سيرى در كتاب شريف مثنوى طاقديس - سیری در کتاب شریف «مثنوی طاقدیس» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در کتاب شریف «مثنوی طاقدیس» - نسخه متنی

عسکر دیرباز

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيرى در كتاب شريف مثنوى طاقديس

اثر حاج ملا احمد نراقى رحمه الله

عسكر ديرباز

مقدمه

بازگويى و زنده نمودن ياد، خاطره، آثار و تاليفات بزرگان و مشاهير دينى يكى از امور پسنديده در نظام مقدس جمهورى اسلامى است. اين كار اگر به منظور استفاده از دستاوردها و آثار آن بزرگان و بررسى كار ايشان و ادامه وتكميل راه صحيح شان باشد مزيد بر فايده بوده نوعى كمال و ترقى علمى و معنوى محسوب خواهد شد.

در اين راستا احياى دو شخصيت عاليقدر جهان اسلام در قرن 12 و 13 قمرى، يعنى حاج ملامحمدمهدى نراقى و فرزند گرامى اش حاج ملااحمد فاضل نراقى رحمه الله اهميت و جاى گاه خاص خود را دارد; زيرا اين دو شخصيت با عظمت، با توجه به وضعيت زمانه خود علاوه بر پاسخ گويى به آن نيازها، تاليفات و آثارى از خود به يادگار گذاشته اند كه به مرور اعصار مندرس نشده و هميشه مورد استفاده خواهد بود. اين دو عالم بزرگوار علاوه بر آثار فقهى و فلسفى در قسمت اخلاق و عرفان نيز آثارى داشته اند.

اين نوشته در صدد است به مصداق «بحر در كوزه » سيرى در كتاب مثنوى طاقديس داشته باشد. هدف آن است كه خواننده گرامى با خواندن اين نوشته تمايل و رغبت بيش ترى براى استقاده مداوم از آن كتاب داشته باشد و با فضاهاى مختلف آن آشنا گردد.

ترتيب مطالب اين نوشته به قرار ذيل است:

1. اشاره اى كوتاه به عظمت علمى و معنوى اين دو دانش مند فرزانه;

2. بحثى كوتاه در باره شعر و شعرا از نظر قرآن و روايات و تاثير ماندگار شعر خوب و فرهنگ ساز بودن آن;

3. مطلبى درباره موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه مخصوصا در لباس شعر;

4. ارائه نمايه اى از صحنه ها و فضاهاى مختلف كتاب طاقديس همراه با تجزيه و تحليل مختصر;

5. يادآورى نكاتى كه در حواشى اشعار جالب توجه است.

1. عظمت علمى و معنوى اين دو دانش مند فرزانه

شرح حال و فهرست تاليفات حال ملامحمدمهدى نراقى و فرزند گرامى اش حاج احمد فاضل نراقى كه از درخشان ترين چهره هاى دانش و معنويت در آسمان علم و اجتهاد و مرجعيت در نيمه دوم قرن 12 تا اواسط قرن 13 قمرى بوده اند در مآخذ و كتاب هاى زيادى بيان شده است.

صاحب كتاب اعلام الشيعه نوشته است: شيخ مولى احمد بن محمدمهدى بن ابى ذر نراقى كاشانى دانش مندى بزرگ و فقيهى نمونه و نويسنده اى با عظمت، متخصصى خبره و داراى موقعيتى نافذ بوده است. در سال 1185 يا 1186ق در نراق به دنيا آمده و زير سايه پدر عظيم الشان و بزرگ وارش كه استادش هم بوده پرورش يافته. پس از مدتى به عتبات مهاجرت نمود و در آن جا در درس مرحوم سيدمهدى بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشف الغطا در نجف اشرف حاضر مى شده است. از محضر درس سيد مهدى شهرستانى و محمدباقر بهبهانى نيز در كربلاى معلا استفاده كرده و سپس به نراق مراجعت نموده; بعد از وفات پدر در سال 1209ق مرجعيت كبرا به او انتقال يافته; به گونه اى كه مردم از هر سمت به او رو نموده و او را بزرگ و مرجع خود قرار داده اند.

انسانى شايسته، متقى، خيرخواه نسبت به فقرا و ضعفا، مهربان و يارى كننده آن ها بوده است. شب يكشنبه 23 ربيع الثانى 1245 از دنيا رفته و جنازه مطهرش به نجف اشرف انتقال يافته و در كنار قبر پدرش زير سايه اميرالمؤمنين على عليه السلام به خاك سپرده شده است. (1)

2. شعر و شعرا در قرآن و روايات و تاثير ماندگار شعر و فرهنگ ساز بودن آن

خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است: «و الشعراء يتبعهم الغاون . الم تر انهم فى كل واد يهيمون . و انهم يقولون مالا يفعلون . الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكرو الله كثيرا و انتصروا من بعد ماظلموا وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون » ; و شاعران را گم راهان پيروى مى كنند آيا نديده اى كه آنان در هر وادى اى سرگردانند و آنانند كه چيزهايى مى گويند كه انجام نمى دهند مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آن كه مورد ستم قرار گرفته اند يارى خواسته اند. و كسانى كه ستم كرده اند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشت گاه برخواهند گشت » (2)

