مطالعات جديد بيانگر آن است كه شخصيتهاي برجسته و پيشگام در نظام صهيونيسم، به منظور تضمين داشتن نسلي «بهتر» در پي عقيم نمودن افراد به اصطلاح پست، يعني كودنها، فقرا و بيماران بودهاند و به اصطلاح در پي تحقق به نژادي در جامعه نوپاي خود بودهاند؛ تجربهاي كه تنها تصور بر آن است كه آلمان نازي آن را تجربه كرده است. عقيم نمودن بيماران رواني و تشويق به زاد و ولد در بين خانوادههاي برجسته و محدود نمودن خانوادههاي شرقي و ايجاد ممانعت در روند زندگي افراد بيهدف، نمونهاي از پيشنهادهايي است كه نه جزو برنامههاي رايش سوم كه مورد حمايت شخصيتهاي برجسته نظام صهيونيست در اسراييل در خلال قيموميت دولت بريتانيا بود. اين انديشه كه با هدف بهبود ويژگيهاي وراثتي نسل خاصي و يا به تعبيري ديگر، تحقق «به نژادي» بود، با حمايت گستردهاي روبهرو شد. اين حمايت كه براي ساليان سال پنهان شده بود، در نتيجة مطالعهاي كه به ريشههاي ايدئولوژيكي و فكري نظام سلامت در اسراييل ميپردازد، فاش شد.در جامعه يهودي، پيش از تشكيل حكومت كنوني در دهه 1930، مراكز مشاورهاي بودند كه به مشاوره زوجهايي ميپرداختند كه خواهان ازدواج و فرزنددار شدن بودند. در اتريش و با به قدرت رسيدن نازيها، مراجعه به آنها اجباري شد. در اين كشور، هدف اين مراكز دقيقاً رفتارهاي جنسي و ازدواج به ويژه موضوع منع بارداري در موارد خاص بود. آنها با توزيع رايگان و ارزان قيمت وسايل ضد بارداري در بين فقرا، در پي رسيدن به هدف خود بودند. اين مراكز در تلآويو فعاليت خود را در بخشهاي مهاجرنشين اين شهر آغاز نمودند.آنچه در پي ميآيد يافتههاي ساشلاو استولدليس درباره تاريخ خدمات بهداشتي در دهه 1950 است كه موضوع پاياننامه وي با نظارت پروفسور شيفزا شوارتس بوده است.پدر نظريه بهنژادي، محقق بربتانيايي فرانسيس گالتون بود. وي اين واژه را كه به معناي «با اصل و نسب» است، براي نخستين بار در اواخر قرن نوزدهم به كار برد. هدف چنين بهنژادياي، بهبود نسل بشري بود. وي طرحي پيشنهاد نمود تا زاد و ولد در بين «بهترين مردم» در جامعه گسترش و در بين «بدترين عناصر جامعه» متوقف شود.
عقيم سازي اجباري
در سالهاي پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم، گالتون پيروان بسياري براي نظرات خود يافت، بهطوري كه انديشههايش در كشورهاي اروپايي و از جمله آلمان، فرانسه، ايتاليا، دانمارك، سوئد، بلژيك و نيز ايالات متحده و حتي كشورهاي جنوب آفريقا رواج يافت. در اين كشورها قوانين مختلفي تصويب شد كه به دولت اجاره ميداد تا فقرا، مجرمين، كودنها، مسلولها، بيعرضهها و افراد بيمار را به اجبار عقيم نمايد. تنها در ايالات متحده و تا سال 1935، حدود 20 هزار ديوانه، كودن، مهاجر، اقليتها و افراد با ضريب هوش پايين به اجبار عقيم شدند كه عمدة آنها هم ساكنان كاليفرنيا بودند. اين قانون در ايالات كاليفرنيا در سال 1979 لغو شد. طبق نظر دكتر فيليپ ديلي، پزشك و مدير اجرايي مركز عقبماندگي ذهني شريدر در سال 1986، حداقل در ايالات متحده، قانون عقيمسازي عقب ماندههاي ذهني (از جمله در اركانزاس، كلرادو، جرجيا، مينوستا، ميسيسيپي، كاليفرنياي شمالي، كاليفرنياي جنوبي، ورمونت، اوتا و مونتانا وجود داشت. استواليس در اينباره ميگويد: «تصور بر آن است كه بهنژادي تنها در آلمان اتفاق افتاده است. اما اگرچه آلمان در حقيقت وحشتناكترين نماد بهنژادي بود، اما اين جنبش پيروان بسياري داشت و در هر كشوري، جنبهاي از آن مورد توجه قرار گرفت. نكته قابل توجه آنكه، هم در آلمان و هم در اسراييل، رابطهاي بين بهنژادي، سلامت و مليگرايي به وجود آمد. وي كه براي نخستين بار به طور اتفاقي با متون مرتبط با بهنژادي روبهرو شد، در اينباره ميگويد: «در سميناري در مقطع كارشناسي ارشد، متني را ارائه دادم كه يكي از اساتيد در واكنش به آن گفت، چرا در ضمن ارائه آن بدين نكته اشاره نكردي كه اين متن ترجمه شده است؟ و من پاسخ دادم كه اين نه متني ترجمه شده كه متني اسراييلي است.»پس از آن بود كه وي به تحقيق در اينباره پرداخت و دريافت كه پزشكان و شخصيتهاي معروف بسياري در گوشه و كنار به حمايت از جريان بهنژادي پرداختهاند. حاميان اين انديشه، شخصيتهاي برجستهاي در نظام نوظهور پزشكي فلسطين يعني بنيانگذاران، مديران و طراحان نظام سلامت اسراييل بودند.از برجستهترين شخصيتهاي اين جريان، دكتر جوزف مير پزشك سرشناس بود كه به مدت 30 سال مدير انجمن حفاظت سلامت كلاليت بود. استواليس در اينباره ميگويد: از اواسط دهه 1930، وي در اين سمت به تبليغ آموزشهاي بهنژادي در بين مادران جوان پرداخت و آنان را نسبت به مسئوليت و تعهدشان در قبال داشتن فرزندان سالم و انحطاط و تباهي ناشي از عدم رعايت آن آگاه نمود. به عنوان نمونه، دكتر مير در سال 1943 در نخستين صفحه اثر خود با عنوان «مادر و فرزند» مينويسد: «چه كسي محق بچهدار شدن است؟ پاسخ به اين پرسش در بهنژادي يعني علم بهبود نژاد و حفظ آن از تباهي نهفته است. اين علم هنوز جوان است و نتايج مثبت آن مهم و عظيم است. مواردي كه در ذيل ميآيد، نه نمونههايي نادر در جوامع و به طور خاص در جامعه عبرها كه نمونههايي رايج در اين جامعه است؛ جامعهاي كه 1800 سال در تبعيد به سر برده و هماكنون به زادگاه خود بازگشته است. آيا به راستي متعهد به داشتن فرزندان سالم از لحاظ جسمي و روحي نيستيم. به عقيده ما، بهطور كلي بهنژادي و بهطور خاص ممانعت از انتقال اختلالات وراثتي، بزرگترين ارزش است. پزشكان، ورزشكاران و رهبران ملي بايد به تبليغ اين انديشه بپردازند كه اگر مطمئن نيستند كه فرزندانشان از لحاظ جسمي و روحي سالمند، آنها را به دنيا نياورند.»ليس در ادامه تحقيقاتش بود كه به نمونههاي متعددي از تبليغ اين انديشه در كتابها و نشريات آن دوران رسيد. وي در اينباره ميگويد: «حمايت دكتر مير و ديگر افراد برجسته در نظام سلامت اسراييل از اين انديشه، براي ساليان سال است كه پنهان نگه داشته شده است. امروزه هيچكس در مورد اين فصل از تاريخ صحبتي به ميان نميآورد. در اواسط دهه 1950. مجموعه مقالات مير درباره بهنژادي در كتابي جمعآوري شد كه البته مقالهاي كه پيشتر بدان اشاره شد، در آن نيامده بود و علت آن هم اين بود كه يكي از ويراستاران كتاب در يادداشتي نوشته بود: «هماكنون و پس از تجربه بهنژادي نازيها، انتشار اين مقاله خطرناك است.»ليس در اينباره ميگويد: «در خلال سالهاي پاياني دهه 1930 بود كه نوعي ترس و رعب نسبت به بهنژادي در جامعه شكل گرفت و اين واژهاي كه عمدتاً به نازيها نسبت داده ميشد، ديگر به كار گرفته نشد و به سرعت سازمانها و نشريات حامي بهنژادي نامهاي خود را تغيير دادند و سعي نمودند از ارائه هرگونه نشانهاي كه مبيّن ديدگاه و نظريه آنها باشد، خودداري نمايند.»