باز هم قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

باز هم قرآن - نسخه متنی

علی مرزبان راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



باز هم قرآن

(لقد كان فى قصصهم عبره لاولى الالباب...) (1)

معلمان قرآن آموخته‏اندو مى‏آموزند كه كلام خالق جهان، معجزه جاويد خاتم پيامبران در خوش فرجام نمودن‏آدميان، سرآمد كلام همه جهانيان است. اين كتاب آسمانى گذشته از جنبه‏هاى دينى،سياسى، اخلاقى و... از نظر ظاهرى نظير تناسب حروف در ساخت واژه‏ها، توجه به آسانى‏و دشوارى لفظ در مطابقت‏با معنى، نيز در فنون بلاغى مثل رعايت ايجاز واطناب و مساوات در كلام به مقتضاى حال و مقام هم اعجازآميز و بى‏همتاست.

در داستان‏هاى قرآن كه اجمالا از سرگذشت پيامبران و زد و خورد آنان با سركشان وطاغوتيان سخن مى‏رود، از پرداختن به وقائع زمانبر كم برخوددارى مى‏شود، در عوض‏قرآن‏خوان انديشمند در خلال نقل حكايات به مطالبى سودمند دست مى‏يابد كه مايه عبرت‏است. مثلا در داستان اصحاب كهف، آيه هشتم تا بيست و ششم از سوره كهف اگر محققى‏نداند كه شماره ياران غار سه تا بودند و چهارم سگشان، يا پنچ تا بودند و ششم‏سگشان، يا هفت تا بودند و هشتم سگشان؟ اين ندانستن، زحمتزا نخواهد بود و البته‏از اين دست مجهولات بى‏ضرر در دنيا فراوانند ولى اگر با تفحص و تدبر معتقد شود كه‏آفريدگار توانا آن گروه را سيصد و نه سال در غار سلامت و زنده نگه داشت. اين‏اعتقاد برايش منزلتى است و در معادباورى استوار دليلى.

اينك به سرگذشت معرفت‏افزاى تنى چند از اولياء خدا روى آوريم و از گلستان‏معارف هركدام هديه‏اى فراهم آوريم مشتاقان را و اگر شما را در اين زمينه‏هاگرايشى است، بسم‏الله.

آدم و حواء -سلام بر آنها-

نخست‏به سراغ نخستين پدر و مادرمان: «آدم و حواء»برويم و از اقامتشان در بهشت‏برين، اخراجشان از نعيم فردوس به تلبيس ابليس،آمرزش‏خواهى آن دو از رب غفور... چنين نتيجه بگيريم:

1 - حكمت كارهاى حكيم جهان‏آفرين، همچون خلقت آدم و حواء، معارضشان ابليس‏سراسر نيرنگ و تلبيس را از همه بهتر خداى دانا داند.

2 - وظيفه ما اطاعت عابدانه و بيچون و چرا از معبود بى‏نياز.

3 - نبايد لحظه‏اى از وسوسه شيطان غافل بود به ياد سپاريم ماجراى آدم و حواءرا كه با دمى غفلت، چگونه از فردوس برين برون رانده شدند.

4 - توبه گناه‏كار ممكن است‏با شرائطى از سوى خداى غفار پذيرفته شود.

5 - فرزندان آدم با خواست آفريدگار عالم مى‏توانند به صراط مستقيم بروند يا به‏هواى دل در راه باطل گام نهند! به روايت قرآن در طريق صواب رب مهربان ياوربندگان است ولى در خطاكارى نفس آدمى مقصر: (ما اصابك من حسنه فمن الله و مااصابك من سيئه فمن نفسك...) (2) .

6 - خداى حكيم دادگر با اعطاء گوهر بيمانند عقل به آدميان و فرستادن پيامبران‏براى هدايتشان و تفويض قدرت بر نيكى و بدى هر يك از آنان را مسوول اعمالش نموده‏است و در سراى ديگر عادلانه پاداش و كيفرش مى‏دهد.

فرخنده يادى از نوح نبى -سلام خدا بر وى- پيامبرى بسيار ديرزى كه زمان زيست،وضع دوران محيط زندگى، حتى نام كتابش در پرده‏هاى ستبر روزگاران مستور مانده،نوح(ع) است.

