اگر مینیاتور متعلق به فرانسوی ها بود آن را فراموش می کردند؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اگر مینیاتور متعلق به فرانسوی ها بود آن را فراموش می کردند؟ - نسخه متنی

مصاحبه شونده: فرح اصولی؛ مصاحبه کنندگان: سارا امت علی، ولی الله خلیلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اگر مينياتور متعلق به فرانسوي ها بود آن را فراموش مي كردند؟

فرح اصولي، نقاش:

ميراث خبر، گروه هنر ساراامت علي، ولي الله خليلي_ از مينياتور مي پرسيم و اينكه از كجا شكل گرفت و ريشه هايش چه بود و چگونه رشد كرد و باليد؟ و او پاسخ مي دهد: من نه منتقدم،‌ نه پژوهشگر جدي كه كارم تحقيق درباره مينياتور باشد. من يك نقاشم كه هنر قديم ايران توجهم را جلب كرد و با مطالعه اي بصري بر آن متمركز شدم. مخصوصا دنبال تئوري نرفتم. ترسيدم تئوري و جذابيت هايش مرا درگير مسايلي كند كه نمي خواهم به سوي آنها كشيده شوم.»

«فرح اصولي» هنرمند نقاش،‌ كه در اكثر كارهايش نيم نگاهي به مينياتور و هنرهاي ايراني دارد، با اين شرط به سئوال هايمان جواب مي دهد كه به عنوان نظري شخصي به آنها نزديك شويم. «آنچه مي گويم در حد دانش من است و امكان دارد مورخان هنري، اطلاعاتي بيش از اين در اختيارتان بگذارند.»

وي ادامه مي دهد:‌ «تا اندازه اي كه من مي دانم،‌ بعد از اسلام نقاشي را در كتاب يا به حالت فرهنگ روي ديوار داريم. علت آن هم ممنوعيت نقاشي بعد از اسلام است كه به هر حال فيگور و نقاشي در اذهان عمومي ممنوع شد و هنر ما به خدمت هنر انتزاعي هندسي رفت. يعني فيگور به اجبار حذف شد و چون فيگور به طور عادي و براساس تحول تفكر هنري حذف نشد و اجبار، هنرمند را به سوي حذف آن كشاند، فيگور همواره تمايل داشت ظهور و بروز يابد و ميان آثار هنرمندان حضور داشته باشد و هنرمند نتوانست آن را به طور كامل حذف كند. چنين شرايطي در نقاشي اروپايي ديده نمي شود،‌ چرا كه حالت هاي مختلف فيگور از دوران پيش از رنسانس نمود يافت، رنسانس را طي كرد و به دنبال آن مكتب هاي مختلف به وجود آمد و بعد از آن به هنر انتزاعي رسيد كه فيگور را حذف كرد و رفت در جوهر رنگ و نقاشي و كمپوزوسيون و بافت.

چون هنر ما اين مسير را طي نكرد و فيگور به طور ناتمام از هنرمان خارج شد، همواره به گونه هاي مختلف در آثار هنري مان بروز و ظهور يافت.

به عقيده من هنر انتزاعي هندسي و تصويرگري كتاب ما،‌ هم پاي هم، رشد و به موازات هم حركت كردند. چرا كه تصوير كردن، اشعار عرفاني موجه تر از رسم تصوير موجودات زنده و عينيت بخشيدن به آنها بود.

تفاوت نقاشي قبل و بعد از اسلام مثل تفاوت تخت جمشيد است با عالي قاپو. همان اتفاقي كه در معماري رخ داده در نقاشي هم به وقوع پيوسته است. يعني فضاها تحت تاثير فلسفه اسلامي تغيير كرده و كوچك تر و ظريف تر شده است.

