هيوم 1711 - 1776:
آنطور كه تاريخ نويسان از «هيوم» نقل مىكنند كه وى در فلسفه اخلاق معتقد به «حسّ اخلاقى»، بوده روشن نيست بلكه آنطور كه خودش در اول كتاباش به «نام كتاب تحقيق در مبادى اخلاق» به آن تصريح مىكند ترديد او ميان حقانيت مكتب عقل گرايان و حسّ اخلاقى گرايان است و اينكه نمىتواند تشخيص دهد كدام صحيح است و كدام صحيح نيست و لذا علاقه به جمع ميان اين دو مكتب دارد و مىگويد همه جا در اخلاق، «عقل و احساسات اخلاقى» با هم همراهند (لكن اين گفته هيوم مانع از آن نمىشود كه يكى سرچشمه ديگرى باشد بلكه در واقع چنين است يعنى سرچشمه تنها يكى از آن دو هست يا حِسّ اخلاقى و يا عقل و اين گفتار أخير هيوم تنها ناتوانى او را از تشخيص واقع نشان مىدهد) اينك عين عبارت هيوم1( - هيوم: بخش اول كتاب تحقيق در مبادى اخلاق.: بند 134 - از دير باز مناقشهاى درباره ساختار كلى قوانين اخلاقى، شروع شده كه بيشتر شايسته بررسى است «آيا منشأ آنها عقل است يا احساس» آيا آگاهى ما از آنها از طريق يك سلسله استدلالها و قياسها است يا توسط يك احساس بىواسطه و بعبارت بهتر حسّ درونى.بند 135 - بايد اعتراف كرد كه براى هر يك از دو وجه موضوع، مىتوان دلائل موجه نمائى ارائه كرد: - ممكن است گفته شود تمايزات اخلاقى با «عقل محض»، تعين پيدا مىكند.زنجيرهاى طولانى از دلائل كه بيان مىشوند مثال هائى كه ذكر مىشوند مراجعى كه به آنها توسل جسته مىشود.و نتائجى كه از مقدمات صحيح گرفته مىشود مؤيّد اين نظرند و نيز حقيقت (است كه) قابل چون و چرا است نه ذوق و احساس آنچه در طبيعت اشياء وجود دارد معيار قضاوت ما است آنچه هر فردى در درون خود احساس مىكند معيار احساس است.بند 136 - از طرف ديگر كسانيكه همه تعينات اخلاقى را ناشى از «احساس» مىدانند ممكن است سعى كنند نشان دهند كه براى عقل، وصول به چنين نتائجى، محال است آنها مىگويند منشأ «فضيلت»، «دلپذيرى» و منشأ «رذيلت»، «دلازارى» است اين امر، طبيعت حقيقى يا ذات آنها را تشكيل مىدهد اما آيا عقل يا استدلال مىتواند اين صفات مختلف را به هر موضعى حمل كند و از قبل مشخص كند اين موضوع بايستى توليد عشق كند و ديگرى توليد تنفر يا چه دليل ديگرى براى اين تمايلات مىتوان آورد جز آنكه ساختار اصل و «شكل بندى ذهن انسانى» به گونهاى طبيعى، موافق و مناسب با دريافت آنها است.