پيوند خويش كاري هاي اسطوره اي و حماسي بانوان در داستانهاي باستان، منوچهر رضاپور
يكي از دلايل هميشگي پژوهش بر روي اساطير، اهميت آن در مطالعات فرهنگي است، چرا كه اسطوره و فرهنگ هيچ گاه از هم جدا نبوده اند و بيهوده نيست كه شادروان دكتر بهار گفته است: «در واقع آنچه امروز فرهنگ مي ناميم در جهان باستان برابر اسطوره و آيين بوده است.»(1) بنابراين فرهنگ امروز بشري، بدون شك وامدار دوران اساطير است، دوراني كه اگر چه پايان يافت، اما روح آن در ساختار اجتماعي و فرهنگي دوران تاريخي كالبدينه شد. با پايان يافتن دوران اساطير، موضوعات اساطيري تغيير شكل و كاركرد مي دهند تا در دوران تاريخي بتوانند به حيات خود ادامه دهند. اساطير در دل فرهنگ، تاريخ و ادبيات همه اعصار جاي مي گيرند و البته در اين تغيير جايگاه بديهي است كه بخشي از امكانات اسطوره ها سلب مي شود و اساطير اقتضاءات فرهنگ، تاريخ و ادبيات را مي پذيرند. بهترين زمينه براي حضور اساطير در ادبيات، حماسه است. (اصولاً موضوعات اساطيري در اعصار متأخر به موضوعات حماسي بدل شده اند.)(2) اما در اين سير تحول اسطوره به حماسه مهمترين امكاني كه از اساطير سلب مي شود، عنصر تقدس ديني است. در واقع اسطوره روايتي است كه بر گرد خدايان شكل مي گيرد، حال آنكه حماسه روايتي است كه بر گرد پهلوانان با بيشتر ويژگيهاي انساني آنان شكل مي گيرد. پهلوانان حماسي در حقيقت (و البته با تسامح) همان خدايان اسطوره اي اند كه در حماسه ها به كالبد انساني درآمده اند. به عبارت ديگر، خدايان اسطوره اي به دو شكل در حماسه ها حضور مي يابند: 1- گاهي خود مستقيماً به دنياي حماسه پا مي نهند و در جريان حوادث تأثير مي گذارند. در ايلياد و اوديسه، دو حماسه يوناني، بارها حضور بي واسطه خدايان و دخالت ايشان را در جريان حوادث شاهديم. همچنين در بعضي روايتهاي اسطوره اي از داستانهاي حماسي ايران نيز حضور مستقيم و ملموس خدايان را در حماسه مي بينيم. مثلاً در جايي از كتابهاي پهلوي آمده است: زماني كه افراسياب آب را از ايرانشهر بازداشت، براي بازآوردن آب، سپندارمد، ايزدبانوي زمين، به شكل دوشيزه اي با جامه اي پرشكوه به خانه منوچهر كه در آن زمان در تصرف افراسياب بود، داخل شد. افراسياب دلباخته سپندارمد شد و از او خواستگاري كرد. سپندارمد نخست افراسياب را واداشت تا آب را به ايرانشهر بازآورد و چون او چنين كرد، آن ايزد بانو به زمين فرو رفت.(3) 2- گاهي نيز خدايان بخشي از كاركردهاي اسطوره اي خود را به قهرمانان و پهلوانان حماسه مي بخشند و اين كاركردها با ورود به دنياي پهلوانان، شكل انساني به خود مي گيرند. به عبارت ديگر پهلوانان، متصف به صفات خدايان و نماينده آنان بر روي زمين هستند. از همين روست كه پژوهشگران اسطوره و حماسه، يكي از موضوعاتي كه در پژوهشهاي خود مدنظر دارند، يافتن ويژگيهاي مشترك بين خدايان اسطوره اي و پهلوانان حماسي است.