حتي در دوره هايي كه مينياتور ارج و قربي يافت، باز هم خطاط و مذهب اولين كساني بودند كه بر كتاب هاي نفيس كار مي كردند و فضايي محدود به تصوير اختصاص مي دادند. اينكه در كتاب هاي قديمي ديده مي شود سروها سرك مي كشند و بيرون از كادر قرار دارند و بخشي از منظره بيرون از كادر كشيده شده اند، به خاطر محدوديت است غير از فضاسازي كه هنرمند قصد ايجاد آن را داشته، محدوديت هم نقش مهمي داشته است. اما در دوره صفوي تحولاتي در مينياتور ايراني به وجود آمد كه تحت تاثير هنر غرب بود. انداره كارها بزرگ شد و روي ديوار رفت كه البته در مقايسه با غرب كوچكتر بودند. هنگامي كه اين اتفاق رخ داد،‌ ساختار مينياتور ايراني هم تغيير يافت و ساده تر شد.»

اصولي درباره روش و شيوه خود به ميراث خبر مي گويد:‌ «من سراغ تئوري نرفتم. ترسيدم تئوري و جاذبه هاي آن دست و پايم را ببندد و مرا مجذوب مسايلي كند كه نمي خواهم به سوي آن كشيده شوم. در اين فاصله نقاشي ژاپن، تركيه، هند و چين را مورد بررسي قرار دادم و با نقاشي ايران مقايسه كردم. طي اين سال تفاوت ها، ديدگاه ها و نگرش هاي هنرمندان اين كشورها را يافتم.»

* پس بنابراين مي توانيد بگوييد آيا مينياتور هنر خالص ايراني است، يا ريشه آن در جاي ديگري بود؟

- در سفري به چين، متوجه شدم سيمرغ و اژدها در هنر آنها حضور زيادي دارد. در فرهنگ چين سيمرغ نماد زن و اژدها نماد مرد است. به اين نتيجه رسيدم كه اژدها و سيمرغي كه در هنر ما ديده مي شود،‌ نشات گرفته از هنر چين و مغول است.

* پس شما عقيده داريد مينياتور ايراني،‌ تلفيقي از هنر ايران و ديگر كشورها است؟

- واقعيت اين است كه نمي دانم كداميك از هنرهاي ما ايراني است. حتي تخت جمشيد را هم نمي توانيم بگوييم صرفا ناشي از هنري ايراني است. در آن زمان،‌ صنعتگران و هنرمندان بسياري از همسايگان و اقوامي كه در اثر لشكركشي ها تحت سلطه ما بودند و روابطي كه با آنها داشتيم،‌ هنر ما در آن دوره از آن اقوام تاثير گرفت و بر آنها تاثير گذاشت. به عقيده من نمي توان گفت منشا اصلي شكل گيري مينياتور دنيا است. اما به طور قطع آنچه مسلم است اينكه شيوه فعلي مينياتور و سبك هاي متعددي چون اصفهان و هرات و ... ايراني و برگرفته از ارزش هاي ما است. به عبارتي ممكن است در زمان شكل گيري تاثير گرفته باشيم اما پس از آن،‌ به هنگام تثبيت و الحاق خصوصيات كاملا ايراني شد و از فرهنگ خاص كشورمان تاثير پذيرفت.

اين مينياتور با وجود خويشاوندي كه با مينياتور هند و تركيه و پاكستان دارد، متعلق به ما است.

* پس حضور پر رنگ مينياتور در كنار ادبيات به اين دليل بود كه از مرگ و نابودي مينياتور جلوگيري شود، نه به اين دليل ادبيات هدايت كننده آن باشد؟

- اين همكاري در ابتدا به اجبار صورت گرفت اما به تدريج آنچنان در كنار آثار اديبان و شاعران ايراني جا گرفت و اين دو عنصر آنچنان به خدمت يكديگر آمدند كه ادبيات در حضور مينياتور رشد كرد و مينياتور در جوار ادبيات باليد و پس از آن فضايي مثالي، انتزاعي و معنوي را مطرح كرد.

