کعبه در آیینه شعر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کعبه در آیینه شعر - نسخه متنی

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حج در آيينه ادب فارسى

كعبه در آيينه شعر

منطقى رازى

اولين شاعر پارسى‏گويى كه نام «كعبه» در اشعار وى آمده، «ابو محمد منصور على منطقى رازى» شاعر بزرگ ذولسانين قرن چهارم هجرى است. عوفى در «لباب الألباب» و نظامى عروضى در «چهار مقاله»، او را از شاعران مشهور آل بويه مى‏دانند. او مدّاح صاحب بن عباد وزير فخر الدوله ديلمى بوده و به تازى و پارسى شعر سروده است. وى ظاهراً در بين سالهاى 367 تا 380؛ همان سالى كه بديع الزمان همدانى خدمت صاحب عباد رفت، فوت كرده است. منطقى از قديمترين شاعران پارسى‏گوى عراق به حساب مى‏آيد و استادى و مهارت از فحواى اشعارش نمايان است.

از احوالش بيش از اين نمى‏دانيم. هشتاد و چهار بيت شامل سه قصيده و شش قطعه و يازده بيت مفرد از وى باقى است.




  • هميشه خانه‏ام از نيكوان زيبا روى
    چو كعبه بود به هنگام كفر پر اصنام



  • چو كعبه بود به هنگام كفر پر اصنام
    چو كعبه بود به هنگام كفر پر اصنام



كعبه در آيينه تشبيه

به راستى نمى‏توان از ميان ديوانهاى شاعران پارسى‏گوى گذشته و معاصر، ديوانى را يافت كه شاعرش بگونه‏اى از كعبه سخنى نگفته و مقصود و مطلوب خود را به كعبه تشبيه نكرده باشد. شاعران بدون استثنا هر مفهوم زيبا و هر واژه پاك و با قداست و هر خوب و خوبى را به كعبه همانند كرده‏اند.

آنجا كه سخن از عشق و شور و سوز و گداز است.

آنجا كه سخن از شوق و وصل و درد و نياز است.

آنجا كه سخن از بزرگى و شرف و حرمت و عزّت و عظمت است.

آنجا كه سخن از جلال و جاه و مقام و ملك و دولت است.

آنجا كه سخن از مطلوب و طلب و قبول و اقبال است.

آنجا كه سخن از حاجت و رجا ومراد و آمال است.

آنجا كه سخن از نجات و اخلاص و احسان و انصاف است.

آنجا كه سخن از تجريد و رضا و فقر و اعتكاف است.

آنجا كه سخن از جمال و كمال و سخا و وجود و مجد است.

آنجا كه سخن از عروس و ماه و شمع و شاهد و شهد است.

شاعران همگى اين واژگان و مفاهيم را، به كعبه تشبيه كرده‏اند.




  • طواف شاعران بينم به گرد قصر تو دايم
    همانا قصر تو كعبه است و گرد قصر تو بطحا(1)



  • همانا قصر تو كعبه است و گرد قصر تو بطحا(1)
    همانا قصر تو كعبه است و گرد قصر تو بطحا(1)



فرخى سيستانى




  • كعبه است سرايش ز بزرگى ملكان راكلكش
    حجر الأسود و كف چشمه زمزم(2)



  • حجر الأسود و كف چشمه زمزم(2)
    حجر الأسود و كف چشمه زمزم(2)



عنصرى







  • چو كار كعبه ملك جهان بدان آمد
    قيامت آيد چو ماه گم كند رفتار(3)



  • قيامت آيد چو ماه گم كند رفتار(3)
    قيامت آيد چو ماه گم كند رفتار(3)



ابوحنيفه اسكافى




  • زهى به جاه تو مأمور كعبه دولت
    زهى به صدر تو منسوب قبله احسان(4)



  • زهى به صدر تو منسوب قبله احسان(4)
    زهى به صدر تو منسوب قبله احسان(4)