(4) نگارنده نيز در اين مقاله بر آن است تا به بررسي برخي ويژگيهاي مشترك ميان بانوان (پهلوان بانوان و خدابانوان) در داستانهاي حماسي و اسطوره اي بپردازد تا ضمن نشان دادن پيوند كاركردهاي مثبت يا منفي بانوان، اهميت ايشان را در شكل گيري داستانهاي اسطوره اي و حماسي، بهتر و ملموس تر بنماياند. دوران اسطوره از حيث تقابل عناصر مادينه و نرينه، به دو دوره كلي تقسيم مي شود: دوره مادرسالاري و دوره پدرسالاري. در دوره اول، زن (مادينه) منشاء باروري و حيات، بخشش و رحمت دانسته مي شد. ايزدبانوان كه در اين دوره از قدرت فراواني برخوردارند، عموماً نماد زمين (باروري)، چشمه (جوشش و حيات) و درخت و گياه (سرسبزي و شادابي و رحمت) هستند. اما با ورود به دوره پدرسالاري، «مرد خدايان» جاي ايزدبانوان را گرفتند و ايزدبانوان به حاشيه رانده شدند. اين روند با ظهور مذاهب «تك خدا» مثل دين يهود و دين زردشت، شدت گرفت تا بدان جا كه ديدِ هرمزد نسبت به زن در بندهش اين چنين است: «هرمزد هنگامي كه زن را آفريد گفت كه تو را نيز آفريدم (درحالي كه) تو را سرده پتياره از جهي است... از من تو را ياري است زيرا مرد از تو زاده شود؛ (با وجود اين) مرا نيز كه هرمزدم بيازاري. اما اگر مخلوقكي را مي يافتم كه مرد را از او كنم، آنگاه هرگز تو را نمي آفريدم... اما در آب و زمين و گياه و گوسفند، بر بلندي كوهها... خواستم و نيافتم مخلوقكي كه مرد پرهيزگار از او باشد جز زن (كه) از (سرده) جهي پتياره است.»(5) در واقع از همين دوره پدرسالاري است كه زنان در داستانهاي اساطيري، دركنار نقشهاي مثبت، داراي كاركردهاي ويران كننده منفي مي شوند و نقشهاي منفي ايشان در دوره تاريخي و در حماسه ها در كنار كاركردهاي مثبت (كه يا زادن فرزند پسر است و يا ياري رساندن به مردان) تداوم مي يابد. وجود زن در حماسه هاي ايران، مثل ديگر حماسه هاي جهان، مستقل از وجود مرد تعريف نمي شود. به عبارت ديگر، زن در حماسه يا مادر قهرمان داستان است يا همسر او و يا دخترش و موارد اندكي مي توان يافت كه در حماسه، به شخصيت زن جدا از اين نقشها توجه شده باشد. در واقع وجود زناني دلاور مثل گرديه، گردآفريد و بانوگشسب نيز در گردونه اي معنا مي يابد كه به دست مردان داستان چرخانده مي شود و حتي داستانهاي مربوط به ايشان نيز رنگ و بويي مردانه دارد. بدين گونه است كه گرديه رزمجو، زني بي وفا و خائن از آب درمي آيد كه شوهر خود را مي كشد تا به عقد خسرو پرويز درآيد. از گردآفريد هم، قبل و بعد از زماني كه با سهراب روبرو مي شود، خبري نيست و آن زماني هم كه در مقابل سهراب قرار مي گيرد، پس از شكست، از حربه زنانه خود استفاده مي كند و هم رزم را فريب مي دهد. بانوگشسب پهلوان نيز كه براي او مجموعه اي مستقل سروده شده است(6)، نقش همراه و حامي برادرش فرامرز را دارد و در نهايت مقهور حكم پدرش رستم است و بايد ناخواسته با گيو زناشويي كند. به سختي مي توان نقشهاي متنوعي براي مردان و زنان در داستانهاي اسطوره اي و حماسي يافت. مردان و زنان نيك سرشتي كه نقشهاي مثبت دارند، عموماً مانند هم هستند و مردان و زنان ديوصفت مانند هم. زنان نيز همچون مردان در اين دو گروه نيك و بد نقش ايفا مي كنند. مادر سياوش از سرزمين پليدي و تيرگي (توران) به سرزمين پاكي و روشني (ايران) مي آيد تا خويش كاري اش را كه همانا زادن سياوش است، به جاي آورد و سودابه هرچند در ميان ايرانيان زندگي مي كند، اما به نفع دشمنان ايران عمل مي كند و عامل مرگ سياوش مي شود. بدين گونه است كه كاركردهاي ويژه برخي زنان در حماسه، اهميت و اعتباري ويژه مي يابد و با دقت در شخصيت و ويژگيهاي اين زنان، مي توان به مسائل بسياري از جمله موضوعات جامعه شناختي و روان شناختي حول محور زنان پي برد.