در اول كتاب در نقل گفتار فلاسفه باستان گفته شد كه: - ذى مقراطيس گفته كه مردم دنبال خوشى مىروند و ما گفتيم اين گفتار ذى مقراطيس كه «مردم دنبال خوشى مىروند» گفتارى روانشناسانه است و با گفته سقراط كه درباره فلسفه اخلاق بمعنى اخص كلمه است يعنى راجع به چرائى «خوبى فضائل و بدى رذائل» هيچ منافاتى ندارد.توضيح اينكه زيرا انسان بطور غريزى و طبيعى همچون همه حيوانات خواهان بقاء خود و جلب لذت و دفع درد و رنج از خود است و اين گفتار علاوه بر آنكه روانشناسانه و طبيعت شناسانه است بلكه همانطور كه سيجويك هم متوجه شده علاوه بر آنكه انسان ميل به خوشى دارد عقلاً هم خوشى مطلوب است و بعبارت ديگر خوشى عقلاً هم خوب است و هر عاقلى خواستار بقاء خود و جلب لذت و دفع درد و رنج از خود است و هيچ عاقلى كار بى فايده نمىكند و اين مورد سؤال مربوط به فلسفه اخلاق بمعنى اعم كلمه است كه انسان ميل به چه كارى دارد و انگيزهاش در رفتارش چيست.- اما «فلسفه اخلاق» بمعنى اخص كلمه كه تحديد حدود اخلاقى براى همين لذت است مىگويد: آيا اين خوشىطلبى در هر موقعيتى عقلاً خوب است يا در جائى كه عقلاً مانعى براى خوبى فعلى اش نباشد اين سئوال از فلسفه اخلاق بمعنى اخص است.فلاسفه اخلاق و بالاخص بنيانگذار فلسفه اخلاق فضيلتمدار همچون «سقراط» با قبول اينكه مردم دنبال خوشى مىروند و خوشى مقتضى خوبى است و هر عاقلى دنبال كار مفيد مىرود مىگويد اگر در موردى اين خوشى و فايده مستلزم نابودى تو باشد يا مستلزم از دست دادن فايده بزرگتر و يا مانع خوشى ديگران باشد و مستلزم ضرر به ديگران باشد و هرگز خوب نيست عقل آنرا تجويز نمىكند يعنى در مواردى كه اين خوشى به نابودى خودت يا ديگران و فساد باشد و يا به ظلم به ديگران و ضرر زدن به آنها منتهى شود ديگر عقل آنرا تجويز نمىكند و لذا انسانهاى كاملاً عاقل دنبال موادّ افيونى كه به نابودى آينده آنها منتهى مىشود و يا به آنچه موجب ظلم به ديگران است اقدام نمىكنند حال اگر انسانى شهوت ران يا بسيار خودخواه دنبال فساد يا ظلمى رفت تا لحظهاى لذت ببرد كارى خلاف اخلاق كرده است اين است كه اخلاق بمعنى اخص كلمه، كارش محدود كردن رفتار خوشى آفرين انسانها است تا بتوانند انسانى با فضيلت باقى بمانند و بخاطر خوشىطلبى زياد به ظلم و فساد نيافتند.