علامه محمدتقي در سال 1336 هـ. ش از نجف به ايران بازگشت، در واقع فصل آن رسيده بود كه اين درخت تناور كه در باغ معرفت و معنويت نجف اشرف به شكوفايي رسيده بود به شاخه گستري پرداخته و از محصولات و ثمرات آن شيفتگان انديشههاي ناب اسلامي استفاده كنند و مردمان در سايهاش روان خويش را شست و شو دهند، وي پس از بازگشت به ايران در قم به اتفاق شهيد قدوسي به محضر حضرت آيةالله العظمي حاج آقا حسين بروجردي رسيد و آن مرجع عاليقدر در ملاقاتي كوتاه كه صورت گرفت از مراتب فضل و كمال اين مجتهد جوان آگاهي يافت و خطاب به علامه جعفري گفت: اگر ميخواهيد در قم بمانيد مشكلي نداردو به آقاي قدوسي فرمود تا براي اقامت وي اقدام نمايد اما چون آب قم با مزاجش سازگار نبود استاد جعفري عازم مشهد گشت و پس از زيارت مرقد حضرت علي بن موسي الرضا(ع) به جلسه استفتائات حضرت آيةالله ميلاني حضور يافت. دوران اقامتش در اين ديار مقدس نيز كوتاه بود و براي عزيمت به تهران مصمم گرديد، در ابتداي ورود به اين شهر در مدرسه مروي شروع به تدريس مكاسب و كفايه نمود، يك درس خارج حوزه نيز طبق عروةالوثقي مرحوم آيةالله سيدمحمدكاظم يزدي براي علاقهمندان ميگفت و نيز اسفار ملاصدرا و منظومه سبزواري را تدريس مينمود. همراه با اين تدريس، براي مردم جلسات عمومي داشت كه طي آن بخش هايي از معارف ديني را جهت مشتاقان تشريح ميكرد، پس از مدتي به اين نتيجه رسيد كه جلسات مزبور چندان ضرورتي ندارد و آن چه را افراد عادي تمايل داشتند بدانند ديگران هم قادر بودند مطرح كنند، از اين رو به فكر افتاد كه به تحقيق، تأليف و امور زيربنايي روي آورد. اين انديشمند ژرف انديش پس از حدود دو سال اقامت در تهران براي بار دوم به نجف اشرف بازگشت و در منزل شهيد آيةالله سيد محمد باقر صدر ميهمان بود، دو ماه كه از اقامتش گذشت به اين فكر افتاد كه تا آخر عمر در جوار بارگاه نخستين امام بماند و از اين بوستان معنويت استفاده كند، وي گفته است: تا كسي در نجف نبوده باشد، مطلب را درك نميكند، هنگام اذان صبح وقتي انسان چند لحظه وارد بارگاه حضرت اميرموءمنان (ع) ميگردد حالي مييابد عظمتي در آن حرم وجود دارد كه اگر دو دقيقه آدم در آن جا بماند به همه عمرش ميارزد آن بارگاه ملكوتي داراي معنويتي خاص است براي همين تصميم گرفتم در نجف بمانم، يك روز خدمت آقا سيدعبدالهادي شيرازي رسيدم، ديدم در بستر بيماري قرار گرفته و از شدت درد و ناراحتي ناله ميكند، عرض كردم: خواهان اقامت در نجف هستم اگر صلاح ميدانيد بمانم ايشان گفت: اگر اينجا بمانيد راهي برايتان وجود دارد و به مقصد خود ميرسي اما معادش را از من مپرس، فرداي آن روز آيةالله خويي ما را به صرف نهار دعوت نمودند، قبل از صرف غذا به ايشان گفتم: ميخواهم در نجف بمانم، وي نيز گفت: اگر در اين ديار سكونت اختيار نمائيد مسيري برايتان وجود دارد اما آخرش را نميدانم، از اين رو ديدم آن دو بزرگوار يك نظر را آن هم بايك عبارت مطرح كردند و نود درصد تصميم گرفتم بازگردم، در عين حال گفتم: خوب است به كربلا بروم تا در ضمن زيارت بارگاه امام خميني :