شعر من و شعر باد - گیاه و سنگ نه، آتش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گیاه و سنگ نه، آتش - نسخه متنی

نادر نادرپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














شعر من و شعر باد

باد مست اين شاعر شوريده ي
ولگرد

پرسه مي زد در خيابان هاي بي عابر

واژه هايش را ميان برگ هاي ره
نشين مي جست

واژه ها را از زمين مي جست

توده ي الفاظ رنگين را به هم مي
زد

گاه ، اين يک را گزين مي کرد

گاه آن يک را قلم مي زد

اندک اندک ، شعر شيوايي رقم
مي زد

شهر ، ساکت بود و باغ آسمان ،
خاموش

حوري خورشيد سير از لذت
آغوش

تن در استخر بلورين افق مي شست

گاه ، سر از آب مينايي بدر مي کرد

شهر را از برق شادي شعله ور مي کرد

گاه ، عريان ، پاي بيرون مي
نهاد از آب

حوله ي ابر سپيد از پيکر پاکش

عطر گرمي مي ربود و در هوا
مي ريخت

عطر او با بوي برگ خيس
پوسيده

با گل ديوار باران خورده ،
مي آميخت

شهر ، ساکت بود و باغ آسمان ،
خاموش

آفتاب اشفانده زلف شسته را بر دوش

باد مست ، اين شاعر شوريده ي رسوا

پرسه مي زد در خيابان هاي پر غوغا

واژه هايش را ميان برگ هاي
نيمه جان مي جست

در غم گنگ خزان مي جست

من ، کنارش راه مي رفتم

واژه هايم را ميان چهره هاي
زنده مي جستم

سر به سوي آسمان پاک مي کردم

پيکر خورشيد را در آب مي ديدم

چشم مي بستم

آفتاب تازه اي را خواب مي ديدم

شعر من با آفتاب تازه مي آميخت

سحر اين پيوند

برگ ها را روح مي بخشيد

لفظ ها را سادگي مي داد

واژه ها را مژده ي
آزادگي مي داد

من، براي باد ، شعري تازه
مي خواندم

او ، براي شهر ، شعر تازه اي مي خواند

شعر او تر بود

اما.... راستي .... اما

اين سخن را مايه اي از خود
ستايي نيست

شعرم از شعرش روانتر بود











/ 55