بحثی درباره مسأله تحریف قرآن‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بحثی درباره مسأله تحریف قرآن‏ - نسخه متنی

سید ابوالقاسم خویی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



بحثى درباره مسئله تحريف قرآن‏

معانى و اقسام تحريف

يكى از مسائل مهم و حساسى كه درباره قرآن پيش مى‏آيد مسئله «تحريف قرآن مجيد» است ولى قبل از بررسى اين مطلب مسائلى را به عنوان مقدمه مطرح مى‏كنيم و سپس به اصل مطلب مى‏پردازيم:

تحريف چيست؟

لغت «تحريف» به چند معنى استعمال مى‏شود كه نسبت به بعضى از معانيش در قرآن واقع شده، نسبت به بعضى معانى ديگرش راهى به قرآن ندارد و نسبت به بعضى از معانى ديگرش راه يافتن آن به قرآن، مورد اختلاف است اينك به تفصيل آن مى‏پردازيم:


1ـ تحريف در معنا:

اگر چيزى يا كلمه‏اى از مورد خود تغيير داده شود و در غير مورد و معناى واقعى‏اش استعمال شود، اين عمل را نوعى تحريف مى‏نامند چنان كه تحريف در آيه شريفه ذيل به همين معنا آمده است:

«من الذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه». (1) گروهى از يهوديان گفتار خدا را از معانى حقيقى آن به معناها و مواردى ديگر تغيير داده و تحريف مى‏كنند.

تحريف به اين معنا بدون ترديد و اختلاف در تفسير قرآن مجيد واقع شده است زيرا تفسيركردن آيات قرآن به معانيى كه هدف و مقصود قرآن نيست، بسيار ديده شده است و بيش‏تر بدعت گذاران و صاحبان عقايد فاسد و مذاهب باطل، در قرآن مجيد به چنين تفسير و تحريفى مرتكب شده‏اند و آيات آن را بر طبق نظريات و تمايلات نفسانى خود تأويل نموده و با افكار و عقايدشان تطبيق داده‏اند، در صورتى كه پيشوايان مذهبى و ائمه هدى (ع) از چنين تفسير و تحريفى شديداً منع نموده، مرتكب آن را سخت مورد ملامت و نكوهش قرار داده‏اند چنان كه در كتاب كافى آمده است كه امام باقر (ع) طى نامه‏اى به سعد خير چنين نگاشت: «آنان قرآن را پشت سر انداخته‏اند و حروف و الفاظ آن را حفظ نموده، معانى و قوانينش را تحريف مى‏كنند. قرآن را مى‏خوانند ولى حقوق و حدود آن را رعايت نمى‏كنند. كوته‏نظران از قرآن به خواندن ظاهر آن مسرور و خوشحالند ولى دانشمندان از اين كه حقوق و احكام قرآن رعايت نمى‏شود بسيار غمگين و محزونند.» (2)

2ـ تحريف در حروف و حركات:

اگر حروف و يا حركات بعضى از كلمه‏هاى قرآن تغيير داده شود به طورى كه معناى آن هيچ گونه تغيير پيدا نكند، اين عمل نيز يك نوع تحريف محسوب مى‏شود.

اين گونه تحريف نيز مانند تحريف به معناى اول در قرآن واقع شده است زيرا ما در بحث قرائت ثابت نموديم كه قرائت‏هاى ده گانه به طور متواتر ثابت نشده است و برگشت اين مطلب بر اين است كه قرآن تنها با يكى از اين قرائت‏هاى ده گانه مطابقت دارد و بقيه قرائت به جز زيادت و يا نقصانى نمى‏توانند باشند.

3ـ تحريف در كلمات قرآن:

اگر كلمه و يا كلماتى از قرآن برداشته شود و يا بر قرآن افزوده شود به طورى كه حقيقت قرآن تغيير نيابد و همان گونه كه فرود آمده است، محفوظ بماند، اين عمل را نيز «تحريف» مى‏نامند.