* چنين تاثيري تنها در ايران به دليل شرايط ياد شده،‌ وجود داشته است يا نقاشي و ادبيات در تمام دنيا از يكديگر تاثير گرفته اند؟

- من فكر مي كنم، مهمترين وجه وجود ما از نظر فلسفي و شخصيتي و ديدگاه عمومي در شعر كلاسيك ما مطرح شده است، چرا كه شعر محل هنرنماي همه آدم هاي حساس و داراي ديدگاه است. وقتي چكيده اين ديدگاه در نقاشي و موسيقي مطرح مي شد، محوري خاص و ويژه شكل مي گرفت. پس از مدتي به دليل غلبه يك سري تفكر خاص، موسيقي هم اين شانس را از دست داد و تنها نقاشي در كنار ادبيات ماند و تاثير و تاثر اين دو از دهم پديد آمد. اما در فرهنگ هاي ديگر كه نقاشي و مجسمه هيچگاه محدوديتي نداشت، ديگر نيازي نبود كه اين دو عنصر براي حفظ موجوديت شان به ادبيات متوسل شوند. از سوي ديگر در مسيحيت نقاشي و مجسمه سازي در خدمت مذهب بود كه وجود زيباترين نقاشي ها، مجسمه ها و فضاسازي ها نشان دهنده اين رابطه است. به عبارتي مذهب حامي هنر و هنرمند بود و اين مساله سبب ماندگاري مستقل و رشد و پيشرفت روزافزون و در عين حال تدريجي هنرهايي چون نقاشي و مجسمه سازي غرب شد. ا ما نقاشي در ايران براي حفظ موجوديت و بقاي خود مجبور شد به ادبيات اتكا كند و در سايه آن قرار گيرد.

*‌ آيا مي توان نتيجه گرفت اين تغيير مسير به هنر ايران به ويژه نقاشي ضربه زد و باعث عقب ماندگي آن نسبت به هنر غرب شد؟

- چنين نتيجه گيري درست نيست. هر رشته هنري تاريخچه اي دارد كه با مطالعه و بررسي آن مي توان چگونگي تحول ساختار آن را بررسي كرد. اما اين مطالعه نبايد به نتيجه گيري هاي اين چنيني ختم شود. هنگامي كه راهي شروع مي شود و هنرمند به دلخواه خود يا جبر زمان به سراغ عمل خاصي مي رود، در آن مسير جديد ثيقل مي يابد و قدرتمند مي شود. به اين ترتيب در طول زمان به ظرافت هايي دست مي يابد كه اين ظرافت ها به تدريج تبديل به سنت مي شوند و از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابند و شيوه پديد مي آيد، ما هم در حال حاضر به شيوه اي خاص هنر خودمان رسيده ايم و آن هم مينياتور است كه ويژگي هاي خود را دارد و به هيچ يك از سبك هاي نقاشي دنيا شبيه نيست. رسيدن به چنين شرايطي هدف غايي هنر و هنرمند در طول تاريخ است و در اين زمان نمي توانيم و نبايد بگوييم شرايط اجتماعي هنر ما را عقب نگه داشت.

* يكي از ويژگي هاي مينياتور در دوره اي خاص تا پيش از رواج مكتب اصفهان، اين بود كه چهره ها به صورت تيپيك رسم مي شد. يعني چهره ها داراي شخصيت نبودند و تنها ويژگي هاي عمومي نظير جواني،‌ پيري، كودكي و ويژگي هاي زنان در آنها لحاظ مي شد. چرا نقاشان و مينياتوريست ها اين چهره هاي تيپيك را برگزيدند؟

- دنياي مينياتور‌،‌ عالم مثال است. دنيايي مخصوص به اين سبك هنري و اين مساله هم نشات گرفته از تفكرات عقيدتي پس از اسلام بود. هنرمند اثري در خدمت عالم معنوي خلق مي كرد و به همين دليل مي كوشيد از دنياي واقعي دور باشد تا معنوي بودن فضا را راحت تر انتقال دهد. بنياد مينياتور بنيادي انتزاعي و مثالي است و حالت گرايي، واقع گرايي و فردگرايي در آن وجود ندارد.

