رابطه متقابل دین و هنر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رابطه متقابل دین و هنر - نسخه متنی

محمد نقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رابطه متقابل دين و هنر

محمد نقي‏زاده

و رموز را به كار مي‏گرفتند. سمبل‏ها و رموزي كه مي‏توان از آن‏ها به عنوان كهن‏الگوهايي نام برد كه در غالب تمدن‏ها و فرهنگ‏ها به گونه‏اي تقدس يافته‏اند. نمونه‏هاي مهم آن دايره، مربع، ماندلا،... مي‏باشد.

در شرق دور، هنر بودايي متأثر از تفكر بوديسم، در نقاشي و مجسمه سازي متثمل مي‏شود. هنر هندو نيز به شدت بر آن جهاني و سمبليك بودن هنرهايش تكيه دارد. براي نمونه در مورد رقص شيوا آمده است. شيوا همان عشق ازلي است كه لوسيان (Lucian) درباره آن چنين گفته است: به نظر مي‏رسد كه رقص و پايكوبي در آغاز همه چيزها به وجود آمد و به همراه عشق، آن ذات قديم، پديد شد، زيرا ما اين رقص ازلي را به وضوح در رقص دسته جمعي بروج و در ثوابت و سيارات و در هم پيوستگي آن‏ها و در تغييرات متبادل آن‏ها و در هماهنگي موزون و با نظام آن‏ها مشاهده مي‏كنيم. (1) ملاحظه مي‏شود كه تعميم معناي رقص تا به حركت كواكب و سيارات و بروج نيز انجام مي‏شود. در واقع رقص شيوا سمبل حركت موزون عالم هستي است.

در ايرانِ دوره هخامنشي هنر غالبا صورت ديني يا ميتولوژيك پيدا مي‏كند و براساس خداشناسي، جهان‏شناسي و انسان شناسي زرتشتي، به ظهور در مي‏آيد. (2)

ادبيات، به ويژه شعر، يكي از هنرهاي مورد توجه پيروان بسياري از اديان بوده است كه با بهره‏گيري از مضامين و اصول ديني و همچنين به كارگرفتن رموز و سمبل‏ها به ويژه در بيان معارف ديني آثار گران‏سنگي را از خويش به جاي گذاشته‏اند. ويژگي اين نوع از هنر فراهم بودن امكان دسترسي عامه مردم به آن‏هاست. ضمن آن كه به دليل اهميت معنا و محتواي آن‏ها (به ويژه در عصر حاضر) امكان تكثير فراوان آن و بالنتيجه دسترسي سهل به آن‏ها كاملاً ميسر است. در عين حال نبايد از پيچيدگي‏هاي رموز و سمبل‏ها و معارف آن‏ها غافل ماند.(3) ادبيات زمينه بسياري از هنرهاي ديگر همچون سرودها، نمايش‏ها، داستان‏ها و همچنين تعامل فرهنگ‏ها است كه البته توضيح آن، موضوع اين بحث نخواهد بود. براي نمونه بايد توجه داشت كه سرود خواني، يكي از زمينه‏هاي عبادي بسياري اديان است كه علاوه برجنبه عبادي آن با تنوعات و بهره‏گيري از رموز و سمبل‏ها و با همراه شدن با موسيقي به عنوان جلوه‏اي هنري، ظهور يافته است.

يكي از موضوعات پنجگانه وداها، سرودهاي مقدس (mantra) مي‏باشد كه در توصيف آن‏ها آمده است: سرودهاي مقدس اغلب در مدح و ثناي خدايان ودايي سروده شده است. سرودهاي مقدس نه ما را مكلف به انجام دادن فعلي مي‏كند و نه ما را از انجام دادن فعلي برحذر مي‏دارند، بالنتيجه يگانه ضرورت و لزوم اين سرودها همان توضيحاتي است كه اينان درباره مراسم عبادي مي‏دهند و امور مربوط به قرباني را در ذهن ما مجسم مي‏سازند. (4) و يا ودانتا مساوي با متون و تصنيفات اوپاتيشادهاست كه سرآمد ادبيات رمزي و تمثيلي كيش هند و آيين سري دوران باستان ودايي است. (5)

هنر پروري دين و يا به عبارتي ارتباط اديان با هنر و بهره‏گيري آن‏ها از آن، در جهت بيان مباني و اصول و ارزش‏هاي معنوي خويش و همچنان شكل دادن به فضاي مناسب عبادات و آيين‏ها و انجام مناسك و مراسم ادامه داشت تا دوره تمدن يوناني فرا رسيد و معيارهاي ارزيابي هنرها دگرگون شد. براي دوره از عصر يونان به بعد، معيارهاي زيبايي هنري كلاسيك مطرح مي‏شود كه در واقع معيارهايي، دنيايي هستند. در واقع قبل از آن، هر گونه معيار و ارزيابي هنر، در رابطه به ماوراءالطبيعه و عالم غيب و موضوعات و مفاهيم ديني و غير دنيايي مطرح است، در حالي كه اين دوره آغاز شكل‏گيري و بهره‏گيري معيارهاي مادي و اين جهاني براي ارزيابي هنرها مي‏شود كه اين دوگانگي تا به عصر معاصر نيز ادامه يافته است.

مسيحيت كه جهان و انسان را مظاهر تجلي خدا مي‏داند، تا جايي پيش مي‏رود كه خداوند را در وجود مسيح متجسم مي‏پندارد و با اين تفكر است كه هنر مسيحيت، سعي در ارتباط همه هنرها و جزئياتش با عالم غيب دارد. در واقع نه تنها همه شمايل‏ها و مجسمه‏هاي هنر مسيحي به نوعي به غيب اشاره دارند، كه ابنيه و اجزاء آن‏ها نيز از طريق سمبل‏ها و رموز خود به تجسم عالم غيب مسمي هستند.

و اما هنر اسلامي اگر چه كه اشكال و زمينه‏ها و موتيف‏هايي را از فرهنگ‏ها و تمدن‏هاي قبل از خود اخذ مي‏كند، لكن در هنرهايي گام برمي‏دارد و پيشرفت مي‏كند كه به دو وجه مهمِ تنزيه و تذكر متصف هستند. هنرهاي اسلامي را در تلاوت قرآن كريم، در خطاطي كتاب الهي و در ايجاد مكاني براي عبادت مسلمين مي‏توان جستجو كرد.

