در آن شهر بي سايه گلگشتي در شعر امروز لرستان
در بخش اول گلگشتي در بوستان شعر لرستان, نويسنده , معتقد بود كه لرستان, « سرزمين شاعران بي كتاب » عنوان گرفته است, با اين وصف, شماري از شاعران اين ديار چنان خوش
درخشيده اند كه به عنوان وزنه اي در ادبيات معاصر به شمار
مي آيند و اشعار دلنشين آنان در مطبوعات و مجموعه شعرها به
چاپ رسيده است. شرفشاهي, با بررسي اجمالي شعر امروز لرستان سعي داشت كه شاعران اين سامان را به شما خوانندگان علاقه مند به ادب و
شعر بشناساند. اكنون ادامه نوشتار را بخوانيد: علي دريكوند (راهي:) بي خبر صاحب سخن در مجلس تشخيص نيست عمر بايد كرد وقف راه دشوار ادب عباس غضنفري امرايي:
شمع بزم عارفان خاموش گشت اي دوستان
در بهار آمد چرا فصل خزان در بوستان
در بهار آمد چرا فصل خزان در بوستان
در بهار آمد چرا فصل خزان در بوستان
ارثي است مردي و شرف و عزت و غرور
هر زاغ زشت را تو چو شهباز ننگري
هر زاغ زشت را تو چو شهباز ننگري
هر زاغ زشت را تو چو شهباز ننگري
ضجه ها و تير لبخندم. . . رضا حسنوند:
شبي غصه ها را صدا مي كنم
حساب دلم را جدا مي كنم
حساب دلم را جدا مي كنم
حساب دلم را جدا مي كنم
صليب كشيده اند, در اين خشكسال, به دنبال چه مي گردي سعيد رشنو:
مثل فرهادي, شكستن پيشه ات
ريشه در انديشه دارد, تيشه ات
ريشه در انديشه دارد, تيشه ات
ريشه در انديشه دارد, تيشه ات
من رفيق غم و غم يار من است
من درخت غم و غم بار من است
من درخت غم و غم بار من است
من درخت غم و غم بار من است
من سزاوارم كه زنجيرم كنيد
بايد از اين جرم تكفيرم كنيد
بايد از اين جرم تكفيرم كنيد
بايد از اين جرم تكفيرم كنيد
كتاب بخت مرا چون باز كردند
مرا با غصه ها دمساز كردند
مرا با غصه ها دمساز كردند
مرا با غصه ها دمساز كردند
از پشت حصار تشنگي آمده ام
من داغ دل كوير را مي دانم
من داغ دل كوير را مي دانم
من داغ دل كوير را مي دانم
همين دلي كه دلالت نديده از مردم
چگونه دل نسپارد به خنجري خونين
چگونه دل نسپارد به خنجري خونين
چگونه دل نسپارد به خنجري خونين
تاريخي از حماسه و غوغايي از سكوت
اين با طراوت بي ادعا, بلوط!
اين با طراوت بي ادعا, بلوط!
اين با طراوت بي ادعا, بلوط!
پاسخ احساس مرا چرا به عشوه مي دهي
بگو برم دگر چرا زير سوال خويش را
بگو برم دگر چرا زير سوال خويش را
بگو برم دگر چرا زير سوال خويش را
شهر و خزان و لاله ها, بي سر و ساماني من
بارش و گرد كوچه ها, سوز و غزلخواني من
بارش و گرد كوچه ها, سوز و غزلخواني من
بارش و گرد كوچه ها, سوز و غزلخواني من
همدم ديرينه ام تنهايي است
عاقبت كار دلم رسوايي است
عاقبت كار دلم رسوايي است
عاقبت كار دلم رسوايي است
اي صدايت رد پاي روزگار
دل تو را مي جويد از بوي بهار
دل تو را مي جويد از بوي بهار
دل تو را مي جويد از بوي بهار
چه گويم با كه گويم غصه هايم
كه عمرم له شده در زير پايم
كه عمرم له شده در زير پايم
كه عمرم له شده در زير پايم
خواهم ببرم درخت خشكيده بخت
اما چه كنم, تيشه فرهادي نيست
اما چه كنم, تيشه فرهادي نيست
اما چه كنم, تيشه فرهادي نيست
شعله غم مي كشد سر از گريبان بلاغت
گويي اندر سينه خود بس آتش بنهفته دارد
گويي اندر سينه خود بس آتش بنهفته دارد
گويي اندر سينه خود بس آتش بنهفته دارد
تو آن پرنده اي كه با دو بال آهنين خود
در قفس شكسته اي و از قفس پريده اي
در قفس شكسته اي و از قفس پريده اي
در قفس شكسته اي و از قفس پريده اي
هجوم سبز خيالت به دشت خاطره ها
نگاه آيينه بود از وراي تنهايي
نگاه آيينه بود از وراي تنهايي
نگاه آيينه بود از وراي تنهايي
باز ماييم و شب و تاريكي و غم, امشب از
مشرق خورشيد دل, آيينه داري مي رود
مشرق خورشيد دل, آيينه داري مي رود
مشرق خورشيد دل, آيينه داري مي رود
جرس فرياد مي دارد به محمل
دليل راه از اين كاروان رفت
دليل راه از اين كاروان رفت
دليل راه از اين كاروان رفت
به عاشقان حقيقت دم مسيحايي
به شادماني عشاق حق پرست بيا
به شادماني عشاق حق پرست بيا
به شادماني عشاق حق پرست بيا
بلبل باغ غزل رنجيده از درد فراق
در هواي وصل يارش پرگشايي كرد و رفت
در هواي وصل يارش پرگشايي كرد و رفت
در هواي وصل يارش پرگشايي كرد و رفت
