در کوره راه های ترجمه‌ حافظ به فرانسه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در کوره راه های ترجمه‌ حافظ به فرانسه - نسخه متنی

زهرا شمس یدالهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در كوره راه هاي ترجمه ي حافظ به فرانسه

دكتر زهرا شمس يدالهي

كار مترجم خدمتي دوجانبه به حساب مي آيد، از طرفي خدمت به نويسنده و از طرف ديگرخدمت به فرهنگ دوم يا فرهنگ دريافت كننده. مترجم، با دست زدن به ترجمه، گاه دركوره راهي قدم مي گذارد كه گذر ازپيچ وخمهاي آن به دليل اختلافات فرهنگي، ظرافتهاي متن اصلي، احساسات نهفته در متن و بسياري مطالب ديگر، بس دشوار مي نمايد. چه بسا كه به دليل اين ناهمواريها سالها طول بكشد تا كتابي يا مجموعه ي اشعاري به زباني ديگر برگردانده شود.

سخن بر سر ترجمه ي غزلهاي حافظ است. در اين مقاله كوشش خواهيم كرد، با كمك گرفتن از ترجمه هاي مترجمان گذشته و معاصر شعر حافظ، تا آنجا كه مي شود نشان دهيم چه مشكلاتي در سر راه ترجمه ي اشعار حافظ وجود دارد.

جدول زير نشان دهنده ي نام مترجمان و تعداد غزلهاي ترجمه شده به زبان فرانسه از آغاز، يعني 1775، تا امروز مي باشد. چنانچه ملاحظه مي شود، هيچ يك از مترجمان تمام غزلهاي حافظ را ترجمه نكرده است. آرتورگي در سال 1927 بيشترين شمار غزلها يعني 175 غزل را ترجمه كرده است.

دراينجا اين پرسش پيش مي آيد: چرا ما امروز، هفت قرن پس از مرگ حافظ، ترجمه ي همه ي ديوان وي را به زبان فرانسه دراختيارنداريم؟

ميكائيل. س. هيلمن در يک مقاله تحت عنوان «حافظ»(3)، ضمن سخن از بزرگي شاعر، عدم گسترده بودن معروفيت او در اروپا را چنين توصيف مي کند: «...اين تا اندازه اي مي تواند مربوط به عدم وجود ترجمه اي معادل آنچه فيتز جرالد از رباعيات خيام کرده، باشد.»

شايد اين سخن درست باشد. اما چرا چنين كمبودي وجود دارد؟ مي توان گفت كه دلايل اين امر، علاوه بر مشکلات فني و هنري که بعداً از آن سخن خواهيم گفت، در پيچيدگي ويژه ي شعر حافظ نهفته است. نه تنها مترجمين، بلکه ايرانياني هم که با ادبيات و فرهنگ فارسي به خوبي آشنايي نداشته باشند، ممکن است به خاطر پيچيدگي شعر او دچار مشکلاتي بشوند.

مي دانيم که فرانسويان سعدي را قبل از حافظ شناختند. سعدي، که در حدود 1200 متولد شده و در 1291 وفات نموده، يک قرن پيش از حافظ مي زيسته و پيش از وي هم استاد غزل به شمار مي رفته است. اين «گلستان» بود که راه آشنايي باخترزمين با شعر فارسي را گشود. ترجمه ي اين کتاب براي اولين بار توسط آ.دوريه درسال 1634 چاپ شد و ترجمه آلگر در سال 1704 انجام گرفت. «گلستان» چندين سده در مراکز تدريس زبان فارسي در اروپا خوانده و بررسي شده است. سعدي از راه اين ترجمه هاست كه روح بسياري از بزرگان، منجمله ولتر، را شيفته ي خود ساخته است. او خواندن آثارسعدي را در«نامه به استاد تاريخ» و همچنين دررساله ي «مطالعه درباره ي (اخلاقيات) آداب و رسوم» توصيه مي کند، زيرا به نظر وي در نوشته هاي سعدي چيزي جز تعالي نمي توان يافت.(4)

شايد گفته ي پروفسور دوفوشه كور دراين باره درست باشد. او اظهار داشته است: «يكي از دلايلي كه اشعار حافظ در مقايسه با سعدي ديرتر توسط فرانسويان شناخته شده، مي تواند اين باشد كه محتواي آثار سعدي خيلي بهتر از حافظ با تفکر فرانسوي خوانايي دارد.»(5)

امروز، بعد از هفت قرن که از مرگ حافظ مي گذرد، عليرغم تلاشهايي که در جهت ترجمه ي اشعار او انجام شده، هنوز ترجمه ي کامل ديوانش انجام نشده است.(6) البته عوامل بسياري در اين کمبود و تأخير تأثير داشتهچاند. بايد بگوييم که از يک طرف دست نويسهاي ديوان در دسترس شرق شناسان نبوده است. در فرانسه براي اولين بارSavary de Breve يک دست نويس ديوان را در سال 1605 معرفي کرد.

