در هيچ يك از آيينهاي مختلفي كه تا امروزه بشر آنها را به تجربه دريافته و درك كرده است، ورود به حرم و خروج از محدوده «تجربه بي واسطه روحاني»، بي مقدمه و مؤخره فرض نشده است. كمتر آييني ميتوان يافت كه در آن، انسان پرستنده به ساحت حرم پاي گذارد بيآن كه قبل از ورود، واجد آمادگيهاي روحي و جسمي شود بر اساس مفروضههاي معنويِ بيشتر آيينها، براي ورود به حرم و واقعشدن در «محدوده روحاني بيواسطه»، ابتدابايد در محيطي بينابين قرارگرفت. جهانِبيرونِ حرم و محدوده آن، جهاني است كه تا حدود زيادي خالي از محرّكها و انگيزهسازيهاي معنوي است و مكان اصلي حرم نيز، جهانِ خالصِ پرستش و جايگاه مورد خطاب واقع شدن است؛ يعني جهانِ نابِ روحاني. به همانسان كه نميتوان شيشه را از ظرف آب سردي به يكباره خارج كرد و در ظرف آب گرم فروبرد، نميتوان توقع داشت ورود از جهان «بيگانه با معنويت» يا خالي از جواهر معنوي و روحاني، به جهان نابِ روحانيت و محيطِ خالصِ پرستش (توجه كنيد: مكان رمزي حضورِ خدا در صبيعت) نيز بي مقدماتي ممكن باشد. اين مقدمات بايد در محيط و جايگاهي بينابين و واسطي محقق شوند، تا پرستنده بتواند در حرم اصلي مورد خطاب واقع شود. مكانِ واسطِ منظور شده در بيشتر حرمها (تقريبا متعلق به همه آيينها)، «شبستان» يا «محل ورود» است؛ با شكلهاي مختلف و گاه متفاوت آن.نفس وجود شبستان در پيرامون حرم، آنگونه كه گفتيم، غير از خصوصيت آمادهسازي روحاني براي ورود به حرم، واجدِ رمزي ديگر نيز هست. پرستندهاي كه در حرمِ امن مورد خطاب واقع شده است و كيفيت روحاني براي او حاصل شده است، خروج بيواسطهاش از حرم و وارد شدن به محيط طبيعي بيرون نيز، ممكن است خالي از مخاطراتي براي او نباشد. او همانگونه كه بايد (و لزوما اينگونه ميشود) قبل از ورود خود را آماده سازد و با تأمل و مشاهده مؤلفههاي روحاني، براي ورود تمهيد مقدمه كند، براي خروج نيز بايد مقدماتي را به انجام رساند و يا حداقل در معرض آنها قرار گيرد. او نميتواند بيواسطه به بيرون حرم پا گذارد، چرا كه خطر از دست رفتن كيفيات روحاني حاصله، براي او زياد ميشود و ممكن است بهسان همان شيشه در معرض هواي نابرابر بشكند. در واقع اصل داشتن محل ورود و شبستان براي ورود و خروجِ مرتبهاي و غير يكباره «به حرم» و «از حرم» است تا از نفسانيتِ پيش از ورود كاسته شود و روحانيت حاصله از حضور در حرم نيز ـ كه محصول عبادت و پرستش و مكالمه با وجود مقدس ازلي است (به زبان آيينهاي مختلف) ـ به اندازه بيشتري در جان پرستنده نهادينه شود.