در سایه ضریح نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در سایه ضریح - نسخه متنی

مرتضى عبدالوهابى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در سايه ضريح

واحد گزارش

محمدعلي فرخي هستم خدمتگزار آستانه مقدسه حضرت معصومه(س). حدود سي سال است اين افتخار نصيبم شده است. اهل روستاي نورعلي بيك ساوه هستم. چهار ساله بودم كه پدرم را از دست دادم. چند سال بعد به علت گرفتاري و مشكلات همراه با مادر و سه خواهرم براي سكونت به قم آمديم. در قم مشغول كشاورزي شدم. گاهي هم بنايي مي كردم. تا اينكه لطف خدا شامل حال مادرم شد و مقدمات سفرش به كربلاي معلّي فراهم آمد. قبل از سفر پيش مادرم رفتم و از او تقاضايي كردم و گفتم:

ـ مادر، ان شاءاللّه بار اول كه به زيارت امام حسين(ع) مشرف شدي مرا از دعاي خير فراموش نكن چون پاي منبر شنيده ام امام صادق(ع) فرموده هر دعايي زير بارگاه جدّم امام حسين(ع) اجابت مي شود.

اشك در چشمان مادرم حلقه زد و گفت:

ـ باشه محمدعلي حتما دعا مي كنم!

مادرم عازم زيارت عتبات عاليات شد. چند شب بعد عيالم در خواب ديد در حرم حضرت معصومه(س) به بي بي سلام كرده و آن حضرت هم جوابش را داده؛ خواب را كه برايم تعريف كرد از خوشحالي نمي دانستم چه كار كنم. فرداي آن شب حاج سيد كمال تحويلدار خدابيامرز را در كوچه ملك صادقي ديدم به طرفم آمد و گفت:

ـ محمدعلي دلت مي خواهد خادم حضرت معصومه شوي؟

ـ زبانم بند آمد نتوانستم چيزي بگويم. قطره هاي اشك از چشمانم سرازير شد.

ـ چرا گريه مي كني؟

ـ من كجا و بارگاه حضرت معصومه(س) كجا؟

ـ البته حقوقش زياد نيست. ممكن است هر ماه حدود 300 تومان به شما بدهند.

ـ حاضرم حاج آقا.

ظهر روز پنج شنبه به سراغم آمد و گفت:

ـ من پيش معاونت آستانه آقاي صعودي رفتم گفتند حقوق استخداميها از دويست تومان بيشتر نيست آيا حاضري با اين حقوق كار كني؟

ـ بله

ـ صبح شنبه آماده باش تا برويم حرم.

معاون آستانه نگاهي به من كرد و گفت:

ـ قبلاً چه كاره بودي؟

ـ كشاورزي مي كردم الاِن شاگرد بنّا هستم.

ـ اگر بنّا شوي درآمدت خيلي بيشتر خواهد بود!

ـ مي خواهم در حرم بي بي كار كنم.

ـ خيلي خوب برو به كارگزيني و پرونده تشكيل بده.

به كارگزيني رفتيم. مرحوم تحويلدار همه جا همراه من بود و كمك مي كرد. رئيس كارگزيني مرحوم عباداللهي گفت بايد مدرك سوء پيشينه بياوري. براي تهيه مدرك سوءپيشينه بايد به ساوه مي رفتم پيش معاونت رفتم او قبول كرد كه مشغول كار شوم و برگه را بعدا بياورم. مشغول كار شدم. چند روز گذشت نامه اي از كربلا به دستم رسيد. نامه مادرم بود آن را باز كردم و با ذوق و شوق مشغول خواندن شدم. چشمم به تاريخ نامه افتاد، تاريخ همزمان بود با روزي كه مرحوم تحويلدار را ديدم پس از خواندن نامه قلمي برداشتم و يك بيت به يادگار نوشتم:

كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد اگر از جانب معشوق نباشد كششي

در طول سالهاي خدمت در حرم مطهر از علما و مراجع خاطرات زيادي دارم. در زمان مرحوم آيت اللّه بروجردي كه هنوز استخدام نشده بودم بعد از كار روزانه خودم را براي نماز جماعت به مسجد اعظم مي رساندم. يك شب پس از نماز جلو رفتم و دست آقا را بوسيدم و گفتم:

ـ مقداري وجوهات بدهكارم.

آقا به خاطر كهولت سن صدايم را نشنيدند. به وكيلشان اشاره كردند. وكيل ايشان سخن مرا منتقل كردند وجه را به آقا تقديم كردم. روزي درس ايشان در مسجد اعظم تمام شده بود و مي خواستند به منزل بروند نزديك درب شبستان، شخصي جلو دويد و خودش را روي پاي آقا انداخت. حال آقا بهم خورد. ايشان را روي زمين نشاندند. حالشان كه جا آمد آن شخص آمد تا عذرخواهي كند. آقا فرمودند:

ـ برو براي خدا سجده كن و روي زمين بيفت، من كي هستم!

در فوت مرحوم آيت اللّه بروجردي قيامتي برپا شد. تمام اهل قم جمع شدند. پيشاپيش تشييع كنندگان مراجع بزرگ در حركت بودند. مردم از تمام شهرهاي ايران آمده بودند. يك بار در يكي از مراسم ختم، خادمان حرم حضرت علي و امام حسين(ع) كه از عراق آمده بودند، شركت كردند.

مرحوم آيت اللّه نجفي در حرم نماز جماعت داشتند. صبح و ظهر و شب در خدمتشان بوديم. سجّاده ايشان را در محراب مي انداختيم و بعد از نماز جمع مي كرديم. گاهي اوقات با دوستان به منزلشان مي رفتيم. ايشان مي فرمودند بايد افتخار كنيد در آستانه خدمت مي كنيد. من خودم شصت سال است افتخار خدمتگزاري عمه ام را دارم!

مرحوم آيت اللّه گلپايگاني آن اوايل كه من به حرم آمده بودم در مسجد بالاسر اقامه نماز مي كردند. هر وقت به زيارت بي بي مشرف مي شدند سر قبر حاج آقا مهدي آقازاده شان هم مي رفتند و يك سوره ياسين مي خواندند. اين اواخر كه حالشان مساعد نبود فقط به زيارت حضرت مشرف مي شدند.

مرحوم آيت اللّه زنجاني هم نماز مغرب و عشا را در صحن مطهر عتيق اقامه مي نمودند. سحرها در مسجد بالاسر بعد از نماز مرحوم آيت اللّه گلپايگاني نماز مي خواندند. نماز ظهر و عصر را در شبستان مدرسه فيضيه اقامه مي كردند. خاطره اي از مرحوم آيت اللّه اراكي دارم، يك روز ايشان در حرم مشغول خواندن زيارت بودند. زيارتشان كه تمام شد، خانمي نزديك آمد و مي خواست پول زيادي به ايشان بدهد. آن مرحوم قبول نكردند خانم خيلي اصرار كرد ايشان فرمودند:

ـ خانم، بنده وجوهات قبول نمي كنم خودم شهريه مي گيرم. شما بايد به مراجع ديگر مراجعه نماييد.

از تاريخ پرفراز و نشيب انقلاب نيز خاطرات بسياري دارم. بيست و پنجم شوال بود. مرحوم آيت اللّه گلپايگاني طبق سنوات قبل در مدرسه فيضيه مجلس عزاداري براي امام صادق(ع) و روضه خواني داشت. من و عموزاده ام به اين مجلس رفتيم. ابتدا حاج آقا آل طاها روضه خواند بعد حاج آقا انصاري مرحوم بالاي منبر رفت. مشغول خواندن خطبه بودند كه مجلس به هم ريخت. مأموران آمدند. من و عموزاده ام از كنار فيضيه خودمان را به پشت بام مسجد اعظم رسانديم. فردا مطلع شديم رژيم درب مدرسه فيضيه را بسته است.

عاشوراي سال 42 كه امام(ره) منبر رفته بودند من در قم نبودم به روستا رفتم، تعزيه خواني داشتيم. روز يازدهم به قم برگشتم. يكي دو شب بعد مصادف شد با شب پانزدهم خرداد كه رژيم امام را دستگير كرد روز پانزده خرداد مردم قم كه از دستگيري امام مطلع شده بودند به خيابانها ريختند. من هم با جمعيت همراه شدم كه به طرف خانه امام مي رفتند. ناگهان سر و كله ماشينهاي ارتشي پيدا شد. مردم با سنگ شيشه بعضي از ماشينها را شكستند. سربازان به طرف مردم شليك كردند و عده اي را به خاك و خون كشيدند من و عده اي ديگر به داخل يك كارخانه كوچك موزاييك سازي پناه برديم. مدتي بعد شنيديم رژيم حاج آقا مصطفي را هم در منزل مرحوم آقانجفي دستگير كرده و برده است. تلاش مراجع و جامعه مدرسين و مردم باعث شد رژيم امام و حاج آقا مصطفي را به نجف اشرف تبعيد كند. سرانجام رژيم حاج آقا مصطفي را شهيد كرد اما نهضت ادامه پيدا كرد تا اينكه انقلاب به پيروزي رسيد و امام به قم تشريف آوردند. زماني كه ايشان در قم بودند هميشه عصرها در صفائيه و صبحها در مدرسه فيضيه ايشان را زيارت مي كرديم. چند مرتبه هم آخر شب به حرم مطهر تشريف آوردند. چند عكس با امام در حرم گرفتيم يكي از اين عكسها تا چند سال پيش در ويترين دفتر و اطاق توليت بود! بعد از اينكه امام به جماران تشريف بردند ديگر از فيض ديدارشان محروم شديم.

در طول اين سالها كرامات بسياري از بي بي ديده ام كه دو مورد آن را نقل مي كنم. شبي در حياط صحن اتابكي بودم خانمي را ديدم كه جلوي كفشداري مردانه كه حالا به مسجد طباطبايي وصل شده نشسته است. زيرپاي اين خانم احتياج به تطهيركردن داشت. نزديك رفتم و گفتم:

ـ خانم لطفا از اينجا بلند شويد تا ما زمين را بشوييم. خانم خجالت زده سرش را پايين انداخت و چيزي نگفت. در اين موقع خانمي چادري نزديك شد و گفت آقاي خادم اين خانم مي خواهد وضع حمل كند. يك قيچي و نخ بياوريد. فوري رفتم و قيچي و نخ تهيه كردم. چند خانم با چادرهايشان اطراف زن را گرفتند. خانم قابله بچه را به دنيا آورد. سريع به اورژانس زنگ زديم. آمبولانس آمد زن و بچه را بردند. من به سراغ خانم قابله رفتم او با شوهرش عازم رفتن بود. پرسيدم:

ـ خانم اگر كار ديگري هست در خدمت هستيم.

ـ يك صابون مي خواستم

ـ با سرعت به كفشداري ايوان آيينه رفتم و صابوني تهيه كردم و به خانم قابله دادم. دستهايش را شست و سپس با شوهرش كنار انتظامات رفتند. من و آقاي سيدعباس فتحي نزديك رفتيم و به خانم قابله گفتيم:

ما از جانب حضرت معصومه(س) از شما تشكر مي كنيم كه جان زائرشان را نجات داديد.

ـ من قابله بيمارستان شهركرد هستم. امروز عازم رفتن به شهرمان بوديم به شوهرم گفتم يك بار ديگر به حرم برويم. او گفت بايد حركت كنيم بليط گرفته ام تو هم مرخصي ات تمام شده است. اما من اصرار كردم به حرم آمديم ديديم جلوي ضريح شلوغ است. ناخودآگاه از حرم دور شدم گويي كسي مرا هدايت مي كرد. به حياط آمدم و متوجه اين خانم شدم و ديدم در حال وضع حمل است به كمكش شتافتم.

خانم قابله و شوهرش رفتند و من و سيدعباس فتحي هنوز كودكي را كه در حرم حضرت معصومه(س) به دنيا آمد فراموش نكرده ايم.

كرامت دوم مربوط به پسر خودم است كه با موتور تصادف كرد. او را به تهران برديم. به حضرت معصومه(س) متوسل شدم. حال پسرم ابوالفضل خيلي بدبود از پشت كمر تا جمجمه سرش خون لخته شده بود و ممكن بود يك عمر خانه نشين شود. دست به دامان بي بي شدم و سلامتي ابوالفضل را از خدا خواستم. مدتي بعد پسرم سلامتي اش را بدست آورد. دكترها هم از اين بهبودي سريع متعجب شده بودند.

سي سال است خادم حرم حضرت معصومه(س) هستم. ما خادمين رضايت زائران را بر رضايت خود ترجيح مي دهيم. حتي در برخي از موارد ناملايماتي ديده ايم و حرفهايي شنيده ايم اما به خاطر حضرت معصومه(س) گذشت كرده ايم و دل به لطف و كرم آن حضرت بسته ايم. در گذشته زائران با احترام بيشتري زيارت مي كردند، الآن دو سال است براي رفاه زائرين حرم مطهر سه ماه تابستان باز است. ما با زحمت مردم را هدايت مي كنيم كه در وسط حياط صحن عتيق استراحت نمايند. اگر آزاد باشند مردم جاي زيارت و عبادت را ندارند. اميد است با عنايت پروردگار و نظر مساعد حاج آقا مسعودي توليت محترم، زائرخانه بزرگي احداث شود كه زائران و مسافراني كه از راههاي دور مي آيند در رفاه بيشتر باشند. در اينجا سخن را كوتاه مي كنم و كلام را به پايان مي برم. به اميد آن روز كه همه 8خادمان بااخلاص حرم كريمه اهل بيت صندوقچه دل در مجله وزين كوثر بگشايند و ناگفته ها را باز گويند.

/ 1