از طرف ديگر، اين مطلب را نمي توان فراموش کرد که براي درک شعر حافظ و ترجمه ي آن بايد شناخت ژرفي از زبان فارسي داشت، زيرا ايجاد رابطه ي مستقيم با شاعر بسيار مهم است. گوته درصفحه ي 372 يادداشتهاي «ديوان غربي- شرقي» به اين مطلب اشاره مي کند و مي گويد: «چه كسي دوست ندارد به اين گنجينه ها به زبان اصلي شان دست بيابد!» بنابراين، براي پي بردن به ارزش چنين گنجينه هايي، مترجم راهي جز اين ندارد که با زبان اصلي متن آشنايي نزديک و ژرف پيدا کند. جان نات در مقدمه ي منتخباتي ازغزليات حافظ(7) درباره ي او مي گويد: «...لازم است ما با زبان آنان (شاعران) آشنا شويم. ما بايد شناختمان از قوانين، آداب و رسوم و روشهاي زندگي آنان را از سرچشمه ي اصلي دريافت کنيم.»

مطابق گفته ي آنتوان برمن، هر ترجمه اي يک بازترجمه(8)re-traduction است: «بازترجمه هاي بزرگ قرن ما مثل دانته، کتاب مقدس، شکسپير، متون يوناني و غيره ناچار همراه با ژرف انديشي بر روي ترجمه هاي پيشين بوده است. اين تعمق بايد گسترده و ژرف باشد.»(9) پس نتيجه مي گيريم كه بهتر است مترجم علاوه برخواندن اثر به زبان اصلي، ترجمه هاي پيشين را نيز بخواند.

مي توان گفت بين مترجم و اثرادبي بايد به گونه اي كشش دروني (رابطه ي اوسموزي) وجود داشته باشد. زيرا همان طوركه فيليپ بوکه، در يک سخنراني در دانشگاه اپسالا در 26 فوريه 1996، بيان داشت، ترجمه کردن تنها يک رويداد زبان شناسي نيست، بلکه يک عمل انساني به شمار مي آيد. مترجم بايد خود را در اختيار اثر ادبي بگذارد تا آن اثر او را شيفته ي خود بکند، زيرا ترجمه کردن كاري لذت بخش، صلح آميز و عاشقانه است.

ديوان حافظ فشرده اي از فرهنگ ايراني است. بنابراين مترجم که «يک واسطه و يک رابطِ زبان شناسي و فرهنگي است»(10) و در ضمن کسي است که مي خواهد نوشته ي شاعررا دريک مجموعه ي فرهنگي ديگر معرفي کند، نياز مبرم به شناخت عميق فرهنگ و تاريخ ايران دارد. در شعر حافظ، کلمات بسياري وجود دارد که بار فرهنگي و تاريخي دارند، مانند عيار، رند، مغبچه و غيره. اگر از فرهنگ و زمينه هايي که در پشت چنين واژه هايي نهفته است آگاه نباشيم، هرگز قادر نخواهيم بود ترجمه اي ارائه دهيم که به اندازه ي کافي به متن اصلي نزديک باشد.

درک شعر حافظ مستلزم شناخت باورها و شيوه ي زندگي مردم در روزگار حافظ و پيش از وي مي باشد. در ضمنع کسب اطلاعات راجع به شرايط زندگي شاعرهم مي تواند جزو يکي ديگر از اصول به شمار آيد. براي يک خواننده ي غربي، درک دقيق شعر حافظ مشکل به نظر مي آيد. گرترود بل، که از شيفتگان حافظ بود، درمقدمه ي کتابش در سال 1897، مي نويسد درکي که از شعر حافظ دارد، يک فهم و درک غربي است. گوته هم همين عقيده را دارد و در صفحه 372 يادداشتهايش مي گويد: «...اگر ما بخواهيم خود را با آثار اين نوابغ بزرگ همساز کنيم، بايد خود را شرقي کنيم، زيرا شرق بر جاي خود باقي است و به سوي ما نمي آيد.»