ليس در ادامه ميگويد: «صهيونيسم در دوره زماني و در فضاي ايدئولوژيكي خاصي كه انديشههاي مختلفي رواج داشت، شكل گرفت. تعدادي از پزشكان اسراييلي در اروپا تحصيل كرده بودند و در آن دوره زماني در كنار پزشكي، نظريه بهنژادي هم آموزش داده ميشد.»اما دكتر مير اولين پيشگام صهيونيست حامي بهنژادي نبود. مطابق مطالعات دكتر فالك، متخصص ژنتيك و مورخ علم در دانشگاه هبرو، ديگر متفكران بزرگ صهيونيست و از آن جمله ماكس نورداو، تئودور هرزل و دكتر آرتور رابين مدير انجمن جهاني صهيونيست از حاميان و مورجان بهنژادي بودند كه هدف آنها احياي ملي جنبش يهود بود.رابين در كتاب خود با عنوان «جامعهشناسي يهوديان» مينويسد: «در زماني كه اروپاييان بسياري در پي اجراي سياست بهنژادي هستند، يهوديان نه تنها در جريان پاكسازي نژادي شركت نكردند، بلكه به همه اين اجازه را دادند تا حتي بيمارترين بچهها نيز بزرگ شوند و ازدواج كنند و حتي كار به جايي رسيد كه حتي كرها و كورها هم ازدواج كنند. ما بايد براي حفظ خلوص نژاد خود از بچهدار شدن اين افراد جلوگيري كنيم.»ليس ميگويد: «بسياري از مردم بهنژادي را نوعي موضوع نظري ميدانستند، اما حاميان اين جريان در اسراييل حتي انجمني تأسيس كردند كه هدف آن تحقيق درباره جنبههاي نژادي يهوديان و شيوه بهبود آن بود. آنچه كه سبب شد، بسياري به دكتر مير و گروه وي بپيوندند، نه انديشه نظري اين جريان كه واقعيتهاي عملي آن بود. آنها در پي عملي ساختن اين جريان بودند.نخستين انجمن در سال 1931 در تلآويو شروع به كار كرد كه هدف آن توسل به شيوهاي جذاب براي اغوا و انتخاب در بين مردم بود. در اينجا بود كه دكتر مير پزشكان را متعهد به سقط جنين نوزاداني ميدانست كه احتمالاً فرزنداني خلاف خواست آنها بودند. ليس در اينباره ميگويد «ميريام آهرانموا متخصص زنان در مجموعه مقالات خود با عنوان «بهداشت ازدواج» به ارائه دستورالعملهاي بهنژادي براي والدين به ويژه در سنين 20 تا 25 سالگي ميپردازد. وي اشاره ميكند كه بيماريهايي چون سفليس، سوزاك، سل، الكليسم، اعتياد به موادمخدر و بيماريهاي روحي و عصبي از جمله مواردي است كه ميتواند به صورت موروثي به نسلهاي بعد انتقال يابد.» ليس در ادامه مينويسد: « در كتاب «مادر و فرزند» كه در سال 1935 منتشر شد، بحث بهنژادي در بين پزشكان بهطور جدي مطرح و گسترش يافت. اما اين سؤال مطرح ميشود كه چرا آنها به زور متوسل نشدند؟ واقعيت آن است كه نظام شكل گرفته در اسراييل در آن دوره، قدرت و نفوذ فوقالعادهاي بر مهاجران و پناهندگان داشت اما قدرت نظام پزشكي در آن دوران محدود بود. اين نظام، نظامي بود كه پاياپاي نظام سياسي شكل گرفت، تقويت شد و همواره با نارساييهايي همراه بود. كمبود پزشك، پرستار و تجهيزات پزشكي از نمونههاي بارز آن بود.اما آيا به راستي بهنژادي از تاريخ حذف شده است؟ اگر چه اين فصل از تاريخ و فرهنگ غرب بسته شده اما آيا واقعاً امروزه اثري از بهنژادي وجود ندارد؟ليس در پاسخ بدين سؤال ميگويد:«تفكر بهنژادي هماكنون تفكري زنده و پوياست. هماكنون اين انديشه در آزمايشهاي پيش از زايمان و معاينات ژنتيكي مطرح ميشود. مادران ترغيب ميشوند تا فرزندان سالم به دنيا آورند؛ چرا كه فرزنداني غير از آنچه موردنظر است، مسألهاي مشكل آفرين در جامعه اسراييل محسوب ميشوند.»