(7) در اين ميان يكي از موضوعات برجسته و قابل تأمل، شباهتهاي بسيار بين پهلوان بانوان و خدابانوان است: از شكل و شمايل ظاهري تا كردارهاي ايشان. آنچه در ادامه به آن خواهيم پرداخت، بررسي اجمالي ويژگيهاي مشترك اسطوره اي و حماسي چند پهلوان بانو و خدابانوي ايراني، يوناني و مصري است تا گوشه اي از پيوند كاركردهاي اسطوره اي- حماسي شخصيتهاي مطرح زن در داستانهاي باستان نمايان شود: «بانوگشسب»، پهلوان بانوي ايراني؛ «آناهيتا»، خدابانوي ايراني؛ «آتنا»، خدا بانو (و پهلوان بانو) يوناني؛ و «نيث»، خدابانوي مصري. اما پيش از پرداختن به اين موضوع، لازم است به اين پرسش مقدر پاسخ دهيم كه چرا شباهتهاي بين پهلوان بانوان و خدابانواني را كه از ملل مختلف و در نتيجه فرهنگهاي متفاوتي هستند، بررسي مي كنيم؟ در پاسخ مي گوييم: اولاً اساطير ملل گوناگون در گذشته هاي دور با هم تعامل بسياري داشته اند و بديهي است كه بر روي هم تأثيرات بسياري گذاشته اند و اين تأثيرات بعدها به حماسه نيز وارد شده است(8) و ثانياً به عقيده «رابرت گريوز»، مورخ و اسطوره شناس، خدابانوان گوناگون حدود پنج هزار سال پيش وجودي مركب به نام «خدابانوي كبير» بوده اند. اين خدابانوي كبير با ظهور مذاهب تك خدا و سلطه فرهنگ پدرسالار، در وجود چندين خدابانو تجزيه مي شود و ويژگيهاي جامع او در وجود آن خدابانوان تقسيم مي شود.(9) به همين خاطر است كه شباهتهاي ميان خدابانوان و پهلوان بانوان گوناگون هرچند قابل تأمل است، اما عجيب نيست. ابتدا اندكي درباره اين چهار شخصيت بخوانيم: - بانوگشسب
او دختر رستم، خواهر فرامرز، همسر گيو و مادر بيژن است و علاوه بر اين خاندان پهلوان، خود نيز پهلوان بانويي دلاور است. او كسي است كه شيران بيشه را زنده در بند مي كند(10) و مردان از نبرد با او هراس دارند. بانو، علاوه بر تواناييهاي رزمي، در بافندگي نيز (به عنوان هنري بومي) دستي دارد.- آتنا
وي آن چنان بنام است كه لازم نيست درباره او زياده گويي كنيم. او دختر زئوس (پدرخداي بزرگ يونان) است. او را گاه خدابانوي خرد، گاه جنگ و نيز گاهي خدابانوي بافندگان مي خوانند. آتنا حامي مردان مبارز آخايي است.- آناهيتا
او مشهورترين خدابانوي ايراني است. زني زيبا، جذاب و بسيار محبوب است. حامي نيروهاي اهورايي و كساني است كه به آيين براي او قرباني مي كنند. او را خدابانوي آبها مي دانند.- نيث
اين خدابانوي مصري هم ايزدبانوي جنگ است و هم زني چيره دست در هنر بافندگي. نيث، حامي و نگهبان مردم سرزمين سائيس، پايتخت مصر، در سده هفت پيش از ميلاد بود. آنچه با تفصيل بيشتري درباره شباهتهاي اين شخصيتها خواهيم نوشت، در چهار بخش تقسيم كرده ايم:1- ويژگيهاي جسماني و منشهاي اخلاقي،
2- هنرهاي رزمي و هنرهاي دستي
3- ياري رساندن به مردان،
4- ازدواج (توجه داشته باشيد كه ميان ديگر شخصيتهاي اسطوره اي و حماسي، شباهتهاي بسياري يافت مي شود و اين موارد تنها مشتي نمونه خروار است.)