تحريف بدين معنى نيز در صدر اسلام بدون ترديد به قرآن راه يافته است زيرا: اولاً: به گواه تاريخ، عثمان در دوران خلافتش يك قسمت از قرآن‏هاى موجود را سوزاند و به استاندارانش نيز در شهرهاى اسلامى دستور داد، تمام قرآن‏ها را به جز آن چه كه خودش جمع آورى نموده است، بسوزانند. اين مطلب مى‏رساند كه قرآن‏هاى سوزانده شده، با قرآنى كه خود عثمان جمع آورى نموده بود، اختلاف و مغايرات داشته است و گرنه علتى براى سوزاندان و ازبين بردن آنها نبود.

و ثانياً: عده‏اى از علما و دانشمندان موارد اختلاف آن قرآن‏ها را معين نموده‏اند، از جمله ابو داود سجستانى - صاحب سنن معروف - در اين موضوع كتابى نوشته، آن را كتاب المصاحف ناميده است. از اين گفتار دو مطلب استفاده مى‏شود:

يكى اين كه: قرآن‏هاى دوران عثمان با يكديگر متفاوت بوده‏اند و تحريف به معناى زيادت و يا نقصان كلمه و كلمات، به آنها راه يافته است و تنها يكى از آنها مطابق با واقع و از هر گوهه زيادت و نقصان محفوظ بوده است و به عقيده ما قرآنى كه عثمان جمع آورى نموده همان قرآن متداول و معمول در ميان مسلمانان صدر اسلام مى‏باشد كه از هر جهت مطابق با واقع بوده، از خود رسول اكرم (ص) گرفته شده است. دوم اين كه: به عقيده ما و به عقيده تمام كسانى كه تنها قران موجود را قطعى و متواتر مى‏دانند، تحريف به معناى زيادت يا نقصان كلمه در بعضى از قرآن‏هاى صدر اسلام راه داشته است ولى در عصر عثمان كه قرآن‏هاى تحريف يافته سوزانده شده، قهراً تحريف به آن معنى نيز از ميان رفت و تنها قرآنى كه از زيادت و نقصان خالى و محفوظ بود، در دست مسلمانان باقى ماند.

ولى كسانى كه تمام قرآن‏هاى صدر اسلام را قطعى و متواتر مى‏دانند، مجبورند كه در قرآن موجود نيز تحريف را بپذيرند و كم و زياد بودن بعضى از كلمات آن را قبول نمايند زيرا اين گروه، مانند طبرى و بعضى از مفسرين ديگر مى‏گويند كه قرآن به هفت گونه نازل شده است و تا دوران عثمان نيز با همان هفت گونه خوانده مى‏شد ولى عثمان همه آن قرآن‏ها را از بين برد و تنها قرآن خود را كه با يكى از آن لغات و گونه‏هاى هفت گانه نگارش يافته بود، باقى گذاشت و از آن زمان به بعد روش‏ها و لغت‏هاى شش گانه ديگر كه در واقع همه آنها نيز از قرآن بوده است، از بين رفت. (3) 4ـ تحريف در آيات: اگر آيه و يا سوره‏اى از قرآن، كم و يا بر آن اضافه شود ولى اين زيادت و نقصان تغييرى در حقيقت قرآن و كتاب خدا بودن آن به وجود نياورد و رسول خدا (ص) نيز آن سوره و يا آن آيه را به طور مسلم در قرآن خوانده باشد، اين عمل با اين شرايط و خصوصيات يكى از معناهاى، تحريف مى‏باشد و تحريف به اين معنا قطعاً در قرآن واقع شده است.

مثلاً «بسم اللَّه» از جمله آياتى كه پيامبر اسلام به اتفاق مسلمانان، پيش از هر سوره به جز سوره «توبه» آن را قرائت مى‏نمود ولى با اين حال از قرآن بودن آن مورد اختلاف است. زيرا عده‏اى از علماى اهل سنت «بسم اللَّه» را جزء قرآن نمى‏دانند و حتى به عقيده پيروان مالك خواندن آن در نمازهاى واجب قبل از سوره حمد جز در موارد مخصوص مكروه مى‏باشد ولى عده ديگر از آنان «بسم اللَّه» را جزئى از قرآن مى‏دانند.

