متن زير ترجمه مقاله " درآمدي بر زيبايي شناسي " است كه از دائره المعارف اينترنتي فلسفه انتخاب شده (1) به طور معمول از واژه زيبايي شناسي به عنوان معادلي براي واژه انگليسي Aesthetics استفاده مي شود . دائره المعارف بريتانيكا در توضيح اين واژه ، نوشته است : " مطالعات فلسفي در حوزه زيبايي و سليقه ". بنا به توضيح دائره المعارف فلسفه اينترنتي، زيبايي شناسي به شكل دقيق ، نظريه زيبايي يا به گونه اي بسيار وسيع تر فلسفه هنر را بيان مي كند . دلبستگي سنتي به زيبايي درقرن هجدهم دچار خود گستردگي شد ، تا آن حد كه به جايگاهي رفيع دست يافت . از 1950يا پس ازآن برخي از مفاهيم زيبايي شناسي ناب به بحث درباره ادبيات گسترش يافته است . حتي بيشتر به شكل سنتي ، فلسفه هنر متمركز بر معاني خود است ، اما به تازگي نقطه تمركز، با تجزيه دقيق جنبه هاي هنري كه به وسعت جايگزين مي شوند باز تر شده است . زيبايي شناسي اي كه دراين سلسله گفتار مطرح مي شود معطوف به همين پيشرفت هاي متاخر امروزين است . بنابراين ، بعد از يك مطالعه مجمل عقايد گوناگون درباره زيبايي و مفاهيم و سوالات وابسته به آن ، درباره ارزش تجربه زيبايي شناسي و تنوع گرايش هاي آن سخن گفته خواهد شد . پيش از آن كه به مسائلي بپردازيم كه حوزه هنر را از زيبايي شناسي محض جدا مي كند ، به طور برجسته به مفاهيم اساسي مي پردازيم . به اين ترتيب راهي به زمينه يابي برخي از معاني پايه هنر كه شرح آن ذكر شد ، به گونه اي كه مشمول دوره " تعريف ناپذير " اخير شود ، باز مي شود . مفاهيم بيان، ارائه و طبيعت اشياء هنري پس ازآن مورد بحث و نقد قرار مي گيرد .
(2) مقدمه
برآورد آنچه مي تواند زيبايي شناسي نام گيرد ، برآوردي بسيار وسيع است . حتي اكنون چهارجلد دائره المعارف اختصاص به گستره كاملي از سرفصل هاي ممكن آن دارد . هسته پيشنهادي در زيبايي شناسي فلسفي ، به هر تقدير ، امروزه به طور روشن جا افتاده است. ( رجوع شود به كتاب ويراش شده توسط ديكي ، اسكلافيني و رابلين و رساله شپارد ، از بين ديگر آثار ) . زيبايي شناسي اي كه دراين دريافت از آن نام برده مي شود به شكل متمركز در اوايل قرن هجدهم با يك سلسله گفتار به نام " لذت تخيل " ( The Pleasures of the Imagination ) كه ژوزف اديسون( Joseph Addison ) روزنامه نگار در نخستين شماره هاي مجله " بيننده ( The Spectator ) در1712 ميلادي نوشت ، آغاز شد. پيش از اين زمان ، انديشه هاي اشخاص قابل اعتنايي تاخت و تاز در اين زمينه را آغاز كرده بود . براي مثال ، در دستوربندي تئوري هاي جامع " تناسب و توازن" ، به تفصيل بيشتر، به شكل خاص ، در زمينه معماري و موسيقي شرح داده شده بود . اما توسعه كامل پايدار ، بازخوردهاي فلسفي زيبايي شناسي تا هنگام آغاز فعاليت هاي با حوصله قرن هجدم پديدار نشد . با تفاوتي قابل اعتنا، دقيقترين و موثرترين تئوري پرداز، از ميان تئوري پردازان نخستين تا پايان قرن هجدهم ، ايمانوئل كانت (Immanuel Kant ) بود . بنابراين ، بسيار مهم است پيش ازهر چيز ، دريافتي از چگونگي نزديك شدن كانت به موضوع بدست آوريم . نقد عقايد وي ، و جايگزيني شق ديگر آنها، پس از آن در اين مدخل ارائه خواهد شد . اما بواسطه كانت ما با برخي از مفاهيم كليدي موضوع از طريق راه آشناسازي ، روبرو مي شويم . كانت برخي مواقع به عنوان يك فرماليست در تئوري هنر شناخته مي شود . در اين باره بايد گفت ، وي كسي است كه فكر مي كرد محتواي يك اثر هنري موضوع زيبايي شناسي نيست . اما اين تنها بخشي از داستان است . وي يك فرماليست در زمينه لذت بردن ناب از