حج در آيينه ادب فارسى
كعبه در آيينه شعر
منطقى رازى
اولين شاعر پارسىگويى كه نام «كعبه» در اشعار وى آمده، «ابو محمد منصور على منطقى رازى» شاعر بزرگ ذولسانين قرن چهارم هجرى است. عوفى در «لباب الألباب» و نظامى عروضى در «چهار مقاله»، او را از شاعران مشهور آل بويه مىدانند. او مدّاح صاحب بن عباد وزير فخر الدوله ديلمى بوده و به تازى و پارسى شعر سروده است. وى ظاهراً در بين سالهاى 367 تا 380؛ همان سالى كه بديع الزمان همدانى خدمت صاحب عباد رفت، فوت كرده است. منطقى از قديمترين شاعران پارسىگوى عراق به حساب مىآيد و استادى و مهارت از فحواى اشعارش نمايان است. از احوالش بيش از اين نمىدانيم. هشتاد و چهار بيت شامل سه قصيده و شش قطعه و يازده بيت مفرد از وى باقى است.
هميشه خانهام از نيكوان زيبا روى
چو كعبه بود به هنگام كفر پر اصنام
چو كعبه بود به هنگام كفر پر اصنام
چو كعبه بود به هنگام كفر پر اصنام
كعبه در آيينه تشبيه
به راستى نمىتوان از ميان ديوانهاى شاعران پارسىگوى گذشته و معاصر، ديوانى را يافت كه شاعرش بگونهاى از كعبه سخنى نگفته و مقصود و مطلوب خود را به كعبه تشبيه نكرده باشد. شاعران بدون استثنا هر مفهوم زيبا و هر واژه پاك و با قداست و هر خوب و خوبى را به كعبه همانند كردهاند. آنجا كه سخن از عشق و شور و سوز و گداز است. آنجا كه سخن از شوق و وصل و درد و نياز است. آنجا كه سخن از بزرگى و شرف و حرمت و عزّت و عظمت است. آنجا كه سخن از جلال و جاه و مقام و ملك و دولت است. آنجا كه سخن از مطلوب و طلب و قبول و اقبال است. آنجا كه سخن از حاجت و رجا ومراد و آمال است. آنجا كه سخن از نجات و اخلاص و احسان و انصاف است. آنجا كه سخن از تجريد و رضا و فقر و اعتكاف است. آنجا كه سخن از جمال و كمال و سخا و وجود و مجد است. آنجا كه سخن از عروس و ماه و شمع و شاهد و شهد است. شاعران همگى اين واژگان و مفاهيم را، به كعبه تشبيه كردهاند.
طواف شاعران بينم به گرد قصر تو دايم
همانا قصر تو كعبه است و گرد قصر تو بطحا(1)
همانا قصر تو كعبه است و گرد قصر تو بطحا(1)
همانا قصر تو كعبه است و گرد قصر تو بطحا(1)
كعبه است سرايش ز بزرگى ملكان راكلكش
حجر الأسود و كف چشمه زمزم(2)
حجر الأسود و كف چشمه زمزم(2)
حجر الأسود و كف چشمه زمزم(2)
چو كار كعبه ملك جهان بدان آمد
قيامت آيد چو ماه گم كند رفتار(3)
قيامت آيد چو ماه گم كند رفتار(3)
قيامت آيد چو ماه گم كند رفتار(3)
زهى به جاه تو مأمور كعبه دولت
زهى به صدر تو منسوب قبله احسان(4)
زهى به صدر تو منسوب قبله احسان(4)
زهى به صدر تو منسوب قبله احسان(4)
عالمى در باديه قهر تو سرگردان شدند
تا كه يابد بر در كعبه قبولت روز بار(5)
تا كه يابد بر در كعبه قبولت روز بار(5)
تا كه يابد بر در كعبه قبولت روز بار(5)
شد گفته سنايى چون كعبه نزد خلق
زين بيشتر فضول كه يابد ز ابتدا(6)
زين بيشتر فضول كه يابد ز ابتدا(6)
زين بيشتر فضول كه يابد ز ابتدا(6)
در كعبه انصاف تو محراب دگر شد
نقش سم شبديز تو بر ماده و نربر(7)
نقش سم شبديز تو بر ماده و نربر(7)
نقش سم شبديز تو بر ماده و نربر(7)