بايد توجه داشت كه اين اختلاف نظر تنها در ميان علماى اهل سنت است، اما علما و دانشمندان شيعه متفقاً و بدون اختلاف مى‏گويند: «بسم اللَّه» به استثناى سوره توبه جزء تمام سوره‏هاى قرآن مى‏باشد، چنان كه در تفسير سوره حمد در اين باره مشروحاً بحث خواهيم نمود. 5ـ تحريف با زياد كردن: اگر زيادتى در قرآن به وجود آيد به طورى كه حقيقت، ماهيت و واقعيت قرآن را تغيير دهد و گفته شود كه قسمتى از قرآن موجود كلام خدا نيست، اين گونه تغيير و زيادت نيز «تحريف» ناميده مى‏شود و تحريف بدين معنا اصلاً راهى به قرآن نيافته است و بطلان آن در ميان تمام مسلمانان مسلم و از ضروريات و بديهيات مى‏باشد.

6ـ تحريف با كم نمودن: يكى ديگر از معانى تحريف تنقيص و كم نمودن است، بدين معنى كه بگوييم: قرآن موجود بر تمام آن چه از آسمان نازل شده است مشتمل نيست و قسمتى از آن در موقع تدوين و يا در دوران بعدى از بين رفته است؛ تحريف به اين معنى است كه در اين جا موضوع بحث ما مى‏باشد. راه يافتن اين گونه تحريف به قرآن مجيد مورد اختلاف است، عده معدودى از علما آن را پذيرفته‏اند و اكثر علما آن را مردود مى‏دانند و ما نيز آن را شديداً مردود مى‏دانيم و خالى از حقيقت مى‏شناسيم.

عقيده مسلمانان در مسئله تحريف قرآن

معروف و مشهور در ميان مسلمانان اين است كه تحريف به معناى اخير كه در فصل پيش توضيح داده شد يعنى تحريف به معناى كم شدن قسمتى از آيات قرآن هرگز رخ نداده است. قرآنى كه فعلاً در دست مسلمين است، عيناً همان قرآن است كه بر پيامبر (ص) نازل شده است. عده زيادى از علما و دانشمندان بر اين واقعيت تصريح نكرده‏اند، مانند پيشواى محدثين شيخ صدوق ره كه عدم تحريف را جزو عقايد اماميه مى‏داند و مانند شيخ الطائفه ابوجعفر طوسى كه در اول تفسير خود تبيان به صراحت بر اين مطلب تأكيد مى‏كند و اين نظريه را از استاد خود سيد مرتضى علم الهدى نيز نقل مى‏كند و آن گاه دليل او را كه در اين مورد بهترين و محكم‏ترين دلايل مى‏باشد، بازگو مى‏كند.

باز از كسانى كه تحريف به معناى تنقيص را در قرآن نمى‏پذيرند، مفسر معروف طبرسى است كه در مقدمه تفسير خود مجمع البيان به رد آن صراحت دارد. باز از منكرين تحريف، شيخ الفقها شيخ جعفر است كه در كشف الغطا بر عدم تحريف در قرآن ادعاى اجماع مى‏نمايد و از آنهاست علامه بزرگ شهشهانى كه در كتاب خود عروة الوثقى قول به عدم تحريف را به اكثريت قاطع مجتهدين نسبت مى‏دهد و باز از آنهاست، محدث مشهور، مرحوم ملامحسن فيض در وافى و علم اليقين (4) و مجاهد بزرگ و قهرمان علم و دانش شيخ محمد جواد بلاغى در مقدمه تفسير خود آلاءالرحمن.