در آيين ساخت حرم، شكل شبستانها و وروديها بسته به مقتضيات و اصول آيينها و اديان مختلف، متفاوت است. در معابد مسيحي (كليسا) محل ورود يا شبستان، بيشتر شكل، جزيي از اصل بنا را دارد. گاه در كليساهاي قرون گذشته، راهروهاي ورودي، سردرها، محيطهايي، شبيه پاگرد يا راهرو يا دالان مانند، ديده ميشد، كه با تصوير و شمايلهاي نگاشته شده از مسيح و باكره مقدس و تصاوير مشابه ديگر، آذين يافته بود و در واقع نوعي حضور روحاني و فضاي متفاوت با بيرون را ايجاد كرده بود. از آن گذشته در كليسا فاصله بين محل ورود تا مقابل جايگاه پدر مقدس، (در شكل صليب گون كليسا، خط افقيِ جايِ كوبِش دستها بر صليب) خود فاصلهاي شبستانگونه بهشمار ميرود، در واقع مكاني براي ايجاد آمادگي روحاني و قرار گرفتن در حريم حرم.افزون بر اين، در كليساهاي مسيحي قرون جديد، استفاده از پيكرههاي تراشيده در وروديها و اصل مكان حرم نيز انگيزهاي ديگر براي حضور قلب بيشتر بهشمار ميرود و در واقع قرار گرفتن در حرم و محيطِ امن گفتگو، از پسِ گذشتن از برابر تصاوير، شمايلها و پيكرههاي مقدس به همراه استماع طنين غيرهميشگي موسيقي و سرودهاي مقدس صورت ميگيرد. آن چه در ساخت معابد هندو و بودايي در مورد شبستان صادق است، در واقع محيطهايي گاه سرسبز و آزادي است، كه با پيكرههاي تراشيده از سنگ، تطهير گاهها و (معمولاً) پلههايي كه به معبد منتهي ميشوند. در واقع در سنتهاي هندو و بودايي معابد (حرمها) فاقد دريچههايي هستند كه به بيرون راه داشته باشند. درهاي كوچك تنها منفذ موجود در آنها است، و شبستان يا محل ورود، بهطور عموم فضاي نسبتا باز و آزادي، است كه در اطراف معبد وجود دارد و محل عبور و گذر از جهان بيرون به محيط اصلي حرم يا معبد است. تزيين و در واقع «انگيزهسازهاي» روحاني نيز كه نقش محركهاي روحاني را در اينگونه معابد بر عهده دارند، بهطور عموم پيكرههاي تراشيده شده از سنگ و در دوران كهنتر چوب ميباشند كه يا متعلق به پيكره بودا با همان خصوصيات هميشگي (دستي رو به زمين به نشانه تسلط و دستي ديگر بر دادن، كه در آن «كاسه چوبي برنج كديه» قرار دارد) هستند و يا تصاويري از جانوران و موجوداتِ (به نظر) عجيبالخلقه كه هر كدام حاوي رمزي از آموزههاي مقدس آيين هندو يا بودا هستند؛ و اشاره به قوهاي از قواي طبيعت و فرا طبيعت دارند. قابل ذكر است كه در حرمِ معابد هندو، از تصاويري نيز استفاده ميشود كه غالبا بيشتر «تصاوير آميزشي» هستند. اين آميزش نشانه و رمزي از خلقت را به زبان فراطبيعي نشان ميدهد؛ كه در معابد هندوي قديم فراوانتر ديده شده است. درواقع نشانهاي از جرثومه اوليه و چگونگي تشكيل حيات و خلقت كه شامل تصاوير حيوانات عجيبالخلقه رمزي و گاه حيواناتي با صورت به ظاهر انسان ديده ميشود. اسلام بهعنوان آيينِ خاتم، در مسئله شبستان و محل ورود نمونه كاملتري از آنچه گذشت را به دست ميدهد. محققان هنر مقدسِ معماري اسلامي، در آنچه تاكنون درباره مساجد نگاشتهاند، همواره به تقسيمبندي فضا و محيط، در ساخت مساجد اسلامي توجه خاصي نشان دادهاند. در ساخت مساجد اسلامي عنوان حرم، جايگاه مقدسي است كه پيشتر به آن اشاره شد. اما شبستان در بناهاي اصلي مساجد (مثل مساجد جامع در كشورهاي مختلف و شهرها و حتي گاه در روستاها) مقدمهاي ضروري در ساخت