از در كوفه وصالت تا در كعبه رجانيست
اندرباديه هجران به از خوفت خفير(8)
اندرباديه هجران به از خوفت خفير(8)
اندرباديه هجران به از خوفت خفير(8)
اسب در ميدان وصلش تاختم
كعبه وصلش ز هجران توختم(9)
كعبه وصلش ز هجران توختم(9)
كعبه وصلش ز هجران توختم(9)
چون كعبه آمال پديد آمد از دورگفتند
رسيديم سر راه بر آن بود(10)
رسيديم سر راه بر آن بود(10)
رسيديم سر راه بر آن بود(10)
عرش مقاما ز ركن كعبه جاهت
دست وزارت در آن بلند مقام است(11)
دست وزارت در آن بلند مقام است(11)
دست وزارت در آن بلند مقام است(11)
قبله عقل صنع بى خللش
كعبه شوق ذات بى بدلش(12)
كعبه شوق ذات بى بدلش(12)
كعبه شوق ذات بى بدلش(12)
خواهى كه پى برى به سر كعبه نجات
آهنگ عشق زن تو در اين راه خوفناك
احرام درد گير تو در اين كعبه رجا(13)
در خود مكن قياس حق و پيش در ميا
احرام درد گير تو در اين كعبه رجا(13)
احرام درد گير تو در اين كعبه رجا(13)
كعبه است دل من كه بدان كعبه نيايدبى دوستى
آل نبى قافله حاج(14)
آل نبى قافله حاج(14)
آل نبى قافله حاج(14)
اى كعبه شرف كه طواف زمانه را
گرد در تو مكه و بطحا شود همى(15)
گرد در تو مكه و بطحا شود همى(15)
گرد در تو مكه و بطحا شود همى(15)
استطاعت برِ من نيست و گرنه
نيمىساعتى از در آن كعبه حاجت غايب(16)
نيمىساعتى از در آن كعبه حاجت غايب(16)
نيمىساعتى از در آن كعبه حاجت غايب(16)
چو كعبه شرف يافت هرى بر همه دنيا
از فرّ قدوم تو و فخر قدم تو(17)
از فرّ قدوم تو و فخر قدم تو(17)
از فرّ قدوم تو و فخر قدم تو(17)
بارگاهت كعبه، مردم حاج و درگاهت حرمم
جلست فردوس و كوثر جام و ساقى حور باد(18)
جلست فردوس و كوثر جام و ساقى حور باد(18)
جلست فردوس و كوثر جام و ساقى حور باد(18)
تو كعبه جلالى و ارباب شرع را
خوارزم و آب او عرفات است زمزم است(19)
خوارزم و آب او عرفات است زمزم است(19)
خوارزم و آب او عرفات است زمزم است(19)
ور نيست درت كعبه اقبال چرايند
سوى درت انباى شرف راكع و ساجد؟(20)
سوى درت انباى شرف راكع و ساجد؟(20)
سوى درت انباى شرف راكع و ساجد؟(20)
مكه او زينت زمين و زمان
صدر او كعبه صغار و كبار(21)
صدر او كعبه صغار و كبار(21)
صدر او كعبه صغار و كبار(21)
جناب فرخ او زايران راشده
چون خطه كعبه گرامى(22)
چون خطه كعبه گرامى(22)
چون خطه كعبه گرامى(22)
كعبهاى بود در سخا و كفش
ناسخ صد هزار زمزم بود(23)
ناسخ صد هزار زمزم بود(23)
ناسخ صد هزار زمزم بود(23)
دست تو رسيده است سوى تربت احمد
پاى تو سپرده است ره كعبه اعظم(24)
پاى تو سپرده است ره كعبه اعظم(24)
پاى تو سپرده است ره كعبه اعظم(24)
اى كعبه دولت در تو قبله دين باد
مانند جمت ملك جهان زير نگين باد(25)
مانند جمت ملك جهان زير نگين باد(25)
مانند جمت ملك جهان زير نگين باد(25)
كعبه مكرمات ركن الدين
آن جنابش ز ركن و كعبه فزون(26)
آن جنابش ز ركن و كعبه فزون(26)
آن جنابش ز ركن و كعبه فزون(26)
چه گفت، گفت چو رويت به كعبه كرم است
نياز عرض كن و حاجتى كه هست بخواه(27)
نياز عرض كن و حاجتى كه هست بخواه(27)
نياز عرض كن و حاجتى كه هست بخواه(27)
چو مشتبه شود جهت كعبه نجات