مشكل ديگر، شناخت قواعد عروضي زبان فارسي است كه البته شناخت آثار متقدمان حافظ هم به اين مشكل افزوده مي شود. حافظ آثار پيشينيان خود را عميقاً مطالعه كرده بود. اگر به ديوان پيشينيان مراجعه كنيم، موضوعات و اصطلاحاتي پيدا مي كنيم كه بين آنها و حافظ مشترك است. در واقع، مي توان گفت كه حافظ علاوه بر آشنايي عميق و تسلط كافي به مسائل تاريخي، اجتماعي، سياسي، فلسفي، علمي و مذهبي، دانش فراواني درباره ي گنجينه ي لغات و واژه هاي شاعران گذشته داشته است.(11) همچنان كه هيلمن دريافته است (صفحه 1449)، ما در ديوان حافظ «مجموعه اي از پرسشهاي دائمي خيام گونه، تغزل و مهارت شاعرانه ي سعدي، تبلور و فشردگي احساسي رواني جلال الدين رومي را مي بينيم.» به عبارت ديگر، شعر حافظ تبلور و فشرده ي يك سنت ادبي است. پروفسور دوفوشه كور در اين زمينه اظهار مي دارد: «نبوغ حافظ در انباشت تغزل فارسي، شبيه سازي و دگرگون سازي آن است. او نگهبان اين نوع غزل سرايي است، آن را به انديشه مي سپارد و ضمن ارتقاء، بازآفريني مي كند.» ( صفحه ي 10مقاله ي «درلنگرگاه هاي كشتي نوح»، مجله لقمان، پاييز89-88). ژيلبرلازار، در پرسشنامه اي كه براي او فرستاديم، اظهار مي دارد: «اين سنت ادبي براي غربي ها بسيار عجيب و بيگانه است» و ادامه مي دهد: «عدم آگاهي به آن، ترجمه ي شعر حافظ را مشكل مي سازد.»

ويژگيهاي غزل حافظ براي هر مترجمي مشكل آفرين است. پروفسور بواوتاس، كه تعدادي از اشعار حافظ را به سوئدي برگردانده، درصفحه ي 104 مقاله اش تحت عنوان «آيا شعر فارسي را مي توان ترجمه كرد؟»، مي گويد: «غزل خصوصاً غزلي كه حافظ سروده، اوج شعر كلاسيك فارسي است و به اين دليل، در ترجمه بيشترين مقدار مشكل را ايجاد مي كند.»(12)

مشكلات ترجمه ي شعر حافظ هم بستگي به شكل شعر او دارد و هم به محتواي آن. در شكل تغزلي، وزن مهم ترين ركن به حساب مي آيد. مي دانيم كه شعر فارسي از وزن عربي استفاده مي كند و قواعد عروض فارسي روي بلندي سيلابها پايه گذاري شده است. اين سيستم كه كميتي است، شبيه سيستم شعرلاتين مي باشد.

زبان فارسي زباني است با تكيه و فشار بر روي هجاها. پس اينكه چطور و چگونه يك غزل را بخوانيم، مي تواند احساسات و دركهاي مختلفي را به ما القا كند. برهمين مبنا، پروفسور دوفوشه كور معتقد است كه شعر حافظ را بايد درست خواند، يعني بايد هنگام خواندن «وزن آن را رعايت كرد... و كلمات را با توجه به هجاهاي باصدا و يا بي صدا خواند و احساس كرد.»(13)

وابستگي سخن حافظ به موسيقي، كلام او را موزون و مانند نواي موسيقي كرده است. به عبارت ديگر، وزن شعرش از موسيقي سرچشمه مي گيرد و افكارش را در اين قالبها بيان كرده است. اين وزنها روي گروه مشخصي از هجاهاي بلند و كوتاه ساخته شده اند. دكتر خانلري در اين مورد مي گويد: «حافظ 25 وزن مختلف را در شعرهايش به كار برده است. ولي70% اشعار او درچهار وزن سروده شده است... او در چارچوب اين وزنها كه خيلي معروف و آشنا هستند، ظرافتهاي تازه اي را به كار مي برد كه شاعران غزلسرا تا آن زمان از آن بي خبر بوده اند.»(14)

مي دانيم اصل ديگري كه در غزل فارسي بايد رعايت شود، قافيه است كه در تمام ابيات شعر و در دو مصراع آغازين غزل بايد وجود داشته باشد. گوته، كه ازاين ويژگي غزل فارسي مطلع بود، آرزو مي كرد كه اي كاش مي توانست تكنيك حافظ را به كار برد. در قطعه اي به نام «تقليد» مي گويد:

اي كاش مي توانستم چون تو قافيه سرايي كنم

تكرار هم براي من خوش آيند است

در ابتدا معنا و سپس كلمه را پيدا كنم

هيچ صدايي دو بار تكرار نخواهد شد

مگر به منظور دادن مفهومي ويژه

آنچنان كه تو مي تواني، اي برترين شاعران(15)