مساجد بهشمار ميرود: شبستان يا محل ورود در سنت اسلامي ساخت مساجد، خلوتگاه اوليه مومن براي واقع شدن در حريم اصلي حرم است. اين وروديها كه گاه بر اساس وسعت مساجد تاچند شبستان ازدياد پيدا ميكنند، مكانهاي «خرّم» و «خنك» معنوي هستند و در واقع محل ورود به جهاني برتر از جهان بيرون است. حتي در معماري مساجد شرق جهان اسلام (مثل الجزاير و مراكش) كه پيچيدگي معماري آنها نسبت به غرب جهان اسلام زيادتر است، شبستانها عظيمتر و باشكوهتر بهچشم ميآيند. در اين شبستانها از تصاوير، شمايلهاي مقدس و پيكرههاي تراشيده از سنگ يا چوب خبري نيست؛ چرا كه احديت در عين انضمام با تمام هستي، بر اساس ديدگاه نظري اسلام، امري است مجرّد و منتزع از ماده، كه پرداختن آن در صورت يك شمايل يا پيكره مقدس، از كمال آن ميكاهد در عوض از ابتداي ورود و سهل است كه از ابتداي نظر كردن به مساجد اسلامي، كلمات خداوند كه نمونه و رمز حضور كلامي خداوند در زمين هستند و بر اساس ديدگاه اسلامي اين تنها نوع حضور و ظهور خداوند (غير از ديدگاههاي متفرقه در اين زمينه) در زمين ميباشد، به چشم ميآيند كه نوعي آميزش روحاني با اسليميها و طرحهاي ديگر پيدا كردهاند و در زمينه كاشيهاي صيقلخورده يا سنگهاي رنگارنگ. (معمولاً با تركيبي از رنگهاي فيروزهاي: نشانه آسمان، سبز: نشانه طبيعت و سفيد: علامت نور الهي) نقش شدهاند. هنر مقدس در منظر اسلام چيزي بيش از شرافت دادن روحاني به ماده است و اين شرافت روحاني كه از اتصال روح هنرمند با ملكوت و ماوراء طبيعت منبعث ميشود، چون به دليل منع پيكرهتراشي و شمايلنگاري نميتواند در ماده خاصي مثل سنگ يا چوب به شكل صورت يا پيكرهاي طبيعي و فيزيكي (تجسيم) شكل يابد، ناگزير در كلام بيواسطه خداوند نقش ميبندد و از اينجاست كه هنرِ هنرمند مسلمان، در خوشنويسي و كتابتِ كلمات خداوند و نقش بستن و پيرايهزدن بر اين كلمات، شكوفا ميشود و اينها همه آذيني ميشود براي وروديها، شبستانها و اطراف درها و مقصورهها و... به همينرو وقتي وارد مسجد اسلامي ميشويم، سر درِ وروديها كه منتهي به حياط بيروني بنا ميشود با كلمات خداوند، اسماء خداوند و صفات او رخ مينمايد كه در هالهاي از اسليميها و گلها و بوتههاي مختلف بر كاشيها و آجرها نقش بسته است. به همانسان كه در سنت مسيحي يا بودايي و هندو، مجسمهها و پيكرهها و شمايلها و تصاوير، نشانه عظمت و روحانيت هستند و تمهيدكننده ورود و بعد از ورود نيز محرك معنوي پرستنده، به همانسان كلمات خوشنويسي شده بر بالاي وروديها، صحن شبستان و اطراف محراب و جاي جاي حرم اسلامي، «نمايشگر شطّ باشكوه و قدرتمند كلام الهي» و قدرت وجودي بيناب و متعالي او هستند. اگر در مسيحيت و بودا و هندو اصل تصوير وجودي خدا به واسطه شمايلنگاري و پيكرهسازي از مسيح و بودا و باكره مقدس، تجلي مييابد، در اسلام تصوير وجودي خدا، در كلام مقدس او و بازآفريني انتزاعي و معنوي اين كلام شكل پيدا ميكند. و بدينسان مسلمان با درك حضور در شبستان پيرامون حرم و راز و نياز براي ورود به حرم و يا خروج از محدوده حضور و تكلم بيواسطه آماده ميشود و از نفس خود ميكاهد و براي مبارزه بر نفس آماده ميشود.