* تنوع رنگ در مينياتور فراوان است اما تفكيك رنگ ها به يكباره صورت مي گيرد. به عبارتي سايه ها و توناليته هاي رنگي در مينياتور ايراني جايي ندارند؟

- فكر مي كنم، تا قبل از صفويه موتيف هاي رنگي، رنگ اوليه را كه هنرمند كه روي كاغذ مي گذارد، تغيير مي دهد. كه اين هم از خواص مينياتور است. موازنه رنگي در مينياتور با گردش رنگ صورت مي گيرد و مانند نقاشي غربي نيست كه هنرمند براي ايجاد موازنه و همخواني در صفحه پاسخ آبي را با رنگ ديگري تصوير كند. فرم هايي كه روي رنگ اوليه بر بوم مينياتور مي آيد، رنگ اوليه را آرام ميكند و همه اجزا را به وحدت و انسجام مي رساند. وجود موتيف هاي بسيار زياد كه تفكيك آنها به تفكيك يكباره رنگ ها مي انجامد از ويژگي هاي مينياتور ايراني است.

* ترسيم يك تفكر با استفاده از شيوه مينياتور و رعايت ضوابط اين شاخه هنري، دست و پاي نقاش را نمي‌بندد و او را دچار محدوديت ناشي از رعايت جزييات نمي‌كند.

_ هر سبكي را كه يك نقاش برمي‌گزيند، از يك سو آزادي‌هايي به او مي‌دهد و از سوي ديگر قيد و بندهايي برايش ايجاد مي‌كند. هنگامي كه نقاش تصميم مي‌گيرد هنري كاملا انتزاعي را به خدمت گيرد و فيگور را حذف كند، از يك بابت رها مي‌شود و از طرف ديگر محدوديتي برايش ايجاد شده است. استفاده از زبان مينياتور براي بيان احساس هم از نظر من همين حالت را دارد.

از ديدگاه من، در مينياتور رعايت نكردن پرسپكتيوي كه به واقع‌گرايي نزديك مي‌شود يك ارزش است. اين مساله منطق و عقل عددبين را از اثر هنري دور و روحاني بودن را القا مي‌كند. از اين منظر مينياتور منطق خود را دارد. در مينياتور قديم، خيلي وقت‌ها فضاي ثابتي ديده نمي‌شود. يك مكان سيال و يك فضاي در گردش به نظر مي‌آيد، از آن جهت كه هنرمند نمي‌خواهد به طور دقيق مشخص كند، مخاطب كجا قرار گرفته است.

* دوران اوج مينياتور ايراني چه زماني است؟

_ هر چند كارشناسان و مورخان هنري دوران اوج مينياتور را عهد صفوي مي‌دانند اما من به شخصه مينياتور پيش از آن را بسيار پيشرفته و زيبا مي‌بينم. در ادوار قبلي هر چند قطع مينياتور كوچك و در كتاب است اما انسجام، قدرت، خلاقيت، ظرافت و بازي گوشي فراواني در آن ديده مي‌شود.

* آنچه ما بر ديوارهاي كاخ چهلستون مي‌بينيم، مينياتور است يا نقاشي؟

_ آن تصاوير نقاشي‌هاي ديواري ملهم از مينياتور هستند. مينياتوري كه قطعش بزرگ شده و هنرمند از جزيياتي نظير تزيينات لباس‌ها و فضاسازي‌ها كاسته است.

* پس مينياتور از دوره صفوي به بعد تحولات چشم‌گيري را تجربه كرده است.

_ دقيقا از اين دوره است كه در كنار تصويرسازي كتاب‌ها نقش‌هاي بزرگ ديواري نيز شكل مي‌گيرد. اما تصويرهاي كتابي مينياتور نيز دچار تغيير مي‌شوند. رضا عباسي از مينياتوريست‌هاي به نام اين دوره، وسواسي عجيب نسبت به خط و قلم‌گيري در آثار دارد و آثاري خلق مي‌كند كه تنها با بازي خط پديد آمده‌اند. او تحت تاثير نقاشي غربي فضاها را ساده‌تر مي‌كند.

