گزارش آتش سوزی مسجد نبوی در سال 886 هجری و بنای مجدد آن از زبان یک شاهد عینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزارش آتش سوزی مسجد نبوی در سال 886 هجری و بنای مجدد آن از زبان یک شاهد عینی - نسخه متنی

فضل الله بن روزبهان؛ مترجم: رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



رسيدن خرما و جمع آوري محصول بود ، در چنين فصلي فرستادن قافله ها كار دشواري بود ، چنانكه سرپرستي چنين كاري ، موقعيّت ويژه اي را مي طلبيد . اين اقدام نيازمند آن بود تا شخصي بلندمرتبه ، صاحب برهاني قاطع ، داراي ابهت و مال و غلامان و مردان ، آن را عهده دار شود و در عين حال مهابت عربي داشته باشد تا باديه نشينان از وي اطاعت كنند و چنانكه مي بايست آگاه به كار عمارت باشد تا تجّار و حكام حجاز از وي پيروي نمايند . بعد از مشورتهاي زياد ، خواجه ابن الزمن دوست و سيد من انتخاب شد . او به عذرهايي كه مي دانست ، از پذيرفتن آن خودداري مي كرد ، اما سلطان نيز اصرار ورزيده بر او تكليف مي كرد اما وي به هر روي ، راضي نمي شد . اين وضعيت ادامه يافت ، خواجه اصرار بر عدم پذيرش داشت . در استنكاف از پذيرفتن ، به استبداد گراييد . روزي در اين باره با من به مشاوره پرداخت . من از او خواستم تا دلايل خود را بازگويد و او چندي را گفت . مهمترين آنها تغيير مزاج سلطان و بي اعتمادي به او بود ؛ چرا كه انديشه او مرتب دگرگوني يافته و به عهد و پيمان خود پايبند نيست . خواجه افزود : اين كار بزرگي است ، چنانكه تمام كردن اين بنا نياز به پول فراواني دارد ، اما سلطان از اين امر آگاهي ندارد ، او بر اين گمان است كه با انفاق مختصري مي توان آن را به انجام رساند . اما زماني كه بنا باشد پول زيادي بپردازد ، كار بر او دشوار شده ، حوصله اش تمام گشته و بخل او گل مي كند ؛ سخن چينان مفسد نيز برايش « حبّ مال » را زينت داده فتنه انگيزي مي كنند و همه اين كينه ها عليه من خواهد بود . در آن صورت جان و مالم هلاك خواهد شد .

خواجه فردي پرتجربه و در شمار زيركان عرب و دقيق در امور بود . وقتي دلايل خود را برايم گفت ، از من درخواست استخاره و اداي حق مشاورت كرد . من پس از استخاره به او گفتم : مطلب همان است كه تو مي گويي ، تو بر انديشه سلطان آگاهي و آنچه درباره او مي گويي از وي متوقع است بلكه مسلّم واقع خواهد شد ، اما من تو را ميان دو چيز مخيّر مي كنم ؛ يكي آن كه براي حفظ مال و جان ، اقدام به اين عمارت و خدمت را ترك كني ، در آن صورت در شمار كساني هستي كه دنيا را انتخاب كرده و خدمت مولاي خويش را وانهاده اند و در شمار كساني قرار مي گيري كه چنين منفعت آماده اي را ، كه كسب شرافت با چنين خدمتي است ، به دليل ضرر از دست دادن دنيا ، رها كرده اي ، در حالي كه قبول آن سبب شرف و سرافرازي تو در دنيا و بلندي رتبت و نجات تو در آخرت خواهد بود . راه ديگر آن كه اين خدمت را بپذيري و

توكّل بر خداوند كني ، خداوند ضامن نجات و افزودن رتبت كسي است كه در راهش قدم مي نهد . اگر عمارت مسجد تمام شد و تو از شرّ آنچه در انتظارش بودي ، در امان ماندي ، چه خوب ! در غير آن صورت تو از مجاهدان راه خدايي و رفتن جان و مال تو در راه حق چيزي نخواهد بود .