از آن جايي كه هنر (همچون بسياري زمينه‏ها و فعاليت‏هاي انسان و حتي بيشتر از آن‏ها) به دو وجه و دو قلمرو رحماني و شيطاني يا حقيقت و مجاز قابل تقسيم است و تشبه در اين وادي بسيار قويتر و قدرتمندتر و فريبنده‏تر از ساير شقوق فعاليت‏هاي بشري است، هنرمندان مسلمان، تنها آن دسته از هنرهايي را به ميان جامعه آورده و ترويج مي‏نمودند كه امكان گمراه نمودن مردم از طريق آن‏ها منتفي باشد و به همين دليل است كه هنرهايي چون موسيقي و نقاشي در ميان هنرهاي ديني جايي ندارند. كه البته دليل اصلي نفي نقاشي و يا مجسمه‏سازي همان ويژگي تنزيه هنر اسلامي است كه به شمايل شكني معروف شده است.(6)

يكي از ويژگيهاي بارز هنر اسلامي (همچون ساير هنرهاي ديني) رمز پردازي پيچيده آن است. به گونه‏اي كه نه تنها صورتي را نمي‏توان يافت كه فاقد معنايي باشد، بلكه فراتر از آن نظر عرفا تفكر ظاهرنگري و توقف در ماده و عدم عبور از آن نوعي بت‏پرستي تلقي مي‏شده است:




  • چو اشيا هست هستي را مظاهر
    نكو انديشه كن اي مرد عاقل
    بدان كايزد تعالي خالق اوست
    وجود آنجا كه باشد محض خير است
    مسلمان گر دانستي كه بت چيست
    وگر مشرك ز بت آگاه گشتي
    نديد او از بت الاّ خلق ظاهر
    تو هم گر زو ببيني حق پنهان
    به شرع اندر نخوانندت مسلمان



  • از آن جمله يك بت باشد آخر
    كه بت از روي هستي نيست باطل
    زنيكو هر چه صادر گشت نيكوست
    و گر شري است در وي آن زغير است
    بدانستي كه دين در بت‏پرستي است
    كجا در دين خود گمراه گشتي
    بدين علت شد اندر شرع كافر
    به شرع اندر نخوانندت مسلمان
    به شرع اندر نخوانندت مسلمان



شيخ محمود شبستري

بحث صورت الهي انسان (خلق ا... آدم علي صورته) كه در مسيحيت به معناي تجسم خدا در عيسي عليه‏السلام تعبيرشده و شمايل نگاري را تقدس مي‏بخشد، در تفكر اسلامي به صورتي كيفي مطرح مي‏شود. به اين معنا كه انسان قوايي از صفات الهي (حيات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر و كلام) را كه در واقع صفات كيفي است (به خواست خدا) دارا شده است و به اين ترتيب تصويري كه نتواند هيچ يك از اين صفات سبعه را به نمايش بگذارد نمي‏تواند به عنوان هنر ديني و قدسي مجاز در تفكر اسلامي مطرح شود. مضافا اين كه اين عمل خلاف اصل تنزيه خواهد بود كه هر گونه تجسم صورتي الهي را نفي مي‏نمايد.

بهره‏مندي هنر از دين

تو كز سراي طبيعت نمي‏روي بيرون كجا به كوي حقيقت گذر تواني كرد

آيا دين محدود كننده هنر است؟ بدون تعارف بايد به اين سؤال پاسخ مثبت داد. اما چون اين پاسخ مثبت، به تنهايي مبين همه ابعاد موضوع نيست، بنابراين بهتر است كه موضوع كمي توضيح داده شود.

* دين با توجه به جنبه معنوي و غيبي خويش به قدري وسعت و عمق و در واقع همچون خود غيب بي‏كرانگي دارد كه محدود نمودن هنر در موضوعاتي خاص به هيچ‏وجه مانعي براي رشد و تعالي آن نخواهد بود، همان گونه كه در همه اديان رخ نموده است. به عبارت ديگر هيچ جهان‏بيني و تفكر ديني را نمي‏توان سراغ گرفت كه مانع پيشرفت هنرهاي مجاز مورد نظر خويش شده و به عبارتي براي هنر مجاز حدي تعيين نموده باشد.

* اگر چه كه مكاتب غيرالهي ظاهرا ورود در هيچ نوع از هنري را منع نمي‏نمايند، لكن به جهت نيات سياسي و اقتصادي (و دنيايي) خويش و با قدرت مادي (سياسي و نظامي و تبليغي و...) كه در اختيار دارند، آن چنان هنرمند و جامعه را هدايت مي‏كنند كه تنها به هنرهايي بپردازند كه مروج اصول جهان‏بيني آن‏هاست. في المثل هنر مدرن كه مي‏تواند فردگرايي را در مقابل ايده جامعه گرايانه سوسياليسم رشد دهد، به شدت از سوي كشورهاي بلوك غرب تبليغ و ترويج مي‏شود. در حالي كه در بلوك شرق (سابق) نيز به نوبه خود سبك‏هايي تبليغ و ترويج مي‏شدند كه اصالت را به جمع داده و مي‏توانستند به عنوان دليلي بر رجحان جمع‏گرايي و ايدئولوژي مورد نظرشان مطرح شوند.

بنابراين معيارهاي اصلي هنر ديني را در معنويت گرايي آن، در كمال و شرافت بخشيدن به ماده، در جنبه تمثيل‏گرايي و رمز پردازي آن و در به نمايش درآوردن اصل يا اتفاقي مقدس و قدسي مي‏توان جستجو نمود.