رعايت كردن قافيه در ترجمه به زبان فرانسه خيلي مشكل به نظر مي آيد. مونتي، كه در سال1989 صد غزل حافظ را ترجمه كرده است، در جريان كار به اين مشكل برخورده است: «و اما راجع به قافيه بايد بگويم كه امكان رعايت آن هميشه وجود نداشته است. چنانچه هانري ماسه در منتخب فارسي1950 نوشته، ما هم گاهي خود را با حدسيات و تكرار مصوتها دلخوش كرده ايم.»(16)

در اينجا ما براي نمونه دو ترجمه را، كه يكي در سال 1927 و ديگري در1959 انجام شده است، مورد مطالعه قرار مي دهيم:

آرتورگي، كه 175 غزل حافظ را در سال 1927 ترجمه كرده است، موفق مي شود كه در اكثرغزلها قافيه و رديف را رعايت كند. براي مثال، غزل91 را در نظر مي گيريم (صفحه 130 اشعارعاشقانه ياغزليات حافظ). در اينجا ما صحت و سقم ترجمه را مورد بحث قرار نمي دهيم.

C'est en Sabe, ô huppe du zéphyr que je t'envoie

Vois, la mission est bonne à te réjouir que je t'envoie

C'est triste dans ces landes, de voir un si

bel oiseau que je t'envoie

C'est vers le nid fidèle au souvenir que je t'envoie

L'amour n'a qu'une voie, où les distances

sont absentes que je t'envoie

Mes yeux te voient en face des désirs que je t'envoie

que je t'envoieكه درسراسرغزل تكرارمي شود رديف است و réjouir, souvenir,désirs قافيه را تشكيل مي دهند.

همين غزل به زيبايي توسط خانلري ترجمه شده است (حافظ شيراز، روح ايران، صفحه160)، ولي او يا موفق نمي شود و يا اينكه لزوم رعايت قافيه را احساس نمي كند، اما رديف را كه خط فكري نهفته درغزل را به پيش مي برد، رعايت مي كند.

O brise, messager ailé des amoureux

Vers la terre de Saba, je t'envoie .

Quelle infortune si un oiseau tel que toi

S'égarait dans le pays du chagrin,

Regarde bien d'où tu prends ton vol

Et vers quelle contrée tu vas,

Vers le nid de la fidélité, je t'envoie .

Le voyage n'est ni long, ni court

Par la route de l'amour.

Je te suis des yeux, et des prières, je t'envoie .

در جواب به سؤال 19 پرسشنامه اي كه براي تعدادي از مترجمان معاصر فرستاديم، عده اي اظهار داشته اند كه در ترجمه، رعايت آهنگ، وزن و قافيه ضروري نيست. ولي برخي ديگر مي گويند كوشش مي كنند تا آنجا كه ممكن است آنها را با تغيير جا رعايت كنند.

در ترجمه ي اشعارحافظ، مشكل اصلي مشكل محتوا و معني است. حافظ با استفاده از زبان كنايه اي و رمزي، عقايد و افكار خود را بيان مي كند. كلماتي كه مورد استفاده ي او قرار مي گيرند، داراي ابعاد زيبايي شناسي هستند. گنجينه ي واژه هاي شعر او سرشار از تشبيه است و او انواع تشبيه هاي مضمر را مورد استفاه قرار مي دهد.(18) براي نمونه بيت 1 از غزل 204 را مي آوريم:




  • دوش در حلقه ما قصه ي گيسوي تو بود
    تا دل شب سخن از سلسله ي موي تو بود



  • تا دل شب سخن از سلسله ي موي تو بود
    تا دل شب سخن از سلسله ي موي تو بود



در اين بيت، گيسوي معشوق از طرفي به حلقه، دوش و دل شب، نماد تاريكي تشبيه شده و از طرف ديگر به سخن و قصه. تداوم و سلسله وار بودن «قصه و سخن تا دل شب» با سلسله ي مو، رابطه اي نهاني دارد. در شكل زير، كوشش شده است تا اين شبكه ي تودرتوي نمادها، تشبيه ها وارتباطهاي پوشيده و ظريفي كه در اين بيت وجود دارد، ترسيم شود.

همان طور كه ديديم، هنگامي كه شعر حافظ را مي خوانيم، با دنيايي خيالي سرشار از تصوير روبرو مي شويم. تشبيه ها ومقايسه هاي او هميشه ساده نيستند و به راحتي درك نمي شوند و اين مسئله فهم و درك شعر او را مشكل مي سازد. خانلري، در صفحه ي 153 كتاب «حافظ شيراز»، مي گويد: «فهم عمق شعر حافظ به دليل سمبوليسم او مشكل است. نزد حافظ همه چيز تشبيه، كنايه و رمزاست.»