مسعود سعد سلمان




  • عالمى در باديه قهر تو سرگردان شدند
    تا كه يابد بر در كعبه قبولت روز بار(5)



  • تا كه يابد بر در كعبه قبولت روز بار(5)
    تا كه يابد بر در كعبه قبولت روز بار(5)



سنايى




  • شد گفته سنايى چون كعبه نزد خلق
    زين بيشتر فضول كه يابد ز ابتدا(6)



  • زين بيشتر فضول كه يابد ز ابتدا(6)
    زين بيشتر فضول كه يابد ز ابتدا(6)



سنايى




  • در كعبه انصاف تو محراب دگر شد
    نقش سم شبديز تو بر ماده و نربر(7)



  • نقش سم شبديز تو بر ماده و نربر(7)
    نقش سم شبديز تو بر ماده و نربر(7)



سنايى








  • از در كوفه وصالت تا در كعبه رجانيست
    اندرباديه هجران به از خوفت خفير(8)



  • اندرباديه هجران به از خوفت خفير(8)
    اندرباديه هجران به از خوفت خفير(8)



سنايى








  • اسب در ميدان وصلش تاختم
    كعبه وصلش ز هجران توختم(9)



  • كعبه وصلش ز هجران توختم(9)
    كعبه وصلش ز هجران توختم(9)



سنايى







  • چون كعبه آمال پديد آمد از دورگفتند
    رسيديم سر راه بر آن بود(10)



  • رسيديم سر راه بر آن بود(10)
    رسيديم سر راه بر آن بود(10)



سنايى




  • عرش مقاما ز ركن كعبه جاهت
    دست وزارت در آن بلند مقام است(11)



  • دست وزارت در آن بلند مقام است(11)
    دست وزارت در آن بلند مقام است(11)



سنايى








  • قبله عقل صنع بى خللش
    كعبه شوق ذات بى بدلش(12)



  • كعبه شوق ذات بى بدلش(12)
    كعبه شوق ذات بى بدلش(12)



سنايى






  • خواهى كه پى برى به سر كعبه نجات
    آهنگ عشق زن تو در اين راه خوفناك
    احرام درد گير تو در اين كعبه رجا(13)



  • در خود مكن قياس حق و پيش در ميا
    احرام درد گير تو در اين كعبه رجا(13)
    احرام درد گير تو در اين كعبه رجا(13)



سيد حسن غزنوى






  • كعبه است دل من كه بدان كعبه نيايدبى دوستى
    آل نبى قافله حاج(14)



  • آل نبى قافله حاج(14)
    آل نبى قافله حاج(14)



سوزنى








  • اى كعبه شرف كه طواف زمانه را
    گرد در تو مكه و بطحا شود همى(15)



  • گرد در تو مكه و بطحا شود همى(15)
    گرد در تو مكه و بطحا شود همى(15)



اديب صابر








  • استطاعت برِ من نيست و گرنه
    نيمىساعتى از در آن كعبه حاجت غايب(16)



  • نيمىساعتى از در آن كعبه حاجت غايب(16)
    نيمىساعتى از در آن كعبه حاجت غايب(16)



اديب صابر








  • چو كعبه شرف يافت هرى بر همه دنيا
    از فرّ قدوم تو و فخر قدم تو(17)



  • از فرّ قدوم تو و فخر قدم تو(17)
    از فرّ قدوم تو و فخر قدم تو(17)



عبدالواسع جبلى






  • بارگاهت كعبه، مردم حاج و درگاهت حرمم
    جلست فردوس و كوثر جام و ساقى حور باد(18)



  • جلست فردوس و كوثر جام و ساقى حور باد(18)
    جلست فردوس و كوثر جام و ساقى حور باد(18)



انورى






  • تو كعبه جلالى و ارباب شرع را
    خوارزم و آب او عرفات است زمزم است(19)



  • خوارزم و آب او عرفات است زمزم است(19)
    خوارزم و آب او عرفات است زمزم است(19)