در واقع بهره‏گيري هنرها از دين و يا به عبارتي تجلي هنر ديني، منوط به دريافت‏هاي معنوي از دين و سعي هنرمند در لباسِ ماده پوشاندن به آن‏ها در قالب رموز و تمثيل‏ها و سمبل‏ها بوده است. به بيان ديگر هنرمندي كه از مفاهيم ديني بهره مي‏گيرد، آثار هنري را به منظور صرفِ ارايه اثري هنري و به عبارتي هنر براي هنر ايجاد نمي‏كند، بلكه مراد اصلي او مفاهيم و ارزش‏هايي است كه آن دين خاص بر آن استوار بوده و يا اين كه آن‏ها را به عنوان آرمان و غايت حيات معرفي نموده است. مروري اجمالي بر تعريفي كه از نيروانا مي‏شود، به خوبي بيان‏گر اين موضوع است كه هنرمندان تمثال‏گر و تنديس ساز تنها به شمايل نگاري و تنديس سازي نپرداخته‏اند. بلكه مراد اصلي‏شان بيان حالات و زمان و اتفاق مقدسي بوده است كه رخ داده است. در تعريف نيروانا آمده است: هر آنكس بكوشد كه نيروانا را همچون مقام مثبت يا منفي يا فقط مقام عدم انهدام تعبير كند، نظري در پيش گرفته كه در آيين بودا آن را كفر و الحاد مي‏دانند. درست است كه اين طرز بيان، مردمان عصر جديد را ارضاء نمي‏كند و ما مي‏خواهيم مطالبي بيشتر درباره معاني آن بدانيم ولي پاسخ دادن قطعي بر اينكه نيروانا چيست امكان ناپذير است زيرا خود بوداييان اين سؤالات را بي‏ربط و غير شرعي تعبير كرده‏اند. نيروانا انتها و هدف غايي تعليمات بودايي است و مستلزم آنست كه جوينده حق ابتدا به واقعيت حق، بيدار شده باشد، مانند خود بودا كه زير درخت روشنايي، ناگهان به واقعيت مطلق رسيد و به قول بوداييان روشنايي محض در اعماق وجودش تابيد و در حالي كه شمع هوي و هوس دنيا، خاموش مي‏شد، چراغ روشنايي حق در دل او مي‏افروخت و پرتو بر سايه‏هاي تيره ناداني مي‏افكند و لبخند اسرارآميزي بر لبان مرتاض بزرگ نقش مي‏بست. لبخندي كه قرن‏هاي متمادي است كه در تمثال‏ها و مجسمه‏ها و تصويرهاي بودا و بودي ساتواها منعكس است و راز آن در دل هر بودايي واقعي متجلي است. لبخندي كه هم نوعي استهزاء به عدم ثبات اشياء و ناپايداري سلسله علل و گردش بي‏پايان ذرات هستي و رقص كاينات تعبير مي‏تواند شد و هم نوعي ترحم پاك و خالص و شريف و خالي از گزند احساسات، ترحم به اندوه و رنج پايان ناپذير موجوداتِ سرگرداني كه گريبان‏گير چرخ باز پيدايي اند و زير چرخ آسياب هستي، در انتظار آرامش خيالي، عمري را به تلخي سپري مي‏كنند و مقدار اشك‏هايي كه براي آوارگي خود در سلسله مراتب هستي از ديده فرو ريخته‏اند از مقدار آب اقيانوس‏ها بيشتر است ـ ترحم براي حال آن‏هايي كه همت گام برداشتن در راه آزادي را ندارند،(7) كه همين موضوع به خوبي بيان‏گر ويژگي‏هاي مقدس شمايل‏ها و تنديس‏ها از نظر هنرمندان به وجود آورنده آن‏ها و پيروان بوده است.

همين امر سبب شده است تا در قلمرو اديان مختلف بنا به حدودي كه براي بيان امور قدسي توسط هنرمندان حتي به صورت نانوشته تعيين شده است نوع خاصي از هنر گسترش يابد. براي نمونه شمايل نگاري آن چنان در بسياري اديان رواج دارد كه امروز علمي چون آيكونوگرافي(iconography) در تجزيه و تحليل انواع شمايل‏ها گسترش وسيعي يافته است. اين در حالي است كه مثلاً در ميان هنرهاي اسلامي خطاطي (caligraphy) و تلاوت قرآن كريم به عنوان هنرهاي قدسي گسترش چشم‏گيري يافته‏اند. در ساير هنرها از جمله معماري و هنرهاي مكمل آن (گچ‏بري، كاشي‏كاري،...) با هندسه و فرم‏هاي انتزاعي خاص خويش، ويژگي بارزي براي هنر مسلمين بوده‏اند. در عين حال هنرهايي چون نقاشي و مجسمه سازي رشدي نداشته‏اند. البته اين از ويژگي‏هاي بارز هنر ايراني (چه قبل و چه پس از اسلام) است كه به تعبير آندره گدار نقطه اوج و تمركز خويش را در معماري و هنرهاي وابسته به آن به منصه ظهور رسانده است. ناگفته نماند كه اين تأكيد به ويژه براي هنر پس از اسلام ايرانيان، يا به دليل عدم آشنايي نامبرده با ادبيات عرفان فارسي بوده و يا اين كه او اصولاً هنر را در حيطه نقاشي، حجاري و معماري محدود نموده است. به هر حال با اغماض مي‏توان اين گفته را پذيرفت كه معماري ايرانيان به جهت ويژگي تسلط جهان‏بيني ديني بر زندگي‏شان (چه قبل و چه پس از اسلام) كه وجه بارز آن يكتاپرستي بوده است، تمركز را بر خَلق هنر معماري و آن هم عمدتا معماري مكان‏هاي مقدس و بالتبع هنرهاي مرتبط و مكمل با آن نهاده است.

وجه بارز ديگر هنر، غير تفنني بودن آن است. امروزه بسياري (و يا اكثريت قريب به اتفاق) هنرها، جنبه‏اي تفنني يافته‏اند. گاهي نيز از سوي عده‏اي براي نمايش خويش (و چشم پركني) به كار گرفته مي‏شوند. اين در حالي است كه هنر ديني در متن زندگي جاري است. نه هنرمند براي گذران زندگي به ايجاد اثر هنري دست مي‏زند و نه مردم به عنوان تفنن با هنر ديني برخورد مي‏كنند. هنر ديني جزئي از آيين هاست، تذكر است، الهام است، تعليم است، حيات‏بخش كالبد مادي زندگي و فعاليت‏هاي روزمره است، آرام‏بخش است و به طور اجمال زندگي است و هدايت‏گر زندگي به سمت آرمان‏هاي آن.