از سرگذشت‏شگفت‏انگيز آن پيامبر خستگى‏ناپذير و اولوالعزم كم‏نظير اين نكات‏شايان توجهند:

1 - هدايتگرى، پايدارى، نستوهى و خيرخواهى نوح در نهصد و پنجاه سال مستمر، واز طرف ديگر جهالت، لجاجت، سرسختى و معصيت روزافزون قوم طغيانگر!



2 -نافرمانبردارى و كج‏انديشى فرزند خطاكار، سرانجام سرنوشتى ناگوار!


3 - دعاءنوح(ع) براى نجات فرزندش و رد درخواست از سوى آفريدگار و توسل جستن آن پيامبرحق‏شناس به استغفار.

4 - نوميدى نوح(ع) از هدايت قوم، نفرين سخت‏بر آنان، ظهور طوفانى بنيان‏كن،ويرانگر و فراگير در زمين!

5 - گنه‏گسترانى كه عالم‏الغيب قهار از آنان ناخشنوداست، از شفاعت اولياء خدا هم سودى نخواهند برد. چنان كه فرزند نوح از پايمردى‏پدر با آن كه پيامبرى اولوالعزم بود، طرفى نبست! و به قول سعدى شيرازى:

اگر خداى نباشد، ز بنده‏ئى خشنود شفاعت همه پيغمبران ندارد سود (3)

ياران حق ومروجان اسلام در اين زمان در ايران و ديگر نقاط جهان اگر مايلند آئين سعادت‏گستراسلام را در پهناى گيتى بگسترند، سزاوار است در حد توان از نوح(ع) پيروى نمايندو بدين سفارش سعدى عمل:

اى كه دستت مى‏رسد، كارى بكن پيش از آن كز تو نيايد هيچ‏كار (4)

ذكرى جميل ازابراهيم خليل(ع)

درباره زندگى پرنشيب و فراز آن پيامبر بت‏شكن ميدان سخن فراخ‏است. اندكى از آن بسيار:

1 - مبارزات پى‏گير و خستگى‏ناپذير ابراهيم(ع) با شاه شاهان كلينتون زمان همان‏نمرود طاغوت نشان !

2 - بريدن رشته دوستى و خويشاوندى از كافران حتى از عموى خود: آزر بت تراش،آنگاه‏كه از هدايتش كاملا نوميد گرديد.

3 - افكندن نمروديان ابراهيم را در آتش سوزان، سرد و سلامت‏بخش شدن آتش به‏دستور خداى رحمان.

4 - تصميم ابراهيم بر ذبح فرزند دلبندش، چنان كه در خواب ديده بود.

5 - تسليم بى‏چون و چراى پسر و درخواست از پدر كه بى‏درنگ ماموريت‏خود راانجام دهد - فرزندى كه ذبيح‏الله لقب يافت.

6 - فديه فرستادن از جانب خدا به عوض اسماعيل(ع) و مهر تصديق رب ممتحن برخواب ابراهيم.

7 - بازگشت اسماعيل به زندگى و رسيدن به مقام شامخ نبوت به خواست‏خالق صاحب‏عزت.

8 - آفريدگار قادرى كه خاصيت گدازندگى را به آتش داده است هر زمان صلاح بداند،تواناست آن را سرد و سلامت‏بخش نمايد چنان كه بر ابراهيم نمود.

مولوى مى‏گويد:




  • آتش، ابراهيم را دندان نزد
    چون گزيده حق بود چونش گزد (5)



  • چون گزيده حق بود چونش گزد (5)
    چون گزيده حق بود چونش گزد (5)



9 - ابراهيم همانند ديگر پيامبران بارها در كوره‏هاى سهمگين و كوه‏شكن ابتلاء قرارگرفت اما هر بار با اتكال به نيروى قادر متعال سرفراز و بى‏زوال بدر آمد. چه‏حكيمانه سروده است‏سعدى شيرازى:




  • خاصان حق هميشه بليت كشيده‏اند
    هم بيشتر عنايت و هم بيشتر عنا (6)



  • هم بيشتر عنايت و هم بيشتر عنا (6)
    هم بيشتر عنايت و هم بيشتر عنا (6)



يادى دل‏انگيز از يوسف عزيز -سلام خدا بر او باد-

حكيم سخن‏آفرين قصه يوسف(ع) را بانام احسن‏القصص در سوره يوسف طى صد آيه متوالى بيان فرموده است. در اين خوشترين‏قصه‏ها خوشترين پندها و عبرت‏هاست. شمارى از آن ها:

1 - بيمارى حسادت چه بسا صاحبش را به پايه‏ئى از دنائت پائين كشد كه به تباهى‏برادر خويش تن در دهد. چونان قابيل پسر آدم را و برادران يوسف فرزندان يعقوب را.

2 - ارحم‏الراحمين همواره بندگان درمانده را فريادرس است. همان‏گونه كه يوسف رادر قعر چاه فرياد رسيد.

3 - آتش هواى نفس سوزنده پرده عفت است و لباس تقوى استوارترين زره در برابرهر زلت.

4 - اولياء الله در هر فرصتى به تبليغ آئين خدا مى‏پرداخته‏اند بسان يوسف(ع) كه‏دو مصاحب زندانى را پيش از تعبير خوابشان مشفقانه، به يكتاپرستى فرا خواند.

5 - مسووليت عباد الرحمان، با ديگر كسان يكسان نيست. سزاوار است كه در مقابل‏آن معبود دائم‏الربوبيه اينان دائم‏الحضور و دائم‏العبوديه باشند. ايشان را نزيبدكه آنى غفلت ورزند.

بنگريم حال يوسف(ع) را چون ترك اولائى نمود يعنى لحظه‏ئى به يكى از دو مصاحب‏زندانى توسل جست مع‏الاسف چند سالى بيش در زندان گرفتار بماند!

6 - شكيبائى يعقوب(ع) در فراق فرزند درسى سخت آموزنده و صبرافزاست.

7 - عفو و گذشت‏با وجود قدرت از صفات بندگان صالح است. چنان كه يوسف پس ازرسيدن به جاه و عزت از خطا و لت‏برادران، كريمانه چشم پوشيد.

8 - خويشتن‏دارى از معصيت در جائى كه همه وسائل حظ نفس فراهم است. نه كار هركس‏است. يكى از مقربان خدا كه از عهده چنين امتحانى مردافكن برآمد، همانا يوسف(ع)

بود پيامبرى عزيز كه خداى عزت‏بخش سرگذشت وى را احسن‏القصص ناميده است.

فرخنده يادى از موسى كليم‏الله(ع)

واژه موسى نام آن پيامبر نامدار بيش از صد وسى و پنج‏بار يعنى بيش از نام هر پيامبرى در قرآن ديده مى‏شود. منتخباتى ازسرگشت ايمان‏افزاى وى:

1 - تولد در محيطى خفقانزا، تحت‏سيطره فرعون مصر همان طاغى گردنكش مغرور كه‏مى‏گفت: (انا ربكم الاعلى) (7) همو كه فرزندان نرينه بنى‏اسرائيل را بى‏گناه به قتل‏مى‏رسانيد! زيرا كاهنان پيشگو وى را خبر داده بودند كه بساط سلطنتش به دست مردى‏از بنى‏اسرائيل برچيده خواهد شد!

2 - افكندن مادر موسى فرزند دلبند را به دريا به فرموده خداوند تا از گزندفرعونيان در امان بماند و چنين هم شد.

3 - ناسازگارى و درگيرى موسى با فرعونيان و سرانجام نجات جان را جلاء وطن كردن‏و روى آوردن به مدين (سرزمينى كه شعيب(ع) به امر خطير نبوت مشغول بود).

4 - كمك به دختران شعيب در آب دادن به گوسفندان، و در خواستى در حال خستگى ونياز از رب بنده‏نواز. (...رب انى لما انزلت الى من خير فقير) (8) .

5 - رفتارى خداپسندانه از دختر شعيب در لحظه برخورد با موسى(ع) (تمشى على‏استحياء) (9) .

6 - همين دختر عفيف پرورش يافته در مكتب توحيد كه راه رفتنش نكته‏آموز وشايسته تحسين است، در رسانيدن پيام پدر به موسى هم به كوته‏ترين عبارت قناعت‏نمود: (...ان ابى يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت لنا...) (10) .

7 - آشنائى موسى با خانواده شعيب و ازدواج با يكى از دختران او، پس از آن كه‏وى را مردى قوى و امين يافتند.

8 - به پايان رسانيدن موسى تعهد خدمت را با شعيب(ع) و رهسپار شدن با خانواده‏به جانب طور سيناء و گفت و شنود با «الله‏» -تبارك‏و تعالى- و نيل به مقام‏رسالت.

9 - از مكالمه خداى سخن‏آفرين با موساى كليم، مى‏توان نكته‏ئى از نكات فن بلاغت‏را آموخت و آن: سخن گفتن به مقتضاى حال و مقام است. در اين مقام خداى دانا ازموسى پرسيد:

(ما تلك بيمينك يا موسى) (11) و از آن سوى موسى كه درس سخنورى را از مكتب الهى‏آموخته بود، گفت و شنود با معبود عزيز را غنيمت‏شمرد و رشته كلام را به دور ازاطناب ممل به درازا كشانيد و در پاسخ گفت: (قال هى عصاى اتوكؤ عليها و اهش‏بها على غنمى و لى فيها مآرب اخرى) (12) شايد منظور موسى از جمله اخير اين بوده‏است كه مثلا مى‏توان با آن عصا حمله گرگى را به گوسفندان دفع نمود و مضافا آن عبدسخندان با كمال درايت و ادب باب گفتگو را با محبوب عزيز خويش باز گذاشت.

10 - از جواب موسى بر مى‏آيد كه وى به منافع ظاهرى عصا مى‏نگريسته است و اگرمى‏دانست رب توانا چه قدرتى شگرف در آن چوبدستى نهاده است، تا آنجا كه مى‏تواندسحر سحره فرعون را باطل نمايد! يا آب دريا را با همه سطوت از ركت‏باز دارد!خدا داناست چه مسرتى در وى پديد مى‏آمد.

11 - جدال باطل با حق و فرو رفتن فرعون و لشگريانش در دريا و نجات موسى وپيروان با فرجامى خوش به اراده خدا درسى است‏سراسر اندرز و عبرت كه قرآن شناسان‏را به جهاد فى سبيل‏الله برمى‏انگيزاند. استاد سخن سعدى شيرازى گويد:




  • گلستان كند آتشى بر خليل
    گروهى بر آتش برد ز آب نيل (13)



  • گروهى بر آتش برد ز آب نيل (13)
    گروهى بر آتش برد ز آب نيل (13)



12 - شگفتا از بنى‏اسرائيل كه قدر آن همه نعمت را ندانستند و از فرط جهالت و خيره‏سرى به ناسپاسى پرداختند و متقابلا به كيفرهاى سخت و كمرشكن گرفتار گشتند!

حقا كه چشم تاريخ هرگز قومى را لجوجتر، حريصتر، حق‏نشناستر از يهود نديده است!

در مذمت از اينان مى‏خوانيم: (...و ضربت عليهم الذله والمسكنه و باوو بغضب من‏الله ذلك بانهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير الحق...) .

1- يوسف: آيه 111. : هر آينه در داستانهاى ايشان عبرتى است‏براى خردمندان.

2- النساء: آيه 79 : آنچه از نيكى تو را برسد از خداست، و آنچه از بدى به تورسد، از نفس تو است.

3- كليات سعدى، غزليات اندرزى، ص 125.

4- كليات سعدى، قصائد، ص 133.

5- مثنوى، دفتر اول، ص 45.

6- كليات سعدى، قصائد، ص 3.

7- النازعات: آيه 24. : منم بزرگترين پروردگار شما.

8- القصص: آيه 24: پروردگارم همانا من نيازمندم آنچه را از خير برايم فروفرستى.

9- القصص: آيه 25: آزرمجويانه گام بر مى‏داشت.

10- القصص: آيه 25 : هر آينه پدرم تو را فرا مى‏خواند تا مزد آب كشيدنت را به‏تو بدهد.

11- طه: آيه 19 : چيست در دستت اى موسى؟

12- طه: آيه 19: اين چوبدستى من است، تكيه مى‏كنم بر آن، و با آن براى گوسفندانم برگ فرو مى‏ريزم، و مرا در آن حاجاتى ديگر است.

13- كليات سعدى، بوستان، ص 2، به اهتمام فروغى.

14- سوره بقره آيه 61: و زده شد بر آن با مهر خوارى و بينوائى و باز به خشم‏خدا گرفتار شدند، اين بدان جهت است كه به آيات خدا كفر ورزيدند و پيامبران راناحق كشتند!

/ 1