رشيدالدين وطواط




  • ور نيست درت كعبه اقبال چرايند
    سوى درت انباى شرف راكع و ساجد؟(20)



  • سوى درت انباى شرف راكع و ساجد؟(20)
    سوى درت انباى شرف راكع و ساجد؟(20)



رشيدالدين وطواط




  • مكه او زينت زمين و زمان
    صدر او كعبه صغار و كبار(21)



  • صدر او كعبه صغار و كبار(21)
    صدر او كعبه صغار و كبار(21)



رشيدالدين وطواط




  • جناب فرخ او زايران راشده
    چون خطه كعبه گرامى(22)



  • چون خطه كعبه گرامى(22)
    چون خطه كعبه گرامى(22)



رشيدالدين وطواط




  • كعبه‏اى بود در سخا و كفش
    ناسخ صد هزار زمزم بود(23)



  • ناسخ صد هزار زمزم بود(23)
    ناسخ صد هزار زمزم بود(23)



رشيدالدين وطواط




  • دست تو رسيده است سوى تربت احمد
    پاى تو سپرده است ره كعبه اعظم(24)



  • پاى تو سپرده است ره كعبه اعظم(24)
    پاى تو سپرده است ره كعبه اعظم(24)



قوامى رازى




  • اى كعبه دولت در تو قبله دين باد
    مانند جمت ملك جهان زير نگين باد(25)



  • مانند جمت ملك جهان زير نگين باد(25)
    مانند جمت ملك جهان زير نگين باد(25)



قوامى رازى




  • كعبه مكرمات ركن الدين
    آن جنابش ز ركن و كعبه فزون(26)



  • آن جنابش ز ركن و كعبه فزون(26)
    آن جنابش ز ركن و كعبه فزون(26)



اثير اخسيكتى




  • چه گفت، گفت چو رويت به كعبه كرم است
    نياز عرض كن و حاجتى كه هست بخواه(27)



  • نياز عرض كن و حاجتى كه هست بخواه(27)
    نياز عرض كن و حاجتى كه هست بخواه(27)



ظهير فارابى




  • چو مشتبه شود جهت كعبه نجات
    جز سمت درگهش نكند عقل اختيار(28)



  • جز سمت درگهش نكند عقل اختيار(28)
    جز سمت درگهش نكند عقل اختيار(28)



ظهير فارابى




  • وآن كعبه چون عروس كه هر سال تازه روى
    بوده مشاطه‏اى بسزا پور آزرش(29)



  • بوده مشاطه‏اى بسزا پور آزرش(29)
    بوده مشاطه‏اى بسزا پور آزرش(29)



خاقانى




  • كعبه ديرينه عروس است عجب نى
    كه بر اوزلف پيرانه و خال رخ برنا بينند(30)



  • كه بر اوزلف پيرانه و خال رخ برنا بينند(30)
    كه بر اوزلف پيرانه و خال رخ برنا بينند(30)



خاقانى




  • اى بانوى شرق و كعبه جودمن
    بلبل مدح خوان كعبه(31)



  • بلبل مدح خوان كعبه(31)
    بلبل مدح خوان كعبه(31)



خاقانى




  • راهى است ورا به كعبه مجد
    بى زحمت ناقه و بيابان(32)



  • بى زحمت ناقه و بيابان(32)
    بى زحمت ناقه و بيابان(32)



خاقانى




  • كعبه قطب است و بنى آدم بنات النعش وار
    كعبه قطب است و گردون راست چون دستاس
    كعبه روغن خانه‏اى دان روز و شب
    كعبه شمع و روشنان پروانه و گيتى
    كعبه گنج است و سياهان عرب ماران گنج گرد
    كعبه‏شان شهد و كان زر رسته است اى عجب
    خيل زنبورران و مارانش نگهبان آمده(33)