1- ويژگيهاي جسماني و منشهاي اخلاقي
اسطوره و حماسه، عرصه برآورده شدن آرمانها و آرزوهاي بشر كمال طلب است. از اين رو، شخصيتهاي محبوب داستانهاي باستان، از بسياري جنبه هاي مثبت در اوج كمالند. يكي از اين جنبه ها، زيبايي صورت و سيرت است. خدابانوان و پهلوان بانوان علاوه بر دارا بودن بسياري هنرها، از زيبايي وصف ناپذيري برخوردارند. آناهيتا در اوستا اين گونه وصف شده است: زني جوان، خوش اندام، بلندبالا و برومند با چهره اي زيبا، بازواني سفيد به ستبري شانه اسب، سينه هايي برآمده و كمربندي تنگ بر ميان بسته. او گوهرهاي گران بر خود دارد و تاجي چون چرخي كه بر آن صد گوهر تابناك آويخته باشد، بر سر دارد. او كفشي درخشان بر پاي دارد و پوستي را كه مي درخشد در بر كرده است.(11) در وصف زيبايي بانوگشسب نيز در «بانوگشسب نامه» به چنين توصيفاتي برمي خوريم:
شكر پيش گفتار او شور بود
چرا زلف او را كنم مشك نام
نگويم كه بالاش بود سرو راست
به رخسار او ماه تابنده ني
چو شيرين لب لعل او قند ني
قمر پيش رخسار او كور بود...
كه در پيش زلفش بود مشك خام
كه هرگز چو بالاش سروي نخاست
چو شيرين لب لعل او قند ني
چو شيرين لب لعل او قند ني
دو ابروي او نقش بسته خيال
لب لعل او درج ياقوت بود
زبان بست طوطي زگفتار اوي
دل شب سوادي ز گيسوي اوي
مه نو خيالي ز ابروي اوي(13)
چو بر ماه تابنده شكل هلال...
كه از گوهر آن درج را قوت بود
سهي سرو در بند رفتار اوي
مه نو خيالي ز ابروي اوي(13)
مه نو خيالي ز ابروي اوي(13)
به من داد رستم گزين دخترش
مهين دخت بانوگشسب سوار
به من داد گردنكش نامدار(14)
كه بودي گرامي تر از افسرش
به من داد گردنكش نامدار(14)
به من داد گردنكش نامدار(14)
2- هنرهاي رزمي و هنرهاي دستي
آتنا، بانوگشسب و نيث هر سه نماد زنان رزم آورند و همواره با ابزار جنگ ترسيم مي شوند. درباره بانوگشسب در «بانوگشسب نامه» مي خوانيم:
چو مردان به جوشن شدي در زمان
سر و موي در خود كردي نهان(15)
سر و موي در خود كردي نهان(15)
سر و موي در خود كردي نهان(15)
ز بانو بمانده ست آن يادگار
كه از سوزن آرند نقش و نگار
كه از سوزن آرند نقش و نگار
كه از سوزن آرند نقش و نگار
آتنا نيز «هماهنگ با نقش خدابانويي اش به هنگام جنگ در گستره تدابير رزمي عمل مي كرد و در زمان صلح در حيطه صنايع دستي مي درخشيد. او را با تيري در يك دست و قدح يا دوك نخ ريسي در دست ديگر ترسيم كرده اند.»(19) درباره نيث(20) هم گفته شده است كه «او را به ماكوي نخ ريسي منسوب كردند كه گاهي حتي آن را همچون نشانه اي بارز بر سر نهاده است. نيث بافنده بزرگي قلمداد مي شد كه با ماكوي خويش جهان را مي بافت.»