استفاده يا كاربرد اضافه ها (جزيي كه براي ارتباط و وصل كردن به كار مي رود) در تشبيه هاي ساده و دوگانه مشكل ديگري براي خواننده ايجاد مي كند. براي مثال، عبارت «غم تو» را در نظر مي گيريم كه قاعدتاً معني «غمي كه مال توست» مي دهد. ولي وقتي حافظ آن را به كار مي برد، مي خواهد بگويد «غمي كه تو باعث به وجود آمدنش شده اي.» مثال: 7ـ103، 1ـ227، 2ـ308...

بنابراين بايد از درك معني تشبيه ها و همچنين اجزاي ارتباطي شروع كرد و به اين طريق است كه نفوذ به عالم شاعر سهل تر مي گردد.

اين پيچيدگي را مي توان نه تنها نزد پژوهشگران و مترجمان خارجي كه سالها روي ديوان شاعر تحقيق كرده اند دريافت، بلكه نزد ايرانيان نيز كاملاً به چشم مي خورد (هر ساله تعداد زيادي كتاب در اين مورد چاپ مي شود و هر كسي تفسيري از شعر حافظ مي دهد كه مي تواند با آنچه ديگري مي گويد تفاوت داشته باشد).

براي نشان دادن پيچيدگي و ابهام اشعار حافظ، مي توان به طور نمونه ازمعشوق و دوست، مهمترين وعزيزترين موجود دنيا براي شاعر، سخن گفت. حافظ هر آنچه دارد به معشوق يا دوست تقديم مي كند، نمي خواهد او را با هيچ كس ديگر عوض كند و حاضر است جان خود را براي او فدا كند. سخن حافظ آن چنان در پرده سروده شده كه به آساني نمي توان تشخيص داد كه اين معشوق كيست؟ برخي تصور مي كنند كه اين دوست يك موجود آسماني و الهي است. عده اي ديگر معتقدند كه معشوق حافظ نه تنها زميني است، بلكه يك زن است. مونتي، با توجه به اينكه در زبان فارسي ضماير و كلمات مورد استفاده در زمينه ي عشق جنسيت را مشخص نمي كند، درصفحات 29-28 مقاله «9غزل از حافظ»، اظهار مي دارد: «در اينجا شك كردن مجاز است. مي توان بر جزئياتي انگشت گذاشت كه نشان مي دهند اين دوست بيشتر مذكر است تا مؤنث (...). در حقيقت در نظر آنان كه فكر مي كنند معشوق حافظ آسماني است و به تمام اين مطالب بايد معني عرفاني دهند، اين نكات به هيچ شمرده مي شوند. شايد حقايقي هم در اين گفته ها نهان باشد. شايد شاعر هم زمان هم به خالق و هم به مخلوق فكر مي كرده است(...).»(19)

تمام اين «شايد»ها كه در نوشته ي مونتي و ديگر مترجمان وجود دارد، مي تواند از چندپهلوبودن شعر حافظ، از«خنثي» بودن ضمائر زبان فارسي و از رمزهايي كه شعراي فارسي زبان و به ويژه حافظ به كار مي برد سرچشمه گرفته باشد. اين عدم اطمينان درباره ي معني اشعار، امكان ترجمه ي دقيق را كم مي كند. هانري ماسه در اين مورد در «منتخبات فارسي، قرن11 تا 19ميلادي»، درصفحه ي 160 مي گويد: «...اما نمي توان به درستي فهميد كه الهام اوعرفاني است يا كفرآميز. اين شك و همچنين هم خواني موسيقي وار سبك او و زبانش ضمن اينكه جذابيت غيرقابل توصيفي به شعر او مي دهد، ترجمه ي آن را، نمي گوييم غيرممكن، بلكه بي اندازه مشكل مي كند.»(20)

طنزحافظ نيز درك شعر او را مشكل تر مي كند. بعضي از طنزها واضح هستند، در حالي كه بعضي ديگر چندان روشن نيستند و براي اينكه از تفسيرهاي اشتباه جلوگيري شود، بايد معني آنها را به درستي دريافت. براي مثال، بيت12 از غزل5 را در نظر مي گيريم:




  • حافظ به خود نپوشيد اين خرقه مي آلود
    اي شيخ پاكدامن معذور دار ما را



  • اي شيخ پاكدامن معذور دار ما را
    اي شيخ پاكدامن معذور دار ما را



اگر جنبه ي طنز اين بيت را حذف كنيم، تشبيه ساده اي مي بينيم بين خرقه ي شاعر و لباس پاك شيخ. به نظر مي رسد كه شاعر به طور مؤدبانه اي مي گويد اين سرنوشت است كه او را مجبوركرده اين لباس را بپوشد. ولي اگر به طنز نهفته در آن توجه كنيم، مي بينيم كه حافظ با كنايه به اين عقيده ي شيخ كه مطابق آن، خدا همه چيز را تعيين مي كند رجوع مي دهد. و باز به طور كنايي مي بينيم كه مي خواهد لباس او و نوع زندگي اش مورد سرزنش قرار نگيرد.

