الهام شاعرانه، اشراق عارفانه(2 )
به اعتقاد عموم صاحبنظران، از جمله تفاوتهاي حوزه علم و هنر در نحوه رويكرد هريك به دنياي بيرون است. شناخت علمي آنگونه كه قبلاً اشاره شد انفعالي است و گزارش از واقعيتهاي موجود، اما شناخت هنري فعال (active) است و گزارش هنري ـ آنگونه كه ارسطو متذكر ميشود نوعي از احتمال است كه از حقايق محض جدا ميشود. (زرين كوب، 1357: 113) علم چيزي است كه محصول استقراء است يعني جمع كردن حوادث خارجي و استنتاج آنها بدون دخالت فاعل، اما هنر به جاي آنكه در موضوع حقايق به استدلال و تفهيم بپردازد به مشاهده و تلقين ميپردازد. صاحب نظران بسياري در موضوع معرفت هنري آن را از ديگر اقسام فعاليتهاي بشر متمايز كردهاند كروچه در مقاله «زيباييشناسي» در راستاي تبيين اين امر و بازشناسي آن معتقد است هنر فلسفه نيست چرا كه فلسفه تفكر منطقي در باب مقولات كل هستي است. هنر تاريخ نيست چرا كه تاريخ مستلزم تمايزي دقيق ميان امر واقعي و غير واقعي است. هنر علم طبيعي نيست چون علم طبيعي مبتني بر طبقهبندي واقعيت تاريخي و بنابراين امري نظري و انتزاعي است رياضيات نيست چون رياضيات نيز در پي مسائل و موضوعات انتزاعي است... و سخن آخر آنكه هنر را با هيچ يك از شكلهاي ديگري كه غرض آنها ايجاد تأثيرات معيني است درآميخت. هنر شهود ناب يا شهود غنايي و نخستين گونه آگاهي است كه به روشني ميتوان آن را در برابر گونه ديگر آگاهي كه منطق است شناسايي كرد. (ورنون هال، 1380: 185) در آفرينشهاي هنري حواس انسان حساسيتي مضاعف پيدا ميكند و چيزهايي را درك ميكند كه پيش از آن نميديده چه در خيال و چه در عين و هنرمند احساس ميكند كه از راهي غير از اعصاب خود با جهان خارج در تماس است. ويكتور شكلووسكي (v.shklovsky) در كتاب هنر به مثابه تكنيك (Art as technique) (1917م) مينويسد: «هنر ايجاد ميشود آن گاه كه كسي بتواند احساس زندگي را كشف كند. به وجود ميآيد وقتي كسي اشياء را حس كند، سنگ كردن سنگ را. هدف هنر انتقال احساس اشياء است همان طور كه حس ميشوند نه آن طور كه شناخته شدهاند و معروفند. هنر شيوه تجربه هنرمندانهي شي است خود شي مهم نيست. (شكلووسكي، 1986،ص54) پس منشاء هنرو زيبايي در نحوه رويكرد هنرمند به اشياء نهفته است. البته قابليت زيبايي بايد در عين بيروني وجود داشته باشد تا اين حالت هنرمندانه بر آن انطباق حاصل كند. ولي در اصل زيبايي و زشتي مفاهيمي هستند كه ديده انساني و هنري بايد آنها را تشخيص دهد يعني تشخيص زشتي و زيبايي يك امر، نه به آن امر كه به ادراك مدرك آن بستگي دارد. بدين ترتيب انسان هنرمند در برابر جهان بيرون و اشياء آن، حالات خود را به آنها سرايت ميدهد. اينگونه تبادل حالتها را تنها هنرمندان تجربه ميكنند كه با چشمي دقيق اين زنده شدن اشياء را در برابر خود ميبينند به گفته كروچه طبيعت در برابر هنر ابله است و اگر انسان آن را به سخن در نياورد گنگ است. (كروچه، 1350، 108) اين كيفيت به محض ظهور، يكسره از حوزه عقل بيرون لغزيده