بنده تصميم ندارم كه در اين مختصر از هولوكاستي صحبت كنم كه به دستور يهود همه بايد آن را واقعي بدانند . بلكه براي دوستان جوانم از هولوكاستي خواهم گفت كه اين بار به فرمان يهود همه بايد آن را افسانه بخوانند . و آن هولوكاست ايراني كشي و نخبه كشي ايرانيان است به دست يهوديان ، قتل عامي وسيع كه نزد ايرانيان به قتل عام مغان معروف است . و يهوديان آن را پوريم ميخوانند . هر ساله در سالروز اين كشتار وحشيانه كه از هر يازده ايراني يكي كشته شده است ، يهوديان جشني بنام پوريم برگزار مي كنند . پوريم ويرانگر ، كه هستي اقوام كهن ايراني را تا طلوع اسلام برچيد و تبعات و تاثيرات ضد تمدني آن تا به امروز نيز باقي است . از آنجايي كه اين مقاله را معلمي براي دوستان دانش آموزش مي نويسد ، لازم مي بيند كه در شروع اين بحث مطالب كوتاهي را در غالب سوال و يا نكته به سمع دوستان جوانش برساند . 1- پوريم يكي از بزرگترين جشن هاي يهوديان است . يهوديان در جشن پوريم در دو نوبت به قرائت كتاب استر مي پردازند . آنان واقعه كشتار 75800 نفر از ايرانيان را معجزه الهي مي دانند و به همين مناسبت سيزدهم ماه ادار را روزه مي گيرند . چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پايكوبي مي پردازند . پوريم براي يهوديان يك الگوي رفتار تاريخي است كه تلقين مي كند : به هر بهايي فقط به فكر آسايش و نجات قوم باش نه چيز ديگر . ماجراي پوريم و يا هولوكاست ايراني كشي در كتاب Esther آمده است . 2- استر نام آخرين دفتر از كتاب تورات است . در اين دفتر نامي از يهوه ، خداي بني اسرائيل برده نشده . اين كتاب در اواخر عهد هخامنشي و يا پس از آن نوشته شده است . بنابر نوشته د. جويني مطالب كتاب استر تماما در خدمت مصالح رباخواران حاكم بر جهان ، يعني صهيونيستها و فراماسونها است .اين كتاب عمق نفرت و انزجار تند يهود نسبت به غير يهوديان به ويژه ايرانيان را نشان مي دهد . شدت و تندي نفرت بحدي است كه حاخام ها و فقيهان قوم يهود در سده اول ميلادي مطمئن و متفق القول نبودند كه آيا بايد كتاب استر را در كتاب مقدس بياورند يا نه ؟ از اقوال مارتين لوتر از رهبران پروتستان ها نقل كرده اند كه گفته است : اي كاش اين داستان وجود نداشت . با اين وجود ، آيا تعجب آور نيست كه توين بي و ويل دورانت كه به تمام سوراخ سنبه هاي تاريخ بشر سر كشيده اند ، در اعلام كتابهايشان واژه اي بنام پوريم ثبت نشده است ؟ و آيا دوست جوان من نمي پرسد كه چرا در Encyclopedia دائرة المعارف هاي جهان از پوريم به عنوان يك ماجراي تاريخي با تبعات مخصوص خود نامبرده نشده است ؟ 3- واژه هخامنش لقبي است كه پس از تسلط داريوش و نخست وزيري مردخاي و انتخاب استر به عنوان ملكه داريوش و قتل عام پر خشونت مخالفان يهود در سراسر ايران ، كه نزد يهوديان به عيد پوريم معروف است و بالاخره تسلط كامل رابي هاي يهود در ايران و بين النهرين ، مردم شكست خورده منطقه بر قوم داريوش نهادند و آن را حاخام منش به معناي پيرو روحانيت يهود نام نهادند1 . تورات به دفعات بر تسلط كامل رابي هاي يهود بر دربار هخامنشيان تاكيد مي كند كه مشروح آن را مي توان در كتاب هاي استر ، عزرا ، نحميا ، دانيال و اشعيا در تورات يافت . 