در آيه نخست (آيه 224) فرموده است كه گم راهان از شاعران پيروى مى كنند، حتى به لحاظ ادبى آيه شريفه گوياى آن است كه به طور خاص اين گم راهان اند كه از شاعران پيروى مى كنند، ولى خوش بختانه به دنبالش وجه مطلب را بيان فرموده است كه شاعران در هر وادى اى سرگردانند و آن چه مى گويند خود عمل نمى كنند. با توجه به اين دو سب مى توان حالت تخصيص از آيه استفاده كرد كه اگر غير شعرا هم اين دو وضعيت را داشته باشند، گم راهان از آنان پيروى خواهند كرد و اگر شاعرانى اين دو وضعيت را نداشته باشند، غير گم راهان از آنان پيروى خواهند كرد. به علاوه استثنايى كه در آيه 227 وجود دارد مطلب را روشن تر مى كند كه شعرايى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده و بسيار به ياد خداوند باشند و از او يارى بخواهند مستثنا هستند. لذا نسبت به اين دسته از شعرا مذمتى استفاده نمى شود، بلكه استشعار به پيروى هم ممكن است داشته باشد.

از پيامبر عالى قدر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم نقل شده كه: «ان من الشعر لحكم » (3) اگر من به معنى بعض باشد; يعنى بعضى از شعرها حكمت آميز هستند. از امام صادق عليه السلام نقل شده: «ما قال فينا قائل بيت شعر حتى يؤيد بروح القدس; (4) كسانى كه درباره اهل بيت عصمت و طهارت شعرى سرايند مورد تاييد روح القدس هستند» .

از اين دو حديث شريف استفاده مى شود كه شعر مى تواند به لحاظ محتوا بسيار مفيد باشد، يعنى در وصف و مدح امامان معصوم عليهم السلام باشد يا حاوى نكته اى حكمت آميز. روشن است كه نيازى به بيان و تاييد وجه تاثيرگذارى شعر نيست. دانش مندان اسلامى و شعرا در اين باب سخن فراوان گفته اند، مثلا مرحوم مظفر درباره فوايد شعر فرموده اند:

شعر فايده هاى بى شمارى در زندگى اجتماعى دارد; با شعر مى توان درجايى كه مورد نياز باشد عواطف و احساسات را در مسير اهداف دينى و اجتماعى تحريك كرد و سپس هفت فايده براى شعر گفته اند مثل پرورش روحيه حماسى، برانگيختن عواطف انسانى، موعظه كردن و تهذيب نفس و..» . (5) .

درباره وجه تاثير ماندگار شعر مرحوم مظفر گفته است: ركن اساسى شعر تصوير و خيال پردازى و صحنه سازى است. مواجهه عادى با لغت ها تاثيرى معمولى دارد، ولى اگر مطلب و واقعيتى همراه با تشبيه، مجاز، استفاده و تصويرپردازى باشد تاثير ژرف و شگرف خواهد داشت، مخصوصا اگر همراه با وزن و قافيه و رديف مناسبى هم باشد. (6)

سرودن شعر علاوه بر تمرين و خواندن اشعار شعرا قريحه و ذوق و طبع شعر هم مى خواهد كه معمولا خدادادى است. در هر حال شعر يكى از ابزارهاى هنرى در خدمت عقايد صحيح و اخلاق والا است كه بزرگان دين ما از آن در جاى خود استفاده لازم را نموده اند.

مرحوم شيخ احمد نراقى نيز كتاب شريف مثنوى طاقديس را كه حاوى حدود 11500 بيت شعر است سروده و از خود به يادگار گذاشته اند.

3. موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه مخصوصا موعظه در لباس و قالب شعر

در قرآن كريم بارها سخن از موعظه و تاثير آن به ميان آمده است. كه به برخى از آن ها اشاره مى شود. خداوند متعال فرموده است: «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم وشفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين » (7) ; اى مردم به يقين براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آن چه در سينه هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان (به خدا) آمده است » .

هم چنين فرموده است: «و لقد انزلنا اليكم آيات مبينات و مثلا من الذين خلوا من قبلكم و موعظة للمتقين » (8) ; و قطعا به سوى شما آياتى روشن گر و خبرى از كسانى كه پيش از شما روزگار به سر برده اند و موعظه اى براى اهل تقوا فرود آورده ايم » .

ظاهرا در آيه نخست، قرآن كريم نيز مصداقى از موعظه محسوب شده است و همين در قدر و عظمت موعظه بس است و در ادامه اين آيه، موعظه به عنوان درمان دردهاى سينه و رهنمود و رحمتى براى مؤمنان معرفى شده، گر چه اين صفات از خصايص قرآن كريم است، ولى همين قرآن وقتى مصداق كامل موعظه باشد پس موعظه مى تواند چنين شمول و كارآيى داشته باشد.