تو معناي شعري كه بي تو دگر
به لبهاي احساس لبخند زيست
به لبهاي احساس لبخند زيست
به لبهاي احساس لبخند زيست
تنم مانده ست پشت ميله هاي آهني زخمي
لبم مرده ست در زير تبسم هاي سيماني
لبم مرده ست در زير تبسم هاي سيماني
لبم مرده ست در زير تبسم هاي سيماني
گل نمي خندد به باغ و لاله مي سوزد هنوز
همنشين گل مگر با ناله هاي زار رفت
همنشين گل مگر با ناله هاي زار رفت
همنشين گل مگر با ناله هاي زار رفت
در بهار ملك ايران بشكفد گلهاي سرخ
تا كه ما جان زنده از گلهاي صحرايي كنيم
تا كه ما جان زنده از گلهاي صحرايي كنيم
تا كه ما جان زنده از گلهاي صحرايي كنيم
به كارگيري واژه هاي محلي و يا استفاده از تعبيرات بومي از
ويژگيهاي شعر شاعران امروز لرستان است. همچنين گاه ديده
مي شود كه شاعران اين سامان در اشعار خويش از عناصر ديگري
كه رنگ و بوي جغرافيايي اين منطقه را دارد مدد مي جويند كه
همين امر موجب انس و الفت خواننده بومي مي شود و براي
خواننده غيربومي اين اشعار به منزله سفري است اثير و رويايي
در گسترده دل انگيز تاريخ, طبيعت و فرهنگ و تمدن ديرپاي
لرستان. برخلاف شعر دوره گذشته لرستان كه به لحاظ فقر اقتصادي
بيشتر حالت شكوائيه و ناليدن از بخت ناسازگار داشته است ,
شعر معاصر لرستان آرمان گرايانه تر مي نمايد. همچنين رويكرد به
مضامين مذهبي در شعر شاعران اين دوره نمودي چشمگيرتر
يافته است. شعر « مويه » يا سوگ سروده ها نيز سهم مهمي در
اشعار دوره حاضر لرستان دارد. اين شيوه شعر كه در گذشته نيز
در ماتم مرگ جنگاوران و دلاوران سروده مي شد و از سابقه
كهني برخوردار است, هنوز جايگاه خويش را در سروده هاي
غم آلود شاعران اين خطه حفظ كرده است. از حيث اشعار غنايي و يا به تعبير يكي از دوستان لرستاني
« چوناني » كه شاخه اي از شعر غنايي به شمار مي آيد در يكي دو
دهه اخير توجه كمتري به چشم مي آيد. احتمالا نزديكي و
آشنايي شاعران لرستاني با شعر مبنا (فارسي) و تحت تاثير
جريان قوي شعري كه حاكم بر كشور است موجب شده تا آنان
گاه از مبدا خويش فاصله بگيرند. اين تاثيرپذيري در برخي از
شاعران لرستاني به حدي است كه اگر نام آنان را از زير شعرشان
برداريم هيچ صفت مشخصه اي براي تمايز اثر آنان از شعر ديگر
شاعران كشور وجود ندارد. اين وضعيت بيشتر در آثار شاعراني
ديده مي شود كه در قالبهاي شعر آزاد طبع آزمايي مي كنند و
مي كوشند تا در فرم و محتوا به مرحله اي برسند كه سخن آنها
فراتر از مرزهاي جغرافيايي قرار گيرد. كه البته اگر تمام دغدغه
هنرمند اين شود كه هنگام سرودن فقط به جاودانگي و ديگران
بينديشد, نتيجه اين مي شود كه رفته رفته آثار او با نمونه هاي
كليشه اي و شعاري همرديف و همسان شود. از ديگر مشكلات
شعر شاعراني كه بدين سبك روي مي آورند اين است كه علاوه بر
تصويرسازي و تخيل, عنصر عاطفه و احساس نيز در شعر آنها
نمودي ضعيف تر و بي رمق تر مي يابد. بريدن ريشه هاي فرهنگي و قومي هيچگاه به هنرمند كمك
نمي كند تا به افقهاي وسيع تري دست يابد. چنانچه هنرمندان و
ادباي آمريكاي لاتين كه به موفقيت هاي چشمگير و گسترده اي در
جهان ادبيات نايل شده اند, سبب موفقيت و پيشرفت خود
اتصال و تكيه به فرهنگ ملي و قومي خويش مي دانند و بر اين
باور استوار هستند كه هرگز نبايد به اصالت خويش پشت كرد و
هويت خويش را به فراموشي سپرد. در برنامه هاي فرهنگي كه در استان لرستان برگزار شده, بارها
شاهد بوده ام كه چگونه شعري كه به لهجه لكي يا لري خوانده
مي شود مورد استقبال عامه و خاصه مردم اين سامان قرار
مي گيرد. همينطور هر چه شعري (گذشته از مسئله زبان) با
روحيات مردم اين خطه هماهنگي بيشتر داشته باشد براي آنان
پذيرفتني تر است. از ديگر ويژگي هاي شعر معاصر لرستان تمايل افزونتر
شاعران اين ديار به طبع آزمايي در قالبهاي كلاسيك است. ذهن
شاعران لرستاني با وزن و موسيقي بسيار مانوس است و از
قالبهاي شعر كلاسيك نيز بيشتر با غزل و دو بيتي سر و كار دارند. در خاتمه اين گفتار اگر نام شاعران بزرگواري از قلم افتاده
است. اميد است كه با بلند نظر اين خطا را بر برادر حقيرشان
ببخشايند و اميدوارم نام نيك تمامي هنرمندان لرستان در صفحه
روزگار همواره جاويد بماند.