4- هامان سوزان مراسمي است كه يهوديان هر ساله در بسياري از كشور هاي دنيا برگزار مي كنند . بنابر آنچه آقاي عباس احمدي در مقاله عيد پوريم نوشته است : در ايتاليا ، فرانكفورت آلمان ، سالونيكاي يونان ، ايران ، افغانستان ، ليبي ، مراكش ، بخاراي ازبكستان ، منطقه قفقاز ، يمن برگزار مي شود . ويژگي اين مراسم سوزاندن هامان و رقص و پايكوبي يهوديان به هنگام آتش زدن مجسمه هامان است . در ازبكستان مجسمه را از يخ مي سازند و به دور آن آتش روشن مي كنند . در يونان نان هايي به شكل هامان درست ميكنند و با چاقو سر آن را مي برند . در ايران مجسمه هامان را به دار مي كشند ، سپس مي سوزانند. 2اينك دوستان جوانم را به مطالعه ي پوريم ، هولوكاست ايراني كشي و نخبه كشي ايرانيان به دست يهوديان دعوت مي كنم . و از شما عزيزان تقاضا دارم كه تا پايان اين سري از مقالات را همراهي نماييد.
پوريم ، ايراني كشي يهوديان و سيزده بدر ايرانيان
« تورات در كتاب استر مي گويد : خشايار شاه پادشاه پارس در آخرين روز جشن 180 روزه كه از باده نوشي سرمست بود ، دستور داد ملكه وشتي زيباييش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد . ملكه امتناع ورزيد و پادشاه بسيار خشمناك شد.در شوش يك يهودي به نام مردخاي پسر يائيز زندگي مي كرد ، او دختر عموي زيبايي داشت بنام هدسه دختر ابيحايل كه به او استر هم مي گفتند . زماني كه قرار شد از تمام بلاد دختران زيباروي به حرمسراي پادشاه آورده شوند استر نيز همراه دختران زيباي بيشمار ديگري به حرمسراي قصر شوش آورده شد . به توصيه مردخاي استر به هيچ كس نگفته بود كه يهودي است . استر بيش از دختران ديگر مورد توجه و علاقه پادشاه قرار گرفت بطوري كه پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را به جاي وشتي ملكه ساخت . اما استر مثل زمان كودكي دستورات مردخاي را اطاعت مي كرد. »تا اينجاي داستان به چند نكته بايد توجه كرد :1. امتناع وشتي از نماياندن خود ، مي فهماند كه زن ايراني راضي نيست ملعبه ديگران قرار گيرد . در ضمير زن ايراني حجب ، حيا و عفت از روزگاران دور وجود داشته است .2. زيبايي استر نيز قابل ملاحظه است چيزي كه در طول تاريخ ، يهود از آن بهره برده و امروز نيز يكي از ابزارهاي مهم جاسوسي و نفوذ به دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي حكومتها و سازمانهاي دولتي و بين المللي ، استفاده يهود از زنانش مي باشد . انان براي به انحراف كشيدن نسل ها هم از حربه ي نمايش زنان بهره برده و مي برند .3. واضح است پيماني كه او بعنوان ملكه با پادشاه مي بندد بر اساس پنهان كاري است ، او تصميم به شتر دزدي دارد لكن در ابتدا تخم مرغ دزدي را به اجرا مي گذارد . به يهودياني كه براي مقاصدي شوم دين ، عقيده و باور خود را پنهان مي كنند و از اسم و رسم مقصد بهره مي برند آنوسي مي گويند . و استر يك آنوسي است . ظاهرا ملكه ي پادشاه است . رسما تورات مي گويد : او فرمانبر مردخاي يهودي است « مرد