يكي از مهمترين زمينه‏هاي تجلي هنر ديني ايجاد فضا و مكاني براي عبادت است. در مورد فضا و اهميت كيفيت آن و همچنين در مورد ويژگي‏ها و صفات مكان عبادت در جاهاي ديگر به تفصيل سخن گفته شده است،(8) و در اين جا تنها به برخي روابط بين هنر و مكان عبادت اشاره مي‏شود. مكان‏هاي عبادت و يا معابد از ديرباز جلوه‏گاه بارزترين هنرهاي پيروان اديان بوده‏اند به نحوي كه ذكر جزييات هر كدام (مثلاً معابد بوداييان و هندوان، كليساهاي مسيحي، مساجد مسلمين، آتشكده‏هاي زرتشتي) سخن را به درازا خواهد كشاند، ولي يك نكته مشترك وجود دارد و آن اين كه علي‏رغم بسياري تفاوت‏ها و تشابهاتشان اين معابد تجليگاه كالبدي جهان‏بيني و تفكر و اصول و ارزش‏هاي هر دين بوده‏اند. اين هنر كمي نيست كه انسان بتواند فضايي به وجود آورد كه به عنوان مركز عالم (چون معابد هميشه در مركز عالم تصور شده‏اند) ارتباط انسان را با خالق خويش به آن گونه كه او را مي‏شناسد برقرار كند. براي نمونه در مورد معابد بوركهارت، عقيده بر اين است كه: براي اقوام ساكن يكجانشين، هنر مقدس علي الاطلاق، ساختمان حرم يا جايگاه مقدسي (sanctuaire)است كه روح الهي دايم الحضور، در عالم به طوري عيني در آن به نحوي مستقيم و به عبارتي ديگر به صورتي «شخصي»، «سكني» گزيند. حرم همواره از لحاظ معنوي در مركز عالم واقع است و از همين رو به معناي حقيقي كلمه، جايي مقدس (sacratum) است. در آن جا انسان از نامحدودي زمان و مكان دامن در مي‏كشد، چون در اين جا و هم اينك خداوند از براي انسان حضور دارد. شكل معبد گوياي اين معني است. اين شكل با نمودن جهات اصلي به نحوي برجسته و نمايان، مكان (فضا) را از حيث مركز آن و يا در ارتباط با آن مركز، نظم مي‏دهد. شكل معبد، صورتي تركيبي از عالم است، يعني معماري مقدس آن چه را كه در عالم به صورت حركت بي‏وقفه وجود دارد، به شكل پاينده و برقرار، تبديل مي‏كند. در عالم، زمان بر مكان غالب است. در ساختمان معبد، برعكس، زمان به مكان تغيير يافته است. (9) حتي اجزاء هر معبد را معنايي است كه احتمالاً در مذاهب گوناگون نيز تعابير متفاوتي از آن‏ها مي‏شود. هر حرم يا زيارتگاه به مثابه دَري است كه بر عالم ماورا و ملكوت خداوند گشوده مي‏شود. بر اين اساس، در حرم به نوبه خود، زبده سرشت كل حرم را به همان زبان رمز بيان مي‏كند. (10)

بي مناسبت نيست تا به برخي مشكلات مبتلا به هنر معاصر كه مي‏خواهد صبغه ديني داشته باشد نيز اشاره‏اي اجمالي به عمل آيد:

يكي از مشكلات هنر و بسياري از هنرمنداني كه در عصر حاضر سعي در ارائه هنر ديني دارند، آن است كه مي‏كوشند تا موضوعات و مفاهيم معنوي را در قالب و اشكال به عاريت گرفته از هنر و جهان‏بيني غيرديني مغرب زمين بريزند و همين امر عاملي است در جهت انحطاط هنر. در ايران با توجه به سنت بسيار قوي هنري و وجود اين حقيقت انكارناپذير كه اكثر نقاشان كه به سبك جديد نقاشي مي‏كشند صرفا از غربي‏ها تقليد كرده‏اند و علت دروني در داخل فرهنگ ايراني موجب پيروي آن‏ها از چنين سبكي و روشي نمي‏شود، واقعا نمي‏توان عذري از براي بي‏توجهي به سنت عظيم هنري ايران آورد مگر يك نوع تكبر و غرور كه مي‏خواهد جهل را با يك نوع ادعاي برتري بپوشاند و امراض رواني منتج از غربزدگي حاد را به عذر طغيان، عليه هنر سنتي به نحوي كه براي كسي قابل درك نيست بر روي پرده نقاشي آورد.(11)

اشكال ديگر آن است كه اصول عالم ماده و عالم تجربه به جهان غيب نيز تسري داده مي‏شود. في المثل اگر در جهان ماده بسياري قوانين و اصول نسبي هستند، بايد متوجه بود كه متعلقات به عالم قدس، ثابت و لايتغيرند و نه تابع قوانين نسبيت. به اين ترتيب نيز خلاقيت و نوآوري در قلمرو هنر ديني، بايستي در دامن اصول سنتي (به معناي ريشه آسماني داشتن) به منصه ظهور برسد.

زمينه ديگر تجلي هنر ديني، ايجاد اجزاء و فضاي انجام آداب و آيين‏ها و مناسك خاص هر دين است و الهامي كه آن آيين به پيروان خويش مي‏دهد تا از يك آيين ادواري توشه‏اي براي خويش (تا آيين ديگر) برگيرند. نمونه بارز آن مناسك حج و يا آيين‏هاي عزاداري اباعبدالله الحسين عليه‏السلام هستند. آيين‏ها سراسر رمز و سمبل و نمادهايي هستند كه ريشه در حقايق ماوراء الطبيعه دارند.

در خاتمه اين بحث، بي مناسبت نيست تا به برخي ويژگي‏هاي مورد نظر هنر اسلامي و يا تأثيري كه تفكر اسلامي بر هنر ديني دارد اشاره‏اي اجمالي به عمل آيد:

در مباحثي كه راجع به مباحث ظريف حقوق مطرح مي‏شود، اين نكته فراوان به چشم مي‏خورد كه نه تنها انسان‏ها را بر يكديگر، كه حيوانات و جمادات و زمين را نيز بر انسان حقي است و ادا اين حق ممكن نمي‏گردد مگر در به كارگيري صحيح در جهت به كمال رساندن ماده و احتراز از اسراف و تبذير و اهتمام در به نمايش در آوردن كمالات مكنون و... . و چه مقوله‏اي چون هنر مي‏تواند اين حقوق را ادا نمايد و چه منبع الهامي جز دين (اسلام) مي‏تواند هنر را هدايت و راهبري كند.