و به صورت واقعيتي در ميآيد كه حقيقت مربوط به آن غير استدلالي و غير استقرايي است. حقيقتي كه امري روحي و حدوثي است و در اثر سيلان روح در حالات الهام و پس از حساسيتي مضاعف پيدا ميشود مشابه با سلسله احوال و واردات قلبي كه در سير سلوك عرفاني منحصراً به يك سالك راه در خلال مجاهدات و طي طريقها دست ميدهد. آراء و افكاري كه در مورد هنر بيان شده است آن را نوعي كشف و شهود (intuition) ميداند كه در طي آن انسان به فتوحي خاص ميرسد و افقهاي تازهاي از هستي به رويش گشوده ميشود. در نظر هيدگر در اين سير «شاهد» وجود برقع از رخسار برميگيرد و بدين طريق حقيقت ذوات موجود در اثر هنري متجلي ميشود و به تعبيري پديدار ميگردد و چون اين حقايق در اثر هنري مقام ميگيرد هنر پديد ميآيد. لذا در اثر هنري «انكشاف و انفتاحي» روي ميدهد (احمدي، 1380: 522). در اعتقاد كانت نيز هنر نيروي ذوق است و ذوق نيز نيرويي شهودي و مجرد (كانت، 1914: 52) اين نحوه از «شعور» و انكشاف معنا كه در نتيجه سرايت و تزريق نشئه حيات در جهان عيني است. بيش از همه محصولات هنري در «شعر» هويداست. شاعر به معناي شعور يابنده اين توانايي را مييابد كه در قوانين طبيعي دخل و تصرف كند، با كوه و دشت، باغ و بنفشه و سوسن و سرو و سنبل بگونهاي متناسب شود كه واقعيت را براي خود كشف كند و به نظمي شخصي و آرماني كه همان زيبايي است دست يازد. لذا الهام هنري مثل اشراق عرفاني به جاي آنكه معلول انعكاس معاني از بيرون به درون باشد برعكس نتيجه آزاد شدن نفحهاي از روح و سريان آن از درون به بيرون است. البته تا مدتي عدهاي منبع الهام را خارج از وجود هنرمند ميدانستند از جمله سقراط و افلاطون آن را به اصلي ماوراء طبيعي مربوط ميكردند. (5) اما نظريه جديد درباره الهام از اواخر قرن هجدهم آن را نيرويي معرفي كرد كه از درون هنرمند نشأت ميگيرد. در اوايل قرن نوزدهم، علم روانشناسي و نظريههاي روانكاوي الهام يا آفرينش هنري را سرچشمه گرفته از ضمير ناخودآگاه انسان دانست و براساس همين نظريه بود كه سوررئاليستها به آفرينش هنري بدون دخالت و نظارت عقل معتقد شدند. شعر نزد سوررئاليستها از الهام و ناخودآگاه نشأت ميگيرد. الهام شعري حاصل شهود (Intuition) و كشف و وحي (Revelation) است. كار شعري از نظر پيروان هانري برمون، بسيار شبيه كار صوفي و عمل وحي و الهام است. (هانري برمون، 1926: 151) اين الهام خود جز تخيل و قدرت شگرف آن نيست كه به قول روانشناسان استحضار صور ذهني در غياب موجبات آن ميباشد. يگانه قوهاي كه با آن انسان موجود عامل و فاعلي است زيرا قواي ديگر همه و حتي عقل و اراده نيز جنبه انفعالي دارد به عبارت ديگر در حالي كه تمام قواي ذهن معلول احوال سابق و داراي جنبه انفعالي هستند قوه تخيل بر اثر خاصيت ابداع و ابتكار جنبهاي فعال پيدا ميكند. بدين ترتيب معني تخيل در شعر عبارت است از كنار زدن پردهها و مجال تأمل در انواع محسوسات از ياد رفته و به نمايش درآوردن واقعيت روابط آن طور كه هستند نه آن طور كه عرف و عادت آنها را جلوهگر ميسازد و اين مرتبه از كاشفيت در شعر، شاخصه مباحث عرفاني هم محسوب ميشود. يگانگي و هماهنگي ديرينه «هنر و عرفان» در اين مرز و بوم بزرگترين پشتوانه جهت ايجاد و خلق سرمايههاي هنري از يك سو و ابداع قلههاي رفيع انديشه از سوي ديگر بوده است. كشف گوهران ناب حقايق عرفاني به زيبايي در صحنه هنرمندانه «شعر عرفاني» به نمايش درآمده است كه:
هردم از روي تو نقشي زندم راه خيال
با كه گويم كه در اين پرده چهها ميبينم
با كه گويم كه در اين پرده چهها ميبينم
با كه گويم كه در اين پرده چهها ميبينم
يادداشتها:
1- اين باور كه پهنه اجتماع در توليد هنر نقش مهمي دارد باعث پيدايش نوعي رويكرد پوزيتيويستي به زيبايي شناسي شد كه توسط هيپوليتتن (H.Taine) (1893-1828) وارد فلسفه هنر شد، وي خصايصي براي تفسير پديدههاي زيباشناختي قائل شد كه تبيين كننده نمودهاي مشخص هنري هستند و عبارتند از: 1. ويژگيهاي ذاتي و ارثي ملي 2. شرايط زيست محيطي 3. دقايق زماني كه مردم در برهه زماني مشخص در سايه آنها زندگي ميكنند. براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به: - A History of Modern Criticism: 1750-1950 2nd volume: the Romantic Age (New Haven and London: Yale university press (1966) by Rene wellek. - Theory of Literature written by Rene Wellek and Austin worren published by penguin Books, London 1968. - تئودور آدورنو و ديگران، درآمدي بر جامعه شناسي ادبيات (مجموعه مقالات) گزيده و ترجمه محمد جعفر پوينده، انتشارات نقش جهان، چاپ اول، تهران، 1377، ص 236. 2. به گفته هگل زيبايي و جمال مظهر وجود واجب در زمين است. زيبايي مظهر انديشه، مظهر حقيقت و مطلق است. اين تعريف هگل از زيبايي با تعاريف اهل تصوف مشابهت زياد دارد. Puffer. E.D: Psychology of Beauty, Honghton, Mifflin and co. 1905. p43. 3. درزبان پهلوي هو (hu) به معني خوب، درست، مناسب و متضاد با (dus) است و نر (nar) به معني مرد مذكر و پيشوند تذكير است و لذا هنر «هونر» (هونر) به معناي مردانگي، جنگاوري، قدرت، فضيلت، ارزش و مهارت است. تركيبات هونر آوند (hunaravand) به معناي هنرمندي وتقوا، «هونرومند» (hunaromand) به معناي هنرمند و با فضيلت از همين ريشه است. نگاه كنيد به «فرهوشي، بهرام، فرهنگ زبان پهلوي، انتشارات دانشگاه تهران، 1381) 4. در ادوار نخستين شعر فارسي كه هنوز ديد بيروني غلبه دارد مفاهيم نيز صبغه خاصي دارد. از آن ميان مقوله هنر است كه به معناي پهلواني و مبارزه جوئي است. آنگونه كه فردوسي به خوبي آن را معنا كرده است.
هنر نزد ايرانيان است و بس
ندارند بيشتر ژيان را به كس
ندارند بيشتر ژيان را به كس
ندارند بيشتر ژيان را به كس
گر در سرت هواي وصال است حافظا
بايد كه خاك درگه اهل هنر شوي
بايد كه خاك درگه اهل هنر شوي
بايد كه خاك درگه اهل هنر شوي
سينه از وايه دل خالي كن
زين هنر پايه خود عالي كن
زين هنر پايه خود عالي كن
زين هنر پايه خود عالي كن