خاي نيز از طرف پادشاه به مقام مهمي در دربار منصوب مي شود . با توصيه مردخاي ، استر عليه هامان « وزيرالوزرا » دسيسه كرده و شاه هامان را اعدام و املاك او را به استر مي بخشد . بعد از ان پادشاه انگشتر خود را به مردخاي داد. پادشاه به ملكه استر و مردخاي گفت : شما مي توانيد حكمي مطابق ميل خود بنام پادشاه براي يهوديان صادر كنيد و آن را با انگشتر پادشاه مهر كنيد . »26 قرن از ماجراي استر ، مردخاي و هامان مي گذرد متاسفانه تاريخ شناسان ايران بيشتر به زرق و برق پادشاهان و افتخارات جعلي زمامداران پرداخته اند . و سلسله هاي پادشاهي را برايمان آرايشگري كرده اند . جوان ايراني از ماجراي دردناك نخبه كشي و ايراني كشي كه در كتاب استر آمده ، خبر ندارد . استر و مردخاي توطئه گر را نمي شناسد . هامان « وزيرالوزرا » كه مورد خشم يهود قرار گرفته است را نمي شناسد . او نمي داند كه هامان در هنر دست ميكل آنژ بر سقف نمازخانه سيس تين واتيكان چهره معصومي دارد كه به صليب كشيده شده است .آيا ميكل آنژ دانسته يا ندانسته نمي خواهد رنج و مصيبت مسيح بدست يهوديان را در صورت هامان بنماياند ؟آناني كه دم از ايرانيت ، قوميت و نژاد مي زنند از چه طريقي هامان سوزان را كه در بسياري از نقاط جهان برگزار مي شود ، به گوش جوان ايراني رسانده اند ؟ « مردخاي فرماني بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد . فرماني كه به يهوديان اجازه مي داد متحد شوند و بد خواهان خود را از هر قومي كه باشند ، بكشند و دارايي شان را به غنيمت بگيرند . تورات مي گويد در سراسر مملكت همه از يهوديان مي ترسيدند تمام حاكمان و استان داران ، مقامات مملكتي و درباريان از ترس مردخاي ، به يهوديان كمك مي كردند . و به اين ترتيب يهوديان به دشمنان خود حمله كردند و آنها را از دم شمشير گذرانده ، كشتند. » تورات توضيح نمي دهد كه چرا همه ي مردم ايران از يهود مي ترسيدند چگونه مي شود در يك مملكت غير يهودي همه ي قدرت در انحصار يك يهودي قرار گيرد و همه ي مقامات از او بترسند مگر اينكه بپذيريم پادشاهان هخامنشي دست نشاندگان يهود بودند . آنچه كه تورات و يهوديان بر آن تاكيد دارند ، اين است كه آنان در ماجراي پوريم كه پانزده ملت ايران را نابود كرده اند و هزاران نفر از هنرمندان ، انديشمندان و مردم عادي را كشته اند ، پيش دستي و قتل عام پيش گيرانه بوده است.از يهوديان و حاميانشان مي پرسيم ، به چه دليل مردم سراسر شرق ميانه نسبت به اين قوم نفرت و در دل كينه داشته اند ؟ آيا سبب دشمني هميشگي آدمي با يهوديان را نمي توان در رفتار حريصانه و توطئه گرانه اين قوم با ديگران دانست ؟ « تورات مي گويد در آن روز آمار كشته شدگان به عرض پادشاه رسيد . او ملكه استر را خواست و گفت : يهوديان تنها در پايتخت پانصد نفر را كه ده پسر هامان نيز جزو آنها بودند ، كشته اند . پس در ساير شهر هاي مملكت چه كرده اند ؟ روز بعد باز يهوديان پايتخت جمع شدند و سيصد نفر ديگر را كشتند ، بقيه يهوديان در ساير استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را كشتند و از شر آنها رهايي يافتند . »از ابتدا تا انتهاي كتاب استر هيچ كلمه اي كه نشان دهد خون از بيني حتي يك يهودي ريخته شده است ، وجود ندارد . به هيچ آزار عملي اي از سوي ايرانيان نسبت به يهود اشاره نشده است . با اين وجود آنان قصاص قبل از جنايت را چگونه توجيه مي كنند ؟چگونه است كه بعد از 26 قرن همچنان ايام پوريم ، سيزدهم ، چهاردهم و پانزدهم ماه ادار ، روزهايي كه از هر يازده نفر ايراني يك نفر كشته شده است را به عنوان روز سپاسگزاري ، روز امحاء دشمنان يهود و روز پوريم جشن مي گيرند . بسياري از يهوديان اروپا و آمريكا به جاي پوريم ، اين مراسم را جشن ايراني كشي مي نامند .اما ايرانيان از همان زمان سيزدهم فروردين را كه مصادف با آن ايراني كشي وحشيانه بود به عنوان نماد مبارزه و اعتراض به قوم يهود و وحشيان هخامنشي ، كه سراسيمه از خانه و كاشانه شان فراري شده بودند ، سر به كوه و صحرا مي گذارند . و نافرخندگي سيزده ي فروردين را دور از خانه بدر مي كنند .اما اينك به دليل هجمه ي گسترده فرهنگي و تسلط فراگير يهود بر رسانه هاي ارتباط جمعي و غفلت نگران كننده ي جمع كثيري از ارباب قلم و دانش ، اين روز نه تنها نمادي از مبارزه با يهود را با خود ندارد ، بلكه در جهت خواسته ي يهود ، آمال و آرزوي يهود را كه همانا غفلت ، جهل ، خرافه پرستي و باستان پرستي ايراني است را بر آورده مي سازد .پارس و پارسه عناوين تحقير آميزي بود كه از سوي بوميان ايراني به قبيله ي كورش بخصوص بعد از ماجراي پليد پوريم بخشيده شد . پارس صداي سگ درنده ي حمله ور است و واژه پارسه يك ناسزا و به معناي ولگرد و بي خانمان و مهاجم ناشناس است . و اينك دوست جوان من علت اين نامگذاري و ذكاوت ذاتي نياكان ما را بخوبي ميداند . اما ممكن است ، نداند كه چرا اين عنوان اكنون به مردم مهربان و صميمي ما داده شده است . دوست من بداند كه پس از سقوط هخامنشيان ، به دست اسكندر نجات بخش ، طومار هخامنشيان و به دنبال آن ، طومار واژه ي پارس درهم پيچيده شد . اما يهود با روي كار آوردن مهره ي پليد خود ، رضا شاه خبيث ، مجدد به احياء شيوه و روش هخامنشيان و احياء واژه پارس مبادرت ورزيد . آيا براي دوست جوان من جاي سؤال نيست كه چرا تا قبل از حاكميت سلسله پهلوي ، هيچ سلسله و سلطان و سرداري ، خود و سلسله اش را پارسي نخوانده است ؟ يهود بواسطه ي تسلطي كه بر رسانه ها دارد و بخاطر مهارتي كه در تحريف و القاي كلمات و واژه ها دارد و از آنجائيكه امروزه ابلهاني بخاطر هوي و هوس ، لذت جسماني و شهواني شان را در حاكميت وحشيان آمريكايي و انگليسي كه نقش هخامنشيان را در دنياي مدرن بازي ميكنند ، مي بينند ، كلماتي مانند بنيادگرا ، خشونت طلب ، انتحاري ، متحجر و تروريست ، كه همرديف و تداعي كننده ي واژه ي پارس است ، را نيز به كرات براي مردم ما و مردم شرق ميانه تكرار ميكنند ، تا اينكه طعم بد آن و بوي مشمئز كننده ي آن به ذائقه ي ما گوارا ، و براي هميشه براي ما و متعلق به ما باقي بماند . همانطوري كه امروز ذائقه ي كمتر كسي است كه واژه ي پارس را نپذيرد . و براي اينكه خود را آرام كند به مهملات باستان شناسان بيگانه و باستان پرستان داخلي ، و به قوم بي نشانه ي پارسوماش و پارسوا پناه ميبرد .