نقد و بررسى‏گفتار هيوم: - فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید - نسخه متنی

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید






















نقد و بررسى‏گفتار هيوم:


گفتار هيوم در ردّ و ابطال نظريّه «خودخواهى و لذت‏طلبى مطلق»، گفتارى بجا و

روشن است.

اما آيا مراد هيوم از «وجدان» و «حسّ انسانيت» و «نوع دوستى»، يك چيز است كه اين

كلمات عطف بيان يكديگر و تفسير همديگراند كه ظاهراً چنين نيست بلكه هيوم چون بطور

دقيق نمى‏داند كدام از اين‏ها واقعاً سرچشمه اخلاق است در عبارت از همه اين كلمات

استفاده مى‏كند و حق است كه تاريخ نويسان فلسفه اخلاق گفته‏اند كه مقصود از حسّ

اخلاقى معلوم نيست چيست و اين كلمه حسّ اخلاقى كاملاً مبهم است و مبهم گوئى است و

اين خود بزرگترين نقد مكتب حسّ اخلاقى است



علاوه بر آنكه اخلاق "اصولى كلى" و بديهى دارد مثل حقوق طبيعى حيات، آزادى،

برابرى انسانها و حق طبيعى مادر نسبت به نوزاد و خوبى عدالت و بدى ظلم كه كلى است و

"كليات مربوط به عقل است" نه مربوط به حس زيرا حسّ تنها مربوط به تشخيص مصداق جزئى

است اما اخلاق براى خود اصولى كلى دارد كه مى‏بايست مربوط به عقل باشد و چه بسا در

موارد خاص حتى در تشخيص مصداق آن شك مى‏كند و اين مربوط به مدركات عقلى است زيرا حس

هرگز در مصداق جزئى خارجى، شك نمى‏كند.

- اما نقد ديگر اينكه روشن‏ترين كلمه در ميان اين كلمات همان نوع دوستى است پس

اينك اين سئوال مطرح مى‏شود آيا انگيزه فضائل اخلاقى، نوع دوستى است؟ جواب اين است

كه از طرفى دامنه فضائل اخلاقى منحصر به نوع انسان نيست بلكه حيوانات را هم مى‏گيرد

كسى كه حتى به حيوانات هم ظلم نمى‏كند و به حيوانات هم مهربان است انسان با فضيلتى

است در اخلاق همچنانكه در دايره انسانها هم مقصود از نوع دوستى اين است كه فرقى

ميان انسان‏هاى عادى و انسان‏هاى شرور و انسانهاى عادل و نيكوكار نمى‏گذارد و همه

را چون انسان‏اند دوست مى‏دارد و از همه حمايت مى‏كند و راضى نيست هيچ خلاف كار و

جنايتكارى مجازات و تنبيه و حتى زندانى شود و شايد چنين دوستى را زياده رقيق القلب

بودن و ضعف روحى شمرده شود تا فضيلت اخلاقى و اگر مقصود اين است كه انسان‏هاى

نيكوركار و با فضيلت را دوست دارد و يا لااقل انسانهاى شرور و جنايتكار را دوست

ندارد پس اول بايد روشن شود كه فضائل و رذائل چيست كه انسانهاى با فضيلت، دوست

داشتنى و انسانهاى با رذيلت، دوست نداشتنى هستند و بالاخص عدالت چيست.

خوبى عدالت براى چيست اگر انسانى نوع دوست نيست و خيرش به ديگران نمى‏رسد و سرش به

كار خودش است و شرّش هم به ديگران نمى‏رسد يعنى عادل است آيا عدالت فضيلت نيست

البته «نوع دوستى» يك فضيلت است اما آيا «معيار» براى تشخيص هر فضيلت از هر رذيلت

است يعنى مثلاً معيار تشخيص عادل و ظالم است و وظيفه اخلاقى را معين مى‏كند كه چه

كارى وظيفه اخلاقى من است و بايد انجام دهم و اگر انجام ندهم مستحق مذمت و پيامدهاى

اخلاقى آن بايد باشم هرگز.

علاوه بر آنكه اخلاق منحصر به انسانها نيست و شامل ساير جانداران هم مى‏شود علاوه

بر آنكه نوع دوستى گرچه خودش در جاى مناسب اش يك فضيلت است لكن معيار تشخيص عدالت

از ظلم و نيست و نمى‏تواند بعنوان معيار اخلاقى يا توجيه گر خوبى عدالت و احسان و

زشتى ظلم و فساد مطرح گردد.

و مقصود از «حسّ انسانيت» هم اگر نوع دوستى است كه جواب اش روشن است و اگر وجدان

است كه بعداً مورد توجه قرار خواهد گرفت بايد معنى آن هم رشن شود كه مقصود از وجدان

آيا عقل است يا چيز ديگر و اگر عقل است با سقراطيان يكى مى‏شود و اگر چيز ديگرى است

چيست؟ (مبهم گوئى جواب علمى نيست)







/ 100