3. الف: اصل داشتن تطهيرگاه (مكان تغسيل)
آنگونهكه براي ورود به حرم، آمادگي روحاني و معنوي لازم بود، شايسته است جسم طبيعي نيز پيش از ورود به حرم و مورد خطاب قرار گرفتن از آلودگيها تطهير شود و پاك و پيراسته گردد. بيرون از جهان روحاني حرم، آلايندههاي جسماني فراواني وجود دارند كه توان گزند رساندن به طبيعت پاك و مطهر انسان را دارند. حتي اگر انساني در جهانِ بيرون حرم، به آلودگي هم دچار نشود، نيازمند آن است كه براي ورود به حرم جسم خود را تطهير كند. تطهير جسم كه در سنتهاي مختلف به شكلهاي مختلفي صورت ميبندد، خالي از كنايتي روحاني نيز نيست. نكته ظريف تطهير جسماني ميتواند اين باشد كه به اندازه مسئوليت جديدي كه قرار است اين جسم جديد بر دوش گيرد، بايد خالي از غبارهاي ماده و خاشاك و خس تعلق باشد. در واقع تطهير كردن جسم، لزوما شستن و پاك كردن پليديها نيست تا چنانچه جسمي پاكيزه باشد، به آن نيازي احساس نشود. تطهير جسم بيشتر و شايد در حد مساوي زدودن كنايهوار و لطيف غبار و پليدي تعلقات است؛ تا جوهر جان آشكار و بي غبار گردد. غسل تعميد در آيين مسيحيت، در واقع، فرد را مستعد و داراي قابليت پذيرش كيفيات روحاني و معنوي ميكند و اگرچه ممكن است در ابتداي تولد باشد، اما تا انتها او را مستعد نگاه خواهد داشت و رمزي خواهد بود از اينكه جان و تن همواره همراهاند و آمادگيشان بايد توأم باشد و بدينگونه كليسا محلي خواهد بود براي تطهير تن و جان و پاي گزاردن به حريم امن. شستشوي تن در آيينهاي هندو و بودايي نيز خالي از كناياتي معنوي نيست. آنكه خود را و تن خود را به آب مقدس ميسپارد و در رودخانه مقدس، آيين تطهير بهجا ميآورد، در واقع خود را از علايق و تعلقات، پيراسته و پاكيزه ميسازد و شستشوي پا و دست نيز آيين و رمزي ديگر است كه در معابد و حاشيههاي آنها صورت ميگيرد. در مساجد اسلامي نيز همواره و بدون استثنا مكاني براي تطهير وجود داشته است. مساجد قديم در سنت اسلامي، بهخصوص در شرق جهان اسلام همواره در اطراف و محيط بيروني داراي چاه آب يا قنات و يا حوض آبنمايي بودهاند كه مسلمان به نيت تطهير تن، در آنها وضو ميساخته است و دست و پا و صورت و سر را كه در واقع جوارح فعال در بدن هستند ميشسته است و از شرك و كفر و گناه و تعلقات پاك ميساخته است. (چشم را از تعلقات، زبان را از گناههاي بياني، دهان را از حرامخواري و دست و پا را از گناههاي فيزيكي و...). و اينهمه در سنتهاي مختلف همواره با تطهير روح و آمادگي روحاني براي ورود به حرم همراه بوده است. و البته گاه بر طبق سنتي، تطهير مقدم بر آمادگي روحاني و گاه تطهير جسم مقدم يا مؤخر از آن ديگري در سنتي ديگر.