  • گرد قطب آسيمه سر شيدا و حيران آمده
    زالصورت دستاس را بر قطب دوران آمده
    گاو خراسگاو پيسه گرد ورغن خانه گردان آمده
    لگنبرلگن پروانه را بين مست جولان آمده
    گنج آنك صف ماران فراوان آمده
    خيل زنبورران و مارانش نگهبان آمده(33)
    خيل زنبورران و مارانش نگهبان آمده(33)



خاقانى




  • مانى به عروس حجله بست
    حورى به مثال عبقرى پوش
    هم معتكفى چو بختيار
    انهم موضع اعتكاف داران(34)



  • هدر حجله چارسو نشسته
    شاهى به مثل دواج بر دوش
    انهم موضع اعتكاف داران(34)
    انهم موضع اعتكاف داران(34)



خاقانى




  • زمزم صف مدار دو چشم از براى چرخ
    چون در جوار كعبه دولت مجاورى(35)



  • چون در جوار كعبه دولت مجاورى(35)
    چون در جوار كعبه دولت مجاورى(35)



شمس‏الدين طبسى




  • لبيك عشق زن تو در اين راه خوفناك
    واحرام درد گير در اين كعبه رجا(36)



  • واحرام درد گير در اين كعبه رجا(36)
    واحرام درد گير در اين كعبه رجا(36)



عطار نيشابورى




  • خليل وار چنان بقعه‏اى بنا كردى
    كه هست قبله اقبال و كعبه آمال(37)



  • كه هست قبله اقبال و كعبه آمال(37)
    كه هست قبله اقبال و كعبه آمال(37)



نجيب‏الدين جربادقانى




  • نشان صورت تقدير و معنى تعظيم
    بيان قبله اقال و كعبه آمال(38)



  • بيان قبله اقال و كعبه آمال(38)
    بيان قبله اقال و كعبه آمال(38)



امامى هروى




  • چون سليمان كرد آغاز بناپاك
    چون كعبه همايون چون منا(39)



  • چون كعبه همايون چون منا(39)
    چون كعبه همايون چون منا(39)



مولوى




  • گرد جو و گرد آب و بانگ آب
    همچو حاجى طائف كعبه صواب(40)



  • همچو حاجى طائف كعبه صواب(40)
    همچو حاجى طائف كعبه صواب(40)



مولوى




  • اگر چه كعبه اقبال جان من باشد
    هزار كعبه جان را به گرد است طواف(41)



  • هزار كعبه جان را به گرد است طواف(41)
    هزار كعبه جان را به گرد است طواف(41)



مولوى




  • حبيب كعبه جان است اگر نمى‏دانيد
    به هر طرف كه بگرديد رو بگردانيد(42)



  • به هر طرف كه بگرديد رو بگردانيد(42)
    به هر طرف كه بگرديد رو بگردانيد(42)



مولوى




  • درون كعبه شب يك نماز صد باشد
    ز بهر خواب ندارد كسى چنين معبد(43)



  • ز بهر خواب ندارد كسى چنين معبد(43)
    ز بهر خواب ندارد كسى چنين معبد(43)



مولوى




  • سعدى، ره كعبه رضا گير
    اى مرد خدا، ره خدا گير(44)



  • اى مرد خدا، ره خدا گير(44)
    اى مرد خدا، ره خدا گير(44)



سعدى




  • اى قونيه، اى كه پُر سپاهى
    در خطه روم تختگاهى



  • در خطه روم تختگاهى
    در خطه روم تختگاهى






  • چون حضرت شاه ما گزيده است
    تو مكه و كعبه الهى(45) سلطان ولد



  • تو مكه و كعبه الهى(45) سلطان ولد
    تو مكه و كعبه الهى(45) سلطان ولد






  • اى قبله دل روى تو، محرابِ جان ابروى تو
    من آمدم در وى تو، آن كعبه اسرار كو(46)



  • من آمدم در وى تو، آن كعبه اسرار كو(46)
    من آمدم در وى تو، آن كعبه اسرار كو(46)



