درباره ترجمه دیوان متنبی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درباره ترجمه دیوان متنبی - نسخه متنی

یوسف اسماعیل زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





  درباره ترجمه ديوان متنبّى


يوسف اسماعيل زاده *



وقتى سخن از بزرگ ترين شاعران زبان پارسى به ميان مى آيد بى ترديد هر ادب دوستى كه اندك آشنايى با گنجينه ادب پارسى داشته باشد نام هاى فردوسى طوسى, سعدى شيرازى, حافظ و مولاناى رومى را بر زبان مى آورد و انصاف را همين بايد, هرچند نازك طبعان ديگرى در عداد شاعران برجسته ايران زمين هستند كه سخنانشان گاهى (بند بند)1 آدمى را در آتش مى سوزاند, اما قله هاى تسخيرناپذير ادب پارسى همانند كه ذكر شد. در هر زبان و ادبياتى همين قاعده وجود دارد, مثلاً در ادبيات انگليسى, شكسپير يك استثناست, در ادبيات عرب نيز ما با شاعران بزرگ مواجه هستيم كه هر يك دريايى از حكمت, لغت, فلسفه و عشقند, اما سه تن پيامبر شعر عربى2 عبارتند از متنبّى, بوتمام و بحترى. آنچه در اين مجال كوتاه برآنيم كه درباره اش سخن برانيم شاعر بزرگ عرب يا به تعبير و رجحان برخى بزرگ ترين شاعر عرب, ابوالطيب احمد بن حسين بن حسن بن عبدالصمد ملقب به متنبّى است. بهانه اين نوشتار هم ترجمه جزء اول ديوان اين شاعر به خامه تواناى مترجمى فرهنگ دوست ـ آقاى دكتر عليرضا منوچهريان ـ است.



اين كتاب كه در اصل رساله دكترى مترجم بوده تحت عنوان (ترجمه و تحليل ديوان متنبّى, جزء اول, از شرح برقوقى و با تطبيق با شروح واحدى, عكبرى و يازجى, با مقدمه دكتر فيروز حريرچى) به اهتمام انتشارات نور علم همدان به چاپ رسيده است.



در فرصت مغتنمى كه نصيبم شد اين ترجمه را به دقت خوانده بسيار از آن بهره گرفتم. در ضمن مطالعه نكاتى در خاطر آمد كه يادداشت كرده, در اين جا عرضه مى دارم. در ابتدا چند مطلب كلّى درباره اين كتاب ارائه مى شود و سپس موارد جزئى تر آن بيان مى گردد تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.



نخست. اين كتاب با حجم نسبتاً زيادى (606ص) ارائه شده است. شايد بهتر مى بود از حجم مقدمه و شرح احوال و بحث هاى مملّ صرفى و نحوى كاسته مى شد.



دوم. در ترتيب الفبايى قصايد گاهى اشتباهاتى ديده مى شود, مثلاً قصيده اى با روى (الف) در قسمت (باء) آمده است به عنوان نمونه به ص152 و178 نگاه شود.



سوم. ترجمه منظوم مترجم گاهى نارساست و غرابت استعمال دارد (مانند گيسوى كنش, ص347) و نيز گاهى زننده به نظر مى رسد مانند بيت زير:






  • جدايِ با من و او بس جفا كرد
    مرا چون بزمجه در ره رها كرد (ص155)



  • مرا چون بزمجه در ره رها كرد (ص155)
    مرا چون بزمجه در ره رها كرد (ص155)




مؤلف با تعمّق بيشتر در ادبيات فارسى مى توانست شاهد مثال هاى دلپذير استخراج كند.



چهارم. مؤلف در اغلب ارجاعات كتاب به سه اثر تكيه داشته است: امثال و حكم, لغت نامه دهخدا و گلزار ادب تأليف حسين مكى. در يك كار تحقيقى عمدتاً مآخذ مطالب بايد اصيل و قديمى باشد مگر مأخذى يافت نگردد. بنابراين بهتر بود كه مترجم محترم در شواهد پارسى, مستقيماً به دواوين شعرا مراجعه مى نمود, به ويژه كه بعضى مطالب نجومى و تخصصى را از لغت نامه نقل كرده اند كه مطلوب نيست و به كتاب هاى خاص آن علوم بايد رجوع كرد.



پنجم. در بعضى موارد مأخذ مطالب را ذكر نكرده اند, به نظر مى رسد گاهى از حافظه نقل كرده اند و در نقل بعضى اشعار صورت معتبر را ذكر نكرده اند.



ششم. فهرست اشعار فارسى در آخر آمده است اما اين فهرست نه به روش الفبايى, بلكه برحسب ترتيب صفحات مى باشد كه اين امر دستيابى سريع به شعر را در متن مشكل مى كند به خصوص كه بعضى از اشعار چندبار تكرار شده اند. در فهرست منابع و مآخذ نيز اشتباهاتى روى داده است و ترتيب الفبايى منابع رعايت نشده است.



همان طور كه قبلاً گفته شد مى توان بعضى قسمت هاى مطوّل كتاب را سترد و به جاى آن فهرست الفبايى اشعار عربى و واژه ياب را افزود, در اين جا به ذكر مطالب جزئى تر مى پردازيم:



1. ص69, بيت1, شرح2


بيتى از سعدى شاهد آورده شده است, به نظر مى رسد بيت ديگرى از همين غزل بيشتر با محتواى شعر متنبّى سازگار باشد:



كشتن شمع چه حاجت بود از بيم رقيبان



پرتو روى تو گويد كه تو در خانه مايى3



2. ص81, بيت18, شرح1


در شاهد مثال فارسى منقول از گلزار ادب, خط به معناى موى صورت و پشت لب است نه خط كتابت.



3. ص132, بيت2, شرح2


معادل فارسى اين, بيت دلنشين هاتف اصفهانى است:



ز تو گر تفقد و گرستم, بود آن عنايت و اين كرم



همه از تو خوش بود اى صنم, چه جفا كنى چه وفا كنى4



4. ص143, ب17, شرح2


اعتذار درست است. همچنين ذيل همين شماره مصرعى از امثال و حكم آورده شده است. چون شاعر و شعر هر دو شهرت دارند بهتر است كامل ذكر شود, شاعر قائم مقام فراهانى است:



روزگار است آن كه گه عزّت دهد گه خوار دارد



چرخ بازيگر ازين بازيچه ها بسيار دارد5



5. ص144, ب18, شرح3


در جمله (بيت زير را متنبّى قريب به همين مضمون است) كلمه (سروده) قبل از (است) از قلم افتاده است. معادل معنايى بيت دو ضرب المثل (اِذا كَوَيتَ فانضِج) و (اَقميتَ فَما اَشوَيتَ) مى باشد.6



6. ص146, ب22, شرح2


(نجيع) درست است نه تنجيح.



7. ص153


شعر امير معزى شاهد خوبى است:






  • از روى يار خرگهى, ايوان همى بينم تهى
    وز قد آن سرو سهى خالى همى بينم چمن7



  • وز قد آن سرو سهى خالى همى بينم چمن7
    وز قد آن سرو سهى خالى همى بينم چمن7




8. ص166, ب27


فرخى سيستانى قريب به همين مضمون گويد:






  • هر كه با تو به جنگ گشت دچار
    با ظفر نزد او يكى است هرب8



  • با ظفر نزد او يكى است هرب8
    با ظفر نزد او يكى است هرب8




9. ص171, ب34, پاورقى


در ترجمه شعر ابى تمام (مصراع دوم) به جاى (حال آن كه دانا است) نادان آمده كه نادرست مى باشد.



10. ص179, ب2, شرح2:


مأخذ بيت فارسى ارائه نشده است.



11. ص67 و68, بيت10





  • و تُنكِرَ مَوتَهُم و أنا سُهَيل
    طَلَعتُ بِمَوتِ أولاد الزّناء



  • طَلَعتُ بِمَوتِ أولاد الزّناء
    طَلَعتُ بِمَوتِ أولاد الزّناء




نوشته اند (سهيل به گمان عرب ستاره اى است كه وقتى طلوع كند در زمين وبا شيوع يابد و مرگ و مير بسيار شود). بايد عرض شود كه (ولد الزّنا) كنايه از كرم شب تاب است كه گويند با طلوع سهيل يمانى هلاك مى شود.






  • ولد الزناست حاسد منم آن كه طالع من
    ولد الزناكش آمد چو ستاره يمانى9



  • ولد الزناكش آمد چو ستاره يمانى9
    ولد الزناكش آمد چو ستاره يمانى9




خاقانى نيز مى گويد:






  • گر مرا دشمن شدند اين قوم, معذورند از آنك
    من سهيلم كامدم بر موت اولاد الزنا10



  • من سهيلم كامدم بر موت اولاد الزنا10
    من سهيلم كامدم بر موت اولاد الزنا10




دكتر معين در حاشيه بر اشعار خاقانى نوشته اند (گويند اگر زانيه حامله در اول طلوع سهيل بر آن نظر كند سقط كند يا ولد الزنا در اول طلوع آن ستاره نظاره كند هلاك شود).11



12. ص203, بيت26


در ذيل شعر (و جرم جَرَّهُ…) علاوه بر معادل فارسى كه مترجم محترم ذكر كرده اند بيت زير نيز گواه دلنشينى است:






  • شمال از جانب بغداد برخاست
    گناه مردم شط العرب چيست؟12



  • گناه مردم شط العرب چيست؟12
    گناه مردم شط العرب چيست؟12




همچنين شعر خاقانى شروانى در اعتذاريه اش از مردم اصفهان و مجرم دانستن شاگردش (مجير بيلقانى) كه اصفهان را هجو كرده بود:





  • جرم ز شاگرد پس عتاب بر استاد
    اينت بد استاد اصدقاى صفاهان13



  • اينت بد استاد اصدقاى صفاهان13
    اينت بد استاد اصدقاى صفاهان13




13. ص218, بيت15


فردوسى معادل اين بيت متنبّى مى فرمايد:






  • به بازى به كويند همسال من
    به ابر اندر آمد چنين يال من14



  • به ابر اندر آمد چنين يال من14
    به ابر اندر آمد چنين يال من14




ـ در ادب عربى نظير ديگرى از آن وجود دارد:






  • قادَ الجيادَ لِخَمسَ عشرَةَ حِجَّة
    قَعَدَت بِهِم هِمّاتُهُم وسَمَت بِهِ
    هِمَم الملوك و سورة الاَبطال15



  • ولداتِهِ اذ ذاك فى أشغال
    هِمَم الملوك و سورة الاَبطال15
    هِمَم الملوك و سورة الاَبطال15




14. ص229, بيت38, شرح2


مترجم محترم از قول عكبرى نوشته كه اين بيت داراى مثلى زيباست و ارجاع داده است به پاورقى كه (اين بيت از امثال سائره است) (ر.ك: امثال سائره, ص70) اما با وجود اين توضيح دوباره بلافاصله بعد از آن افزوده (نگارنده مى افزايد كه اين بيت نيز از امثال سائره است) كه زائد مى باشد.



15. ص236, بيت8


سعدى در اين مضمون خوش سروده است:






  • دگر نه عزم سياحت كند نه ياد وطن
    كسى كه بر سر كويت مجاورى آموخت16



  • كسى كه بر سر كويت مجاورى آموخت16
    كسى كه بر سر كويت مجاورى آموخت16




16. ص266, سطر17


ميرزا صحيح مى باشد كه به اشتباه (ميراز) تايپ شده است.



17. ص279, بيت31, شرح2


مترجم محترم ذكر كرده اند كه تشبيه شعر و طبع شعرى به آب مضمونى مشهور است كه البته جاى انكار نيست, اما در نمونه اى كه از سنائى غزنوى به نقل از امثال و حكم دهخدا ذكر كرده اند, آب به معناى (آبرو) مى باشد نه خود آب.



(نماند آب, سخن را چو رانى از پى نان)



مترجم محترم (آب سخن) را به اضافه قرائت كرده اند, در حالى كه بايد بعد از آب سكون كنيم, معناى مصرع چنين مى شود: وقتى شعر را در مدح به كار مى برى و از آن كسب نان مى كنى, آبرويى براى سخن و شعر باقى نمى ماند.



