از نقطه تا دايره
لحظه اي چند به خورشيد نگه کردمپس از آن ديده را بستم زير پلک من نقطه اي گرد و سياه چرخ زد ، چرخ زد و چرخ زد و دايرهشد مثل سنگي که در آب اندازيو ازو دايره ها برخيزد
و ازو دايره ها بگريزد
نقطه اي گرد وسياه چرخ زد ، چرخ زد و چرخ زد و دايره شد
چشم واکردم و خورشيد شدم