علاءالدوله سمنانى




  • يك چند اسير نفس ابليس سرشت
    بودم به كليسيا و رفتم به كنشت



  • بودم به كليسيا و رفتم به كنشت
    بودم به كليسيا و رفتم به كنشت






  • در كعبه اخلاص كنون معتكفم
    فارغ ز عذاب دوزخ و ذوق بهشت(47)



  • فارغ ز عذاب دوزخ و ذوق بهشت(47)
    فارغ ز عذاب دوزخ و ذوق بهشت(47)



حسن متكلم




  • طواف كعبه عشق از كسى درست آيد
    كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل(48)



  • كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل(48)
    كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل(48)



خواجوى كرمانى




  • ما صيد حريم حرم كعبه قدسيم
    ما راهبر باديه عالم جانيم(49)



  • ما راهبر باديه عالم جانيم(49)
    ما راهبر باديه عالم جانيم(49)



خواجوى كرمانى




  • اى كعبه روى چو مهت قبله عالم
    خالت حجرالأسود و لب چشمه زمزم(50)



  • خالت حجرالأسود و لب چشمه زمزم(50)
    خالت حجرالأسود و لب چشمه زمزم(50)



خواجوى كرمانى




  • مجلسش از ره تعظيم چو كعبه است
    كعبه را خاصيتى هست كه در حضرت اوقدر
    مفضول كم از رتبت فاضل نبود(51)



  • و در اوهر كجا فرض كنى منزل و نازل نبود
    مفضول كم از رتبت فاضل نبود(51)
    مفضول كم از رتبت فاضل نبود(51)



ابن يمين




  • اى باد صبا صبحدم گذرى كن ز راه لطف
    بر حضرتى چو كعبه اسلاميان عزيز(52)



  • بر حضرتى چو كعبه اسلاميان عزيز(52)
    بر حضرتى چو كعبه اسلاميان عزيز(52)



ابن يمين




  • وداع كعبه جان چون توان كردفراقش
    بر دل آسان چون توان كرد(53)



  • بر دل آسان چون توان كرد(53)
    بر دل آسان چون توان كرد(53)



عبيد زاكانى




  • كسى كه كعبه جان ديد بى گمان داند
    كه سجده گاه جز آن آستان نتوان كرد(54)



  • كه سجده گاه جز آن آستان نتوان كرد(54)
    كه سجده گاه جز آن آستان نتوان كرد(54)



عبيد زاكانى




  • كسى وصال تو اى كعبه مراد نيافت
    كه باطنش به خرابات و ظاهرش باتوست(55)



  • كه باطنش به خرابات و ظاهرش باتوست(55)
    كه باطنش به خرابات و ظاهرش باتوست(55)



عماد فقيه كرمانى




  • چون كعبه مقصود به جز راه درت نيست
    عشاق تو را بيهده آهنگ حجاز است(56)



  • عشاق تو را بيهده آهنگ حجاز است(56)
    عشاق تو را بيهده آهنگ حجاز است(56)



ناصر بخارى




  • آشيان سدره يعنى باغ طاووسان قدس
    مه مقام خاكبوس كعبه قدرت نيافت
    تا رعروس روى پوش عنبرين خال حرم
    نو عروس دولت جاويد را بادا حرم
    بارگان حضرتت كان كعبه عزّو علاست(57)



  • از كبوتر خانه‏هاى كعبه قدر شماست
    با وجود آن كه در قطع منازل تن بكاست
    در حجاب اين نه آبا ساكن امّ القراست
    بارگان حضرتت كان كعبه عزّو علاست(57)
    بارگان حضرتت كان كعبه عزّو علاست(57)



سلمان ساوجى




  • دلا ز خويش سفر كن كه راه كعبه وصل
    به آرزوى تصور به سر نمى‏آيد(58)



  • به آرزوى تصور به سر نمى‏آيد(58)
    به آرزوى تصور به سر نمى‏آيد(58)