نظامى نيز در مخزن الاسرار در موضوع (آبروى سخن را بردن) مى فرمايد:






  • چشمه حكمت كه سخندانى است
    آب شد و زين دو سه يك نانى است17



  • آب شد و زين دو سه يك نانى است17
    آب شد و زين دو سه يك نانى است17




18. ص283, ب39, شرح3


آنچه منظور متنبّى در بيت بوده است با اشعار فارسى استشهاد شده تفاوت دارد. در افكار فارسى مفهوم اين است كه اگر مراد خود نجستم گناه از جانب من نيست, عمر كوتاه بود, مرگ به سراغم آمد. اما در شعر متنبّى, موضوع ترجيح مرگ بر زندگيِ (پست و حقيرگونه) است. بنابراين شايد به مفهوم اين ضرب المثل نزديك تر باشد: (النار ولا العار, المنية ولا الدنية)18



البَرُّ او سَعُ معادل اين مصرع سعدى است: كه برّ و بحر فراخست و آدمى بسيار.19



19. ص313, بيت3


سعدى شيرازى در اين باب چنين دلربا سروده است:






  • دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
    تا نگويند حريفان كه تو منظور منى20



  • تا نگويند حريفان كه تو منظور منى20
    تا نگويند حريفان كه تو منظور منى20




20. ص292, بيت15


منظور شاعر اين بوده است كه او كارهاى بزرگ را كه انجام داده است كوچك مى شمارد از اين رو كسى را كه به او مى گويد كارهاى بزرگ انجام داده اى دروغگو مى شمارد, نه اين كه (اعمال را بزرگ مى شمارد و خارج از حيطه قدرت بشرى مى پندارد).



21. ص310, بيت4


متنبّى خود در جاى ديگر از اشعارش سروده است:






  • ييُفدّى اَتَمُّ الطير عُمراً سِلاحُهُ
    نسورُ الفلا احداثُها والقشاعِمُ21



  • نسورُ الفلا احداثُها والقشاعِمُ21
    نسورُ الفلا احداثُها والقشاعِمُ21




فردوسى دقيقاً به همين مضمون اشاره دارد:






  • چماننده چرمه هنگام گرد
    همچنين مجير بيلقانى مى سرايد:
    ز بهر كركسان اكنون در آن موضع نهادى خوان23
    ز بهر كركسان اكنون در آن موضع نهادى خوان23



  • چراننده كركس اندر نبرد22
    تو از بهر كسان بسيار خوان بنهاده اى ليكن
    ز بهر كركسان اكنون در آن موضع نهادى خوان23



22. ص159


صورت صحيح بيت فياض لاهيجى بدين ترتيب است:






  • مرنج ار وداع تو ناكرده رفتم
    كه از خويش رفتن وداعى ندارد24



  • كه از خويش رفتن وداعى ندارد24
    كه از خويش رفتن وداعى ندارد24




23. ص339, بيت1


در مصرع (شبم به روى تو روز است و ديده ها روشن) صورت صحيح (ديده ام) مى باشد كه معطوف به (شبم) است. مصراع دوم آن نيز چنين است: (و اِن هَجَرتَنى سواء عَشِيَّتى و غداتِ).25



24. ص119, بيت27و28





  • خوردن كافور سبب سردى
    مزاج و ناتوانى جنسى مى شود.26



  • مزاج و ناتوانى جنسى مى شود.26
    مزاج و ناتوانى جنسى مى شود.26




25. ص73, بيت7


اشاره به كمر بستن (جوزاء) است (صورت فلكى جبار), حافظ مى سرايد:






  • جوزا سحر نهاد حمايل برابرم
    ييعنى غلام شاهم و سوگند مى خورم27



  • ييعنى غلام شاهم و سوگند مى خورم27
    ييعنى غلام شاهم و سوگند مى خورم27




26. ص94, بيت43, شرح1


مصرع اول بيت وطواط به صورت (من نگويم به ابر مانندى) صحيح است.28



27. ص218, بيت14, شرح1


بيت زير را از امثال و حكم نقل كرده و به تبعيت از علامه دهخدا آن را از مختارى دانسته:






  • نظير خويش بنگذاشتند و بگذشتند
    خداى عزوجل جمله را بيامرزاد



  • خداى عزوجل جمله را بيامرزاد
    خداى عزوجل جمله را بيامرزاد




توضيحاً بايد عرض شود كه اين بيت از حافظ است كه مصرع (دوم) را از عثمان مختارى تضمين كرده است.29



28. ص580, بيت35


معادل فارسى اين بيت در كشف الاسرار ميبدى چنين آمده است:30






  • آن دل كه تو سوختى ترا شكر كند
    و آن خون كه تو ريختى به تو فخر كند



  • و آن خون كه تو ريختى به تو فخر كند
    و آن خون كه تو ريختى به تو فخر كند




* دانشجوى دكترى ادبيات فارسى, دانشگاه اصفهان.