اگر اسلام را دين زيبايي و زيباپسندي و زيباآفريني مي‏دانيم كه به تصديق عالمان چنين نيز هست، پس هنر، بايد هم، به صفاتي ويژه براي هدايت و تعالي و تكامل انسان مجهز باشد و از همه بالاتر اين كه هنر به عنوان فراورده‏ايي انساني كه خود خليفة‏اللّه‏ است بايد صبغه‏اي از صفات فعل الهي را به نمايش بگذارد. اهم صفات (از دو گروه) عبارتند از:

زيبايي: هنرمندان به عنوان منبع الهامي، پايان ناپذير با آن در تماس بوده، ثانيا هنرِ حاصل، بايد بتواند زيبايي‏ها و كمالات و جمال موجود در عالم هستي را كه تجلي‏اي از جمال الهي است به انسان متذكر سازد، كه ان اللّه‏ جميل و يحب الجمال؛ خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد.

توحيد: هر گونه شرك و عبوديت غيرخدايي را كه بيش از هر زمان ديگر رايج است، نفي نموده و در واقع قاطع و مانع تمايل انسان به سمت غير خدا باشد كه: واعبدوا اللّه ولا تشركوا به شيئا؛ خداي يكتا را بپرستيد و هيچ چيزي را شريك وي نگيريد.(12)

عزت: و بتواند عزت و استقلال و خود باوري را در او زنده كند كه مورد نظر اسلام ياري مؤمنين است و نه ريا و تفاخر و خودنمايي و سلطه جويي بر بندگان خدا كه وللّه العزة و لرسوله وللمومنين.(13)

آرامش: رهايي بخش انسان، از غربت جهان خاكي و هدايت‏گر او به اصل الهي خويش و فطرتي باشد كه بر آن آفريده شده است: فطرت اللّه‏ التي فطرالناس عليها؛ پس پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروي كن.(14) هنر بايد بتواند آرامش همه جانبه انسان را به ويژه در عصر روانكاه و پر فشار معاصر كه همه چيز، در پي فشار بر اوست، براي او به ارمغان آورد و در اين راه تذكر ياد آوري الهي است كه مي‏توانند هنرمند را به خلق هنري آرامبخش مدد رساند كه: الذين امنوا تطمئن قلوبهم بذكراللّه‏ الا بذكراللّه‏ تطمئن القلوب؛ آن‏ها كه به خدا ايمان آورده و دلهاشان بياد خدا آرام مي‏گيرد، آگاه شويد كه ياد خدا آرامبخش دلهاست.(15)

تذكر و يادآوري: هنر بايد بتواند انسان را به ارزش‏ها و اصول متذكر سازد: فذكر ان نفعت الذكري؛ پس به آيات الهي، خلق را اگر سودمند افتد متذكر ساز.(16) و و ذكر فان ذكري تنفع المؤمنين؛ و امت را تذكر ده كه پند و تذكر مؤمنان را سودمند افتد.(17) و واذكروا نعمة اللّه‏ عليكم و ميثاقه الذي واثقكم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا و اتقوا اللّه‏ ان اللّه‏ عليم بذات الصدور؛ و ياد كنيد نعمت خدا را كه به شما ارزاني داشت و عهد او را كه با شما استوار كرد (كه اطاعت امر او كنيد)، آن گاه كه گفتيد: امر ترا شنيديم و اطاعت تو پيش گرفتيم، پس از خدا بترسيد كه خدا به نيات قلبي و انديشه‏هاي دروني شما آگاه ست.(18)

تسبيح: يسبح له السموات السبع و الارض و من فيهن و ان من شي‏ء الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم انه كان حليما غفورا؛ هفت آسمان و زمين و هر چه در آن‏هاست همه به ستايش و تنزيه خدا مشغولند و موجودي نيست جز آن كه ذكرش تسبيح و ستايش حضرت اوست وليكن شما تسبيح او را فهم نمي‏كنيد همانا او بسيار بردبار و آمرزنده است.(19)

احتراز از لغو و بطالت و اسراف: قد افلح المومنون * الذين هم في صلوتهم خاشعون * والذين هم عن اللغو معرضون؛ همانا اهل ايمان به پيروزي و رستگاري رسيدند * آنان كه در نماز خاضع و خاشع هستند * و آنان كه از لغو و سخن باطل اعتراض و اعراض مي‏كنند.(20) و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما باطلا. (21) و ولا تسرفوا انه لا يحب المسرفين؛ و اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمي‏دارد.(22)

توازن: والارض مددناها و القينا فيها رواسي و انبتنا فيها من كل شي‏ء موزون؛ و زمين را هم ما بگسترديم و در آن كوه‏هاي عظيم برنهاديم و از آن هر گياه و هر نبات مناسب و موافق حكمت و عنايت برويانيديم.(23)

نظم و تعادل: الذي خلق سبع سموات طباقا ما تري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور * ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير؛ آن خدايي كه هفت آسمان بلند را به طبقاتي منظم بيافريد و هيچ در نظم خلقت خداي رحمان، بي‏نظمي و نقصان نخواهي يافت. بارها به ديده عقل در نظام مستحكم آفرينش بنگر تا هيچ سستي و خلل در آن تواني يافت * باز دوباره به چشم بصيرت دقت كن تا ديده خِرَد زبون و خسته (نقص نيافته) به سوي تو باز گردد (و به حسن نظام الهي بينا شود).(24)

اندازه: الذي له ملك السموات و الارض و لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك في الملك و خلق كل شي‏ء فقدره تقديرا؛ آن خدايي كه هرگز فرزندي نگرفته و شريكي در ملك هستي نداشته و همه موجودات را او خلق كرده و به حكمت كامل و تقدير ازلي خود قدر (اندازه) هر چيز را معين فرموده. (25) و وان من شي‏ءالا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ و هيچ چيز در عالم نيست جز آن كه منبع و خزينه آن نزد ما خواهد بود ولي از آن بر عالم خلق، الا به قدر معين كه مصلحت است نمي‏فرستيم.(26)