جز سمت درگهش نكند عقل اختيار(28)
جز سمت درگهش نكند عقل اختيار(28)
جز سمت درگهش نكند عقل اختيار(28)
وآن كعبه چون عروس كه هر سال تازه روى
بوده مشاطهاى بسزا پور آزرش(29)
بوده مشاطهاى بسزا پور آزرش(29)
بوده مشاطهاى بسزا پور آزرش(29)
كعبه ديرينه عروس است عجب نى
كه بر اوزلف پيرانه و خال رخ برنا بينند(30)
كه بر اوزلف پيرانه و خال رخ برنا بينند(30)
كه بر اوزلف پيرانه و خال رخ برنا بينند(30)
اى بانوى شرق و كعبه جودمن
بلبل مدح خوان كعبه(31)
بلبل مدح خوان كعبه(31)
بلبل مدح خوان كعبه(31)
راهى است ورا به كعبه مجد
بى زحمت ناقه و بيابان(32)
بى زحمت ناقه و بيابان(32)
بى زحمت ناقه و بيابان(32)
كعبه قطب است و بنى آدم بنات النعش وار
كعبه قطب است و گردون راست چون دستاس
كعبه روغن خانهاى دان روز و شب
كعبه شمع و روشنان پروانه و گيتى
كعبه گنج است و سياهان عرب ماران گنج گرد
كعبهشان شهد و كان زر رسته است اى عجب
خيل زنبورران و مارانش نگهبان آمده(33)
گرد قطب آسيمه سر شيدا و حيران آمده
زالصورت دستاس را بر قطب دوران آمده
گاو خراسگاو پيسه گرد ورغن خانه گردان آمده
لگنبرلگن پروانه را بين مست جولان آمده
گنج آنك صف ماران فراوان آمده
خيل زنبورران و مارانش نگهبان آمده(33)
خيل زنبورران و مارانش نگهبان آمده(33)
مانى به عروس حجله بست
حورى به مثال عبقرى پوش
هم معتكفى چو بختيار
انهم موضع اعتكاف داران(34)
هدر حجله چارسو نشسته
شاهى به مثل دواج بر دوش
انهم موضع اعتكاف داران(34)
انهم موضع اعتكاف داران(34)
زمزم صف مدار دو چشم از براى چرخ
چون در جوار كعبه دولت مجاورى(35)
چون در جوار كعبه دولت مجاورى(35)
چون در جوار كعبه دولت مجاورى(35)
لبيك عشق زن تو در اين راه خوفناك
واحرام درد گير در اين كعبه رجا(36)
واحرام درد گير در اين كعبه رجا(36)
واحرام درد گير در اين كعبه رجا(36)
خليل وار چنان بقعهاى بنا كردى
كه هست قبله اقبال و كعبه آمال(37)
كه هست قبله اقبال و كعبه آمال(37)
كه هست قبله اقبال و كعبه آمال(37)
نشان صورت تقدير و معنى تعظيم
بيان قبله اقال و كعبه آمال(38)
بيان قبله اقال و كعبه آمال(38)
بيان قبله اقال و كعبه آمال(38)
چون سليمان كرد آغاز بناپاك
چون كعبه همايون چون منا(39)
چون كعبه همايون چون منا(39)
چون كعبه همايون چون منا(39)
گرد جو و گرد آب و بانگ آب
همچو حاجى طائف كعبه صواب(40)
همچو حاجى طائف كعبه صواب(40)
همچو حاجى طائف كعبه صواب(40)
اگر چه كعبه اقبال جان من باشد
هزار كعبه جان را به گرد است طواف(41)
هزار كعبه جان را به گرد است طواف(41)
هزار كعبه جان را به گرد است طواف(41)
حبيب كعبه جان است اگر نمىدانيد
به هر طرف كه بگرديد رو بگردانيد(42)
به هر طرف كه بگرديد رو بگردانيد(42)
به هر طرف كه بگرديد رو بگردانيد(42)
درون كعبه شب يك نماز صد باشد
ز بهر خواب ندارد كسى چنين معبد(43)
ز بهر خواب ندارد كسى چنين معبد(43)
ز بهر خواب ندارد كسى چنين معبد(43)
سعدى، ره كعبه رضا گير
اى مرد خدا، ره خدا گير(44)
اى مرد خدا، ره خدا گير(44)
اى مرد خدا، ره خدا گير(44)
اى قونيه، اى كه پُر سپاهى