عده‏اى از علما نيز عقيده عدم تحريف را به اكثر دانشمندان بزرگ نسبت داده‏اند، مانند شيخ بزرگوار شيخ مفيد و جامع علوم مختلف مرحوم شيخ بهايى و محقق دانشمند قاضى نوراللَّه شوشترى. و مى‏توان گفت كه: تمام دانشمندان و علماى شيعه كه درباره امامت كتابى تأليف نموده، به مطاعن خلفا وارد شده‏اند؛ همان نظريه و عقيده به عدم تحريف را داشته‏اند زيرا در طعن و ايراد بر خلفا، به سوزاندن قرآن‏هاى موجود در آن عصر كه به وسيله خليفه سوم انجام گرفت و اعمالى مانند آن استناد كرده‏اند ولى از مسئله تحريف هرگز اسم و سخنى به ميان نياورده‏اند، در صورتى كه اگر تحريف واقع مى‏شد، بيشتر از سوزاندن قرآن‏ها عامل طعن و انتقاد بود و مطرح مى‏شد.

خلاصه اين كه:

نظريه مشهور در ميان دانشمندان و محققين شيعه، همان نظريه عدم تحريف است بلكه اين نظريه مورد اتفاق در ميان آنان مى‏باشد تنها افراد معدودى از محدثين شيعه و عده‏اى نيز از علماى اهل سنت نظريه وقوع تحريف را پذيرفته‏اند. رافعى در اين باره مى‏گويد: عده‏اى از علماى «كلام» كه رأى و ابتكارى از خود نداشته و به جز ظن و حدس دانشى نيندوخته‏اند و به جز راه جدال و لجاجت روشى در پيش نگرفته‏اند، قائل به تحريف مى‏باشند و با طرح مطالب واهى از پيش خودشان در جمع آورى و تدوين قرآن، به حذف شدن بخشى از آيات قرآن، تفوّه مى‏كنند. (5)

مرحوم طبرسى در مجمع البيان قول به تحريف را به حشويّه و افراد بى‏اطلاع و ظاهر بين اهل سنت نسبت داده است. مؤلف:درفصل‏آينده روشن خواهد شد كه عقيده به نسخ تلاوت عيناً همان عقيده به تحريف مى‏باشد.

در اين صورت اعتقاد به نسخ در تلاوت كه در ميان علماى اهل سنت مشهور است، مستلزم مشهور بودن اعتقاد به تحريف نيز در ميان آنان خواهد بود نه در ميان شيعه!

نسخ تلاوت در قرآن

اكثر علماى اهل سنت معتقدند كه بخشى از آيات، در قرآن ضبط نشده و از قرائت ساقط شده است و اين گونه آيات را نسخ شده مى‏نامند. بنابراين، تلاوت قسمتى از آيات قرآن نسخ شده است و اينان رواياتى را كه دلالت مى‏كند: «در عصر پيامبر قرآن ديگرى بود»، به همان گفتار و پندارشان شاهد و گواه مى‏گيرند، اين است كه بر خود لازم مى‏دانيم در اين جا قسمتى از اين روايت‏ها را مورد بحث و بررسى قرار دهيم و صحت و سقم آنها را روشن سازيم، چه آن كه پذيرفتن اين روايات كه دلالت بر نسخ تلاوت مى‏كنند، مستلزم پذيرفتن مسئله تحريف است.

اما روايات نسخ تلاوت

1ـ ابن عباس نقل نموده است كه عمر در بالاى منبر گفت: خداوند، محمد (ص) را به حق فرستاد و بر وى كتابى نازل نمود و از آياتى كه خداوند نازل نمود، آيه رجم است كه ما آن را خوانديم و فهميديم و بر طبق همان بود كه رسول خدا زنا كننده را سنگسار نمود و بعد از وى ما نيز همين روش را پيش كشيديم ولى مى‏ترسم كه دورانى بر اين امت بگذرد كه گوينده‏اى بگويد: به خدا سوگند! آيه رجم را در قرآن پيدا نمى‏كنم و به وسيله ترك نمودن حكمى كه خدا فرستاده است، به ضلالت بيفتند. عمر آن گاه گفت: آرى، حكم رجم در كتاب خدا براى هر مرد و زنى كه با داشتن همسر زنا كند، ثابت است و از آياتى كه ما در قرآن مى‏خوانديم، اين آيه بود «لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم ان ترغبوا عن آبائكم» (6) يا بدين صورت بود كه: «ان كفروا بكم ان ترغبو عن آبائكم» (7)

سيوطى مى‏گويد: ابن اشته در كتاب المصاحف از ليث بن سعد چنين آورده است: اول كسى كه قرآن را جمع‏آورى نمود، ابوبكر بود و زيد براى وى نوشت: عمر نيز آيه رجم را آورد تا در قرآن ضبط شود ولى چون تنها بود، شاهد و گواهى بر آيه بودن آن نداشت، زيد نپذيرفت و ضبطش نكرد. (8) مؤلف: آيه رجمى كه از عمر وارد گرديد و از وى پذيرفته نشد، به چند صورت نقل شده است: يكى اين كه «اذا زنى‏الشيخ و الشيخة فارجمو هما البتّة نكالاً من اللَّه و اللَّه عزيز حكيم.» (9) و ديگرى اين كه «الشيخ و الشيخة فارجموهما البتّة بما قضيا من اللّذّه» و صورت سوم اين كه «انّ الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموها البتّة»

به هر صورت در قرآنى كه فعلاً در دسترس مسلمانان است، آيه‏اى كه حكم رجم از آن استفاده شود، وجود ندارد و اگر اين روايت صحيح باشد، لابد آيه رجم از قرآن ساقط شده است.



2ـ طبرانى به سند موثق و مورد اعتماد از عمر بن خطاب نقل نموده كه قرآن داراى يك ميليون و بيست و هفت هزار حرف است. (10) در حالى كه قرآن موجود به يك سوم آن هم نمى‏رسد و بنابراين روايت، بيش از دو ثلث قرآن از بين رفته است.

3ـ باز ابن عباس از عمر نقل مى‏كند كه خداوند، محمد (ص) را مبعوث كرد و با وى كتابى فرستاد كه آيه رجم جزء آيات آن بود و طبق مضمون همان آيه رسول خدا زنا كننده را سنگسار نمود و ما نيز بعد از وى به همين روش عمل كرديم، سپس عمر گفت: ما در قرآن اين آيه را مى‏خوانديم «و لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم» «ان كفراً بكم ان ترغبوا عن آبائكم». (11)


4ـ نافع نقل مى‏كند كه ابن عمر مى‏گفت: حتماً از شماها كسانى خواهند گفت كه من همه قرآن را فرا گرفته‏ام ولى او چه مى‏داند كه همه قرآن كدام است زيرا قسمت زيادى از قرآن از بين رفته است، اين است كه بايد بگويد: من از قرآن آن چه را كه در ظاهر وجود دارد، فرا گرفته‏ام. (12)

5ـ عروة بن زبير از عايشه نقل مى‏كند كه او مى‏گفت: در دوران رسول خدا (ص) سوره احزاب دويست آيه خوانده مى‏شد ولى چون عثمان قرآن‏ها را نوشت از آن سوره به جز آن چه فعلاً موجود است، به دست ما نيامد. (13)

6ـ حميده دختر ابو يونس نقل مى‏كند كه: پدرم هشتاد سال داشت، اين آيه را از مصحف عايشه براى من چنين خواند: «انّ اللَّه و ملائكته يصلّون على النبى يا ايّها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما و على الّذين يصلون الصّفوف الاول» حميده مى‏گويد: اين جريان در وقتى بود كه هنوز عثمان قرآن‏ها را تغيير نداده بود. (14)

7ـ ابوحرب بن اسود از پدرش نقل مى‏كند كه ابوموسى اشعرى از قراء بصره دعوت نمود، سيصد نفر كه همه قاريان قرآن بودند، در نزد وى حاضر گشتند، ابوموسى خطاب به آنان چنين گفت: شما مردان نيك و قاريان اهل بصره هستيد، قرآن بخوانيد و آرزوها را طولانى نكنيد تا قلب شما را قساوت فرا نگيرد! چنان كه امت‏هاى گذشته در اثر آرزوهاى دور و دراز كه در دل‏هايشان جا داده بودند، به بيمارى قساوت قلب مبتلا شدند، آن گاه گفت: ما در قرآن سوره‏اى مى‏خوانديم كه از نظر طولانى بودن و شدت لحن آياتش، مانند سروه برائت مى‏دانستيم و من آن سوره را فراموش كرده‏ام، به جز اين كه خداوند مى‏فرمايد: «لو كان لابن آدم و اديان من مال لا بتغى وادياً ثالثاً و لا يملا جوف ابن الاالتّراب» (15) باز سوره‏اى را در قرآن مى‏خوانديم كه شبيه يكى از «مسبحات» بود و آن را نيز فراموش كرده‏ام و تنها اين آيه را به ياد دارم: «يا ايّها الذّين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهادة فى اعناقكم فتسألون عنها يوم القيامة» (16)


8


ـ زر مى‏گويد: ابى بن كعب به من گفت: زر! سوره احزاب را چند آيه مى‏دانى؟ گفتم: هفتاد و سه آيه، گفت: نه، بلكه اين سوره مانند بقره يا بيشتر از آن بود. (17)

9ـ ابن ابى داود و ابن انبارى از ابن شهاب نقل مى‏كنند كه وى گفت: به ما رسيده است كه قرآن بيشتر از آن چه در دست ماست، نازل شده بود ولى علما و قاريان كه حافظ قرآن بودند، در جنگ يمامه كشته شدند و در نتيجه قسمت زيادى از قرآن كه نوشته نشده بود، به دست ما نرسيد. (18)

10ـ عمر از عايشه نقل مى‏كند كه وى مى‏گفت: اين آيه جزء آيات ديگر قرآن بود: «عشر رضعات معلومات يحرمن» (19) سپس اين آيه را با آيه «خمس معلومات» نسخ شد و هر دو آيه حتى بعد از درگذشت رسول خدا (ص) نيز تا مدتى در كنار ساير آيات قرآن خوانده مى‏شد. (20)

11ـ مسوربن مخرمة نقل مى‏كند كه عمر بن عبدالرحمان بن عوف گفت: آيا تو نيز آيه «ان جاهدوا كما جاهدتم اوّل مرّة» (21) را در قرآن پيدا نمى‏كنى همان طور كه ما پيدا نمى‏كنيم؟! عبدالرحمان در پاسخ عمر گفت: اين آيه نيز مانند آيات ديگرى از بين رفته است. (22)


12ـ ابوسفيان كلاعى مى‏گويد: مسلمة بن مخلد انصارى روزى به آنان گفت: از آن دو آيه‏اى كه جزء قرآن بوده ولى در قرآن ضبط نشده است، به من خبر بدهيد! هيچ يك از آنان حتى ابوالكنود سهد بن مالك نيز در كه در ميان آنها بود، نتوانست آن دو آيه را بخواند، ابن مسلمة اين دو آيه را خواند: «انّ الذّين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل‏اللَّه باموالهم و انفسهم الا ابشروا انتم المفلحون. و الذّين آووهم و نصروهم و جادلوا عنهم القوم الذين غصب اللَّه عليهم اولئك لا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرّة اعين جزاء بما كانوا يعملون» (23)

و باز با اسنادى چند آمده است كه دو سوره به نام سوره «خلع» و سوره «حفد» در مصحف ابن عباس و ابى بن كعب وجود داشته كه از آيات آن دو سوره است: «اللهم انا نستعينك و نستغفرك و نثنّى عليك و لا نكفرك و نخلع و نترك من يعجزك. اللّهّم ايّاك نعبد و لك نصلّى و نسجد و اليك نسعى و نحفد نرجو رحمتك و نخشى عذابك انّ عذابك بالكافرين ملحق» (24)

اين بود قسمتى از رواياتى كه با آنها به نسخ تلاوت پاره‏اى از آيات قرآن استدلال شده است. در اين مورد روايات ديگرى وجود دارد كه آوردن همه آنها لزومى ندارد. پاسخ: نسخ تلاوت قسمتى از آيات قرآن و اسقاط آن از قرائت عيناً همان تحريف و تنقيص قرآن مى‏باشد، همان طور كه تحريف قرآن مورد قبول نبود، نسخ تلاوت نيز خالى از اشكال نيست زيرا اين نسخ يا به وسيله خود پيامبر (ص) بوده است و يا به وسيله افرادى كه بعد از وى زعامت و رياست مسلمانان را به دست گرفتند.

نظريه اول:

يعنى وقوع نسخ از خود پيامبر (ص) محتاج به دليل و گواه قطعى است و با اين روايات متزلزل نمى‏توان آن را اثبات نمود زيرا به عقيده تمام دانشمندان، قرآن با خبر واحد قابل نسخ نيست و عده‏اى از آنان در كتب اصول و كتب ديگر بر اين مطلب تصريح نموده‏اند. (25) بلكه به عقيده گروهى از علما مانند شافعى و پيروان وى و آنان كه از ظاهر قرآن پيروى مى‏كنند، نسخ قرآن با سنت و اخبار قطعى نيز جايز نمى‏باشد و بنا به نقلى، احمد بن حنبل نيز بر همين عقيده بوده است و گروهى ديگر، گرچه نسخ قرآن را با اخبار متواتر و يقين آور جايز مى‏دانند ولى مى‏گويند چنين جريانى به وقوع نپيوسته است. (26) با اين حال و با در نظر گرفتن نظريات دانشمندان، چگونه مى‏توان با چنين رواياتى كه مجموع آنها خبر واحد مى‏باشد، وقوع نسخ را به خود پيامبر (ص) نسبت داد؟ علاوه بر اين نسبت نسخ به خود پيامبر با مضمون روايات ديگر مخالف است كه آنها مى‏گويند، اسقاط پاره‏اى از آيات بعد از پيامبر واقع شده است.

نظريه دوم:

اما نظريه دوم يعنى عقيده به نسخ تلاوت به اين معنى كه بعد از پيامبر به وسيله حاكمان و حكومت‏هاى وقت، تلاوت بعضى از آيات قرآن تحريف شده، اين همان عقيده به تحريف قرآن است كه هر كس به اين معنا معتقد باشد، در واقع به تحريف قرآن معتقد است، بنابراين اكثر علماى اهل سنت كه به نسخ تلاوت معتقدند، بدون توجه مسئله تحريف را نيز پذيرفته‏اند. روى همين اصل مى‏توان گفت كه گروه كثيرى از علماى اهل سنت به تحريف قرآن معتقد مى‏باشند، زيرا آنها به نسخ تلاوت آيات قرآن معتقد هستند، اعم از اين كه حكم آن آيه‏ها نيز نسخ شود يا نشود. چنان كه عده‏اى از علما و اصوليين اهل سنت در اين حكم ترديد كرده‏اند كه: آيا شخص جنب مى‏تواند آياتى را كه تلاوت آنها نسخ شده است، بخواند يا نه و آيا شخص بدون وضو مى‏تواند به آن آيات دست بزند يا نه و عده‏اى از آنها در اين باره حكم قطعى داده‏اند كه قرائت و لمس نمودن آيات نسخ شده، براى اين افراد جايز نيست. اين نيز گواه ديگرى است بر اين كه آنان به نسخ قسمتى از آيات قرآن و در نتيجه به تحريف قرآن معتقدند. آرى، تنها عده‏اى از معتزلى‏ها به عدم نسخ تلاوت قائل شده و آن را مردود دانسته‏اند. (27)

با اين توضيح و بيان: روشن شد كه بيشتر علماى اهل سنت به واسطه عقيده به نسخ تلاوت، تحريف را نيز پذيرفته‏اند. ولى جاى تعجب اين است كه يك عده از علماى اهل نست چنين نسبت را مردود و علماى خودشان را از اين عقيده تبرئه كرده‏اند. حتى آلوسى مرحوم طبرسى را كه قول به تحريف را تنها به حشويه نسبت داده است تكذيب مى‏كند و مى‏گويد: هيچ يك از علماى اهل سنت عقيده به تحريف نداشته است.