اما براستي چرا يهود از پيگيري تبعات پوريم نا خرسند است و چرا از اينكه اين خشونت پليد و اين خونريزي وحشيانه به عنوان يك ماجراي تاريخي با تبعات ضد تمدني مخصوص به خود مطرح شود بيم دارد ؟ يهود مي داند كه به دنبال چيست . لذا مي گويد : كسي كه در شكار به دنبال صيد كوچك مي رود ، صيد بزرگ را از دست مي دهد .(پ/20) او براي برپايي حكومت جهاني بايد شكارچي قهاري باشد ، طعمه ي بزرگي را هدف قرار دهد تا طعمه هاي كوچكتر با پاي خود در دام صياد خوناشام قرار گيرند . به همين منظور بندي از پروتكل شماره ي 16 با صراحت مي گويد : تمام حقايق مربوط به قرون گذشته را كه مطلوب ما نباشد ، از لوح ذهن آدميان پاك مي كنيم . دانش آموزان عزيز تقاضاي اكيد معلمتان را بشنويد و بندي از پروتكل شماره ي 3 كه مي گويد : غير يهوديان عادت به فكر كردن را از دست داده اند ، مگر آنكه متخصصان ما به آنها آگاهي بدهند ، را مرتبه اي ديگر بخوانيد . و در بسياري از داده هاي به اصطلاح علمي و تخصصي ايرانشناسان ، باستان شناسان ، روان شناسان ، جامعه شناسان ، و ... كه اغلبشان دانش آموخته ي دانشكده هاي كنيسه اي در اروپا و آمريكا بوده اند ، به ديده ي ترديد بنگريد . و مجدد در تاريخ ، فرهنگ ، آيين و روش زندگي پيشينيان مطالعه كنيد و در اين مطالعه و كنكاش خود را از اطلاعات ضد و نقيضي كه يهوديان براي گيجي و سرگرداني ما طراحي كرده اند و پروتكل شماره ي 5 تصريح به آن دارد كه بايد ترويج مطالب ضد و نقيض را آنقدر ادامه دهيم كه غير يهوديان خود را در پيچ و خم اطلاعات متناقض گم كنند ، عاري نماييد و با اتكاء به آگاهي ذاتييتان و با برخورداري از دانش محققان نو انديش و درست انديش راه سعادت و رستگاري را براي فرزندان فرداي ايران هموار سازيد .اينك دوست دانش آموز من ميداند كه شعار جنگ پيشگيرانه ، كه شعار وحشيان آمريكايي و انگليسي است ، و طبق آن سرزمين هاي اسلامي و بويژه ايران عزيز را نشانه گرفته اند ، ريشه در تورات ، كتاب استر و 26 قرن پيش دارد . و نيز بخوبي به اين نكته توجه دارد كه قدرت اقناع انديشه از يهود و به تبع از غرب گرفته شده است . آنان نه تنها به سؤالات مطروحه ي محققين پاسخ نميدهند بلكه با هياهو و هوچي گري در صدد خفه كردن انديشه ها و به خواب كردن مردم جوامع خودشان نيز برآمده اند . با اين همه ، سؤالات و پرسش ها همچنان باقي است و ما مجدد مي پرسيم ، چرا پرسش از هولوكاست را جرم ميشماريد ؟ و چرا از بحث و گفتگوي جست و جو گرانه در باره ي پوريم طفره ميرويد ؟ و اين آخرين قسمت از مقاله را به دوستان شهيدم ، پسران شجاعي كه مرگ را شرمنده ي خود كرده اند و به مردان بزرگي كه شاهد درد و رنج فراوان آنها در زندان هاي بعثي صهيونيستي بوده ام و به همه ي مردان و زناني كه نشان داده اند حوادث روزگار هيچ تزلزلي را در عزم آهنيني آنها بوجود نمي آورد ، تقديم مي كنم گاهي متوجه ي ابلهاني مي شوم كه مزورانه و مزدورانه ذهن دوست جوان مرا با اباطيلي كه پشتوانه ي آن چيزي جزء