بشنو از ني - گیاه و سنگ نه، آتش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گیاه و سنگ نه، آتش - نسخه متنی

نادر نادرپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














بشنو از ني

ني هاي خوابناک ، به خميازه ي نسيم

از يکديگر به نرمي مژگان جدا شدند

چشم به خواب رفته ي مرداب از آن ميان

در آفتاب صبح ، چو آيينه
برق زد

آنگه ، نيي بلندتر از مار هفت بند

بيمارتر ز چهره ي مهتاب صبحگاه

در تخم چشم خيره ي مرداب ، سبز شد

چون نيزه ي شکسته رها شد به
سوي ماه

شش بند او چو سينه ي غوکان
سپيد بود

بر گرد بند هفتم او ، طرقه اي سياه

آن طوقه را ز رنگ شب انگاشت
آفتاب

کوشيد تا به دست بلورين
بشويدش

اما هر آنچه کرد

اما هر آنچه پيکر ني را به نور شست

زهر سياه ، در تن وي بيشتر دويد

هنگام ظهر : تا به کمرگاه
ني رسيد

در آستان شب به گلوي سپيد وي

ني ، رنگ شب گرفت

شب نيز رنگ ني

چون باد رهگذر خبر از مرگ
روز داد

خورشيد خشمگين

از شستشوي پيکر ني نااميد شد

با پنجه هاي خونين ، آهنگ راه کرد

مهتاب از فراز درختان نگاه کرد

با آفتاب گفت

نفرين به شب که هستي ني
را تباه کرد

شب در جواب گفت

اين زهر من نبود که در خون ني دويد

پوسيده بود ، ني

پوسيده بود و در تن خود خون مرده
داشت

اين خون مرده بود که وي را سياه
کرد










/ 55