اعجاب انگيزتر اين كه: او عقيده به تحريف را به علما و دانشمندان شيعه نسبت مى‏دهد و مى‏گويد: از ظاهر گفتار علماى شيعه، عقيده به تحريف استفاده مى‏شود تا آن جا كه طبرسى مجبور شده به مقام دفاع از آنان بيايد. عقيده فاسدشان را پرده‏پوشى كند. (28) در صورتى كه ما قبلاً روشن ساختيم كه علما و محققين شيعه تحريف قرآن را شديداً انكار مى‏كنند و عدم تحريف در ميان آنان از مسائلى است كه مورد اتفاق و اتحاد علماى شيعه مى‏باشد، حتى خود طبرسى رأى و استدلال سيد مرتضى را كه با بهترين و محكم‏ترين دليل، نظريه تحريف را رد مى‏كند، در كتاب خود مفصلاً نقل كرده است. (29)


1 ) نساء، 46.

2 ) وافى، آخر كتاب صلاة، 284/5.

3 ) در همين كتاب به بحث «قرآن به چند لفظ فرود آمده است» مراجعه شود.

4 ) وافى، 274/5؛ علم اليقين، 130.

5 ) اعجازالقرآن، 41.

6 ) از پدرانتان اعراض نكنيد زيرا اعراض نمودن از پدران با كفر يكسان است.

7 ) صحيح بخارى، 26/8؛ صحيح مسلم، 116/5.

8 ) اتقان، 101/2.

9 ) اگر پيرمرد و يا پيرزنى زنا كند، حتماً سنگسارش كنيد كه عقوبتى است از سوى پروردگار و خداوند عزيز و حكيم.

10 ) اتقان، 121/1.

11 ) مسند احمد، 47/1.

12 ) اتقان، 40/2 - 41.

13 ) همان، 40/2 - 41.

14 ) همان، 100/2.

15 ) اگر پسر آدم دو دشت پهناور پر از ثروت داشته باشد، آرزوى دشت سومى را خواهد نمود و شكم پسر آدم را به جز خاك، چيزى پر نخواهد كرد.

16 ) كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چرا آن چه را كه عمل نمى‏كنيد، مى‏گوييد كه گفتار بى‏عمل، شهادتى عليه شما نوشته مى‏شود و روز قيامت مورد سؤال و مؤاخذه قرار خواهيد گرفت. صحيح مسلم، 100/3.

17 ) منتخب كنزالعمال در حاشيه مسند احمد، 43/2.

18 ) همان، 50/2.

19 ) ده بار شير خوردن كه معلوم و حتمى باشد نشر حرمت مى‏كند.

20 ) صحيح مسلم، 167/4.

21 ) اگر جنگيديد! همان طور كه دفعه اول جنگيديد.

22 ) اتقان، 42/2.

23 ) كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند، در راه خدا با جان‏ها و ثروت‏هاى خويش جهاد نمودند، مژده باد بر شما كه رستگارانيد و كسانى كه به آنان جا دادند و كمك‏شان نمودند و در برابر افراد مورد غضب خداوند از آنان دفاع نمودند، آنها كسانى هستند كه هيچ كس نمى‏داند چه نعمت‏هايى كه سبب روشنايى چشم است براى آنان آماده گرديده است؛ اين نعمت‏ها، جزا و پاداش اعمالى است كه آنها انجام داده‏اند. اتقان، 42/2.

24 ) پروردگارا !ما از تو استعانت مى‏جوييم و بر تو استغفار مى‏كنيم و به تو ثنا مى‏گوييم و بر تو كفر نمى‏ورزيم و كسانى را كه تو را معصيت كنند، ترك نموده، از خود دور مى‏كنيم. پروردگارا! به تو عبادت مى‏كنيم و براى تو نماز مى‏خوانيم و سجده مى‏كنيم و براى تو كوشش نموده و به تو پناه مى‏آوريم، به رحمت تو اميدواريم و از عذاب تو ترسان زيرا عذاب تو به كفار شامل است. اتقان، 112/1 - 113.

25 ) الموافقات، شاطبى، 106/3.

26 ) الاحكام فى اصول الاحكام، آمدى، 217/3.

27 ) الاحكام فى اصول الاحكام، آمدى، 201/3 - 302.

28 ) روح المعانى، 24/1.

29 ) مجمع البيان، 15/1.

/ 1