وحدت: واعتصموا بحبل اللّه‏ جميعا و لا تفرقوا واذكروا نعمت‏اللّه‏ عليكم اذ كنتم اعداً فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا...؛ و همگي به رشته دين خدا چنگ زده و به راه‏هاي متفرق نرويد و بياد آريد اين نعمت بزرگ خدا را كه شما با هم دشمن بوديد خدا در دل‏هاي شما الفت و مهرباني انداخت و به لطف خداوند همه برادر ديني يكديگر شديد...(27)

توجه به آخرت و عدم تمركز بر دنيا: فاعرض عن من تولي عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوه الدنيا؛ تو هم اي رسول از هر كس كه از ياد ما رو گردانيد و جز زندگاني دنيا نخواست به كلي اعراض كن.(28)

رعايت تقوي: ان اكرمكم عنداللّه‏ اتقيكم ان اللّه‏ عليم خبير؛ بزرگوار (و با افتخار)ترين شما نزد خدا با تقواترين مردمند و خدا از حال شما كاملاً آگاه است.(29)

تعاون: وتعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان...؛ ... و بايد شما به يكديگر در نيكوكاري و تقوي كمك كنيد نه بر گناه و ستمكاري...(30)

امر به معروف و نهي از منكر: ولتكن منكم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون؛ و بايد از شما مسلمانان برخي خلق را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم را به نيكوكاري امر و از بدكاري نهي كنند و اينان كه به حقيقت واسطه هدايت خلق هستند در عالم در كمال فيروز بختي و رستگاري خواهند بود.(31)

سير در صراط مستقيم: و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم به لعلكم تتقون؛ و اين است راه راست من، پيروي آن كنيد و از راه‏هاي ديگر كه موجب تفرقه و پريشاني شما است متابعت نكنيد اين است سفارش خدا به شما، باشد كه پرهيزكار شويد.(32) و ان اللّه‏ ربي و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم؛ همانا خدا پروردگار من و شماست او را بپرستيد كه همين خداپرستي است راه راست.(33)

عفاف: قل للمومنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم ان اللّه‏ خبير بما يصنعون؛ اي رسول ما، مردان مؤمن را بگو تا چشم‏ها را (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از كار زشت زنان) محفوظ دارند كه اين بر پاكيزگي (جسم و جان) شما اصلح است و البته خدا به هر چه كنيد كاملاً آگاه است.(34)

عمران زمين: اعبدوا اللّه‏ مالكم من اله غيره هو انشأكم من الارض واستعمركم فيها...؛ ... خداي يگانه را كه جز او خدايي نيست پرستش كنيد كه شما را از خاك بيافريد و براي عمارت و آبادي ساختن زمين برگماشت....(35)

عبرت‏گيري: اولم يسيروا في الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوه و أَثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها...؛ آيا در زمين سير نكردند تا عاقبت كار پيشينيانشان كه از اين‏ها بسيار تواناتر بودند و بيش از اين‏ها در زمين كشتزار و كاخ و عمارت برافراشتند را مشاهده كنند.(36)

دوري از فساد: ولاتفسدوا في الارض بعد اصلاحها...؛ هرگز در زمين پس از آنكه كار آن به امر حق نظم و صلاح يافت به فساد و تباهكاري برنخيزيد...(37)

حق بودن: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق؛(38) و تسويه و حسن و هماهنگي و مفيديت و بازيچه نبودن و زوجيت و تقارن و هدايت ، عيبوديت و...




  • باقي اين غزل را اي مطرب ظريف زينسان
    همي شمار كه زينسانم آرزوست



  • همي شمار كه زينسانم آرزوست
    همي شمار كه زينسانم آرزوست



مولوي

نتيجه: رابطه دين و هنر




  • قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن
    ظلمات است بترس از خطر گمراهي



  • ظلمات است بترس از خطر گمراهي
    ظلمات است بترس از خطر گمراهي



حافظ

به عنوان نتيجه بحث مي‏توان به اين نكته بنيادين اشاره كرد كه مفاهيم و ارزش‏هاي ديني توانايي موضوع و زمينه شدن براي هنر يا هنرهايي خاص را دارند كه نوع هنر بسته به جهان‏بيني هر دين متفاوت و گاه متضاد خواهد بود. به بيان ديگر، هم دين مي‏تواند عامل رشد و تعالي هنر گردد و هم هنر مي‏تواند ارزش‏ها و مباني معنوي ديني را به نحو مناسبي به نمايش بگذارد. حاصل اين تعامل، تجلي و بروز و ظهور هنر (هايي) است كه به صفت ديني متصف هستند. با توجه به وسعت اديان و مباني هر يك و همچنين تنوع هنرها، سخن گفتن از جملگي ويژگي‏هاي همه هنرهاي ديني ميسر و مقدور نمي‏باشد، لكن سعي بر آن خواهد بود تا در اين قسمت به نمونه‏هايي از ويژگي‏هاي هنر ديني اشاره شود:




  • آب دريا را اگر نتوان كشيد
    هم به قدر تشنگي بايد چشيد



  • هم به قدر تشنگي بايد چشيد
    هم به قدر تشنگي بايد چشيد



نكته مهم در مواجهه انسان با هنر ديني آن است كه هنر ديني نبايد محل توقف انسان در عالم ماده گردد. بلكه بايد بتواند به عنوان واسطه‏اي براي عبور انسان از دنياي خاكي به عالم معنا و علوي ايفاي نقش نمايد. به عبارت ديگر در تفكر ديني هنر براي شناخت و سلوك و بريدن از كثرات و حركت به سمت وحدت و وصول به آن مطرح مي‏باشد.

به اين ترتيب بايد مراقب بود تا آثار هنري، خود به عنوان اصل و به عبارتي همانند بت مطرح نشوند. موضوعي كه در گذشته و به صراحت اتفاق افتاده است و بسياري از هنرها و آثار كه براي تذكر و يادآوري ايجاد شدند خود به صورت بتي ظاهر شدند.

ويژگي بارز انواع هنر ديني، وجه سمبليك آن است. اين امر بدان جهت است كه اولاً اديان جهان را جلوه‏اي از يك حقيقت متعالي مي‏دانند و ثانيا تنها راه بيان و تجسم موضوعات معنوي و روحاني استفاده از سمبل‏ها است. به اين ترتيب سمبل‏ها، نزول حقايق معنوي، براي امكان تجلي يافتن در اين جهان مادي هستند. آن چه كه در هنرهاي غيرديني به عنوان سمبليسم مطرح هستند، در واقع نشانه‏هاي قرار دادي هستند و نه سمبل و نماد. اجمالاً اين كه: اساس هنر ديني حكمت معنوي است، كه علم و صنعت را نيز براي بيان خويش و براي متجلي ساختن معنا به خدمت مي‏گيرد.

تحولات هنري عصر حاضر ناشي از حذف خدايان و جانشيني آن‏ها با انسان است. اين تفكر فرهنگ و جهانبيني خاصي را ترويج مي‏كند كه اساس و مبدأ آن انسان است. اين جهان‏بيني مستقل از غيب و معنويت و الوهيت رشد مي‏كند و به اين ترتيب نمي‏تواند به عنوان ظرفي براي هنر ديني مطرح شود. اشتباه بزرگي كه بسياري از متدينين نيز مرتكب شده و با تصور پذيرش ظرف و روش و شيوه غير ديني (و حتي ضد ديني) براي ارائه ارزش‏هاي ديني به منظور جذب انسان‏ها دست به توليد آثاري مي‏زنند كه بيشتر از آن كه جاذب باشد اسباب تمسخر است. اين تفكر از چند موضوع نشأت مي‏گيرد: يا از شيدايي در مقابل هنرهاي غير ديني است، يا از عدم آگاهي به ارزش‏هاي ديني سرچشمه مي‏گيرد، يا نتيجه فقدان آگاهي به لزوم هماهنگي بين ظرف و مظروف و يا ساير تناسبات بديهي مي‏باشد، يا به مباني نظري شكل دهنده هنرهاي غير ديني معاصر آگاهي ندارند، يا احساس مسؤوليت بيش از اندازه‏اي براي هدايت كل بشريت به سمت فلاح و رستگاري به هر طريق ممكن را دارند و يا... .

معنويت‏گرايي هنر ديني ريشه در جهان‏بيني ديني دارد كه در واقع تعريف كننده حكمت نظري و عملي مورد اعتقاد پيروان خويش است. از آن جايي كه دين به طور عام به غيب شهادت مي‏دهد يكي از ويژگي‏هاي بارز هنر ديني شهادت آن به غيب است. در واقع هنر ديني همواره انسان را به اصول و ارزش‏هايي متذكر مي‏گردد كه ريشه در غيب دارند. و در همين راه است كه به دليل غيرمادي بودن مباني، رمزگرايي و سمبليسم رشد مي‏كند.

اصلاح هنر ديگران يكي از ويژگي‏هاي بارز هنر ديني است. در واقع هنر ديني با اخذ مواريث بشري و حذف زوايد آن اصلاح‏گري مورد نظر دين خويش را نيز انجام مي‏دهد و هنري را به منصه ظهور مي‏رساند كه، اصول و مبانيش با صورت آن هماهنگ باشند.

هنر ديني به دليل باورها و اعتقادات خويش، مجاز به استفاده از هر وسيله و ابزار و قالبي براي بيان اصول مورد نظر خود نيست و لذا شيوه‏هاي خاصي ابداع مي‏كند كه ارزش ظرف معنويات شدن را داشته باشند. هنر ديني بايد بتواند حضور الهي را متذكر شود. و اين در هر قالب و مضمون و سبكي امكان پذير نيست. در واقع چگونگي اين تذكر به تصور و تعريف و شناختي كه هر دين از خداوند و خالق هستي دارد ارتباط تام دارد. مثلاً هنرمند مسيحي مي‏تواند شمايل‏نگاري را به عنوان اين حضور برگزيند. لكن هنرمند مسلمان بايد ظرف ديگر و هنر ديگري را بيابد و او [مثلاً [خطاطي كلام الهي را برمي‏گزيند كه به قول بوركهاردت رعشه‏اي روحاني را، در هر جاي شهر ايجاد مي‏كند و فرم‏هاي خاص هندسي را ظرف بيان اعتقادات خويش قرار مي‏دهد. در واقع هنر ديني به دليل محتويات و آثار آن است كه ديني است و نه به دليل هدف‏هاي فردي هنرمند، كه اصولاً در هنر ديني هنرمند، جايگاهي براي خويش قائل نيست.

هنر اصيل، كه راهنماي انسان به اصل خويش و متذكر او به وادي كمالات و جمال مطلق است، رابطه‏اي ناگسستني با معنويت دين دارد و اصولاً نمي‏تواند فاقد اين رابطه باشد كه بايد انسان را از غم غربت اين جهان رهانيده و او را به اصل خويش هدايت نمايد.




  • اي خوش آن دوران كه بيش از روز و شب
    متحد بوديم با شاه وجود
    مؤمنان گويند كه آثار بهشت
    اين صداي چنگ و آواز دهل
    چيزكي ماند بدان ناقور كل



  • فارغ از اندوه و خالي از تعب
    نقش غيريت به كلي محو بود
    نغز گردانيد هر آواز زشت
    چيزكي ماند بدان ناقور كل
    چيزكي ماند بدان ناقور كل



مثنوي

يكي از جنبه‏هاي مهم معنوي حيات انسان، نياز به آرامش است. هنر اصيل در انواع خود راهي است براي هدايت انسان به وحدت آرامش حقيقي، آرامشي كه خمار و سردردي در پي آن نيست.

اجمالاً اين كه بايستي به بيدار نگه داشتن فطرت انسان‏ها در جوامع بشري انديشيد و مجتمع‏هاي زيستي را به گونه‏اي ايجاد كرد كه به طور مداوم با تذكرات خويش و با آرامشي كه به افراد عرضه مي‏نمايند مجال تفكر و پرداختن به اعمالي كه فطرت او را بيدار و زنده نگه مي‏دارد به او داده شود و در ضمن بتواند زنگارهاي حاصل از زندگي مادي را از فطرت او بزدايد و اين ممكن نيست الا به تعيين روش‏هاي زيست، بر پايه سنن استوار ديني، آن هم ديني زنده و انسان ساز چون اسلام.