حافظ قرآن را با 14 روايت از بَر مي خوانده و آنها را تدريس و تفسير مي كرده است. در مجموعه ي اشعارش، بارها به موضوعات قرآن اشاره مي كند و در قالب طنز نيز از آنها سخن مي گويد. او با طنز و ايهام مي گويد:




  • چوطفلان تا كي اي زاهد فريبي
    به سيب بوستان و شهد و شيرم



  • به سيب بوستان و شهد و شيرم
    به سيب بوستان و شهد و شيرم



(7ـ324)

مثال ديگرازاين دست را در بيت6 غزل78 مي بينيم:




  • نه من از خلوت تقوي بدر افتادم و بس
    پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت



  • پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت
    پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت



استفاده ي مكرر از موضوعات قرآن باعث شده كه منتقدان توضيحات و تفسيرهاي متضادي راجع به نظر حافظ درباره ي دين بدهند. بعضي از آنان مي گويند كه او يك معتقد معمولي و دشمن دورويي و دورنگي در دين است. نويسنده و منتقد معاصر، احمد كسروي، خلاف اين موضوع را مي گويد: «حافظ با دستورهاي اسلامي و با خراباتي گري وصوفي گري و فلسفه يوناني كه هر چهار تا به ضد هم است، آشنا مي بوده و به هيچ يكي پابستگي نمي داشته...»(21) عده اي ديگر مي گويند كه او صوفي بوده است و همان دركي را ازعشق و محبوب يا معشوق دارد كه صوفيان دارند. پس مي بينيم اگر انسان متوجه جد و يا طنز يا هزل كلام او نشود، به راحتي در دريافت درست شعر او دچار اشتباه مي گردد. پس بهتر است كه مترجم، براي روشن شدن نكات تاريك، پاورقي بنويسد، واژه ها را توضيح بدهد و شبكه ي ظريف تصاوير و كنايات و ايهامها را تجزيه و تحليل كند.

گفته مي شود كه در غزل اجباري نيست يك موضوع در تمام طول شعر و در همه ي ابيات توسعه داده شود. هر بيت مي تواند شامل يك فكر كامل و مستقل از بيت قبلي يا بعدي باشد. با وجود اين، گاهي و خصوصاً نزد حافظ، يك نوع رابطه ي پوشيده ي موضوعي بين ابيات وجود دارد كه وحدت شعر را تضمين مي كند. هيلمن درصفحه4 «وحدت در غزلهاي حافظ» ضمن مطالعه و تجزيه و تحليل دقيق تعدادي ازغزلها، نشان مي دهد كه «درغزلهاي مورد مطالعه يكپارچگي وجود دارد».(22) بنابراين براي اينكه بتوان يك غزل را ترجمه كرد، بايد روابط ظريفي را كه بين موضوعاتِ بيان شده در ابيات مختلف وجود دارد، دريافت و خط فكري شاعر را دنبال كرد. پروفسور دوفوشه كورهم در ترجمه هايش مي كوشد تا «ارتباط بين معني كلمات را درك كند» و بيت را در كليت غزل در نظر مي گيرد و در همان حال سعي مي كند تا رابطه ي بين ابيات را هم دريابد. (مقاله ي «راز حافظ»، صفحه12)

زبان فرانسه زباني است كه به سادگي نمي توان با كلمات آن بازي و يا آنها را تبديل و تحريف كرد. خاصيت تجزيه تحليلي زبان فرانسه، درمقايسه با زبان فارسي، باعث مي شود كه اين زبان در مقابل ترجمه مقاومت كند. به عبارت ديگر، گاهي نمي توان به راحتي آن مفاهيمي را كه در زبان فارسي هست ترجمه كرد. در حالي كه خاصيت زيبايي شناسي زبان فارسي بيشتراست و مي توان كلمات تازه اي را با قراردادن يك كلمه در كنار كلمه ي ديگر ساخت و مي توان گفت كه دامنه ي اين كار بسيار گسترده است. براي مثال، مي توان از كلمه ي «مي» تركيبات گوناگوني ساخت مانند: مي پرست، مي پرستي، ميخانه، ميخانه نشين، مي خوار، مي خواره، مي فروش، ميكده، ميگسار، ميگون و غيره.