جنيد شيرازى




  • تويى كه از شرف و عزّت آستان درت
    شده قبله احرار چون حريم حرم(59)



  • شده قبله احرار چون حريم حرم(59)
    شده قبله احرار چون حريم حرم(59)



عطار شيرازى




  • پيش ما كعبه به جز خاك سروى تو نيست
    قبله اهل نظر جز خم ابروى تو نيست(60)



  • قبله اهل نظر جز خم ابروى تو نيست(60)
    قبله اهل نظر جز خم ابروى تو نيست(60)



ابن نصوح شيرازى




  • كسى به كعبه مقصود پى برد كه چو من
    قفاى قافله سالار انس و جان گيرد(61)



  • قفاى قافله سالار انس و جان گيرد(61)
    قفاى قافله سالار انس و جان گيرد(61)



كاتبى




  • عمرى است رو به كعبه فقر است و نيستى
    راهش نما، كه گم شده در هستىِ خود است(62)



  • راهش نما، كه گم شده در هستىِ خود است(62)
    راهش نما، كه گم شده در هستىِ خود است(62)



جامى




  • دارم به كعبه طلبت روى اهتمام
    هم عابرم به وادى و هم عاكف بلد(63)



  • هم عابرم به وادى و هم عاكف بلد(63)
    هم عابرم به وادى و هم عاكف بلد(63)



جامى




  • ما قافله كعبه عشقيم كه رفته است
    سر تا سر آفاق صداى جرس ما(64)



  • سر تا سر آفاق صداى جرس ما(64)
    سر تا سر آفاق صداى جرس ما(64)



جامى




  • به راه كعبه وصلت دو چشمم
    يكى چون دجله و آن ديگر فرات است(65)



  • يكى چون دجله و آن ديگر فرات است(65)
    يكى چون دجله و آن ديگر فرات است(65)



جامى




  • خوش آن ساعت كه عشق خانه‏سوز وادى حيرت
    به عزم كعبه مقصود بندد محمل ما را(66)



  • به عزم كعبه مقصود بندد محمل ما را(66)
    به عزم كعبه مقصود بندد محمل ما را(66)



بابافغانى




  • تا قدم در حرم كعبه تجريد زديم
    سخن دوست شنيديم ز هر ديوارى(67)



  • سخن دوست شنيديم ز هر ديوارى(67)
    سخن دوست شنيديم ز هر ديوارى(67)



خيالى بخارايى




  • از آن به كعبه وصل تو ره ندارد
    جان كه غير در حرم خاص دوست محرم نيست(68)



  • جان كه غير در حرم خاص دوست محرم نيست(68)
    جان كه غير در حرم خاص دوست محرم نيست(68)



خيالى بخارايى




  • اى همه كس را به درت التجا
    كعبه دل را ز تو نور و صفا



  • كعبه دل را ز تو نور و صفا
    كعبه دل را ز تو نور و صفا






  • اى كرمت واسطه بود ماخانه تو
    كعبه مقصود ما(69) محيى لارى



  • كعبه مقصود ما(69) محيى لارى
    كعبه مقصود ما(69) محيى لارى



كعبه در آينه كنايه و تركيبات

بازتاب گسترده كعبه در قلمرو ضرب المثلها، كنايات و تركيبات، بيانگر ارزشمندى كعبه و اهميت آن در گستره زبان و ادبيات فارسى است كه به گوشه‏اى از آن اشاره مى‏شود:

كعبه رهرو (تركيب اضافى) كنايه از آفتاب جهانگرد است.

كعبه جهان گرد (تركيب اضافى) كنايه از آفتاب و خورشيد است.

كعبه محرم نشان (تركيب اضافى) كنايه از خورشيد جهان‏گرد است.

كعبه جو (صفت فاعلى مركب مرخم) جوينده كعبه، طالب كعبه، زائر كعبه.