(21) اما شايد در ذهن شما خواننده گرامي نيز اين پرسش نقش بسته باشد كه چه ارتباطي بين ويژگي جنگاوري و هنري بومي چون بافندگي وجود دارد كه در مورد بانوگشسب (به عنوان پهلوان بانو) و آتنا و نيث (به عنوان خدابانو) بر اين دو ويژگي تأكيد مي شود؟ براي پاسخ به اين پرسش به دوران اسطوره باز مي گرديم؛ دوراني كه بخشي از آن عصر مادرسالاري است؛ دوره اي كه بر خلاف دوره پدرسالاري، زنان از جايگاه اجتماعي، سياسي و اقتصادي برتري نسبت به مردان برخوردار بودند. زينب يزداني در كتاب «زن در شعر فارسي» (ديروز- امروز) امتيازات زنان را در دوران مادرسالاري برمي شمارد و يكي از آن امتيازات را پرداختن به بافندگي- به عنوان يكي از هنرهايي كه بخشي از حاجات زندگي را برآورده مي كرده است- بر مي شمارد: «در كنار كشاورزي، زنان آن زمان كم كم به بافندگي و رشته كردن الياف پرداختند و در ادامه كاركرد مثبت خود چرخ كوزه گري نيز اختراع كردند. اين وسايل باعث برتري زن نسبت به مرد شد، زيرا تمامي مشكلات و احتياجات روزمره زندگي توسط زن تهيه مي شد.»(22) اين چيره دستي زنان دوران باستان در هنر بافندگي طبيعتاً بر روي جريانات وشخصيتهاي اسطوره اي نيز اثر مي گذاشته است. از اين روست كه خدابانوان هم مانند زنان باستاني در هنر بافندگي چيره دست دانسته مي شده اند و حتي موضوع فراتر از اين رفته است و زنان، هنر خود را در بافندگي (و بسياري هنرهاي ديگر) مديون بخشش خدابانوان مي دانسته اند.مثلاً «زنان يونان باستان معتقد بودند كه حرفه و يا مرحله اي ويژه از زندگي شان آنها را تحت قيمومت خدابانويي خاص قرار مي دهد، خدابانويي كه مورد احترامشان نيز بود: بافندگان، حمايت آتنا را مي طلبيدند.»(23) اين گونه است كه آتنا، نيث و نيز بانوگشسب (كه بازمانده نسل خدابانوان اسطوره اي است) علاوه بر اين كه رزم آوراني قدرتمند هستند، بافندگاني هنرمند نيز هستند.
3- ياري رساندن به مردان
همان طور كه در ابتداي مقاله نيز اشاره شد، برجسته ترين كاركرد زن در اسطوره و حماسه اين است كه يا مرد را بزايد و يا به او ياري رساند. به قول فردوسي: زنان را همين بس بود يك هنر نشينند و زايند شيران نر خدابانوان و پهلوان بانوان در داستانهاي باستان عموماً حامي مردان مبارزند. در ايلياد و اوديسه، بارها آتنا را در پشت و كنار مرداني همچون آشيل و اوليس مي بينيم. اصولاً در اين دو اثر حماسي اگر در جايي آتنا با همراهي مجسم شده باشد، آن همراه يك مرد است. در «بانوگشسب نامه» نيز بانوگشسب از جانب رستم، مأمور حمايت و همراهي فرامرز، برادرش، مي شود و هم اوست كه به فرامرز شكار و سواري مي آموزد:
يكي روز رستم يل پاك دين
فرامرز نامي مر او را سپرد
تو با او به هر نيك وبد يار باش
دل بانو از پهلوان شاد شد
دل و جان ز شادي برافروختش
شكار و سواري بياموختش(24)
طلب كرد بانوگشسب گزين
بدو گفت كاي نامبردار گرد...