ازآنجا كه گنجينه ي لغات فرانسه به احتياجات و نيازهاي فارسي جواب نمي دهد، ترجمه آهنگي يكنواخت به خود مي گيرد. براي مثال در زبان فارسي ما كلمات شراب، مي، باده، ساغر، خمر... را داريم، در حالي كه درزبان فرانسه فقط كلمه ي vin در مقابل همه ي اين كلمات مي نشيند. تركيباتي مانند باده پرست، باده پيمايي... درزبان فرانسه وجود ندارد. در چنين حالتي ترجمه ي كلمه به كلمه هم متن را مغشوش مي كند. پس بهتر است در ترجمه كوشش شود تعريفها و معادلهايي براي آنها داده شود. اوژن نايدا هم معتقد است: «در ترجمه بايد نزديك ترين معادل ممكن را جستجو كرد.»(23) براي نمونه مي توان بيت4 غزل67 را آورد:




  • خيال زلف تو پختن نه كار هر خامي است
    كه زير سلسله رفتن طريق عياريست



  • كه زير سلسله رفتن طريق عياريست
    كه زير سلسله رفتن طريق عياريست



اگر بخواهيم اولين مصراع را عيناً ترجمه كنيم، بايد بگوييم cuire l'image de ta boucle يعني «پختن تصوير موي تو». يكي از مترجمان بنام، آرتورگي، در صفحه ي59 ترجمه اش، كوشش مي كند معادلي براي اين عبارت پيدا كند و منظور شاعر را به گونه اي ادبي بيان كند و مي نويسد: rêver de tes boucles، به معني رؤياي زلف تو را داشتن.

به طوري كه ملاحظه كرديم، در ترجمه، بازآفريني خصوصيات عروضي زبان اصلي كار ساده اي نيست. از طرف ديگر، انتقال تفكرات شاعر و عمق افكار او به خواننده ي زبان ديگر، دوباره آفريني ظرافتها و ايهامهاي به كار رفته توسط او، امري مشكل است. به همين دليل است كه هانري ماسه مي گويد: «اگربخواهيم حافظ را ترجمه كنيم، مثل اين مي ماند كه بخواهيم روشنايي و نور ماه را در يك ظرف يا گلدان حبس كنيم.» (اين مطلب را خانلري در مقاله ي «روح ايران»، صفحه 158، از قول هانري ماسه ذكر مي كند.)

مشكل ديگر در ترجمه ي درست شعر حافظ از آنجا ناشي مي شود كه نسخه هاي دست نويس گوناگوني از ديوان وجود داشته و هر يك از نظر متن و ترتيب ابيات باهم فرق دارند.

در پايان، شايد بتوان نقش خواننده را هم به اين مشكلات اضافه كرد. مترجم هميشه با خواننده در تماس است. او فقط براي خودش ترجمه نمي كند. خواننده و ناشر در رابطه ي مستقيم با هم قرار دارند و به همين دليل است كه نبايد نقش بازار را فراموش كرد.

با توجه به مشكلاتي كه مترجم با آن روبرو مي شود، مي بينيم كه شعر حافظ به راحتي ترجمه شدني نيست. هانري ماسه مي گويد: «شعرقابل ترجمه نيست و خصوصاً اشعار حافظ خيلي كمتر از اين خاصيت برخوردارند. چگونه مي توان اين همه ظرافت فرم و شكل و افكار را كه ريشه در نبوغ يك زبان و در روح يك ملت دارند، به زباني ديگر برگرداند؟» (نقل از دكتر خانلري در صفحه158 مقاله «روح ايران»).

واضح است كه در ترجمه، زبان شاعرانه كيفيتها و رنگهاي خود را از دست مي دهد. پس، از نظر زبان اصلي، هر ترجمه اي مي تواند يك رنگ باختگي تلقي شود. ولي ازطرف ديگر، از ديد و نظر مترجم، كه براي ارائه ي يك ترجمه ي قابل قبول و نزديك به متن اصلي كوشش فراوان مي كند، ترجمه مي تواند، چنانچه پاژو در صفحه ي 42 كتابش اظهار مي دارد، به عنوان يك متن تازه تلقي شود كه احتمالاً معاني تازه و بُعدهاي تازه اي به متن اصلي مي دهد.

مترجم با ترجمه كردن به ادامه ي حيات و زنده ماندن اثر ياري مي دهد. پاژو معتقداست: «ترجمه ها صورتهاي تازه اي به اثر اصلي مي دهند، يعني به خوانندگان فرهنگ دوم امكانات تازه اي براي خواندن و تفسير ارائه مي دهند. اين مجموعه ي متون و ترجمه ها را كه از يك اثر خارجي تهيه مي شود، امروزه دريافت يا استقبال réception مي نامند.» (صفحه50)

با اين وصف، چنانچه ويكتور هوگو مي گويد: «ترجمه كاري بس دشوار است. كشمكش بين مترجم و نويسنده اي كه ترجمه مي شود، تقريباً هميشه نامتوازن و نامساوي است. اين يك نبرد تن به تن بين دو پيكر نامساوي است. يكي، معمولاً فقط يك استعداد است، در حالي كه ديگري، بيشتر وقتها، يك نابغه است.» (مجموعه آثار، صفحه 629)(24)

