بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید اما حال كه خوبى و بدى بالاخص اخلاقى آن از اشياء مادى و حتى از حالات طبيعى حيوانى نيست و مافوق طبيعى است از چه نوع امور غير طبيعى است."خوبى اخلاقى"، وصفى انتزاعى نيست و از معقولات ثانيه فلسفى نيست: اولاً واقعى را بايد بيشتر توضيح بدهيم: 1 - واقعى گاهى بمعنى موجود در خارج يعنى «در عالم ماده اتم و انرژى و يا در عالم حيوانى است همچون درد و لذت و آگاهى و شعور و.» گرفته مىشود و معنى مىشود.2 - و گاهى بمعنى «امور نفس الامرى است يعنى در عالم حقيقت و عالم واقعيت خود شىء» مثل اينكه در هندسه دو زاويه متقابل به راس با هم مساوى اند و يا محيط دايره بيش از سه برابر قطر آن است و يا اينكه مجموع زواياى داخلى مثلث، مساوى با صدو هشتاد درجه است (= مجموع دو قائمه) اينها واقعيات غير قابل انكار اند گرچه يك مصداق هم در خارج نداشته باشند مثلاً حتى اگر يك دايره كاملاً گرد در خارج نباشد.3 - و گاهى واقعى بمعنى «امور انتزاعى» است كه عقل در مقايسه يك چيز با چيزى ديگرى آن صفت را در ذهن خود، انتزاع مىكند.نتيجه: قبل از آنكه بخواهيم قضاوت كنيم كه خوبى و بدى بالاخص اخلاقى جزء كدام قسم از اين واقعيات سه گانه هستند بهتر است توضيحى درباره «مفهوم خوبى» بدهيم خوبى آنطور كه برنتاتو هم مىگويد بمعنى دوست داشتنى است نه بمعنى آنچه فعلاً محبوب و دوست داشته شده است.- توضيح اينكه دوستى مانند علم و آگاهى از امور نفسانى و در درون انسان است كه از امور اضافى بوده و بدون متعلق هرگز محقق نمىشود هميشه دوستى و آگاهى نسبت به چيزى است كه مورداش؟ مىگويند.عالم بدون معلوم نمىشود و حتماً نسبت به چيزى عالم است كه آنرا معلوم اش مىنامند دوستى هم چنين است فرد علاقمند و دوستدار حتماً دوستدار چيزى است كه آنرا چيز مورد علاقهاش و محبوباش مىنامند پس دوستى و شناخت گرچه از اوصاف واقعى انسان اند اما از مفاهيم ذات اضافه هستند همچون فوقيّت و تحتيت يا ابوت و بنوت و عليت و معلوليت و.