گياه و سنگ نه ، آنش - گیاه و سنگ نه، آتش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گیاه و سنگ نه، آتش - نسخه متنی

نادر نادرپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














گياه و سنگ نه ، آنش

با شکوه شوربختي ام

با سرشت خاک و طبيعت درختي
ام

در کوير خشک غربت
زمينيان

از سلاله ي نجيب آفتاب ،
زاده ام

با سکون سنگ و با تلاش
باد

با شتاب آتش و شکيب آب
، زاده ام

زير گنبد طلايي غروب

دست ها به سوي آسمان گشاده
ام

در جلال شامگاهي کوير

آخرين مسافر پياده ام

ريشه ي من درخت اين درخت پير

اين کبير سالخورده ي کوير

از عصاره هاي رايگان پر است

از عصاره هاي هر گياه زنده ، هر
گياه مرده ، هر گياه نيمه جان پر است

ريشه ي من درخت اين درخت پير

اين دلير سرکش کناره گير

از جواني جوانه ها

از طراوت ترانه ها

از رسوب رودخانه ها

از زلال نيلگون آسمان ، پر
است

ميوه هاي تازه ام ، پرندگان
کوچکند

قطره هاي شبنمم ، ستارگان
روشنند

اين پرندگان روز

اين ستارگان شب

چون سر از شکاف سينه ي فراخ
من برآورند

ارمغان دوستي ، مرا

نغمه هاي نوتر و اشاره هاي
خوشتر آورند

باد ، همچو مادري که از ميان گيسوي سياه
دخترش

تار چندگانه ي سپيد را جدا کند

برگ هاي زرد را

از ميان برگ هاي سبز من
تکانده است

آسمان ، فراز شاخسار من

نرمتر ز سينه ي کبوتران

مخمل کبود گسترانده است

گرچه سخت تر ز صخره اي گران

در مسير گردباد ساليان

مانده ام هنوز و ، ايستاده ام هنوز

دستها به سوي آسمان گشاده
ام هنوز

ليکن آهن و گياه و سنگ
نيستم

بي خبر ز نام و ننگ نيستم

آتشم که شعله مي کشم

عاري از شتاب و عاجز
از درنگ نيستم

سال ها گذشته است وچشم
انتظار من

همچنان به سوي آسمان گشاده است

آسمان ، مرا به معجزه ي بزرگ وعده داده
است

روزي از کنار من ، مسافري
گذشت

رفت و برنگشت

آسمان ، مرا به بازگشت او نويد
داده است

نقش بسته اين نويد خوش به
لوح خاطرم

روز و شب در انتظار بازگشت
آن مسافرم










/ 55