* اين روند در عهد قاجار چه حالتي مي‌يابد؟

_ نقاشي دوران قاجار در فضايي خاص ايجاد مي‌شود كه به خلق آثاري ويژه مي‌انجامد. آثاري كه نه ظرافت مينياتور و نه نقاشي غربي در آن ديده مي‌شود. پرسپكتيو و آناتومي علمي در آنها ديده نمي‌شود ولي با اين وجود قطع‌ها بسيار بزرگ هستند، بوم‌هاي جديد به ميان مي‌آيد و چهره‌هاي افراد با تمام ويژگي‌هاي ظاهري‌شان ديده مي‌شود. اما باز هم ساخت و ساز غربي در آنها ديده نمي‌شود. تا اين كه كمال‌الملك پس از گذشت دوره كلاسيك در غرب، نقاشي كلاسيك غربي را وارد نقاشي ايران مي‌كند. بعد از آن در قرن 20 نقاشي مدرن اروپايي وارد ايران مي‌شود. در اين ميان و در خلال قوام يافتن سبك كلاسيك در ايران، حسين بهزاد تغييرات عمده‌اي را در مينياتور ايجاد مي‌كند. از ديدگاه من بهزاد مسايلي را وارد مينياتور مي‌كند كه باعث ضعف عمده‌اي در مينياتور مي‌شود. او فكر مي‌كرد با آوردن مضامين معاصر مي‌تواند مينياتور ايران را از حالت سنتي خارج كند در حالي كه هيچ هنري با محتوا معاصر نمي‌شود. البته پيروان بهزاد بيش از خود او اين قضيه را دنبال مي‌كنند. مهم‌تر از آن بهزاد با وارد كردن پرسپكتيوي خاص، سعي دارد حجم‌هايي ايجاد كند كه به عقيده من آثارش را از چند اصل اساسي مينياتور غافل مي‌كند. اول اين كه كمپوزوسيون كه از ظرافت‌هاي مينياتور قديم ما بوده، در آثار او ديده نمي‌شود. رنگ‌ها هم كه از حالت فاخر و قدرتمند خود دور مي‌شوند. به دليل استفاده از قلم‌گيري و نمايش حجم، رنگ اهميت خود را از دست مي‌دهد و به سوي عامه‌پسندي ميل مي‌كند.

* از بهزاد كه بگذريم، آيا مينياتور ما بر نقاشان معاصر ديگر كه به سوي سبك‌هاي غربي رفتند تاثير گذاشت؟

_ بعضي از هنرمندان در ابتدا سعي كردند با نگاه به مينياتور عمل كنند كه اين مساله هم كم‌كم فراموش شد و آنها هم، راهي صد در صد غربي را در پيش گرفتند. مثل روغني كه در آب حل نمي‌شود و تركيب پايداري از اختلاط آنها به وجود نمي‌‌آيد، مينياتور ايراني هم نتوانست با هنر غرب تركيب شود و در نهايت مينياتور رها شد.

* به عقيده شما مينياتور قابليت اين را دارد كه با زندگي امروز همگام شود يا اين رشته هنري داراي سرنوشتي محتوم است و بايد در حال و هواي گذشته باقي بماند؟