4. الف: اصل داشتن شكلي از گنبد
به استناد قول بيشتر هنرنگاران كه در سنتهاي مختلف مذهبي و ديني تحقيق كردهاند و نيز به اتكاء مشاهدات، كمتر معبد يا حرمي را ميتوان سراغ كرد كه در ساخت آن، شكلي از گنبد بهكار نرفته باشد. آنگونه كه پيشتر گفتيم هنرِ ساخت معابد كه اوليترين هنر مقدس بهشمار ميآيد، تكيه بر آيينهاي رمزي مختلفي دارد كه در سنتهاي مختلف متفاوتاند و نيز آنگونه كه برشمرديم در ساخت معابد مشتركاتي وجود دارد كه گاه همچون شكل تزيينات و شمايلنگاريها تفاوتهاي اندكي نيز دارند؛ اما اصل داشتن شكلي از گنبد تقريبا در چهار آيينِ برشمرده و حتي آيينهاي پراكنده ديگر، بر رمزهاي مقدس، تقريبا بر يكساني مبتني است. معبد در واقع براساس آنچه پيشتر ذكر آن رفت به نوعي مركز روحاني جهان (عالم) بهشمار ميرود و اين مركز روحاني عالم، بهطور قاعده بايد تفاوتي به لحاظ ارتباط با ساحتهاي ديگرِ «وجود» (ماوراء طبيعت) داشته باشد. اگر معبد (كليسا، معبد، مسجد) و هر مكان عبادت ديگري را بهدرستي و با پيشزمينههاي بايسته نظري در پيش چشم آوريم، اصل ساختمانِ بنا، مركزيت عالمي است روحاني، و گنبد، قبّهاي يا برآمدگي است كه بهطور عموم به شكلهاي نيمدايره (دايره غير كامل) و مخروط بر مركزِ اين مركز ساخته ميشود. در واقع گنبد در تمام شكلهاي آن و در سنتهاي مختلف بهعنوان محور عمودي (ارتباط) عالم بهشمار ميآيد كه در مركز معبد قرار ميگيرد (توجه داشته باشيم كه هرجا گنبد قرار ميگيرد مركز است و نه اينكه بهطور ضروري گنبد در مركز فيزيكي بنا قرارگيرد؛ گو اينكه در بسياري موارد بهخصوص معماري غرب جهان اسلام، معابد هندو و كليساها سعي بر رعايت اين قاعده بوده است).گنبد خود شايد محور عمودي اتصال و پلكان تعاليِ روح و روان آدمي بهسوي فرا طبيعت باشد؛ اما رمز مقدسي كه در ساخت آن بهكار ميرود مشير به حكايتي لطيفتر است. اگر بناي معبد بهعنوان حرم مقدس الهي و جايگاه حضور رمزآميز خداوند در زمين تلقي شود و مكان بيواسطه حضور او و گفتگو با بندگان و متعبدان، محور عالم در مركز آن قرار ميگيرد. اين محور كه از اصل مركز حرم تا رأس گنبد كشيده ميشود، در اصل بنا، حضوري دايمي دارد و در حقيقت به عنوان وصلكننده دايم خاك با ملكوت و معبد با معبود تلقي ميشود؛ چراكه محور عالم بر اساس قاعده گنبد از رأس آن بيرون ميزند و با آسمان ميپيوندد.قابل گفتن است كه ساختن شكلي از گنبد، كنايتي از آسمان نيز ميتواند باشد و فضايي كنايهوار از جايي كه روحالارواح در آن ساكن است. اين معني در مورد معابد آيينهاي هندو و بودايي بيشتر به واقع نزديك است، چرا كه در اين آيينها (و بيشتر اديان غير ابراهيمي)، مسئله خدا به نحو چشمگيري كه در رمزپردازيهاي مقدس اديان توحيدي و ابراهيمي و به تبع آن در هنر مقدسشان ديده ميشود، در نظر نيست. بههمين دليل در ساخت گنبد عليرغم اينكه مسئله مركزيت جهان معنوي مطرح است، رمزپردازي آسمان، نه بهعنوان