در واقع از آن جايي كه انسان در اين جهان خاكي با يادآوري اصل خويش مدام احساس غربت مي‏نمايد، يكي از نقش‏هاي اصلي هنرها، تذكر و يادآوري اصل او و نجات انسان از احساس غربتي است كه او را مي‏آزارد. به بيان ديگر نقش بنيادين هنر يادآوري مبدأ و اصل انسان و ممانعت از غفلت او و توطن گزيدنش در خاك است.




  • مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد
    عالم از ناله عشاق مبادا خالي
    كه خوش آهنگ و فرحبخش هوايي دارد



  • نقش هر نغمه كه زد راه به جايي دارد
    كه خوش آهنگ و فرحبخش هوايي دارد
    كه خوش آهنگ و فرحبخش هوايي دارد



حافظ

نتيجه آن كه هر چه هنر بيشتر بتواند عامل آگاهي و عرفان و علم انسان و به خود آمدن وي گردد، بيشتر او را از حضيض خاك بركنده و به اوج معنويت خواهد رساند،

اوجي كه در نظر ظاهر بينان، فراموشي (دنيا) است.




  • گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق
    شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم



  • شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
    شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم



حافظ

پس هنر ديني در عين حالي كه رافع غربت و غفلت انسان است، بايد بتواند يادآور و تذكر دهنده به اصل و موطن انسان و آگاه كننده و معرفت دهنده وي باشد.




  • مقيم حلقه ذكر است دل بدان امّيد
    كه حلقه‏اي ز سر زلف يار بگشايد



  • كه حلقه‏اي ز سر زلف يار بگشايد
    كه حلقه‏اي ز سر زلف يار بگشايد



پاورقيها:

ـ نقي‏زاده، محمد: نقش مسجد در احراز هويت اسلامي شهر، دومين همايش بين المللي معماري مسجد: افق آينده (مهر 1379)، دانشگاه هنر، تهران 1380. ـ نقي‏زاده، محمد: مفهوم و مراتب فضاي كيفي، مجله نامه فرهنگستان هنر، شماره اول.


1. كوماراسوامي، آناندا، ترجمه غلامرضا اعواني، رقص شيوا، در اصول و معيارهاي هنر جهاني، در مباني هنر معنوي (مجموعه مقالات)، دفتر مطالعات ديني هنر، تهران، 1372، ص135.

2. مددپور، محمد، حكمت معنوي و ساحت هنر، حوزه هنري، تهران، 1377، ص 163.

3. براي دريافت اهميت موضوع رجوع كنيد به تفاسيري كه بر دواوين و آثار شعراي بزرگ نگاشته شده است، از جمله:
ـ جعفري، [علامه] محمدتقي، تفسير و نقد و تحليل مثنوي جلال الدين محمد مولوي (مجلدات 15گانه)، انتشارات اسلامي، تهران.
ـ مطهري، [شهيد] مرتضي، تماشاگه راز، صدرا، تهران، 1359.

4. شايگان، داريوش: اديلن و مكتبهاي فلسفي هند (ج 2)، اميركبير، تهران، 1375، ص 763.

5. همان، ص 766.

6. رجوع كنيد به بوركهاردت، تيتوس: ارزش‏هاي جاودان هنر اسلامي، ترجمه سيد محمد آويني، در مجموعه مقالات جاودانگي و هنر، برگ، تهران، 1370.

7. شايگان، 1375، (ج 1)، پيشين (27)، ص 8 ـ 167.

8. رجوع كنيد به:
ـ نقي‏زاده، محمد: مسجد: كالبد مسلط بر مجتمع اسلامي، مجموعه مقالات همايش معماري مسجد: گذشته، حال، آينده (آذرماه 1376، دانشگاه پرديس، اصفهان) جلد دوم، دانشگاه هنر، تهران، 1378.
ـ نقي‏زاده، محمد: حكمت سلسله مراتب در معماري و شهرسازي، مجموعه مقالات دومين كنگره تاريخ معماري و شهرسازي ايران (بم، فروردين 1378)، جلد 3، سازمان ميراث فرهنگي، تهران، 1379.

9. بوركهارت، تيتوس: هنر مقدس: اصول و روش‏ها، (ترجمه ستاري، جلال)، سروش، تهران، 1376، ص 17.

10. همان، ص 101.

11. نصر، سيد حسين، (پاورقي بر مقاله اصول و معيارهاي هنر جهاني)، فريد هوف شوان، در مباني هنر معنوي (مجموعه مقالات)، دفتر مطالعات ديني هنر، تهران، 1372، ص 127.

12. قرآن كريم، سوره نساء، آيه 36.

13. قرآن كريم، سوره منافقون، آيه 8.

14. قرآن كريم، سوره روم، آيه 30.

15. قرآن كريم، سوره رعد، آيه 28.

16. قرآن كريم، سوره اعلي، آيه 9.

17. قرآن كريم، سوره ذاريات، آيه 55.

18. قرآن كريم، سوره مائده، آيه 7.

19. قرآن كريم، سوره بني‏اسرائيل، آيه 44.

20. قرآن كريم، سوره مؤمنون، آيات 3 ـ 1.

21. قرآن كريم، سوره ص، آيه 27.

22. قرآن كريم، سوره انعام، آيه 141، همچنين رجوع كنيد به سوره اعراف، آيه 31.

23. قرآن كريم، سوره حجر، آيه 19.

24. قرآن كريم، سوره ملك، آيات 3و4.

25. قرآن كريم، سوره فرقان، آيه 2.

26. قرآن كريم، سوره حجر، آيه 21.

27. قرآن كريم، سوره آل عمران، آيه 103 همچنين رجوع كنيد به سوره انبيا، آيه 92.

28. قرآن كريم، سوره نجم، آيه 29.

29. قرآن كريم، سوره حجرات، آيه 13.

30. قرآن كريم، سوره مائده، آيه 2.

31. قرآن كريم، سوره آل عمران، آيات 105 ـ 104.

32. قرآن كريم، سوره انعام، آيه 153.

33. قرآن كريم، سوره آل عمران، آيه 51.

34. قرآن كريم، سوره نور، آيه 30.

35. قرآن كريم، سوره هود، آيه 61.

36. قرآن كريم، سوره روم، آيه 9.

37. قرآن كريم، سوره اعراف، آيات 56 و 85، همچنين نگاه كنيد به سوره محمد، آيه 22.

38. قرآن كريم، سوره حجر، آيه 85.

/ 1