آموزه هاي رابي ها و حاخام هاي يهودي نيست آشفته مي سازند و توطئه اي كه در ابعاد مختلف ، زندگي فردي و جمعي ما را در بر گرفته ، توهم مي پندارند و انحطاط مرموزي كه متأسفانه پايه هاي زندگي خانوادگي و ستون هاي محكم جامعه ي ديني را نشانه گرفته است ، را انحطاط طبيعي قلمداد مي كنند و از توطئه ي حساب شده اي كه موريانه وار قصد ويراني سقف رفيع خوشبختي حاصل از تلاش مردان و زنان انقلابي را دارد ، غفلت مي ورزند. ْآنان به تبع از يهود به تبليغ و ترويج Latitudinarianism مي پردازند . و از اين طريق ذهن دوست خوب مرا آشفته و زمينه هاي استحاله ي فكري و معنوي را در جامعه سبب مي شوند . اعتقادي كه رهايي از هر قيد و بندي را در سر لوحه ي خود دارد و آزادي در تفسير عقائد و سهل انگاري مسائل اساسي ديني را شعار خود قرار داده است . كلماتي كه ظاهري زيبا و فريبنده دارد اما در باطن خود ويراني و از هم پاشيدگي نظام مستقر و موجود را جستجو مي كند . پروتكل شماره يك از عوامل ناآگاه خود كه باعث شده اند با ترويج آئين تساهل و تسامح ديني در طول تاريخ همچون آفتي رفاه ، صلح ، آرامش ، همكاري و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كرده اند ، سپاسگزاري مي كند . در اين راستا سكولاريزم كه نابودي هر آنچه را كه غير يهودي است ، توجيه مي كند ، بكار مي آيد . مسيحيت زدايي در سرزمين هاي مسيحي كه امروز در بخش هاي وسيعي به تحقق پيوسته و اسلام زدايي در سرزمين هاي اسلامي كه متأسفانه نمي توان پيشرفتهاي يهود را در ان ناديده گرفت ، محصول سكولاريزم است . آقاي فورد با اعتقاد به اينكه دنيوي كردن ، مقدمه ي يهودي كردن است ، در صفحه ي 47-48 يهود بين الملل راه نفوذ تفكر يهودي در مدارس را Secularism مي داند ، مي گويد : سكولاريزم را در مدارس رواج دهيد تا بعد بتوانيد راه و رسم يهود را در دانشگاه ها حاكم كنيد . پروتكل ها ابزار سكولاريزه كردن ، دنيايي و دنيوي كردن افكار را سوق دادن و غرق كردن جوانان در دريايي از اوهام شاعرانه و تربيت كردن بر اساس تئوري هاي غلط يهود مي پندارد . (پ/9) به همين دليل است كه پروتكل شماره ي 4 مي گويد كه ما بايد شالوده ي ايمان را ويران كنيم ، اصل خدا و روح را از ذهن غير يهود بزداييم ومحاسبات رياضي و اميال مادي را جايگزين اين معاني نمايم . لذا پروتكل شماره ي 17تز بي اعتبار نمودن روحانيت غير يهود را اعلام مي كند و بر خاتمه دادن به مأموريت آنان ، كه آن را مانع بزرگي بر سر راه خود مي داند ، اصرار مي وزرد . و از آنارشيزم Anarchism به عنوان آزادي استمداد مي طلبد . او خوب مي داند در جوامعي كه موفق شده است اخلاقيات را از بين ببرد و وجود خدا را نفي كند ، چيزي جز شعله هاي آتش هرج و مرج طلبي به آسمان زبانه نكشيده است . (پ/23) يقينا دوست خوب من متوجه ي استبدادي خشن در افراد و نظام هايي كه ما را به دموكراسي دعوت ميكنند ، شده است . ممكن است دوست من بپرسد كه چگونه است اين افراد با توجه به اينكه دو جنگ مهيب و ويرانگر جهاني را بر تمام دنيا تحميل كرده اند جنگ 8 ساله را بر ايران انقلابي تحميل كرده اند ، به جاي جاي دنيا لشگر كشي و وييتنام را به خاك و خون كشيده اند و بيش از نيم قرن مردم فلسطين را آواره ، زنداني و به شهادت رسانده اند . چگونه است آناني كه برپا كنندگان و گردانندگان زندان هاي مخفي در دنياي به اصطلاح پيشرفته ي اروپا هستند ، زندان گوآنتانامو را اداره مي كنند ، فجايع زندان ابوغريب و انتشار رسواي تصاوير عريان ، حاكي از شكنجه ي زندانيان را در پرونده ي خود دارند ، از آزادي خواهي و آزادي دم مي زنند ؟ پروتكل شماره ي 4 آزادي را براي دوست من تفسير مي كند ، مي گويد : اگر آزادي بر خدا پرستي مبتني باشد ، با انسان دوستي و برابري پيوند داشته ، براي جامعه بي زيان باشد ، به رفاه عمومي لطمه اي وارد نسازد و در اقتصاد هم جايي براي خود پيدا كند ، بر ما لازم است كه هم احترام به آزادي و هم اعتقاد به خدا را در ميان مردم غير يهودي از بين ببريم . نويسندگان پروتكل ها بسيار دقيق اصولي را براي مجريان آن طراحي كرده اند و انتهاي كار ها و تئوري هايشان را نيز ترسيم نموده اند . وقتي واقعيت ها توهم شد ، اوهام و افكار شاعرانه رشد كرد ، شالوده ي ايمان سست شد ، روحانيت غير يهود از اعتبار ساقط گرديد و اصل خدا و روح در جامعه از بين رفت ، آنارشيزم آزادي ناميده شد و آزادي مبتني بر دنيا خواهي و سكولاريزم نهادينه گرديد ، بند كليدي پروتكل شماره ي 14 محقق شده است كه مي گويد : همه ي اديان بايد از بين بروند . بجز دين ما . و دين ما را تفسير مي كند ، ديني كه احكامي ثابت و پيشرفته دارد و تمام افراد جهان را به اطاعت ما ( سران يهود ) وا مي دارد . قابل توجه همان ابلهاني كه ذهن دوست مرا آشفته مي سازند . آقاي فورد در صفحه ي 229 يهود بين الملل متذكر مي شود كه در جهان امروز قدرتي مركزي وجود دارد . كه يك بازي بسيار سازمان يافته اي را در سطح وسيع اداره مي كند . آقاي فورد از Super Capitalism و Super Government نام مي برد كه اشاره به پروتكل شماره ي 17 دارد ، آنجايي كه يهود خود را Vishnu مي خواند ، مي گويد : ما چون ويشنو صد دست داريم و بر هر دست انگشتي ، كه كليه مهار هاي دستگاه حيات اجتماعي را در اختيار خواهيم گرفت . پسر خوبم و دختر عزيزم ، از آنجايي كه بناي نگارش اين مقاله را بر دو كتاب پروتكل ها و يهود بين الملل گذاشته ام ، تا حدي قدرت مانور و قلم فرسايي را از خود سلب نموده ام ، با اين وجود سعي كرده ام مطالبي را متذكر شوم كه دانستن آن تو را در برابر گرگ هايي كه بيش از 2000 سال است ، آدميان را چون گله هاي گوسفند مي دانند ، و در نتيجه به خود حق مي دهند هر از چند گاهي به گله زده ، شكمي از عزا درآورند ، مسلح سازم . تا بتواني راحتتر از موجوديتت و هستي ات دفاع كني . بدان هرگز ميان خواست و قدرت يهود به اندازه ي وقتي كه تو بداني و آگاه و بيدار باشي فاصله نمي افتد . بنا بر آنچه آقاي فورد در صفحه ي 153 يهود بين الملل مي گويد : آنچه بايد از آن بيم داشت زيركي و هشياري يهود نيست ، بلكه عواقب خواب آلودگي در ميان غير يهود است . آقاي فورد مي گويد برنامه ي يهود از لحظه اي كه درك و شناسايي شود ، متوقف مي شود .