  • مرد بود كعبه جو، طفل بود كعبه
    بازچون تو شدى مرد دين روى ز كعبه متاب(70)



  • بازچون تو شدى مرد دين روى ز كعبه متاب(70)
    بازچون تو شدى مرد دين روى ز كعبه متاب(70)



خاقانى

كعبه رو (صفت فاعلى مركب مرخم) آنكه كعبه رود، آنكه قصد كعبه كند، زائر كعبه.




  • كعبه روى، عزم ره آغاز كرد
    قاعده كعبه روان ساز كرد



  • قاعده كعبه روان ساز كرد
    قاعده كعبه روان ساز كرد



نظامى




  • نالان به سر كوى تو آييم كه ذوقى است
    در قافله كعبه روان بانگ جرس را



  • در قافله كعبه روان بانگ جرس را
    در قافله كعبه روان بانگ جرس را



كمال خجندى

كعبه ستايى: (حاصل مصدر مركب) عمل كعبه ستاى، كعبه پرستى، كعبه ستاى (صفت فاعلى مركب مرخم): ستاينده كعبه، آن كه كعبه را ستايد، كعبه پرست.




  • گر محرم عيدند همه كعبه ستايان
    تو مَحرمِ مَىْ باش و مكن كعبه ستايى



  • تو مَحرمِ مَىْ باش و مكن كعبه ستايى
    تو مَحرمِ مَىْ باش و مكن كعبه ستايى



خاقانى

كعبه شناسى (حاصل مصدر مركب): عمل كعبه شناس، معرفت به كعبه، كعبه شناس: (صفت فاعلى مركب مرخم) شناسنده كعبه، آن كه كعبه شناسد.




  • خاطر خاقنى از آن كعبه شناس شد
    كه اودر حرم خدا يگان كرده به جان مجاورى



  • كه اودر حرم خدا يگان كرده به جان مجاورى
    كه اودر حرم خدا يگان كرده به جان مجاورى



خاقانى

كعبه نشين (صفت فاعلى مركب مرخم) نشيننده كعبه، آن كه در كعبه نشيند، مجاور كعبه.




  • هم خدمت اين حلقه به گوشان ختن
    بهاز طاعت آن كعبه نشينان ريايى



  • بهاز طاعت آن كعبه نشينان ريايى
    بهاز طاعت آن كعبه نشينان ريايى



خاقانى

كعبه وار: (قيد يا صفت مركب)؛ مانند كعبه، شبيه كعبه.




  • كعبه وارم مقتداى سبز پوشان فلك
    كز وطاى عيسى آيد شقه ديباى من



  • كز وطاى عيسى آيد شقه ديباى من
    كز وطاى عيسى آيد شقه ديباى من



خاقانى

كعبه ويران كن: (صفت فاعلى مركب مرخم)؛ ويران كننده كعبه، آن كه كعبه را ويران كند، خطايى ناسزا گونه كسى را كه شقاوت او را بيان كردن خواهند.




  • زهى كعبه ويران كن دير ساز
    تو ز اصحاب فيلى نه ز اصحاب غار



  • تو ز اصحاب فيلى نه ز اصحاب غار
    تو ز اصحاب فيلى نه ز اصحاب غار



خاقانى

كعبه بان: (صفت مركب)؛ حافظ كعبه.




  • بر در كعبه شايد ار شعرم
    خادم كعبه بآن درآويزد



  • خادم كعبه بآن درآويزد
    خادم كعبه بآن درآويزد



خاقانى

كعبه پرست: (صفت فاعلى مركب مرخم)؛ پرستنده كعبه، كعبه ستا، آنكه كعبه را پرستد.




  • به منى و عرفاتم ز خدا در خواهيد
    كه هم از كعبه پرستان خداييد همه



  • كه هم از كعبه پرستان خداييد همه
    كه هم از كعبه پرستان خداييد همه



خاقانى

كعبه پرستى: (حاصل مصدر)؛ پرستش كعبه، كعبه ستايى، عمل كعبه پرست.