ز هر خوب و زشتش نگهدار باش...
فرامرز چون سرو آزاد شد...
شكار و سواري بياموختش(24)
شكار و سواري بياموختش(24)
4- ازدواج
پيش از اين گفتيم خدابانوان و پهلوان بانوان مظهر آرمانهاي زنان دوران باستان بوده اند. بي گمان يكي از اين آرمانها كه از دوران مادرسالاري سرچشمه مي گيرد، خواست زنان براي استقلال از وجود مرد بوده است. از دوره پدرسالاري و در پي آن، مديريت خانه و اجتماع توسط مرد، زن به عنوان ملك شخصي وي رقم خورد و از ميان همه فعاليتهاي مهم پيشين او، تنها وظيفه زادن و بزرگ كردن فرزندان براي او باقي ماند و مطابعت بي چون و چرا از همسر نيز از جمله نقشهاي قطعي او به شمار آمد. اما خدابانوان و پهلوان بانوان برخلاف زنان دوران باستان، از منزلتي عظيم در ميان مردان برخوردارند و هرگز تابع آنان نيستند. از سويي كمتر از ازدواج آنان سخني به ميان مي آيد و حتي اين شخصيتها در صورت امكان از ازدواج طفره مي روند. آتنا يكي از خدابانواني است كه هرگز ازدواج نكرد. در اساطير يونان مي خوانيم كه هفائيستوس آهنگر از زئوس اجازه گرفت كه با دختر او، آتنا، ازدواج كند، اما آتنا كه هميشه به صورت ايزدبانويي باكره جلوه مي كرد، دست رد بر سينه اش زد. هفائيستوس خواست به زور او را بربايد، اما موفق نشد.(26) بانوگشسب نيز همه خواستگاران غيرايراني اش را يا كشت و يا فراري داد. اما در ادامه، يك تفاوت ميان اسطوره هاي ايران و يونان وجود دارد: بانوگشسب مجبور است ازدواج كند. بنابراين وقتي صحبت از خواستگاران ايراني به ميان مي آيد، اين بار رستم و كاووس شاه در ماجرا دخالت مي كنند و طي مسابقه اي كه بين پهلوانان ايراني براي ازدواج با بانو ترتيب داده مي شود، بانوگشسب به عنوان جايزه به همسري گيو كه مسابقه را برده است، درمي آيد. جالب اينجا است كه در ادامه داستان، بانوگشسب در حجله، دست و پاي گيو را مي بندد (چرا كه به گمان بانو، گيو بي حرمتي كرده است و البته اصل ماجرا، اعتراض بانو به همسري است كه او برنگزيده است.) اما در اينجا باز هم رستم دخالت مي كند و بانوگشسب را به فرمانبري از شوهر نصيحت مي كند و ماجرا به خير و خوشي تمام مي شود! مآخذ
اساطير مصر، ژ.ويو، ترجمه اسماعيل پور، ابوالقاسم، تهران: فكر روز، چاپ اول، 1375 اسطوره، بيان نمادين، اسماعيل پور، ابوالقاسم، تهران: سروش، چاپ اول، 1377 اوستا، 2 جلد، گزارش و پژوهش دوستخواه، جليل، تهران: مرواريد، چاپ هفتم، 1382، جلد اول ايزدان و ايزد بانوان يوناني، درو سيلور، ترجمه اسماعيل پور، گلشن، تهران: اسطوره، چاپ اول، 1382 بانوگشسب نامه، مقدمه، تصحيح و توضيح كراچي، روح انگيز، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ اول، 1382 بندهش، فرنبغ دادگي، گزارش بهار، مهرداد، تهران: توس، چاپ دوم، 1380 تاريخ اساطيري ايران، آموزگار، ژاله، تهران: سمت، چاپ اول، 1374 جستاري چند در فرهنگ ايران، بهار، مهرداد، تهران: فكر روز، چاپ اول، 1373 زن در شعر فارسي(ديروز- امروز)، يزداني، زينب، تهران: فردوس، چاپ دوم، 1377 شاهنامه فردوسي، 7جلد (بر اساس نسخه نه جلدي چاپ مسكو)، تهران: ققنوس، چاپ دوم، 1380 نمادهاي اسطوره اي و روانشناسي زنان، شينودا بولن، ترجمه يوسفي، آذر، تهران: روشنگران، چاپ اول، 1373 - به نقل از مجله «زبان و ادب»، مجله دانشكده ادبيات فارسي و زبانهاي خارجي دانشگاه علامه طباطبايي © کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.) برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است. 1. جستاري چند در فرهنگ ايران، مهرداد بهار، ص 199. 2. اسطوره، بيان نمادين، ابوالقاسم اسماعيل پور، صفحات 17 و 18. 3. تاريخ اساطيري ايران، ژاله آموزگار، ص 56. 4. براي مثال شادروان دكتر مهرداد بهار به شباهتهاي ميان رستم و ايندره (خداي هند و ايراني) پرداخته است: جستاري چند در فرهنگ ايران، صفحات 35 و 36. 5. بندهشن، گزارش مهرداد بهار، صفحات 83 و 84. 6. منظور، «بانوگشسب نامه» است كه در قرن پنجم سروده شده و شاعر آن ناشناس است. 7. براي نمونه «شينودا بولن» كه يك روانشناس زنان است در كتاب «نمادهاي اسطوره اي و روانشناسي زنان» تلاش كرده است تا ويژگيهاي رواني زنان امروز را با توجه به ويژگيهاي اسطوره شناختي خدابانوان يوناني تحليل كند. 8. شادروان دكتر بهار در كتاب «جستاري چند در فرهنگ ايران» به تناوب و در مقاله ها (گفتگوها)ي مختلف به تأثيرپذيري اسطوره هاي ايراني از اساطير ملل آسياي غربي اشاره مي كند. 9. نمادهاي اسطوره اي و روانشناسي زنان، شينودا بولن، ترجمه آذر يوسفي، صفحات 32 و 33. 10. سه شير نر افكند در مرغزار/ دو شير دگر زنده بست استوار: بانوگشسب نامه، ص 56، بيت 21. 11. اوستا، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، آبان يشت (بخشهاي مختلف)، صفحات 297 تا 322. 12. بانوگشسب نامه، صفحات 59 و 60، به ترتيب ابيات 57، 60، 61 و 62. 13. همان، صفحات 93 و 94، به ترتيب ابيات 488، 491، 492 و 493. 14. شاهنامه فردوسي (بر اساس نسخه نه جلدي چاپ مسكو)، جلد سوم، ملحقات، ص 516، ابيات 22 و 23. 15. بانوگشسب نامه، ص 56، بيت 17. 16. نمادهاي اسطوره اي و روانشناسي زنان، صفحات 101 و 102. 17. اساطير مصر، ژ.ويو، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، صفحات 67 و 68. 18. بانوگشسب نامه، ص 59، بيت 51. 19. نمادهاي اسطوره اي و روانشناسي زنان، صفحات 101 و 102. 20. نكته جالبي هم درباره نام نيث Neith يا نيت (Neit) وجود دارد : Knit كه از لحاظ شكل ظاهري كلمه شبيه به نام اين ايزدبانو است، در زبان انگليسي به معناي بافندگي است. (با تشكر از آقاي دكتر حميديان كه اين نكته را به بنده متذكر شدند.) 21. اساطير مصر، صفحات 67 و 68. 22. زن در شعر فارسي (ديروز- امروز)، زينب يزداني، ص 21. 23. نمادهاي اسطوره اي و روانشناسي زنان، ص 37. 24. بانوگشسب نامه، صفحات 55 و 56، به ترتيب ابيات 7، 8، 10، 12 و 14. 25. بندهشن، ص 51. 26. ايزدان و ايزد بانوان يوناني، درو سيلور، ترجمه گلشن اسماعيل پور، ص 22.