_ هنر كه نمي تواند در وضعيتي يكسان و بدون تغيير بماند. وقتي هنر غرب به دليل سلطه سياسي و اقتصادي كشورهاي غربي، بر دنيا مسلط مي‌شود، نمي‌توان قوام يافتگي و پيشرفت تدريجي آن را از قلم انداخت و تسلط هنر را تنها به دلايل سياسي و اقتصادي مربوط كرد. هر سبك هنري توام با حركتي اجتماعي، سياسي و اقتصادي ايجاد مي شود. كسپرسيونيسم با جنگ در ارتباط است و هنگامي كه شرايط زماني تغيير مي‌كنند تمام وجوه هنري از جمله نقاشي، مجسمه‌سازي، ادبيات، شعر و ... دچار تغيير و تحول مي‌شوند. اما در كشور ما خطوط جدا از هم حركت مي‌كنند. طي اين سال‌ها دچار كپي‌كاري عجيب و بي‌سابقه‌اي شده‌ايم كه آن هم بي‌موقع و فراموش شده است. مينياتورمان هم از چنين شرايطي آسيب خورد. از آنجا كه مينياتور هم سيري منطقي را طي نكرده، نمي‌دانيم با آن چه كنيم. از يك سو روش‌هاي گذشته را تكرار مي‌كنيم كه راه حل مشكل مينياتور نيست. از يك سو مي‌خواهيم معاصرش كنيم كه هنوز به فضايي درست نرسيده‌ايم. هنگامي كه مي‌بينيم مضامين معاصر در قالب مينياتور نمي‌گنجد در نهايت به تصوير يك پيرمرد و يك جام مي و يك زيباروي جوان بسنده مي‌كنيم كه هيچ شباهتي به زن ايراني ندارند. باربي‌هايي كه تناسب اندام‌شان، بيني‌هاي عمل كرده و موهاي تاب داده‌شان يك سري فيگور فرنگي است. پيرمرد هم پيچ و تابي خورده و معشوق مثالي و انتزاعي ما به يك باربي آمريكايي بدل شده است. اين آثار نه كمپوزسيون مينياتور را دارند و نه از نظر فضاسازي ارزشمندند. مينياتور ما دچار آشفتگي و بلاتكليفي عجيبي شده است.

* آموزش مينياتور را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

_ به عقيده من آموزش مينياتور در حال حاضر بيش از هر چيز به اين آشفتگي دامن مي‌زند. چرا كه در دنياي امروز با توجه به نزديكي هنرها به يكديگر كه در نتيجه تسهيل در برقراري ارتباط فراهم آمده، به حدي است كه نمي توان تنها به آموزش مينياتور بسنده كرد. يك هنرجوي علاقه‌مند به مينياتور بايد علاوه بر فراگيري اين هنر و تكنيك‌ها و ويژگي‌هاي آن، شناختي هم از هنر كشورهاي ديگر داشته باشد. اين شناخت نگاهي درست نسبت به مينياتور را به دنبال دارد.

* به عقيده شما در اين شرايط كه نفوذ هنر مدرن مينياتور ايران را به حاشيه رانده و گروهي از كشورها نيز مي‌كوشند، مينياتور را از آن خود كنند، براي حفظ مينياتور ايراني چه بايد كرد؟

_ حفظ مينياتور در اين شرايط بسيار دشوار است. نقاش‌ها، مينياتوريست ها تحمل هم را ندارند. به همين دليل نه هنرجويان مينياتور طراحي پايه و تاريخ هنر مي‌خوانند و نه نقاشان با شيوه‌ها و سبك‌هاي مينياتور آشنا مي‌شوند. اين اتفاقات در حالي پديد مي‌آيند كه جوانان بايد خون تازه‌اي را به رگ مينياتور بدمند و دغدغه اين را داشته باشند كه تحولي در اين رشته هنري بومي و ملي پديد آوردند و جريان‌سازي كنند.

* نه دانشجويان هنر در دوران تحصيل نسبت به مينياتور حساس مي‌شوند و نه هنرجويي كه به طور شخصي به دنبال مينياتور مي‌رود چيزي فراتر از سنت‌هاي هنري اين رشته مي‌آموزد. پس چه كسي بايد تحول‌انگيزي كند؟