با اين سخن من ، خواجه به گريه افتاد و گفت : من آخرت را برگزيدم اما مايلم تا مرا در اين سفر همراهي كرده ، در كار عمارت با همت و رأي خود ياريم كني . من پذيرفتم و اشتياق خود را براي عزيمت ، همراه وي به سوي آن حرم امن ـ كه سبب خلاصي من از فراق و درد بود ـ بيان كردم .

سخن من كه تمام شد ، خواجه نزد سلطان رفت و كار عمارت را پذيرفت و براي همراهي من با او در سفر حجاز ، از وي رخصت گرفت . آنگاه خواجه به تهيه مقدمات و اسباب پرداخته ، قافله اي عظيم از صنعتكاران ، بنّايان ، سنگكاران . . . ، نقاشان ، نجاران و ديگر مايحتاج كار عمارت ، ترتيب داده ساج و مرمر و غلات و خوراكي ، از راه دريا به ينبع ارسال كرد .

ما در تاريخ بيست و هشتم ربيع الأول از مصر خارج شده ، بعد از پشت سرگذاشتن عقبه ، به ينبع رسيديم و در بيست و هشتم ربيع الثاني وارد مدينه شريف شديم . اولين روزي كه به مدينه درآمديم و به شرف زيارت حرم نبوي نائل گشتيم ، مشاهده كرديم كه سقف مسجد و برخي از ستونها سوخته و شماري هنوز سرپاست ؛

طوري كه در هيچ جاي مسجد به جز قبّه مرقد مقدّس ، حتي به اندازه سايبان يك نفر ، سقفي وجود ندارد . در قسمت روضه ، ستونهايي از نخل نصب كرده با شاخه هاي درخت خرما آنجا را مسقف كرده بودند . درست همانند زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما با چنين وضعي به روضه مشرف شديم و اين بهترين سعادت ما بود كه آن را همانند وضعيتي كه زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) داشت مشاهده كرديم نه وضعي كه سلاطين آن را ساختند و با طلا و ساج آذين بستند . اين وضعيت تا پايان كار سقف زني روضه ، سرپا بود و ما در مدتي قريب به شش ماه ، در روضه با همان وضعيت نماز مي گزارديم .

زماني كه خواجه در مدينه استقرار يافت ، كار عمارت را آغاز كرد . در آنجا بود كه درباره چگونگي آن ميان مهندسان ، اختلاف افتاد . آنها مي گفتند : اگر مثل بناي قبلي بسازيم و سقفهاي چوبي را بدون عمل طاق زني [ قوسي ] روي ستونها قراردهيم ، آتش به سرعت آنها را

فرامي گيرد ، چنانكه پيش از اين ، دوبار چنين شده است . بنابراين تصميم گرفتند تا طاقها را بر روي ستونها بگذارند و سقفهاي چوبي را در بين طاقها قراردهند تا آتش بدان نرسد . در اين صورت ـ العياذبالله ـ حتّي اگر سقفهاي چوبي آتش بگيرد ، مسجد به تمامه خراب نخواهد شد بلكه طاقها همچنان سرپا مانده ، تنها سقفهاي چوبي كه بر روي طاقها قرار گرفت خواهد سوخت ، در اين صورت كار تعويض آنها آسان خواهد بود .

پس از آن ، در اين كه قبّه مقدسه را با سقفهاي چوبي بپوشانند ، اختلاف نظر پديدار شد . سرانجام تصميم بر آن شد تا بر روي قبه مرقد ، قبه بزرگتري بسازند كه نقش غلاف آن را داشته باشد . پيش از آن تنها يك قبه بوده و قبه ديگري روي آن وجود نداشت ، اين عمل كار دشواري بود ؛ زيرا اگر بنا شود قبه بالايي ، قبه زيرين را دربرگيرد ، بايد بسيار بزرگ باشد در اين صورت خطر تَرَك و انهدام در آن وجود دارد . براي اين كار چهار حفره بزرگ در چهار زاويه قبه ايجاد كردند ، آنگاه ستونهايي به بلندي مأذنه هاي برافراشته ساخته ، آنها را با سنگ و گچ مستحكم كردند ، سپس قبه را بر اين پايه هاي چهارگانه قراردادند و بدين ترتيب قبه بزرگ و برافراشته اي بنا نمودند .