و در آيه دوم نيز قرآن به ويژگى موعظه كننده توصيف شده است. جالب آن كه در آية اول خطاب به عموم مردم و مخاطب آيه دوم متقين هستند. شايد يك وجه آن اين باشد كه در آيه نخست، قرآن كريم مصداق كامل موعظه معرفى شده و قرآن براى هدايت عموم مردم در تمام زمان ها و مكان ها نازل شده است، ولى در آيه دوم آيات مبينات و سرگذشت پيشينيان مد نظر بوده و اين دو را موعظه اى براى صاحبان تقوا قرار داده است.

از على عليه السلام نقل شده: «احى قلبك بالموعظة، بالمواعظ تتجلى الغفلة، ثمرة المواعظ الانتباه » . (9) در اين جملات شريف چند اثر براى موعظه ذكر شده مثل زنده شدن دل ها، از بين رفتن غفلت و بيدار شدن و آگاهى. از امام كاظم عليه السلام نقل شده است: «خذ موعظتك من الدهر راهله » (10) به هر تقدير از ائمه عليهم السلام فرمايشات زيادى در باب موعظه ذكر شده كه برخى از آن ها عبارت اند از: «كفى بالموت واعظا» ، «العاقل من وعظته التجارب » ، «فى كل نظر عبرة و فى كل تجربة موعظة » . (11)

با تامل در اين فرمايشات استفاده مى شود كه مؤمن و عاقل بايد چشم و دل عبرت بين داشته و سرسرى و غافل از كنار امور و وقايع نگذرد و از روزگار و تحولات آن عبرت بگيرد.

4. ارائه نمايه اى از صحنه ها و فضاهاى مختلف كتاب شريف طاقديس

لفظ طاقديس: به معنى طاق مانند است وديس، يعنى مانند. گويا اشعار كتاب مانند سقفى ذهن و دل انسان را احاطه مى كند. كتاب در دو بخش ارائه شده با عنوان «صفه » به معنى ايوان، شاه نشين و خانه تابستانى سقف دار. صفه اول در 152 صفحه و صفه دوم در 231 صفحه. گرچه ايشان در اشعار پايانى صفه اول متذكر شده كه اشعار در چهار صفه ارائه خواهد شد، (12) ولى به ارائه صفه سوم و چهارم موفق نشده اند.

در معرفى اجمالى اين كتاب شريف گفته شده است: «منظومه گهربارى است شامل مواعظ عارفانه و روحانى، مشحون از پند و اندرزهاى حكيمانه و اخلاقى، آميخته به لطايف و ظرايف ادبى كه با زبان شعر و ادب آراسته گشته تا بسيارى از احكام و اوامر الهى و فصولى از مبانى اصول و فروع دين مبين اسلام را با بيانى ساده، قابل فهم و درك خاص و عام آشكار سازد محتويات آن به وسيله بيانى رسا و شيرين آهنگى جاذب و دل نشين راه و رسم نيك بختى بشر را در صحنه هاى گيتى تا وصول به سعادت جاودانى نشان مى دهد» . (13)

بخش هاى مختلف كتاب طاقديس

در يك نگاه مى توان بخش هاى زير را در اين كتاب تميز داد:

الف) مناجات و راز و نياز با پروردگار

اين مناجات و تضرع ها با سوز و گداز فراوان همراه بوده و مشحون از اظهار عجز و ناتوانى و طلب عنايت و توجه خاص خداوند متعال است. به علاوه بيش تر مناجات ها با مطالب قبل و بعد تناسب دارد، مثلا به تناسب طرح شدن قصه ابرهه و حضرت عبدالمطلب مرحوم نراقى اين چنين سرده اند:




  • اى خدا اين خانه را خود ساختى
    اين كجا باشد روا اى ذوالمنن
    يك نظر در كار اين ويرانه كن
    دشمن اندر خانه مپسند و كس
    خاصه صاحبخانه اى چون تو جليل
    خانه هر كس ز تو آباد شد
    خانه خود را ببين برباد شد (14)



  • خود در و ديوار آن پرداختى
    خانه يزدان مقام اهرمن
    دشمن خود را برون زين خانه كن
    خانه را ويرانه ببينند و كس
    هر جليلى با جليل تو ذليل
    خانه خود را ببين برباد شد (14)
    خانه خود را ببين برباد شد (14)



در ادامه بعضى از مناجات ها، استغاثه و توسل به ذيل عنايت امام عصر - روحى له الفدا - نيز شده است به عنوان نمونه:




  • اى امير كاروان واپسين
    اى دليل راه هر گم كرده راه
    اى شبان مهربان بنگر به دشت
    دور او بگرفته گرگان بيشمار
    رحمتى كن اى شبان مهربان
    اى امين حق شه دنياو دين
    اى تو خيرالمرسلين را جانشين (15)



  • اى وجودت لنگر چرخ و زمين
    بى پناهان جهان را تو پناه
    يك بز لاغر جدا از گله گشت
    حمله بروى آورند از هر كنار
    اين بز لاغر ز گرگان وارهان
    اى تو خيرالمرسلين را جانشين (15)
    اى تو خيرالمرسلين را جانشين (15)



هم چنين در پايان مناجاتى ديگر اين چنين در مورد امام زمان (عج) سروده است:




  • چارده خورشيد گردون شرف
    اولين شان آن مهين و خشور بود
    آخرين شان مركز دنيا و دين
    ساقى اين دوره آخر زمان
    مايه ام عجز و اميدم بس دراز
    تحفه ام توحيد و خاصانم پناه
    آه و واويلاه ترسانم ز خود
    همچو شاخ بيد لرزانم زخود (16)



  • چارده بدر منير بى كلف
    كز جبين او فروزان نور بود
    هم امان خلق و خالق را امين
    باقى از بهر بقاى كن فكان
    تكيه گاهم رحمتت اى بى نياز
    از چه مى ترسم دگر اى پادشاه
    همچو شاخ بيد لرزانم زخود (16)
    همچو شاخ بيد لرزانم زخود (16)



به هر حال تمامى مناجات ها مشحون از توحيد ناب و خالص، ابراز و اظهار عجز و بندگى و هيچ بودن و تقصير و قصور از بندگى و طلب مغفرت و عنايت خاصى از پروردگار است.

ب) معرفى دين مقدس اسلام در قالب شعر

اين معرفى شامل بيان اعتقادات از قبيل توحيد، صفات خداوند متعال، مثل عدالت و همين طور اعتقاد به نبوت و امامت و معاد است. در بخش توحيد، توحيد در ذات، صفات، توحيد افعالى و توحيد در عبادت، به زيباترين بيان آمده است. در قسمت نبوت اعتقاد به نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم لطف و مراحم او نسبت به مت خودش بارها آمده است. در بخش امامت: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهلية » ، وصايت اميرالمؤمنين و يازده فرزندش ذكر شده است و همين طور اعتقاد به قيامت، حساب، كتاب، حشر، صراط، ميزان و بهشت و جهنم.

در قسمت اخلاقيات مطالب بسيار فراوانى آمده كه فهرست اجمالى آن ها به اين قرار است: دنيادوستى، سر آمد تمام مصيبت ها، حرص و طمع و پيامدهاى منفى آن ها، خود بينى و خودخواهى و عجب و كبر و غرور، شكم پرستى، مذمت تعلق خاطر فراوان به زن و اولاد، نكوهش عالم بى عمل و نكوهش تظاهر و خودنمايى.

در اين قسمت بيش تر مذمت ها به دنياگرايى اختصاص يافته كه در قسمت حكايت ها و قصه ها توضيحات بيش ترى خواهد آمد.

در قسمت تعاليم و مقررات اسلامى نيز مطالب فراوانى به چشم مى خورد:

نافرمانى شيطان از اين كه به حضرت آدم سجده كند، لاجبر و لا تفويض بل امر بين الامرين، نكوهش صوفيه، سير و سلوك الى الله و تقرب به او، انس و الفت و خوش رفتارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم با كودكان، مخصوصا با حسنين عليهما السلام و استفاده فراوان از قوه عاقله و تفكر در تمامى امور.

در مواردى نيز مطالبى آورده است كه اشاره به احكام فقهى دارد.

اكنون براى نمونه مواردى از اشعار ايشان را مى آوريم:

در باب توحيد




  • خواست تا گردد عيان و آشكار
    چيست خورشيد اى كه خاكم بر دهن
    اين زبان بى ادب ببريده باد
    آفريد اين خلق نامعدود را
    گشت از آن خلق بى پايان پديد
    كل يوم وهد فى خلق جديد (17)



  • سرزند خورشيد در ديجور تار
    اى زبانم كوته و لال از سخن
    وين دهان بى حيا دريده باد
    جدولى ببريد بحر جود را
    كل يوم وهد فى خلق جديد (17)
    كل يوم وهد فى خلق جديد (17)



- در باب اين كه انسان بايد به خدا اعتقاد داشته باشد ولى نمى تواند كنه ذات الهى را بشناسد.




  • آن كه خود را مى نداند چيست آن
    جمله فرسادان در اين جا ابلهند
    دور بينان جمله كورند و ضرير
    تيز هوشان ابلهند و در زحير (18)



  • كى شناسد پاك يزدان كيست آن
    عارفان سرگشته اند و والهند
    تيز هوشان ابلهند و در زحير (18)
    تيز هوشان ابلهند و در زحير (18)



در باب توسل به پيامبر عالى قدر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم




  • يا رسول الله يا غوث الهام
    يا رسول الله يا شمس الظلام
    يا رسول الله يا حبل النجات
    اى ادب اندوز تعليم اله
    عقل اول طفل ابجد خوان تو
    اى طفيلت هستى كون و مكان
    اى به دورت گردش هفت آسمان (19)



  • يا سحاب الجود يا بحرالكرم
    يا شفيع الذنب فى يوم الندم
    يا رجاء الخلق يا منجى العصات
    اى ادب آموز ز كل ماسواه
    روح اعظم سايه اى از خوان تو
    اى به دورت گردش هفت آسمان (19)
    اى به دورت گردش هفت آسمان (19)



در باب امامت:




  • پير آن باشد كه پيريش از خداست
    پيريش از نص يزدانى بود
    پيرآن باشد كه ايمان پير داشت
    چيست آن ايمان پير اى حق پرست
    زاده از نور خدا روز ازل
    كرده باشد پاكش از كفر و ضلال
    نى كه چون ايمان آن بد حال ها
    بلكه ميرد هردم از عصيان تو
    چون قرين معصيت شد آدمى
    چونكه تو به كرد و كرد او بازگشت
    چون حيات مستقر نبود از آن
    پير را كى باشد ايمانى چنين
    ان عهدى لاينال الظالمين (20)



  • نور حق او را به هر جا رهنماست
    علم او الهام ربانى بود
    نى كه مو چون شيرو دل چون قير داشت
    آن كه همره باشدت روز الست
    نى به دنيا زاده از كفر و دغل
    روز اول پادشاه بى زوال
    زاده بعد از كفر و ايمان سال ها
    آنچه بود و زايدش ايمان تو
    روح و ايمان مى رود از وى همى
    باوى ايمانى ز نو انباز گشت
    زايد ايمان و بميرد هر زمان
    ان عهدى لاينال الظالمين (20)
    ان عهدى لاينال الظالمين (20)



در باب قيامت و چگونگى آن :




  • كاخ سلطان چون سياست گه بود
    با هزاران طبل و كوس و كبر و باد
    اندرين گنبد در افكند از غرور
    بين چگونه گفت در پاى حساب
    بلكه دارد از وجود خود ندم
    مى گريزد از گلستان وجود
    ليكن اين نبود بغير آرزوى
    هر عذابى باشدش عذب وخوش است
    باز با ياد خوش اودلكش است (21)



  • پيش مجرم بدتر از صد چه بود
    سوى انسانى گراييداى جماد
    دور باش وهاى هوى و عر و عور
    يا الهى ليتنى كنت تراب
    هى عدم هى هى عدم هى هى عدم
    سوى زندان عدم كور و كبود
    ديگر از اين دام آزادم مجوى
    باز با ياد خوش اودلكش است (21)
    باز با ياد خوش اودلكش است (21)



در باب اثبات قدرت خداوند و ثبوت معاد جسمانى :




  • شيخ گفت او را كه اى كافر نهاد
    باورت نايد ز سوز واپسين
    گفت اگر مى پرسى از كردار من
    آرى آرى آن منم خاكم بسر
    حق به جانب باشدت اى نيكبخت
    راست گفتى سربسر اعمال من
    آن كه باور نبودش روز پسين
    طاعتش باشد چنان كارش چنين (22)



  • آن تويى كت نيست تصديق معاد
    راست نشمارى تو روز راستين
    وز رسوم بندگى و كار من
    كز قيامت نزد من نبود خبر
    كار مى ماند به آن گفتار سخت
    منكران حشر را باشد ردن
    طاعتش باشد چنان كارش چنين (22)
    طاعتش باشد چنان كارش چنين (22)



در باب دنيا و مذمت اهل آن مطالب بسيار نغز و بديهى آورده است. در اين مطالب به گذران و فانى بودن دنيا و نعمت هاى آن همراه با تمثيل هاى بسيار زيبا توجه شده. دل نبستن به دنيا و به كم ترين استفاده از آن بسنده كردن، بى وفايى اهل دنيا، خوش خط و خال بودن ظاهرى و سم مهلك بودن باطن دنيا، خوار و ذليل شدن دنيا گرا در همين جهان و... مورد توجه قرار گرفته است. مى توان گفت مطالب و اشعار اين بخش در همه كتاب مثنوى طاقديس به چشم مى خورد; به گونه اى كه به طور قاطع مى توان 60 تا 70 درصد مضامين كتاب را مرتبط به مذمت دنيا و اهل دنيا و تبيين ويژگى ها و خصائص ذاتى دنيا و دنياگرايان دانست. در يكى از موارد مذمت دنيا اين چنين مى سرايد:




  • سوى دنيا بنگر و احوال آن
    هم فلك پيوسته در رنج دوار
    آتشش پيوسته در سوز و گداز
    روزهايش را ز پى شبهاى تار
    در ستانش جمله با هم در نفاق
    گل در آن پژمرده لاله داغدار
    شمع آن سوزان و گريان تا سحر
    روز آن هنگام رنج و محنت است
    آفت و محنت در آن جا قهرمان
    كينه و ظلم و ستم آنجا شعار
    ساعتى خالى نه از اندوه و غم
    گه ملول از كرده بيزار خود
    گه ملالت از جفاى يار خود (23)



  • وز غم و اندوه مالامال آن
    هم زمين دايم ذليل و خاكسار
    باد آن در اضطراب و در حماز
    شاديش را در عقب ماتم هزار
    هم زنان با شوهران اندر شقاق
    غنچه دلتنگ و بنفشه سوگوار
    سوخته پروانه را هم بال و پر
    شب در آن هنگام بيم و وحشت است
    مرگ سلطان و مرضها پاسبان
    فتنه و يغما و غارت آشكار
    گاه در تشويش و گاهى در ندم
    گه ملالت از جفاى يار خود (23)
    گه ملالت از جفاى يار خود (23)



بعضى از تعاليم بسيار مهم اسلامى كه در فرمايشات اهل بيت عليهم السلام به زيباترين وجهى تبين شده در اشعار مرحوم نراقى آمده است از جمله: «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين » :




  • فعل را خواهى كنى و خواه نه
    كس نه بتواند بپيچد پنجه ات
    با تو باشد اختيار و اختيار
    ورنه آن قدرت نباشد جان من
    اختيارت چون به دست ديگرى است
    باشد او از تو بگيرد اختيار
    عاجزو زار و زبون گرداندت
    يا فرستد مانعى در كار تو
    يا بگرداند از آن ميل دلت
    اين نباشد اختيار و جبر نيز
    گر كنى فعل از تو باشد اى عمو
    دست تو بگرفته شاه دستگير
    آن نباشد جبر اى مرد خبير



  • جز تو را در فعل و تركش راه نه
    يا زمنع فعل سازت رنجه ات
    اختيارت را بود بيخ استوار
    با چنين قدرت دم از قدرت مزن
    اختيارت اختيارى دوست نيست
    هم نمايد از تو سلب اقتدار
    از فرازى سرنگون گرداندت
    سست سازد همت ستوار تو
    يا بيارد پيش شغل شاغلت
    هست امر بين امرين اى عزيز
    با شعور و با اراده مو به مو
    آن نباشد جبر اى مرد خبير
    آن نباشد جبر اى مرد خبير



همان طور كه از اشعار استفاده مى شود يك معناى حديث شريف اين است كه تو در كارهايت مختار هستى اما در اختيار داشتنت مختار نيستى، پس نه جبر است و نه تفويض، بلكه سر جمع هر دو را دارى. البته معانى ديگرى نيز براى اين حديث شريف ذكر شده است. (24)

ج) آوردن تمثيلات و حكايات

مطلب اساسى ديگر در كتاب شريف طاقديس آوردن تمثيلات، حكايات و لطيفه هايى است كه در آن ها تصوير پردازى هاى بديعى براى نزديك كردن مطلب به ذهن و تهييج عواطف و تهذيب نفس صورت گرفته است. كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:

1. شاهى طوطى اى داشته و مى خواسته نديم او باشد و همه زبان ها را بداند. بدين جهت آن را با سفارشات فراوان به جزيره اى مى فرستد كه در آن پيرى بوده كه همه زبان ها را مى دانسته و معلم خوبى هم بوده. طوطى وقتى به آن جزيره مى رود با ناز و نعمتى كه در آن جا بوده سفارشات پادشاه را فراموش كرده و كارهايى انجام مى دهد كه از آن انتظار نبوده و زبان هاى مختلف را هم ياد نمى گيرد. اين داستان تمثيلى است از هبوط فرزندان آدم در اين دنيا و فراموش كردن «عهد الست » و آميخته شدن با لذات دنيا و غفلت از تعاليم پير يا انبيا و اوصياى الهى. اين داستان به صورت مقطع در سرتاسر صفه اول آمده است.

2. در مذمت آز و طمع آورده است كه: از دو كودك هم بازى يكى نان و عسل و ديگرى نان خالى داشته و در تمناى عسل بوده، كودك صاحب عسل گفته: صداى سگ در بياور تا عسل دهم و او مدام براى اندكى عسل صداى سگ در مى آورده است.

3. مردى به هر دليل از راه راز و نياز با پرورگار از مواهب مادى او نيز برخوردار بوده. سرانجام روزى به توصيه زنش مجبور مى شود كه از دوستش درخواست نان كند. چون همه او را به عنوان عارف مى شناخته اند مجبور مى شود شب برود و نان بگيرد. در راه بازگشت ماموران حكومت به خيال اين كه وى دزد است او را دست گير و دستش را قطع مى كنند. وقتى امير شهر از ماجرا باخبر مى شود سراسيمه نزد عارف براى عذرخواهى مى آيد، ولى او مى گويد: نياز به عذرخواهى نيست من كه تا به حال از اين راه بالاخره روزى ام مى رسيده بايد همان راه را ادامه مى دادم خودم باعث قطع دستم شدم.

4. درباب هدر دادن عمر و تضيع وقت: اين تمثيل را آورده كه گردو فروشى براى 10 و 5 و 4 و 3 و 2 گردو هر مورد قيمتى مشخص كرده بود، ولى يك دانه را به رايگان مى داد. كسى آمد به طور متناوب يك گردو از او خواست تا گردوهاى زيادى از او به چنگ آورد. فروشنده متوجه شد كه فريبى در كار است تا از اين را تمام گردوهايش را بگيرد، لذا ديگر به او گردو نداد. مرحوم نراقى فرموده است اگر كسى بخواهد بقيه عمر ما را مثلا 10 يا 5 يا 4 يا 3 سال را بخرد به هر قيمتى باشد به او نمى دهيم، ولى مگر عمر ما از همين دقيقه ها و ثانيه ها تشكيل نمى شود در حالى كه دقيقه ها و ثانيه ها و گاه ساعت ها را به رايگان از دست مى دهيم، بلكه گاهى وزر و وبال براى خود ذخيره مى كنيم.

5. عارف و عالمى (مرحوم ميرفندرسكى) در سفر به هند به شهرى مى رود كه تمام مردم آن جا بت مى پرستيدند. در اثر حسن معاشرت به او احترام زيادى مى گذارند تا روزى به بت كده آن ها مى رود و آن را بسيار مجلل و با شكوه (ظاهرى) مى يابد. بت پرستان به او مى گويند: نشانه حقانيت بت پرستى آن است كه اين ساختمان با اين تجهيزات از قرون پيش همين طور مانده است در حالى كه مساجد شما بيش از 70- 80 سال دوام ندارند و نياز به تجديد بنا پيدا مى كنند. عارف و عالم مى فرمايد: برعكس، نياز مساجد ما به تجديد بنا به خاطر آن است كه در آن جاها ذكر حق گفته مى شود و در و ديوار تحمل آن را ندارند و از هم مى گسلند، در حالى كه در بت كده حرف حقى گفته نمى شود. براى مثال من فردا اين جا اذان گفته و نماز مى خوانم خواهيد ديد كه خراب خواهد شد شب راز و نياز و تضرع به پيشگاه خداوند مى نمايد كه سخنى را كه الهام كرده اى يارى نما تا عملى كنم. فردا پس از اذان و نماز دستور مى دهد بلافاصله همه بيرون روند و بت كده با خاك يك سان مى شود.

6. مسئله عشق بارها در صفه اول و دوم ذكر شده است. در يكى از تمثيل ها وقتى مجنون بيمار مى شود و قرار است فصه شود و از رگ او مقدارى خون برود تا بيمارى او بهبود يابد هر جارا كه مى خواهند فصه كنند مى گويد: از اين جا اين كار را نكنيد; زيرا در رگ هاى من خون ليلى در جريان است. و در واقع ريختن خون ليلى است و من به هيچ وجه راضى به اين كار نيستم.

اين لطيفه تمثيلى است از اين مطلب كه وجود عاشق سرا پا متعلق به معشوق است و خودى نمى بيند و هر چه هست همان معشوق است.

تمامى اين مضامين با اشعار نغز و زيبا آمده كه براى پرهيز از اطاله آورده نمى شود و از خواننده محترم تقاضا مى شود به متن كتاب مراجعه نموده و خود را از آن جدا نسازد.

د) يكى از محاسن اين كتاب آوردن اشعارى نغز و زيبا در باب حادثه كربلا است. كه مشتمل بر مدح و مرثيه است. روانه شدن امام حسين عليه السلام به كربلا، وقايع روز عاشورا، ميدان رفتن على اكبر و... از جمله آن ها است كه براى نمونه برخى از اين اشعار را ذكر مى كنيم:




  • اى پدر هنگام رخصت دير شد
    تا يكى بينم همالان سينه چاك
    تا يكى بينم تو را تنها و فرد
    رخصتى ده تا كشم تيغ از نيام
    شاهزاده پيش آن شاه ايستاد
    با پدر مى گفت كاى سلطان من
    جان به لب آمد مرا از انتظار
    لاابالى گشته ام صبرم نماند
    اى پدر ديگر نماندم طاقتى
    پس به رخصت شاه عالم لب گشاد
    هين برو اى نور ظلمت سوز من
    پس وداع جمله كرد آن شهريار
    گفت از من بر شما بدرود باد
    وعده ديدار بر محشر فتاد (25)



  • دل از اين ويرانه ديدم سير شد
    آن يكى در خون و آن ديگر بخاك
    اندر اين صحرا ميان صد نبرد
    آتش اندازم در اين قوم لئام
    سر برهنه كرد و در پايش فتاد
    چيست سلطان اى تو جان جان من
    رخصتى آخر مرا در كار زار
    مر مرا اين صبر در محنت نشاند
    از براى خاطرحق رخصتى
    گفت چون خواهى روى رو خير باد
    اى تو آن خورشيد روز افروز من
    بر عقاب باد پيما شد سوار
    وعده ديدار بر محشر فتاد (25)
    وعده ديدار بر محشر فتاد (25)



ه) يكى از شاه كارهاى مرحوم نراقى آوردن آيات و روايات به صورت و قالب شعر است كه در عين حفظ وزن و قافيه و رديف بيش تر كلمات آيات و روايات مورد نظر در آن بيت يا ابيات گنجانيده شده و در اين زمينه به حق درخشيده است. كه به چند نمونه از آن ها اشاره مى شود:




  • 1. رو بخوان از مصحف حق قدنرى
    قد تقلب وجهك نحو السماء



  • قد تقلب وجهك نحو السماء
    قد تقلب وجهك نحو السماء



(اشاره به آيه 144 سوره بقره: «قدنرى تقلب وجهك فى السماء»)