  • چون از نيازت بوى نه كعبه پرستى روى نه چون آيت
    اندر جوى نه پل كردن آسان آيدت



  • اندر جوى نه پل كردن آسان آيدت
    اندر جوى نه پل كردن آسان آيدت



خاقانى




  • مسلمانى اگر كعبه پرستى است
    پرستاران بت را طعنه از چيست



  • پرستاران بت را طعنه از چيست
    پرستاران بت را طعنه از چيست



شيخ محمود شبسترى

كعبه زردشت: (تركيب اضافى)؛ نام يكى از آثار باستانى است واقع در نقش رستم نزيك تخت جمشيد. (71)

1 ـ فرخى سيستانى، ص 2

2- عنصرى، ديوان، ص 181

3- ابو حنيفه اسكافى، نيمه دوم قرن پنجم

4- مسعود سعد سلمان، ديوان، ص 379

5- سنايى، ديوان، ص 22

6- همان، ص 50

7- همان، ص 252

8- همان، ص 282، خفير - گهبان

9- همان، ص 359

10- همان، ص 869

11- همان، ص 1052

12- سنايى، حديقة الحقيقه، ص 87

13- سيد حسن غزنوى، ص 350

14- سوزنى، ديوان، ص 145

15- اديب صابر، ديوان، ص 73

16- اديب صابر، ديوان، ص 398

17- عبدالواسع جبلى، ديوان، ص 628

18- انورى، ديوان، ص 102

19- رشيد الدين وطواط، ديوان، ص 99

20- همان، ص 99

21- همان، ص 218

22- همان، ص 472

23- همان، ص 527

24- قوامى رازى ديوان، ص 170

25- همان، ص 170

26- اثير اخسيكتى، ديوان، ص 270

27- ظهير فارابى، ديوان، ص 64

28- همان، ص 14

29- خاقانى، ديوان، ص 219

30- همان، ص 98

31- همان، 404

32- همان

33- همان، ص 371

34- خاقانى، تحفة العراقين، ص 133

35- شمس الدين طبسى، ديوان، ص 270

36- عطار نيشابورى، ديوان، ص 35

37- نجيب الدين جربادقانى، ديوان، ص 297

38- امامى هروى، ديوان، ص 252

39- مولوى، مثنوى، به شرح جعفرى، ج 9، ص 555؛ نيكلسون، ج 2، ص 323؛ رمضانى، ج 4، ص 228

40- مولوى، مثنوى، به شرح جعفرى، ج 9، ص 555؛ نيكلسون، ج 2، ص 323؛ رمضانى، ج 4، ص 228

41- مولوى، كليات شمس، ص 532

42- همان، ص 374

43- همان، ص 383

44- سعدى

45- سلطان ولد، ديوان، 506

46- علاء الدوله سمنانى، ديوان، ص 218

47- حسن متكلم، قرن هشتم

48- خواجوى كرمانى، ديوان، ص 453

49- همان، 464

50- همان، ص 82

51- ابن يمين، ديوان، ص 162

52- همان، ص 184

53- عبيد زاكانى، ديوان، ص 83

54- عبيد زاكانى، ديوان، ص 83

55- عماد فقيه كرمانى، ديوان، ص 30

56- ناصر بخارى، تاريخ ادبيات، ص 1003

57- سلمان ساوجى، ديوان، ص 450

58- جنيد شرازى، ديوان، ص 12

59- عطار شرازى، (روح عطار)

60- ابن نصوح شيرازى، قرن هشتم

61- كاتبى، ديوان، قرن نهم

62- جامى، ديوان، ص 16 و 24

63- جامى، ديوان، ص 16 و 24

64- جامى، ديوان، ص 173 و 117

65- همان

66- بابا فغانى، ديوان، ص 7

67- خيالى بخارايى، ديوا، ص 251

68- همان ص 68

69- محيى لارى، فتوح الحرمين، ص 16

70- خاقانى.

71- با استفاده از لغت نامه دهخدا ماده كعبه.






/ 1