طبيعت بود ، اما براي كانت بيشتر هنرها ناخالص بودند ، زيرا آنها درگير يك " مفهوم " ( concept) بودند . حتي لذت بردن از بخش هايي از طبيعت نيز براي كانت ناخالص بود . به طور خاص ، هنگامي كه يك مفهوم وارد طبيعت مي شد، مانند هنگامي كه ما كمال بدن يك جانور يا يك انسان عضلاني را مي پسنديم در چنين وضعيتي هستيم . اما، لذت ما بطور مثال از الگوهاي انتزاعي اختياري در شاخ و برگ درختان ، يا رنگ كشتزار( با شقايق هاي وحشي يا يك غروب آفتاب ) بنا به نظر كانت ، عاري از چنان مفاهيمي بود . در برخي موارد هم نيروهاي شناسنده در يك بازي آزاد بودند .بوسيله طراحي، هنر ممكن است بعضي مواقع شامل نمود اين زيبايي شود كه در آن صورت به هنر زيبا تبديل مي شود . اما براي كانت همه هنرها اين كيفيت را نداشتند . در همه موارد ، تئوري كانت از زيبايي ناب ، چهار جنبه را درنظر داشت : آزادي از مفاهيم، عينيت، بي علاقگي بيننده ، و الزام آن .منظور كانت از " مفهوم " ، " پايان " يا " نتيجه " اي بود كه نيروهاي شناسنده انسان مي فهمند و قضاوت خلاق به مقصود آن پاسخ مي دهد . براي مثال ، جمله " اين يك ريگ است " مفهوم روشني دارد ، ولي هنگامي كه هيچ مفهوم روشني وارد بحث نشده است ، با جمله " پراكندگي ريگ ها در ساحل "، نيروهاي شناسنده در يك بازي آزاد نگاهداشته مي شوند و اين هنگامي رخ مي دهد كه اين بازي موافق با وجود يك بيان زيبايي ناب است. همچنين، عينيت و جامعيتي در قضاوت همه كساني كه مي توانند قضاوت كنند اززمان دانستن اين نكته كه نيروهاي شناسنده مشترك است وجود دارد . پس بنا به نظر كانت ، مي توان دانست كه موضوعات مستقل همانند ريگ ها هستند . به طور مثال هنگامي كه به الگوي همراه كرانه ( ريگ هاي كنار دريا ) اشاره مي شود اين نيروها و تابع همانند خواه آنها به اين قضاوت قطعي مي رسند يا در بازي آزاد باقي مي مانند . اين كه درك زيبايي ناب الزامي بود اساس كار ما نبود. به هر تقدير ، بنا به نظر كانت ، كه از دگر خواهي چنين دركي مشتق شده است ، درقرن هجدهم بي علاقگي اش اعلام شد . اين رخ دادها از آنجا كه نقصاني زيبايي ناب براي ما اذت بخش نيست ، شامل هيچ ميلي براي تصرف عينيت نيست . اين مطمئنا دلپذير است ، ولي در يك راه عقلاني مشخص . زيبايي ناب ، به شكل ديگر، توجه ذهني ما را به سادگي نگاه مي دارد : ما هيچ دلبستگي بيشتري نداريم، پس به عينيت به خودي خود تفكرمي كنيم . درك عينيت در چنين مواردي بياني درخود است ، نه يك مقصود براي پاياني ديگر ، بلكه لذتي براي خود از تنهايي خود است . اين از نيازهاي اخلاقي است كه ما بر فراز خود مي ايستيم ، تا چنين تمريني تبديل به الزام شود . قضاوت زيبايي ناب هنگامي كه يك نقطه ديد اخلاقي را آغاز كند، بي خود مي شود . " زيبايي نمادي از اخلاقيات است " و " لذت بردن از طبيعت نشانه روح شايسته است " از گفتار كليدي كانت به شمار مي روند . لذت از غروب خورشيد يا يك ساحل نشانگر هماهنگي بين همه ما و جهان است. در ميان اين عقايد ، تصور " بي علاقگي " بيشترين رواج را دارد . به علاوه ، كانت اين انديشه ها را از تئوري هاي قرن هجدهمي پيش از خود وام گرفته بود . براي مثال، فيلسوف اخلاقي ، لرد شفتسبري ( Lord Shaftesbury ) بيشترين توجه - تا آن زمان- را به خود جذب كرده بود . اخيرا نيز جامعه شناس فرانسوي پير بورديو( Pierre Bourdieu ) به اين مسئله توجه نشان داده است . به طور روشن، در اين متن " بي علاقگي " به معني " عدم علاقمندي" نيست ، و به شكلي مهمل نمايانه نزديك به چيزي است كه ما اكنون آن را علايق خود مي دانيم .