بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید «- (تنها هنگاميكه انسان فضيلت را) از براى خود آن، و به حيث خصلتى فى نفسه نيك و دلپذير دوست بدارد مىتوان به تعبير شايسته او را فضيلتمند خواند براى همگان فضيلت خير است و رذيلت شرّ2( - كتاب فيلسوفان انگليسى، تاليف كاپلستون در فصل يازدهم، ص 193، بنقل از ويژگىهاى انسان. ».«آيا زيبائى، طبيعى شكلها است و آيا به همان وجه، زيبائى، طبيعى فعلها نيست همينكه افعال را بنگريم همينكه اميال و انفعالات را دريابيم، چشمى باطنى بى درنگ، «زيبا و خوش ريخت، دلپذير و ستودنى» را از ناساز و زشت، دلازار و بد آيند باز مىشناسد3( - كتاب فيلسوفان انگليسى، تاليف كاپلستون در فصل يازدهم، ص 192، بنقل از ويژگىهاى شافتسبرى. - از عبارت فوق شافتسبرى استفاده مىشود كه خودخواهى و زياده خواستن از حق خود را رذيلت و بد مىداند و از عبارت بعدى استفاده مىشود كه همچون سقراط خوبى و بدى رفتار را به زيبائى و زشتى آنها بر مىگرداند كه زيبائى و زشتى هر رفتارى در طبيعت خود آن رفتار وجود دارد مثلاً عدالت طبيعتاً خوب و خودخواهى مفرط و ستمگرى و فساد طبيعتاً بد است آنهم براى همه و همه جا و چشمى باطنى زيبائى و زشتى عمل را مشاهده مىكند گرچه صراحتاً نمىگويد اين چشم باطنى و قوه شناخت درونى چيست عقل است يا وجدان يا حسّ اخلاقى اما گويا بيشتر از كلمه وجدان و حسّ اخلاقى و يا طبيعت انسانى استفاده مىكند و از آنجا كه طبيعت انسانى را اجتماعى مىداند توجه به خير جامعه را جزء طبيعت انسان مىداند: «براى آنكه برازنده نام آفريده نيك يا فضيلتمند باشد بايد همه اميال و انفعالات و گرايشهاى ذهن و خوى خويش را، فراخور و سازوار با خير نوعش يا خير آن دستگاهى1( - مقصود از دستگاه در اينجا ظاهراً همان جامعه است كه فرد جزئى از اين جامعه است. گرداند كه در آن گنجيده است و جزئى از آنرا بر مىسازد2( - كتاب فيلسوفان انگليسى، تاليف كاپلستون، فصل دهم (ترجمه فارسى صفحه 190). ».كلارك 1675 - 1729: معتقد به اصول بديهى براى اخلاق بود1( - تاريخ فلسفه اخلاق - ويراسته لارنس سى.بكر (ترجمه فارسى، صفحه 132 - 130).- كادورث 1617 - 1688: مىگويد: اخلاقيات ابدى و تغيير ناپذيرند.- البته احكام اخلاقى آنجا كه از حقوق سرچشمه بگيرند الزام آورند و مراعات نكردن آنها زشت و ظلم است همچون موارد عدالت و ظلم كه مربوط به حقوق طبيعى و آنچه بر حقوق طبيعى استوار است مىباشد اما نفع رساندن خيرخواهانه به ديگران كه مصداق احسان و نيكوكارى است گرچه كارى اخلاقى و خوب است اما الزام آورنيست.رفتار انسانها منحصر در بايد و نبايد و حتى منحصر در خوبى و بدى نيست بلكه رفتار خنثى نيز هست: 1 - خوب لازم العمل 2 - خوب غير لازم العمل 3 - بد لازم الترك 4 - بد غير لازم الترك 5 - مباح يا خنثى.«البته اينكه قضاياى اخلاقى، قضايائى علمى نيستند و واقعيت براى خود ندارند و يا اينكه بى معنى هستند گفته هيوم نيست هيوم قضاياى اخلاقى را قضايائى مستقل مىداند كه از حسّ اخلاقى و وجدان انسانها سرچشمه مىگيرد» اما پوزيتيويستهائى كه خود را به هيوم مىچسبانند همچون آير، كارناب، استيونسون و هير و امثال اينها از مقدمه هيوم (درباره انحصار قضاياى علمى در تركيبى تجربى و تحليلى عقلى) چنين نتيجهاى براى خود گرفتهاند همچنانكه آگوست كنت براى اخلاق واقعيتى قائل است كه علوم انسانى و بالاخص علم جامعهشناسى مىبايست مقدمه تحصيل آن گردد.پوزيتيويستها مدعيان جديد اثبات گرائى چيزهائى مىگويند كه دقيقاً ضد گفته پايگذاران (مثل اگوست كنت) اثبات گرائى است.