ديدن تلويزيون و خواندن روزنامه و راديو را براي هواداران خود حرام كرده بودند.

در آن فضا جاي طنز نيست.

1 ـ در بعضي طنزها ما هر زمان هم همين است كه بايد سازنده باشد.

خصوصيات مكاني ومقامي سازنده طنز در چيست؟

منظور از گاهي مكان خود سيماست. يعني جايگاهي كه مورد نظر است گاهي نوشتار است گاهي سخن است در چه موقعيتي اين طنز مطرح مي‏شود. فرض كنيم ممكن است گاهي طنز را در يك زماني بگذاريم كه اين زمان براي كسي كه مورد طنز قرار گرفته اهانت محسوب شود. بعنوان مثال طنزي از يك استانداري يا وكيل و وزيري در برنامه كودك مطرح كنيم. تا در برنامه‏اي كه مقدمه آن مسئله منفي است شايد در روزنامه‏ها بيشتر باشد.

طنز از يك وزير را در بخش نيازمنديها يا تبليغاتي مطرح كنيم اين مكان مناسب نيست.

مكاني كه انتخاب كرديم بايد مكاني باشد كه با شخصيت او تناسب داشته باشد. زمان و مكان و فضاي مناسبي را براي طنز انتخاب كنيم. همچنين طنز را از جهات گروه سني، جنسي، اجتماعي هم مناسب با آن فرد مورد نظر انتخاب كنيم.

و در مجموع طنز را بگونه‏اي انتخاب كنيم كه از نظر مكان، زمان و موقعيت با آن مورد، تناسب خاصي داشته باشد اگر از بچه‏ها انتقاد مي‏كنيم با بچه‏ها، از خانواده در خانواده، فضاي گفتگوي خانواده، وزير، وكيل در فضاي متناسب با شخصيت طرف مقابل بايد باشد.

ويژگيهاي فرد طناز را در چه مي‏دانيد؟

كسي كه مي‏خواهد تنظيم طنز كند چه شعر چه مقاله چه كار هنري بايد:

ـ به مباني دين آگاه باشد.

ـ به قوانين اجتماعي اشراف داشته باشد.

ـ اصول و ملاكات عقلي و منطقي را بداند.

ـ روحيه متعادل و متين داشته باشد روحيه افراط و تفريط نداشته باشد.

ـ مراتب ارزشها و ضد ارزشها را بداند.

به مراحل و شرايط طنازي آگاهي داشته باشد كه بعضي از طنزها را نسبت به بعضي افراد مطرح مي‏كنيم. اصلا شخصيت طرف را پائين مي‏آوريم. ممكن است فردي اشتباهي داشته باشد ولي به اين معني نيست كه ما طرف را خراب كنيم.

وظايف افرادي را كه مورد طنز قرار مي‏دهد بداند. مرزها را كاملا رعايت كند. نبايد در طنز افراط و تفريط مطرح كنيم و همچنين بتوانيم تشخيص دهيم كه اگر دروغ است از دروغهاي مجاز است. اگر غيبت است از غيبتهاي مجاز مي‏شود، اگر توهين است از توهين‏هاي مجاز است. اگر اين باشد طنز نتيجه دارد. اگر ندانيم طنز كجايش حرام و كجايش حلال است از نظر قانوني چه مراحلي دارد؟ تبعا اثرات منفي خواهد داشت.

بفرماييد طنز از چه كسي خوب است؟

1 ـ احتمال نتيجه از طريق طنز بدهيم. در امر به معروف هم همين است يكي از شرايط امر به معروف اين است كه احتمال تأثير بدهيم.

2 ـ احتمال نتيجه براي ديگران بدهيم.

3 ـ از تأثير روشهاي ديگر مأيوس باشيم.

4 ـ اثر منفي براي اعضاي ديگر جامعه نداشته باشيم. اين طنز نبايد عمومي مطرح شود و بايد خصوصي باشد از طريق طنز مكاتبه‏اي و فردي مطرح شود.

5 ـ اثر منفي براي فرد مورد طنز نداشته باشد و اگر اثر منفي دارد بايد مراتب طنز را پائين بياوريم يا موقعيت انتقال را پائين بياوريم كه اثر منفي براي فرد نداشته باشد. در قالب ديگر مطرح كنيم كه بپذيرد.

6 ـ يقين به رفتار نامطلوب فرد خاصي داشته باشيم. وقتي از كسي رفتاري مي‏شنويم يا مي‏بينيم يا مي‏خوانيم و از نظر ما اين رفتار پسنديده نيست بايد يقين كنيم كه اين رفتار درست است واقعا اين كار را كرده است.

