بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
با توجه به اينكه حضرت امام رجوع به شورا را جايز ميداند، روشن است كه تبعيت وليفقيه را از راي اكثريت الزامي نميداند. ايشان، خود نيز در مواردي كه مشورت ميكرد، تصميم نهايي را خود ميگرفت و ضرورتاً نظر اكثريت اعضاي شورا را نميپذيرفت و مطابق تفسيري از آيه 159 سوره آل عمران كه اتخاذ تصميم نهايي را به رسول اكرمء واگذاشته، عمل ميكرد.(82) مثلاً، حضرت امام، نتيجه جلسات مشورتي را كه با حضور سران سه قوه اتخاذ ميشد، بررسي ميكرد و آنگاه خود تصميم ميگرفت. "البته نوعاً حضرت امام نظر شورا را قبول ميفرمودند. [...] مسائل پولي و مالي را عمدتاً قبول ميكردند. در مورد مسائل مربوط به جنگ، نوعاً دخالت ميكردند و بعضاً نظرات شورا را رد ميفرمودند."(83) گاه در مسائلي بسيار با اهميت، حضرت امام نظر شورا را مبناي تصميم قرار ميداد كه شايد مهمترين نمونه آن پذيرش قطعنامه 598 باشد:"به واسطه حوادث و عواملي از ذكر آن فعلاً خودداري ميكنم و به اميد خداوند درآينده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامي كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور ـ كه من به تعهد و دلسوزي و صداقت آنان اعتماد دارم ـ با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام ميدانم."(84)گاه نيز نظر شورا را به رغم مخالفت با نظر خويش ميپذيرفت. مهمترين نمونهاي را كه ميتوان به آن استناد جست حجة الاسلام سيد احمد خميني بيان كرده است:در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسئولين جنگ گفتند كه ما بايد تا كنار شطالعرب (اروند رود) برويم تا بتوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم، امام اصلاً با اين كار موافق نبودند و ميگفتند اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهيد بدانيد كه اگر اين جنگ با اين وضعي كه شما داريد ادامه يابد و شما موفق نشويد ديگر اين جنگ تمام شدني نيست و ما بايد اين جنگ را تا نقطهاي خاص ادامه بدهيم و الان هم كه قضيه فتح خرمشهر پيش آمده بهترين موقعيت براي پايان جنگ است.(85)با اين همه حضرت امام، با رواج اين تصور كه ايشان در تصميمگيري خود تابع شخص يا جمعي ديگر است، شديداً برخورد ميكرد و بر استقلال خود در تصميمگيري تاكيد داشت:"اين را عرض بكنم كه من از اولي كه داخل در اين باب شدم، [اجازه] دخالت به كسي نميدادم، به نزديكان خودم هم اجازه دخالت هيچ وقت نميدادم. خودم مستقل بودم در كارهايم."(86)
2. انتقاد
انتقاد و ارشاد و دعوت به خير به استناد روايت "كلكم راع و كلكم مسوول عن رعيته" فريضهاي است همگاني و برپاداشتن آن در انحصار قشر خاصي نيست: "امر به معروف و نهي از منكر دو اصلي است در اسلام كه همه چيز را ميخواهد اصلاح كند، يعني با اين دو اصل ميخواهد تمام قشرهاي مسلمين را اصلاح بكند، به همه ماموريت داده، به همه، [...] هيچ فرقي هم بين قشرها در اين امر نيست كه همه بايد اطاعت خدا بكنند."(87)لازمؤ همگاني بودن اين مسووليت آن است كه هيچ كس ـ حتي ولي فقيه ـ از شمول آن بركنار نماند. بنابراين، حتي "اگر يك فرد خيلي به نظر مردم مثلاً پايين، يك فردي كه به نظر مردم خيلي اعلا رتبه هم هست، اگر از او يك انحرافي ديد، بيايد (اسلام گفته برو به او بگو، نهي كن) بايستد در مقابلش بگويد اين كارَت انحراف بود، نكن".(88)بنابراين در جامعه اسلامي هيچ كس از انتقاد بري نيست؛ چرا كه عدم انتقاد از كسي به اين معناست كه او از هر عيب و نقصي مبراست در حالي كه "هيچ كس و هيچ دستگاهي و هيچ فردي نميتواند ادعا كند كه من هيچ نقص هيچ ندارم. اگر كسي ادعا كرد اين را، اين بزرگترين نقصش همين ادعاست."(89) اساساً از نظر حضرت امام "انتقاد گريزي " ريشه در "حب نفس" دارد؛ به همين دليل "ميل داريم كه ديگران ثناگوي ما باشند گرچه براي ما افعال شايسته و خوبيهاي خيالي را صد چندان جلوه دهند و درهاي انتقاد ـ گرچه به حق ـ براي ما بسته باشد يا به صورت ثناگويي درآيد." (90)بر اين اساس ميتوان نتيجه گرفت، انتقاد گريزي ناشي از عدم اعتدال نفس است و چنين شخصي عادل نيست.(91)اما بايد ميان "انتقاد" و "توطئه" تمايز قايل شد. آنچه كه آزاد است "انتقاد" است. اما "توطئه" به هيچ وجه مجاز نيست. حضرت امام درباره تفاوت انتقاد و توطئه ميفرمايد: