در كوره راه هاي ترجمه ي حافظ به فرانسه
دكتر زهرا شمس يدالهي كار مترجم خدمتي دوجانبه به حساب مي آيد، از طرفي خدمت به نويسنده و از طرف ديگرخدمت به فرهنگ دوم يا فرهنگ دريافت كننده. مترجم، با دست زدن به ترجمه، گاه دركوره راهي قدم مي گذارد كه گذر ازپيچ وخمهاي آن به دليل اختلافات فرهنگي، ظرافتهاي متن اصلي، احساسات نهفته در متن و بسياري مطالب ديگر، بس دشوار مي نمايد. چه بسا كه به دليل اين ناهمواريها سالها طول بكشد تا كتابي يا مجموعه ي اشعاري به زباني ديگر برگردانده شود. سخن بر سر ترجمه ي غزلهاي حافظ است. در اين مقاله كوشش خواهيم كرد، با كمك گرفتن از ترجمه هاي مترجمان گذشته و معاصر شعر حافظ، تا آنجا كه مي شود نشان دهيم چه مشكلاتي در سر راه ترجمه ي اشعار حافظ وجود دارد. جدول زير نشان دهنده ي نام مترجمان و تعداد غزلهاي ترجمه شده به زبان فرانسه از آغاز، يعني 1775، تا امروز مي باشد. چنانچه ملاحظه مي شود، هيچ يك از مترجمان تمام غزلهاي حافظ را ترجمه نكرده است. آرتورگي در سال 1927 بيشترين شمار غزلها يعني 175 غزل را ترجمه كرده است. دراينجا اين پرسش پيش مي آيد: چرا ما امروز، هفت قرن پس از مرگ حافظ، ترجمه ي همه ي ديوان وي را به زبان فرانسه دراختيارنداريم؟ ميكائيل. س. هيلمن در يک مقاله تحت عنوان «حافظ»(3)، ضمن سخن از بزرگي شاعر، عدم گسترده بودن معروفيت او در اروپا را چنين توصيف مي کند: «...اين تا اندازه اي مي تواند مربوط به عدم وجود ترجمه اي معادل آنچه فيتز جرالد از رباعيات خيام کرده، باشد.» شايد اين سخن درست باشد. اما چرا چنين كمبودي وجود دارد؟ مي توان گفت كه دلايل اين امر، علاوه بر مشکلات فني و هنري که بعداً از آن سخن خواهيم گفت، در پيچيدگي ويژه ي شعر حافظ نهفته است. نه تنها مترجمين، بلکه ايرانياني هم که با ادبيات و فرهنگ فارسي به خوبي آشنايي نداشته باشند، ممکن است به خاطر پيچيدگي شعر او دچار مشکلاتي بشوند. مي دانيم که فرانسويان سعدي را قبل از حافظ شناختند. سعدي، که در حدود 1200 متولد شده و در 1291 وفات نموده، يک قرن پيش از حافظ مي زيسته و پيش از وي هم استاد غزل به شمار مي رفته است. اين «گلستان» بود که راه آشنايي باخترزمين با شعر فارسي را گشود. ترجمه ي اين کتاب براي اولين بار توسط آ.دوريه درسال 1634 چاپ شد و ترجمه آلگر در سال 1704 انجام گرفت. «گلستان» چندين سده در مراکز تدريس زبان فارسي در اروپا خوانده و بررسي شده است. سعدي از راه اين ترجمه هاست كه روح بسياري از بزرگان، منجمله ولتر، را شيفته ي خود ساخته است. او خواندن آثارسعدي را در«نامه به استاد تاريخ» و همچنين دررساله ي «مطالعه درباره ي (اخلاقيات) آداب و رسوم» توصيه مي کند، زيرا به نظر وي در نوشته هاي سعدي چيزي جز تعالي نمي توان يافت.(4) شايد گفته ي پروفسور دوفوشه كور دراين باره درست باشد. او اظهار داشته است: «يكي از دلايلي كه اشعار حافظ در مقايسه با سعدي ديرتر توسط فرانسويان شناخته شده، مي تواند اين باشد كه محتواي آثار سعدي خيلي بهتر از حافظ با تفکر فرانسوي خوانايي دارد.»(5) امروز، بعد از هفت قرن که از مرگ حافظ مي گذرد، عليرغم تلاشهايي که در جهت ترجمه ي اشعار او انجام شده، هنوز ترجمه ي کامل ديوانش انجام نشده است.(6) البته عوامل بسياري در اين کمبود و تأخير تأثير داشتهچاند. بايد بگوييم که از يک طرف دست نويسهاي ديوان در دسترس شرق شناسان نبوده است. در فرانسه براي اولين بارSavary de Breve يک دست نويس ديوان را در سال 1605 معرفي کرد. از طرف ديگر، اين مطلب را نمي توان فراموش کرد که براي درک شعر حافظ و ترجمه ي آن بايد شناخت ژرفي از زبان فارسي داشت، زيرا ايجاد رابطه ي مستقيم با شاعر بسيار مهم است. گوته درصفحه ي 372 يادداشتهاي «ديوان غربي- شرقي» به اين مطلب اشاره مي کند و مي گويد: «چه كسي دوست ندارد به اين گنجينه ها به زبان اصلي شان دست بيابد!» بنابراين، براي پي بردن به ارزش چنين گنجينه هايي، مترجم راهي جز اين ندارد که با زبان اصلي متن آشنايي نزديک و ژرف پيدا کند. جان نات در مقدمه ي منتخباتي ازغزليات حافظ(7) درباره ي او مي گويد: «...لازم است ما با زبان آنان (شاعران) آشنا شويم. ما بايد شناختمان از قوانين، آداب و رسوم و روشهاي زندگي آنان را از سرچشمه ي اصلي دريافت کنيم.» مطابق گفته ي آنتوان برمن، هر ترجمه اي يک بازترجمه(8)re-traduction است: «بازترجمه هاي بزرگ قرن ما مثل دانته، کتاب مقدس، شکسپير، متون يوناني و غيره ناچار همراه با ژرف انديشي بر روي ترجمه هاي پيشين بوده است. اين تعمق بايد گسترده و ژرف باشد.»(9) پس نتيجه مي گيريم كه بهتر است مترجم علاوه برخواندن اثر به زبان اصلي، ترجمه هاي پيشين را نيز بخواند. مي توان گفت بين مترجم و اثرادبي بايد به گونه اي كشش دروني (رابطه ي اوسموزي) وجود داشته باشد. زيرا همان طوركه فيليپ بوکه، در يک سخنراني در دانشگاه اپسالا در 26 فوريه 1996، بيان داشت، ترجمه کردن تنها يک رويداد زبان شناسي نيست، بلکه يک عمل انساني به شمار مي آيد. مترجم بايد خود را در اختيار اثر ادبي بگذارد تا آن اثر او را شيفته ي خود بکند، زيرا ترجمه کردن كاري لذت بخش، صلح آميز و عاشقانه است. ديوان حافظ فشرده اي از فرهنگ ايراني است. بنابراين مترجم که «يک واسطه و يک رابطِ زبان شناسي و فرهنگي است»(10) و در ضمن کسي است که مي خواهد نوشته ي شاعررا دريک مجموعه ي فرهنگي ديگر معرفي کند، نياز مبرم به شناخت عميق فرهنگ و تاريخ ايران دارد. در شعر حافظ، کلمات بسياري وجود دارد که بار فرهنگي و تاريخي دارند، مانند عيار، رند، مغبچه و غيره. اگر از فرهنگ و زمينه هايي که در پشت چنين واژه هايي نهفته است آگاه نباشيم، هرگز قادر نخواهيم بود ترجمه اي ارائه دهيم که به اندازه ي کافي به متن اصلي نزديک باشد. درک شعر حافظ مستلزم شناخت باورها و شيوه ي زندگي مردم در روزگار حافظ و پيش از وي مي باشد. در ضمنع کسب اطلاعات راجع به شرايط زندگي شاعرهم مي تواند جزو يکي ديگر از اصول به شمار آيد. براي يک خواننده ي غربي، درک دقيق شعر حافظ مشکل به نظر مي آيد. گرترود بل، که از شيفتگان حافظ بود، درمقدمه ي کتابش در سال 1897، مي نويسد درکي که از شعر حافظ دارد، يک فهم و درک غربي است. گوته هم همين عقيده را دارد و در صفحه 372 يادداشتهايش مي گويد: «...اگر ما بخواهيم خود را با آثار اين نوابغ بزرگ همساز کنيم، بايد خود را شرقي کنيم، زيرا شرق بر جاي خود باقي است و به سوي ما نمي آيد.» مشكل ديگر، شناخت قواعد عروضي زبان فارسي است كه البته شناخت آثار متقدمان حافظ هم به اين مشكل افزوده مي شود. حافظ آثار پيشينيان خود را عميقاً مطالعه كرده بود. اگر به ديوان پيشينيان مراجعه كنيم، موضوعات و اصطلاحاتي پيدا مي كنيم كه بين آنها و حافظ مشترك است. در واقع، مي توان گفت كه حافظ علاوه بر آشنايي عميق و تسلط كافي به مسائل تاريخي، اجتماعي، سياسي، فلسفي، علمي و مذهبي، دانش فراواني درباره ي گنجينه ي لغات و واژه هاي شاعران گذشته داشته است.(11) همچنان كه هيلمن دريافته است (صفحه 1449)، ما در ديوان حافظ «مجموعه اي از پرسشهاي دائمي خيام گونه، تغزل و مهارت شاعرانه ي سعدي، تبلور و فشردگي احساسي رواني جلال الدين رومي را مي بينيم.» به عبارت ديگر، شعر حافظ تبلور و فشرده ي يك سنت ادبي است. پروفسور دوفوشه كور در اين زمينه اظهار مي دارد: «نبوغ حافظ در انباشت تغزل فارسي، شبيه سازي و دگرگون سازي آن است. او نگهبان اين نوع غزل سرايي است، آن را به انديشه مي سپارد و ضمن ارتقاء، بازآفريني مي كند.» ( صفحه ي 10مقاله ي «درلنگرگاه هاي كشتي نوح»، مجله لقمان، پاييز89-88). ژيلبرلازار، در پرسشنامه اي كه براي او فرستاديم، اظهار مي دارد: «اين سنت ادبي براي غربي ها بسيار عجيب و بيگانه است» و ادامه مي دهد: «عدم آگاهي به آن، ترجمه ي شعر حافظ را مشكل مي سازد.» ويژگيهاي غزل حافظ براي هر مترجمي مشكل آفرين است. پروفسور بواوتاس، كه تعدادي از اشعار حافظ را به سوئدي برگردانده، درصفحه ي 104 مقاله اش تحت عنوان «آيا شعر فارسي را مي توان ترجمه كرد؟»، مي گويد: «غزل خصوصاً غزلي كه حافظ سروده، اوج شعر كلاسيك فارسي است و به اين دليل، در ترجمه بيشترين مقدار مشكل را ايجاد مي كند.»(12) مشكلات ترجمه ي شعر حافظ هم بستگي به شكل شعر او دارد و هم به محتواي آن. در شكل تغزلي، وزن مهم ترين ركن به حساب مي آيد. مي دانيم كه شعر فارسي از وزن عربي استفاده مي كند و قواعد عروض فارسي روي بلندي سيلابها پايه گذاري شده است. اين سيستم كه كميتي است، شبيه سيستم شعرلاتين مي باشد. زبان فارسي زباني است با تكيه و فشار بر روي هجاها. پس اينكه چطور و چگونه يك غزل را بخوانيم، مي تواند احساسات و دركهاي مختلفي را به ما القا كند. برهمين مبنا، پروفسور دوفوشه كور معتقد است كه شعر حافظ را بايد درست خواند، يعني بايد هنگام خواندن «وزن آن را رعايت كرد... و كلمات را با توجه به هجاهاي باصدا و يا بي صدا خواند و احساس كرد.»(13) وابستگي سخن حافظ به موسيقي، كلام او را موزون و مانند نواي موسيقي كرده است. به عبارت ديگر، وزن شعرش از موسيقي سرچشمه مي گيرد و افكارش را در اين قالبها بيان كرده است. اين وزنها روي گروه مشخصي از هجاهاي بلند و كوتاه ساخته شده اند. دكتر خانلري در اين مورد مي گويد: «حافظ 25 وزن مختلف را در شعرهايش به كار برده است. ولي70% اشعار او درچهار وزن سروده شده است... او در چارچوب اين وزنها كه خيلي معروف و آشنا هستند، ظرافتهاي تازه اي را به كار مي برد كه شاعران غزلسرا تا آن زمان از آن بي خبر بوده اند.»(14) مي دانيم اصل ديگري كه در غزل فارسي بايد رعايت شود، قافيه است كه در تمام ابيات شعر و در دو مصراع آغازين غزل بايد وجود داشته باشد. گوته، كه ازاين ويژگي غزل فارسي مطلع بود، آرزو مي كرد كه اي كاش مي توانست تكنيك حافظ را به كار برد. در قطعه اي به نام «تقليد» مي گويد: اي كاش مي توانستم چون تو قافيه سرايي كنم تكرار هم براي من خوش آيند است در ابتدا معنا و سپس كلمه را پيدا كنم هيچ صدايي دو بار تكرار نخواهد شد مگر به منظور دادن مفهومي ويژه آنچنان كه تو مي تواني، اي برترين شاعران(15) رعايت كردن قافيه در ترجمه به زبان فرانسه خيلي مشكل به نظر مي آيد. مونتي، كه در سال1989 صد غزل حافظ را ترجمه كرده است، در جريان كار به اين مشكل برخورده است: «و اما راجع به قافيه بايد بگويم كه امكان رعايت آن هميشه وجود نداشته است. چنانچه هانري ماسه در منتخب فارسي1950 نوشته، ما هم گاهي خود را با حدسيات و تكرار مصوتها دلخوش كرده ايم.»(16) در اينجا ما براي نمونه دو ترجمه را، كه يكي در سال 1927 و ديگري در1959 انجام شده است، مورد مطالعه قرار مي دهيم: آرتورگي، كه 175 غزل حافظ را در سال 1927 ترجمه كرده است، موفق مي شود كه در اكثرغزلها قافيه و رديف را رعايت كند. براي مثال، غزل91 را در نظر مي گيريم (صفحه 130 اشعارعاشقانه ياغزليات حافظ). در اينجا ما صحت و سقم ترجمه را مورد بحث قرار نمي دهيم. C'est en Sabe, ô huppe du zéphyr que je t'envoie Vois, la mission est bonne à te réjouir que je t'envoie C'est triste dans ces landes, de voir un si bel oiseau que je t'envoie C'est vers le nid fidèle au souvenir que je t'envoie L'amour n'a qu'une voie, où les distances sont absentes que je t'envoie Mes yeux te voient en face des désirs que je t'envoie que je t'envoieكه درسراسرغزل تكرارمي شود رديف است و réjouir, souvenir,désirs قافيه را تشكيل مي دهند. همين غزل به زيبايي توسط خانلري ترجمه شده است (حافظ شيراز، روح ايران، صفحه160)، ولي او يا موفق نمي شود و يا اينكه لزوم رعايت قافيه را احساس نمي كند، اما رديف را كه خط فكري نهفته درغزل را به پيش مي برد، رعايت مي كند. O brise, messager ailé des amoureux Vers la terre de Saba, je t'envoie . Quelle infortune si un oiseau tel que toi S'égarait dans le pays du chagrin, Regarde bien d'où tu prends ton vol Et vers quelle contrée tu vas, Vers le nid de la fidélité, je t'envoie . Le voyage n'est ni long, ni court Par la route de l'amour. Je te suis des yeux, et des prières, je t'envoie . در جواب به سؤال 19 پرسشنامه اي كه براي تعدادي از مترجمان معاصر فرستاديم، عده اي اظهار داشته اند كه در ترجمه، رعايت آهنگ، وزن و قافيه ضروري نيست. ولي برخي ديگر مي گويند كوشش مي كنند تا آنجا كه ممكن است آنها را با تغيير جا رعايت كنند. در ترجمه ي اشعارحافظ، مشكل اصلي مشكل محتوا و معني است. حافظ با استفاده از زبان كنايه اي و رمزي، عقايد و افكار خود را بيان مي كند. كلماتي كه مورد استفاده ي او قرار مي گيرند، داراي ابعاد زيبايي شناسي هستند. گنجينه ي واژه هاي شعر او سرشار از تشبيه است و او انواع تشبيه هاي مضمر را مورد استفاه قرار مي دهد.(18) براي نمونه بيت 1 از غزل 204 را مي آوريم:
دوش در حلقه ما قصه ي گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ي موي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ي موي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ي موي تو بود
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه مي آلود
اي شيخ پاكدامن معذور دار ما را
اي شيخ پاكدامن معذور دار ما را
اي شيخ پاكدامن معذور دار ما را
چوطفلان تا كي اي زاهد فريبي
به سيب بوستان و شهد و شيرم
به سيب بوستان و شهد و شيرم
به سيب بوستان و شهد و شيرم
نه من از خلوت تقوي بدر افتادم و بس
پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت
پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت
پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت
خيال زلف تو پختن نه كار هر خامي است
كه زير سلسله رفتن طريق عياريست
كه زير سلسله رفتن طريق عياريست
كه زير سلسله رفتن طريق عياريست
1. اين ترجمه همان ترجمه ي نبكلا است كه در سال 1898 چاپ شده است. 2. اين ترجمه ظاهراً يك بار هم در سال 1954 چاپ شده است. 3. هيلمن، ميكائيل. مقاله «حافظ» در: Dictionnaire universel des littératures Didier, B., Paris, 1994, p.1449. 4. Voltaire, Mélanges, in Lettre à Professeur d'histoire , 1753, l'Essai sur les Mœurs , chap.82,o.c.(333) tome XII, p. 62. 5. Shams-Yadolahi, Zahra, Le retentissement de la poésie de Hâfez en France - Réception et traduction , Studia Romanica Upsaliensia, 66, Acta universitatis upsaliensis, Uppsala, 2002, p. 118. 6. هم اكنون كه اين سطور را مي نويسم ترجمه ي كامل ديوان حافظ توسط شارل هانري دوفوشه كور زير چاپ است. 7. Nott, John, Select odes, from the Persian Poet Hâfez , London, 1787. 8. Berman, Antoine Pour une critique des traductions, John Donne , Paris, 1995, p. 85. 9. Berman, Antoine L'épreuve de l'étranger , Paris, 1984, p. 12. 10. Pageaux, D.-H., La littérature générale et comparée , Paris, 1994, p. 41. 11. Shams-Yadolahi, Zahra, L'Imagination poétique dans l'œuvre lyrique de Hâfez, étude thématique , thèse de doctorat soutenue à Strasbourg, 1980, pp.68-81. 12. Utas, B., Is Persian Poetry translatable? , article dans Kungl. Humanistiska Vetenskaps-Samfundet i Uppsala, 1993. 13. Fouchécour, C.-H. De, Une confidence de Hâfez كارنامه، شماره3/2، پاييز1374، صفحه12. 14. Khanlari, P.N., Hâfez de Chiraz, l'Ame de l'Iran , Tèhéran, 1959, حافظ شيراز، روح ايران، صفحه156. 15. Goethe, Mouallaqat, traduction , édition Weimar, WA.6 معلقات، صفحه40، سطر6-1. 16. Monteil, V.M., Hâfez Shirazi, l'amour, l'amant, l'aimé , Paris, 1989. حافظ شيرازي، عشق، عاشق، معشوق، صفحه17. 17. Guy, A., Les poèmes érotiques ou Ghazels de Chems-ed-Din Mohamed HAFIZ en calque rythmique et avec rime à la persane, accompagnés d'une introduction et de notes d'après le commentaire de Sodi , Tome 1, Paris, 1927. 18. مراجعه شود به رساله ي دكتري نويسنده تحت عنوان «تخيل شاعرانه در ديوان حافظ»، صفحات100-82 . 19. Monteil, Neuf Ghazals de Hâfez , dans Revue des études Islamiques, Paris 1954. 20. Massé, H., Anthologie persane (XI-XIX siècles) , Paris, 1950. 21. احمد كسروي ، «چند مقاله، حافظ چه مي گويد»، كلن 1996، صفحه 118. 22. Hillman, M. S., Unity in the Ghazals of Hafez , Minneapolis & Chicago, 1976. 23. Nida, E., Toward a science of translating , Leiden, 1964, p. 159. 24. Hugo, V., Critique, œuvres complètes de Victor Hugo , Proses philosophiques de 1860-1865 (Les traducteurs). 25. Eliot, T. S., On poetry and poets , New York, 1957. - اين متن ترجمه ي فصلي از كتاب نويسنده تحت عنوان «پژواك شعر حافظ در فرانسه» است كه در سال 2002 توسط دانشگاه اپسالا درسوئد چاپ شده است. © کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.) برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است.