در خطه روم تختگاهى
در خطه روم تختگاهى
در خطه روم تختگاهى
چون حضرت شاه ما گزيده است
تو مكه و كعبه الهى(45) سلطان ولد
تو مكه و كعبه الهى(45) سلطان ولد
تو مكه و كعبه الهى(45) سلطان ولد
اى قبله دل روى تو، محرابِ جان ابروى تو
من آمدم در وى تو، آن كعبه اسرار كو(46)
من آمدم در وى تو، آن كعبه اسرار كو(46)
من آمدم در وى تو، آن كعبه اسرار كو(46)
يك چند اسير نفس ابليس سرشت
بودم به كليسيا و رفتم به كنشت
بودم به كليسيا و رفتم به كنشت
بودم به كليسيا و رفتم به كنشت
در كعبه اخلاص كنون معتكفم
فارغ ز عذاب دوزخ و ذوق بهشت(47)
فارغ ز عذاب دوزخ و ذوق بهشت(47)
فارغ ز عذاب دوزخ و ذوق بهشت(47)
طواف كعبه عشق از كسى درست آيد
كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل(48)
كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل(48)
كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل(48)
ما صيد حريم حرم كعبه قدسيم
ما راهبر باديه عالم جانيم(49)
ما راهبر باديه عالم جانيم(49)
ما راهبر باديه عالم جانيم(49)
اى كعبه روى چو مهت قبله عالم
خالت حجرالأسود و لب چشمه زمزم(50)
خالت حجرالأسود و لب چشمه زمزم(50)
خالت حجرالأسود و لب چشمه زمزم(50)
مجلسش از ره تعظيم چو كعبه است
كعبه را خاصيتى هست كه در حضرت اوقدر
مفضول كم از رتبت فاضل نبود(51)
و در اوهر كجا فرض كنى منزل و نازل نبود
مفضول كم از رتبت فاضل نبود(51)
مفضول كم از رتبت فاضل نبود(51)
اى باد صبا صبحدم گذرى كن ز راه لطف
بر حضرتى چو كعبه اسلاميان عزيز(52)
بر حضرتى چو كعبه اسلاميان عزيز(52)
بر حضرتى چو كعبه اسلاميان عزيز(52)
وداع كعبه جان چون توان كردفراقش
بر دل آسان چون توان كرد(53)
بر دل آسان چون توان كرد(53)
بر دل آسان چون توان كرد(53)
كسى كه كعبه جان ديد بى گمان داند
كه سجده گاه جز آن آستان نتوان كرد(54)
كه سجده گاه جز آن آستان نتوان كرد(54)
كه سجده گاه جز آن آستان نتوان كرد(54)
كسى وصال تو اى كعبه مراد نيافت
كه باطنش به خرابات و ظاهرش باتوست(55)
كه باطنش به خرابات و ظاهرش باتوست(55)
كه باطنش به خرابات و ظاهرش باتوست(55)
چون كعبه مقصود به جز راه درت نيست
عشاق تو را بيهده آهنگ حجاز است(56)
عشاق تو را بيهده آهنگ حجاز است(56)
عشاق تو را بيهده آهنگ حجاز است(56)
آشيان سدره يعنى باغ طاووسان قدس
مه مقام خاكبوس كعبه قدرت نيافت
تا رعروس روى پوش عنبرين خال حرم
نو عروس دولت جاويد را بادا حرم
بارگان حضرتت كان كعبه عزّو علاست(57)
از كبوتر خانههاى كعبه قدر شماست
با وجود آن كه در قطع منازل تن بكاست
در حجاب اين نه آبا ساكن امّ القراست
بارگان حضرتت كان كعبه عزّو علاست(57)
بارگان حضرتت كان كعبه عزّو علاست(57)
دلا ز خويش سفر كن كه راه كعبه وصل
به آرزوى تصور به سر نمىآيد(58)
به آرزوى تصور به سر نمىآيد(58)
به آرزوى تصور به سر نمىآيد(58)
تويى كه از شرف و عزّت آستان درت
شده قبله احرار چون حريم حرم(59)
شده قبله احرار چون حريم حرم(59)
شده قبله احرار چون حريم حرم(59)
پيش ما كعبه به جز خاك سروى تو نيست
قبله اهل نظر جز خم ابروى تو نيست(60)