يكي از بحثهايي كه اين روزها داشتيم اين است كه آيا ما در قرآن طنز داريم يا نه برخي معتقدند كه ما در قرآن طنز نداريم براي اينكه قرآن هر چه هست حقيقت است. لذا معنا ندارد كه طنز داشته باشد و برخي در مقابل مي‏گويند:

كه ما طنز داريم نمونه‏هايي هم مطرح كرده‏اند از جمله ... انك انت العزيز الكريم كه افرادي كه در اين دنيا خود را عزيز و كريم مي‏دانسته‏اند در آن دنيا عذابشان مي‏دهند كه بچشيد يا داستان حضرت ابراهيم كه وقتي همه بتها را شكست آمدند از او سوال كردند و گفت:

نگاه كنيد تبر روي دوش بت بزرگ است از او بپرسيد اينها را طنز دانسته‏اند نظر شما در رابطه با طنز در قرآن چيست؟

اگر با آن شرائط و ضوابطي كه براي طنز بيان شد بپذيريم بله ما در قرآن طنز داريم. و از آيات شريفه‏اي استفاده مي‏شود كه خداوند هم در دنيا و آخرت افرادي را مورد طنز قرار مي‏دهد.

مثال: بعضي گفته‏اند كه خدا چطور ما را خلق كرده ما كه از دنيا رفتيم چطور ما را به دنيا مي‏آورد؟

«ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلي قادرين علي ان نسوي بنائه.»

انسان فكر مي‏كند ما نمي‏توانيم استخوانهايي را جمع كنيم چطور ما مي‏توانيم سرانگشت افراد و مردم را كه چند ميليون انسان‏اند را بسازيم و سر انگشت هيچ كدام مثل هم نباشد.

يا در همين آيه 35 سوره يونس مي‏فرمايد «افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع» در برابر مسئله امامت است كه حضرت حق (جلّ و عَلي) مي‏فرمايد آيا كسي كه شما را هدايت به حق و دعوت به حق مي‏كند ترغيب به حق مي‏كند اين شايسته و بايستگي تبعيت دارد يا كسي كه شما را هدايت نمي‏كند مگر هدايت بشود. پيامبر و ائمه عليهم‏السلام اينها خودشان هدايت تكويني داشتند عصمت داشتند اينها «احق ان يتبع» هستند يا كسي كه عصمت و عدالت ندارد اين چطور مي‏تواند شما را هدايت كند.

مثل برخي كه مي‏گويند هر كسي حكومت دستش بود اولواالامر است. اين كسي كه خودش بايستگي هدايت در او نيست چطور مي‏تواند ديگران را هدايت كند. اين خودش يك طنز است. كه برخي فكر مي‏كنند آنها از هر كسي كه پيروي كردند آنها را به حق مي‏رساند و به هدايت دعوت خواهند كرد.

يا آياتي «ءانتم تخلقونه ام نحن الخالقون» شما او را خلق كرديد يا ما خلق كرديم.

«ءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون» شما آب را از آسمان آورديد يا ما آورديم، آنها ادعا مي‏كردند كه ما همه چيز در اختيارمان است قدرت و توان داريم خداوند متعال اين حرف را اينگونه پاسخ مي‏دهد. «ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون» شما آن را كشت كرديد يا ما رويانديم.

يا «مثل الذين حُمّلوا التوريه لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا.»

بعضي فكر مي‏كردند علم داشتن، آگاه بودن و عالم بودن كافيست در صورتي كه قرآن مي‏فرمايد كه اينها كه علم دارند اما عمل ندارند مثل چهارپا و الاغي هستند كه چيزي را حمل مي‏كنند اما در حمل آنها تأثير و نتيجه‏اي نيست. «ءانتم اشد خلقا ام السماء بنيها.»

آيا خلقت شما مشكل‏تر است يا خلقت آسمان شما مي‏گوييد چطور مي‏شود كه خدا ما را خلق كرده خدا چطور توانسته ما را خلق كند. خلقت شما سخت‏تر است يا خلقت آسمانها اينها همه در برابر حرفهايي است كه هر كدام از اين حرفها را كفار يا منافقين يا مشركين به صورتي مطرح كرده‏اند و خداوند به صورتي جواب اينها را داده كه نه، حق اين است كه خدا و اسلام و ائمه مي‏گويند.

با تشكر مجدد از اينكه زحمت كشيديد و به سؤالات ما جواب داديد.


(1) به كتب فقهي و اخلاقي مراجعه شود

/ 1