در فقه راههايي براي اثبات عدالت شخص، مشخص شده است. راه اثبات عدالت در مرجع تقليد و قاضي نخست "شهادت دو نفر عادل "است؛ دوم "معاشرتي كه مفيد علم و اطمينان باشد"؛ سوم "شياعي كه مفيد علم باشد"؛ چهارم "حسن ظاهر و مواظبت شخص بر امور شرعي و طاعات و حضور در جماعتها و از اين قبيل".(37) در امام جماعت نيز راه اثبات عدالت "بينه و شياعي است كه موجب اطمينان گردد" (38)اما به طور كلي "ظاهر آن است كه حسن ظاهر كاشفي تعبدي است، اگرچه بر اثر آن ظن يا علم به دست نيايد." حسن ظاهر در شناخت عدالت به طور كلي ـ اعم از مرجع و امام جماعت ـ معتبر است.(39)همچنين "اقوي آنست كه امامت [جماعت] براي كسي كه خود را عادل نميداند، در صورتي كه مامومين به عدالتش اعتقاد داشته باشند، جايز است، اگر چه احوط ترك [امامت] است، و چنين جماعتي صحيح است و احكامش بر آن مترتب است." (40)اگر هم "پس از نماز آشكار گرديد كه امام فاسق [...] بوده، نمازي كه به جماعت با او برگزار شده صحـيح است."(41)در اينجا اين توضيح لازم است كه عدالت فقهي در مقام تعريف با عدالت اخلاقي انطباق دارد. عدالت نفس كه از طريق مجاهده و تهذيب نفس تحقق مييابد مانع از ارتكاب گناه ميگردد و هر قدر كه مرتبت ايمان بالاتر باشد، شدت پرهيز از گناه بيشتر است. بنابراين، عدالت فقهي نتيجه مجاهده با نفس و تحقق عدالت اخلاقي در نفس انسان است. اما آنجا كه سخن از راههاي اثبات عدالت به ميان ميآيد، عدالت فقهي و اخلاقي از يكديگر جدا ميگردند. اخلاق در صدد تحقق عدالت نفس از طريق تجويز دستورات اخلاقي است؛ بنابراين ميتوان گفت كه عدالت در اخلاق، عدالت حقيقي و در مقام "بود " است. اما عدالت فقهي از طريق حسن ظاهر يا شهادت يا راههاي ديگري كه ياد شد، اثبات ميگردد؛ و البته "اثبات" عدالت در نگرش فقهي، لزوماً بدين معني نيست كه عدالت حقيقتاً و آنگونه كه هدف اخلاق است، تحقق يافته است.