قبله اهل نظر جز خم ابروى تو نيست(60)
قبله اهل نظر جز خم ابروى تو نيست(60)
كسى به كعبه مقصود پى برد كه چو من
قفاى قافله سالار انس و جان گيرد(61)
قفاى قافله سالار انس و جان گيرد(61)
قفاى قافله سالار انس و جان گيرد(61)
عمرى است رو به كعبه فقر است و نيستى
راهش نما، كه گم شده در هستىِ خود است(62)
راهش نما، كه گم شده در هستىِ خود است(62)
راهش نما، كه گم شده در هستىِ خود است(62)
دارم به كعبه طلبت روى اهتمام
هم عابرم به وادى و هم عاكف بلد(63)
هم عابرم به وادى و هم عاكف بلد(63)
هم عابرم به وادى و هم عاكف بلد(63)
ما قافله كعبه عشقيم كه رفته است
سر تا سر آفاق صداى جرس ما(64)
سر تا سر آفاق صداى جرس ما(64)
سر تا سر آفاق صداى جرس ما(64)
به راه كعبه وصلت دو چشمم
يكى چون دجله و آن ديگر فرات است(65)
يكى چون دجله و آن ديگر فرات است(65)
يكى چون دجله و آن ديگر فرات است(65)
خوش آن ساعت كه عشق خانهسوز وادى حيرت
به عزم كعبه مقصود بندد محمل ما را(66)
به عزم كعبه مقصود بندد محمل ما را(66)
به عزم كعبه مقصود بندد محمل ما را(66)
تا قدم در حرم كعبه تجريد زديم
سخن دوست شنيديم ز هر ديوارى(67)
سخن دوست شنيديم ز هر ديوارى(67)
سخن دوست شنيديم ز هر ديوارى(67)
از آن به كعبه وصل تو ره ندارد
جان كه غير در حرم خاص دوست محرم نيست(68)
جان كه غير در حرم خاص دوست محرم نيست(68)
جان كه غير در حرم خاص دوست محرم نيست(68)
اى همه كس را به درت التجا
كعبه دل را ز تو نور و صفا
كعبه دل را ز تو نور و صفا
كعبه دل را ز تو نور و صفا
اى كرمت واسطه بود ماخانه تو
كعبه مقصود ما(69) محيى لارى
كعبه مقصود ما(69) محيى لارى
كعبه مقصود ما(69) محيى لارى
كعبه در آينه كنايه و تركيبات
بازتاب گسترده كعبه در قلمرو ضرب المثلها، كنايات و تركيبات، بيانگر ارزشمندى كعبه و اهميت آن در گستره زبان و ادبيات فارسى است كه به گوشهاى از آن اشاره مىشود: كعبه رهرو (تركيب اضافى) كنايه از آفتاب جهانگرد است. كعبه جهان گرد (تركيب اضافى) كنايه از آفتاب و خورشيد است. كعبه محرم نشان (تركيب اضافى) كنايه از خورشيد جهانگرد است. كعبه جو (صفت فاعلى مركب مرخم) جوينده كعبه، طالب كعبه، زائر كعبه.
مرد بود كعبه جو، طفل بود كعبه
بازچون تو شدى مرد دين روى ز كعبه متاب(70)
بازچون تو شدى مرد دين روى ز كعبه متاب(70)
بازچون تو شدى مرد دين روى ز كعبه متاب(70)
كعبه روى، عزم ره آغاز كرد
قاعده كعبه روان ساز كرد
قاعده كعبه روان ساز كرد
قاعده كعبه روان ساز كرد
نالان به سر كوى تو آييم كه ذوقى است
در قافله كعبه روان بانگ جرس را
در قافله كعبه روان بانگ جرس را
در قافله كعبه روان بانگ جرس را
گر محرم عيدند همه كعبه ستايان
تو مَحرمِ مَىْ باش و مكن كعبه ستايى
تو مَحرمِ مَىْ باش و مكن كعبه ستايى
تو مَحرمِ مَىْ باش و مكن كعبه ستايى
خاطر خاقنى از آن كعبه شناس شد
كه اودر حرم خدا يگان كرده به جان مجاورى
كه اودر حرم خدا يگان كرده به جان مجاورى
كه اودر حرم خدا يگان كرده به جان مجاورى
هم خدمت اين حلقه به گوشان ختن
بهاز طاعت آن كعبه نشينان ريايى
بهاز طاعت آن كعبه نشينان ريايى
بهاز طاعت آن كعبه نشينان ريايى
كعبه وارم مقتداى سبز پوشان فلك
كز وطاى عيسى آيد شقه ديباى من
كز وطاى عيسى آيد شقه ديباى من
كز وطاى عيسى آيد شقه ديباى من
زهى كعبه ويران كن دير ساز
تو ز اصحاب فيلى نه ز اصحاب غار
تو ز اصحاب فيلى نه ز اصحاب غار
تو ز اصحاب فيلى نه ز اصحاب غار
بر در كعبه شايد ار شعرم
خادم كعبه بآن درآويزد
خادم كعبه بآن درآويزد
خادم كعبه بآن درآويزد
به منى و عرفاتم ز خدا در خواهيد
كه هم از كعبه پرستان خداييد همه
كه هم از كعبه پرستان خداييد همه
كه هم از كعبه پرستان خداييد همه
چون از نيازت بوى نه كعبه پرستى روى نه چون آيت
اندر جوى نه پل كردن آسان آيدت
اندر جوى نه پل كردن آسان آيدت
اندر جوى نه پل كردن آسان آيدت
مسلمانى اگر كعبه پرستى است
پرستاران بت را طعنه از چيست
پرستاران بت را طعنه از چيست
پرستاران بت را طعنه از چيست
1 ـ فرخى سيستانى، ص 2 2- عنصرى، ديوان، ص 181 3- ابو حنيفه اسكافى، نيمه دوم قرن پنجم 4- مسعود سعد سلمان، ديوان، ص 379 5- سنايى، ديوان، ص 22 6- همان، ص 50 7- همان، ص 252 8- همان، ص 282، خفير - گهبان 9- همان، ص 359 10- همان، ص 869 11- همان، ص 1052 12- سنايى، حديقة الحقيقه، ص 87 13- سيد حسن غزنوى، ص 350 14- سوزنى، ديوان، ص 145 15- اديب صابر، ديوان، ص 73 16- اديب صابر، ديوان، ص 398 17- عبدالواسع جبلى، ديوان، ص 628 18- انورى، ديوان، ص 102 19- رشيد الدين وطواط، ديوان، ص 99 20- همان، ص 99 21- همان، ص 218 22- همان، ص 472 23- همان، ص 527 24- قوامى رازى ديوان، ص 170 25- همان، ص 170 26- اثير اخسيكتى، ديوان، ص 270 27- ظهير فارابى، ديوان، ص 64 28- همان، ص 14 29- خاقانى، ديوان، ص 219 30- همان، ص 98 31- همان، 404 32- همان 33- همان، ص 371 34- خاقانى، تحفة العراقين، ص 133 35- شمس الدين طبسى، ديوان، ص 270 36- عطار نيشابورى، ديوان، ص 35 37- نجيب الدين جربادقانى، ديوان، ص 297 38- امامى هروى، ديوان، ص 252 39- مولوى، مثنوى، به شرح جعفرى، ج 9، ص 555؛ نيكلسون، ج 2، ص 323؛ رمضانى، ج 4، ص 228 40- مولوى، مثنوى، به شرح جعفرى، ج 9، ص 555؛ نيكلسون، ج 2، ص 323؛ رمضانى، ج 4، ص 228 41- مولوى، كليات شمس، ص 532 42- همان، ص 374 43- همان، ص 383 44- سعدى 45- سلطان ولد، ديوان، 506 46- علاء الدوله سمنانى، ديوان، ص 218 47- حسن متكلم، قرن هشتم 48- خواجوى كرمانى، ديوان، ص 453 49- همان، 464 50- همان، ص 82 51- ابن يمين، ديوان، ص 162 52- همان، ص 184 53- عبيد زاكانى، ديوان، ص 83 54- عبيد زاكانى، ديوان، ص 83 55- عماد فقيه كرمانى، ديوان، ص 30 56- ناصر بخارى، تاريخ ادبيات، ص 1003 57- سلمان ساوجى، ديوان، ص 450 58- جنيد شرازى، ديوان، ص 12 59- عطار شرازى، (روح عطار) 60- ابن نصوح شيرازى، قرن هشتم 61- كاتبى، ديوان، قرن نهم 62- جامى، ديوان، ص 16 و 24 63- جامى، ديوان، ص 16 و 24 64- جامى، ديوان، ص 173 و 117 65- همان 66- بابا فغانى، ديوان، ص 7 67- خيالى بخارايى، ديوا، ص 251 68- همان ص 68 69- محيى لارى، فتوح الحرمين، ص 16 70- خاقانى. 71- با استفاده از لغت نامه دهخدا ماده كعبه.