_ يادم مي‌آيد در جلسه‌اي كه با حضور عده‌اي از هنرمندان برپا شده بود، هنرمندي كه تخصص خود را از فرانسه دريافت كرده بود، عقيده داشت بايد كارهايي را كه با الهام از مينياتور و خوشنويسي ايراني شكل گرفته‌اند از بي‌ينال‌هاي هنري ايران حذف كرد. همان جا بود كه اعتراض كردم و از او پرسيدم آيا اگر فرانسه پيشينه مينياتور و خوشنويسي ما را داشت، دست به حذف آن مي‌زد؟ دنيا بيش از ما به هنر سنتي اهميت مي‌دهد و براي آن ارزش قايل است. به عنوان مثال موزه متروپوليتن به تازگي سايتي راه‌اندازي كرده كه از طريق آن هنر هر كشور را از طريق چند هنرمند و آثار آنها معرفي مي‌كند. زنده رودي، تناولي، احصايي، سيا ارمجاني و من افرادي هستيم كه در اين سايت معرفي شده‌ ايم كار من معرف نوعي از مينياتور ايراني است، كار احصايي خط و نقاشي، تناولي نوعي مجسمه كه ريشه در آداب و سنن و عقايد ما دارد، كار زنده رودي هم نگاهي عميق به فرهنگ ايراني دارد و آثار ارمجاني هم هنر جديد كار مي‌كند. مي‌خواهم بگويم موزه متروپوليتن، هنگامي كه دست به معرفي هنر سرزميني مي‌زند به دنبال كساني است كه در عين همگامي با هنر روز دنيا و دست آوردن شيوه‌هاي جديد، اثري خلق مي‌كند كه در هنر سرزمين ديگري ديده نمي‌شود و اين ويژگي و تفاوت جز در پيشينه هنري كشور در جاي ديگري ديده نمي‌شود.

* پس غرب به مينياتور بها مي‌دهد؟

_ به مينياتوري كه زبان امروز داشته باشد بها مي‌دهند. به عنوان مثال من خود را يك مينياتوريست نمي‌دانم. من نقاشي هستم كه با الهام از مينياتور كار مي‌كنم. مينياتور در طول تاريخ زندگي خود، در قطع آثاري كه مي‌كشم ظاهر نشده است. من مي‌كوشم زبان امروزي براي بيان مينياتور پيدا كنم. همه اين ها را گفتم كه به اين نتيجه برسم كه اگر به مينياتورمان بپردازيم مي‌تواند جاي خود را باز كند. هنرمندان پاكستاني با خلق فضايي جديد در مينياتور،‌ شيوه‌اي را به وجود آورده كه در تمام محافل هنري به ويژه آمريكا مورد توجه هنرمندان است. اين استقبال سبب شهرت مينياتور پاكستان مي‌شود و در نهايت اين تفكر جمعي را ايجاد مي‌كند كه مينياتور برخاسته از فرهنگ پاكستان است و به اين كشور تعلق دارد. اگر در اين زمينه اقدامي نكنيم، اتفاقي كه براي مولانا در آمريكا افتاد و به تركيه با سرمايه‌گذاري در زمينه معرفي مولانا و آثارش اين شاعر ايراني را به نام خود به جهان شناساند، در خصوص مينياتور هم مي‌افتد و اهالي هنر مينياتور را به نام پاكستان خواهند شناخت و اين خيلي دردناك است.

به گنجينه‌اي كه داريم بي‌اعتنا هستيم و هنگامي به هوش مي‌آييم كه ديگري استفاده‌هاي مالي و حيثيتي را از آنچه پايه‌گذار آن بوديم، برده است. موج مينياتور پاكستان به عنوان خوراك جديد هنري در دنيا با استقبال رو به رو شده است. البته منظورم اين نيست كه مينياتور را براي تشويق بازارهاي جهاني متحول كنيم، معتقدم هنر مينياتور در كشورمان به سياستگذاري دقيقي شامل آموزش عالي و بي‌ينال‌هاي جدي نيازمند است. به عبارتي شناخت تكنيك و فلسفه و حال و هواي مينياتور ايران و شناخت هنر دنيا در كنار دغدغه احياي هنر ملي به تحول‌انگيري در مينياتور خواهد انجاميد.

/ 1