به هر حال و باهمه ي اين تفاسير، نمي توان هيچ يك از ترجمه هاي حافظ را بيهوده انگاشت، حتي اگر بپذيريم كه بازآفريني كيفيتهاي مربوط به شكل يا فرم و محتواي شعر، جذابيت، شيفتگي و ظرافت شعري اشعار او مشكل است. تي. اس. اليوت، در صفحه ي252 كتابش، درباره ي شعر و شاعري مي گويد: «شاعر بزرگ مي تواند از زير عمل ترجمه زنده بيرون بيايد، زيرا به دليل بزرگي اش، آنقدربه خواننده اهدا مي كند كه حتي بعد از ترجمه هم مقدار زيادي از آنچه به خواننده داده باقي مي ماند.»(25)

1. اين ترجمه همان ترجمه ي نبكلا است كه در سال 1898 چاپ شده است.

2. اين ترجمه ظاهراً يك بار هم در سال 1954 چاپ شده است.

3. هيلمن، ميكائيل. مقاله «حافظ» در:

Dictionnaire universel des littératures Didier, B., Paris, 1994, p.1449.

4. Voltaire, Mélanges, in Lettre à Professeur d'histoire , 1753, l'Essai sur les Mœurs , chap.82,o.c.(333) tome XII, p. 62.

5. Shams-Yadolahi, Zahra, Le retentissement de la poésie de Hâfez en France - Réception et traduction , Studia Romanica Upsaliensia, 66, Acta universitatis upsaliensis, Uppsala, 2002, p. 118.

6. هم اكنون كه اين سطور را مي نويسم ترجمه ي كامل ديوان حافظ توسط شارل هانري دوفوشه كور زير چاپ است.

7. Nott, John, Select odes, from the Persian Poet Hâfez , London, 1787.

8. Berman, Antoine Pour une critique des traductions, John Donne , Paris, 1995, p. 85.

9. Berman, Antoine L'épreuve de l'étranger , Paris, 1984, p. 12.

10. Pageaux, D.-H., La littérature générale et comparée , Paris, 1994, p. 41.

11. Shams-Yadolahi, Zahra, L'Imagination poétique dans l'œuvre lyrique de Hâfez, étude thématique , thèse de doctorat soutenue à Strasbourg, 1980, pp.68-81.

12. Utas, B., Is Persian Poetry translatable? , article dans Kungl. Humanistiska Vetenskaps-Samfundet i Uppsala, 1993.

13. Fouchécour, C.-H. De, Une confidence de Hâfez

كارنامه، شماره3/2، پاييز1374، صفحه12.

14. Khanlari, P.N., Hâfez de Chiraz, l'Ame de l'Iran , Tèhéran, 1959,

حافظ شيراز، روح ايران، صفحه156.

15. Goethe, Mouallaqat, traduction , édition Weimar, WA.6

معلقات، صفحه40، سطر6-1.

16. Monteil, V.M., Hâfez Shirazi, l'amour, l'amant, l'aimé , Paris, 1989.

حافظ شيرازي، عشق، عاشق، معشوق، صفحه17.

17. Guy, A., Les poèmes érotiques ou Ghazels de Chems-ed-Din Mohamed HAFIZ en calque rythmique et avec rime à la persane, accompagnés d'une introduction et de notes d'après le commentaire de Sodi , Tome 1, Paris, 1927.

18. مراجعه شود به رساله ي دكتري نويسنده تحت عنوان «تخيل شاعرانه در ديوان حافظ»، صفحات100-82 .

19. Monteil, Neuf Ghazals de Hâfez , dans Revue des études Islamiques, Paris 1954.

20. Massé, H., Anthologie persane (XI-XIX siècles) , Paris, 1950.

21. احمد كسروي ، «چند مقاله، حافظ چه مي گويد»، كلن 1996، صفحه 118.

22. Hillman, M. S., Unity in the Ghazals of Hafez , Minneapolis & Chicago, 1976.

23. Nida, E., Toward a science of translating , Leiden, 1964, p. 159.

24. Hugo, V., Critique, œuvres complètes de Victor Hugo , Proses philosophiques de 1860-1865 (Les traducteurs).

25. Eliot, T. S., On poetry and poets , New York, 1957.

- اين متن ترجمه ي فصلي از كتاب نويسنده تحت عنوان «پژواك شعر حافظ در فرانسه» است كه در سال 2002 توسط دانشگاه اپسالا درسوئد چاپ شده است.

© کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.)

برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است.

/ 1