آيا راههاي اثبات عدالت در ولي فقيه نيز همان است كه در مرجع و امام جماعت، نقل گرديد؟ به طور كلي، از نظر حضرت امام رهبر عادل، چگونه شناخته ميشود و به قدرت ميرسد؟ حضرت امام تلاش براي كسب قدرت سياسي را بر فقيه جامعالشرايط "واجب عيني" ميداند؛ در عين حال، اين كار بايد ازهرگونه شائبه قدرتطلبي كه با عدالت منافات دارد، بركنار باشد. حضرت امام در ضمن بيان مسائل نماز جماعت، ميفرمايد:"اگر امامان [جماعت] روياروي يكديگر قرار گرفتند [و بر سر امامت به رقابت با يكديگر برخاستند] احوط آن است كه به هيچ يك از آنان اقتدأ نشود."(42)در حوزه مرجعيت و رهبري جامعه نيز تا زماني كه "من به الكفايه" وجود دارد، بايد از خودنمائي و تظاهر و قدرت طلبي پرهيز داشت. رفتار حضرت امام در قبال مساله مرجعيت، نمونهاي از باورمندي ايشان به اين اصل است؛ بر طبق اظهارات بسياري از شاگردان حضرت امام، ايشان شخصاً قدمي براي كسب مقام مرجعيت بر نداشت و "از همان ابتدا از هر كاري كه شائبه شهرت و مقام خواهي داشت"، پرهيز ميكرد. (43) اما در حوزه سياست، در ميان فقيهان و مراجع عصر كسي را نمييافت، كه انگيزههاي او را داشته باشد و چون او بيانديشيد؛ از اين رو، برخود واجب ديد كه گام در اين راه بگذارد.(44)به دشواري ميتوان از تحليل فرآيند پيچيدهاي كه طي آن حضرت امام در مقام رهبري بلامنازع انقلاب اسلامي قرار گرفت، بهرهاي نظري براي پاسخگوئي به پرسش از روش شناخت فقيه عادل به دست آورد. در انديشه حضرت امام هم نميتوان تفسيري از اين فرآيند يافت تا به عنوان جزئي از انديشه سياسي ايشان ارائه شود. همين پيچيدگي موجب گرديد در شوراي بازنگري قانون اساسي(1368) رسيدن حضرت امام را به رهبري جامعه، واقعهاي منحصر به فرد، بدانند و شيوه انتخاب رهبري را در قانون اساسي، به انتخاب دو مرحلهاي از طريق مجلس خبرگان منحصر كنند.