1. تعبير از (عطار) گرفته شده است:





  • دختر ترسا چو برقع برگرفت
    بند بند شيخ آتش درگرفت



  • بند بند شيخ آتش درگرفت
    بند بند شيخ آتش درگرفت




(منطق الطير, ص287)



2. اشاره است به شعرى كه درباره سه تن شاعر برجسته پارسى سروده اند:





  • در شعر سه تن پيامبرانند
    اوصاف و قصيده و غزل را
    فردوسى و انورى و سعدى



  • هرچند كه لا نبى بعدى
    فردوسى و انورى و سعدى
    فردوسى و انورى و سعدى




استاد ملك الشعراى بهار درباره اين مطلب چنين سروده است:






  • من عجب دارم از آن مردم كه هم پهلو نهند
    انورى هرچند باشد اوستادى بى بديل
    سحر هر چندان قوى, عاجز شود با معجزه
    چون كند با دست موسى سحرهاى سامرى



  • در سخن فردوسى فرزانه را با انورى
    كى زند با اوستاد طوس لاف همسرى
    چون كند با دست موسى سحرهاى سامرى
    چون كند با دست موسى سحرهاى سامرى




(سيروس شميسا, سبك شناسى شعر, ص120)



3. اين بيت در اغلب نسخه ها ذكر نشده است اما از لحاظ ارتباط معنايى با بيت پيشين خود بسيار نزديك است:





  • شمع را بايد از اين خانه به در بردن و كشتن
    كشتن شمع چه حاجت بود از بيم رقيبان
    پرتو روى تو گويد كه تو در خانه مايى



  • تا به همسايه نگويد كه تو در خانه مايى
    پرتو روى تو گويد كه تو در خانه مايى
    پرتو روى تو گويد كه تو در خانه مايى




البته, مصححانى كه بيت مذكور را نياورده اند بر اين عقيده اند كه از سعدى كه استاد سخندانى است بعيد است كه در دو بيت پشت سر هم قافيه و رديف يكسان به كار برد.



4. ديوان هاتف اصفهانى, ص114.



5. ديوان اشعار قائم مقام فراهانى, ص73.



6. مرزبان نامه, ص29 و91.



7. ديوان امير معزى, ص597.



8. ديوان فرخى سيستانى, ص14.



9. گزارش دشوارى هاى ديوان خاقانى, ص50.



10. ديوان خاقانى, ص18.



11. حواشى دكتر معين بر اشعار خاقانى, ص17.



12. زندگى و اشعار اديب نيشابورى, ص137.



13. ديوان خاقانى, ص356.



14. شاهنامه, ص127.



15. ترجمه كليله و دمنه, ص9.



16. كليات سعدى, ص355.



17. مخزن الاسرار, ص41.



18. نفثه المصدور, ص146 و254.



19. كليات سعدى, ص701.



20. همان, ص614.



21. جواهر الادب, ص257.



22. شاهنامه, ص50.



23. ديوان مجير بيلقانى, ص162.



24. ديوان فياض لاهيجى, به تصحيح امير بانوى كريمى, ص453.



اين غزل در ديوان چاپ و تصحيح جليل مسگرنژاد نيامده, اما در تصحيح ديگرى از اين ديوان به دست ابوالحسن پروين پريشانزاده در صفحه208 ذكر شده است.



25. كليات سعدى, ص575.



26. تحفه حكيم مؤمن, ص213.



27. ديوان حافظ, ص224.



انورى در همين مضمون سروده است:



كمر ببسته به سوداى خدمتت جوزا



كله نهاده ز تشوير رفعتت كيوان



(ديوان انورى, ج1, ص357)



همچنين ر.ك: به ديوان انورى, ج1, ص16 .در ادبيات عرب نيز اين مضمون تكرار شده است:



لَو لَم تَكُن نيَّةُ الجوزاءِ خِدمَتَهُ



لَمّا رَأيتُ عَلَيها عَقدَ مُنتَجلق



(مضامين مشترك فارسى و عربى, ص80)



28. ديوان رشيدالدين وطواط, ص607.



29. ديوان حافظ, ص363 و نيز ديوان عثمان مختارى غزنوى, ص594, حاشيه(1).



30. كشف الاسرار و عدةالابرار, ج8, ص387.



/ 1