جايگاه خدا، كه بهعنوان مكان اوليه روح و وجود انساني مطرح است و جايگاهي كه از درد و رنج و بدبختي و پليدي (سامسارا) در آن خبري نيست. در ساخت گنبد علاوهبر اشاراتي كه رفت، معناي ديگري كه ميتواند بيارتباط با رمزهاي معنوي نباشد، نمايش جهان روحاني معبد يا حرم از دور است. در واقع گنبد معابد يا مساجد، بهدليل برجستگي فيزيكي كه نسبت به ساير قسمتهاي بنا دارد، از دور نيز در چشم مينشيند و چون واحهاي در كويري خشك و سوزان، مژده جهانِ خرّمِ جان را به بيننده ميدهد. در سنتهاي ديگر (سنتهاي غير ابراهيمي) شكل گنبد و پايه زيرين آن لزوما حاكي يا مشير بهمعناي خاصي نبايد باشد. در معابد ابتدايي حرم، محوطه يا فضايي مقدس است كه گنبدي بر آن بنا شده است و قربانگاه نيز بهسانِ مكان تبركات و درخواستها در آن واقع است (اصلي كه در مساجد اسلامي كمتر ديده ميشود و در كعبه مقدس كه خانه خانههاي خداست وجود داشته و دارد و در كليساها و معابد هندو و بودايي نيز به شكل پراكنده ديده ميشود). در اين حرم يا معبد اوليه، آيين رمزي خاص و كلاسهشدهاي در ساخت بناي گنبد بهكار نرفته است. اما در كليساهاي مسيحي گنبد درواقع احاطهاي رمزآلود بر اصل بنا دارد. كشيدگي گنبدهاي كليساها (شكلي از گنبد) طوري است كه احاطه آنها بهخوبي بر اصل ساختمان كليسا و معبد ديده ميشود و نيز ميتوان آن را در معماري صليبگونه كليسا يا معبد مسيحي پايه اصلي صليب مقدس (جاي بستن پاها و بدن و سر مصلوب مقدس) فرض كرد. اين احاطه اشارهاي رمزآلود به احاطه آسمان و روح معنوي بر جهان ماده دارد؛ البته بازهم نمودار بيروني و «نشانه به تأمل وادارنده» جهان معنوي است. گنبد در مسجد معبد مسلمانان شكلي ديگر دارد. بيشتر مساجد معروف كه معماران و هنرمندانِ به نامِ مسلمان آنها را بنا كردهاند، شاكله اصلي گنبدشان بر ستوني 8 ضلعي بنا شده است. گنبد در سنت اسلامي علاوهبر مشخصههاي ديگري كه پيشتر براي گنبد ذكرشان رفت نشانهاي غريب از عرش الهي است. ستون هشت ضلعيِ گنبد كه بر خلاف سنت مسيحي و هند و بودايي با سنگ تزيين نمييابد؛ و گچ و برشها و پرههاي مختلف آن و آينهها به آن زينت ميبخشند، رمز حضور هشت فرشته حاملانِ عرش الهي است؛ و بدينسان خداوند در معبد مسلمانان حضوري دايمي و عرشي دارد. در معابد هندو و بودايي نيز شكل گنبد به ضرورت بر مربعي كه پيشتر گفتيم از تربيع دايره (دايرهاي كه رمز جهان است) حاصل شده است قرار ميگيرد؛ گو اينكه شكلهاي مختلف معابد هندو و بودايي بر اساس پيچيدگي كه در ساخت آنها بهكار رفته است، اجازه نميدهد تا قول تام و تمامي بهتوان در اين زمينه داد. شايد همين پيچيدگي كه در قياس معابد هندو و بودايي با مساجد مسلمانان در هند و شبه جزيره ديده ميشود، باعث شده است كه كشف و ارايه ديدگاهي خاص از معماري هندو و بودايي و حتي معماري خاور دور، با توجه به پشتوانه بسيار غني و غريب فرهنگ هندو و بودايي، مشكل باشد.