پس از آن طاقها را بنا كردند ، سقفهاي تزيين شده را بر روي آنها قرار دادند ، كتيبه ها را نگاشتند و در ديوارها از سنگ مرمر و سماق استفاده كردند . درباره منبر نيز از اين كه با چوب باشد يا سنگ اختلاف شد ، عاقبت از سنگ مرمر ساخته شد . پيش از آن ، از چوب بوده كه برخي از شاهان يمن آن را ساخته بودند . و پيش از اين ، سطح محراب مسجد از سطح قسمتهاي ديگر متفاوت بود ؛ چرا كه مردم بر آن بودند تا زمين محراب را به همان صورت زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حفظ كرده با بالاتر بودن ساير قسمتهاي مسجد و پايين تر بودن آن از يكديگر متمايز سازند . بنابراين ، محراب از ديگر قسمتهاي روضه و مسجد پايين تر بود ، و اين سبب انگيزش بحث فقهاي مدينه درباره آن شده بود ، آنها بر آن بودند كه بالا بودن مأمومين بر امام كراهت دارد ، بطوري كه امام ابن فرحون مدني رساله اي در اين باره نوشته و كراهت آن را بيان كرد . ما اين مطلب را به خواجه يادآوري كرده و او را به تسطيح زمين مسجد واداشتيم .

پيش از اين براي زيارت قبر پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روبروي ميخ فضّه اي كه زير چراغ ـ قنديل ـ بود مي ايستادند چنانكه براي زيارت ابوبكر روبروي ميخ دوم و براي

زيــارت عمــر روبـروي ميـخ سـوم مـي ايستـادنـد ، امــا اكنـون مـحـل زيـارت رسـول خــدا ـ عليه الصلاة و السلام ـ بر اساس آنچه ما مشخص كرديم . روبروي سنگ ، سماقي است كه در قبه مرقد قراردارد . براي زيارت شيخين نيز دو ذرع پايين تر ، براي هر يك ، يك ذرع . مأذنه ها نيز تغييري نيافت مگر « مأذنة البيضاء » كه در آغاز آتش در آنجا شعلهور شده بود ، بنابراين آن را تعمير كرده و مزين نمودند . كار ساختن عمارت مزبور هفت ماه به طول انجاميد ، ما شاهد اين بنا بوديم و خداوند به دفعات ، توفيق حمل خاك و خشت و كارگري در مسجد را نصيب ما كرد و ما را در زمره « من يعمر مساجدالله » قرار داد و نيز در زمره آنان كه مي گفتند :

اللّهم لا عيش الاّ عيش الآخرةفاغفر للأنصار و المهاجرة ( 1 )

در زمان بناي عمارت ، بود كه ، الشريف الهمام السلطان الاجل المقدام شريف حرم مكه السيد جمال السيادة و السلطنه محمد بن ابي البركات الشريف الحسني ـ انارالله برهانه ـ به دارالهجره وارد شد . سلطان او را به « شريفي مدينه » ، همانند « شريفي مكه » مشرف ساخته و او را شريف تمامي حجاز كرده است . وي به مدينه درآمده ، روضه مقدسه و قبه منوره را زيارت كرده و چون از زيارت فراغت يافت ، به كار حمل خاك و سنگ پرداخت . او سطل را برسر نهاده و مردم نيز در نقل خاك و كار عمارت وي را همراهي مي كردند . وي هر روز در مسجد كار مي كرد و مردم نيز تلاش زيادي كردند تا كار عمارت تمام شد .

سپاس خداي را كه كار عمارت مسجدي را كه « اُسّس علي التقوي مِنْ اوّل يوم » بود تمام كرده ، حسنات مضاعف براي قيام كنندگان به اين اقدام و بناكنندگان اين اساس قرار داد و الحمدلله رب العالمين .



1 ـ شعار مسلمانان در زمان ساختن مسجدالنبي در عهد خود رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم .

ميقات حج - سال سوم - شماره دهم - زمستان 1373



/ 12