  • 2. نا اميدى كفر باشد اى عمو
    رو بخوان لا تياسوا لا تقنطوا



  • رو بخوان لا تياسوا لا تقنطوا
    رو بخوان لا تياسوا لا تقنطوا



(اشاره به آيه 54 سوره زمر «قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم »




  • 3. ان ذا القران لو كان نزل
    لرآيته قد تصدع خاشئا
    صادعا من خشية الله خاضعا



  • من قبات الكبر يار للجبل
    صادعا من خشية الله خاضعا
    صادعا من خشية الله خاضعا



(اشاره به آية 21 سوره حشر: «لو انزلنا هذا القران على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون » از اين قبيل آيات در 46 مورد در قالب شعر بيان شده كه به همين مقدار بسنده مى شود.

5 . اشاره به برخى نكات فرعى

مطلب پنجم كه در پايان اين مقاله آورده مى شود ذكر برخى نكات است كه در اشعار جلب توجه مى كند. از جمله:

- مذمت شديد از زنان در موارد متعدد;

- آوردن كلمات و حكايات مربوط به اسافل اعضا، استفاده اخلاقى از آن ها;

- رد كردن صوفيه و طريقت آنان با اين كه در برخى اشعار اشعار به وحدت وجود هست;

- شكايت از اوضاع و احوال زمانه و استغاثه به حضرت ولى عصر (عج) كه براى حسن ختام همين ابيات را مى آوريم:




  • ساقى دين دوره آخر زمان
    نور مطلق آفتاب برج دين
    پرده از رخ برفكن اى آفتاب
    اى تو نور چشم خير المرسلين
    پاى دولت در ركاب آور كنون
    اى غضنفر زاده ضيغم شكار
    پنجه بركن روبهان در هم شكن
    من چه گويم ملك و كشور از شماست
    مملكت از تست اى عالى جناب
    آن چه مى گويم زنادانى بود
    زين خطايم بگذر از لطف عميم
    اننى استغفر الله العظيم (28)



  • باقى از بهر بقاى آن جهان
    آن امام خلق و خالق را امين
    اى دريغ آن آفتاب اندر حجاب
    اى تو سالار جهان را جانشين
    تيغ غيرت از نيام آور برون
    روبهان در كشورت بين آشكار (26)
    تيغ بركش ظالمان را سر فكن (27)
    آن چه مى گويم فضولى و خطاست
    خواه آبادش كن و خواهى خراب
    گفت و ناگفتم پشيمانى بود
    اننى استغفر الله العظيم (28)
    اننى استغفر الله العظيم (28)



نتيجه گيرى

براى كسى كه مى خواهد بعد از آيات و روايات و مطالب علمى گاه و بى گاه از اشعارى استفاده كند براى لطافت روحى، پندگيرى اخلاقى تهذيب نفس و اعراض از دنيا به نظر مى رسد كه اشعار اين كتاب براى اين كار بسيار مناسب باشد. روان بودن، خوش خوان بودن و رسايى تعابير و آميخته شدن آن با قصه ها و تمثيل ها تاثيرگذارى آن را مضاعف كرده است. به نظر مى رسد كه اين نت حسنه اى است كه عالمان پيشين ما داشته اند كه برخى از آن ها ديوان هاى شعر مفيد و خوبى نيز از خود به يادگار گذاشته اند، گر چه امروزه هم بين علما هستند افرادى كه اين كار را انجام مى دهند. ولى احساس مى شود كه جا براى كار بيش تر وجود دارد.

1) الكرام البررة، جزء دوم، ص 116.

2) شعرا (26) آيه 224- 227.

3) مجلسى، بحارالانوار، ج 79، ص 490.

4) همان، ص 291.

5) محمدرضا مظفر، المنطق (انتشارات فيروز آبادى) ص 405- 406.

6) همان، ص 406- 407.

7) يس (36) آيه 57.

8) نور (24) آيه 34.

9) غرر الحكم.

10) مجلسى، همان، ج 78، ص 306.

11) ميزان الحكمة، ماده وعظ.

12) ملااحمد نراقى، مثنوى طاقديس (چاپ دوم: تهران، انتشارات اميركبير، 1362) ص 178.

13) همان، پيش گفتار، ص 5.

14) همان، ص 156- 158.

15) همان، ص 208- 209.

16) همان، ص 281- 282.

17) همان، ص 102.

18) همان، ص 144.

19) همان، ص 91.

20) همان، ص 34- 35.

21) همان، ص 268.

22) همان، ص 257.

23) همان، ص 55.

24) ر.ك: امام خمينى، طلب و اراده، ترجمه سيداحمد فهرى.

25) ملااحمد نراقى، همان، ص 430- 432.

26) اشاره به دوران قاجار و زمان فتحعلى شاه قاجار.

27) در زمان ما مثل آمريكا و اسرائيل غاصب.

28) ملااحمد نراقى، همان، ص 178- 179.

/ 1